70/02/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 149 الی 150
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾﴿149﴾﴿بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾﴿150﴾
خلاصه مباحث گذشته
در جريان اُحد مطالب فراواني بود كه بخشي از آنها با آيات قبلي بيان شد.
بخش ديگر مربوط به وسوسه و اغوا و اضلالي است كه ديگران از اين صحنه، سوء استفاده كردند و اگر چند صباحي مسلمين در اُحد آسيب ديدند، بيگانگان سوء استفاده كردند و گفتند برگرديد به همان دين قبليتان. شبهاتي كه در اين زمينه مطرح بود يك مقدار مربوط به شهادت گروهي از مجاهدان جنگ بدر بود. يك مقدار راجع به شايعه شهادت رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، يك مقدار درباره اين بود كه آنهايي كه نيامدند، زنده ماندند و آنهايي كه در جبهه شركت كردند شهيد شدند.
پردهبرداري خداوند از نيرنگهاي کفار
اين بحثهايي كه مربوط به مسائل اعتقادي و امثال ذلك بود گذشت. اما نيرنگهايي كه بيگانهها داشتند و خواستند از اين فرصت سوء استفاده كنند، آن نيرنگ را هم ذات اقدس الهي پردهبرداري كرد، فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ﴾؛ شما اگر گوش به حرف كافران بدهيد، آنها گرچه به عنوان خيرخواهي و دلسوزي با شما سخن ميگويند ولي هدفشان ارتداد شماست كه شما را به عقب برگردانند؛ به همان جاهليت و كفر برگردانند ﴿يَرُدُّوكُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ﴾ آنها اگر موفق بشوند شما برميگرديد، در حالي كه سرمايه را از دست داديد: ﴿فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾ در حالي كه سرمايه را باختيد و بدانيد كه از غير خدا اطاعت نكنيد وگرنه سرمايه را از دست ميدهيد ﴿بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ﴾ آنچه بايد از او اطاعت كنيد و تحت ولايت او باشيد و به او مؤمن باشيد او خداي سبحان است و لا غير و اگر احياناً كمك مقطعي از بيگانگان به شما ميرسد، همان كمكها را به نحو احسن ذات اقدس الهي به شما ميرساند، چون او ﴿خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ است اين دو.
پس اينها گرچه در لباس دلسوزي و خيرخواهي تبليغي دارند؛ اما دارند شما را مسموم ميكنند كه كافراً برگرديد و اگر احياناً نصرتي به شما نشان دادهاند يا كمكي به شما ميكنند، همان كمكها را به نحو احسن، ذات اقدس الهي دارد اين دو. مجموعهٴ اين دو آيه چند مطلب را در بر دارد: يكي دسيسه تبليغي كافران است؛ يكي خطر ارتجاع و ارتداد است؛ يكي توحيد وِلاي حق سبحانه و تعالي است كه او وليّ مطلق است، ديگري هم توحيد در نصرت و كمك است و مطالبي هم كه ممكن است در ضمن اين دو آيه روشن بشود.
دسيسه کفار براي انحراف پيروان انبياء
اما آن مطلب اول كه خيلي مهم است اين است كه معمولاً كافرانِ هر عصري در اثر تبليغ سوء فكر ميكردند كه پيروان پيامبر را منحرف كنند و اين اختصاصي به امّت مرحومه ندارد، در زمان موساي كليم(سلام الله عليه) اينچنين بود و مانند آن، اينها جزء مسائل نبوت عامه است، نظير همان آيهاي كه در بحثهاي قبل اشاره شد ﴿وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾[1] اين مبارزهٴ عليه ظلم و كفر جزء اهداف نبوت عامه است، سخن از يك پيغمبر يا دو پيغمبر نيست، چقدر انبياي فراواني كه شهيد شدند و همراهان آنها هم ربّيّون كثير بودند. موساي كليم(سلام الله عليه) هم به قومش فرمود كه مبادا شما به عقب برگرديد، آيه 21 سورهٴ «مائده» اين است كه وجود مبارك موسي به پيروانش فرمود: ﴿يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَي أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾؛ مبادا به همان كفر قبل از وحي برگرديد وگرنه سرمايه را از دست ميدهيد، چون اين ﴿فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾ براي اينكه هميشه سامريها هستند كه جلوي ايمان مؤمنان و پيروان الهي را بگيرند، فرمود مبادا شما به عقب برگرديد. معلوم ميشود اين مسئله اختصاصي به امّت مرحومه ندارد، بلكه دشمنان اديان الهي در هر عصري سعي اغواي آنها را دارند، اين يك مطلب.
در ذيل همين مطلب آيات فراواني در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه بحثش قبلاً گذشت، چه اينكه در همين سورهٴ «آلعمران» آياتي هم در همين زمينه قبلاً گذشت. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 109 اين است كه ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً﴾؛ خيلي از اهل كتاب علاقهمندند كه شما را بعد از مؤمن [شدن]، كافر كنند ﴿حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ﴾؛ اين براساس جهالت آنها نيست [بلکه] براساس حسادت است. حق، براي آنها روشن شده است، از تمدّن و سعادت شما رنج ميبرند، ميخواهند برگرديد كه مثل آنها بشويد ﴿فَتَكُونُونَ سَوَاءً﴾[2] ؛ مثل آنها كه شديد يكسانيد. آنها كه نتوانستند ترقّي كنند، سعي ميكنند شما تنزّل كنيد كه با هم يكسان باشيد، شما كوشش ميكنيد كه آنها را مثل خود كنيد مترقّي كنيد، آنها ميكوشند شما را مثل خود كنند متنزّل كنند. اگر از نظر تبليغ، توانستند اثر كنند كه به هدف شومشان ميرسند، اگر نتوانستند دست به سلاح ميبرند با جنگ، شما را مرتد كنند. آيه 217 سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾؛ همواره دشمنان دين، در قتال شما هستند تا با جنگ و مبارزه، شما را كافر كنند، پس اگر از راه تبليغات فرهنگي موفق شدند كه دست به سلاح نميبرند، اگر نشد، همواره به جنگ شما برميخيزند تا شما را از اين فرهنگ الهي تهي كنند: ﴿وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ﴾ كه اين هم خطر بيگانگان است نسبت به اصل اديان آسماني، اگر احياناً ميخواهند به سرزمين مسلمين تجاوز كنند بعد از آن است كه آنها را از فرهنگ الهي تهي كردند، چون مادامي كه ملّتي به خدا معتقد است هرگز زير بار ستم نميرود و ظلم را هم با سكوت خود امضا نميكند.
عذاب جاودان در انتظار مرتدين از راه خدا و رسول
فرمود: ﴿وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾؛ اگر توانستند، ولي بدانيد كه ﴿وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[3] ؛ كسي ـ معاذ الله ـ بعد از ايمان، مرتد بشود دنيا و آخرت هر دو را از دست داده است و براي هميشه در عذاب الهي ميسوزد. در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه بحثش قبلاً گذشت آيهاي است كه علاقهمندي دشمنان دين را در زمينه ارتداد مسلمين بازگو ميكند، ميفرمايد اينها ميكوشند كه شما را به حالت كفر برگردانند؛ آيه صد سورهٴ «آلعمران» اين بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ﴾؛ اگر شما گوش به تبليغات سوء آنها بدهيد آنها ميخواهند ايمان را از شما بگيرند و شما را كافر كنند. خب، اين خطر هميشه بود و براي همهٴ پيروان اديان سلف هم بود.
در زمينهٴ اُحد يك وضع مناسبي پيش آمد كه بيگانهها سوء استفاده كنند: از اينكه رسول خدا آسيب ديد، از اينكه مسلمين به حَسب ظاهر كُشتههاي فراواني دادند، از اينكه كافران احساس غرور كردند، از اينكه نزديك بود دوباره كافران برگردند هَجمه را آغاز كنند، از اين موقعيت بيگانه سوء استفاده كرد، در اين مقطع، آيه نازل شد كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ﴾ اين مطلب مهمّي بود كه در بخشهاي قبل هم مشابه اين را داشتيم.
در قسمتهاي قبل فرمود اگر كسي مرتد بشود، مُخلّد است. در اينجا فرمود: ﴿فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾ همان سخني كه موساي كليم(سلام الله عليه) به پيروانش فرمود: ﴿لاَ تَرْتَدُّوا عَلَي أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾[4] همان بيان را ذات اقدس الهي به زبان رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به امت مرحومه ميفرمايد ﴿فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾، آنگاه ميفرمايد اگر بنا شد از كسي اطاعت كنيد بايد از مولاي حقيقيتان اطاعت كنيد كه خدا مولاي شماست: ﴿بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ﴾ كه بعضيها اينچنين قرائت كردند «بل اللهَ مولاكم» يعني «بل أطيعوا الله» كه «الله» مولاي شماست. ولي همين قرائت، هم آن معنا را تفهيم ميكند ﴿بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ﴾ آنها اولياي شما نباشند «لا تتخذوا الذين كفروا اولياء» تنها مولاي شما خداست و او را به وِلا بپذيريد: ﴿بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ﴾.
نصرت اصلي خداوند بر افراد
مطلب بعدي آن است كه شما هر چشمداشتي كه از غيرخدا داريد، از خدا داشته باشيد به طريق بهتر ﴿وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾. اين ﴿خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ گفتند يك زبانِ نرمي است براي مراحل ابتدايي موحّدان. معناي ﴿خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ اين است كه در جهان هستي عدهٴ زيادي ياري ميكنند و حقّ نصرت دارند، قدرت بر نصرت دارند؛ اما خدا از همه بهتر ياري ميكند اين يك زبان نرمي است با مبتلاهاي به كثرت، اينچنين سخن ميگويد. اين حد از نشر توحيدي در قرآن فراوان هست؛ اما اينچنين نيست كه اين كثرتبيني را قرآن رها كرده باشد. يك وقت است قرآن يك سفرهٴ وسيعي پهن ميكند، عدهٴ زيادي به عنوان ميزبان و مهماندار از مهمانان پذيرايي ميكنند هر كسي دمِ در ايستاده است، مهمانان را راهنمايي ميكند، از او پذيرايي ميكند، بدرقه ميكند اين مهمان، خيال ميكند اين كه دمِ در ايستاده است اين صاحبخانه است و ميزبان، بعد وقتي همه در كنار اين سفره جمع شدند آن ميزبان اصلي، خودش را نشان ميدهد، ميفرمايد همه اينها را من تأمين كردم، همه اينها را من مأموريت دادم، به همه اينها من دستور دادم، همه اينها هم در كنار سفره من ارتزاق ميكنند، اگر خيري به شما رسيد از هيچكدام از اينها نبود، اينها هم مثل شما مهماناند؛ منتها اينها جلوتر آمدند، سير شدند حالا مهمانداري ميكنند. اين تعبير را هم قرآن كريم در كنار آن سفرهٴ كثرت دارد كه مبادا كسي خيال بكند كه در عالم، ناصرين زيادند؛ منتها خدا بهترين آنهاست.
اختصاص شفاعت، قدرت و عزت به پروردگار
در بحث شفاعت، در بحث قوّت، در بحث عزّت در اين سه مقطع، آياتش مفصّل بحث شد يعني در بحث عزّت، ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[5] اين سفرهاي است پهن كرده كه همه انبيا و مؤمنين در كنار اين سفره نشستند، بعد ميبينيم دفعتاً همه اين سفرهها را جمع ميكند، ميفرمايد: ﴿فان الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾[6] يعني انبيا و مؤمنين اگر عزيزند، مظهر عزّت من هستند وگرنه اينها هيچكارهاند.
ميرسد به مسئله شفاعت، درباره شفاعت فرمود عدهٴ زيادي حقّ شفاعت دارند شافعين، تعبير كرده است ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾[7] از عدهاي هم به عنوان شافعينِ راستين ياد شده است. بعد در بخشهاي ديگر فرمود ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾[8] ؛ هيچ كس حقّ شفاعت ندارد تا خدا اذن بدهد. اول، سفرهٴ كثرت پهن ميكند، بعد ميفرمايد اينها همه مظاهر من هستند؛ از هيچ كسي كاري ساخته نيست ﴿لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً﴾ سفرهٴ قوّت هم اينچنين است؛ يك عده را به عنوان اقويا ﴿زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ﴾[9] ﴿يا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[10] ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[11] ﴿أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[12] اين سفرههاي كثرت است كه افراد فراواني را در كنار سفرهٴ قوّت مينشاند، ميفرمايد با قوّت بگيريد، به يحيي با قوّت بگيريد، به ديگران دستور ميدهد با قوّت بگيريد و اينها. بعد در بخشهاي ديگر همه اين سفرهها را جمع ميكند، ميفرمايد همه قوّت براي من است ﴿الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾[13] كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش گذشت. اين سه نمونه آيات فراواني داشت، طوايف فراواني در اين سه نمونه بود كه گذشت، مسئله عزّت بود، مسئله شفاعت بود، مسئله قدرت.
اختصاص داشتن رزق و فتح و مکر به خداوند
الآن هم مسئله نصرت و امثال ذلك مطرح است. شما در اينگونه از مواردي كه خدا ميفرمايد: ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[14] است، ﴿خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾[15] است، ﴿خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾[16] است، ﴿خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ است، ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[17] است همه اين موارد را كه بررسي ميكنيد، ميبينيد اينها سفرههاي كثرت است. فرمود: ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا﴾ ﴿وَتَرَكُوكَ قَائِماً﴾ در حالي كه ﴿وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[18] اين ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ معلوم ميشود رازق، در عالم فراوان است؛ منتها خدا بهترين آنهاست يا ﴿هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾، ﴿فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ﴾[19] خيليها راحماند؛ منتها خدا ارحم است. او ﴿خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾ است، ﴿خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾ است، ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾ است همه اين سفرهها را به نحو كثرت پهن ميكند، بعد آن سفرهٴ توحيد را باز ميكند و اين سفرهٴ كثرت را جمع ميكند، ميفرمايد همه اينها گرچه كارگر هستند؛ اما اينها آينهدار جمال و جلال حقاند، هيچكدام از اينها از خود چيزي ندارند، اگر رزقي از كسي به دست شما رسيده است، اين آينهٴ رزقِ حق را به سَمت شما نگه داشت كه شما رزقِ حق را ديدهايد وگرنه رازق حقيقي خداست: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[20] اين خبر، معرفه بودن، اين ضمير فصل داشتن با آن تأكيد، نشانهٴ حصر است يعني هيچ رازقي جز ذات اقدس الهي نيست. اين منافات ندارد با ذيل سورهٴ «جمعه» كه فرمود او ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[21] است، ديگران رازق هستند، ولي قدري شما جلوتر كه برويد ميبينيد اينها از خود ندارند اينها مجاري رزقاند، نه اينكه واقعاً ديگران رازق باشند، خدا هم رازق باشد؛ منتها ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ باشد.
در مسئله فتح و گشايش اينچنين است او ﴿خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾[22] است، بعد معنايش اين است كه خيليها اهل فتح و گشايشاند، ولي خدا ﴿خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾ است اين سفرهٴ كثرت را كه پهن كرد، دوباره اين را جمع ميكند با گسترش سفرهٴ وحدت. ميفرمايد كليد فتح ﴿عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ﴾[23] ؛ كليد به دست اوست. خب، اگر ﴿عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ﴾ است كه كسي حقّ فتح ندارد، پس تنها فاتح اوست. فتح بالقول المطلق در اختيار خداست.
مسئله مكر هم اينچنين است، اينكه فرمود: ﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾[24] يعني خيليها نقشه ميكشند. مكر عبارت از آن نقشهاي كه حائل باشد بين اين متحرّك و آن هدف؛ آن عامل حيلوله كه نگذارد اين شخص يا اين شيء به آن مقصد برسد اين را ميگويند مكر. فرمود خيليها در جهان مكر ميكنند؛ اما ﴿وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ بهترين طرّاح و بهترين نقشهكش خداست. خب، اين معنايش آن است كه ديگران نقشه ميكشند ولي نقشه خدا، بهترين نقشههاست، لكن در پايان سورهٴ مباركهٴ «رعد» يعني آيه 42 اينچنين ميفرمايد ﴿وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾؛ اما ﴿فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً﴾[25] نميگويد ديگران هم ماكرند، خدا هم ماكر است؛ منتها ﴿خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾[26] است، ديگران يا مظهر هدايتاند در صورتي كه مكر، حق باشد «الحرب خدعه» باشد، در جنگهاي حق يا مكرِ باطل است جزء مأموران شيطاناند كه مظهر مُضلّ است؛ اما آنكه كارگردان نهايي است و ربوبيت مطلقهٴ جهان به دست اوست، او يك نفر است ﴿فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً﴾.
تبيين جمع بين دو آيه ﴿خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ و ﴿فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً﴾ و آيات مشابه
پرسش: ...
پاسخ: اگر واقعاً ديگران ماكرند، پس ﴿فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً﴾ نيست ديگر. كاملاً منافات دارد ديگر، اگر ديگران ماكرند بايد بگوييم خدا ﴿خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ است؛ اما ديگر نميشود گفت كه ﴿فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً﴾ مثل مسئله عزّت، اگر واقعاً پيامبر، عزيز است [و] واقعاً مؤمنين عزيزند؛ منتها خدا عزّتش بيشتر است، ديگر نميشود گفت ﴿انّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾[27] كه. براساس توحيد ربوبي عزّت اولاً و بالذات براي ذات اقدس الهي است كه «لا شريك له في العزة» ديگران مهمانان عزّت حقاند، مظهر عزيزند؛ از خود هيچ ندارند. قوّت اينچنين است، رزق اينچنين است، اين طور نيست كه خدا كه ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[28] است معنايش اين باشد كه ديگران واقعاً رازقاند، خدا هم واقعاً رازق است؛ منتها خدا رازقيّتش بهتر و بيشتر از ديگران است. اين با آن حصر ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[29] سازگار نيست.
پرسش:...
پاسخ: فرق نميكند، چه باشد چه اسباب عادي، چه اسباب غيرعادي، بالأخره مسبّب همه اسباب اوست ديگر.
پرسش:...
پاسخ: يعني يقيناً اينچنين بايد باشد، يقيناً بايد اينچنين باشد، اين طور نيست كه آن سفرهٴ كثرت براي هميشه پهن باشد كه خدا ﴿خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ است يعني يك عده واقعاً ماكرند كاري به حق ندارند، خدا هم واقعاً ماكر است جداي از آنها؛ منتها مكر خدا بهتر از مكر ديگران است. اين ميشود «ارباب متفرّق» كه.
پرسش:...
پاسخ: همين ديگر، اين ﴿خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ بودن يك سفرهٴ كثرت است، آن آياتي كه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» خوانده شد كه ﴿وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾[30] سفرهٴ وحدت است، اين طور نيست كه ﴿خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ معنايش اين باشد كه واقعاً يك عده ناصرند حقيقتاً به حمل شايع، اسناد نصرت به ما سوي الله، اسناد «الي ما هو له» باشد حقيقتاً، خدا هم ناصر است؛ منتها خدا بهتر، اين ميشود «اربابٌ متفرّقون» كه، نه با برهان عقلي سازگار است، نه با آياتي كه نصر را منحصر ميكند به ذات اقدس الهي كه در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» قبلاً خوانده شد.
تبيين معناي: آسمانها و زمين جزء جنود الهي
پرسش:...
پاسخ: چه آنجا كه اسباب عادي هست، چه آنجا كه اسباب غيرعادي هست جز آن است كه مسبّبالاسباب ذات اقدس الهي است. آيا ميشود گفت در آنجا كه اسباب عادي هست آنجا ديگران ناصرند و آنجا كه اسباب عادي نيست خدا ناصر است.
پرسش:...
پاسخ: اين افعل تفضيل براي قدمهاي اوّليه است، مثل ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[31] بودن، نه معنايش اين است كه واقعاً يك عده ناصرند، خدا هم ناصر است؛ منتها نصر خدا بيشتر، براي اينكه فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[32] همه آن ناصران، جزء سپاه و ستاد حقاند آن وقت كسي از خود چيزي ندارد تا ما بگوييم ديگران واقعاً ناصرند، خدا هم ناصر است؛ منتها نصر خدا قويتر است، اين طور نيست. اگر ديگران سربازان الهياند، پس از خود چه چيزي دارند؟ ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾[33] ، ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[34] لذا اوايل با انسان با ديدي سخن ميگويد كه او بتواند درك كند، ميفرمايد اگر شما از جاي ديگر نصرت سراغ داريد، خدا همان معنا را بهتر ميرساند، اگر شما از ديگران مكر، سراغ داريد خدا همان معنا را بهتر دارد، وقتي انسان جلوتر آمد آن پرده را برميدارد، ميگويد ديگران هم هرچه دارند از ماست ﴿وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾[35] كه در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بحثش قبلاً گذشت كه مربوط به وعدههاي نصرت الهي بود كه فرمود شما اگر صبر كنيد فرشتگاني بر شما نازل ميشود؛ آيه 125 و 126 همين سورهٴ «آلعمران» بود ﴿بَلَي إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُم مِن فَوْرِهِمْ هذَا﴾؛ دشمنانتان از سر برسند، عجله كنند و شتابان بيايند ﴿يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُسَوِّمِينَ ٭ وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلَّا بُشْرَي لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾. در همين حصر است كه سفرهٴ وحدت را كه پهن كرد، طوري با خودِ پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سخن ميگويد كه همه بفهمند اين خليفةالله، اين معلّم ملائكه، اين كسي كه مدبّرات امر در پيشگاه او خاضع و ساجدند از او هم كاري ساخته نيست: همان چهار جملهاي كه فرمود: ﴿وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ٭ لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ﴾ فرمود: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾[36] كه چهار جمله فرمود در وسط اين چهار جمله اين ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾ را آورد. فرمود: ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ﴾ اين دو، سومي اين است كه ﴿أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾، چهارمي آن است كه ﴿أَوْ يُعَذِّبَهُمْ﴾ اين چهار. بين اين دوتاي اول و دوتاي آخر، اين ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾ را ذكر كرده. آنجا كه سفرهٴ وحدت پهن ميشود، هيچ كسي در آنجا سهمي ندارد ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾[37] آن وقت، وقتي سفرهٴ كثرت پهن ميشود، ميبينيم كساني كه مقرّب دستگاه الهياند عزيزند، مجراي رزقاند، نظير ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾[38] كه در آن آيه قبلاً تلاوت شد و خوانده شد. خدا فرمود رسول من عدهاي را توانگر ميكند، بينياز ميكند، اين اِغنا را و غني كردن را خدا به پيامبرش نسبت داده است. اينها سفرهٴ كثرت است، بعد از اينكه فرمود اينها هرچه دارند مأموران الهياند، از من دارند [و] مظهر من هستند، آنگاه ميفرمايد از پيامبر خيلي كار ساخته است، حقّ شفاعت دارد، عزيز است، تقرّب به او شما را عزيز ميكند، او شما را بينياز ميكند. خب، خيلي حرف است فرمود: ﴿أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ لذا آن عالم شيعي در كنار سفره گفت خدايا! تو را و پيغمبر تو را شكر، كه آن شخص سنّي تعجّب كرد گفت اين شرك است. فرمود نه، اين شرك نيست، چون خدا فرمود كه خدا و پيغمبر، مردم را توانگر ميكنند. اگر آن ديدِ توحيدي محفوظ بود از اينها هرچه در نظام تكوين بگوييد ساخته است، براي اينكه آنها كه كارگردانان اين نظاماند از اينها دستور ميگيرند؛ اين همه فرشتگاني كه مدبّرات امرند از معلّمينشان دستور ميگيرند ديگر، از «مسجودٌ له» خود دستور ميگيرند. اينكه ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[39] نه اينكه قضيهاي باشد في واقعة، يك روزي اتفاق افتاده است كه فرشتهها روزي براي انسان كامل سجده كردند، آنجا كه سخن از ليل و نهار نيست، اليوم هم ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ اليوم هم كلّ فرشتگان، در پيشگاه خليفةالله المطلق ساجد و خاضعاند «فسبحنا فسبحت الملائکه و قدسنا فقدست الملائكة بتقديسنا»[40] الآن هم به اذن آنها كار ميكنند، الآن هم از آنها دستور ميگيرند.
ملائکه شاگردان انسان کامل
خب، اين مدبّرات امر كه يكي مظهر رزق است شده ميكائيل(سلام الله عليه) يكي مظهر احياست شده اسرافيل(سلام الله عليه) يكي مظهر اماته است شده عزرائيل(سلام الله عليه) يكي مظهر تعليم است شده جبرئيل(سلام الله عليه) همه اينها شاگردان آن انسان كاملاند. وقتي ديد، ديدِ توحيدي شد حالا آنگاه توسّل مزه ميكند كه انسان ميفهمد كه دارد چه ميكند، مثل اينكه كسي كه سردش است يا هوا تاريك است ميآيد جلوي آفتاب، با اطميناني خود را در برابر آفتاب قرار ميدهد هم گرم ميشود هم نور ميگيرد؛ اما ﴿لاَ تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلاَ لِلْقَمَرِ﴾[41] همان آيهاي كه قرائتش سجده واجب دارد او برايش حل است، ميگويد اين شمس و قمري كه الآن دارند نور ميدهند ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾[42] است، روزي هم بساط اينها جمع ميشود، روزي هم اينها نبودند. آنگاه با يك دلگرمي در برابر آفتاب ميرود [و] از آن نور ميگيرد، با يك دلگرمي از آن حرارت ميگيرد، با يك دلگرمي ميرود حرم به اينها متوسّل ميشود و از اينها چيز ميخواهد، با يك اطميناني و ميخواهد و ميگيرد و به هيچجا آسيبي هم نميرسد.
پرسش:...
پاسخ: بله، ميشود بدهد، بعد از اينكه فهميديم ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾[43] چطور ما در را باز ميكنيم از آفتاب نور ميخواهيم، با اينكه يقين داريم اين نبود يك روز هم ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[44] يك روز هم ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾[45] بعد از اينكه فهميديم آفتاب، در عالم هيچ كاره است «إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»، ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً﴾[46] از خود هيچ ندارد، روزي هم كه دستور برسد ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾ از آن به بعد شمس را مخلوقي از مخلوقات ذات اقدس الهي ميدانيم و همه انرژيها و نيروها را از آن ميگيريم، اين توسّل به شمس است ديگر. آنها كه ميلياردها برابر بالاتر از شمس و قمرند، اگر مسئله توحيد حل بشود، آن وقت توسّل مزه ميكند، تبرّك مزه دارد يعني انسان مؤمناً ميفهمد بدون هراس و بدون دلهره به حرم مشرّف ميشود و هرچه بخواهد از اينها ميگيرد و ميدهند چون ميفهمد كه از چه كسي دارد ميگيرد.
رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) واسطه پيروزي مؤمنين
لذا مسئلهٴ نصر را ذات اقدس الهي با اينها درميان گذاشت، اينهايي كه حالا دلهره دارند با اينها درميان ميگذارد، ميفرمايد: ﴿وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ اما با آنها كه نميگويد ﴿وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ كه، آنهايي را كه پاكباختهاند همان آيه 126 سورهٴ «آلعمران» را با آنها ميگويد ﴿وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ به اين كه با وسوسه چهارتا منافق ممكن است «في قلبه مرض» باشد به او نميگويد كه مَلَك نازل ميشود كه، او به اين حرفها دلگرم نميشود كه؛ اما كساني كه اهل راهند به آنها ميگويد ﴿يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾ به آنها ميگويد ﴿وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلَّا بُشْرَي لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾ به آنها، در حضور آنها به رسول خدا ميگويد تو هيچ نقشي در عالَم نداري، چون ديد، ديد توحيد است. بعد وقتي كه اينها را خوب سرسبز كرد و اشراب كرد، ميفرمايد اين مظهر من است؛ هرچه بخواهيد از او، او به شما ميدهد. انسان وقتي بداند كه شفاعت يعني چه؟ توسّل يعني چه؟ اين خطّي كه از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است او را تشخيص ميدهد و طي ميكند، ميداند كه ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾[47] اما تو مظهر كسي هستي كه همه چيز از اوست، تو مجلاي كسي هستي كه همه عزّت از آنِ اوست، تو مظهر كسي هستي كه همه قدرت از آنِ اوست، لذا حضرت امير(سلام الله عليه) ميفرمايد در مسئلهٴ جنگ وقتي نائره جنگ خيلي مشتعل ميشد و وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جبهه حضور داشتند ما هم كه نزديك پيغمبر ميشديم، احساس آرامش ميكرديم آن علي. اينكه فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَي قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا»[48] و براي من فرقي ندارد «وقعتُ علي الموت أو وقعَ الموتُ عليَّ»[49] او فرمود: «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه»[50] اين را مرحوم كليني نقل كرد، ديگران هم نقل كردند. فرمود وقتي جنگ خيلي داغ ميشد، ما خودمان را به پيغمبر نزديك ميكرديم، احساس آرامش ميكرديم، مثل اينكه رفتيم سنگر. خب، اين توسّل به پيغمبر است ديگر، براي اينكه در امان باشد از اين وسيله استفاده ميكند.
هدف از تعبير ﴿لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ براي حضرت ابراهيم
پرسش:...
پاسخ: بله، چون انسان كامل هم مراتبي دارد، آن «أوّل ما صدر» همان اهلبيتاند بعد ديگران ديگر، چون تعبيري كه قرآن كريم درباره خليل حق(سلام الله و صلواته عليه) دارد اين است كه ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[51] اينها از آن نازككاريهاي تفسير الميزان است كه وقتي ميخواهد مقام اهلبيت را از خود قرآن به دست بياورد، ميفرمايد ابراهيم، در آخرت به صالحين ميرسد، صالحين چه كسانياند كه اين در آخرت به آنها ميرسد؟
معلوم ميشود كه يك عده صالحين، نه ﴿عَمِلَ الصَّالِحَاتِ﴾ در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد ﴿عَمِلَ الصَّالِحَاتِ﴾ كم نيستند؛ اما صالحين كماند «صالح» يعني گوهر ذاتش به صلاح و فلاح رسيده، هيچ نقصي در او نيست و ابراهيم خليل بايد به آنها ملحق بشود و انبيا خواستند ﴿وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ﴾[52] اينها يك حساب ديگر است، خب.
پرسش:..
پاسخ: خود آن هم درجاتي دارد، بالله چون اسماي حُسناي الهي فراواناند كسي «عبدالله» هست، يكي «عبده» است ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ﴾[53] يكي «عبدالكريم» است، يكي «عبدالقابض» است، يكي «عبدالباسط» است، يكي عبدالكذا، يكي عبدالكذا، يكي «عبدالله» است و يكي «عبده» است. اين وجود مبارك رسول خدا «عبده» است، اينها البته درجات فراواني دارد كه بعضها فوق بعض خب، پس اين مسئله كه فرمود: ﴿وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ اين اوايل راه است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما همين صالحيني كه جمع آورده، معلوم ميشود زيادند. خود ائمه(عليهم السلام) كه در دعاها دارند، چون اين دعا را دارند به آن مقام ميرسند؛ اما خدا ديگر درباره پيغمبر نفرمود ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[54] كه، به پيغمبر صريحاً اجازه داد كه صريحاً پرده بردارد، فرمود: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ﴾[55] اين يك صغرا و كبرا به شكل منطقي است شكل اول، انّ وليي، الله است، چرا؟ چون او ﴿يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ﴾ است خب به تو چه؟ من، مِن الصالحينام، او ﴿يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ﴾ پس او وليّ من است، اين يك صغرا و كبراست كه دو مقدمه آمده، مقدمهٴ سوم مطوي است، فرمود بگو ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ﴾، چرا؟ ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ﴾ خب به تو چه؟ چون من جزء صالحينم، اليوم جزء صالحينم، نه «في الآخرة» «من الصالحين» هستم، او متولّي صالحين است، من از صالحينم و هركس جزء صالحين باشد تحت وِلاي مطلق حق است و خدا وليّ اوست، خدا اليوم وليّ من است، اين را به او ياد داد كه بگويد، ولي به ديگران كه نگفت بگو كه وليّ من اللهي است كه ﴿يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ﴾. بله ممكن است بگويد خدا وليّ صابرين است يا محبّ محسنين است خب، آنها درجات نازلتري دارد.
حرکت صاحبان نفس مطمئنه بسوي پروردگار و درجات آنها
اينكه فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[56] معلوم ميشود هنوز يك مقدار راه مانده، تازه كساني كه به مقام نفس مطمئنه رسيدند مثل خود خليلالرحمن(سلام الله عليه) كه ﴿لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي﴾[57] در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد صاحبان نفوس مطمئنه هنوز خيلي از راه را بايد طي كنند به دليل اينكه فرمود: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[58] يعني اگر كسي به مقام نفس مطمئنّه رسيد يك قيد، داراي مقام رضاي مطلق بود دو قيد، مرضيّ حقتعالي بود ذاتاً و صفتاً و فعلاً، سه قيد با اين سه ركن و سه شرط بقيه راه را به او اجازه ميدهند كه برود، كسي كه به مقصد رسيده است كه نميگويند برگرد كه، ميگويند بيارام. معلوم ميشود در راه است صاحب نفوس مطمئنه، اينچنين نيست كه ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[59] شد ديگر آخرين خط باشد يا كسي به مقام ابراهيم خليل(سلام الله عليه) رسيد اين آخرين درجه باشد و صاحبان نفوس مطمئنهاي كه داراي رضاي مطلقاند و مرضيّ حقاند هم به قضاي الهي راضياند و هم كارشان و گوهر ذاتشان مورد رضاي حق است، به آنها ميگويند حالا كه شما گفتيد ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾[60] حالا بقيه راه را هم بيا. همه به طرف خدا ميروند، هيچ كسي بين راه نميماند؛ اما مقصد هر كسي به اندازه همّت اوست. اين ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ دو قوس همتاي هم است، مگر ﴿إِنَّا لِلّهِ﴾ معنايش اين نيست كه همه از نزد خدا هستند، خب با حفظ ترتيب، اينچنين نيست كه همه صادر اول باشند كه «اول ما خلق الله نوري»[61] بعد وقتي مسائل ارواح انبيا و اوليا تمام شد، نسبت به عوالم بعدي كه رسيد اشخاص هم خلق ميشود.
پس همه از خدايند با حفظ درجات، همه به سوي خدايند با حفظ درجات، مثل اينكه ما ميگوييم همه اين رودخانهها و همه اين آبها به دريا ميرود، درست هم گفتيم؛ اما اين طور نيست كه همه به عمق دريا برسند كه، همه اين آبها ميروند به دريا، آن آبهاي جزئي، رودهاي جزئي همان ساحل ميمانند، آن نهرهاي بزرگ مقداري اين دريا را ميشكافند چند كيلومتر جلوتر ميروند. حالا اگر يك سيل خروشاني آمد چطور؟ آن هم در ساحل ميماند يا چند كيلومتر جلوتر ميرود يا به عمق دريا ميرسد به وسط دريا؟ همه به دريا ميروند؛ اما هركس به اندازه فشارش، همه به طرف حق ميروند؛ اما بعضيها ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[62] كه شد همان جا ميايستند، دارالقرارشان اينجاست، بعضيها ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[63] هم ميرسند، قدري جلوتر، بعضيها كه صاحب نفوس مطمئنه هستند به آنها ميگويند كه قدري باز بالاتر بياييد ﴿ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[64] .
خب، پس اينكه ذات اقدس الهي به رسولش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُلْ﴾ بگو، ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ﴾[65] يعني اليوم من از صالحينم، آنگاه درباره خليل حق ميفرمايد: ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[66] با داشتن همه آن مراحل، اينچنين نيست كه همه به مقام عليبنابيطالب برسند كه، اين طور كه نيست كه، يا همه به مقام انسان كاملي كه رسول اكرم است برسند كه، اين طور نيست.
خب، پس اينكه فرمود: ﴿وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ اين لساني است كه با كساني كه احياناً تطميع و تهديد ديگران در آنها اثر ميكند گفته ميشود، ميفرمايد شما چرا متزلزليد؟ اگر به طمع نصرت ديگران، متزلزل از جنگ شديد، خدا همان كمكي كه از ديگران ساخته است دارد، با علاوه ﴿وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ اما به كساني كه به كمك غيبي سر بردند و ايستادهاند به آنها فرمود: ﴿وَمَا وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾[67] .
«و الحمد لله رب العالمين»