70/02/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 139 الی 143
﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾﴿139﴾﴿انْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ﴾﴿140﴾﴿وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرينَ﴾﴿141﴾﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ﴾﴿142﴾﴿وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾﴿143﴾
پاسخ اجمالي به سئوالات مسلمين بعد از جنگ احد
بعد از جريان احد، اين سؤال براي همه مطرح شد و زمينه ترك مبارزه نسبت به آينده هم فراهم شد، اين دو خطر. خطر اول آن سؤال فكري بود، خطر دوم آن كار نظامي و سياسي نسبت به آينده بود. خطر اول اين بود كه اگر حق با مسلمين است پس چرا آسيب ديدند. خطر دوم اين است كه خب، آينده اينها حضور پيدا نميكنند هر دو خطر را قرآن كريم پيشبيني كرد و برطرف كرد، فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا﴾ نسبت به آينده ﴿وَ لا تَحْزَنُوا﴾ نسبت به گذشته، چون ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ هر دو برطرف ميشود؛ هم شما پيروز خواهيد شد و هم اينكه بايد آماده باشيد براي آن پيروزي، به آن بشارت برسيد اين جواب اجمالي. محورش هم محور ايمان است كه ﴿إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾.
خداوند کارگردان کل عالم و پيروزي قطعي حق
اما جواب تفصيلي اين دو بيان كه هر دو خطر را برطرف كند اين است كه جهان، دار آزمون است اگر شما رنجي ديديد ديگران هم رنجي ميبينند اگر كسي بيرنج به مقصد برسد همه اسلام ميآورند، چون بدون رنج نميشود به مقصد رسيد، لذا بعضي مسلماند [و] بعضي غير مسلم تا درون افراد آزموده بشود ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ كه اين «مثل» در اصل درد و رنج است نه «مثل» رقمي، چه اينكه در بحثهاي قبل هم گذشت وگرنه منافات دارد با آيهٴ ١٦٥ سورهٴ «آل عمران» همين سوره كه محلّ بحث است، چون فرمود: ﴿أَ وَ لَمّا أَصابَتْكُمْ مُصيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها﴾؛ اگر به شما مصيبتي در احد رسيد شما دو برابر آن را در احد بر مشركين تحميل كرديد كه سخن از «مثلين» است نه «مثل». اينجا كه فرمود: ﴿فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ اين ناظر به اصل طبيعت است نه رقم يعني اگر شما آسيب ديديد آنها هم مثل شما آسيب ديدند، نه اينكه به عدد شما يا به اندازه شما، آن عدد و اندازه را در آيهٴ ١٦٥ بيان فرمود كه شما نيمي از آنها آسيب ديديد، آنها دو برابر آسيب ديدند. بنابراين اين دو تا آيه منافي هم نيست ﴿فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ اما ريشه اصلياش اين است كه ﴿وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ﴾ روز و روزگار به حسب ظاهر گاهي به كام كافران است گاهي به كام مؤمنين؛ اما اينچنين نيست كه كافر پيروز بشود ولو يك لحظه، آن كه گرداننده است و مدير عامل است و دولتها را مداول هست و مديل، فقط خداست. براساس كل نظام كه انسان حساب ميكند ميبيند در هر حادثهاي يومي از ايامالله است، براساس آن ديد كلي، چون مديل و مداول و مدير و كارگردان كل صحنه خداست، پس ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾[1] در هر حادثه هم يومي از ايامالله ظهور ميكند. براساس اين معنا ايامالله، مقابل ندارد چون هر حادثهاي ظهور حق است، چون مدير و كارگردانش حق است و براساس اين معناست كه در بحثهاي قبل هم در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» گذشت فرمود كه آيهٴ ١٢٧ و ١٢٨ كه به رسولش فرمود ما اين حوادثي را كه به بار آورديم: ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ ٭ لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾ كه چهار نكته را بازگو كرد، بين اين چهار نكته يعني دو نكته را اول فرمود دو نكته را آخر فرمود، وسط اين جمله معترضه را ذكر كرد كه به رسولش فرمود: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾[2] گر تو حق شفاعت داري رسالت داري ولايت داري انسان كاملي مظهر مني؛ اما كارگردان تو و نظام من هستم ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾ تو در محيط داخلي نسبت به انسانها خب، خيلي سِمَت از طرف من به عنوان ظهور در تو پيدا شده است تو شفيعي تو وسيله خيري و وسيله هستي و هزارها بركت به وسيله توست؛ اما وقتي كه كل جهان را بررسي ميكنيم تو هم نقشهاي هستي از نقشههاي اين عالم، كه آدم و عالم را خدا دارد ميگرداند. در آن تدبير كلي تو سهمي نداري ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾ يعني اين چهار هدف را كه بازگو ميكند دو هدف را اول، دو هدف را آخر، وسط اين صحنه را تذكر ميدهد كه كسي خيال نكند كارگردان كل عالم غير از رب العالمين ديگري هم هست، اينطور نيست. فرمود: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾ در اين كارگرداني كه ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾[3] چون مديل و مداول و مدير خداست، هر روز خدا دارد ظهور ميكند براساس ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾، «كل يوم من ايام الله» است.
ايامالله روز پيروزي حق و نابودي باطل
اما وقتي كه داخله اين نظام را بررسي ميكنيم، ميبينيم بعضي از اينها حق است و بعضي از اينها باطل. در اين قسمتهاست كه قرآن ميفرمايد كه در اين محدوده آنجا كه حق پيروز ميشود كه ﴿كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا﴾[4] آنجا روز خداست كه ميشود ﴿وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّامِ اللّهِ﴾[5] اين «ايامالله» گرچه در روايت آمده روز رجعت است، روز ظهور حضرت حجت است [و] روز قيامت است؛ اما اين حصر نيست، اينها نمونههاي كامل اياماللهاند وگرنه در جريان مبارزات حضرت موسي(سلام الله عليه) در سورهٴ «ابراهيم» فرمود اصولاً انبيا آمدند كه جامعه را روشن كنند و وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مأموريت پيدا كرد و كتاب دريافت كرد كه مردم و جامعه را نوراني كند كه ﴿الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾[6] تو براي اينكه مردم را نور بدهي سمت پيدا كردي. خب، چگونه ميشود مردم را روشن كرد با تدريس و درس و بحث و هدايت ميشود جامعه را روشن كرد يا همه اينها لازم است ولي جامعه بايد براساس يك نظام اسلامي و حكومت قرآني اداره بشود، براي اينكه معلوم بشود كه درس و بحث و نوشتن و گفتن لازم است ولي كافي نيست، به رسولش فرمود راه روشن كردن جامعه همان است كه موساي كليم رفت. بعد از اينكه فرمود من اين قرآن را فرستادم كه تو مردم را نوراني كني براي همين هم فرستادم، آنگاه جريان حضرت موسي را ذكر ميكند كه ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسي بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾؛ موساي كليم مأمور شد كه مردم را نوراني كند، نوراني كردن مردم به برانداختن نظام طغيان است و تأسيس نظام ديني، اين كار يك هزينه سنگيني طلب ميكند [و] تحمل اين هزينه هم بدون پشتوانه و دلگرمي ممكن نيست. فرمود براي اينكه مردم پشت گرم باشند آنها را به ايام خدا متذكر كن: ﴿وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّامِ اللّهِ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ﴾[7] براي اينكه جامعه روشن بشود، فرعون به دريا برود و زمين را مستضعفان بگيرند صبر كافي نيست، مردم صابر باشند كافي نيست، مردم شاكر باشند كافي نيست، اينجا جاي صباران است نه صابران، اينجا جاي شكوران است نه جاي شاكران. كار سنگين، سرمايه سنگين ميخواهد ﴿إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ﴾ اينكه ميبينيد در بعضي از كتابهاي اهل معرفت آمده است كه ظهور موساي كليم محصول خون كودكان است، آنها بالصراحه گفتند كه اين از باب تناسخ نيست، آنها ميگويند كه خونهايي كه قبلاً ريخته شده اين خونها هدر نرفته، بلكه ذات اقدس الهي آن عصاره خون را به صورت موساي كليم درآورد يعني اينچنين نيست كه آنها خونها هدر رفته باشد و اينچنين نيست كه نحوهاش هم نحوه تناسخ باشد، بلكه ذات اقدس الهي با آن سرمايههاي سنگين، افراد صبّار شكور پرورش داد تا ﴿فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ﴾[8] ظهور كرد، شده روزي از ايام خدا، اينها ميشود «ايامالله» براساس اين حساب ايام خدا در مقابل ايام غير خداست يعني روزي كه به كام ديگران است، آن روزي كه ديگران سرنگون ميشوند روزي است كه قدرت حق ظهور كرده است دين، ظهور كرده است ميشود «يومالله». بنابراين اين «ايام الله» مقابل دارد و اما آن كارگرداني مهم كه هر روز را خدا دارد اداره ميكند آن مقابل ندارد، فرمود: ﴿وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ﴾.
وجود شياطين جن و انس براي مبارزه با انبيا و آزمايش مردم
بعد فرمود: ﴿وَ لِيَعْلَمَ﴾ اين ﴿وَ لِيَعْلَمَ﴾ ملاحظه فرموديد كه عطف بر محذوف است يعني اسراري هست كه نميشود آنها را بيان كرد و به حساب ظاهر، قابل تبيين نيست، آنچه قابل تبيين است از اين به بعد گفته ميشود. مثل آنكه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ ١١٢ و ١١٣ اين است، فرمود ما براي هر پيامبر دشمن ساختيم: ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيِّ عَدُوًّا شَياطينَ اْلإِنْسِ وَ الْجِنِّ﴾؛ فرمود ما انبيا را براي روشن كردن جامعه اعزام كرديم از آن طرف دشمنها را هم تراشيديم، ما اين كار را كرديم. اينچنين نيست كه انبيا، سمت رسالت پيدا كنند و رايگان بتوانند موفق بشوند، اينطور نيست ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيِّ عَدُوًّا شَياطينَ اْلإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحيٰ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ﴾؛ اگر خدا ميخواست كه جلوي آنها را بگيرد آنها نميتوانستند، از باب ﴿يوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا﴾ را انجام بدهند؛ اما خدا اين كار را كرد اينها را رها بكن با فريههاشان، اينها به جايي نميرسند، ما اين كارگردانيها را كرديم و براي اينكه اينجا هم باز ميفرمايد «و براي اينكه» فرمود ما اين كارها را كرديم ﴿وَ لِتَصْغي إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ﴾ اين ﴿وَ لِتَصْغي﴾ عطف بر محذوف است يعني اسراري پشت پرده است كه آنها شايد قابل بازگويي نباشد، آنچه قابل بازگو كردن است اين است كه ما ميخواهيم يك عده را امتحان بكنيم تا ببينيم دل چه گروهي به طرف اينها گرايش پيدا ميكند ﴿وَ لِتَصْغي إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذينَ﴾ وگرنه جاي اين سؤال هست كه خدايا! اين همه دشمنها را تو تراشيدي ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ فِتْنَتُكَ﴾[9] اما ميفرمايد ما براي انبيا، دشمنهاي جن و انس تراشيديم و براي اينكه يك عده را امتحان كنيم اين «و براي اينكه» يعني يك چيزهاي ديگر هم هست.
زيبا بودن سختيها و مشکلات نزد اهل بيت (عليه السلام)
حالا شما نگاه كنيد ببينيد كه همين جريانهايي كه الآن در پيش هست كمتر كسي اين صحنهها را از نزديك ببيند و در درونش سؤالهاي فراواني زمزمه نشود، فقط همان ايمان تعبدي است كه انسان را نگه ميدارد. حالا اگر حادثه سختتر از مسئله آوارگي اين مسلمين عراق بود، حادثه از اين سختتر بود و كساني هم كه در اين حادثه اسفبار رنج ميديدند به مراتب انسانهاي شريفتر و برجستهتر از اينها بودند و در اينها وليالله الاعظم وجود ميداشت و خود آن وليالله الاعظم اين صحنه تلخ را و بدتر از اين را ميديد، چه اينكه ديد حالا دارد حرف ميزند. شما اين جريان كربلا را وقتي بررسي ميكنيد خب به مراتب بدتر از حادثه فعلي عراق است، براي اينكه اينها فاصلهشان محدود بود آنها فاصلهشان بيشتر بود، اينها اينچنين نبود كه حالا كسي پشت سر اينها باشد مرتب تازيانه بزند بعد هم اينها را به اسارت ميبردند، اينها اينجا به سراغ امن و پناهگاه ميآيند، آنها در برابر سرهاي مطهر داشتند حركت ميكردند و آنطوري كه به فكر كسي نيامد بر اهلبيت بيايد و در بين اينها بهترين انسانهايي كه در وجه ارض زندگي ميكردند بود و بينشان وليالله الاعظم بود ـ حضرت سجاد(سلام الله عليه) و امام باقر ـ دو انسان كامل دو حجت از حجتهاي الهي اين بار گران را تحمل كردند. حالا امام سجاد بعد از جريان كربلا آن وقايع را كه خودش از نزديك لمس كرد ديد، دارد در دعاي «ابوحمزه ثمالي» با خداي سبحان مناجات ميكند، عرض ميكند لها «و لا يَعترضُ عليك احد في تدبيرک لك الخلق و الأمر»[10] ؛ خدايا! كارهاي تو به قدري زيبا و خوب است كه اصلاً جا براي اعتراض نيست، اين دعاها نوعاً بعد از جريان كربلاست. خيلي از چيزهاست كه اصلاً به فكر آدم نميآيد كه كار به اين زيبايي و به اين خوبي؟ حالا زينب كبرا(سلام الله عليها) وقتي از جريان كوفهاش مستحضريد در آنجا وقتي ابن زياد ملعون سؤال كرد «كيف رايت صنع الله باخيك» فرمود: «ما رأيت الا جميلا»[11] ؛ به من خيلي خوش گذشت من جز خوبي چيز ديگر نديدم، نه اينكه اين كار، كار خوب است يا ما صبر ميكنيم، نفرمود ما داريم امتحان ميدهيم و صبر ميكنيم اين يك، نفرمود كار، كار خوبي بود اين دو، حصر كرد فرمود جز خوبي چيز ديگر نبود «ما رأيت الا جميلا» ما يك وظيفهاي داشتيم رفتيم انجام داديم حالا هم پيروز شديم براساس آن ديد انسان كامل جز زيبايي چيز ديگر نيست و آن دركش مقدور ماها نيست، چون ما يك مقطع را ميبينيم، چون دركش مقدور ماها نيست كه ما تلخترين حادثه را به عنوان زيباترين هنر خدا تلقي كنيم و بگوييم: «ما رأيت الا جميلا» يا بگوييم: «لا يعترض عليك احد»[12] .
شيوه قرآن بر بيان بعضي از دلائل و بازگو نکردن اسرار
نوعاً قرآن كه با ما سخن ميگويد از وسط حرف ميزند ميفرمايد ما اين كارها را كرديم و براي اينكه يك عده را امتحان بكنيم و براي اينكه ظلمها را براندازيم و مانند آن؛ اما آن معطوف عليه چيست او را خدا ميداند. اين رازَ قَدَر چقدر زيباست كه كارگردان ميداند و مظاهر اوليه او، خدا ميداند.
پرسش:...
پاسخ: آنها اين كار را كردند كه نسبت به يكديگر توطئه كنند، اين ﴿جَعَلْنا﴾ دليل ميخواهد كه سيق لاجله الكلام ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيِّ عَدُوًّا﴾[13] چرا؟ ﴿وَ لِتَصْغى﴾ اين هست كه كلام، براي او مسوق است و علت، طلب ميكند ﴿وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ﴾[14] .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اينها امتحان الهي است، چون همه اين فعلها را خدا با اختيار به اينها نسبت ميدهد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خود اين آيات، فعل را به فاعل نسبت ميدهد، فرمود ما ميخواهيم امتحان بكنيم ديگر ﴿وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ﴾ اين ﴿وَ لِيَعْلَمَ﴾ هم باز نظير آن چيزي است كه در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» در همين سوره آمده؛ آيهٴ ١٦٦ و ١٦٧ آنجا هم باز ميبينيد از وسط قصه شروع ميكند، ميفرمايد كه جريان بدر را گوشزد ميكند، ميفرمايد شما اگر در احد آسيب ديديد دو برابر در بدر به اينها آسيب رسانديد ﴿وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنينَ ٭ وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا﴾ يعني اين مصائبي كه دامنگير شما شد به اذن خدا بود «و براي اينكه» باز هم از وسط شروع شد و براي اينكه مؤمنين معلوم بشوند منافقين معلوم بشوند امتياز مؤمن از منافق مشخص بشود و مانند آن ﴿وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا ٭ وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا﴾، ﴿فَبِإِذْنِ اللّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنينَ ٭ وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا﴾ بنابراين آن اسرار قابل تبيين براي توده مردم نيست، لذا محذوف است و اولياي الهي ميدانند و نشانهاش همين دعاها و مناجاتهاي اينهاست، اينها كه تعارف نميكنند كه. همين است كه همين مصيبت را با تلخترين وجه تحمل كرده است، عرض ميكند: «و لا يعترض عليك احد في تدبيرک لك الخلق و الأمر»[15] آنگاه چقدر ممنون خداست كه خدا آنها را با اين آزمون به اينجا رسانده است.
احتمالات مختلف مفسرين در معناي شهدا
در جمله بعد فرمود: ﴿وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ﴾ سيدناالاستاد همانطوري كه ملاحظه فرموديد دارند كه شهيد در اصطلاح قرآن كريم به معناي شاهدين اعمال است[16] ، نظير ﴿يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[17] و امثالذلك. اين شهيد فقهي و حديثي، اين اصطلاح قرآني نيست. در فقه و در حديث آمده است كه اينها مثلاً شهيد ميشوند، كسي كه مقتول در معركه است و اما قرآن كريم تعبيرش درباره مقتولين في المعركه همان ﴿الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ﴾ است ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ﴾[18] يا ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللّهِ﴾[19] و امثالذلك ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ﴾[20] اينها به عنوان﴿قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ﴾ و قتيل في سبيل الله، مقتول في سبيلالله و مانند آن در قرآن از اينها ياد شده. كلمه «شهيد» در قرآن به اين معنا استعمال نشده. اما مرحوم شيخ طوسي در تبيان بعد از اينكه دو تا احتمال ذكر ميكنند آن احتمالي اينكه شهيد مقتول في المعركه باشد او را تأييد ميكنند[21] ـ به قرينه همين آيهٴ محلّ بحث ـ چون آيه درباره جنگ است. بيان سيدناالاستاد اين است كه كلمه اتخاذ با آن سَمِت ذكر ميشود، ميشود گفت: ﴿وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً﴾[22] اما نميشود گفت «و اتخذ الله زيداً قتيلاً» چون نميشود گفت «واتخذ الله زيداً قتيلاً» ولي ميشود گفت: ﴿وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً﴾ معلوم ميشود خليل بودن، رسول بودن [و] نبي بودن اينها مناصب هست كه خدا اتخاذ ميكند؛ اما قتيل في سبيلالله شهيد باشد اين با لحن ادبي سازگار نيست. البته گرچه نميشود گفت كه «اتخذ الله فلاناً قتيلاً» چون هر قتيلي شهيد نيست؛ اما وقتي سَمِت شهادت به قتيل داده شد، براي اينكه او يا شاهد صحنه است يا مشهود الهي است و مشهود فرشتگان است همين كه اين صفت شهادت به قتيل داده شد اين ميشود شهيد، از آن به بعد ميشود گفت: «اتخذ الله زيداً شهيدا» أي شاهدا، أي مشهودا، ميشود گفت. پس گرچه نميشود گفت: «اتخذ الله زيداً قتيلاً»؛ اما ميشود گفت: «اتخذ الله زيداً شهيدا» چون شهيد، صفتي است كه به اين «قتيل في سبيل الله» داده شد[23] .
پرسش:...
پاسخ: بله يعني در اصطلاح فقه و حديث، در روايات هم شهدا فراوان ذكر شده؛ اما همه آن شهدا معناي قتيل فيالمعركه نيست ولي در خود روايات و احاديث، شهادت به معناي قتل في سبيلالله آمده، مخصوصاً در كلمات خود حضرت امير نامهاي كه براي مالك مينويسد، مالك را ترغيب ميكند ميگويد من از ذات اقدس الهي براي خود و براي شما مسئله سعادت و شهادت را طلب ميكنم[24] ، چون حضرت خودش فرمانده كل قوا بود و مالك فرمانده لشگر بود، پايان آن عهدنامه دعوت به شهادت است[25] . شهادت در اصطلاح حديث به معناي «مقتول في سبيلالله» آمده؛ اما در قرآن ما آيهاي داشته باشيم كه شهادت به اين معنا باشد ايشان ميفرمايد ما نداريم. اين بحث مبسوطش در آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه ﴿لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ﴾[26] خب. ﴿وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ﴾ اين استدلال ايشان تام نيست و حرف مرحوم شيخ طوسي[27] هم به عنوان برهان كامل شايد نباشد، لذا مرحوم امينالاسلام هر دو وجه را ذكر كردند[28] ، بدون ترجيح.
جريانات روزگار مايه ناب شدن مؤمنين و آب شدن کافرين
عمده اين است كه فرمود: ﴿وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ﴾ اين ﴿وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ﴾ نقشي كه ميتواند داشته باشد شايد اين باشد كه اگر ما يك وقت روزگار را گردانديم به كام عدهاي بود، آنها محبوب ما نيستند، آنها منصور نيستند ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[29] اين امتحان الهي است. اينچنين نيست كه اگر روزي به كام ظالم بود ما خواستيم به ظالم نعمت عطا كنيم، اينطور نيست ﴿وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ﴾ كه در وسط ذكر شده است اين قسمت. آنگاه نكته سومي كه براي اين قضيه ذكر ميكند اين است كه ﴿وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا﴾؛ تمحيص بكند اينها را ﴿وَ يَمْحَقَ الْكافِرينَ﴾ كه بحثش در ديروز گذشت يعني يك جريان است، اين يك جريان مايه ناب شدن مؤمنين و مايه آب شدن كافران است كه آنها بخار ميشوند و از بين ميروند و اين زر ناب ميماند، اين ميشود تمحيص، آن ميشود محق، نظير ربا كه ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾[30] آمده.
پرسش:...
پاسخ: آن چون در طول هم نيستند اينها عطف به فاء نيست [بلکه] عطف به واو است [و] مجرد ترتيب ذكري است. ممكن است ﴿وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ﴾ جزء ممحصين باشد، چون با فاء ذكر نشده اين كار، به عنوان آزمون الهي است.
تنها راه رفتن به بهشت سرافرازي در آزمون الهي
اين اختصاص به جريان دنيا ندارد مسئله آخرت هم همينطور است، لذا فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ﴾ شما همانطوري كه در مسائل دنيا بايد بدانيد كه بدون امتحان پيروز نخواهيد شد، در مسائل آخرت هم اينچنين است؛ بدون امتحان بهشت نخواهيد رفت. شما خيال كرديد همين كه به حسب ظاهر گفتيد ما مؤمن و مسلمانيم بهشت به انتظار شماست. خب، اين آيات در مدينه نازل شد، مدينه از بهترين جاهاي توفيقباري بود براي مسلمين، اينها نماز پنج وقتشان را پشتسر انسان كاملي مثل رسول خدا كه احدي امامتش مثل امامت پيغمبر نيست اقتدا ميكردند. اين نماز پنج وقتشان بود، در مسجدي نماز اقامه ميشد كه بعد از مسجدالحرام روي زمين مسجدي به عظمت مسجد مدينه نيست، اين دو تا فضيلت مهم. پاي منبر كسي هم مينشستند كه هيچ خطيبي به عظمت او نيست. موعظه كسي را هم گوش ميدادند كه هيچ واعظي به عظمت او نيست، همه اينها علل و اسباب سعادت است. آيه در يك چنين فضايي نازل شد، فرمود اينها خوب است ولي اينها شما را بهشت نميبرد. اين آيه، در يك چنين فضايي نازل شد.
فرمود همين كه نماز پنج وقت را در مسجد پشتسر پيغمبر ميخوانيد پاي منبر او هستيد مصافحه ميكنيد اينها شما را بهشت ميبرد؟ اينها نيست، جنگي هست و يك كشته شدني هست و كشتني هست و يك امتحان. اينكه در مكه نازل نشد كه، اين آيات در مدينه نازل شد در يك چنين فضا، معلوم ميشود همه اين كارها يعني اقتدا كردن، نماز را به جماعت خواندن، در مسجد خواندن پاي منبر واعظ الهي نشستن همه اينها لازم است؛ اما اينها گوشهاي از كار است. فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ﴾ يعني اين جهاد با صبر بايد باشد يعني با هم بايد جمع باشد البته، لذا اين ﴿يَعْلَمَ﴾ منصوب است، چون واوش هم واو جمع است يعني «و ان يَعْلَمَ الصّابِرينَ» خب شما بايد امتحان بشويد، معلوم ميشود مجاهد كيست صابر كسيت بعد معلوم ميشود بهشت در انتظار شماست.
اقسام مختلف آزمونهاي الهي
اين امتحانها هم يك امتحان رسمي است يك امتحانهاي غير رسمي، نظير امتحانهاي مدرسه. امتحانهاي رسمي مدرسه سالي دو بار است مثلاً، و اين امتحانهاي غير رسمي كه هر روز است هر روز انسان در هر لحظه امتحان ميبيند. يك نامحرم از جلوي انسان رد ميشود انسان امتحان ميشود به ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾[31] غيبتي در حضور انسان ميكنند، انسان امتحان ميشود به ﴿وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا﴾[32] كسي را ميخواهند استهزا كنند، امتحان ميشود به ﴿لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ﴾[33] كسي از آدم چيزي طلب ميكند، امتحان ميشود به ﴿فَلا تَنْهَرْ﴾[34] هر لحظه و در هر قدم، انسان امتحان ميشود، آن امتحانات عمومي است و اما امتحاناتي كه بالأخره يك مايه جنگي دارد و يك مسائل مهم را به همراه دارد، او ديگر هر روز نيست. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ ١٢٦ فرمود: ﴿أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ في كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ﴾ سالي يك يا دو بار ما اينها را امتحان ميكنيم، اينها مسئله جنگ است.
پرسش:...
پاسخ: بله ﴿مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾[35] كه اين ﴿مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾ هم در همان آيهٴ«بقره» بحث شد كه به قدري فشار شديد است كه نسبت به رسول خدا اين كلمه ﴿مَتى﴾استدعاست، نسبت به ديگران استبطا اين ﴿مَتى﴾را هر دو گفتند؛ اما رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) منزه از آن بود كه بگويد خدايا! دير شد بطيء شد، كند شد چرا نيامد؟ اين كلمه ﴿مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾ خودش سؤال است، دعاست استدعاي نصرت است. ديگران كه تنگ حوصلهاند ميگويند پس كو، اين كلمه ﴿مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾ براي ديگران استبطا يعني اظهار بطء و كندي كردن و اظهار دير شدن كردن است، نسبت به وجود مبارك خود حضرت استدعاست، به هر حال اين امتحان تلخ هست. در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ في كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ اينكه در سورهٴ «توبه» آيهٴ ١٢٦ فرمود اينها سالي يكي دو بار امتحان ميشوند، امتحانات عمومي است. اين مسئله جنگ و شهيد شدن و صبر و جهاد، اين امتحان عمومي است كه هر روز نيست، حالا سالي يك بار يا دو بار هست.
ادعا و سخن گفتن بعضي درباره جهاد و شهادت
آنگاه فرمود شما اگر همه اين وسايل بهشت رفتن را انجام بدهيد؛ اما آن مسئله صبر و جهاد در شما نباشد، هرگز بهشت نخواهيد رفت ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اين ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ﴾ را هم كه ام منقطعه گرفتند براي اين است كه «بل حسبتم» يعني اين چنين خيال كرديد، براي اينكه همه علل و اسباب سعادت به حسب ظاهر براي شما جمع است، نماز پنج وقت را كه در مسجد ميخوانيد، پشت سر پيغمبر هم كه ميخوانيد، پاي منبر او هم كه هستيد خب، چه سعادتي بالاتر از اين، خيال كرديد اينها شما را بهشت ميبرد. اين ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ﴾يعني «بل حسبتم» يعني علل و عوامل صوري شما را سعادتمند معرفي ميكند ولي اينطور نيست، همه اينها بايد باشد يك صبر و جهادي هم بايد ضميمهاش بشود ﴿وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ﴾ براي اينكه شما فقط قصه شهدا و درجات شهدا را كه شنيديد گفتيد عجب منزلت خوبي است، اي كاش ما هم به اين فيض ميرسيديم. اما رودررويي دشمن را كه ديديد عقب نشيني كرديد. بعد از جريان بدر، فضيلتي كه براي شهدا ذكر شد عدهاي مشتاق شهادت شدند؛ اما جريان احد و امثال احد كه پيش آمد عقب نشيني كردند. فرمود: ﴿وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ﴾ قبل از اينكه مرگ را ببينيد، تمني ميكرديد اين زيارت «عاشورا» زيارت «وارث» ساير زيارتها را نوع مردم ميخواندند ديگر، در زمان جنگ هم يك عده ميخواندند؛ اما مسئله اعزام به جبهه كه ميشد ميگفتند معذوريم.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب؛ اما اين نسبت به كساني كه با همان حسبانش سرگرم است سخن ميگويد، ميفرمايد شما ﴿وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ﴾؛ قبل از اينكه مرگي فرا برسد، تمنياش را داشتيد يعني مرگ در راه خدا ﴿فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ حالا كه مرگ و جهاد و شهادت آمد درِ خانهتان شما همينطور صاف صاف نگاه ميكنيد.
در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» به يك لحن ديگري بيان شده، فرمود اينها در زمان صلح و آرامش خيلي تند و تيز درباره جهاد و شهادت و مبارزه حرف ميزنند؛ اما موقع جنگ كه شد ميبينيم ساكتاند. در سورهٴ «احزاب» آيهٴ نوزده اين است ﴿فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾ مثل آدم محتضر اين شبكه چشمشان ميگردد ﴿فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ﴾؛ وقتي خوف رخت بربست و در حالت رفاه و امنيت به سر ميبرند، حالا ﴿سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِداد﴾ «سلق» يعني مدام تند و تيز، حالا دارد سخنراني ميكند؛ با يك زبان تيز به السنه حداد، حديد يعني تيز با حدّت، شدت دارد حرف ميزند حالا. آن وقتي كه روز جنگ بود خبري از او نبود ﴿فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ﴾ «سلق» به همين معناست ﴿بِأَلْسِنَةٍ حِداد أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ﴾ حالا خير شحيه و بخيل و علاقهمند به خير است.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب؛ اما همانها بودند ايستادند.
پرسش:...
پاسخ: متزلزل شدند؛ اما بالأخره ايستادند و باز به خدا پناهنده شدند و اين زلزله اينها، قلب اينها را نظير ﴿تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ﴾[36] بعد ﴿ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللّهِ﴾[37] بود وگرنه نصر، در جريان احزاب نازل نميشد، همان تحليلي بود كه ديروز از خطبه نهجالبلاغه خوانده شد كه حضرت فرمود كه گاهي آنها شكست ميدادند گاهي ما كشته ميداديم، گاهي آنها كشته ميدادند «وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الآخَرُ مِنْ عَدُوِّنا يَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ، يَتَخَالَسانِ أَنْفُسَهُما أَيُّهُما يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنا، وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْكَبْتَ، وَ أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْرَ»[38] ؛ ما كشته داديم آنها كشته دادند، وقتي كه معلوم شد ما راست ميگوييم خدا ما را ياري كرد. اينچنين نيست كه وسط قصه، بدون تمحيص، بدون گداخته شدن نصرت الهي بيايد كه فرمود كه در اينها يك چنين افرادي هم بودند. اينها مطمئن باشند كه بدون امتحان اينچنين نيست كه درهاي بهشت ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾[39] باشد به روي اينها باز بشود، امتحان طلب ميكند.
جمعبندي حسنات و سيئات در روز حساب
پرسش:...
پاسخ: اينها يك ثواب نفسي دارد يعني اين عمل في نفسه اينطور است، مثل اينكه گفتند اگر كسي نماز بخواند «وجب له الجنه»؛ اما آنها كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا﴾[40] آنها بايد جوابگوي آن سيئات هم باشند، چون درباره آن سيئات هم دارد كه هر كسي اين كار را كرده است «تستحق النار» اينها هر عملي في نفسه اين اقتضا را دارد. اگر در مفاتيح اينها را دارد در مفاتيح مقابلش را هم دارد. دارد كه اگر كسي فلان گناه را بكند، مثل اينكه چندين بار فلان كار را كرده باشد، يك درهم. اگر كسي يك غيبت كرده باشد كذا، يك دروغ گفته باشد كذا، هر عملي يك اقتضايي دارد فينفسه. اينها كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا﴾ يومالحساب جمعبندي ميشود، حالا آن روز معلوم ميشود «الْغِنَي وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَي اللَّهِ»[41] خب، در اين كريمه فرمود كه پس اينچنين نيست كه شما به خيال ايمان بدون امتحان جهاد و صبر، بهشت براي شما باشد ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ ٭ وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾.
اسناد «يوم» به خداوند و کافران
گاهي قرآن كريم ميفرمايد كه ما عدهاي را به حسب ظاهر به مقصد رساندهايم ولي آنها خيال ميكنند مقصد نهايي همين است ولي طولي نميكشد كه ورق برميگردد. اين ورق كه برگشت يومي از ايامالله ظهور ميكند، در آنجايي كه يومالله است هم ﴿كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا﴾[42] بودن يوم خداست هم «كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا هي السُّفْلي» يوم الذين كفروا است يعني جريان ﴿فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ﴾[43] هم يومالله است هم يوم آل فرعون، يومالله است براي اينكه ﴿وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا﴾ شد، يوم آل فرعون است براي اينكه ﴿جعل كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلي﴾[44] شد، در هر حادثهاي كه حق پيروز است به قدرت حق است، باطل شكست ميخورد به قدرت حق است، لذا هر دو را ميشود يوم حساب كرد، لذا قرآن كريم گاهي ميفرمايد كه فلان روزي كه ما كافران را برانداختيم اين روز فلان كافران است. در سورهٴ «يونس» آيهٴ ١٠٢ اين است كه ﴿فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاّ مِثْلَ أَيّامِ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ اينها كه الآن دست به تباهي ميزنند، منتظر يومياند مثل ايام كافران گذشته. خب، ايام كافران گذشته به هلاكت ختم شد اين آيه هم تهديد ضمني است نسبت به معاصرين نزول قرآن. آن روزي كه كافر، در هم ميشكند يومالله است هم وقتي به حق اسناد داده ميشود ظهور حق يومالله است، هم وقتي به بطلان باطل اسناد پيدا ميكند يوم آنهاست يعني روز شكست آنهاست، از هر دو نظر يوم، قابل اضافه و اسناد است.
سخنان حضرت علي (عليه السلام) در بيان مقاومت تکويني کفار
در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه، جمع كرده است بين تشريع و تكوين، در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه مسئله تشريع با تكوين دوتاست. در سورهٴ «حشر» فرمود كه ما دستور داديم فيء را به محرومين برسانند تا اينكه اموال بين اغنيا دولت نباشد يعني تداول نباشد [و] فقط در دست يك گروه خاصي بگردد يعني ثروت در كشور هست؛ اما معاملات كلان و سنگين فقط در يك گروه خاص است، آن زيد معامله ده ميلياردي ميكند با عمرو، عمرو معامله ده ميلياردي ميكند با بكر او هم بالعكس سرانجام به زيد و عمرو و بكر و خالد در همين گروه ميشود ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اْلأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾[45] فرمود براي اينكه ثروت در يك گروه خاص تداول نشود ما دستور داديم انفاق كنيد و چه كنيد و چه كنيد، اين يك كار تشريعي است؛ اما تكويناً گاهي تبهكاران در قبال دستورات الهي مقاومت ميكنند و همين مال را دول بينشان قرار ميدهند، لذا حضرت امير در نامهاي كه مرقوم فرمودند براي مردم مصر، هنگام اعزام مالك به مصر دو تا نامه نوشتند: يك نامه همان عهدنامه معروف است كه به عنوان بخشنامه و دستورالعمل براي مالك(رضوان الله عليه) است[46] ؛ يك نامه اختصاصي هم براي مردم نوشتند كه مردم، در صحنه باشند[47] ، براي اينكه اگر رهبري چون علي(عليه السلام) باشد و نمايندهاي چون مالك باشد، مادامي كه مردم رشد فرهنگي ندارند شكست يقيني است، چه اينكه بود. نميشود گفت حالا كه چون ما رهبري قاطع مثل حضرت امير داريم يا فرمانده و نماينده قاطعي مثل مالك داريم پيروزيم، اينطور نيست. فرمود كه به ماها اكتفا نكنيد، ما وظيفهمان را انجام ميدهيم شما هم مرتب بايد هوشيار باشيد آگاه باشيد بدانيد در مملكت چه ميگذرد دشمنتان كيست. در آن نامهاي كه براي مردم مصر مرقوم فرمود اينچنين نوشت، فرمود كه ما كه از اينها هراس و وحشتي نداريم «إِنَّي وَ اللَّهِ لَوْ لَقِيْتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلاَعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَ لاَ اسْتَوْحَشْتُ»؛ قسم به خدا اگر اينها زمين را پر كنند و من تنها در برابر اينها بايستم احساس وحشت نميكنم اين براي خود من؛ اما چون «وَ إِنِّي مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَ الْهُدَي الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلَي بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَ يَقِينٍ مِنْ رَبِّي»؛ من حق بودنم را و باطل بودن آنها را مثل روز ميبينم «وَ إِنِّي إِلَي لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاج» اما «وَ لَكِنَّنِي آسَي أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هذِه الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً، وَ عِبَادَهُ خَوَلاً، وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً»[48] ؛ من ميترسم اينها مال خدا را دُوَل قرار بدهند يعني اينكه خدا فرمود: ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اْلأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾[49] اين بشود «دُولَةً بَيْنَ اْلأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» كه اين تكوين، با آن تشريع مخالف است. اما مسئله اينكه ﴿وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ﴾ اين در نامهٴ 72 نهجالبلاغه كه حضرت براي ابنعباس نوشتند مرقوم فرمودند، فرمودند «و اعلم بان الدهر يوسان يوم لک و يوم عليک و أن الدنيا دار دول»؛ چه به سود تو چه عليه تو در هر دو حال امتحان است و دنيا سنت الهي بر اين است که يکسان نماند. خوبي دنيا يکياش همين تداول اوست نه همواره به کام، کام داران است و نه عليه رنجبران، بلکه در تغيير و تبديل است. تا در اين بين تمحيص بشود و آزمون بشود. حالا بياني سيدناالاستاد (رضوان الله عليه) دارند به عنوان حﻚيﻚت امتحان، اين را ملاحظه بفرماييد امتحان ماهو؟
«و الحمد لله رب العالمين»