درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 124 الی 132

 

﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾﴿124﴾﴿بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾﴿125﴾﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ﴾﴿126﴾﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ﴾ ﴿127﴾﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾﴿128﴾﴿وَ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾﴿129﴾﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾﴿130﴾﴿وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتي أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾﴿131﴾﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾﴿132﴾

تعقيب کافران براي جلوگيري از توطئه

در جريان احد كه عده‌اي از مسلمانها نافرماني كردند و در نتيجه، شكست موقتي دامن‌گيرشان شد، دستور رسيد كه شما با آماده باش مجدد جلوي توطئه كافران را بگيريد، كافران به اين خيال بودند كه برگردند و مسلمين زخمي را سركوب كنند و در بعضي از تفاسير آمده كه مدينه را غارت كنند: «يغيروا المدينة»[1] رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد همانهايي كه در جنگ احد شركت كردند زخمي شدند، همانها بايد حضور داشته باشند كه ما كافران را تعقيب بكنيم. اينها آمادگي را اعلام كردند، بعضي از زخميها آنها كه جانباز بيشتر زخم ديده بودند آنها را به دوش كشيدند و راه را خواستند ادامه بدهند. در اين مقطع، آيه نازل شد كه اگر شما صابر و متقي باشيد و دشمنان شما هم شتابزده برسند، خداوند به وسيله فرشته‌هاي غيبي شما را ياري مي‌كند؛ منتها چون مشركين از اين تصميم مشئومشان برگشتند و آمادگي مسلمين را ديدند، ديگر فرشتگاني در جريان احد نازل نشده است، چون شرطش اين بود ﴿بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا﴾ چون اين شرط سوم در جريان احد حاصل نشد، لذا مسئله امداد فرشته‌ها هم حاصل نشد.

تفاوت آيات مربوط به جنگهاي احد و بدر

مطلب ديگر آن است كه همين بخشها كه در جريان احد نازل شده است يعني همين آيه، گرچه فرشتگان نيامدند با آيه‌اي كه در جريان بدر نازل شد تفاوت مختصر دارد و آن اين است كه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ﴾ يعني دلهاي شما با امداد الهي آرام بشود. همين معنا در سورهٴ «انفال» ذكر شده است؛ منتها با تقديم كلمه ﴿بِهِ﴾ كه در آيهٴ ده سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾ در سورهٴ «آل عمران» كه محل بحث است، فرمود: ﴿وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ﴾ در سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾ گفتند اين نكته‌اش آن است كه در جريان سورهٴ «انفال» كه مربوط به قضيه بدر است، مسلمين هيچ پناهگاهي نداشتند، تنها اميدشان به امداد غيبي بود، براي اينكه هم جنگ اول بود هم جنگ نابرابر بود از نظر عده و هم نابرابر بود از نظر عُده، اينها چوبهاي درخت خرما را در دست داشتند آنها شمشير، لذا در اين‌گونه از موارد تنها اميد اينها به امداد غيبي است، لذا در سورهٴ «انفال» كه ناظر به جريان نزول فرشته‌هاست اين كلمه ﴿بِهِ﴾ مقدم شد فرمود: ﴿وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾ كه حصري را هم دربردارد يعني تنها آرامش دلهاي شما به همين كمك الهي است، نظير اينكه ﴿أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[2] تقديم اين متعلق، مفيد حصر است، گرچه اينجا ﴿بِهِ﴾ بر تطمئن مقدم نشد ولي بر فاعل مقدم شد ﴿لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾ اين نشانه حصر است يا شدت ترغب، لذا بين آيهٴ سورهٴ «انفال» و آيهٴ سورهٴ «آل عمران» از اين جهت فرق است، مطلب ديگر آن است كه.

پرسش:...

پاسخ: بله، اين ﴿لَكُمْ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انفال» نيست؛ اما يكجا وصف كرد ديگر دو چيز نبود ﴿بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ به قُلُوبُكُم﴾[3] كه مرتبط فرمود.

معترضه بودن جمله ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ﴾ و بازگشت شش ضمير به ﴿الَّذينَ كَفَرُوا﴾

خب همه اينها را فرمود كه هيچ كدام از اين نصرها از غير خدا نيست، بلكه ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ﴾ است و اهدافش هم اين است ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ ٭ لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ﴾ گرچه بعضيها فكر مي‌كردند اين ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ طليعه جمله است و مستقل است و كلمه «او» را به معناي «الي أن» گرفتند؛ اما چون ضمير در ﴿يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ مرجع مي‌خواهد، معلوم مي‌شود ﴿يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ دنباله همان ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ است، به يك اسم ظاهر است و سه ضمير يا چهار ضمير، فرمود: ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ بعد چهار، پنج ضمير را به همين ﴿الَّذينَ كَفَرُوا﴾ برگرداند، فرمود: ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ﴾ اين يك ضمير ﴿فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ﴾ اين سه ضمير كه يكي در﴿فَيَنْقَلِبُوا﴾ است و ديگري در ﴿خائِبينَ﴾، ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ چهار ضمير ﴿أَوْ يُعَذِّبَهُمْ﴾ پنج ضمير ﴿فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾ شش ضمير، اين ضماير سبطه به همان ﴿الَّذينَ كَفَرُوا﴾ برمي‌گردد، اگر ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ جمله مستقل باشد نه معترضه، آن‌وقت اين ضماير بايد به آن مرجعي كه در آيه قبل شد و رشته سخن قطع شد برگردد و اين خلاف ظاهر است، لذا ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ مي‌شود جمله معترضه، آن‌وقت مجموع اين دو آيه مي‌خواهد بيان كند كه هرگونه تصميم‌گيري درباره اينها در اختيار ذات اقدس الهي است.

پرسش:...

پاسخ: آخر اين مفرد است آنها جمع‌اند. مطلب ديگر آن است كه اين كارهايي كه مربوط به تعيين سرنوشت انسانهاست اختصاص به دنيا ندارد، چه كارهاي دنيايي، چه كارهاي اخروي اينها در اختيار ذات اقدس الهي است و احدي بالذات نقشي ندارد.

تلاش فخررازي براي اثبات جبر در آيات محل بحث

مطلب بعدي آن است كه امام رازي، از اين آيه به عنوان جبر، نظير ساير موارد استفاده كرده است[4] ؛ منتها از اينجا خيلي صريح و روشن‌تر كه حتي به طور صريح بيان مي‌كند كه هرگونه طاعتي از عبد باشد براي خداست و ـ معاذالله ـ هرگونه معصيتي از عبد باشد براي خداست، هيچ كسي نقشي ندارد، تمام كارها به دست خداست. ايشان مكرراً اين جبر علّي را با جبر در مقابل تفويض خلط مي‌كند. آنجا كه جاي جبر علّي است كه «الشيء ما لم يجب لم يوجد» است، آنجاها نوع اين اهل كلام به اولويت اكتفا مي‌كنند. آنجا جاي جبر است كه جبر علّي يعني شيء تا صد درصد نشود، ضروري نشود، حاصل نخواهد شد با اولويت احياناً گفتند كه شيء يافت مي‌شود. اما اينجا كه جاي جبر نيست تن به جبر مي‌دهند. انسان مجبور نيست كه مورد فعل باشد، چه اينكه مستقل نيست كه تفويض باشد تفويض، باطل، جبر هم باطل و اينها نقيض هم نيستند كه رفعشان محال باشد، بلكه رفعشان ممكن است بين جبر و بين تفويض، منزله‌اي‌ است «اوسع مما بين السماء و الارض»[5] كه در روايات ماست.

انسان موجودي است كه «اذا شاء فعل و اذا لم يشاء لم يفعل» همه تصميمها به اين سر دوراهي مي‌رسد و انسان در انتخاب راه آزاد است. انسان، مجبور است كه آزاد است نه مجبور است كه يك راه مشخصي را طي كند كه نمونه‌هايش قبلاً گذشت. اين‌گونه از موارد كه فرا مي‌رسد جاي ميدان‌داري امام رازي و همفكران او از اشاعره‌اند، چه اينكه جاي ميدان‌داري صاحب المنار و همفكران اينها هستند. اينها كه احياناً مسئله توسل، تبرك، شفاعت اين‌گونه از معارف را انكار مي‌كنند براساس همان تفكر وهابي، وقتي به اين آيه كه رسيدند خيلي خوشحال مي‌شوند، خيال مي‌كنند اين آيه هرگونه توسل و شفاعت و امثال‌ذلك را نفي مي‌كند، در حالي كه برابر با آياتي كه بررسي شد مخصوصاً آيهٴ سورهٴ «توبه» كه ذات اقدس الهي اغنا را به رسولش هم نسبت داد، فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾[6] معلوم مي‌شود كه وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مظهر هوالمغني است و هرگونه بي‌نيازي كه در عالم نصيب كسي بشود، به بركت پيغمبر است، خواه غناي علمي خواه غناي مالي و اينجا كه فرمود: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ يعني بالذات و بالاصاله نظير آيهٴ سورهٴ «منافقون» كه عزت را براي خدا و پيامبر و مؤمنين مي‌داند[7] و در سورهٴ «نساء» هم حصر مي‌كند كه ﴿إنّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾[8] اينها هيچ كدام منافي هم نيستند مسئله شفاعت هم همين‌طور است و مانند آن.

احتمال صاحب المنار بر نازل نشدن ملائکه براي امداد غيبي

مطلب ديگري كه صاحب المنار آن را طي كرده است آن است كه براساس همين نفي توسل و شفاعت و امدادهاي غيبي و مانند آن اين است كه مي‌گويد، معلوم نيست ملائكه آمده باشند و اگر عمري مانده باشد ما وقتي به سورهٴ «انفال» رسيديم آنجا بررسي خواهيم كرد، خدا وعده داد كه اين كار را مي‌كند؛ اما حالا كرد يا نكرد معلوم نيست. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» ملاحظه فرموديد كه اين جريان، خليل‌الرحمان(سلام الله عليه) را چگونه تأويل برد. در سورهٴ «بقره» اين است كه حضرت خليل(سلام الله عليه) به ذات اقدس الهي عرض كرد كه ﴿رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي﴾[9] آن‌وقت خداي سبحان هم دستور داد كه اگر خواستي كيفيت احياي موتيٰ را آشنا بشوي چند مرغ را مي‌گيري مأنوس مي‌كني، اينها را مي‌كشي، مي‌كوبي [و] پراكنده مي‌كني بعد مي‌خواني اينها هم مي‌آيند؛ اما حالا كرد و شد يا نشد كه دلالت ندارد كه، چنين خيالي را ايشان آنجا هم دارد. اصولاً نوع معجزاتي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هست زير همه را آرام آب بسته كه چنين چيزي واقع نشده، مثل اينكه طبيبي به شاگردي كه مي‌خواهد در رشته داروسازي كار كند مي‌گويد اگر خواستي فلان دارو پيدا بشود چند مثقال از عصاره فلان گياه، چند گرم از فلان گياه مي‌گيري، ميكوبي فلان دارو حاصل مي‌شود؛ اما حالا آن دانشجو گرفته كوبيده كرده نتيجه گرفته يا نه كه دلالت نمي‌كند كه، آيه دلالت ندارد كه حضرت خليل(سلام الله عليه) كرده است، چنين خيالي آنجا داشتند. اينجا هم وعده مي‌دهند كه ما اگر ما به سورهٴ «انفال» رسيديم آنجا خواهيم گفت، ظاهراً آنجا هم شايد نپذيرند كه اين فرشته‌ها آمدند، در حالي كه آيات به خوبي دلالت مي‌كنند ـ آيات سورهٴ «انفال» ـ كه اين فرشته‌ها آمدند و كمك كرد.

رجزخواني صاحب المنار بر بيتأثير بودن دعا و توسل

آن‌گاه شروع به رجز خواني مي‌كند، مي‌گويد «العمل العمل، الاستعداد الاستعداد الاُهبة الاُهبه» آماده بايد بود؛ نبايد به كارهاي غيبي توكل كرد؛ نبايد انتظار داشت كه فرشته‌ها بيايند، مشكل ما را حل كنند و شروع مي‌كنند به رجز خواني. البته اين رجز خواني خوب است؛ اما ديار مصر، دياري نبود كه بتواند انقلابي را احداث كند به ثمر برساند و شكوفا كند. آن كسي كه اصلاً در انقلاب آب شده يعني واقع انقلاب با روح و جان او عجين شده به نام امام(رضوان الله عليه) او سراپايش اعتقاد به اين حرفهاست؛ اما آن كه حرف انقلابي مي‌زند و حاضر نيست نه تبعيد بشود نه كشته بدهد نه شهيد بدهد و مانند آن، آن هر بار دستور رجز خواني مي‌دهد كه قرآن مي‌گويد «العمل العمل» بله «العمل العمل»؛ اما مع الدعاء «الاستعداد الاستعداد؛ اما مع التوسل»، «الاهبه الاهبة اما مع الشفاعه» اين‌طور نيست كه اين آيه بخواهد بگويد شما از وسايل مادي مدد بگيريد كاري نداشته باشيد به امدادهاي غيبي، آيه مي‌گويد اصل آن است، شما وسيله ماديتان را بر شما واجب است انجام بدهيد؛ اما ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾[10] اين نمي‌تواند جلوي حصر ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ را بگيرد ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾[11] كه نه مخصص است نه مقيد است، نه قرينه صارفه است كه جلوي حصر ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ﴾ را بگيرد. اين حصر، نشانه آن است كه هرگونه پيروزي از ناحيه ذات اقدس الهي است. پس حتماً مسئله ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هست، چون واجب است؛ اما در كنارش توسل هست تبرك هست دعا هست نيايش هست و مانند آن، امدادهاي غيبي هست و مانند آن. خب، اينكه گفت: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ كه در المنار آمده پس نمي‌خواهد آن را بيان كند.

بيان جهاتي در آيه ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ براي مقابله با افراط و تفريط

مطلب ديگر آن است كه اين‌گونه از آيات كريمه كه ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ است، اين مي‌تواند داراي دو جهت باشد: يكي اينكه جلوي افراطيها را بگيرد؛ يكي اينكه جلوي تفريطيها را سد كند. جلوي افراطيها را بگيرد كه مبادا درباره پيامبر، غلو كنند حرفي كه درباره مسيح(عليه السلام) زدند درباره رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بگويند و مانند آن. جلوي تفريطيها را هم بايد گرفت كه مبادا يك عده اگر حوادث دردناكي ديدند ـ معاذالله ـ تطير بزنند؛ به طيره مبتلا بشوند، بگويند اين ‌هم از آثار پيامبر است. بني‌اسرائيل اين‌چنين بودند، بعضي از اقوام اين‌چنين بودند كه اگر خطري به اينها مي‌رسيد، مي‌گفتند در اثر مشئوم بودن قدم پيامبر است كه اين را مي‌گفتند ﴿قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا﴾[12] و امثال‌ذلك، در قرآن كريم حرف اين متطيرين را نقل مي‌كند، بعد مي‌فرمايد: ﴿طائِرُكُمْ مَعَكُمْ﴾[13] بد قدمي شما با خود شماست، اين تطير شما با شماست، ذات مقدس رسول اكرم منشأ اينها نيست، كارها براساس تقدير الهي انجام مي‌گيرد ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ بني‌اسرائيل به موساي كليم اين حرف را مي‌گفتند، مي‌گفتند: ﴿أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾[14] در بعضي از موارد هم اقوام ديگري كه نظير قوم ثمود بودند، به صالح پيامبر مي‌گفتند كه ﴿اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ﴾ آيهٴ ٤٥ به بعد سورهٴ «نمل» اين است كه ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلي ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ فَإِذا هُمْ فَريقانِ يَخْتَصِمُونَ ٭ قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ٭ قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ﴾؛ ما تطير زديم، فال بد زديم تو و همراهان تو مايه بد قدمي هستيد، آثار بدي هستيد ﴿قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ﴾[15] . در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم مشابه اين آمده است كه آنها هم داعيه تطير داشتند كه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اين تطير براي خود شماست. آيهٴ ١٢٩ سورهٴ «اعراف» اين است كه به موساي كليم گفتند: ﴿قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي اْلأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ اصل اين قسمت را نفي مي‌كند، مي‌فرمايد آنچه ذات اقدس الهي اراده كرده است همان اتفاق مي‌افتد و غير خواسته خدا چيزي در جهان حضور ندارد و آيهٴ ١٣١ مي‌رسيم در سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسي وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾؛ اگر سختي به آنها برسد، مي‌گويند در اثر بد قدمي موسي و اصحاب موسي است. اين فكر براي ديگران هم هست، لذا آيه مي‌فرمايد ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ اگر يك وقت شكست خوردند يك وقت آسيب ديدند، اين از ناحيه تو نبود تو تصميم گيرنده نبودي و مانند آن، خلاصه سود و زيان به دست الله است كه هوالضار والنافع. همين «مناجات شعبانيه» است كه «بيدك لا بيد غيرك زيادتي و نقصي و نفعي و ضّري» همين است.

بيدليل و خرافي بودن بد و نحوست

پرسش:...

پاسخ: اما راه عقلي ندارد كه انسان ﴿قالوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ﴾[16] نبايد تطير زد كه فلان چيز باعث شده است، خواندن يك غراب اثر گذاشته يا ديدن يك جغد اثر گذاشته، اينها خيال باطل هست خب.

پرسش:...

پاسخ: آن تطير نيست، نظير اينكه در قمر العقرب مي‌گويند مسافرت نرويد، عقد نكنيد و مانند آن، بالأخره حوادث جهان مؤثر است.

پرسش:...

پاسخ: در تحف‌العقول هست از امام دهم ابي‌الحسن الثالث(عليه السّلام) كه فرمود: «ما ذنب الايام»[17] گناه ايام چيست؟ يكي از اصحاب آمده به حضرت عرض كرد امروز يك روز نحسي بود، براي اينكه لباسمان پاره شد، بدنمان خوني شد ما گرفتار ازدحام شديم و آسيب ديديم. حضرت فرمود: «ما ذنب الايام»؛ گناه خود را چرا به عهده روزگار مي‌گذاريد، در اين روز عده‌اي بهره بردند، عده‌اي رنجيديد عده‌اي ثواب كردند، عده‌اي گناه كردند روز، تقصير ندارد «ما ذنب الايام».

پرسش:...

پاسخ: همان ايام نحسات، براي مسلمين ايام سعدات بود يعني روزي كه عليه كافرين عذاب الهي آمده است كه ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ﴾[18] كه اينها حسوم بود و قطوع بود، همان ايام نحسات بود براي كافران و همان ايام هم براي مؤمنين ايام سعد و سعادت و نشاط و بركت بود، ذات روز نحس نيست.

پرسش:...

پاسخ: آن براي نحس بودن نيست كه اين زمان، نحس است، به دليل اينكه همين زمان، دو قدم آن طرف‌تر بركت است. ب‌بينيد وقتي قمر در صورت عقرب هست اين سيري كه دارد براساس كرويت زمين امروز قمر وارد برج عقرب مي‌شود، در اثر آن حركت خاصي كه دارد و قبلاً در منطقه ديگر در برج عقرب بود، حالا از آنجا گذشته و آمده اينجا. الآن براي آنها روز پر بركتي است، همين زمان ما كه براساس كرويت زمين در اين منطقه قرار گرفتيم، البته قمر در زندگي ما مؤثر است، چه اينكه زمين در زندگي موجودات قمري اثر دارد. اين كره زمين به اين بزرگي انسان يك موجود تكويني اينها كه منقطع الارتباط از يكديگر نيستند كه چگونه مي‌شود اجرام سماوي در انسان اثر نگذارد يا كارهاي انسان در اجرام سماوي اثر نگذارد، هم كارهاي انسان در آنها اثر مي‌گذارد هم كارهاي آنها در انسان اثر مي‌گذارد، اين قبض و بسطش اين جزر و مدش، اين قرب و بعدش، اين طلوع و غروبش يقيناً اثر دارد؛ منتها به ما در شرع فرمودند كه قمر وقتي در برج عقرب است عقد، مكروه است و مسافرت، مكروه است ولي «سيروا علي اسم الله»[19] با صدقه اين كراهت برطرف مي‌شود؛ اما خود اين زمان، مشكلي ندارد، چون همين زمان براي كساني كه در آن طرف افق يا طرف ديگر افق قرار دارند كه قمر براي آنها در برج عقرب نيست خيلي سعد و مبارك است.

پرسش:...

پاسخ: اين دهر را يعني گذشت روزگار، گذشت روزگار اين‌چنين است، نه اينكه خود روزگار بد باشد، زمانه بد باشد و امثال‌ذلك، در حالي كه همان ايام، بهترين ايام بود براي اينها، چه اينكه زينب كبري(سلام الله عليه) فرمود: «ما رأيت الا جميلاً»[20] لذا هر لحظه كه به شهادتش نزديك‌تر مي‌شد، خوشحال‌تر بود حضرت. خب، پس اين ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‌ءٌ﴾ مي‌تواند هم جلوي افراطيها را بگيرد، هم جلوي تفريطيها را بگيرد كه مبادا كسي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را براساس طيره متهم كند،آن‌گاه به آيات اخلاقي و دستور تهذيب نفس و مانند آن مي‌پردازند.

ايجاد فقر در ميان مسلمين با ربا

سرّ اينكه در جنگ بدر اينها پيروز شدند و در جنگ احد شكست خوردند، سرّ اينكه در صدر اسلام يك نفر در برابر ده نفر مقاومت مي‌كرد، بعدها يك نفر در مقابل دو نفر مقاومت مي‌كرد كه فرمود: ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفًا﴾[21] سرّ ضعف مسلمين همان گرايش به دنيا بود و ارتكاب معاصي است، لذا فرمود كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مضاعفة﴾ اينها که وضعشان خوب شد، به جاي اينكه جامعه را به وسيله انفاق احيا كنند، به وسيله ربا اماته كردند. وقتي مال، براي تأمين ارزاق مردم فراهم شد و در اثر ربا، مال يك عده به جيب گروه خاص برود اين رباگير، اضعاف مضاعفه فراهم مي‌كند، نه اينكه رباخوار در هر معامله‌اي اضعاف مضاعفه فراهم بكند، بلكه ربا منشأ آن است كه چند برابر از مال خود فراهم بكند يعني كم‌كم مال از كيسه ديگران گرفته بشود و در كيسه او قرار بگيرد، اين مي‌شود ربا كه اضعاف مضاعفه است. گرچه ذات اقدس الهي درباره ربا فرمود اين يك ضِعف كاذب است و ضَعف صادق، شما خيال نكنيد مالتان با ربا ضِعف پيدا مي‌كند مضاعف مي‌شود و دو چندان، بلكه ضَعيف مي‌شود، چون ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾[22] .

برکات زکات و صدقه و آفات ربا در اموال مسلمين

اين از آن معارفي است كه ذات اقدس الهي فرمود ما چيزهايي يادتان مي‌دهيم كه شما نمي‌توانيد ياد بگيريد. انفاق و صدقه به حسب ظاهر كم شدن مال است، ربا به حسب ظاهر، زياد شدن مال است ولي قرآن فرمود كه خداوند ربا را در محاق مي‌اندازد و صدقات را به ربوه و برجستگي مي‌رساند: ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾ كه در سورهٴ «بقره» بود که حالا هم اشاره مي‌شود. در اينجا فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا﴾ حالا خطاب به مؤمنين است، در اوايل اسلام خطاب به همه بود ﴿ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا﴾[23] در آنجا دارد كه ﴿فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهي فَلَهُ ما سَلَفَ﴾[24] يعني آنچه قبل از بلوغ اين حكم الهي مصرف كرده است يعني در زمان جاهليت آن بخشوده مي‌شود و اما در اينجا در مدينه نازل شده است و به مسلمين و مؤمنين خطاب مي‌كند كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا﴾ منظور از اين اكل هم مطلق اخذ و تصرف است، خصوص خوردن نيست، نظير ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾[25] كه منظور از اكل، مطلق تصرف است نه خصوص خوردن ﴿لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾؛ از اين عمل حرام بپرهيزيد تا شايد به فلاح راه يابيد. اصل ربا كه ضِعف است در سورهٴ مباركهٴ «روم» هست ظاهراً كه فرمود اگر ربايي را گرفتيد خدا محو مي‌كند؛ اما ﴿وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ﴾ يعني آنها كه زكات مي‌دهند گرچه به حسب ظاهر مالشان كم مي‌شود؛ اما واقعاً اينها هستند كه مالشان را ضِعف مي‌كنند، دو چندان مي‌كنند ولي ديگران كه ربا مي‌گيرند، گرچه به حسب ظاهر مالشان را مضاعف مي‌كنند ولي در واقع، مالشان كاهش مي‌يابد. آيهٴ ٣٩ سورهٴ «روم» اين است كه ﴿وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِبًا لِيَرْبُوَا في أَمْوالِ النّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ﴾ اما ﴿وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آنجا مشخص فرمود هرگز ربا عامل رشد نيست، بلكه به محاق مي‌رود يعني اوايل ممكن است فروغي داشته باشد؛ اما سرانجام محو مي‌شود. آيهٴ ٢٧٦ به بعد سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾ در محاق، اول مي‌بينيم كه ماه به صورت هلال است باريك است كم‌كم بدر مي‌شود چشم‌گير مي‌شود مشار بالبنان است خيلي روشن است، بعد هم به محاق مي‌افتد در آخرهاي ماه. ربا هم همين‌طور است اول هلال گونه شروع مي‌شود، بعد در وسط زندگي مثل بدر يك رباخوار مي‌درخشد چشم‌گير مي‌شود، مشار بالبنان مي‌شود به عنوان يك سرمايه‌دار متكاتر، بعد در پايان عمر هم به محاق مي‌افتد كه تا مي‌رود طلوع كند تحت الشعاع قرار مي‌گيرد.

پرسش:...

پاسخ: خب البته، اين ‌هم محاق است.

پرسش:...

پاسخ: بله ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾[26] را، مرابي را هم همچنين، درباره مرابي فرمود: ﴿الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ﴾[27] اين مخبطانه برمي‌خيزد حالا يا در قبر يا از قبر يا در قيام دنيا يا مطلق ولي درباره ربا فرمود: ﴿و يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾ يعني صدقه كه به حسب ظاهر كم كردن مال است، اين به ربوه و برجستگي مي‌رسد، ربا كه به حسب ظاهر اضافه كردن مال است به محاق مي‌افتد كه ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾.

ربا يکي از اقسام کفر عملي

اما در همين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «آل عمران» تعبيري دارد كه در همان سورهٴ «بقره» هم اين تعبير گذشت، آن تعبير اين است كه در آيهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ٭ وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتي أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾ اين يك كفر عملي را هم به همراه دارد. فرمود از آن آتشي بپرهيزيد كه براي كافرين آماده شده يعني اگر ربا خورديد، وارد آتشي مي‌شويد كه براي كافرين آماده شده يعني ربا يك كفر عملي است.

پرسش:...

پاسخ: ظاهري و باطني هر دو.

پرسش:...

پاسخ: اين همان حالا بدر را شما ديديد حالا محاق را كه نديديد. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم مشابه همين تعبير آمده، فرمود: ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفّارٍ أَثيمٍ﴾[28] خب، اينكه فرمود از آتشي بپرهيزيد كه براي كافران آماده شده است، اين اشاره ضمني دارد كه ربا، يك كفر عملي است. در سورهٴ «بقره» كه فرمود از ربا بپرهيزيد و ربا نگيريد، براي اينكه ﴿اللّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفّارٍ أَثيمٍ﴾ يعني يك كفر عملي است.

پرسش:...

پاسخ: ﴿أَمْرُهُ إِلَي اللّهِ﴾[29] خيلي خب.

پرسش:...

پاسخ: آن كه عامداً عالماً است. بله، عالماً عامداً آنجا فرمود كه ﴿وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا﴾[30] درباره همان ﴿إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[31] و مانند آن؛ اما در اينجا كه مناسب با آيهٴ محلّ بحث است خطاب هم به مؤمنين است معلوم مي‌شود كه اگر كسي مؤمن بود احياناً ممكن است خداي ناكرده به كفر عملي مبتلا بشود، چون در اينجا فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً﴾ آيه هم در مدينه نازل شد، خطاب هم به مؤمنين است، بعد مي‌فرمايد: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ٭ وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتي أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾ خب، خطاب به مؤمنين است به مؤمنين مي‌فرمايد از آتشي بپرهيزيد كه براي كافرين آماده كرديم يعني اين ربا يك كفر عملي است، نه كفر اعتقادي، نظير آنچه در ذيل آيه «حج»[32] آمده وگرنه به مؤمنين كه نمي‌گويند شما از آتشي بپرهيزيد كه براي كافرين اعتقادي ما آماده كرديم، معلوم مي‌شود آن نار، براي مطلق كافران آماده شده است، چه كافران اعتقادي چه كافران عملي، چون خطاب در اينجا به مؤمنين است.

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب، اگر اين نار، للكافرين است چرا غير كافر برود؟ در آنجا هم ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ﴾[33] اگر براي متقين است چرا غير متقي برود؟ معلوم مي‌شود اين غير متقي، ملحق به متقي است ديگر، آنجا هم آن غير كافر ملحق به كافر است، لحوق غير كافر به كافر در مرحله عمل است وگرنه اگر هيچ جنبه كفري براي غير كافر نباشد چرا در آتش كافران بسوزد؟

پرسش:...

پاسخ: نه؛ كافران اعتقادي نيستند، چون خطاب به مؤمنين است، عنوان مؤمنين را حفظ فرمود، فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ اينها كه مؤمن‌اند با حفظ ايمان، اگر دست به ربا دراز كردند در مقام عمل، كافرند يعني كفر عملي است وگرنه اصل عنوان محفوظ است كه فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] . ر.ک: مجمع البيان، ج2، ص829.
[2] الرعد/سوره13، آیه28.
[3] انفال/سوره8، آیه10.
[4] . ر.ک: مفاتيح الغيب، ج8، ص354.
[5] . الکافي، ج1، ص159.
[6] توبه/سوره9، آیه74.
[7] منافقون/سوره63، آیه8.
[8] نساء/سوره4، آیه139.
[9] بقره/سوره2، آیه260.
[10] انفال/سوره8، آیه60.
[11] انفال/سوره8، آیه60.
[12] یس/سوره36، آیه18.
[13] یس/سوره36، آیه19.
[14] اعراف/سوره7، آیه129.
[15] نمل/سوره27، آیه47.
[16] یس/سوره36، آیه19.
[17] . تحف العقول، ص482.
[18] حاقه/سوره69، آیه7.
[19] . وسائل الشيعه، ج11، ص374.
[20] . بحارالانوار، ج45، ص116.
[21] انفال/سوره8، آیه66.
[22] بقره/سوره2، آیه276.
[23] بقره/سوره2، آیه278.
[24] بقره/سوره2، آیه275.
[25] نساء/سوره4، آیه29.
[26] بقره/سوره2، آیه276.
[27] بقره/سوره2، آیه275.
[28] بقره/سوره2، آیه276.
[29] بقره/سوره2، آیه275.
[30] بقره/سوره2، آیه278.
[31] بقره/سوره2، آیه279.
[32] آل عمران/سوره3، آیه97.
[33] شعراء/سوره26، آیه90.