69/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 130 الی 136
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾﴿130﴾﴿وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتي أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾﴿131﴾﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾﴿132﴾﴿وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ﴾﴿133﴾﴿الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾﴿134﴾﴿وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ﴾﴿135﴾﴿أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ﴾﴿136﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از جريان احد و آسيبي كه در اثر مخالفت بعضي از مسلمين پديد آمد نيازي به موعظت و تذكرت بود، چون جنگهاي بعدي هم در پيش بود و اينها كه مخالفت كردند، توبه كردند و زمينه توبه اينها هم فراهم شد، مگر آن منافقيني كه اصلاً در جنگ شركت نكردند و منشأ مخالفت هم چون مالدوستي و مانند آنها بود، لذا از مسائل ربا و نظاير آن سخني به ميان آمد، چون اينگونه از مخالفتها تنها مخالفت عبادي نيست، بلكه مخالفت سياسي را هم به همراه دارد، زيرا مسئله جنگ هم مخالفت خدا در آنجا شده و هم مخالفت رسول خدا، لذا مسئله اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا در كنار هم ذكر شده و چون مسئله ربا، گذشته از اينكه يك گناه شخصي است آن سلامت نظام اقتصاد ديني را به هم ميزند، مسئله رسالت و رهبري هم در او مطرح است اگر كسي ترك ربا كرد هم مطيع خدا بود هم مطيع رسول خدا و اگر كسي مبتلا به رباخواري شد، اين هم به جنگ خدا قيام كرد هم به جنگ رسول خدا، لذا هم در سورهٴ «بقره» فرمود اگر ترك نكرديد ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾[1] هم در اين سورهٴ «آلعمران» كه سخن از ترك رباست در مقابل، دستور داد فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ كه هم مسئله رسالت مطرح است هم مسئله تعبد ديني.
بررسي نظر برخي از مفسرين در عدم حرمت ربا از روي حاجت و نياز
آنچه برخي از مفسرين احياناً گفتند كه اين ﴿لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً﴾ اين نهي، ناظر به آن است كه كسي حرفه و پيشهاش رباخواري باشد؛ وام ميدهد و در هنگام سررسيد اگر مديون دينش را ادا نكرد، تمديد ميكند تا رباي بيشتري گيرش بيايد بشود اضعاف مضاعفه، اين را حرام كرده است و اما كسي كه در اثر حاجت، ربا ميگيرد اين حرام بالذات و بالاصاله نيست ولي چون اين منتهي ميشود به آن ربايي كه اضعاف مضاعفه است از آن نهي شده. اين تفصيل ظاهراً ناتمام است براي اينكه اطلاقات حرمت ربا هر دو قسم را شامل ميشود ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾[2] به اطلاق، هر دو قسم را ميگيرد، چه آن كه حرفه و پيشهاش تمديد كردن و اضعاف مضاعفه دريافت كردن است، چه آن كه بار اول دارد اين كار را انجام ميدهد يا گاهي اين كار را انجام ميدهد. اين نظير شرب خمر است كه «ما اسكر كثيره فقليله حرام»[3] آن ربايي كه كثيرش منتهي به اضعاف مضاعفه ميشود، قليل او هم حرام است.
پرسش:...
پاسخ: در تقييد، وحدت مطلوب شرط است، اينجا كه وحدت مطلوب نيست با آن ادله فراواني كه هست كه جا براي تقديم نيست يعني اطلاقاتي كه دارد هر دو قسم را تحريم كرده، اين هم كه در روايات دارد اگر كسي يك درهم ربا بگيرد خطرش چنين است و چنان، نشانه آن است كه ولو به اضعاف مضاعفه نرسد هم حرام است، همانطوري كه درباره خمر گفته شد چيزي كه كثيرش مسكر است، قليلش حرام، درباره ربا هم چيزي كه كثيرش به اضعاف مضاعفه ميرسد، قليلش هم حرام است. پس ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً﴾ كه اين نهي به اهل طبيعت متوجه ميشود نه به خصوص قيد.
دستور به تقوا و اهميت اطاعت در آيه
﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ براي اهميت مسئله، سه بار در اين زمينه سخن فرمود: يكي نهي است؛ يكي هم فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ سوم هم فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتي أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾ كه آنها؛ نهي با هيئت دلالت بر حرمت ميكند و اينگونه از مواد هم كه دستور پرهيز ميدهد و وعيد به آتش، اينها هم دلالت بر معصيت كبيره بودن ميكند. بعد براي اينكه نظام اقتصادي هم تأمين باشد، فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم وقتي مسئله ربا را طرح فرمود در آيهٴ ٢٧٩ فرمود چون قبلش اين است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ٭ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ﴾؛ اگر كسي ربا را ترك نكرد؛ اعلان جنگ كرد با خدا و پيامبر خدا و اگر كسي ترك كرد، اطاعت خدا و پيامبر خدا را كرده است، اينكه كلمه ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ در كنار تحريم ربا آمده.
تبيين تناسب بين ﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ و مسئله جنگ احد
اما تناسب اين جمله ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ با اصل قصه، روشن است چون اصل قصه مربوطه به مسئله جنگ احد است و در مسئله جنگ هم اطاعت خدا لازم است هم اطاعت وليّ و رهبر الهي كه در آنجا رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رهبري را به عهده داشت، بعد فرمود: ﴿وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: غرض اين است كه اطاعت رسول در آنچه رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيام ميآورد همان اطاعة الله است؛ اما آنجا كه رهبري ميكند، فرمان جنگ و صلح ميدهد و موضوعات مشخص را تبيين ميكند، اين اطاعة الرسول است البته.
پرسش:...
پاسخ: چرا؟ نه، آن بحث لعل گذشت، براي اينكه انسان از پايان كار كه
پرسش:...
پاسخ: آن كار خودش است، كار خودش ديگر با ليت و لعل نيست. فرمود شما اگر اين كار را كرديد يقيناً خدا اين كار را ميكند ﴿مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾[4] ، ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا﴾[5] درباره كار خودش وعده جزمي داد؛ اما اينچنين نيست كه اگر كسي متقي شد، جزم دارد كه حسن عاقبت هم دارد، چون كار با فواق ناقه برميگردد، در بحث ديروز اشاره شد.
پرسش:...
پاسخ: اگر براساس مضاربه باشد عيب ندارد، اگر همين سود قبل از انقلاب باشد، حرام است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: چون ديروز اشاره شد كه منشأ شكست مسلمين در جريان احد همان مالدوستي بود كه براي فكر غنيمت و اينها آن سنگر را رها كردند، آنگاه مسئله مالدوستي را در آيات بعد تحليل ميكند كه اگر كسي مالدوست بود مسئله ربا را هم تن در ميدهد و اگر كسي مالدوست نبود، مسئله انفاق را ميپذيرد كه آيات بعد است.
مراد از ﴿وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ﴾ در علم اصول و تفسير
بين تحريم ربا و ترغيب به انفاق اين مسئله ﴿وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ﴾ را ذكر ميكند كه يك سرپلي است بين آن انذار و اين تبشير، بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ فرمود: ﴿وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ اين ﴿سارِعُوا﴾ يك بحث اصولي دارد كه به آن استدلال كردند كه امر دلالت بر فور دارد كه در اصول ملاحظه فرموديد كه اين استدلال، ناتمام است و مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) در تفسير شريفشان تبيان هم اين را نقل كردند[6] و با همان بحث اصولي اجمالاً اشاره كردند. يك مطلب تفسيري دارد و آن اين است كه اين ﴿وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ﴾ اين كلمه با مادهاي كه دارد انسان را تشويق ميكند به شتاب در كارهاي خير با هيئتي كه دارد انسان را تشويق ميكند كه اين سرعت را هم شتاب ببخشد، «سرع» غير از «سارعه» است، گرچه هر دو ماده سرعت را دارند؛ اما اينجا مفاعله براي مبالغه است، چون يك كار طرفيني نيست، برخلاف مسابقه كه كار طرفيني است. «مسارعه» كار طرفيني نيست، بنابراين ﴿و سارِعُوا﴾ يعني در سرعتتان شدت بگيريد، تسريع كنيد خود اين تسريع غير از اين است كه سارع باشيد، اين تسريع آن هيئت تفعيل، شتاب آن ماده را دو چندان ميكند ﴿وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ چرا مغفرت، براي اينكه جنت، قبل از مغفرت نخواهد بود تا انسان تطهير نشود و شستشو نشود به بهشت راه ندارد ﴿وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ﴾ اين كلمه ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ﴾ بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتي أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾ آنگاه اگر كسي به آن آيات عمل كرد، ميشود متقي. اين كريمه كه فرمود: ﴿و سارِعُوا﴾ يعني «ايها المتقون» شما كه تقواي الهي را، تقواي نار الهي را تحصيل كردهايد آن بهشت براي شماست، در بين راه معطل نشويد، بشتابيد به بهشتي كه براي شما آماده است.
پرسش:...
پاسخ: بله، اين همان است كه در كتابهاي اصولي از آن استدلال كردند كه به احكام، بايد انسان مسارعت كند كه اين احكام، سبب مغفرتاند و همان جا هم گفتند كه اين ﴿سارِعُوا﴾ دليل بر فور نيست، مگر نسبت به خصوص مغفرت كه توبه است توبه، سبب مغفرت است و البته توبه، واجب فوري است.
دليل يادآوري قرآن به وسعت بهشت
﴿وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ و جنة﴾؛ به بهشتي كه عرضش آسمان و زمين است. در يك نوبت ملاحظه فرموديد معمولاً اين بهشتي كه دعوت به مسارعه دعوت به مسابقه و امثالذلك است، موصوف ميشود به اينكه خيلي وسيع است. براي بهشت، اوصاف فراواني در قرآن كريم آمده است كه يكي از آن اوصاف همين وسعت بهشت است. اين وسعت بهشت در امر مسابقه و امر مسارعه بازگو شده است كه سبقت بگيريد يا مسابقه بدهيد مسارعه كنيد به بهشتي كه اينقدر وسيع است، ناظر به آن است كه اگر شما همهتان هم بخواهيد برويد اين مسابقهاي نيست كه به يكديگر آسيب برسانيد در راه فضيلت يا اگر كسي جلوتر رفت جا گرفت نوبت براي بعديها نباشد و چون عرضش همه سماوات و ارض را گرفته، راه فراواني هم دارد. اگر جايي به اندازه مجموعه آسمان و زمين باشد خب، هر كسي از هر راهي ميتواند برود.
پرسش:...
پاسخ: بله.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب؛ حالا آن بحثي است كه ـ انشاءالله ـ به خواست خدا تعرض ميشود؛ اما اينكه چرا در اين نوع از مواردي كه دستور مسابقه، دستور مسارعه ميدهند وسعت ميدان را ذكر ميكنند. اين براي آن روشن باشد كه اين راهي نيست كه مزاحمتي فراهم بكند، حالا اگر گفتند برويد جايي كه از هر راهي خواستيد برويد، راه هست يعني شما در اين راه هيچ مزاحمي نداريد و مزاحم كسي هم نيستيد و آسان هم است و دم دست شما هم است، اين هرگونه بهانه را برميدارد. يك وقت ميگويند ما اگر بخواهيم در آنجا شركت بكنيم بايد زودتر حركت بكنيم در بين راه مشكلاتي ايجاد ميشود و ما مزاحم كسي خواهيم بود يا كساني مزاحمت ما را فراهم ميكنند، چنين محذورهايي هست؛ اما يك وقت است كه آن ميدان، به قدري وسيع است كه هميشه راه هست، از هر راهي ميتوان رفت و هيچ مزاحمتي هم نيست آن وقت هيچ بهانهاي براي هيچ كسي نيست، اگر بهشت ارضش مثل سماوات و ارض باشد يا به اندازه سماوات و ارض باشد، نظير ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[7] است، هر راهي، هر سمتي براي هر كسي، در هر شرايطي راه هست.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ درست است خب، حالا به خواست خدا به آن بحث هم ميرسيم كه اين آيات را چگونه بايد توجيه كرد. پس سرّ اينكه در موارد مسابقه، در موارد مسارعه وصفي كه براي بهشت ذكر ميكند، نميفرمايد «سارعوا الي مغفرة و جنة تجري من تحتها الانهار» يا «جنة اكلها دائم» يا «جنة قطوفها دانية» يا «جنه ذللت قطوفها تذليلا» اين اوصاف نيست، در موارد مسابقه و مسارعه از وسعت بهشت سخن ميگويد تا راه را براي همگان باز كند و بهانه را براي همه ببندد، مثل اينكه اگر كسي فرمود: ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[8] راه بهانه را از هر كسي ميگيرد، كسي بگويد من درس نخواندهام، اين مسائل عقلي برايم روشن نشد، ميگويند راههاي خداشناسي فراوان است، شما هر رشتهاي كه داريد نظم آن رشته شما را به الله آشنا ميكند. اين راه، مخصوص به گروه خاص نيست ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ در اينجا هم راه بهانه را ميبندد؛ هيچ كس نميتواند بگويد من در اين مسابقه شركت نكردم يا در اين مسارعه شركت نكردم براي فلان عذر، سرّ اينكه در آياتي كه ما را به مسارعه و مسابقه دعوت ميكنند، مهمترين وصفي كه براي بهشت ذكر ميكنند همان وسعت ميدان اوست.
احتمالات مفسرين در معناي ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾
مطلب ديگر همان است كه در بحث ديروز اشاره شد كه اين ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ يعني ارض بهشت به اندازه آسمان و زمين است كه اين عرض به معناي مساحت باشد، مساحت بهشت به اندازه مساحت آسمان و زمين است اين يك احتمال، عرض بهشت مثل عرض آسمان و زمين است آنجا ديگر ﴿كَعَرْضِ﴾[9] نيست، اين عرض در مقابل طول باشد يعني عرض بهشت، به اندازه مساحت آسمان و زمين است، طول بهشت يقيناً بيشتر است. اگر ميفرمود طول بهشت به اندازه آسمان و زمين است خب، عرضش كمتر بود ولي عرض بهشت اگر به اندازه آسمانها و زمين است، طول بهشت بيشتر است اين دو احتمال. احتمال سوم را كه بعضيها ذكر كردند و به تعبير شيخ در تبيان يك وجه مليحي است؛ اما تأسف شديد و بيراهه رفتن شديد را به همراه دارد اين است كه عرض در اينجا به معناي ارزش و كالا و قيمت باشد ﴿عَرْضُهَا﴾ يعني قيمتش، قيمت بهشت به اندازه قيمت مجموع آسمان و زمين است كه ايشان ميفرمايد: «و هذا مليح غير ان فيه تعسفاً شديدا»[10] پس اين احتمال سوم، خيلي ضعيف است. احتمال دوم هم بيضعف نيست، چون عرض در مقابل طول نيست، احتمال اول قريب است يا متعين كه عرض يعني وسعت، وسعت بهشت به اندازه آسمانها و زمين است اين يك مطلب و آنها كه به صدر اسلام نزديكتر بودند هرگز معناي سوم را از آيه نميفهميدند [بلکه] همان وسعت و فصحت ميفهميدند.
دو اشکال اساسي در مورد وسعت بهشت
مطلب دوم اين است كه اگر بهشت به اندازه آسمان و زمين است دوتا اشكال را بايد اينجا حل كرد: يكي اينكه چطور بهشت در آسمان است؟ خب، چيزي كه به اندازه همه آسمانها و زمين است چگونه در آسمان جا ميگيرد؟ درباره جنةالمأوي كه در جريان معراج فرمود: ﴿عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوي﴾[11] اين در آسمان است آيا جنةالمأوي در آسمان است و ساير جنان در غير آسمان اينكه نيست آيا جنةالمأويي كه در آسمان است يك جنت محدودي است و ما مأمور نيستيم به مسارعه با آن؟ ما مأموريم به مسارعه به جنتي كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ نه به جنةالمأوي اين هم كه نيست. گذشته از اين جنتي در كنار جنةالمأوي نيست كه آن جنتي كه در كنار جنةالمأوي است و غير جنةالمأوي است ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ باشد و يك جنةالمأوي هم داشته باشيم كه فيالسماء باشد.
پرسش:...
پاسخ: خب حالا ببينيم راه توجيهاش چيست؟ پس مساحت بهشت به اندازه كل اين نظام كيهاني است. اگر اين نظام كيهاني يعني سماوات و ارض باشد و بهشت هم باشد، آنگاه بهشت در نقشه اقليمي و جغرافيايي قرار ميگيرد كه بهشت در فلان گوشه عالم هست و اين سماوات و ارض هم در اين گوشه عالم؛ منتها وسعت بهشت به اندازه مجموع سماوات و ارض است، در حالي كه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» وقتي جريان قيامت را تبيين ميكند، ميفرمايد: ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[12] يعني وقتي كه ميخواهد بساط قيامت گسترده شود، كل اين نظام دگرگون خواهد شد. آيهٴ ٤٨ سورهٴ «ابراهيم» اين است كه ﴿إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ ذُو انتِقامٍ﴾ چه موقع ذو انتقام است؟ ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ﴾ خب، مسئله ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[13] و تكوير و تناثر نجوم پيش ميآيد ﴿وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾[14] بساط همه اينها برچيده ميشود، اگر ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ هست، اگر ﴿وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾ هست، پس كل نظام موجود بساطش برچيده ميشود. اگر بساطش برچيده شد، آنگاه قيامت ظهور ميكند. در قيامت، بهشتي هست كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ آنگاه جاي جهنم كجاست؟ هم ﴿عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوي﴾[15] بايد توجيه بشود هم اينكه جهنمي هست و بهشتي هست بايد روشن بشود. چون آيه، اين معنا را دربردارد نه آن معنا را كه بهشت در يك گوشه عالم است به اندازه آسمانها و زمين و جهنم در گوشه ديگر اينچنين نيست، بلكه كل اين آسمانها و زمين عوض ميشود و بساط آن عالم، گسترده ميشود و بهشت به اندازه سماوات و ارض است كه اگر در آيه ديگري فرمود ﴿كَعَرْضِ السَّماءِ﴾[16] آنجا جنس است، اينجا ﴿السَّماواتُ﴾ كه جمع محلّيٰ به «الف» و «لام» است مشمول، همان ﴿السَّماءِ﴾ است كه جنس است.
پرسش:...
پاسخ: چون اين زمين داعياش اين است كه اين زمين و آسمان بايد تبديل بشود به ارضي كه «لم يکتسب عليها الذنوب»[17] ، بايد تبديل بشود به زميني كه در عين حال كه يك زمين است هزارها زمين باشد، چون در يك زمين، هزارها صوري پيدا شده است و هزارها اطاعات و عصيانهايي رخ داده، اين يك زمين بايد در حالي كه يك زمين است بايد به هزارها صور دربيايد، شهادت بدهد و شكايت بكند.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب؛ كخبز نقي و از او ميخورند. آن در آنجا كه دارد غذاي مردم قيامت چيست؟ فرمود كه اين كره زمين تبديل ميشود به «تبدّل خبزة نقية»[18] خب، اين زمين بايد تبديل بشود به زميني كه همه صور را يكجا داشته باشد، چون زمين، هم شهادت ميدهد هم شكايت ميكند و مانند آن، زميني كه گاهي مسجد است و گاهي ميكده، گاهي خيابان است و گاهي بيابان، در دنيا در عرض هم جمع نميشود. در قيامت همين زمين بايد به صور گوناگون دربيايد تا نسبت به عدهاي شهادت بدهد نسبت به عدهاي شكايت بكند چنين حالتي پيدا ميكند.
منظور از تشبيه بهشت و جهنم به روز و شب
حالا وقتي كه اين سؤال شد كه اگر مساحت بهشت به اندازه آسمانها و زمين است، جاي جهنم كجاست؟ اين سؤال را از رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كردند حضرت يك جواب ساكت كننده و قانع كنندهاي دادند طبق اين نقل. فرمود كه اگر روز آمد شب كجا ميرود: «اذا جاء النهار فأين الليل»[19] مگر نه آن است كه شب و روز مزاحم هماند و يكجا جمع نميشوند. خب، اگر روز آمد شب كجا ميرود. اين شخص، اين مقدار را فهميد كه بهشتي هست و جهنمي هست و هر دو هستند و در يك نظام هم هستند و مزاحمتي هم نيست، اين را اجمالاً فهميد؛ اما وقتي كه انسان اين حديث شريف را باز ميكند، ميبيند كه خود همين حديث سؤالي توليد ميكند و آن سؤال اين است كه ليل و نهار كه در اثر حركت وضعي زمين مثلاً ظهور ميكند نيم رخ زمين، روز است آن نيم رخش شب. وقتي اين نيم رخش روبهروي آفتاب است ميشود روز و چون يك جرم سنگيني است و غليظ است، ماده است سايه دارد و چون كروي است سايه او مخروط است، آن سايه مخروط ميشود شب. وقتي اين به دور خود ميگردد مشارق و مغاربي توليد ميكند و آن نيم رخي كه قبلاً تاريك بود حالا ميشود روشن و اين نيم رخي كه قبلاً روشن بود اين ميشود تاريك، اين ميشود شب و روز. آيا بهشت و جهنم اينطورند که يك طرف بهشت باشد [و] يك طرف جهنم؟ نوع اين تفسيرها را ملاحظه بفرماييد يا اصلاً تعرض نكردند اين نكته را يا اين حديث را مثل امينالاسلام(رضوان الله عليه) نقل كردند بدون تبيين[20] ، ولي وقتي خود همين حديث بحث بشود خودش سؤال توليد ميكند كه اينها چطورند، آنوقت آن اشكال با اين سؤال حل نميشود.
براي بيان اينكه جاي جهنم كجاست، البته آيات بعد و آيات ديگر هم بايد مطرح بشود؛ اما آن اندازهاي كه اين حديث شريف سرنخي نشان ميدهد يك راه اجمالي نشان ميدهد اين است كه، گرچه در قيامت، كل اوضاع مشابه دنياست يعني انسان، افرادي را ميبيند که كاملاً ميشناسد همين بدن را دارند و با همين قيافهها، البته كساني كه مؤمناند شناخته ميشوند با چهرههاي روشن و كساني كه غير مؤمناند، شناخته ميشوند با چهرههاي قبيح، حتي آنهايي هم كه به صورت حيوان محشور ميشوند بالأخره شناخته ميشوند، كاملاً اهل محشر ميفهمند اين زيد است كه به صورت مور درآمده يا به صورت قرد درآمده؛ اين انساني است كه حيوان شده، نه اينكه حيوان بشود، چون اگر حيوان بشود كه عذابي براي او نيست، اين همه حيوانات در عالم هستند آنها از حيوان بودنشان رنج نميبرند، هرگز قرد از بوزينه بودنش رنج نميبرد، هرگز خنازير از خوك بودنشان رنج نميبرند چون خنزير، خنزير است و بوزينه، بوزينه؛ اما انسان مكار وقتي به صورت بوزينه محشور ميشود «انسانٌ قرد» فصل اخيرش قرد است و اين «انسانٌ» نوع متوسط است براي او يا اگر انساني خنزير شد «انسانٌ خنزيرٌ» كه اين «انسانٌ» نوع متوسط است و نوع اخيرش «خنزير»؛ ميفهمد كه خنزير شده است جريان قيامت نمونههاي خيلي رقيقي در عالم طبيعت دارد و اصلش در عالم طبيعت ظهوري ندارد. در قيامت رباخوار به صورت ديوانه درميآيد خب، ديوانه كه معذب نيست، آشنايان ديوانه رنج ميبرند وگرنه خود ديوانه چه رنجي دارد؟ او از سرما و گرما كمتر متأثر ميشود، همان حدي كه حيوان متأثر ميشود؛ اما حالا منفعل بشود خجالت بكشد اينها كه نيست، چون ديوانه است. ولي در قيامت رباخوار كه ديوانه است، اينچنين نيست كه ﴿الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[21] مخبط محض باشد، بلكه «عاقلٌ مجنونٌ» عاقلي است كه ديوانه است، لذا رنج ميبرد. آن «عاقلٌ» فصل متوسط اوست آن «مجنونٌ» فصل اخير اوست؛ ميفهمد كه ديوانه است، لذا تمام شرم براي اوست، آنجايي هم كه ﴿إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾[22] اگر منظور اين باشد يا ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾[23] كه فريقين از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند كه برخي به صورت حيوانات محشور ميشوند «انسانٌ قردٌ» نه اينكه فقط حيوان باشد، اينطور نيست [بلکه] كاملاً ميفهمد كه به اين وصف درآمده است، لذا رنج ميبرد، چنين عالمي است در آنجا، حالا درباره جهنم، جهنم كه همه اين اوضاع آنجا هست و پوست را ميسوازند ﴿وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديدٍ﴾[24] ، ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَيْرَها﴾[25] همه اينها هست؛ اما هيچ كس پير نميشود هميشه در همان حالت هست. فرشتگان(عليهم السّلام) كه اصحاب النارند ﴿وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِكَةً﴾[26] اينها در همان آتش هستند، سرپرستي آتش را به عهده ميگيرند قرين انسان با انسان هست و نميسوزد، نمونههايش در اينجا اين است كه چطور اگر دو نفر كنار هم نشسته باشند يكي با عقيده خوب در درس شركت كرده يكي با عقيده نفاق شركت كرده، فرشته آن پرش را زير بال يكي پهن ميكند زير بال ديگري پهن نميكند كه «ان الملائكة لتضع اجنحتها لطلاب العلم»[27] آنجا هم نمونههاي اين است؛ اينطور نيست كه مزاحمتي در كار باشد. گوشهاي از اين نمونه، در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آمده كه فرمود: ﴿فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ﴾ آيهٴ سيزده سورهٴ «حديد» اين است كه ﴿يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ﴾؛ درون، رحمت است بيرون، عذاب است. مثل اينجا كه اين طرف روز است آن طرف شب، طوري نيست كه يك موقعيت جغرافيايي داشته باشد كه اگر بخواهند نقشه بكشند بگويند آنجا جهنم است اينجا بهشت، ميشود دو نفر حالا خصوص بهشت و جهنم بحثش دشوار است؛ اما خصوص ساهره قيامت خيلي دشوار نيست، در زمين قيامت كه آن بساط شمس و قمر برچيده شد ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[28] شد پس اينها كه اشراط الساعهاند نور اينها گرفته شد. در قيامت ديگر شمس و قمري نيست نه تنها در بهشت ﴿لا يَرَوْنَ فيها شَمْسًا وَ لا زَمْهَريرًا﴾[29] بلكه در صحنه قيامت كه ﴿فَإِذا هُمْ بِالسّاهِرَةِ﴾[30] آنجا هم ديگر شمس و قمري نيست، نوري ندارد.
پرسش:...
پاسخ: بله، لذا گفتند «لا يدري»[31] معلوم نيست آيا شبيه دنياست يا شبيه آخرت است اگر آن شمس و قمر بود كه.
پرسش:...
پاسخ: نه اين آن يومي كه مقدارش ﴿كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ﴾[32] است، اگر شمس و قمر داشته باشد مقدارش مشخص است. فرمود يك روزش ﴿كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ﴾ يك روزش مثل ده قرن است. خب، اگر شمس و قمر دارد و نظير دنياست، يك روزش همان ٢٤ ساعت است ديگر، چرا كه ﴿كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ﴾ يا ﴿خمسين أَلْفَ سَنَةٍ﴾[33] در جريان قيامت شد دو نفر كنار هماند: يكي مؤمن است و يكي ﴿فَإِذا هُمْ مِنَ اْلأَجْداثِ إِلي رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ﴾[34] گروه گروه ميآيند، جراد منتشر هستند؛ اما يك عده كاملاً روشناند كاملاً صحنه برايشان روشن است راه خودشان را ميبينند در كمال آرامش حركت ميكنند، يك عده تاريكاند كنار هم هم هستند يك عده كاملاً در فضاي روشن حركت ميكنند، يك عده كاملاً در فضاي تاريك ﴿فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ﴾[35] اند. چنين چيزي است.
خواب ديدن راهي براي تبيين نشئه آخرت
اين خوابها، روياهاي صادق يك مدرسه خوبي است كه گوشهاي از اسرار عالم را به آدم نشان ميدهد. اين دوتا روايت را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده، بعد مرحوم فيض در وافي نقل كرده كه بشرهاي اولي گرچه ميخوابيدند ولي رؤيا نداشتند، خوابي نميديدند[36] . وقتي انبيا احكام الهي را براي اينها بازگو ميكردند، ميگفتند اين احكام را اگر انجام بدهيد فضيلتي دارد و ثوابي، انجام نداديد رذيلتي دارد و عقابي، آنها ميگفتند اگر بكنيم چه ميشود نتيجهاش چه موقع معلوم ميشود؟ ميفرمودند بعد از مرگ. انكار اينها بيشتر ميشد، ميگفتند بعد از مرگ كه خبري نيست. بعد رويا را خدا نصيب اينها كرد بعد اينها ميآمدند به انبيايشان ميگفتند اين چيست كه ما در عالم خواب ميبينيم؟ ميفرمودند اينها نمونهاي از چيزهايي است كه ما براي شما ميگوييم، ما آنچه را كه براي شما ميگوييم نمونههايش همين است كه در خواب ميبينيد. اگر در بيداري ببينيد خب، اگر روياي شما حق باشد همان را در بيداري ببينيد يعني جسمي است و روشن است و بيدار، اين حالات را دارد، هيچ مزاحمتي هم نيست. در خواب ميبينيد كه در «روضة من رياض الجنه» به سر ميبريد و ديگري در رنج خودش دست و پا ميزند، همان معنا اگر در بيداري باشد، هيچ مزاحمتي نيست. در جريان قبر كه آمده است «القبر روضة من رياض الجنة» و قبر كافر «حفرة من حفر النيران»[37] الآن قبر مطهر امام هشتم «روضة من رياض الجنة مد البصر» چون قبر مؤمن اينطور است ديگر «روضة من رياض الجنة مد البصر»[38] .
تفاوت نظام دنيا و آخرت
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب؛ نه، منظور آن است كه وسعت اين ميدان چقدر است، آن روز همه حديدالبصرند تيزبيناند؛ اما اين ميدان چقدر است. درباره قبر مؤمن فرمود: «روضة من رياض الجنة» خب، آن هم «مدالبصر» درباره قبر كافر و منافق «حفرة من حفر النيران» در مشهد، قبر مطهر امام هشتم(صلوات الله و سلامه عليه) «روضة من رياض الجنة مد البصر» در كنارش هم «حفرة من حفر النيران» مزاحمتي در كار نيست، هر دو با هماند. اينكه حضرت(سلام الله عليه) در جواب فرمود شايد خواسته باشد بفرمايد نظام حاكم بر آخرت، غير از نظام حاكم بر دنياست، مزاحمتي نيست تا شما سؤال بكنيد كه اگر همه جا بهشت است پس جهنم كجا، همه جا هم جهنم است.
پرسش:...
پاسخ: جسم هست، مگر در «روضة من رياض الجنة» جسم نيست، جسم هست؛ منتها نظام ماده را ندارد همه جا جهنم است، همه جا بهشت.
پرسش:...
پاسخ: بله، نه جا كم است او را در جاي تنگ جا ميدهند، جهنمي در سه عالم در تنگا به سرميبرد؛ در دنيا در فشار است در قبر در فشار است، جهنم هم با اينكه جا زياد است همه جاي وسيع را به او نميدهند، مؤمن هم در سه عالم در وسعت و شرح صدراست؛ اما جهنمي در دنيا در زحمت است ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكًا﴾[39] اينطور نيست كه كسي كه كافر است يك خواب آرامي داشته باشد كه، بايد شبانهروز انسان به خاك بيفتد كه به آن درد مبتلا نشد وگرنه آنها خورهاي در دل دارند كه هرگز آرام نميگيرند. اينكه احياناً به قرص خوابآور و امثالذلك پناه ميبرند، نه براي آن است كه واقعاً دردشان برطرف ميشود، اينها هرگز آرام ندارند ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكًا﴾ اين براي دنيا. قبر هم كه گرفتار ضغطه و فشار قبر است، اين فشار قبر براي آنهاست اين دو جهنم هم كه ﴿مَكانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنينَ﴾[40] با دست و پاي بسته در جاي تنگ ميگويند، همين جا باش و بسوز! اينطور نيست كه يك ميدان آتشي به او بدهند، بگويند هر جا دلت خواست قدم بزن، نه همين جا بايد باشي و بسوزي، دست و پا هم نبايد بزني دست و پايش را هم ميبندند، مقرنيناند اينها. او كه تنگ نظر بود و شرح صدر نداشت، او در هر سه نشئه بسته است.
پرسش:...
پاسخ: پر ميكنم، تهديد است، پر ميكنم بله مملو است پر از جهنميهاست «لأملان» پر ميكنم؛ اما پر نميشود، براي اينكه ﴿هَلِ امْتََلأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ﴾[41] من پر ميكنم، تهديد است اينطور نيست؛ اما شايد نكند از آن طرف هم ﴿يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتََلأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ﴾ معلوم ميشود پر نشده، آن هم پر شدني نيست، وعيد به پر شدن داد، به هر حال نمونههايي هست که يك طرف عذاب باشد، يك طرف رحمت باشد با هم باشند و محذوري پيش نيايد، حالا اگر اين توضيحي خواست فردا ـ انشاءالله ـ .
«و الحمد لله رب العالمين»