69/12/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 123 الی 129
﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾﴿123﴾﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾﴿124﴾﴿بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾﴿125﴾﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ﴾﴿126﴾﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ﴾ ﴿127﴾﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾﴿128﴾﴿وَ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾﴿129﴾
سر لوحه قرار دادن صبر و استقامت زمينه ساز نصرت الهي
در جريان احد ذات اقدس الهي به رسولش فرمود در آن صحنه ما شما را ياري كرديم و نگذاشتيم كساني كه قصد فشل و وهن داشتند به منافقين بپيوندند و شما از نصرت الهي برخوردار بوديد، چه اينكه در جريان بدر هم از كمك الهي متنعم شديد و خداوند شما را در جنگ بدر ياري كرد. ياري جنگ بدر هم اين بود كه شما جنگ نابرابر نسبت به مشركين داشتيد ﴿وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ آنها اعزه نبودند ولي شما اذله بوديد آنها عزيز نبودند ولي شما ضعيف و اندك بوديد و از نصرت الهي برخوردار شديد ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾؛ شما متقي باشيد تا اين تقواي شما، شكر نعمت حق باشد، نه اينكه فعلاً باتقوا باشيد تا در آينده جزء شاكرين محسوب بشويد، بلكه اگر باتقوا بوديد همين تقواي شما شكر نعمت خداست ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ چون اگر هم تقوا پيشه گرفتيد، خود همين توفيق تقوا يك نعمت است، خودش يك شكر جديد طلب ميكند. پس نميشود گفت اگر كسي متقي بود، بهطور قطع حق شكر را ادا كرده است، اين ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ ناظر به اين نكته اخير است. پس اگر باتقوا باشيد اميد اينكه شكر نعمتهاي قبلي را به جا آورده باشيد هست، نه اينكه فعلاً تقوا پيشه كنيد تا بعداً جزء شاكران باشيد. نصري كه در بدر نصيب مسلمين شد از اينجا شروع ميشود كه فرمود: ﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾ مؤمنين در جنگ بدر مضطرب بودند، متزلزل بودند، چون اولين جنگشان بود، جنگ نابرابر بود عدتاً و عُدتاً ضعيف بودند و سوابق ستم را هم از مشركين قبل از هجرت، در مكه ديده بودند، همه اين امور وادار ميكرد كه اينها مضطرب باشند. وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به وحي الهي به مؤمنين فرمود آيا براي برطرف كردن آن اضطراب و تحصيل طمأنينه و آرامش، كافي نيست كه ذات اقدس الهي سه هزار فرشته را نازل بكند، آيا اين كافي نيست؟ بعد فرمود: ﴿بلي﴾؛ اين كافي هست يعني جلوي اضطراب را ميگيرد ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾؛ شما اگر استقامت را در اين حال خطر از دست ندهيد، به غير خدا متوسل نشويد و صحنه را ترك نكنيد اگر صابر و پرهيزگار بوديد، دشمنان شما هم فوراً برسند خدا شما را ياري ميكند ﴿بلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾ اگر آنها هم شتابزده بيايند، الآن برسند كمك غيبي حق هم ميرسد. آنها با استفاده از وسايل عادي بايد بيايند ولي كمك غيبي نيازي به وسايل عادي ندارد، آنها هم الآن هم برسند كمك ما حاضر است، كمك الهي حاضر است ﴿وَ يَأْتُوكُمْ﴾ يعني دشمنان شما بيايند به سراغ شما ﴿مِنْ فَوْرِهِمْ هذا﴾ يعني هماكنون هم با شتاب برسند، آن كمك غيبي به سراغ شما خواهد آمد. اينچنين نيست كه حالا آنها زودتر آمدند صحنه را گرفتند نوبت به كمك غيبي نميرسد، اينچنين نيست آنها الآن بيايند كمك غيبي ما آماده است. اين كلمه «فَوْر» معمولاً در مقابل تراخي به كار ميرود يعني سرعت، فوري يعني سريع و گفتند اين از نظر ريشه، از كلمه فوران آب جوشيده فوران آتش، نظير ﴿وَفَارَ التَّنُّورُ﴾[1] و مانند آن نشأت گرفته است. وقتي آب در حال غليان و جوشش باشد تبخيراش سريع است، بالا آمدنش با جهش و سرعت است. اين هم سريع است هم با جوشش و حرارت همراه است، بعضيها خواستند اين ﴿مِنْ فَوْرِهِمْ هذا﴾ را از جوشش و غليان و غضب و عصبانيت بدانند و بعضي خواستند به همان معناي فوري و سريع و جهش بدانند. اگر كلمه فور به معناي غضب و امثالذلك آمده باشد، عيب ندارد ولي به معناي غضب و غليان و امثالذلك نيامده، اين ميشود وجه تناسبش اين باشد كه آب در حال جوشش و فوران، سريعاً تبخير ميشود، سريعاً برميخيزد حركتش سريع است و مانند آن. اين كلمه «فور» معناي سرعت و جهش و شتاب را از آن فوران دارد؛ اما معناي غضب و خشم و غليان دم و امثالذلك را شايد به همراه نداشته باشد. خب، فرمود اگر آنها هم فوراً برسند كمك الهي آماده است، كمك الهي اينچنين نيست كه از يك شهر يا روستا بخواهند بسيج بشوند، بلكه با اراده حق، حاصل هست ﴿ا ِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[2] لذا اگر دشمنها فوراً هم برسند، كمكهاي الهي آمادهاند ﴿بلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ﴾ يعني دشمنان شما بيايند به سراغ شما ﴿مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾.
کيفيت نزول و ساختار وجودي ملائکه از منظر قرآن کريم
مطلب ديگر مربوط به كيفيت نزول ملائكه است، البته بحث ملائكه در قرآن كريم، مواضع گوناگون دارد: بخشي از آنها مربوط به عبادتهاي اينهاست؛ بخشي از آنها مربوط به کيفيت حمل وحي است؛ بخشي از آنها مربوط به اماته يا احياست؛ بخشي از آنها مربوط به كيفيت تعذيب امتهاي تبهكار است؛ بخشي از آن هم براي كمك رساني به مؤمنين است و مانند آن. از كارهايي كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم به ملائكه نسبت ميدهد، معلوم ميشود آنها مادي محض نيستند؛ اما نحوه وجودشان مثل انسان است كه داراي دو جنبهاند: يك جنبه مادي و يك جنبه مجرد يا مجرد محضاند آن بايد جداگانه بحث بشود. از اينكه مادي محض نيستند در او سخني نيست، زيرا اوصاف و افعالي را قرآن كريم به ملائكه (عليهم السلام) اسناد ميدهد كه اين بدون داشتن روح مجرد ممكن نيست. اينها حاملان عرش الهياند[3] ، عرش الهي كه يك جسم و تخت و امثالذلك نيست، اينها كسانياند كه مقام فرمانروايي عالم را به عهده دارند، اينها مدبرات امر الهياند[4] ؛ قبل از پيدايش آسمانها و زمين و خلقت زمان و زمين، اينها تدبير امر الهي را به عهده گرفتند كه از آنجا امور را به اذن الله تمشيئت ميدهند و تدبير ميكنند. پس قبل از خلقت آسمانها و زمين و مانند آن بايد موجود باشند تا امور الهي را به فرمان حق تدبير كنند. از اينكه حافين حول العرشاند[5] ، از اينكه حاملين عرشاند [و] از اينكه مدبرات امرند معلوم ميشود نيازي به زمان و مكان ندارند و از اينكه حاملان وحي الهياند، حقيقت وحي را درك ميكنند و اين پيام را تحمل ميكنند و ميرسانند، معلوم ميشود داراي روح مجردند. اينها سفره كراماند، سفره بررهاند، كرام بارّند[6] ، چون اين معارف وحي را درك ميكنند پس داراي روح مجردند و از طرفي ديگر، محل فرود اينها هم در قلب مبارك رسول خدا(عليه آلاف التحيه و الثناء) است كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ ٭ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾[7] .
سخن در همه فرشتههاي عالم نيست، اصناف فراواني براي فرشتهها هست كه شايد اجمالاً اشاره بشود و اما اين فرشتگاني كه معمولاً در كتاب آسماني قرآن كريم از آنها زياد سخن به ميان ميآيد، آنها از اين روح مجرد برخوردارند. آنها وحي را ميگيرند و به قلب رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل ميشوند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ ٭ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾ خب، فرشته وحي(سلام الله عليه) اين وحي را به قلب حضرت رسانده. قلب هم منظور آن روح مجرد انساني است و چيزي كه وحي را ميآورد آن هم در قلب مجرد رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هبوط و نزولي دارد، معلوم ميشود مجرد است. در كيفيت مشايعت سورهٴ مباركهٴ «انعام» گفتند هفتاد هزار فرشته اين سوره را بدرقه كردند[8] ، البته رواياتي كه در زمينه بدرقه آيات و سور هست كم نيست، از مجموع اين روايات، اعتبار اينها را ميشود به دست آورد، گرچه ممكن است بعضي از اينها خالي از ضعف نباشد. اگر سورهٴ مباركهٴ «رعد» را فرشتههاي فراواني بدرقه كردهاند و قرآن هم بر قلب رسول اكرم نازل ميشود و گوش مباركش ميشنود، پس اينها به همراه وحي بر قلب پيامبر فرود ميآيند، اين هم نشانه ديگر.
پرسش:...
پاسخ: بله حالا آن مطلب ديگري است كه اصلاً اينها تماسي با عالم اجسام ندارند يا دارند؟ پس مقام اول بحث اين است كه اينها يقيناً داراي روح مجردند و بعضي از اينها هم يقيناً منزه از مادهاند، براي اينكه قبل از ماده بودند و مدبرات عالم مادهاند و اينها وارد قلب پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميشوند و يك موجود مادي كه نميتواند در قلب راه پيدا كند و مانند آن. اما فرشتگان ديگري هم هستند كه داراي خواص ديگر باشند، آنها را هرگز نميشود نفي كرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ شيطان، شياطين نظير جن موجودياند كه روح مجرد نسبي دارند و بدن لطيف، چون جن اينطور است.
تسبيح و تقديس خدا، منبع اصلي غذاي ملائکه
درباره اين فرشتهها كه اينها وارد بر قلب ميشوند، معلوم ميشود كه ورود و خروجشان، ورود و خروج مجرد است نه امر مادي. ميماند فرشتههاي ديگر، چون دليل عقلي بر حصر فرشتهها نيست كه اين ارواح به اين فرشتهها، اصناف مشخص دارند كمتر از آن نيستند بيشتر از آن نيستند، هيچ دليلي بر حصر اينها نيست ممكن است اصناف فراواني داشته باشند. اما از اينكه اينها آيا خواب دارند يا خواب ندارند، غذا ميخورند يا غذا نميخورند در قرآن كريم راجع به غذا نخوردن اينها آيه هست و درباره اينكه اينها خسته نميشوند هم هست؛ اما مسئله خواب و عدم خواب بالصراحه ظاهراً در قرآن نيست ولي از روايات ميتوان استفاده كرد. درباره اينكه اينها منزه از غذا خوردناند در سورهٴ مباركهٴ «هود» در جريان مهمانان خليلالرحمان(سلام الله عليه) اينچنين است كه وقتي كه اينها وارد شدند به حضور ابراهيم خليل(سلام الله عليه) رسيدند و سلام گفتند و جواب شنيدند، وجود مبارك خليلالرحمان براي پذيرايي اينها ﴿فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ﴾[9] ؛ گوسالهاي را بريان كرده يا كباب كرده براي اينها آورد، ديد اينها غذاخور نيستند ﴿فَلَمّا رَأي أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ﴾[10] ديد اينها غذاخور نيستند، دستشان به طرف غذا نميرود اصلاً، نه اينكه نخواهند بخورند، اينها غذاخور نيستند دستشان به طرف غذا نميرود، نه اينكه غذا نميخورند، غذاخور نيستند. اينجا بود كه براي حضرت خليل ناشناخته شدند، آنوقت ﴿وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً﴾[11] اينها عرض كردند كه ما فرشتگانيم، مهمانهاي عادي نيستيم، مأموريتي داريم بشارتي براي شما بود و جريان قوم لوط را ما بايد به عهده بگيريم، اين يك نمونه؛ اما آيا اينكه خواب دارند يا نه؟
پرسش:...
پاسخ: بله؟ نه اصلاً، همين ديد كه دستشان نميرسد، نه اينكه حالا اين را نخوردند [و] حضرت به فكر تهيه غذاي ديگر باشد.
پرسش:...
پاسخ: اگر غذاي مخصوص خودشان باشد، غذاي ديگري باشد خب بالأخره جسم و جسمانياند غذاها در عالم فراوان است و [حضرت] ابراهيم هم فراهم ميكرد، ديد اينها غذاخور نيستند ترسيد وگرنه مهماني است كه اين غذا را دوست ندارد، غذاي ديگر ميخورد، اينكه ترس ندارد. فرمود: ﴿فَلَمّا رَأي أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً﴾[12] ترسيد كه اينها چه موجودياند خب حالا اگر موجودي اين غذا را نخورد غذاي ديگري را بخورد كه ترس ندارد. درباره اينكه اينها منزه از غذاخوردناند آن در صحيفهسجاديه هست[13] از اينكه اينها خسته نميشوند آنهايي كه عنداللهياند ﴿لا يَسْتَحْسِرُونَ﴾[14] هرگز متحسر و تعبي و خستهشونده و مانند آن نيستند، آيهٴ سورهٴ «اعراف» اين است كه ﴿إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ﴾[15] در بخش ديگر دارد ﴿وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ﴾، ﴿وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ﴾ غير از اين آيه است، آنها اصلاً اهل خستگي نيستند.
پرسش:...
پاسخ: بله ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[16] آنها فتور ندارند خستگي براي آنها نيست و مانند آن.
تبيين اوصاف فرشتگان در کلمات حضرت وصي (عليهالسلام)
خب، قبل از اينكه از صحيفهسجاديه آن حديث شريف خوانده شود كه آنها تسبيح خدا غذاي اينهاست، تقديس خدا غذاي اينهاست، اينها غذاي خاصي ندارند نظير نان و گوشت يا ماده ديگر، بلكه «سبحانالله» غذاي اينهاست «الحمدلله» غذاي اينهاست و مانند آن به بعضي از كلماتي كه در نهجالبلاغه درباره اوصاف فرشتهها آمده است عنايت فرموديد كه فرشتهها را به چه وصفي حضرت در نهجالبلاغه معرفي ميكند. اول، بيانات حضرت است در خطبه اول. فرمود فرشتگان در همان خطبه اول «ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمواتِ الْعُلا، فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلائِكَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لا يَرْكَعُونَ، وَ رَكُوعٌ لا يَنْتَصِبُونَ، وَ صَافُّون لا يَتَزَايَلُونَ، وَ مُسَبِّحُونَ لايَسْأَمُونَ، لا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعَيْنِ»؛ اينها همواره در تسبيح و تقديس حقاند، اصلاً اهل خواب نيستند «وَ لا سَهْوُ الْعُقُولِ» نه بصرشان ميخوابد نه بصيرتشان، نه اهل سهوند نه اهل خواب ، «لا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعَيْنِ، وَ لا سَهْوُ الْعُقُولِ، وَ لا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ، وَ لا غَفْلَةُ النِّسْيَانِ» بعد اقسام اينها را ذكر فرمود: «وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَي وَحْيِه، وَ أَلْسِنَةٌ إِلَي رُسُلِهِ» بعد «وَ مِنْهُمْ الثَّابِتَةُ في الْأرْضِينَ السُّفْلَي أَقْدَامُهُمْ، وَ الْمَارقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْيَا أعْناقُهُمْ»[17] بعضي از اين فرشتگان كسانياند كه پاهاي اينها به اعماق زمين رسيده است و گردنهاي اينها از مرتفعترين منطقه آسمان گذشته است. اينها همانهايي هستند كه همه جا حضور دارند، پيداست كه موجودي باشد مادي مثل انسان پايي داشته باشد كه تا عمق زمين فرو رفته و گردني داشته باشد كه تا عمق آسمانها رفته، اينطور نيست. مثلاً انساني كه راه ميرود در بدن و پا وگردن و سر و گردن فرشتهها حركت ميكند، اينطور نيست. اين پرهايي هم كه در سورهٴ «فاطر» براي اينها مشخص شده است كه ﴿أُولي أَجْنِحَةٍ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾[18] نظير پر كبوتر و مرغ خانگي نيست اين پرهاي اينها زير پاي طالبان علوم پهن ميكنند. دو نفر اگر كنار هم نشسته باشند، يكيشان لوجهالله دارد درس ميخواند، يكي هم غرض سوء دارد دارد درس ميخواند، آنها پرشان را زير پاي آن اولي پهن ميكنند، دومي اگر كنار او هم باشد براي او پهن نميكنند. همين كه يك طلبه وارد شد ميخواهد بنشيند اينها پرشان را پهن ميكنند و اين روي پر ملائكه مينشيند ﴿أُولي أَجْنِحَةٍ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾ اين پري نيست كه نظير پر مرغ خانگي باشد، نظير پر كبوتر باشد و مانند آن، اينها ميدانند كه اين پر را زير پاي چه كسي پهن كنند اينها ميدانند كه كجا جمع كنند، كجا پهن كنند اينطور است، اينطور نيست كه حالا يك خصوصيت مادي كه براي حيوانات پرنده هست براي آنها هم باشد و پرهاي اينها را هم وجود مبارك حضرت در نهجالبلاغه وصف ميكند كه اينها پرها، مسبحات جلال حقاند. حالا آن جمله را هم ميخوانيم. خب، فرشتههايي كه «وَ مِنْهُمْ الثَّابِتَةُ في الْأرْضِينَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ، وَ الْمَارقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْيَا أعْناقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطارِ أَرْكانُهُمْ»؛ اركان اينها از كل اقطار عالم گذشته است خب، اگر اقطار نظام كيهاني را بررسي كنيد، ملائكه همه اين فضاها را پر كردهاند «وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ»[19] كتف و شانه اينها مناسب بار آن قائمها و پايههاي عرش خداست. خب، اينها همهشان ميشود يك امر معقول، چون عرش الهي كه تخت نيست ـ معاذالله ـ كه مجسمه ميپندارند ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي﴾[20] قوائمش آن پاهايش، آن چهار پايه عرش كه نظير تخت چوبي يا فلزي نيست كه حالا يك مقدار مشخصي وزن داشته باشد. فرمود اكتاف و دوشها و شانههاي ملائكه مناسب با پايههاي عرش خداست.
پرسش:...
پاسخ: آن البته در قيامت است؛ اما كه «اربعة من الاولين اربعة من الآخرين»[21] عدهاي حافين حولالعرشاند، عدهاي حمله عرشاند اينها عرش خدا كه جسم نشد، پايههاي او جسماني نبود، اكتاف ملائكه و دوش آنها كه مناسب با پايههاي عرش خداست هم جسماني نخواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: حالا برسيم به مراحل تنزل اينها، چون هيچ دليلي بر حصر نيست که ملائكه همينها هستند و اصناف ديگر نيستند.
منحصر نبودن فرشتهها به يک وصف خاص طبق بيان نوراني حضرت وصي (عليهالسلام)
پرسش:...
پاسخ: «وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ ناكِسَةٌ دُونَهُم أَبْصَارُهُمْ»[22] كه ذات اقدس الهي را آنطوري كه براي يك موجود ممكن، ميسر است ميشناسند و وصف ميكنند. در خطبهٴ ٩١ وصف ملائكه را از اينجا شروع ميكند «ثُمَّ خَلَقَ سُبْحَانَهُ لِإِسْكَانِ سَماوَاتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِيح الْأَعْلَي مِنْ مَلَكُوتِهِ، خَلْقاً بَدِيعاً مِنْ مَلائِكَتِهِ» اوصاف فراواني براي اينكه ذكر ميكند، ميفرمايد: «أَنْشَأْهُمْ عَلَى صُوَرٍ مُخْتَلِفَاتٍ، وَ أَقْدَارٍ مُتَفَاوِتَاتٍ، ﴿أُولِي أَجْنِحَةٍ ﴾[23] »؛ اينها صورتهاي گوناگوناند، اندازههاي مختلفاند، داراي پرهاي مختلفاند. حالا پرها را اينچنين وصف ميكند، ميفرمايد: «﴿أُولِي أَجْنِحَةٍ﴾تُسَبِّحُ جَلاَلَ عِزَّتِهِ» در ساير جملهها ضمير جمع مذكر سالم ميآورد در «لاَ يَنْتَحِلُونَ مَا ظَهَرَ فِي الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ، وَ لاَ يَدَّعُونَ» امثالذلك «وَ لاَ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ يَخْلِقُونَ شَيْئاً مَعَهُ مِمَّا انْفَرَدَ بِهِ،﴿بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[24] جَعَلَهُمُ فِيَما هُنَالِكَ أَهْلَ الْأَمَانَةِ عَلَى وَحْيِهِ» اما نوبت به اجنحه كه ميرسد ضمير مفرد مؤنث ميآورد، ميفرمايد: «﴿أُولِي أَجْنِحَةٍ﴾تُسَبِّحُ جَلاَلَ عِزَّتِهِ» خب اين پرها تسبيحگوي حقاند، اگر منظور آن تسبيح عام باشد كه ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[25] خب مرغ خانگي و كبوتر و امثال او هم پرهاي او تسبيحگوي حقاند، اين اختصاصي به اجنحه فرشته ندارد از اينكه فرمود فرشتگان داراي پرهايي هستند كه مسبح جلال عزت حقاند معلوم ميشود يك تسبيح خاص است نه آن تسبيح عام. تسبيح خاص با تجرد روح همراه است در خطبهٴ ١٠٩ در اوصاف فرشتهها اينچنين فرمود: «مِنْ مَلَائِكَةٍ أَسْكَنْتَهُمْ سَماوَاتِكَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِكَ، هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ، وَ أَخْوَفُهُمْ لَكَ، وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْكَ؛ لَمْ يَسْكُنُوا الْأَصْلَابَ، وَ لَمْ يُضَمَّنُوا الْأَرْحَامَ، وَ لَمْ يُخْلَقُوا مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ، وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ رَيْبُ الْمَنُونِ» اينها نه اهل توليدند، نه اهل توالد و نه اهل مرگ، اينها زاد و ولدي ندارند؛ نه پدري دارند و نه مادري دارند، نه گذشت روزگار در اينها اثر ميگذارد نه ميميرند در آن حشر اكبر حساب همه جداست. فرمود اينها «لَمْ يَسْكُنُوا الْأَصْلَابَ، وَ لَمْ يُضَمَّنُوا الْأَرْحَامَ» در ضمن رحمي نبودند، نه توليدياند و نه تولدياند خلاصه: «وَ لَمْ يُخْلَقُوا مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ» نظير انسان نيستند «وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ رَيْبُ الْمَنُونِ»[26] «منون» يعني دهر، ريب منون يعني تصرف دهر، گذشت روزگار، اينها را شعبه شعبه نكرد دگرگون نكرد يعني گذشت روزگار در اينها اثر نميگذارد، يك موجود زماني با گذشت زمان پير ميشود؛ اما اينها با گذشت زمان دگرگون نخواهند شد.
پرسش:...
پاسخ: حتي خود مرگ را هم ميميرانند «يقال للموت مت»[27] او هم بايد معنا بشود كه مرگ را در آخرين لحظه ميميرانند يعني ديگر مُردن تمام شد يعني هرگونه تحولي به پايان پذيرفت.
پرسش:...
پاسخ: يعني آن مرگي كه اشاره شد آن مرگ حشر اكبر، همان بود كه در خلال بحث اشاره شد ديگر، آن يك حساب ديگري است آن ارواح هم ميميرند. در آنجا ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾[28] آن احيا هم ميميرند، آن مرگ يك مرگ عادي نيست كه، بعد ميرسند به جايي كه خود مرگ را ميميرانند يعني ديگر تحول تمام ميشود «وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَكَانِهِمْ مِنْكَ، وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ، وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيكَ، وَ كَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَكَ، وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِكَ؛ لَوْ عَايَنُوا كُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ، وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ، وَ لَمْ يُطِيعُوكَ حَقَّ طَاعَتِكَ»[29] خب اين انسان كاملي مثل حضرت امير(سلام الله عليه ) البته از فرشتگان برتر است. فرمود اينها خيلي از چيزها را تازه نميدانند، اگر آن اسرار نگفتني را كسي براي اينها بگويد اينها بفهمند، ميفهمند آنطوري كه بايد تو را عبادت بكنند نكردند و آنطور كه تو را اطاعت بكنند، نكرداند اين «ما عبدناك حق عبادتك»[30] زبان حال آنها خواهد بود وقتي كه آنطور كه بايد تو را بشناسند.
تبيين اوصاف فرشتهها در صحيفه سجاديه
در صحيفه نوراني سجاديه، دعاي سوم، همان صلواتي است كه بر حمله عرش و هر فرشته مقربي ميفرستد. عرض ميكند «اللَّهُمَّ وَ حَمَلَةُ عَرْشِكَ الَّذِينَ لَا يَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِيحِكَ، وَ لَا يَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِيسِكَ، وَ لَا يَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ» نوع اينها متأخذ از قرآن كريم است «وَ لَا يُؤْثِرُونَ التَّقْصِيرَ عَلَى الْجِدِّ فِي أَمْرِكَ، وَ لَا يَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَيْكَ» اين براي نوع فرشته، حمله عرش است؛ اما اسم ميبرد بعضي از اينها را «وَ إِسْرَافِيلُ صَاحِبُ الصُّورِ الشَّاخِصُ الَّذِي يَنْتَظِرُ مِنْكَ الْإِذْنَ، وَ حُلُولَ الْأَمْرِ، فَيُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَى رَهَائِنِ الْقُبُورِ» افتادهها مصروع يعني افتاده، حال رهائن آنهايي كه گرو قبرند. اينكه حضرت امير(سلام الله عليه) درباره حضرت زهرا(عليها سلام) فرمود: «اخذت الرهينه»[31] «رهينه» اصولاً مردهها را ميگويند، رهائن قبور، اموات را ميگويند. انسان در گرو قبر است، اين دربارهٴ اسرافيل. «وَ مِيكَائِيلُ ذُو الْجَاهِ عِنْدَكَ، وَ الْمَكَانِ الرَّفِيعِ مِنْ طَاعَتِكَ. وَ جِبْرِيلُ الْأَمِينُ عَلَي وَحْيِكَ، الْمُطَاعُ فِي أَهْلِ سَمَاوَاتِكَ، الْمَكِينُ لَدَيْكَ، الْمُقَرَّبُ عِنْدَكَ وَ الرُّوحُ الَّذِي هُوَ عَلَي مَلَائِكَةِ الْحُجُبِ. وَ الرُّوحُ الَّذِي هُوَ مِنْ أَمْرِكَ» اينها معلوم ميشود غير از هماند يعني ﴿رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا﴾[32] يا ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ﴾[33] اينها غير از آن فرشتهها هستند، بعد فرمود «فصلّ عليهم وَ عَلَي الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِمْ» از عزرائيل(سلام الله عليه) در آن دعاي ختم قرآن ياد ميكند، از اين فرشتهها اينجا ياد كرده است بعد عرض ميكند «فصل عليهم» يعني بر اين حمله عرش «وَ عَلَي الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِمْ» حالا «مِنْ سُكَّانِ سَمَاوَاتِكَ، وَ أَهْلِ الْأَمَانَةِ عَلَي رِسَالَاتِكَ وَ الَّذِينَ لَا تَدْخُلُهُمْ سَأْمَةٌ مِنْ دُءُوبٍ، وَ لَا إِعْيَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ (ولافتور)» خسته نميشوند، رفت و آمد اينها را سست نميكند «وَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِيحِكَ الشَّهَوَاتُ، وَ لَا يَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِيمِكَ سَهْوُ الْغَفَلَاتِ» تا كه به اينجا ميرسد، ميفرمايد كه اينها كساني هستند كه «إِذَا نَظَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَى أَهْلِ مَعْصِيَتِكَ» ميگويند: «سُبْحَانَكَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ. فَصَلِّ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى الرَّوْحَانِيِّينَ مِنْ مَلَائِكَتِكَ، وَ أَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَكَ، وَ حُمَّالِ الْغَيْبِ إِلَى رُسُلِكَ، (وَ الْمُؤْتَمَنِينَ عَلَى وَحْيِكَ) وَ قَبَائِلِ الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ، وَ أَغْنَيْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِيسِكَ»؛ اينها كه دائماً به تقديس و تسبيح تو ميپردازند، آنها را از خوردن و آشاميدن منزه كردي.
پس خوابيدن طبق خطبه نهجالبلاغه براي فرشتهها نيست. خوردن و آشاميدن طبق اين دعاي صحيفهسجاديه براي فرشتهها نيست «وَ أَسْكَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِكَ»؛ كه اينها را در تمام درون طبقات آسمانها جا دادي، بعد ميفرمايد كه اينها خزينهداران باراناند و ابرها را هم اينها رهبري ميكنند «وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِيفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ. وَ مُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ، وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ، وَ الْقُوَّامِ عَلَى خَزَائِنِ الرِّيَاحِ»؛ اينها كساني هستند كه هر قطره باران يا برف يا تگرگ كه ميآيد اينها تشييع ميكنند، مشايعت ميكنند «وَ مُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ، وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ»[34] اينها چطور ميآيند، چطور ميروند؟ آيا اينها را مجازيم كه بر همان نيروهاي مادي حمل بكنيم، بدون اينكه دليل عقلي و شواهدي در كار باشد، يا نه اينها حقايقي هستند مدبرات امر و همه جا حضور و ظهور دارند باذنالله. تشييع كردن، به معناي رفتن مادي نباشد آمدن به همراه هر قطره باران، نظير فرود آمدن خود قطره باران نباشد، اين تجلي باشد نه تجافي، اينطور نيست كه به همراه هر قطره كه آمدند ديگر در بالا ديگر نيستند، اينطور نيست.
متمثل و متجلي شدن فرشتهها دليل بر تجرد آنها
پرسش:...
پاسخ: حالا اينهايي كه مشيعيناند، اينها چطور؟
پرسش:...
پاسخ: خب ميشود اگر واقعاً حركت دارند، ميشود مثل خود قطره باران كه تجافي دارد، چون اگر چيزي واقعاً جسم است و حركت دارد.
پرسش:...
پاسخ: پس تمثل حركت است نه خود حركت، اگر واقعاً حركت است مثل قطرات باران.
پرسش:...
پاسخ: بله از هر حركتي انتزاع بشود، حركت با تجافي همراه است. متحركي وقتي در نقطهاي هست در نقطه ديگر نيست، وقتي به نقطه پايين رسيد ديگر در نقطه بالا نيست، اينها را به عنوان اوصاف براي اين فرشتهها ذكر ميكنند تا ميرسند به سفره كرام برره، بعد ميرسند به حفظه كرام، كرام كاتبيناند، بعد ميرسند به ملكالموت و اعواني كه اينجا ذكر ميكنند، بعد ميرسند به منكر و نكير و كساني كه طائف به بيت مأمورند و خازن جهنماند و مالك دوزخاند و امثالذلك، همه اينها را اسم ميبرد و بر اينها سلام ميفرستد. بعد ميفرمايد زبانيه گروه ديگري از فرشتهها هستند كه «إِذَا قِيلَ لَهُمْ ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[35] ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً، وَ لَمْ يُنْظِرُوهُ. وَ مَنْ أَوْهَمْنَا ذِكْرَهُ، وَ لَمْ نَعْلَمْ مَكَانَهُ مِنْكَ، و بِأَيِّ أَمْرٍ وَكَّلْتَهُ»[36] ؛ بعضي از فرشتههايي كه ما اجمالاً خبر آنها را شنيديم؛ اما نميدانيم مأموريت آنها چيست بر همه آنها درود ميفرستيم، بعد اين طهارت را بر طهارت آنها، فضيلت را بر فضيلت آنها به وسيله اين صلوات تأمين كنيد. خب، اينها نشان ميدهد كه منزه از مسائل مادياند.
اما آيا غير از اينها اصلاً فرشتهاي نيست؟ ملائكةالارض همان حكم ملائكةالسماء را دارند، اين راهي براي حصر نيست، راهي هم براي نفي نيست. از اينكه اين فرشتهها داراي روح مجردند هم تقريباً براهين كافي است و چون داراي روح مجردند تجلي هم دارند. تجلي همان است كه در دعاي ختمالقرآن صحيفهسجاديه آمده. آنجا دارد كه خدايا! به من رحم بكن آن وقتي كه «تجلي ملك الموت لقبضها من حجب الغيوب»[37] ؛ آن وقتي كه عزرائيل(سلام الله عليه ) از پشت پردههاي غيب، تجلي كرده است تا روح را قبض كند، اينها تجلي دارند، تمثل دارند ﴿فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَوِيًّا﴾[38] هست و امثالذلك. ولي غير از اينها ديگر فرشتهاي نيست، ملائكةالارض اصلاً نيست، حكمي ندارند آن راهي براي نفي نيست، اين كارهايي كه قرآن كريم براي اينها مشخص كرده است اينها نشانه تجرد آنهاست.
هدف از نزول فرشتهها، ايجاد طمأنينه در ميان مؤمنين
مطلب ديگري كه مربوط به اين بحث است اين است فرمود اين فرشتهها حالا ميآيند، اين فرشتهها را ما نازل كرديم، براي اينكه شما مطمئن بشويد. هدف نزول اين فرشتهها اين است كه بشارتي براي شما باشد و طمأنينهاي براي شما ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ﴾ انسانهايي كه به توحيد كامل بار يافتند، آنها در هر حالي از آرامش خاص برخوردارند، چون در سورهٴ مباركهٴ «رعد» آيهٴ ٢٨ فرمود: ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ اما اوساط از مؤمنين اينطور نيستند كه فقط به ياد حق مطمئن باشند، بلكه اينها نشانههاي ياد حق را هم ميخواهند احساس كنند، لذا فرمود ما براي اكثري مؤمن كه در اين حدّند يا اوساط از اهل ايمان كه در اين حدّند فرشتگان را نازل كرديم، اينها مسوماند، سيما دارند علامت دارند نشانه دارند و نشانه فتح و ظفر را به همراه حمل ميكنند يا به صورتهاي انسان درآمدند كه اين افراد عادي و متوسط اينها را ببينند و مطمئن بشوند.
پرسش:...
پاسخ: درست است در تفسير به عمائم تفسير شده است[39] . اما اصل سوم از همان سيماست «سيما» يعني علامت كه﴿سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾[40] «سيما» به معناي صورت و امثالذلك نيست «سيما» از همان وسمه، موسوم، سمه، اينها همه از يك ريشهاند يعني نشانه و علامت، چون علامتها نوعاً در چهره است احياناً به صورت ميگويند سيما وگرنه سيما غير از صورت است ﴿سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾ يعني علامت آنها، سمهٴ اينها. حالا اينها سيما دارند، علامت دارند علامت انساني دارند يا علامت ظفر دارند كه به عنوان مصداق مشخص شده است كه مسوميناند يعني «سوموا انفسهم بالعمائم»[41] و مانند آن. خب، اينكه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ﴾ اين براي اكثري مردم است وگرنه خواص براساس ﴿أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[42] دلهاي آنها ميآرمد. بعد اينجا فرشتگان كه آمدند و ظهور كردند يا براي تقويت روح است يا واقعاً وارد صحنهٴ كارزار هم شدند و عدهاي را هم كشتند، چون در سورهٴ مباركهٴ «انفال» بعد از اينكه همين مسئله بدر را ذكر ميكند، آيهٴ دوازده سورهٴ «انفال» ميفرمايد: ﴿إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا﴾؛ شما مؤمنين را تثبيت كنيد ﴿سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ﴾؛ بالاي گردن اينها را بزنيد يعني سر اينها و اين ريشه انگشتان اينها را قطع كنيد، دست آويز اينها را هم قطع كنيد. بعد از چند آيه ميفرمايد كه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾[43] ؛ اگر به رزمندههاي بدر، خدا بفرمايد شما نكشتيد، بلكه خدا كشت، شايد تأييد بكند كه آن فرشتهها چون آمدند و عدهاي را كشتند ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ﴾ آنها وارد صحنهٴ عمل شدند، عدهاي را كشتند خدا به رزمندهها ميفرمود شما نكشتيد، خدا كشت يعني مأموران غيبي الهي كشتند.
گاهي هم ممكن است همين رزمندههايي كه اول خدا ميفرمايد: ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾ اينها به جايي ميرسند كه در اثر توحيد افعالي، مظهر فعل خاص حق ميشوند، آنگاه ميفرمايد كار براي ظاهر است نه براي مظهر؛ شما انجام داديد ولي فيض حق كه در شما ظهور كرده است آن فيض حق كارها را به عهده دارد نه شما كه مظهر فيض هستيد، به هر حال اين فرشتهها آمدند نقشي داشتند، اينكه فرمود: ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾[44] چه در سورهٴ «انفال» و چه در سورهٴ «آل عمران»، ميخواهد آن توحيد افعالي را به صورت باز تبيين كند، فرمود ما آن چنان شما را مطمئن كرديم كه خوابتان برد و آن چنان آرامش را از دل دشمن گرفتيم ﴿سَألْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾[45] ؛ كه آنها ميلرزيدند يك آدم مطمئن ميخوابد، خوابش ميبرد وگرنه آدمي كه خائف است كه خوابي ندارد. در سورهٴ «انفال» آيهٴ يازده فرمود: ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾؛ ذات اقدس الهي خواب را بر شما مسلط كرد.
«و الحمد لله رب العالمين»