درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 139 الی 141

 

﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾﴿139﴿انْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ﴾﴿140﴾﴿وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرينَ﴾﴿141﴾

 

خلاصهٴ مباحث گذشته

به دنبال بحثهاي قبلي و زمينه بحثهاي بعدي، دو آيه را ذكر فرمود كه آن آيه سرفصل بحث است، آن آيه اين است كه ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ٭ ‌هذا بَيانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًي وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ﴾[1] يعني امتهايي قبلاً گذشتند، شما براي اينكه از سرنوشت خودتان آگاه بشويد درباره امم گذشته بررسي كنيد، چون سنت الهي تغييرناپذير است. سنت الهي در اين است كه پايان اهل تكذيب به هلاكت است؛ هر كس وحي و حق را تكذيب كرد به هلاكت مي‌رسد، اين سنت را مي‌شود از سير تاريخي بدست آورد ﴿هذا بَيانٌ لِلنّاسِ﴾ يعني اين كتاب ما و اين وحي ما يك تعبد محض نيست [بلكه] مسئله تبييني و تعليلي است، معارف الهي را براي مردم خوب بيان مي‌كند، خيلي روشن مي‌كند نه تنها مبيَن است، بلكه بيان است، مثل «زيدٌ عدلٌ» وقتي روشن است نه روشنگر، نظير «زيدٌ عدلٌ»، آن‌گاه مي‌توان گفت: ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[2] از آن به بعد، هر كس حق را نپذيرفت براساس ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[3] گرفتار خواهد شد و هر كس حق را پذيرفت براساس ﴿وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[4] پيروز خواهد شد ﴿هذا بَيانٌ لِلنّاسِ﴾. آن‌گاه كساني از اين بيان، طرفي مي‌بندند كه اهل تقوا باشند.

گاهي معلم در خلال تعليم، مسائل را ياد مي‌دهد، مستمعين همه ياد مي‌گيرند؛ اما در بين مستمعين كساني هستند كه مي‌خواهند گذشته از اينكه بفهمند، عمل هم بكنند. درباره آنها مي‌فرمايد ﴿وَ هُدًي وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ﴾[5] يعني ما براي همه روشن مي‌كنيم، همه آگاه مي‌شوند؛ اما همه هم بهره‌مند نخواهند شد. آنها كه بهره مي‌گيرند مردان پاكدل‌اند، نظير اينكه فرمود قرآن، براي هدايت همه نازل شده است كه ﴿أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدًي لِلنّاسِ﴾[6] اما آنها كه بهره‌مندند، مردان باتقوايند كه ﴿هُدًي لِلْمُتَّقينَ﴾[7] اين ﴿هُدًي لِلْمُتَّقينَ﴾ نه يعني انگيزه نزول قرآن فقط راهنمايي مردمان باتقواست، راهنمايي همه مردم است، آنها كه بهره‌ مي‌برند متقيان‌اند. بنابراين ضمن اينكه فرمود: ﴿هذا بَيانٌ لِلنّاسِ﴾[8] اين مطلب را هم اضافه فرمود كه فقط مردان باتقوايند كه از قرآن، تنها بهره علمي نمي‌برند [بلكه] بهره موعظتي و بهره هدايتي هم مي‌برند: ﴿وَ هُدًي وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ﴾. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه آن جاذبه را مي‌گويند موعظه، وعظ همان «جذب الخلق الي الحق» است؛ آن حالتي كه در انسان پيدا مي‌شود و انسان ميل به خدا پيدا مي‌كند اين حالت كشش را مي‌گويند اتعاظ. واعظ كسي است كه در شنونده اين حالت را ايجاد بكند كه انسان بار تكليف را روي اشتياق بكشد، اين مي‌شود موعظه. فرمود اين قرآن از نظر بار علمي نسبت به همه يكسان است؛ اما آن گرايش و كشش و جذبه و وعظ، نصيب متقيان است ﴿هذا بَيانٌ لِلنّاسِ﴾؛ اما ﴿وَ هُدًي وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ﴾ اين دو تا كريمه هم به منزله خلاصه بحثهاي گذشته است، هم سرفصل اين بحثي كه در پيش است.

دعوت پروردگار به سستي نورزيدن مبارزان جنگ اُحد

آن‌گاه مي‌فرمايد: ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ اين را در بحبوحه شكست صوري مسلمين ذكر مي‌كند يعني بعد از جريان جنگ اُحد، وقتي مسلمين شكست خورده وارد مدينه شدند يا داشتند وارد مدينه مي‌شدند، عده‌اي نگران بودند. در اين مقطع ذات اقدس الهي اينها را تسليت مي‌دهد كه شما نه تنها غمگين نباشيد، بلكه در عزمتان سستي راه پيدا نكند، يك برنامه ديگري هم در پيش داريد و آن تعقيب اين مشركين مهاجم است ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾ نه حزن و اندوه را به خود راه بدهيد، نه در تصميم‌گيري گرفتار وهن باشيد، نه در عمليات سستي كنيد.

اقسام مختلف وهن

اين وهن، نظير ضعف گاهي در مسائل عملي است، گاهي در مسائل ارادي و تصميم‌گيري است، گاهي به امور مادي و جسماني اسناد پيدا مي‌كند گاهي به مسائل رواني مرتبط مي‌شود، گاهي مسائل علمي را گاهي مسائل عملي را مي‌گويند موهون و مانند آن. آنجا كه به ماده و جسم و امثال‌ذلك اسناد پيدا مي‌كند، نظير اينكه زكريا(سلام الله عليه) به خدا عرض كرد: ﴿رَبِّ إِنّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا﴾[9] كه اين وهن به استخوان، اسناد داده شد يعني وقتي استخوان كه محكم‌ترين عضو بدن است سست شد، ساير اعضا به طريق اُوليٰ سست‌اند. ﴿رَبِّ إِنّي وَهَنَ الْعَظْمُ﴾ كه اين وهن، به عظم و جسم و استخوان اسناد داده شد. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» فرمود: ﴿وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ﴾[10] كه اين خانه عنكبوت، خانه‌اي است بسيار سست كه وهن در اينجا به يك جسم اسناد پيدا كرد. گاهي هم به مسايل علمي و فكري و نقشه‌هاي سياسي و امثال‌ذلك اسناد مي‌دهد، نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده كه ﴿أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ﴾ كيد يك مسئله فكري است كه در آيهٴ هجده سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ﴾؛ خدا نقشه كافران را موهون مي‌كند، وقتي خدا موهن شد، كيد مي‌شود موهون. گاهي هم به تصميم‌گيريها و مانند آن اسناد پيدا مي‌كند كه آن شواهدش هم هست. پس وهن، اختصاصي به مسئله علمي ندارد كه مربوط به امر ارادي و نفساني محض باشد، چه اينكه ضعف هم اختصاصي به مسئله بدني ندارد، ضعف هم شامل مسائل نفساني هم خواهد شد.

نسبت وهن و ضعف با يكديگر

اما وهن اگر با ضعف، يكجا ذكر بشود معنايشان فرق مي‌كند و اگر وهن به تنهايي ذكر بشود يا ضعف به تنهايي ذكر بشود، شايد شامل ديگري هم باشد. در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه محل بحث است آيه‌اي در پيش داريم؛ آيهٴ ١٤٦ همين سوره كه فرمود: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في سَبيلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ﴾؛ اينها نه ضعف از خود نشان دادند نه سست شدند نه مسكنت دامن‌گير اينها شد. از مقابل اينها مي‌شود فهميد كه اينها مرادف هم نيستند؛ ضعف در مقابل قدرت قرار مي‌گيرد وهن، در مقابل صلابت قرار مي‌گيرد و مانند آن. ضعف، ناتواني است وهن، سستي است. اينها نزديك هم‌اند ولي مرادف هم نيستند، به دليل همين آيهٴ ١٤٦ سورهٴ «آل عمران» كه فرمود انبياي سلف با همراهانشان كه مي‌جنگيدند مصائبي را مي‌ديدند؛ اما ﴿فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في سَبيلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ﴾.

تبيين معناي وهن در آيهٴ محل بحث

در اين كريمه محلّ بحث هم فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا﴾؛ وهن را به خود راه ندهي،د نه در عمل اظهار ضعف كنيد و نه در تصميم‌گيري اظهار وهن كنيد، اين مسئله نهي از وهن را در سورهٴ مباركهٴ «نساء» به صورت بازتر ذكر كرد. در سورهٴ «نساء» آيهٴ ١٠٤ همين مطلب را بازگو فرمود، فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾ اين ﴿لا تَهِنُوا﴾كه در آيهٴ سورهٴ «آل‌عمران» محلّ بحث است، مشخص نيست كه براي اعزام نيرو براي دستگيري مهاجمين نازل شده است يا فقط جنبه تسليت و دلداري است، چون در جريان جنگ اُحد، گرچه اول پيروز شدند [ولي] بعد آسيب فراواني ديدند و احتياج داشتند به تبشير به تسليت و مانند آن. آيا اين آيه ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ در محور تسليت محض نازل شد يعني آنچه را كه از دست داديد، غمگين نباشيد اين است؟ يا نه براي ايجاد نيرو در هنگام اعزام است، چون وقتي كه دستور رسيد و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مسلمين فرمود ما بايد اين مهاجمين را كه آمدند و زدند و كشتند ـ گرچه كشته‌اي هم دادند و به طرف مكه فرار كردند ـ ما بايد اينها را تعقيب كنيم، اينها خيال مي‌كنند كه پيروز شدند و دوباره براي غارتگري بيايند ما با همين زخميها بايد حركت كنيم و كساني بايد با ما بيايند كه ديروز در جبهه بودند، حالا همه زخمي‌اند يا ضعيف‌اند. فرمود با همين زخميها با همين جانبازها ما بايد برويم بالأخره اينها را تعقيب بكنيم. در اين مقطع دستور آمد كه برويد اينها را تعقيب كنيد و آن در سورهٴ مباركهٴ «نساء» است آيهٴ ١٠٤ كه فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾ در ابتغا و گرفتن و دستگير كردن اينها، وهن به خود راه ندهيد: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾ حال آن استدلال مي‌كند كه آن استدلال هم در آيهٴ محلّ بحث است هم در آيهٴ 104 سورهٴ «نساء». خب، اين ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾ نشان مي‌دهد كه براي اعزام نيروست نه فقط براي تسليت. آيات تسليت فقط آياتي است كه به بازمانده‌ها دلداري مي‌دهد كه شما چيزي را از دست نداده‌ايد، نظير ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتٌ﴾[11] و مانند آن، گرچه اينها روح حماسه و تهييج را هم به همراه دارد؛ اما به تسليت و دلداري و تربيت به صبر انسب است. ولي آيهٴ ١٠٤ سورهٴ «نساء» براي بسيج است يعني برويد! با همين زخميها برويد ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾؛ در دستگير كردن آنها به خودتان ضعف نشان ندهيد، حالا دليلش را هم در هر دو طرف ذكر مي‌كند. اگر در آن مقطع نازل شده باشد معلوم مي‌شود كه اين تنها براي تسليت نيست. در سوره مباركه‌اي كه به نام رسول خدا(‌صلي الله عليه و آله و سلم ) است يعني سورهٴ ٤٧ آنجا هم وهن، نهي شده است. فرمود كه آيهٴ 35 سورهٴ ٤٧ ﴿فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ﴾ كه اين آيهٴ ، پنج جمله دارد و هر كدام تقريباً مترتب بر ديگري است. فرمود به خودتان وهن راه ندهيد: ﴿فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ﴾؛ دعوت به صلح و سازش هم نكنيد كه اين ﴿تَدْعُوا﴾ مجزوم است به آن ‌«لاي‌» ناهيه ﴿ فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ﴾ يعني «لا تدعوا الي السلم»، براي اينكه آنها زدند، كشتند، مهاجم بودند، متجاوز بودند، حالا كه ديدند همه كارها را انجام دادند پيشنهاد صلح مي‌دهند يا بدشان نمي‌آيد كه شما پيشنهاد صلح بدهيد. اينجا جاي صلح نيست، صلح اين است كه اگر آنها خواستند زندگي مسالمت‌آميز داشته باشند ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾[12] اما حالا آمدند و زدند و كشتند و شما شهيدهاي فراواني داديد، شما ديگر پيشنهاد صلح ندهيد ﴿فَلا تَهِنُوا﴾ يك نهي ﴿وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ﴾ يعني «لا تدعوا الي السلم»؛ شما دعوت به سازش نكنيد اين دو، چرا؟ چون ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾؛ حالا داريد پيروز مي‌شويد، حالا كه داريد پيروز مي‌شويد چرا بياييد صلح كنيد چرا پيروز مي‌شويد، براي اينكه ﴿وَ اللّهُ مَعَكُمْ﴾[13] خدا با شماست، اين معيت خاصه است كه ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾[14] يا ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾[15] و مانند آن وگرنه آن معيت قيوميه كه با هر موجودي دارد كه ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[16] خب، چرا خدا با شماست؟ ﴿وَ اللّهُ مَعَكُمْ﴾ براي اينكه ﴿وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ﴾[17] ؛ اين كارهاي فراواني كه شما در اين مدتهاي جنگ و دفاع كرديد، شهيد داديد، جانباز داديد، مفقود داديد، اسير داديد اين اعمال شماست، اين اعمال را خدا موتور نمي‌كند «وتر عمله» يعني «جعله موتورا». عمل اگر به نتيجه برسد مي‌گويند مشفوع است، اينكه در كتابهاي اصول يا فقه معمولاً مي‌خوانيد كه اين مشفوع به برهان نيست يعني اين دعوا، تك است [و] دليل او را همراهي نمي‌كند، شفع ندارد. دعوا اگر با دليل همراه نباشد مي‌گويند «لا يكون مشفوعاً للبرهان» وتر است نه شفع. اگر ادعايي بود، دليل او را تأييد كرد شفع مي‌شود. عمل اگر نتيجه نداشته باشد وتر است تك است موتور است، اگر به ثمر برسد موتور نيست. فرمود: ﴿وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ﴾؛ خدا عمل شما را وتر و تك قرار نمي‌دهد، با نتيجه همراه مي‌كند. خب، بنابراين نهي از وهن در جايي است كه كسي كاري كرده باشد براي رضاي خدا، خداوند هم دستور مي‌دهد كه شما به خودتان وهن راه ندهيد، براي اينكه پيروزيد.

وجود سختي‌هاي بسيار در اوائل هجرت و مقاومت مسلمين در برابر آنها

البته اين سختيها يا اين فشار، در اوايل جنگ بود و در اوايل هجرت بود. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» سرّش را مشخص كرد، فرمود در اوايل قيام، وظيفه‌تان اين بود كه يك نفر در برابر ده نفر بايستد؛ اگر شما بيست نفر بوديد، دشمن شما دويست نفر بايد مقاومت مي‌كرديد و پيروز هم مي‌شديد. اگر شما صد نفر بوديد، دشمن هزار نفر شما بايد مقاومت مي‌كرديد پيروز مي‌شديد. الآن كه آن شور جنگ و مقاومت و دفاع گذشت و خداوند احساس ضعف در شما مي‌كند، برنامه‌ها هم خفيف شد، تخفيف پيدا كرد و آن اين است كه اگر الآن دشمن دو برابر است نه ده برابر، شما وظيفه قيام داريد، حكم صدر آن مسائل جنگ با ذيل مسائل جنگ فرق دارد. آيه سورهٴ «انفال» اين است كه ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَي الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ ٭ اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرينَ﴾[18] ؛ در همه موارد، مسئله صبر معيار پيروزي است. اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم بحثش قبلاً گذشت كه ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾[19] ؛ چه بسا گروه كمي بر گروه زياد پيروز مي‌شوند، جريانش را در صدر اسلام تا ده برابر مشخص كرد. فرمود ممكن است يك برده هم پيروز بشود ولي اين‌چنين نيست كه حالا اگر يك بر بيست شد، پيروز نشوند يا يك بر پانزده شد پيروز نشوند، آن‌ هم ممكن است براساس امدادهاي غيبي پيروز بكند؛ اما تكليف نبود، تكليف تا يك در برابر ده بود.

پرسش:...

پاسخ: نسخي كه در كار نيست، تخصيص است. آن وعده بود، فرمود آن وظيفه شما در آن وقت بود، الآن آن وظيفه نيست ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفًا﴾[20] اين حكم تا اكنون ادامه داشت، الآن ادامه ندارد؛ اين تخصيص ازماني است. بنابراين وهن به خود راه ندهيد چرا؟ براي اينكه شما پيروزيد.

انجام تهذيب نفس با اعتقاد و ايمان به حقَ تعالي

خب، اينكه فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ معيار همه اينها را ايمان قرار داد. مسئله حزن و اندوه كه يك مسئله نفساني است مايه ضعف در تصميم‌گيري هست مايه ضعف و سستي در عمليات است و مانند آن. چگونه مي‌شود انسان غمگين نباشد، غم براي يك حادثه تلخي كه پيش آمد يا انسان احتمال مي‌دهد كه در معرض آن حادثه قرار بگيرد كه يكي خوف است و ديگري حزن چگونه از انسان گرفته مي‌شود، اوصاف نفساني را چگونه انسان بايد تهذيب بكند. فرمود كه شما با مسايل معرفت، اين اوصاف نفساني را هم تهذيب كنيد. اولاً شما آنچه را كه از دست داديد، جبران مي‌كنيد و بيش از آن مي‌گيريد يك، و اگر مؤمن هستيد نبايد غم داشته باشيد، چون چيزي را از دست نداديد: ﴿وَأَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ اين ﴿إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ يا قيد و شرط است براي ﴿وَلاَ تَهِنُوا﴾ كه صدر آيه است و آيه هم براي همان بيان صدر، سوق داده شد و قيد، به چيزي متوجه مي‌شود كه سيق لاجله الكلام، پس ‌«‌ولا تهنوا ولا تحزنوا ان كنتم مؤمنين» يا به ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾ برمي‌گردد كه به او نزديك است يعني شما اعلاي از ديگرانيد، اگر مؤمن باشيد و عيب ندارد كه به همه اينها برگردد يعني مؤمن، اعلاي از كافر خواهد بود، چون ﴿جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾[21] و مؤمن وهن و حزن به خود راه نمي‌دهد، چون ﴿الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾[22] اين‌چنين نيست كه اين ﴿إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ فقط براي صدر باشد يا فقط براي ذيل، نه به عصاره مضمون جمله هم مي‌تواند توجه كند. شما اگر مؤمن هستيد به خود وهن و حزن راه ندهيد، چه اوصاف نفساني چه اوصاف بدني و مطمئن باشيد كه اعلاي از ديگرانيد.

منظور از ايمان و عُلو در آيهٴ محل بحث

حالا منظور از اين ايمان يا همان ايمان مصطلح است يعني ايمان به خدا و قيامت يا نه، ايمان يعني تصديق به وعده‌هاي رسول خدا يعني شما اگر به رسالت من ايمان داريد، به حرفهاي من مؤمن هستيد و تصديق مي‌كنيد وعده‌هاي من را، خب شما پيروزيد من وعده پيروزي به شما مي‌دهم، پس ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ نه معنايش اين است كه آنها عالي‌اند و شما اعلاييد، نظير ﴿جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾[23] نه اينكه كلمه خدا اعلي است و كلمه كافران عالي است، اين ‌«اعلي‌» در مقابل آن اسفل است، آن عليا در مقابل آن سفلي است، نه اينكه ‌«اعلي‌» در برابر عالي باشد يا اسفل در مقابل سافل باشد ﴿جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾ و مؤمنون هم اعلي خواهند بود و كافرون هم اسفل‌اند تا برسد به ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾[24] .

پرسش:...

پاسخ: بله؛ در مقام اثبات چرا ﴿وَ اللّهُ مَعَكُمْ﴾؟ براي اينكه شما كار كرديد، خدا با همه هست براساس معيت قيوميه ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[25] ؛ اما آن معيت خاصه خدا چرا با شماست، نظير ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾[26] يا ﴿إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ﴾[27] اين احسان، دليل آن معيت خاصه است تقوا، نشانه آن معيت خاصه است اينجا هم عمل، نشانه آن معيت خاصه است؛ چرا خدا با شماست و با ديگران نيست، براي اينكه شما كار كرديد، لذا اين پنج جمله، در طول هم‌اند.

علت پيروزي هميشگي حقَ و دست نيافتن به آن در جنگ اُحد

خب، در آيهٴ محلّ بحث جاي اين سؤال هست، اگر ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾ يعني بالقول المطلق مؤمنين اعلي هستند و پيروزند، پس اين شكست رقت‌بار جنگ احد چه بود؟ اگر منظور اين است كه گاهي مؤمن، پيروز است گاهي كافر، پيروز است، اين حرفي است كه هيچ موحدي نمي‌گويد كه گاهي حق غالب است گاهي باطل، وعده قرآن اين است كه حق، هميشه پيروز است اگر گاهي كافر، منصور باشد گاهي مؤمن، منصور باشد پس اصلي در نظام، حاكم نيست اين شبهه، ذات اقدس الهي كه سرفصل اين بحث را با ﴿هذا بَيانٌ لِلنّاسِ﴾[28] شروع كرده است اين را تحليل مي‌كند. مي‌فرمايد زخم خوردن، جان باختن، اسير دادن غير از شكست خوردن است، هنوز اين بخش تاريخ تمام نشد تا ما ببينيم پيروزي از آن چه كسي است؟ البته زخم خوردن مشترك است، اسير گرفتن و دادن مشترك است، كشته دادن و شهيد شدن مشترك است؛ اما آن نتيجه بحث چه خواهد بود، او مشترك نيست. در هر زد و خوردي، طرفين آسيب مي‌بينند؛ اما عصاره اين زد و خورد به كام كيست، آن فرمود با حق است.

پرسش:...

پاسخ: همين را مي‌خواهد بگويد. بله بسيار خب، پس نمي‌خواهد بفرمايد كه فقط در مقام علمي، آيه مي‌خواهد بفرمايد كه ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾[29] اين حرف آخر. حرف آخر اين نيست كه گاهي كافران پيروزند گاهي مسلمين، معلوم مي‌شود اصلي در عالم حاكم نيست. قانون اساسي جهان چيست، آن اصلي كه عالم براساس آن اصل مي‌گردد چيست؟ اين است كه گاهي كافر، منصور است گاهي مؤمن، پس اصلي در كار نيست ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ مي‌شود.

بيان قانون اساسي قرآن در پيروزي حق بر باطل

اگر قانون اساسي اين است كه ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾[30] يا ﴿إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ﴾[31] اگر اين است، پس اين زخمهاي متقابل را چگونه ترميم مي‌كنيم، لذا در اين زمينه مي‌فرمايد كه ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾؛ اما ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ مبادا زخم خوردن، زخمي شدن، اسير گرفتن و اسير دادن، كشتن و كشته شدن را به حساب نتيجه نهايي بياوريد، اين هنوز وسطهاي دعواست. اگر شما زخمي شديد آنها هم زخمي شدند، اگر شما اسير گرفتيد آنها هم اسير گرفتند.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ اين در قرآن كريم كه مُثله را امضا نكرده است. در جريان جنگ بدر و جنگ احد، نه تنها مِثل است، بلكه در بخشهاي ديگر قرآن فرمود مثلين. فرمود اگر شما يك مقدار آسيب ديديد، مصيبتهايي كه بر اينها در جنگ بدر وارد كرديد ﴿أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها﴾[32] ؛ شما دو برابر بر اينها وارد كرديد نه تنها مثل، اين مثل در مقابل مثلين يا ثلاثة امثال نيست [بلكه] اين مثل جنسي است كه با مثلين هم سازگار است، اين يك قانون اساسي است كه قرآن دارد مي‌گويد، نه يك قضيه شخصي. مي‌فرمايد گاهي شما زخمي مي‌شويد گاهي آنها، حالا گاهي ممكن است آنها دو برابر، گاهي ممكن است شما دو برابر، اين براي اصل وحدت جنسي است، نه اينكه مربوط به آن رقم رياضي باشد وگرنه رقم رياضي را در جريان بدر مشخص كرد، فرمود كه اگر شما آسيب ديديد ﴿قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها﴾[33] در جريان جنگ بدر، شما دو برابر بر اينها مصائب وارد كرديد، اين‌چنين نيست كه آن مثلين، منافي با اين مثل باشد اين ناظر به رقم نيست، ناظر به اصل وحدت نوعي است، اين ناظر به جنس است يعني گاهي شما زخمي مي‌شويد قَرح و قُرح داريد، جرح و درد و الم داريد گاهي آنها، شما در وسطهاي جنگ، ارزيابي نكنيد، ببينيد سرانجام چه كسي پيروز مي‌شود، اين ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾[34] يك اصل كلي قرآن است، نه اينكه ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾ فقط ناظر به جريان بهشت باشد يا پايان عالم كه به ظهور ولي عصر(ارواحنا فداه) ختم مي‌شود باشد، اين‌چنين نيست [بلكه] اين يك اصل كلي است. در هر مجموعه تاريخي اگر همه بر باطل بودند كه هيچ، اگر در يك مقطع تاريخي حق و باطل به جنگ هم افتادند نتيجه آن سرفصل تاريخي، پيروزي حق است، اين ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾ اين را مي‌خواهد بگويد. لذا در بخشهاي قبل هم در سرفصل اين آيات هم فرمود ﴿كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ﴾[35] در همه ادوار تاريخ اين طور است. يك وقت است كه باطلي با باطل مي‌جنگد. خب «كلاهما في النار»، يك وقت حق با باطل مي‌جنگد در آنجا كه حق با باطل جنگيد در آن فصل تاريخي، حق هميشه پيروز است.

جراحت برداشتن و زخمي شدن كفار در مقابل مسلمين

اما اين مسئله زخمي شدن، اسير دادن و اسير شدن و كشته شدن و امثال‌ذلك مي‌فرمايد اينها نشانه پيروزي نيست، اينها در وسطهاي جنگ است ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ﴾ حالا بين قَرح و قُرح فرق گذاشتند كه يكي يعني جراحت [و] يكي ناظر [به] الم و درد، حالا اگر اين يك شاهد مثلاً لغوي كامل او را تأييد كرد يا قرآني، روايي او را تأييد كرد مقبول هست وگرنه اثباتش دشوار است. فرمود اگر شما جراحت و دردي احساس كرديد يا به شما برخورد كرد مس كرد، آنها هم زخمي شدند يا در همين قضيه احد آنها هم زخمي شدند، براي اينكه اول قضيه، شما زخمي كرديد آخر قضيه، آنها و اگر ناظر به اصل كلي جريان باشد كه در قانون اساسي است؛ شامل همه جنگها مي‌شود، چه آنجايي كه آنها بيشتر از شما زخمي شدند، چه آنجايي كه شما بيشتر از آنها زخمي شديد.

پرسش:...

پاسخ: بله؛ مُثله كه دستور نبود، در حالي كه در جنگ بدر.

پرسش:...

پاسخ: بله؛ با اينكه در جريان اُحد، كافران بعضي از مسلمين را مُثله كردند و در جريان بدر هيچ يك از مسلمانها كافران را مُثله نكردند، مع‌ذلك قرآن مي‌فرمايد شما در جريان بدر آنچه ديديد در اُحد، دو برابر آن را در بدر به آنها چشانديد: ﴿مِثْلَيْها﴾ يا در جريان بدر دو برابر آنچه ديديد بر آنها تحميل كرديد: ﴿أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها﴾[36] عرض شد كه اين كريمه، ناظر به نوع است نه ناظر به رقم رياضي، اين سخن از وحدت ندارد كه با آن تثنيه مخالف باشد، اين درباره اصل نوع است يعني اگر شما گاهي آسيب مي‌بينيد آنها هم مثل شما آسيب مي‌بينند، حالا كم يا زياد منظور اين آيه نيست، لذا منافات ندارد با جريان بدر كه فرمود شما دو برابر آنچه ديديد بر اينها مصيبت وارد كرديد. خب ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾؛ آنها هم ديدند، مثل اينكه فرمود: ﴿إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ﴾[37] او را در بخشهاي ديگر فرمود اگر شما الم و درد داريد، آنها هم الم و درد دارند: ﴿إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ﴾.

پروردگار نقطه اميد مسلمين براي پيروزي

تفاوت اين است كه شما يك تكيه‌گاه اميد داريد، آنها ندارند. در مسئله الم و درد فرمود: ﴿إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾؛ شما يك نقطه اميد داريد آنها ندارند، همين اين ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾ وعده است، نه اينكه از ضمير اينها خبر بدهند، اين وعده است يعني اميدوار باشيد و چون خدا خلف وعده نمي‌كند، اينكه فرمود اميدوار باشيد، خودش فرمود اميدوار باشيد يعني من برابر اميد شما به شما نصرت خواهم داد يعني سرانجام شما پيروزيد. خب، پس در آنجا فرمود كه الم و درد در وسط جبهه، نشانه شكست نيست هنوز بحث تمام نشد، مثل اينكه در وسط بحث كسي اشكال كرد. خب، اگر بحث تمام شده و آن اشكال مسكوت عنه ماند، معلوم مي‌شود كه اين بحث به ثمر نرسيد ولي اگر بحث ادامه داشت و به آن اشكال پاسخ داده شد و نتيجه گرفته شد معلوم مي‌شود اين بحث به بار نشست، در جريان درد فرمود: ﴿إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ﴾؛ اما ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾[38] در مسئله جرح فرمود: ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ﴾ اين ﴿وَ لِيَعْلَمَ﴾ از پايان امر خبر مي‌دهد. بنابراين فرمود اينها نشانه پيروزي نيست؛ اين‌چنين نيست كه در هيچ مقطعي از مقاطع تاريخ، صاحبان وحي و رسالت شكست بخورند، البته گاهي مسلمين مي‌جنگند؛ اما نه «بما انه مسلم» يا للاسلام براساس مسائل شخصي مي‌جنگند، اينجا ممكن است كلاهما باطل باشد «بما انهم مسلمون» نمي‌جنگند ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ﴾[39] نيست، روي مسائل ديگر است. آنجا را خدا وعده نداد، آنچه به عنوان قانون اساسي وعده الهي تلقي مي‌شود اين است كه در هر مقطع تاريخي كه حق و باطل به جنگ هم پرداختند ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾[40] است، چه در آن بخشي كه راجع به درد است سخن گفت، فرمود: ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾ چه در اين بخشي كه راجع به قرح و جرح است فرمود كه ﴿وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] آل عمران/سوره3، آیه137 و 138.
[2] بقره/سوره2، آیه256.
[3] انفال/سوره8، آیه42.
[4] انفال/سوره8، آیه42.
[5] آل عمران/سوره3، آیه138.
[6] بقره/سوره2، آیه185.
[7] بقره/سوره2، آیه2.
[8] آل عمران/سوره3، آیه138.
[9] مریم/سوره19، آیه4.
[10] عنکبوت/سوره29، آیه41.
[11] بقره/سوره2، آیه154.
[12] انفال/سوره8، آیه61.
[13] محمد/سوره47، آیه35.
[14] نحل/سوره16، آیه128.
[15] عنکبوت/سوره29، آیه69.
[16] حدید/سوره57، آیه4.
[17] محمد/سوره47، آیه35.
[18] انفال/سوره8، آیه65 و 66.
[19] بقره/سوره2، آیه249.
[20] انفال/سوره8، آیه66.
[21] توبه/سوره9، آیه40.
[22] فصلت/سوره41، آیه30.
[23] توبه/سوره9، آیه40.
[24] نساء/سوره4، آیه145.
[25] حدید/سوره57، آیه4.
[26] نحل/سوره16، آیه128.
[27] عنکبوت/سوره29، آیه69.
[28] آل عمران/سوره3، آیه138.
[29] مجادله/سوره58، آیه21.
[30] مجادله/سوره58، آیه21.
[31] صافات/سوره37، آیه172.
[32] آل عمران/سوره3، آیه165.
[33] آل عمران/سوره3، آیه165.
[34] اعراف/سوره7، آیه128.
[35] آل عمران/سوره3، آیه137.
[36] آل عمران/سوره3، آیه165.
[37] نساء/سوره4، آیه104.
[38] نساء/سوره4، آیه104.
[39] انفال/سوره8، آیه8.
[40] اعراف/سوره7، آیه128.