69/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/
حاصل نشدن شرايط فوريت در جنگ احد
بخشي از اين آيه مربوط است به جريان احد است كه مشروط است، چون شرط حاصل نشد، مشروط هم حاصل نشد، براي اينكه فرمود: ﴿بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ﴾[1] اين مربوط به جريان احد است، چون در جريان احد آنها شكست خورده به طرف مدينه آمدند، مشركين به حسب ظاهر پيروزمندانه به طرف مكه رفتند، تصميم گرفتند كه بيايند كار را يكسره كنند. در اين زمينه، وحي نازل شد كه به اين مؤمنين به حسب ظاهر شكست خورده بفرما اگر صابر و با تقوا باشيد و دشمنان شما شتابزده برسند ما همان كاري كه در جريان بدر كرديم اينجا هم ميكنيم، اين براي جريان احد است آن هم بعد از تمام شدن قصه. در سورهٴ مباركهٴ « انفال» كه راجع به اصل بدر سخن ميفرمايد آنجا به صراحت فرمود ما آن چنان ياري کرديم آيات نه به بعد فرمود: ﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ﴾؛ شما استغاثه كرديد، ذات اقدس الهي اجابت كرد: ﴿فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ شماي كه در آنجا مضطرب بوديد و حتي متزلزل شديد با استجابت اين دعا آن قدر آرام شديد كه خوابتان برد ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ اين خواب را در اينجا به عنوان نعمت و امن، نعمت امنيت ذكر ميكند چون انسان مضطرب خوابش نميبرد، فرمود: ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾ كه مربوط به ريزش باران است، بعد فرمود: ﴿إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آن ﴿مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ﴾[2] است ﴿مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ﴾ است، آنجا كه ﴿فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمِّ﴾[3] شد، آنگاه بعد أمن آمد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در جنگ بدر خواب بود جنگ بدر، اولين جنگ نابرابر بود و وحشتزده بودند نه عدتاً نه عُدتاً مثل مشركين نبودند، قهراً خوابشان نميبرد. ذات اقدس الهي در آن صحنه فرمود شما استغاثه كرديد ما اجابت كرديم، به قدري كه آن زلزله نفساني شما به نعاس تبديل شد، خوابتان برد.
پرسش:...
پاسخ: آنجا فرمود: ﴿سَأُلْقي﴾[4] آنجا فرمود كه من اين كار را ميكنم و كرد؛ اما در جريان جنگ احد چنين چيزي واقع نشده است که. در بعضي از موارد فرمود: ﴿وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا﴾[5] در جريان حنين فرمود: ﴿وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا﴾[6] بعد فرمود: ﴿وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها﴾ در جريان بدر هم فرمود ﴿فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾[7] اينها نازل كرده. در جريان احد، مخصوصاً آن روز بعد از شكست فرمود ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾[8] چون آنها نيامدند ﴿مِنْ فَوْرِهِمْ هذا﴾ لذا شرط حاصل نشد.
کيفيت خواب ملائکه
مطلب ديگر راجع به كيفيت ملائكه است در بعضي از روايات آمده كه آنها خواب دارند، براي اينكه فرق بين آنها و بين ذات اقدس الهي باشد، الله تعالي ﴿لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ﴾[9] ولي فرشتهها ميخوابند كه بين آنها و بين الله فرق باشد[10] . حالا چون آن بحث جنگ احد و اينها گذشت ديگر برگشتش شايد مناسب نباشد، اگر بحثهاي ديگري به اين مناسبت در آيات بعدي داشتيم ـ انشاءالله ـ ممكن است اين روايت كه معارض با نهجالبلاغه است كه «لا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعَيْنِ»[11] بله جمعبندي بشود كه بايد آنچه در نهجالبلاغه است را مقدم داشت بر اين روايتي كه بر فرضي كه سندش معتبر باشد قابل توجيه است.
دنياطلبي مهمترين عامل شکست مؤمنين
در اين جريان جنگ احد تنها عامل شكست خوردن مسلمين به حسب ظاهر، همان دنيا طلبي اينها بود. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه كافر هرگز پيروز نميشود ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[12] اما مؤمن شكست ميخورد، چون كافر پيروز نميشود ولي مؤمن، شكست ميخورد، معلوم ميشود شكست مؤمن در برابر الله است نه در برابر اعداي الهي آن عنايت الهي از اينها گرفته ميشود، گرچه كافر هرگز پيروز نخواهد شد. در بحثهايي كه در پيش داريم به اين قسمت از آيات رسيديم فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ٭ وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتي أُعِدَّتْ لِلْكافِرين ٭ وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ٭ وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ ٭ الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ ٭ وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ ٭ أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ﴾.
در اين بخش از آن جهت كه وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بشير است و نذير، به مؤمنين و آثار خيرشان تبشير ميدهد به كافران و آثار شومشان انذار ميكند و قسمت مهم عامل شكست مؤمنين در جريان بدر همان دنيا طلبي و مسئله مال بود كه براي گرفتن غنايم، سنگر را رها كردند، چون مسئله مال اين تبعات را داشت، لذا مسائل مالي را اول ذكر كرد و مالدوستي است كه انسان را وادار به گرفتن ربا ميكند.
راهکارهاي قرآن براي پرهيز از ربا
براي پرهيز از ربا، باز به عنوان تبشير و انذار دو راه وجود دارد: يكي بيان خطرات ربا؛ يكي بيان محاسن و نيكيهاي انفاق، قرضالحسنه و مانند آن. گاهي ميفرمايند به ديگران قرض بدهيد، گاهي ميفرمايند اگر مديونتون در سررسيد نداشت به آنها مهلت دهيد ﴿وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلي مَيْسَرَةٍ﴾[13] و مانند آن. اگر كسي قرضالحسنه داد و در سررسيد، مديون نداشت او مديون را مهلت داد اين انفاق متراكم است. اين انفاق متراكم، در مقابل رباي متراكم است در جاهليت جديد يا قديم، رباگيران اين كار را ميكردند اولاً قرضالحسنه نبود، بلكه قرضشان ربوي بود. ثانياً در سررسيد اگر مديون نداشت، تمديد ميكردند و بيشتر ميگرفتند؛ ربح اندر ربح بود، لذا ميشد اضعاف مضاعف، ربا با اضعاف مضاعف همراه است و قرضالحسنه با احسان متراكم همراه است، آن رباي مضاعف را به اين احسان مضاعف تبديل كرده است. اولاً اصل ربا را تحريم كرد حدوثاً، در مرحله ثاني انذار و امهال را ترغيب كرد بقائاً، فرمود: ﴿وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلي مَيْسَرَةٍ﴾ هر دو كار را كرده است در مقابل آن دو خطري كه در جاهليت جديد يا قديم بود و هست. فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ كه اين خطاب به مؤمنين است؛ مؤمنيني كه مبتلا به ربايند كه اين ربا گرچه كفر عملي است ولي با اصل اعتقاد سازگار است. فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً﴾ ربايي كه به اضعاف مضاعفه ميكشد، نه اينكه اين نهي به قيد بخورد، نهي به اصل طبيعت ربا ميخورد و خطر طبيعت ربا را به اضعاف مضاعفه تبديل شدن ذكر ميكند ﴿لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا﴾ كه طبع ربا اينچنين است «اضعافاً مضاعفه» ميشود، نه اينكه قيد، مورد نهي باشد و اصل طبيعت، رها باشد ﴿لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ اگر به اين، برابر نهي عمل كردهايد منتهي شدهايد زمينه فلاح شما فراهم ميشود و اگر منتهي نشديد [و] آن منهي را عمل كرديد، زمينه كفر را فراهم ميکند.
کافر بودن رباخوار در مرحله عمل
فرمود: ﴿لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً﴾ اگر عمل كرديد ميشود ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ اگر عمل نكرديد ميشود ناري كه ﴿أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾ يعني خود ربا گرفتن يك كفر عملي است براي اينكه اگر جهنم براي كافران است، چرا رباخوار وارد جهنم بشود.
پرسش:...
پاسخ: درست است اين هم تحريم كرده است ﴿لا تَأْكُلُوا﴾ نهي است، اين از نظر صيغه نهي، وعيد به عذاب هم در كنارش است، اين با دو لسان، تحريم كرده است: هم با لسان نهي، هم با وعيد به جهنم، ميشود معصيت كبيره؛ منتها وقتي كه نهي ميكند يا وعيدش را ذكر ميكند، نميفرمايد از آتشي بپرهيزيد كه «أُعِدَّتْ لِلْفاسقين» اين گذشته از اينكه نهي كرده و ظاهر نهي حرمت است، گذشته از اينكه وعيد به نار داده است، معلوم ميشود اين معصيت، صغيره نيست [بلکه] معصيت كبيره است. مطلب سومي را هم در ضمن دارد و آن اين است كه ربا يك كفر عملي است براي اينکه فرمود از آتشي بپرهيزيد كه براي كافران آماده كردهايم يعني رباخوار در مرحله عمل كافر است، براي اينكه اگر آتش براي كافران آماده شد چرا رباخوار بسوزد؟.
فلسفه کافر بودن رباخوار
ما در كافر تصرف بكنيم، بگوييم منظور كافر فاسق است آسانتر است يا كافر را توسعه بدهيم اعم از كفر اعتقادي و كفر عملي، آنگاه رباخوار اگر كفر اعتقادي ندارد براي اينكه جزء مؤمنين است و خطاب به مؤمنين متوجه شد، معلوم ميشود در مرحلهاي كافر است اين همان است كه گفتند ايمان اعتقاد به قلب است و اقرار به لسان است و عمل به اركان[14] ، اگر مرتبهاي از مراتب سهگانه مفقود شد در همان مرتبه وقتي ايمان رخت بربست، كفر ظهور ميكند. اينكه گفتند «مَنْ أَتَي غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهبَ ثُلُثَا دِينِهِ»[15] گفتند به همين نكته است، براي اينكه دين در همين سه مرحله ظهور دارد: مرحله قلب، ظهور دارد بالاعتقاد مرحله لسان، ظهور دارد بالاقرار، مرحله اعضا و جوارح ظهور دارد بالعمل اگر كسي براي غني نه از آن جهت كه مسلمان و مؤمن و خير است، بلكه از آن جهت كه چيزدار است. يك وقت است يك فرد عادي عالم را يا مؤمن عالم صالح را؛ عبد صالح را و مانند آن را احترام ميكنند براي او تواضع ميكند لساناً و بدناً خب اجر ميبرد وقتي غني را تواضع ميكند نه براي اسلام و ايمانش و خودش هم ميداند كه خودش را فريب نميدهد، از آن اعدا عدوش هم باخبر است خودش را هم نميخواهد فريب بدهد، فقط براي اين است كه كار خير كرده چه نسبت به او چه نسبت به ديگري. اگر غني را «لا لعلمه او ايمانه بل لغناه» فقط براي اينكه او چيزي دارد، تواضع كرد چون ايمان در اين سه مقطع ظهور و حضور دارد يعني در قلب و لسان و بدن و اين شخص لساناً و بدناً در برابر غني، تواضع كرد پس دو سوم دينش را از دست داد: «مَنْ أَتَي غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهبَ ثُلُثَا دِينِهِ» و اگر ـ معاذالله ـ قلباً هم معتقد باشد كه از غني، كار ساخته است «ذهب كّل دينه» حالا در اين قسمت معلوم ميشود كه رباخوار به كفر عملي مبتلا شده است يعني با آن دستي كه ميدهد و ميگيرد معلوم ميشود در مرحله بدن عمل نكرده است، از اين جهت گرفتار آتشي ميشود كه براي كافران آماده شده است.
خوف و رجاء هميشگي مؤمنان
از اين جهت كه انسان را بين خوف و رجا به سر ببرد و هرگز مغرور نشود، لذا به متقيان ميفرمايد شما پرهيزكار باشيد شايد به فلاح برسيد، هيچ متقي حق ندارد كه جزم به فلاح داشته باشد، چون از لحظه بعد باخبر نيست. در بعضي از تعبيرات ديني آمده است كه كار به اندازه «فواق ناقه» برميگردد[16] ، فواقي كه در قرآن آمده به معني رجوع ﴿ما لَها مِنْ فَواقٍ﴾[17] يعني «ما له من رجوع» فواق ناقه، همانطور كه مستحضريد اين باز و بسته كردن دست را ميگويند، آنهايي كه به اين اصطلاحات عرب آشنا بودند ميدانستند كه وقتي عربي بخواهد آن شترش را بدوشد، آن روزي كه با دست اين شيرها را ميدوشيدند وقتي دست ميزد و پستان اين شتر را ميگرفت و دستش را باز ميكرد كه دوباره جمع كند، اين فاصله باز و بسته شدن دست را ميگويند فواق، به همين اندازه كه شايد يك ثانيه طول بكشد. در روايت دارد كه كار با يك ثانيه ممكن است خداي نا كرده عوض بشود[18] ، اين است كه انسان همواره بين خوف و رجا به سر ميبرد و اينطور نيست كه اگر اليوم يك مرد متقي شد جزم به فلاح داشته باشد، لذا هميشه با لعل و ليت با ما سخن ميگويند: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: نه چون صفت فعل حق است نه صفت ذات حق، در مقام ذات حق. خداي سبحان ميداند كه چه كسي چه كاره است و او به عواقب امور باخبر است ﴿وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ﴾ چون ﴿لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ﴾[19] اينها براي علمهاي ذاتي است اما در علم فعلي، همانطور كه ميفرمايد ما شما را امتحان ميكنيم ﴿نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ﴾[20] يا ﴿ليَميزَ الله الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[21] اينها در مقام فعل است وصف فعل را نه از ذات انتزاع ميكنند اولاً، نه همتاي با ساير اوصاف ذاتي است ثانياً؛ بلكه در مقام فعل، انتزاع ميكنند فعل، مقام امكان است. در اين مرحله ميفرمايد كه شما اين كار را بكنيد ﴿لَعَلَّ اللّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْرًا﴾[22] شايد نكرد، شايد نكرد نه براي اينكه ـ معاذالله ـ او خلف وعده ميكند بلكه شايد شايستگي شما به هم خورد، اينطور نيست كه كار خدا براي خود خدا لعل و ليت داشته باشد، چون براي ما كه در معرض دگرگوني هستيم، آينده روشن نيست، در اين نشئه، جاي ليت و لعل است.
ارتباط فلاح و رستگاري با دوري از دنيا و بخل دروني
مطلب ديگر آن است كه فلاح در قرآن كريم بحث مهمش به مسايل مالي برميگردد. اينكه دو جا ميفرمايد: ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[23] براي همين نكته است، اگر ما را به فلاح ترغيب كردند ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ براي فلاح مؤمنين فضايلي ذكر كردهاند ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ﴾[24] براي اينكه اين صلات، نقش مهمي دارد در آن شحزدايي و بخلزدايي، انسان فطرتاً سخي است؛ اما طبيعتاً بخيل است، اگر فرمود: ﴿إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طينٍ﴾[25] اين طين طبيعتاً شحيح و بخيل است، اگر فرمود: ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[26] اين روح فطرتاً بزرگوار و سخي است آميختگي اين طبيعت و فطرت اين جهاد درون را فراهم كرده است و انسان را به دام اين جنگ گرفتار كرده است اگر كسي از دام طبيعت برهد ميشود ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اگر به دام طبيعت بيفتد كه گرفتار اضعاف مضاعفه و مانند آن ميشود. اگر انسان از اين بخل دروني برهد فلاح پيدا ميكند. راههاي فراواني دارد يكي شمارش ارقام خطر مالدوستي است، يكي شمارش ارقام فضيلت سخا است و تمرين عملياش هم همين مسئله نماز است.
نماز درمان دنيا طلبي
پرسش:...
پاسخ: آن به ماده برميگردد اين به روح برميگردد. اگر فرمود ﴿خُلِقَ هَلُوعاً ٭ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً﴾[27] راه درمانش را هم نماز ذكر كرده، فرمود: ﴿إِلاَّ الْمُصَلِّينَ﴾[28] . در همان سورهٴ مباركهٴ «معارج» فضايل فراواني براي نماز ذكر كرده، آنوقت نماز از اين جهت كه براي ما عادت شده مدرسه نيست كه واقعاً ما را بسازد وگرنه فرض ندارد كسي نمازگزار باشد؛ اما دستش به جيب و كيف مردم باشد اين فرض ندارد. اگر نماز است انسان را آقا و بزرگوار ميكند ديگر، روح نماز اين است كه انسان را هلوع و جزوع و منوع نكند يعني انسان را باز بدارد يك سلسله فضايلي براي بهشت ذكر كردهاند البته آنها سر جاي خود محفوظ است؛ اما فرمود: ﴿خُلِقَ هَلُوعًا﴾ اين هلوع بودن، جزوع بودن و منوع بودن به اين جنبه طبيعت برميگردد وگرنه آن روح الهي كه به انسان افاضه شده او كه هلوع نيست جزوع نيست منوع نيست، او با فطرت توحيدي آمده و اگر آمده كه طبيعت را ترميم كند و مبتلا شد به هلوع بودن طبيعت. يك راه حلي را هم خدا به او نشان داد فرمود: ﴿خُلِقَ هَلُوعاً ٭ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً ٭ إِلاَّ الْمُصَلِّينَ﴾[29] .
ارتباط تنگاتنگ نماز با صدقه و زکات
آنگاه نمازگزارها را كه معرفي ميكند سخن از تسويه مالي آنها به ميان ميآورد ﴿الَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾[30] و كذا و كذا و كذا: نمازگزار كسي است كه بالأخره اينچنين نيست كه بگويد من دارم ميبخشم، نمازگزار كسي است كه براي ديگران در مال خود حق بداند و اگر حق ديگران را ادا نكرده است، خود را غاصب بداند. اينچنين نيست كه ما اين آيات را كه ميخوانيم همهاش مربوط به طبقه توانگر باشد، ما مشمول نباشيم اينطور نيست، گرسنهها هميشه هستند كساني كه وضع ماليشان از ما بدتر است خيلي زيادند و اگر اين معنا براي همه ما روشن باشد كه همه ما فعلاً داريم در غصب زندگي ميكنيم، هميشه خود را بدهكار ميدانيم نه طلبكار. فرمود نمازگزار كسي است كه بداند در اموال آنها حق ديگران جاسازي شده، آنوقت اين اگر مال مردم را نداد، مال سائل و محروم را نداد، دارد غصب تصرف ميكند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چرا؟ اصل در استثنا اگر اخراج ما لولاه لدخله است دليل ميخواهد براي انقطاع، اين همان فكر تقريباً خودخواهي است كه نمازگزارها آدمهاي خوبياند، نه اين راه حل نشان ميدهد. خب، اگر انسان ﴿خُلِقَ هَلُوعًا﴾[31] و اگر خالق انسان خداست، خب راه حلش چيست؟ راه حلش نماز است انسان اصلاً هلوع نباشد ميشود فرشته هلوع باشد بدون راه حل نقصي است در تربيت راه حل چيست؟ راه حل نماز، مصلين چه كسانياند؟ ﴿الّذين في أَمْوالِهِمْ حَقُّ﴾[32] ميبينيد اين زكات را با نماز دوخت اصلاً سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» كه ميفرمايد: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ﴾[33] والّذين كذا بعد ميفرمايد: ﴿وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ﴾[34] خب، اين سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» در مكه نازل شد و زكات مصطلح فقهي كه در مكه نيامده بود اين زكات فقهي در مدينه آمده معلوم ميشود اين زكاتي كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» است و در كنار صلات ذكر شده، همان اصل الانفاق است، هم زكات روح و تزكيه نفس را شامل ميشود كه فرمود: ﴿الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ﴾ نفرمود «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» و مانند آن، فاعل زكاتاند نه مؤدي زكات و هم شامل صدقات استحبابي خواهد بود، اصلاً نماز با زكات نوعاً به هم دوخته است اختصاصي به زكات فقهي ندارد كه، بعدها در مدينه نازل شده است. پس نماز، راه حلي است كه انسان را آقا ميكند.
پرسش:...
پاسخ: خب او دارد [از] حرام تغذيه ميكند، اگر واقعاً مقدورش است كه كسب بكند و عمداً كسب نميكند ملاحظه فرموديد كه در نوع كتابهاي فقهي اين را از مكاسب محرمه شمردند ديگر، اين هم هلوع است، آنوقت اگر كسي نمازگزار است، سائل و محروم در مال او حق دارند.
تقوا عامل مبارزه با دشمن درون و بخل نفساني
در قرآن كريم مسئله وقايت و تقواي از بخل را وسيله فلاح دانست، اينجا فرمود: ﴿اتّقوا﴾ يعني وقايه بگيريد، سپر بگيريد و اين سپر را براي جنگ با دشمن درون بگيريد، اين كه فرمود: ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[35] اين شح نفس يك دشمن بيروني كه نيست، دشمني است كه در درون سنگر گرفته و دارد تيراندازي ميكند، پس سپري بايد انسان در درون بگيرد كه بشود آقا، يعني آزمند نباشد، همه را احترام بكند؛ اما براي كسي از آن جهت كه چيز دارد حسابي باز نكند. البته در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه ادب اسلامي چيزي است به عنوان فضيلت، به ما گفتند مؤدب باشيد با هر كسي در جهان نسبت به مؤمنين در حد اعلا، نسبت به كافريني كه به شما بدرفتاري نكردهاند در حد متوسط «احسن مجالسة من جالسك و لو كان يهوديا»[36] آن ادب چيز ديگري است؛ اما كسي براي كسي حساب باز بكند اين ديگر با روح نمازگزاري سازگار نيست. در آنجا فرمود: ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ بعد هم فرمود اينكه ما گفتيم شح نفس، اينچنين نيست كه بخل نفساني از شما مقداري دور باشد، ما گفتيم بخل نفساني است يعني ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[37] يعني ذات اقدس الهي، شح و بخل و مالدوستي را در درون جان هر كسي جاسازي كرده بعد با نماز و ساير ابزار عبادي راه رزم را به او نشان داده، اين است كه «اعدي عدوك نفسك الّتي بين جنبيك»[38] حالا اگر ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ شد ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ شد، اينجا هم ميفرمايد از مال بپرهيزيد، از مال ناصواب ﴿لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: البته آن توجه، خود احترام به او يك نحوه دلداري و تشفي براي اوست، فضيلتي است، يك نحوه احساني است نسبت به او؛ اما نسبت به غني اين احسان نسبت به او نيست اين ذلت خود آدم است؛ اما نسبت به فقير احساني است نسبت به او، اين بذل وجهه است.
پرسش:...
پاسخ: نه مطلق است؛ منتها اينجا به قرينه اينكه ربا نگيريد بعد فرمود انفاق بكنيد، اين نص در مسائل مالي است [که] ظهور در مسائل غير مالي دارد وگرنه در موارد ديگري كه محفوف به قرينه انفاق نيست، البته مطلق است.
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه انسان آزموده بشود، انسان را ميآزمايد. ذات اقدس الهي ميفرمايد ما انسان را از راه امتحان به كمال ميرسانيم از اين طرف به حاجيها ميفرمايد: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾[39] آن روزها اينطور بود كه اين آهوها يا ساير صيدهاي حرم، دم دست اينها بودند تيررس و دسترس [اينها] قرار داشتند، از آن طرف به اينها ميفرمايد كه صيد براي شما حرام است: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ از اين طرف هم ميفرمايد كه ما شما را با آن صيدهايي كه روي قلل جبال است كه امتحان نميكنيم، بلکه ﴿لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ﴾ كه ﴿تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ﴾[40] با دست ميتوانيد بگيريد با تير ميتوانيد بگيريد ما با اين امتحان ميكنيم، از اين طرف به جوان ميگويد: ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾[41] از آن طرف چهارتا نامحرم هم از كنار چشمش عبور ميدهد وگرنه انسان را كه نميآزمايد به زنان محجبه مخدره في الحجابي كه كسي دسترسي به ديد او ندارد، اصلاً امتحان معنايش همين است. خب، اگر مسئله مالي محور بحث است اين ﴿لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ يعني در مسائل مالي بالنص، در مسائل غير مالي بالظهور.
بيان پرهيز از مال حرام و تهيه مال حرام
اول مسئله نجات از رذايل است، پاكسازي است بعد نوسازي، اول پرهيز از گناه است بعد دعوت به سخا، اينچنين نيست كه اگر يك مرد آلودهاي كه مسائل مالياش حل نشده است او اهل سخا باشد [و] خدا از او قبول كند، چون ﴿إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ﴾[42] اگر اين منظور كمال قبول است در خصوص آن عمل، اين شرط صحت است يعني در متن عمل آن عمل بايد با تقوا باشد. حالا اگر متقي در موارد ديگر باتقوا نبود ضرري ندارد نسبت به شرط صحت، اگر متقي در مورد ديگري دستش به مسائل مالي آلوده شد معصيت كرد؛ اما در خصوص اين مطلب، يك مال حلالي را فراهم كرده همان مال حلال را در راه خدا انفاق كرده خب، خدا قبول ميكند. پس اينكه فرمود: ﴿إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ﴾ يعني تقوا در خصوص همان عمل، شرط صحت است؛ اما تقواي عامل در امور ديگر شرط كمال است، نه شرط صحت. اينجا هم فرمود اول، شما از مال حرام بپرهيزيد بعد مسئله سخا را در ضمن، ذكر فرمود. اينها كسانياند كه ﴿يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ يعني بعد از اينكه مال حلال تهيه كردند از حرام نجات پيدا كردند با مال حلالشان ﴿يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾.
ايجاد آتش جهنم بالاصاله براي کافران و مراد از اتقوا الله
خب ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ٭ وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتي أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾ اينها دو قسماند: بعضيها ميگويند از خدا بترسيد؛ بعضيها ميگويند آن اوج را اگر نداريد از آتش بترسيد لااقل ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ﴾ با ﴿وَ اتَّقُوا النّارَ﴾ اينچنين نيست كه ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ﴾ مضافي محذوف باشد، اينطور نيست احترام خدا را حفظ كنيد، نشد به آن مرحله نرسيديد لااقل از آتشي كه براي كافران آماده شده است بپرهيزيد. اين كلمه ﴿أُعِدَّتْ﴾ همانطوري كه در كتابهاي كلامي هم ملاحظه فرموديد در بعضي از روايات هم به آن استدلال شده است نشانه آن است، كه جنت و نار بالفعل مخلوقاند، همان بيان امام هشتم(سلام الله عليه) است كه «الجنّة و النار مخلوقتان اليوم» از ما نيست كسي كه خيال كند بهشت و جهنم الآن خلق نشدهاند[43] . در اينكه فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾ معلوم ميشود هست و بالاصاله براي كافرين است، براي اينكه كافرند كه اصحابالنارند و هميشه ميمانند، بقيه مهمانان كافراناند يعني مسلمان فاسق به منزله مهمان اصحاب النار است؛ او چند روزي ميرود ميسوزد بعد بيرون ميآيد؛ اما مدتش چقدر است خدا ميداند، يك لحظهاش قابل تحمل نيست، فضلاً از چند روزش و امثالذلك.
چه اينكه درباره بهشت هم فرمود كه بهشت براي متقيان آماده شده است يعني آن كه اول و آخر در بهشت است همان مردان باتقوايند، يك عده هستند مسلمان غير متقي كه بعداً هم به اينها ملحق ميشوند؛ اما اينها منقطعالاولاند، دوراني را در قبر و برزخ و مراحل ديگر ميگذرانند تا وقتي پاك شدند، آنگاه وارد بهشت ميشوند. پس اينها كساني نيستند كه بهشت براي اينها آماده شده باشد بهشت، براي متقي آماده شد [و] متقي اصحابالجنه است، هميشه هم هست صاحبخانه اوست؛ اما غير متقي را بعد ملحق ميكنند، اين نكته اينكه ميفرمايد بهشت براي متقيان آماده شده است. در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اين مضمون هست كه بهشت براي مردان باتقوا فراهم شده است كه از آن به عنوان ازلفت ياد كرده است: ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ ٭ وَ بُرِّزَتِ الْجَحيمُ لِلْغاوينَ﴾[44] در سورهٴ مباركهٴ «ق» هم اين است كه بهشت براي متقيان آماده شده است و دور نيست: ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ غَيْرَ بَعيدٍ﴾ آيهٴ ٣١ سوره «ق» ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ غَيْرَ بَعيدٍ﴾.
پرسش:...
پاسخ: در ذيل همان آيه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» که ﴿الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾[45] اين روايت هست[46] .
پرسش:...
پاسخ: بله، آن مؤمني كه كار خير انجام ميدهد وارث جنت ديگران هم هست، گذشته از اينكه به جنت خودش ميرسد.
پرسش:...
پاسخ: آن جنتي كه براي ديگري فراهم شده است و ديگري نتوانست بيايد، به او ميدهند.
پرسش:...
پاسخ: براي آن شخصي كه كافر است به سوء اختيار كافر شد وگرنه با فطرت اسلامي «يولد»[47] او كه كافراً به دنيا نيامده او «ولد علي الفطره».
تبيين معناي ﴿أُزْلِفَتِ﴾ و ﴿غَيْرَ بَعيدٍ﴾ در آيه شريفه
اين آيهٴ كريمهٴ ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ غَيْرَ بَعيدٍ﴾ چند نكته را به همراه دارد، همين آيهٴ ٣١ سورهٴ «ق» ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ غَيْرَ بَعيدٍ﴾ اولاً ﴿أُزْلِفَتِ﴾ غير از ﴿اعدّت﴾ است ﴿زُلْفي﴾ يعني درجه ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلْفي﴾[48] همين درجه عاليه را ميگويند، صرف قرب را نميگويند، چيزي كه داراي درجه عاليه فائقه قريب باشد، اين معناي زلفي است، ازلفت است. حالا اگر در مواردي فرمود ﴿وَزُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ﴾[49] آن براي آن است كه قِطَع او بعضها به بعض نزديكند، غير از ماده قرب و غير از ماده اعداد چيز ديگري را اين ماده ﴿أُزْلِفَتِ﴾ به همراه دارد و اين ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ﴾ يعني اين درجه عاليه و اين زُلْفيٰ «اعدّت و استعدّت و قربّت للمتقين». اما اين كلمه غير بعيد چيست؟ منظور بُعد مكاني را نفي ميكند يعني دور نيست يا بعد زماني را نفي ميكند؛ دير نيست؟ چه چيزي ميخواهد بگويد. خدا رحمت كند سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) را، ايشان ميفرمودند آدم هرچه در خدمت قرآن باشد گاهي به بعضي از جاها ميرسد ميبيند كه هيچ دسترسي ندارد اصلاً، مثل اينكه بين الارض و السماء همينطور افتاده. در بعضي از موارد خب وجوهي گفته شد رواياتي هست مختصري آدم خيال ميكند بويي برده؛ اما در بعضي از جاها اصلاً تمام ابزار از دست آدم گرفته ميشود، نظير ﴿وَ ما أَمْرُ السّاعَةِ إِلاّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾[50] ، ﴿أَمْرُ السّاعَةِ﴾ بايد عالم عوض بشود ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾[51] بايد بشود، اشراط الساعه بايد بشود، كل اين نظام كيهاني سماوات عرض و ارضين ارض و كل اينها بايد عوض بشود ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[52] همه اينها بايد از جا كنده بشود، همه اينها بايد نوسازي بشود؛ اما ميفرمايد: ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾ از اين بالاتر كه ديگر لفظ نيست ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ اقرب به لمحالبصر چيزي نيست كه به ما بفهماند، اين مسئلهاي نيست كه با مسايل فلسفي و كلامي يا تفسيري حل بشود، جايي است كه انسان واقعاً مثل يك بيابان نامحدودي در ليله ظلما آدم پايش بلغزد، اصلاً نميداند كجا فرو ميرود، اين آيه از آن قبيل است ﴿وَ ما أَمْرُ السّاعَةِ إِلاّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾.
از همين قسم آيات؛ اما نه به آن عظمت اين مسئله ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ غَيْرَ بَعيدٍ﴾[53] متقيان، شامل همه آن كساني ميشوند كه در اين تقوا حركت كردهاند شامل آن درجات عاليه هم ميشوند. خب، بهشتي كه ﴿عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَي﴾[54] در معراج رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، به آن سماوات عاليه سفر كردن كه ﴿عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَي﴾ اين ﴿جَنَّةُ الْمَأْوَي﴾ و جنت عدن همه اينها براي متقيان آماده شده است، اين به شماي متقي دور نيست، نزديك است يعني مكاناً نزديك است؟ زماناً نزديك است. گاهي ميبينيد متقي همين كه مُرد خود را در همان بهشتي كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ ميبيند، حالا بدن او را مشّيعين هنوز نيامدند بشويند تا تشييع كنند و به قبر ببرند، اين دفعتاً ميبيند كه در چنين عالمي وارد شده، اينچنين نيست كه دور باشد [و] فاصله زياد باشد، چه اينكه كافر هم ميبيند همين كه بدنش سرد شد در «حفرة من حفر النيران»[55] است، اين كجا بود هنوز نشستند بدنش را، اينچنين نيست كه بعدها او به زحمت بيفتد. فرمود: ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ غَيْرَ بَعيدٍ﴾[56] اينكه فرمود: ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيدًا ٭ وَ نَراهُ قَريبًا﴾[57] اگر كسي ديد الهي داشت، آن هم «يراه قريباً»، خدا فرمود اينها خيال ميكنند دور است، نه دور است نه دير، هم ﴿اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ﴾ كه خيلي نزديك است و هم اينكه دور نيست ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيدًا ٭ وَ نَراهُ قَريبًا﴾ كه بعد مكاني نيست، همان بعد زماني را فكر ميكردند ديگر، گفتند حالا چه ميشود، گرچه «بعيداً»اي که آنها ميگويند مستبعدالوقوع است، نه بعيد زماني را ميگفتند نه بعيد مكاني را، اينها فكر ميكردند كه مستبعد است چنين چيزي كه انسان بعد از مرگ دوباره زنده بشود ولي خدا ميفرمايد ما نزديك ميبينيم، خيلي دور نيست ﴿اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾[58] نزديك است. يك وقت انسان ميبيند كه نشئه عوض شده، بعد عدهاي هم دارند گريه ميكنند و خودش هم رفته جاي ديگر، چنين حالتي است و اين براي مردان باتقوا آماده شده، اين ﴿أُزْلِفَتِ﴾ بارش بيشتر از ﴿أُعِدَّتْ﴾ است، اين كلمه ﴿غَيْرَ بَعيدٍ﴾ باري دارد كه ساير آيات اين را ندارند.
ايجاد بهشت بالاصاله براي متقين و مؤمنين
آنوقت اصل اين جنت براي صاحبخانه است، صاحبخانه مردان باتقوايياند كه هميشه آنجا هستند، آنوقت افراد غير متقي را بعد به اينها ملحق ميشوند، اينها كه مدتي سوخت و سوزشان تمام شد بعد در پيشاني آنها نوشته ميشود «اولئک عتقاء اللّه من النار»[59] اينها بعد وارد بهشت ميشوند؛ اينچنين نيست كه اينها اصحابالجنه باشند بالقول المطلق؛ اما متقي اصحاب جنت است. بعد از اينكه فرمود بهشت، براي متقي هست آن معناي وسيع را هم در سورهٴ مباركهٴ «حديد» ذكر كرده، در سورهٴ «حديد» فرمود ﴿أُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ﴾ آيهٴ ٢١ سورهٴ «حديد» اين است كه ﴿سابِقُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ﴾ اين ﴿أُعِدَّتْ﴾ است كه براي همه مؤمنين است؛ اما آن ﴿أُزْلِفَتِ﴾[60] است كه براي متقيان است، براي مؤمنين به خدا و پيامبر است در صورتي كه آلوده نكرده باشند خودشان را به گناه، اگر آلوده كرده باشند گرچه منقطعالاولاند ولي متصلالآخرند، بعد به بهشت راه پيدا ميكنند. در اين كريمه كه فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ بعد ﴿وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتي أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ٭ وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ﴾ اين از آن مسايل مهمي است كه سؤال شده است كه اين روايت را حالا ملاحظه بفرماييد تا راه حل پيدا شود كه اگر بهشت عرضش حالا عرض به معناي مطلق وسعت است يا در مقابل طول، به هر حال وقتي بهشت عرضش آسمان و زمين است، جهنم كجاست؟ آن وقت جوابي كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داد با اين تطبيق بشود كه «اذا جاء النهار فأين الليل»[61] اين چگونه جوابي ميتواند باشد؟
«و الحمد لله رب العالمين»