69/12/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 123 الی 128
﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾﴿123﴾﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾﴿124﴾﴿بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾﴿125﴾﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ﴾﴿126﴾﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ﴾ ﴿127﴾﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾﴿128﴾
تأکيد رسول اکرم (صلّياللهعليهوآلهوسلّم)بر عبرت گرفتن از جنگ بدر
در جريان احد، وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي همّت گمارد كه حركت كند، مردم را به صبر و بردباري دعوت كرد [و] به وسيله اين آيات مردم را از سوابق انعام الهي آشنا كرد. فرمود شما سابقه جنگ بدر را در خاطرهها داريد كه جنگي بود نابرابر، چه از نظر عِده چه از نظر عُده ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ گرچه آنها اعزّه نبودند ولي شما اذلّه بوديد و خدا شما را در جريان بدر ياري كرد.
وجه تسميه بدر
بدر اسم سرزميني بين مكه و مدينه كه چاهي در آنجاست حالا يا آن آب را بدر ميگويند. يا آن منطقه را بدر ميگويند اگر اسم آن آب است جنبه وصفي دارد كه آبي است شفاف، بدرگونه و زلال يا اينكه اسم صاحب آن آب است؛ مردي به نام بدر مالك آن آب بود، به هر حال به يكي از اين وجوه آن منطقه را بدر ميناميدند و اين جنگ بدر هم اولين جنگي بود در اسلام اتفاق افتاد. فرمود: ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ بيگانگان اعزه نبودند و شما اذله بوديد.
تبيين معاني ذلت، ذليل، عزيز
ذلّت همانطوري كه ملاحظه فرموديد معناي نرمي و سستي و امثالذلك را به همراه دارد. گاهي عوارض جانبي او را همراهي ميكند؛ اين طرف كه ذليل است داراي ذلّت است خزي و خواري و زبوني هم دارد، گاهي عوارض جانبي او را همراهي نميكند [که] در اينجا ذلّت همان نرمي و خضوع است، همراه با خزي و وهن و زبوني نيست. اين جامع موارد كلمه ذلّت است و غالباً آنجا كه ذلّت با خزي همراه است، نظير ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي﴾[1] آنجا كلمه ذُلّ به كار ميرود و كسي كه به آن ذُلّ مبتلاست او را ذليل ميگويند و جمعش هم اذلّه يا اذلّاست و اگر اين نرمي با خواري و زبوني همراه نباشد، ذِل به كار ميرود و آن شيء يا آن شخص را ذلول ميگويند و جمعش هم ذُلُل است، گاهي ممكن است هر كدام از اينها در مورد ديگري به كار برود، چون جامع دارند ولي نظم طبيعياش اين است كه اگر نرمي بدون زبوني و خواري بود، ذِلّ است و آن شيء يا شخص را ذلول ميگويند و جمعش هم ذُلُل است و اگر آن نرمي با خواري و زبوني همراه بود آن را ذُلّ ميگويند و آن شخص را ذليل مينامند و جمعش هم اذلّه است و اذلّا و مانند آن.
در قرآن كريم زمين را ذلول ميداند، نه ذليل ﴿جَعَلَ لَكُمُ اْلأَرْضَ ذَلُولاً﴾[2] يا آن گاوي كه در جريان بنياسرائيل مطرح شد، فرمود: ﴿لا ذَلُولٌ تُثيرُ اْلأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ﴾[3] و زنبورهاي عسل را ذلول ميداند نه ذليل، فرمود: ﴿فَاسْلُكي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً﴾[4] هم آن سبل، نرم است و هم شما در حال ذلولي و نرمي اين راه الهي را طي ميكنيد. در تعبيرات روايي هم اين دو مقابل هماند، ذِل كه با ذلول همراه است در مقابل صعوبت است. شيء يا صعب است يا ذلول و اما ذليل، در مقابل عزيز است كه شخص يا عزيز است يا ذليل و مانند آن. ميوههاي درختان بهشت را خدا به عنوان ذلول ميداند كه اين ﴿وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً﴾[5] اين تذليل با همان ذلول و ذلت همراه است نه با ذُل و ذليل بودن. ذلول هست ميوههاي بهشتي ذلولاند يعني «قطوفها دانيه» هر وقت اهل بهشت خواستند از اين ميوه استفاده كنند، دسترس اينهاست؛ بر بالاي شاخه و راه دور نيست كه صعبالمنال باشد بلكه سهلالمنال است، چون سهلالمنال است ﴿وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً﴾ خب، در تعبيرات نهجالبلاغه هم در اين خطبهها ملاحظه ميفرماييد كه حضرت اين دو را مقابل هم قرار ميدهند، مثلاً گاهي ميفرمايند قضا و قدر الهي بر همه اشياء حاكم است و امور، در پيشگاه قدر الهي خاضعاند. شماره شانزده از كلمات قصار نهجالبلاغه حضرت امير(سلام الله عليه ) آمده است كه «تذل الامور للمقادير» اين تذل يعني «تخضع»؛ نرم است نه ذلول است، بلكه ذلول است. چه اينكه در نامهاي كه حضرت براي حسنبنعلي(عليهم السّلام ) مرقوم فرمود كه سي و يكمين نامه از نهجالبلاغه است فرمود: «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ، وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ، وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ»؛ با ياد مرگ، قلبت را ذلول كن، نه ذليل؛ نرم كن كه آن سركشي را از دست بدهد، چه اينكه در خطبهٴ ٢١٣ هم وقتي از وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم ) ياد ميكند، ميفرمايد: «أَرْسَلَهُ بِالضِّيَاءِ، وَ قَدَّمَهُ فِي الْاِصْطِفَاءِ» تا به اين جمله «وَ ذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ، وَ سَهَّلَ بِهِ الْحُزُونَة»؛ كار سخت را به وسيله او ذلول كرد و «ذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ» يعني صعب را ذلول كرد، نه ذليل.
در مقابل اينها عزت و صلابت اسلام را مطرح ميكند كه طرف مقابل را ذليل ميكند، چه اينكه در خطبهٴ ١٩٨ وقتي اسلام را معرفي ميكند، ميفرمايد « ثُمَّ إِنَّ هذَا الْإِسْلاَمَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ » تا به اين جمله ميرسد كه «أَذَلَّ الْأَدْيَانَ بِعِزَّتِهِ»؛ ساير اديان را ذليل كرد يعني تهي بودن آنها و پوچ بودن آنها را با عزت اسلام مشخص كرد كه اديان را در برابر دين حق ذليل كرد و اما اينكه گفته شد: ﴿وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[6] هم جنبه عزت پدر و مادر را حفظ كرد و هم عزت فرزندها را حفظ كرد و هم آمر بودن پدر و مادر را حفظ كرد، نفرمود «جناح الذِّل» فرمود: ﴿جَناحَ الذُّلِّ﴾ تا معلوم بشود آنها حق آمريت دارند، آنها آمر و ناهياند، آنها قاهرند ولي شما هم عزيزيد، چون رحيمانه با آنها برخورد ميكنيد، نه اينكه اين ذُلّ با خزي همراه باشد، قهر آنها و آمريت آنها را با اين تعبير﴿ جَناحَ الذُّلِّ﴾ تفهيم فرمود، به هر حال فرمود: ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾؛ شما ذليل بوديد نه يعني با ذلت و با خزي و خواري و زبوني همراه است، بلكه برابر آيهٴ ٢٦ سورهٴ «انفال» شما مصداق همان مطلب بوديد ﴿وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي اْلأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ به همين معنا شما اذله بوديد وگرنه اذله به معناي خوار و آن زبوني معنوي هرگز با ايمان سازگار نيست، چون مؤمن، عزيز است.
پرسش:...
پاسخ: بله ذُلل هستيد؛ نبوديد نسبت به ديگران؛ نرم نبوديد آنها شما را تضعيف كردند ﴿مُسْتَضْعَفُونَ فِي اْلأَرْضِ﴾ تسليم هم نميشديد.
پرسش:...
پاسخ: نسبتاً همينطور بود يعني خوار نبودند؛ اما از نظر بررسي خارج، نه اينكه آنها اينچنين بپندارند. در سورهٴ «منافقين» فرمود آنها شما را ذليل ميپندارند، در حالي كه شما عزيزيد. آنجا را فرمود به نظر آنها شما ذليلايد ولي واقعاً عزيزيد ﴿لَيُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ﴾ اما ﴿وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾[7] آنجا اين پندار منافقين را ابطال كرد. اما اينجا سخن از پندار نيست، سخن از يك سنجش واقعي است واقعاً شما كم بوديد و ناتوان؛ اما تسليم نشدني. آنها قوي بودند و مقتدر و قاهر، شما واقعاً در برابر آنها مستضعف بوديد كه ﴿تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ﴾ آنها مقتدر بودند در اين حال، خدا شما را ياري كرده است. پس سخن از پندار آنها نيست، سخن از يك بيان واقعيت است.
ياري کردن خداوند مرهون تبعيت از قرآن و عترت
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اين براي اينكه رفتند مالي را غارت كردن، يك سارق مسلح ديگري آمده گفته كه اين براي من است، تو بيرون برو. اينها «كلاهما في النار»؛ منتها «البادي اظلم»[8] . مسلمانها در اينجا مظلوماند و بيگناه كشته ميشوند؛ اما آن كسي كه سلاح دستش است و غارت ميكند يا غارتگري را امضا ميكند يا به بهانه، المأمور معذور ميرود غارت ميكند، او رفته جايي را غارت كرده ديگري آمده گفته براي من است، اين كلاهما فيالنار است. خود آن مسلمين، آنها بيگناه دارند كشته ميشوند، كاري هم از دست آنها ساخته نيست، انسان كه نبايد بگويد المأمور معذور، اينها هشت سال مسلمانهاي ايران را با اين وضع، اين صدام پليد در اين موشك باران كردن مناطق مسكوني هم ملاحظه فرموديد بعد از اينكه ايران، بنا را بر اين ميگذاشت كه مناطق مسكوني موشك باران نشود بعد از تنظيم قرارها ميگفت آخرين موشك را من بايد بزنم، همينطور بود ديگر، اين چنين آدم خشني است. الآن هم اگر مسلمين عراق برگردند و واقعاً هم توبه كنند، الآن كه ديگر به لبه خطر رسيدند الآن هم اگر واقعاً برگردند و موحد بشوند و بنايشان بر اين باشد كه تابع محض قرآن و عترت باشند، الآن هم خدا اينها را ياري ميكند.
پرسش:...
پاسخ: نه او كه همين ديگر، چون همين، فكرش همين است.
پرسش:...
پاسخ: نه حالا آن امكانات ظاهري معيار نيست، فرمود: ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[9] همه انبيا با دست خالي آمدند و پيروز شدند و آن ﴿أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ﴾[10] همين جريان انقلاب اسلامي هم همينطور بود.
پرسش:...
پاسخ: به عنوان ظاهر هم اعلام کرده در همان مكه ﴿فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ﴾[11] در همان
هدف نظام تکاملي بر مقاوم شدن انسانها به وسيله امتحان
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب؛ از اين طرف ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ بايد باشد از آن طرف ﴿يُمِدِدكُمْ رَبُّكُمِْ﴾ بايد باشد، ذات اقدس الهي خب خط كلي حفظ دين را مشخص كرد، فرمود: ﴿وَ لَوْ يَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾[12] ؛ اگر ذات اقدس الهي بخواهد كه از ظالمين انتصار بگيرد يعني انتقام بگيرد ﴿لَوْ يَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ اما نظام تكاملي بر اين است كه انسانها آبديده بشوند، امتحان بكنند ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ باشد تا ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[13] نصيبش بشود. فرمود: ﴿وَ لَوْ يَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ﴾؛ ميخواهد شما را امتحان كند وگرنه كسي بنشيند، بگويد: ﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾[14] دامنگيرش ﴿اربعين سنة يَتيهُونَ فِي اْلأَرْضِ﴾[15] ميشود؛ اما اگر حرف عمار ياسر را زد گفت: «نموت معك و نحيا معك»[16] اينجاست كه امدادهاي الهي نازل ميشود. به هر حال فرمود: ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ مبادا هراس و دلهره را به خود راه بدهيد، اين تقواي سياسي و نظامي را حفظ بكنيد تا پيروزي، نصيب شما بشود و شاكر باشيد كه ذات اقدس الهي، اذله را اعزه كرده است خب، كجا اين نصرت حاصل شد؟
توفيق شکرگزاري مرهون صابر بودن انسانها
پرسش:...
پاسخ: تقوا يك درجه خاصي، نيست نظير توكل و رضا و تسليم و تفويض و امثالذلك. تقوا يك اصل كلي است كه از صدر تا ساقه، همه اينها را همراهي ميكند. هر كدام از اين درجاتي كه در قرآن است، تقوا در آن درجه حضور و ظهور دارد، تقوا يك درجه خاصي نيست كه انسان به درجه متقي برسد بعد به درجه شاكر برسد، اينطور نيست [بلکه] تقواي شاكرين حسابي دارد، تقواي صابرين حسابي دارد. اول تقواي صابرين است بعد تقواي شاكرين، اول صبر است بعد لطف الهي شامل ميشود، اينها وقتي كه مشمول لطف الهي شدند، ميشوند شاكر.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ امتحان در موقع امتحان الهي است، آنهايي كه در برابر امتحان، قرار ميگيرند در همه موارد ميگويند الحمدللّه ﴿لَنْ يُصيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا﴾[17] بعد از اينكه ذات اقدس الهي هر دو قسم حسنه و سيئه را ذكر كرد، آنگاه دستور داد فرمود: ﴿قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا﴾ اينها در هر دو حال شاكرند؛ منتها اگر كسي صابر باشد مشمول لطف قرار ميگيرد، وقتي مشمول لطف الهي شد نعمت نصيبش ميشود و آنگاه توفيق شكر پيدا ميكند. اين لعلّ و امثالذلك، چون صفات فعل خداست و در مقام فعل است، اينچنين نيست كه هر باتقوايي شاكر باشد، چون احياناً انسان در حال فراز و نشيب است، ممكن است برگردد، هيچ كاري جزماً به آنجا نميرسد همهاش لعلّ است، چون انسان تا زنده است بين خوف و رجاست، بين ايمان و كفر است بين نجدين زندگي ميكند شايد عاقبت امر برگردد. اين است كه هيچ كسي نميتواند به طور جزم، از آينده خود باخبر باشد، همواره بين دو امر به سر ميبرد. خود تقوا نعمتي است كه شكر طلب ميكند، چه اينكه صبر، نعمتي است كه شكر، طلب ميكند. خود شكر هم نعمتي است كه شكر جديد طلب ميكند كه در صحيفهسجاديه حضرت سجاد(سلام الله عليه) آمده است كه «فَكُلّٰما قلت لك الحمد وجب عليُّ لِذلک ان اقول لك الحمد»[18] ؛ خدايا! هر بار گفتم «الحمدللّه» يك بار ديگر بايد «الحمدللّه» بگويم، براي اينكه موفق شدم به گفتن «الحمدللّه».
تبيين مراحل نصرت الهي به مسلمين در جنگ بدر
پرسش:...
پاسخ: شكر و صبر و اينها هر كدام درجه خاصاند؛ اما تقوا با همه اينها همراه است. خب اينكه فرمود خدا شما را ياري ميكند به چه چيز ياري ميكند؟ چگونه ياري كرده است، چه موقع ياري كرده است تا اينها متذكر آن صحنه باشند، فرمود: ﴿إِذْ تَقُولُ﴾ يعني اينكه گفتيم: ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذله﴾ ميدانيد چه زماني شما را خدا ياري كرد در صحنه بدر؟ آن وقتي كه شماي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم ) به مؤمنين فرمودي ﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾ به اينها كه در حال اضطرار و اضطراب بودند فرمودي ذات اقدس الهي نسبت به همه چيز كافي است ﴿أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ﴾[19] ، ﴿كَفي بِرَبِّكَ هادِيًا وَ نَصيرًا﴾[20] او حسيب است «نعم الحسيب»[21] است، كافي است ﴿أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ﴾ در آن مقطع خاص، به نظاميها فرمودي آيا شما را كفايت نميكند كه ذات اقدس الهي سه هزار فرشته بفرستد براي نصرت شما ﴿أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾ در جريان جنگ بدر، فرشتهها را برابر اين كريمه ذات اقدس الهي نازل كرده است. گاهي بيان ميفرمايد ما شما را از امدادهاي غيبي برخوردار كرديم، نظير آنچه در سورهٴ «احزاب» بود در بحث ديروز اشاره شد يا در جريان حنين بود كه آن هم در بحث ديروز اشاره شد. در جريان احزاب و احد، ياران غيبي آمدند. در سورهٴ «احزاب» آيهٴ نُه اينچنين آمده است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحًا وَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرًا﴾؛ در جنگ احزاب براي بيان شكست آنها فرمود ما باد را به آنها مسلط كرديم و يك سلسله سپاهياني هم كه شما نميديديد ما بر آنها نازل كرديم كه به حيات آنها خاتمه بدهد يا آنها را مضطرب بكند و مانند آن، چه اينكه در جريان حنين هم باز فرمود ﴿وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا﴾ سورهٴ «توبه» آيهٴ ٢٥ اين بود ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ﴾ اما آن راه نصرت را اينچنين بيان ميفرمايد كه ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها﴾[22] و بعد فكر كرديد كه خودتان پيروز شديد، يك سلسله سپاهيان نامرئي فرستاده و شما را پيروز كرده است در جريان جنگ بدر، اينچنين است كه فرمود: ﴿أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾ يك بحث در اين است كه بين آيات سورهٴ «آل عمران» و آيهٴ سورهٴ «انفال» چگونه هماهنگي برقرار ميشود. آنجا سخن از هزار فرشته است، اينجا سخن از سه هزار و پنج هزار است. بحثهاي دوم و سوم و امثالذلك در اين زمينه است كه آنها چگونه نازل شدند چگونه ياري كردند و چگونه مسلمين را پيروز كردند كافران را شكست دادند؟
اما مطلب اول در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده است كه آيهٴ نهم سورهٴ «انفال» آمده است ﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ در نوع اين موارد كلمه امداد است. امداد، نوعاً در خير به كار ميرود ﴿يُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ﴾[23] است در نعمتهاي ظاهري است يا در نعمتهاي باطني است، مثل ﴿يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ﴾ يا﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ﴾ و مانند آن، كه درباره نصرت است و خير است و امثالذلك، اين «امدّ» است. اما «مَدّ، يمد» نوعاً در موارد شر و امثالذلك به كار ميرود كه ﴿يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾[24] يا ﴿نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا﴾[25] و مانند آن. حالا گاهي هم ممكن است هر كدام در مورد ديگر به كار بروند، چون جامع مشترك دارند ولي سبك استعمال اين است كه امداد، نوعاً در خير است و مَدّ، نوعاً در شرّ. در سورهٴ «انفال» فرمود ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾[26] در اينجا فرمود: ﴿بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾ بعد هم فرمود كه ﴿بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾ در جريان جنگ بدر آيا هزار فرشته آمد دو هزار سه هزار فرشته آمد يا پنج هزار فرشته آمد، اينها اين سه طايفه آيات چگونه هماهنگ ميشوند راه هماهنگياش اين است كه فرمود: ﴿فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ﴾[27] اما اين الف مردفاند عدهاي را هم به همراه دارد مردف يعني متبع رديف يعني تابع. فرمود اينها دنبالههايي هم دارند، تنها اين هزار نفر نيستند، حالا به تدريج آن رديفها يكي پس از ديگري ظهور ميكند، دو هزار يك بار ظهور كرد، شدند جمعاً سه هزار دو هزار ديگر هم وعده رسيد كه اگر اينها صابر و با تقوا باشند ظهور ميكنند، جمعاً شده پنج هزار. پس آيه سورهٴ «انفال» سخن از يك هزار نبود، مثل اينكه بفرمايد ما هزار فرمانده ميفرستيم. خب، هزار فرمانده به همراهشان فرمانبر هم هست؛ اما اين فرمانبرها چند نفرند به تدريج ظهور ميكند. پس اين مشكلي ايجاد نميكند كه يك جا بفرمايد هزار، يك جا بفرمايد سه هزار [و] يك جا بفرمايد پنج هزار.
پرسش:...
پاسخ: البته، امكان دارد كه يكجا هزار فرشته نازل كرده باشد، يك جا سه هزار، يكجا هم پنج هزار جمعاً نُه هزار. اما ظاهرش اين است كه يك قضيه في واقعة، چون يك قضيه است في واقعة بايد هماهنگ باشد. اگر ميفرمود يك هزار نازل كرديم، يك جا ميفرمود سه هزار نازل كرديم، يك جا ميفرمود پنج هزار خب، جمعاً نه هزار فرشته آمدند، هيچ تزاحمي هم نيست؛ اما مربوط به قضيه بدر است. فرمود: ﴿بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ﴾[28] اما مُرْدِفينَاند اينها، اينها همراهاني دارند بعد يكجا ميفرمود سه هزار، معلوم ميشود دو هزار اينها را همراهي كردند، بار ديگر دو هزار ديگر هم اينها را همراهي كردند شده پنج هزار. اين نظم طبيعي است و محال نيست كه ذات اقدس الهي نُههزار فرشته نازل كرده باشد. خب، اينكه فرمود: ﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾اند چون ذات اقدس الهي اينها را نازل كرده است، اينها ميشوند منزَل، گرچه بعضيها قرائت كردهاند كه منزِليناند يعني منزلين النصر يعني نصر را نازل كردند ولي همين قرائت است كه معروف است، فرمود منزَل است يعني اينها منزَل مناللّهاند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما از طرف كسي نيست، نازلين نيستند منزليناند البته وقتي كه نزول دارند نازلاند؛ اما ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ﴾[29] ؛ اينها ميگويند ما را ميفرستند ما منزَل هستيم نه نازل.
پرسش:...
پاسخ: عيب ندارد، حالا آن هدف را هم چه در سورهٴ «آل عمران» [و] چه در سورهٴ «انفال» مشخص ميفرمايد كه چرا اينها را نازل كرده است. يك وقت است كسي ميآيد ميگويد من براي كمك، يك وقت است كه مواظب حرف خود است ميگويد مرا فرستادند، فرشتهها مواظب حرفشاناند، ميگويند ما را فرستادند ذات اقدس الهي هم اين مطلب را بازگو ميكند كه اينها نازل نيستند و مُنزلاند از نزد خود نيامدند [بلکه] ما اينها را فرستاديم. فرشتهها در بحثهاي وحيرساني، حرفشان اين است: ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا﴾[30] ؛ هيچ موجودي غير از انسان كامل خاضعتر از فرشتهها نيستند، اينها واقعاً مواظب همه قسمتهاي حرفشاناند، هم ميگويند: ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ﴾ هم ميگويند ما محفوف به قدرت حق هستيم ﴿لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ﴾؛ چيزي براي اينها نميماند. اگر جلو در اختيار خداست پشت سر در اختيار خداست، بين جلو و پشتسر كه اين قلمرو هستي خود اينهاست در اختيار خداست چيزي براي اينها نميماند. يك وقت ميگويند كه مقدرات الهي هست ما تابع مقدرات الهي هستيم اين يك بيان، يك وقت ميگويند كه درون و بيرون ما را سپاه و ستاد خدا ساخته است، نه فقط ﴿لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا﴾ بلكه ﴿لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ﴾ آنوقت چيزي براي اينها نميماند .
معصوم بودن فرشتهها، علت سلب تکليف از آنها
پرسش:...
پاسخ: حالا برويم به سراغ نحوه تنزل اينها.
پرسش:...
پاسخ: حل ميشود؛ اما اينها چه سمت دارند، اينها كه آمدند حرف اينها چيست؟ اينها نازلاند يا اينكه اينها هم مُنزلاند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ خدا امداد كرده است؛ اما اينها چه كارهاند اينها هم بايد برابر اين توحيد افعالي، اين وصف را ارائه بدهند، لذا همه اين موارد با اسم مفعول ياد ميشود؛ اگر علامتي دارند كسي به اينها علامت داد، اگر آمدند كسي اينها را فرستاد، هم منزلاند و هم مسوّم. خب، اينكه فرمود: ﴿بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾ حالا فرشته چگونه نازل ميشود. فرشتهها اقسام و اصناف فراواني دارند. فرشتههاي ارض حساب ديگري دارند، فرشتههاي سما حساب ديگري دارند، حاملان عرش حساب ديگري دارند، فرشتههاي وحيرسان حساب ديگري دارند؛ اما اين فرشتههايي كه تنزل كردند و انسانها آنها را ديدند، چون ذات اقدس الهي فرشتهها را به عنوان يك موجود معصوم معرفي كرد، مدبرات امر معرفي كرد براي اينها هم رسول و شريعت و بهشت و جهنم مشخص نكرده است كه اينها پيامبري داشته باشند، ديني داشته باشند، تكليفي داشته باشند مثل جن و انس، معلوم ميشود كه در اين قلمرو نيستند [بلکه] معصوم محضاند ﴿لا يَعْصُونَ اللّهَ﴾[31] اين ﴿لا يَعْصُون اللّه﴾ درباره فرشتگان دوزخ است كه اينها ﴿وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِكَةً﴾[32] وقتي اصحاب دوزخ، فرشتههاي معصوم بودند، اصحاب بهشت به طريق اُوليٰ، چون بهشت بالاتر از جهنم است. اگر اينها ﴿لا يَعْصُون اللّه﴾ هستند، بنابراين نيازي ندارند به امر و نهي و امثالذلك، لذا براي اينها در قرآن كريم ثواب و عقابي مشخص نشده است الا بالفرض. نفرمود فرشتهها درجاتي دارند، فلان كار را كردند ما به آنها بهشت ميدهيم و مانند آن، براي انسان و جن چرا؛ اما فرشتهها اينطور نيستند.
تبيين تنزّل به نحو تجلي فرشتهها در جنگ بدر
پرسش:...
پاسخ: مطلب ديگر آن است كه اين فرشتهها تنزلشان به نحو تجلي است نه به نحو تجافي. يك وقت يك تنزل تجافيگونه است كه اگر بالا هست، پايين نيست مثل قطره باران و اگر پايين آمده ديگر بالا نيست، باز مثل قطره باران. اين قطره باران، وقتي بالا است پايين نيست وقتي پايين آمده نازل شده ديگر بالا نيست، اين را ميگويند تجافي ولي اگر موجودي كه در مرتبه عاليه به سر ميبرد با حفظ آن مقام كه ﴿ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾[33] با حفظ همان مرتبه، تنزل كند اين تنزل را ميگويند تجلي و اين تجلي از لطيفترين تعبيرات قرآن و روايات است. در دعاي ختمالقرآن صحيفهسجاديه امام سجاد(سلام الله عليه) آنجا وقتي مسئله مرگ و احتضار را تشريح ميكند، عرض ميكند خدايا! به من رحم كن آن وقتي كه «تجلي ملك الموت لِقَبضها من حجب الغيوب»[34] ؛ آنگاهي كه فرشته مرگ(سلام الله عليه ) از پشت پردههاي غيب تجلي كرده است تا روح مرا بگيرد. خب، محتضر فرشته را ميبيند با آن چشم ميبيند و اين تجلي كرده است، اينطور نيست كه حالا در پشت پردههاي غيب نباشد. مردم جاهلي به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيشنهاد ميدادند، اينهاي كه فكر مادي داشتند، ميگفتند كه ما هرگز نميپذيريم «حتي نري الملائكة او ربنا» الله را ببينيم، فرشتهها را ببينيم و مانند آن.
در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» از اين خواستههاي جاهلي جواب داده شد كه ذات اقدس الهي را كه اصلاً نميتوان ديد، او محال است ديده شود ﴿لا تُدْرِكُهُ اْلأَبْصارُ﴾[35] نه تنها با اين چشم نميشود ديد [بلکه] با چشم مثالي هم نميشود ديد. خدا را بايد مشاهده كرد با قلب، خدا را نه ميتوان با چشم ظاهر ديد و نه با چشم مثالي و تمثل برزخي، خدا را نميشود در دنيا با چشم برزخي ديد در قيامت با چشم برزخي ديد، خدا را نميشود در عالم خواب ديد او چون منزه از مثال و امثالذلك است، او را فقط عقل و قلب «بحقائق الايمان»[36] مييابد، آنطوري كه انسان انبيا و اوليا را خواب ميبيند اينطور نيست كه خدا را خواب ببيند، او وجود مثالي داشته باشد اين منزه از مثال است، چه اينكه مبراي از طبيعت است. ولي درباره فرشتهها فرمود شما فرشتهها را ميبينيد، خدا را كه هيچ توقع نداشته باشيد ببينيد مگر با چشم دل، آن چشم دلتان هم كه بسته است ﴿مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمي فَهُوَ فِي اْلآخِرَةِ أَعْمي وَ أَضَلُّ سَبيلاً﴾[37] ميماند نشئه مثال، درباره خدا نشئه مثال راه ندارد ولي فرشتهها را ميبينيم، شما كه گفتيد ما هرگز ايمان نميآوريم مگر اينكه فرشتهها يا خدا را ببينيم، خدا كه اصلاً ديدني نيست؛ اما فرشتهها را ميبينيد ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا﴾[38] .
بنابراين درباره احتضار فرمود اينها در حال احتضار فرشتهها را ميبينند ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ﴾ اين را در سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا﴾.
خب، پس معلوم ميشود فرشته تنزلش به نحو تجلي است نه تجافي است و اينكه ديده ميشود همان حالتي كه در هنگام احتضار به محتضر دست ميدهد يعني با آن چشم برزخي ميبينند. وقتي چشم مادي اينها ديگر از ديد افتاد و اينها پرستاران بستر بيماري را نميبينند، بستگانشان را واقعاً نميبينند، چشم برزخي محتضر گشوده ميشود ميبيند. وقتي محتضر، در آن حال فرشتهها را ديد بستگان نزديك و پرستاران او ديگر فرشتهها را نميبينند، چون آن چشم حال، حالت احتضار است و در حالت احتضار، چشم برزخي كار ميكند نه چشم مادي كه بتوانند اين را ببينند، بنابراين چنين حالتي دست ميدهد. گاهي ذات اقدس الهي اراده ميكند كه چشم برزخي به عنوان تمثل نصيب انسانها بشود، مثل جريان جنگ بدر و مهمانهاي حضرت ابراهيم[39] و جريان قوم لوط[40] و مانند آن. گاهي مصلحت الهي اقتضا نميكند كه با چشم برزخي كسي فرشته را ببيند، نظير آنچه در جريان حنين آمده، در جريان جنگ احزاب آمده، فرمود: ﴿وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها﴾[41] ؛ كه شما نديديد. اين حالات گوناگوني است كه براي انسانها دست ميدهد به عنايت الهي، فرشتهاي بيايد وارد اتاق بشود كه آدم در اتاق را ببندد و او نتواند بيرون برود يا بتواند او را بگيرد و امثالذلك اينچنين نيست، نظير همان حالتي كه انسان خواب ميبيند؛ منتها در بيداري. اگر كسي خواب ببيند كسي به منزلش آمده، ديگر نميتواند او را در منزلش دستگير كند يا در منزل را ببند كه او نتواند برود، همين حال در بيداري هم هست.
پرسش:...
پاسخ: اينها كه ميبينند به عنوان انسان ميبينند، مثل ﴿تَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَوِيًّا﴾[42] اين كلمه «تمثل» هم از آن لطيفترين تعبيرات ديني است كه قرآن به ما آموخته و در تعبيرات روايي، كلمه تمثل هم كم نيست يك وقت بحثهاي تمثل از روايات كليني خوانده شد. در باب كتاب جنائز و غير كافي در بحث احتضار كلمه «تمثل» فراوان است كه انبيا و ائمه(عليهم السّلام) براي محتضر مؤمن متمثل ميشوند[43] ، چه اينكه مال او و فرزند او براي او متمثل ميشود[44] اين كلمه «تمثل» هم از تعبيرات لطيف قرآن و روايي است، «تمثل» است، تجسم نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن در معراج هست، بله در معراج اينچنين است؛ اما وقتي به صورت دحيه ظهور ميكند[45] يا مانند آن، اينجا ديگر تجلي است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما كل اينها در سورهٴ «نجم» است كه تتمه بحث معراج است ﴿وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْري ٭ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهي ٭ عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوي﴾[46] آنجا حضرت را ديده است و خودش رفت به جايي كه ديگر جبرئيل هم او را نديد. بنابراين اين تنزلها به نحو تجلي است اولاً، نه تجافي و به صورت تمثل است نه تجسم مادي ثانياً و اين مربوط است به اينكه خواست الهي چه باشد گاهي ميبينند، گاهي نميبينند ﴿وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها﴾[47] گاهي هم «ترونها» است، اين ثالثاً. در جريان جنگ بدر، اينها وقتي ديدند مطمئن شدند. يك وقت است كه انسان در اثر همان يقيني كه دارد با وعده الهي قلبش ميآرمد. يك وقت براي اينكه طمأنينهٴ بيشتر پيدا كند بايد ببيند؛ متمثل بشود. در جريان جنگ بدر فرمود كه ما اينها را فرستاديم براي چند هدف: يكي اينكه بعد از اينكه فرمود: ﴿بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾ آن گاه فرمود ﴿بلي﴾ اين ﴿أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ﴾ جواب ميخواهد «بلي يكفيكم»؛ كفايت ميكند خداوند شما را با اين انزال غيبي ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾ كه اين هم بايد بحث بشود. بعد فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ﴾؛ فرمود اين كارها را براي بشارت شما انجام دادم براي تحصيل طمأنينه شما انجام دادم كه قلب شما بيارمد؛ اما ديگر ندارد كه آنها دست به شمشير كردند [و] كشتند. وقتي اينها ببينند كه مؤمنين و نظاميان اسلام ببينند كه گروه فراواني در صحنه هستند اينها را ياري ميكنند، قدرت پيدا ميكنند [و] خوشحال ميشوند. شايد از آيات سورهٴ «انفال» مطلب ديگر استفاده بشود كه ما به اين ملائكه گفتيم: هر دستاويزي كه اينها دارند قطع كنيد؛ اما از اين آيه استفادهاش مشكل است، چون دستور كشتن و امثالذلك از اين كريمه برنميآيد.
پرسش:...
پاسخ: بله از آن آيات شايد اين را بشود استفاده كرد كه هر دستاويزي از اينها را قطع كنيد، هر جايي را كه بنان اينها، انگشتان اينها تكان ميكند او را قطع كنيد ﴿فَوْقَ الْأَعْنَاقِ﴾[48] سر اينها را بزنيد كه بالاي گردن اينهاست؛ اما از اين تعبيراتي كه در سورهٴ «آلعمران» است آن معنا برنميآيد، چه اينكه به دنباله همان تعبير سورهٴ «انفال» در جريان نزول هزار ملائكه مردف، همين جمله را فرمود، فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ به قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾[49] كه فرمود ما فقط براي همين كار؛ براي تأمين بشارت شما و تأمين طمأنينه شما اينها را نازل كرديم؛ اما حالا نظير بادي كه در احزاب فرستاده كه شنها را بر اينها مسلط كرده است اين بود؟ مشابه كاري كه در طبس اتفاق افتاده كه با يك مشت شن بالأخره شرّ اين شيطان بزرگ را برطرف كرد هيچ كس هم خبر نداشت واقع، بعدها مسئولين فهميدند تازه مسئولين رده اول، بعد به عرض امام(رضوان الله عليه) رساندند، بعد از اينكه شنها كار خودشان را كردند، اين ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[50] است ديگر، هميشه اين اصل است هميشه معجزه است؛ منتها معجزه هيچ كس نيست معجزه ولي عصر(ارواحنا فداه) است و عترت طاهره و قرآن، معجزه است؛ اما معجزه زيد و عمرو نيست [بلکه] معجزه قرآن و عترت است و معجزه صاحب اصلي اين نظام است كه وجود مبارك حضرت حجت باشد. خب، ممكن است كه آن راه را هم كرده باشند؛ اما از اين دو آيهٴ سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «انفال» برنميآيد كه آنها دست به شمشير شدند. فرمود ما براي همين مسائل رواني اين كار را كرديم ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ﴾ بعد اينجا از جمله مواردي است كه توحيد افعالي ظهور تام دارد كه ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ﴾؛ به مؤمنين ميگويد فقط و فقط ياري از طرف خداست، بعد هم به رسول خدا(صلّي الله عليه آله و سلّم) هشدار ميدهد، به مؤمنين هم درس ميدهد كه مبادا غلو كنيد: ﴿لا تَغْلُوا في دينِكُمْ﴾[51] مبادا آن حرفي كه مسيحيها درباره حضرت عيسي زدند شما همان حرف را دربارهٴ پيغمبر بزنيد، با اينكه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انسان كاملي است كه مدبرات امر در برابر او خاضع و خاشعاند ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[52] براي انسان كامل است كه كاملترين آنها وجود مبارك حضرت است و مدبرات امر هم جزو همين ساجدان و خاضعان در برابر انسان كاملاند؛ اما وقتي كه آن توحيد افعالي ظهور ميكند، معلوم ميشود هيچ كس در اين عالم كاري از او ساخته نيست، لذا پيامبر فرمود ما اين كارها كه كرديم ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾ ما اهدافي داشتيم نسبت به مؤمنين نسبت به كافرين، نسبت به مؤمنين اين دو هدف را مشخص كرديم، درباره كافران چهار تصميم را داريم و خودمان هر تصميمي را صلاح بدانيم اعمال ميكنيم ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ يك ﴿أَوْ يَكْبِتَهُمْ﴾ دو ﴿أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ سه ﴿أَوْ يُعَذِّبَهُمْ﴾ چهار، بين اين دوتاي اول و آن دوتاي دوم يك جمله معترضه ذكر ميكند كه ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾؛ اصلاً به تو مربوط نيست، ديگر حرف را به آخر نميگذارد كه تا بگوييم از اين آخري به آن برميگردد، اصلاً هسته مركزي حرف، اين جملهها را قطع ميكند دو تا را جلو دو تا را دنبال اين وسطها ميگويد اصلاً به تو مربوط نيست ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾ با اينكه «بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السماء»[53] اما اين براي اينكه مبادا كساني كه درباره مسيح(سلام الله عليه) تن به تثليث دادند، ابناللهي شدند و مانند آن، درباره وجود مبارك كسي كه «بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السماء» آن معنا را داشته باشند. براساس توحيد افعالي فرمود ما اين كار را كرديم نسبت به مؤمنين، بشارت و طمأنينه باشد. نسبت به كافران آن چهار تصميم را داريم و تصميمگيرنده نهايي آن كه حرف اول و آخر را ميزند نه حرف آخر را فقط، نه حرف اول را فقط، آن كه حرف اول و آخر را ميزند خداست.
«و الحمد لله رب العالمين»