69/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 121 الی 126
﴿وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّيُُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتآلوَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ﴾﴿121﴾﴿إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾﴿122﴾﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾﴿123﴾﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾﴿124﴾﴿بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾﴿125﴾﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ﴾﴿126﴾
متأثر شدن مؤمنين از آيه ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ در عدم گرايش به نفاق در جنگ احد
در جريان جنگ احد به وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين به امت اسلامي هشدار داد كه آن روزي كه رسول خدا از مدينه حركت كرد و از خواستهاش حركت كرد براي سازماندهي نظامي، آن صحنه را به ياد بياوريد. فيضي كه در آن صحنه پيش آمد اين بود كه گروهي خواستند به طرف نفاق گرايش پيدا كنند خدا قلب اينها را مطمئن كرد. در سورهٴ مباركهٴ «انفال» قبل از اينكه مسئله جنگ را بازگو كند و جريان جهاد و دفاع را شرح بدهد اول فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ آيهٴ ٢٤ سورهٴ «انفال» قبل از اينكه مسئله شركت در جهاد و دفاع را بازگو كند، فرمود ما ميخواهيم يك پيام حياتبخش به شما بدهيم [و] شما را زنده كنيم، اين دستوري كه حياتبخش است اگر به شما رسيده است اطاعت كنيد، آن دستور حياتبخش هم مسئله جنگ است، گرچه همه احكام الهي حياتآور است از نماز و روزه و حج و جهاد؛ اما آن بخش مهمي كه عامل حيات است و اين آيه درباره آن نص است و درباره ساير مسائل به اطلاق، شامل ميشود همين مسئله جهاد است. فرمود: ﴿اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾[1] بعد كم كم آن «ما يُحْييكُمْ» چيست؟ اين است كه جريان جنگ را بازگو ميكند، اين آيه در سياق آيات جهاد و دفاع است. آنگاه فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾؛ خدا بين انسان و قلبش فاصله است، يكي از موارد ظهور اين حيلوله همين جريان جنگ احد است كه فرمود: ﴿إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا﴾ اما ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ جلوي همت اينها را گرفت، جلوي تصميم اينها را گرفت؛ نگذاشت عملي بشود اينها به سمت منافق گرايش پيدا كنند ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ آن مقدمه مطوي و محذوف است يعني ﴿إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا﴾ و خدا نگذاشت كه اينها به اين همت عمل كنند و به اين تصميم عمل كنند چرا، چون ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾؛ خدا كه وليّ مؤمنين است و مؤمن مولّي عليه است قلب مومن در تحت ولايت حق است. ذات اقدس الهي كه مقلب قلوب است، نگذاشت اينها برابر اين اهتمام عمل كنند، در جريان جنگهايي كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» مطرح است آنجا به صورت كلي بيان فرمود كه ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ اين يك مطلب.
پرسش:...
پاسخ: ممكن بود، همانطوري كه در جنگ بدر فرشتههاي فراواني آمدند و خدا ياري كرد، اينجا هم ياري بكند؛ اما اگر كسي سوابق ايماني دارد ذات اقدس الهي او را رها نميكند، به حآلخودش واگذار نميكند. فرمود: ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ به حسب ظاهر در اينجا اينها هم شكست خوردند و ملائكه هم نازل نشده؛ اما سرپلي بود براي آزموني؛ عمده آن است اينكه فرمود: ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ اين يك جواب است براي مقدمه محذوف و آن اين است كه خب ﴿إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا﴾ چه شد؟ بالأخره فشلا و همتا و فشلتا ام لا؟ جوابش است كه نه، تصميم گرفتند ولي عمل نكردند، چون خدا وليّ اينهاست و وليّ نگذاشت اينها به اين تصميم عمل بكنند، چون ﴿أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾[2] گاهي انسان تصميم خلاف ميگيرد بعد منصرف ميشود، اينچنين نيست كه آن تصميم خلاف براساس تصادف آمده باشد و اين انصراف هم براساس تصادف آمده باشد، اين تصميم خلاف براساس ﴿يوَسْوِسُ في صُدُورِ النّاسِ﴾[3] آمده و اين انصراف هم براساس ﴿أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ چون ﴿وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾[4] است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در اين مقطع، شايد اينها همانهايي بودند كه شهيد شدند در اين مقطع كه هم ﴿هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ﴾ اين خدا نجاتشان داد بعد هم رسيدند به صحنه عمل ﴿مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾[5] به اين وضع درآمدند. آنجا هم فرمود: ﴿وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ﴾[6] اينطور نبود كه بر آنها عذاب نازل كند يا از آنها به زشتي ياد كند.
تبيين اصول سهگانه قرآن کريم راجع به انتخاب انسان
پرسش:...
پاسخ: نه ديگر، چون توفيق دست خود آدم هست، خدا راهنمايي ميكند از آن طرف شيطان، از اين طرف رحمان و انسان بين النجدين است تفويض گرفته ميشود، نه جبر ثابت بشود.
پرسش:...
پاسخ: اما خب ميآزمايد؛ انسان را بين دو راه نگه ميدارد. اگر از آن طرف شيطان بخواهد به عنوان عدو مبين وسوسه كند، از اين طرف لطف حق هم ميآيد. انسان بين آن وسوسه و اين لطف مردد است و مخير است بينالنجدين ايستاده است، اين يك اصل ديگر.
اصل دوم آن است كه در قرآن كريم كل مجموعه جهان را يك خانواده ميداند در حكم يك خانواده و مدير عامل اين خانواده هم اراده ذات اقدس الهي است، يك كارگردان دارد. گرچه مدبرّات فراواني سرگرم تدبير امورند؛ اما كل آنچه در مجموعه نظام هستي ميگذرد به عنوان ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[7] ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾[8] دارند انجام وظيفه ميكنند. فرمانده اين جنود سماوات و ارض ذات اقدس الهي است. براساس اين ديد كلي احياناً يك جنگ و گريز موضعي پيش ميآيد ولي قرآن كريم كل اين زشتي و زيبايي و جنگ و گريز و شكست و پيروزي را وقتي در برابر حق باشد، ميگويد اگر كسي در برابر حق قيام كرد يك لحظه هم كه شد پيروز نميشود. كسي كه براي انجام وظيفه و تكليف كوتاهي كرد او شكست ميخورد، چون در آن مقطع، راه باطلي را رفته است؛ اما مقابل آنها كه كافراناند آنها پيروز نميشوند، اين سه مطلب يك اصل قرآني است.
مطلب اول آن است كه كل جهان يك واحد حقيقي است و سراسر عالم، جنود الهياند و فرمانده كل قوا همان ربالعالمين است. مطلب دوم آن است كه كساني كه درباره حق خضوعي داشته و دارند به نام مؤمنين و مسلمين اينها اگر كوتاهي كردند احياناً فشار ميبينند. مطلب سوم آن است كه آن طرف مقابل كه كافران هستند آنها هرگز پيروز نميشوند.
سرپيچي کردن مسلمين از وظايف الهي، منشأ شکست آنها در برابر کفار
اما اثبات آن مطلب از قرآن كريم به خوبي ميسر است كه قرآن ربالعالمين را خدا ميداند و سراسر موجودات را هم به عنوان سپاه و ستاد حق ميشمارد، هيچ موجودي اراده مستقل در تدبير خود يا ديگري و ديگران ندارد همه اينها ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرينَ﴾[9] است ﴿لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ﴾[10] است او ﴿رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾[11] است او ﴿يُدَبِّرُ اْلأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي اْلأَرْضِ﴾[12] است، خيلي از كارهاي خيلي ريزي را كه خدا به اين باد و باران نسبت ميدهد در بخش ديگر به خودش نسبت ميدهد تا كسي خيآلنكند باد، كار انجام ميدهد باران، كار انجام ميدهد فرمود اين درخت را ما رويانيديم كشاورز حقيقي ماييم، خيآلنكنيد شما كشاورزيد ﴿ءَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ﴾[13] شما يك مشت حبه را از انبار به دل خاك ميسپاريد يك نقل مكاني ميدهيد؛ اما آن كه نقل مكانت ميدهد و سير جوهري ميدهد و خاك را تبديل به خوشه ميكند ماييم، اين كار كشاورزي است اين كار، زرع است زارع ماييم ﴿ءَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ﴾.
خب، كل كارها را از دست موجودات خارج ميگيرد به خود اسناد ميدهد كما هوالحق براساس توحيد ربوبي ولي مسلمانها كه حق با آنهاست اگر خلاف وظيفه كردند با خدا جنگ تنگاتنگ دارند؛ منتها معصيتها فرق ميكند، اگر خيلي مهم بود از او به عنوان ﴿الَّذينَ يُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾[14] ياد ميشود يا از او به عنوان ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[15] ياد ميشود، محارب آن كه امنيت نظام اسلامي را به هم ميزند امنيت مسلمين را تهديد ميكند اين محارب خدا و پيامبر است. رباخوار كه امنيت اقتصاد را آسيب برساند اين محارب خداست. اين ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ است. اين نه براي آن است كه در بين معاصي فقط آنهايي كه امنيت را به هم ميزنند جنگ با خدا دارند يا آنها كه ربا ميخورند جنگ با خدا دارند، هر معصيتكاري در هر لحظه عصياني با خدا در نبرد است. هر كسي با خدا در نبرد است البته به صورت صريح در قرآن كريم راجع به اين دو گناه آمده ولي در روايات ميشود استنباط كرد كه عاصي، در برابر خدا دارد قيام ميكند و چون خدا، قدرت محض است هر كسي در برابر خدا قيام كرد شكست ميخورد و خدا پيروز ميشود كه غلبه براي خداست: ﴿هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ﴾[16] «هو القا هر و هو الغالب»[17] اين حصر است، اين دو مطلب.
اما سوم كافران كه مؤمنين را شكست دادهاند اين نه براي آن است كه مؤمني كه واجد شرايط است و همه دستورهاي الهي عمل كرده به ميدان رفته ولي مع ذلك شكست خورد. آن كسي كه به همه دستورات الهي عمل كرده شهادت، اولين فتح و پيروزي اوست با سرفرازي زندگي ميكند و سرفراز ميميرد، شكستي ندارد نسبت به ذات اقدس الهي، چون در حالت اطاعت مرده است؛ اما كافران چه بكشند و مسلمين را شهيد كنند و مسلمين چه با تقصير باشند و چه بي تقصير، كافر پيروز نميشود اين هم يك اصل قرآني است. در چند آيه فرمود كه آنها سابق نيستند، ما مسبوق نيستيم: ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[18] ما اينها را فرصت داديم تا در يك دام ديگري بيفتند، اينچنين خيآلنكنند كه پيروز شدند ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾. در جريان آلفرعون فرمود: ﴿وَ ما كانُوا سابِقينَ﴾[19] در تنظيم مقررات مرگ فرمود: ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ﴾[20] اين سه تا آيه در سه طايفه از آيات قرآني نشان ميدهد كه هيچ كسي سابق نيست تا خدا بشود مسبوق. فرمود ما مرگ را و مانند آن را تقدير كرديم در كل نظام، ما مسبوق نيستيم كه كسي ما را جلو بزند و كسي هم جلو نميافتد و اينها كه احياناً مقداري ظفر مادي نصيبشان شد، خيآلنكنند برندهاند و جلو افتادهاند، ما اينها را داريم ميبريم تا به لب دره، اينها در ميدان مسابقه به سرعت دارند ميروند؛ اما به ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾[21] دارند ميروند به سرعت دارند ميروند طرف جهنم. پس اينها خيآلنكنند كه ﴿سَبَقُوا﴾ اين سه طايفه آيات هست؛ اما ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ﴾ در اصل تنظيم مقررات مرگ است كه در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» هست؛ اما در بخشهاي ديگر فرمود اينها فكر نكنند كه سابقاند، يا ما مسبوق هستيم آيهٴ ٣٩ سورهٴ «عنكبوت» اين است كه ﴿وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسي بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي اْلأَرْضِ﴾ اما ﴿وَ ما كانُوا سابِقينَ﴾ اين به حسب ظاهر ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ﴾[22] بود ﴿يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ﴾[23] بود نه تنها «يقتلون» بلکه ﴿يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ﴾[24] هم بود نه تنها تقتيل بود، استعباد هم بود ﴿وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ﴾[25] كه فوق هرگونه استثمار و امثالذلك است. فرمود اينها ﴿وَ ما كانُوا سابِقينَ﴾ آن كه گرداننده كل اين نظام است اينها را ميبرد، ميبرد تا به ﴿فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ﴾[26] برساند فرمود همه اينها را ريختيم دريا: ﴿فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[27] خب، اينها با پاي خودشان رفتند اما معلوم ميشود ديگري اينها را برد ﴿فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ﴾ پس اين هم مطلب سوم. اين مطلب سوم وقتي با دو مطلب اول جمع شد جمعاً اين واحد را تثبيت ميكند كه هرگز كافر پيروز نخواهد شد، گرچه مسلمين شكست ميخورند [و] شكست مسلمين در برابر خداي سبحان است كه انجام وظيفه نكرد، مطلب ديگر آن است كه
پرسش:...
پاسخ: پيشرفت مادي كه معيار نيست؛ اما آن پيشرفتهايي كه بتواند نظام را تثبيت كند و ديگري را از صحنه سياست خارج كند اين گاهي حاصل ميشود و گاهي حاصل نميشود.
تأکيد آيه هشت سوره «انفال» بر بينتيجه بودن جبهه باطل
پرسش:...
پاسخ: پيروزي فرد در اطاعت است اين هست؛ اما حالا حكومت ﴿اِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾[28] بخواهد باشد و جامعه بخواهد براساس يك حكم الهي تثبيت بشود اين ظفر است، اين را فرمود: ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾[29] ؛ من و انبياي از طرف من در هر صحنهاي پيروزيم كه اينها ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[30] بشود ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ﴾[31] بشود وگرنه صرف اينكه كسي انجام وظيفه كرده است البته او ميرود بهشت؛ اما ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ﴾، ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾[32] ؛ ما باطل را دماغكوب ميكنيم، مغزكوب ميكنيم اين ظفر نظام اسلامي است، اين در يك شرايط خاص حاصل ميشود. خدا نخواست اين آقا و آن شخص اينها بروند بهشت، اين يك هدف شخصي و جزئي است، خدا ميخواهد ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ﴾ ميخواهد ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ اين ظفر وحي است، اين بايد هدف نهايي باشد. حالا با توجه به اينكه هدف اصيل اين است كه ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ﴾، ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ﴾ يعني حق، دماغ باطل را درميآورد مغز باطل را ميكوبد ﴿فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾ اين در مجموعه، حاصل ميشود. فتحصل كه كافر هرگز پيروز نشده، براي اينكه در جريان آلفرعون با آن امتدادي كه پيدا كرده حالا يا چهارصد سآلبود يا كمتر و بيشتر كه نه تنها ﴿يُذَبِّحُونَ﴾[33] بود ﴿يَقْتُلُونَ﴾[34] بود و امثالذلك و استعباد محض بود؛ هم اين دو نكتهاي كه در آيهٴ سورهٴ ذريه در آيهٴ «اعراف» هست كه ربوبيت، براي حق است [و] عبوديت، براي بندگان، در مصر هر دو غصب شد يعني ربوبيت خدا را به خود داد گفت: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ اْلأَعْلى﴾[35] عبوديت خلق را در برابر ذات اقدس الهي اين را هم غصب كرد و براي خود قرار داد گفت: ﴿وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ﴾[36] خب، مردمي كه به ربوبيت حق و عبوديت خود فطرتاً اعتراف كردند ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي﴾[37] ربوبيت حق و عبوديت خود را امضا كردند، اين مسير هر دو را در طي ساليان متمادي عوض كرد، هم ﴿أَنَا رَبُّكُمُ اْلأَعْلي﴾ داشت هم ﴿وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ﴾ داشت كه شده استعباد فوق هرگونه استثمار و استحمار و امثالذلك. اين جمعاً وقتي كه بررسي ميشود صدر و ساقه اين قصه را خدا ميفرمايد ما اينها را مهلت داديم تا بريزيمشان در دريا ﴿وَ ما كانُوا سابِقينَ﴾[38] .
سابق نبودن کافر بر خداي سبحان، طبق آيه 39 سوره مبارکه عنکبوت
يك وقت است كه انسان، محدوده فكر خود را بر نظام هستي تحميل ميكند، ميگويد پس کجاست؟ اين همان است كه ميفرمايد ما اينها را در فشار قرار ميدهيم تا بيازماييم ﴿حَتّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتي نَصْرُ اللّهِ﴾[39] پس كجاست؟ ياري خدا كجاست؟ اين ﴿مَتي نَصْرُ اللّهِ﴾ را پيغمبر هم فرمود [و] مؤمنين هم گفتند. مؤمنين هم دو دسته بودند: يك عده اصحاب خاص رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم ) بودند بعضي جزء اوساط اهل ايمان يا ضعاف اهل ايمان بودند. آنها كه گفتند: ﴿مَتي نَصْرُ اللّهِ﴾ حرف يكي است، اين متاي استبطايي بود يعني دير شد؛ چرا كمك خدا نيامد؟ اظهار بطئ كردند، استبطائاً و اظهار بطئ گفتند پس ياري خدا چه شد؟ آنكه رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود و به دنبالش اصحاب خاص او گفتند استدعايي بود كه ﴿مَتي نَصْرُ اللّهِ﴾ يعني «اللهم انصرنا» نه استبطايي كه دير شد و در سيره مباركه حضرت كه شما بررسي ميكنيد، ميبينيد در تمام عمر مباركش كلمه «ليت و لعل» و اي كاش و اگر نداشت، اي كاش هوا امروز اينطور ميشد، اي كاش بارندگي نميشد، اي كاش سرد نميشد، اي كاش گرم نميشد اي كاش نبود كسي كه به رضاي محض رسيده است «ليت و لعل» در كار او نيست كه اي كاش وضع اينطور نميشد، اي كاش وضع طور ديگر ميشد اي كاش هوا گرم نبود اي كاش هوا سرد نبود و مانند آن اين اي كاش در تمام مدت عمر از حضرت شنيده نشد بنابراين اينكه فرمود: ﴿مَتي نَصْرُ اللّهِ﴾ متاي استدعايي است نه استبطايي چون او ميداند به اين جريان فرعون، با اينكه جزء برنامههاي دراز مدت طاغيان مصر بود سرانجام به ﴿فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[40] ختم ميشود. پس كافر، سابق نيست به دليل آنچه در سورهٴ «عنكبوت» آمد، فرمود: ﴿وَ ما كانُوا سابِقينَ﴾[41] يا در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْمًا﴾[42] كه همين كريمه را زينب كبرا(صلوات الله عليها) در شام استدلآلكرد، وقتي يزيد (عليه اللعنه) گفت: ﴿قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ﴾[43] زينب(عليها السّلام ) آن جمله را فرمود: «أظننت يا يزيد حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الأساري اَنَّ بنا علي الله هوانا و بك عليه كرامة ... مهلا مهلاً أنسيت قول الله تعالي ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾» پس در هر مقطع تاريخي، در هر فصل تاريخي، در هر فصل درو اين باغباني كه ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾[44] اين آلفرعونهاي هر عصري را وجين ميكند به دور مياندازد، ميفرمايد: ﴿فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[45] در هر صحنه تاريخي.
مأجور بودن مظلوم در گرو قيام او در صيانت از حق
حالا گاهي كفر با كفر ميجنگد، ظالمي با ظالمي ميجنگد، ذيل آيهٴ مباركهٴ ﴿وَ كَذلِكَ نُوَلّي بَعْضَ الظّالِمينَ بعضاً﴾[46] شما بارها ملاحظه فرموديد كه از امام باقر(عليه السّلام ) هست كه دأب خدا بر اين است كه گاهي ظالمي را بر ظالم مسلط ميكند[47] ، آنوقت آن مظلوم، مظلوم است نه مأجور هر مظلومي كه مأجور نيست. آن مظلوم، مظلوم است نه مأجور و ممكن است ظالم جرمش بيشتر باشد مظلوم، جرمش كمتر ولي هيچ كدام مأجور نيست، اين هم يك اصل قرآني.
پرسش:...
پاسخ: بله، ﴿مَن قُتِلَ مُظْلُوماً﴾[48] اما ظلمي را كه دين او را ميفرمايد تو مظلومانه كشته شدي نظير «من قتل دون مظلمته فهو شهيد»[49] «من قتل دون ماله فهو شهيد»[50] دون كذا و كذا وگرنه اگر جنگي بين خود آلفرعون در بگيرد [و] بعضهم بعضي را از بين ببرند كه هيچ كدام، «كلاهما في النار» است «البادي اظلم»[51] القاتل و المقتول در جنگهاي غير ديني «كلاهما في النار» اما «البادي اظلم» هر مظلومي مأجور نيست، مگر اينكه براي صيانت حق قيام كرده باشد.
فرض نداشتن جنگ تکويني در برابر خداي سبحان
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب؛ در همين تشريع سخن هست در كل تكوين كه حسابش جداست در همين تشريع، در همين تشريع كه هدف انبيا اين است كه ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ﴾[52] در مسئله تكوين، يكجا هم كسي شكست نميخورد، در مسئله تشريع است كه فرمود انبيا آمدند ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ﴾ و مانند آن. در اينجا در نظام تشريعي، اگر مؤمنين انجام وظيفه كردند ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾[53] پيروزند، اگر انجام وظيفه نكردند مسئولاند در برابر خدا و شكست ميخورند، چون خدا اينها را ياري نكرده است، چون خدا فرمود: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ﴾[54] اينها شكست خوردند، براي اينكه خدا اينها را خلع سلاح كرده؛ اما كافران هم پيروز نشدند، فرمود شماها شكست خورديد، براي اينكه انجام وظيفه نكرديد؛ اما آنها ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[55] آنها همينطور دارند ميروند به ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾[56] اين ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ يا ﴿وَ ما كانُوا سابِقينَ﴾[57] يا از دور هشدار ميدهد ميفرمايد: ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾[58] يا ميفرمايد: ﴿وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ﴾[59] يا فرمود آنها كه معاجزين هستند يعني ميخواهند ما را عاجز كنند اينچنين نيست. فرمود: ﴿وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ﴾؛ ميخواهيد چه كسي را عاجز بكنيد. خود شخص با همه امكاناتي كه دارد سرباز الهي است، لذا جنگ تكويني در برابر ذات اقدس الهي فرض ندارد، نه اينكه انسان جنگ ميكند و شكست ميخورد، اين جنگ تشريعي است كه فرض دارد. اگر ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[60] كما هو الحق صحيح است معنايش اين نيست كه ما يك طرف «جنود السموات و الارض» يك طرف جنود الهي بيشترند ما كمتر و شكست ميخوريم، اينطور نيست. هر كسي ولو كافر مهرهاي از اين ستاد و سپاه الهي است، آنگاه فرض ندارد كسي تكويناً بخواهد در برابر خدا بجنگد، با چه كسي بجنگد، با زباني كه سرباز اوست، با دستي كه سرباز اوست با فكر و قلب و دلي كه سرباز اوست، با پايي كه سرباز اوست، جنگ تكويني نسبت به ذات اقدس الهي فرض ندارد و او جنگنده شكست ميخورد، اينطور نيست اين در نظام تشريع است كه جنگ فرض دارد. فرمود شما اين كار را كه ميكنيد داريد با دين خدا ميجنگيد ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[61] و امثالذلك وگرنه اين ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[62] مايه شده است كه حضرت امير(سلام الله عليه ) در آن بيان نورانيشان كه در نهجالبلاغه آمده است فرمود: «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ»[63] ؛ فرمود بدانيد كه اعضا و جوارح شما سربازان اويند. خب، حالا اگر كسي خواست در برابر خدا مقاومت كند كه خودش از سربازان الهي است، خدا او را با دست خود او ميگيرد، خدا او را با فكر خود او ميگيرد، جنگ در برابر خدا تكويناً فرض ندارد، لذا فرمود: ﴿وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ﴾[64] گاهي تعبير دارد به اينكه آنهايي كه معاجزند در صدد تعجيز ما هستند، اينها ما را عاجز نميكنند. گاهي از غلبه خود خبر ميدهد: ﴿هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ﴾[65] گاهي از عدم تعجيز آنها سخن ميگويد: ﴿وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ﴾ گاهي از عدم سابقيت آنها حرف ميزند ﴿لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[66] ، ﴿وَ ما كانُوا سابِقينَ﴾[67] و مانند آن، گاهي از عدم مسبوقيت خود خبر ميدهد ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ﴾[68] خب، در اين مجموع كافر، هرگز پيروز نخواهد شد. مطلب ديگر آن است كه
پرسش:...
پاسخ: اين
بهرهمند شدن از لطف خاص مرهون بهرهمندی انسان از لطف عام خداي سبحان
پرسش:...
پاسخ: بله آن هدايت پاداشي است ديگر، يعني لطف خاص خود را به هر كس نميدهد، يك لطف عام را روا ميدارد اگر عدهاي از آن لطف عام بهره بردند، زمينه فراهم ميشود كه ذات اقدس الهي به اينها لطف خاص بدهد، مثل ﴿يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ﴾[69] ﴿مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[70] حالا اگر كسي از لطف اولي بهره نبرد خدا او را به حآلخودش رها ميكند، نه هدايت نميكند يعني براي او عقل و وحي را نميفرستد اين «ان لله علي الناس حجتين»[71] تا آخر هست هدايت تشريعي دارد؛ اما آن ايصآلمطلوب آن توفيق و امثالذلك نصيبش نميشود.
پرسش:...
پاسخ: علم؟ ﴿يُحْيِيكُمْ﴾[72] هست.
پرسش:...
پاسخ: يعني دعوت به علم اين دعوت، حياتبخش است اگر كسي اين دعوت را امتثآلكند عالم بشود، عالم زنده است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: آن ديگر تكليف خود را چون انجام نداده ديگر خلاف شرع كرده، از آن جهت مأجور هم نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه، نه اگر كسي در همان بحثهاي كفري اين جنگهايي كه يك وقت ميبينيد از دامن غرب به دامن شرق ميروند، اينها مظلوم بودند نه مأجور، چون اجري و جهادي و دفاعي
پرسش:...
پاسخ: خب، اگر منظلم شده كه ستم ديگر هم كرده، منتها ستم او شايد كمتر از ستم ظالم باشد «و البادي اظلم».
تجلي نمودن عزت خدا در جنگ بدر، طبق آيه هشت سوره منافقون [تجلي نصرت و عزت حق تعالي]
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّي الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتآلوَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ ٭ إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ اين صحنه، صحنه احد است. ميفرمايد كه شما براي چه نگرانيد؟ الآن كه امكانات تا حدود خوبي داريد، الآن جمعيتتان به چند برابر جمعيت بدر رسيده است. در جريان جنگ بدر اينها سيصد و خردهاي بودند، نوعاً پياده بودند، اسلحه آنها هم چوب خرما بود، شمشير براي همه نبود، اسب هم كه خيلي كم بود و حضرت امير(سلام الله عليه ) ميفرمايد كه نوعاً آن شب ميلرزيدند چنانچه صبحش جنگ شروع ميشد ولي وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گويا اصلاً بدري نيست، جنگي نيست، جنگ نابرابري نيست تا صبح زير درختي آنجا مشغول زمزمه و مناجات بود و اصلاً هراسي نداشت[73] . خب، اين تثبيت است كه ذات اقدس الهي آرام ميكند. در جريان جنگ بدر كه اولين جنگ است و اينها آزموده هم نبودند و تا حآليا فشار ميديدند يا در محروميتهاي ديگر بودند الآن هم مقداري چوب دستي آوردند در برابر شمشير ميخواهند بجنگند، فرمود شما در جريان بدر پيروزي را كه مشاهده كرديد ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ در جريان بدر، شما از نظر مسائل نظامي ذليل بوديد، قليل بوديد، ذليل بوديد، اذلاء نبوديد، اذله بوديد.
پرسش:...
پاسخ: بله يعني ذلتي كه براي كافرين است كه ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ﴾[74] آن ذلت نيست.
پرسش:...
پاسخ: قرائت يعني تفسير فرمودند و حق هم همين است. شاهد اينكه اذله، گاهي به معناي ذليل و زبون و خوار است از ذليل است «من الذُل» است گاهي «من الذِل» است كه از او ذلول درميآيد در قرآن هست. شما نسبت به آنها نرم بوديد، آنها بر شما چيره بودند. ذلت به معناي زبون و خوار معنوي اين هرگز نيست چرا، چون ايمان، با ذلت اصلاً سازگار نيست. در سورهٴ «منافقون» آنجا در طرد تفكر نفاق فرمود مؤمنين عزيزند. آيهٴ هشت سورهٴ «منافقون» اين است كه ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَي الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ﴾؛ كه خود را عزيز پنداشتند و مؤمنين را ذليل، ولي جواب فرمود كه ﴿وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُونَ﴾؛ عزت براي خدا و پيامبر خدا و مؤمنين است و منافقين نميدانند كه مؤمنين و پيامبر عزيزند، ذليل نيستند؛ اما به مؤمنين هم هشدار ميدهد كه اين عزّت من است كه در كسوت شما ظهور كرده است، وقتي رابطه عبد و مولا مطرح است شما ذليل هستيد و من عزيز، رابطه خلق نسبت به يكديگر مطرح است، شما عزيزيد و ديگران ذليل.
پرسش:...
پاسخ: بله همان.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ حالا شواهدي هست كه اين بله، اين عزتي كه ذات اقدس الهي به مؤمنين نسبت ميدهد اين عزت را هرگز از مؤمنين سلب نميكند كه مثلاً مؤمنين در بدر ذليل بودند و عزيز نبودند، اينچنين نيست. در سورهٴ «منافقون» فرمود كه ﴿لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ بعد همانطوري كه نظير مسائل اشتراء و قرضالحسنه و نصرت كه سه مرحله بود پشت سر هم گذشت، اينجا هم حسابي دارد كه مؤمنين را با غير مؤمنين ميسنجد ميفرمايد مؤمن در برابر غير مؤمن عزيز است، حسابي است كه مؤمن را با خودش ميسنجد رابطه عبد و مولاست. در اينجا به مؤمن ميفرمايد تو عزيز هستي؛ اما وقتي كه من بخواهم، عزت من است كه در تو ظهور كرده وگرنه تو از خود هيچ نداري. اگر من به عنوان عزيز، در تو ظهور نكنم تو ذليل خواهي بود. آن را در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشخص كرد ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَليمًا ٭ الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾[75] اين حصر است. خب، ديگر جا براي مؤمن نميگذارد كه.
فتحصل اگر مؤمن را با غير مؤمن بسنجيم البته خدا عزيز است پيامبر عزيز است مؤمنين عزيزند ولي وقتي مؤمنين را با خداي اينها ميسنجيم، ميبينيم هيچ ندارند ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾ خب، پس خدا بايد عزتش را در جايي به عنوان ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ﴾[76] تجلي بدهد، چه زماني خدا ميخواهد كه عزتش را در جايي تجلي بدهد؟ آنجايي كه مؤ من به وظيفهاش عمل ميكند، اگر به وظيفهاش عمل كرد او را عزيز ميكند، ميشود ﴿وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾[77] اين يك اصل قرآني؛ اما آنچه در جريان جنگ بدر و مانند آن گذشت. فرمود شما منهاي آن روابط معنوي براساس مسائل اجتماعي، سياسي، نظامي كه به محاسبات بشري برخورد ميكنيد، ضعيف بوديد، مستضعف بوديد ﴿يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ﴾[78] بوديد، بيمأوي بوديد و ذليل بوديد. گاهي ميفرمايد مستضعف بوديد، گاهي ميفرمايد بيپناهگاه بوديد، گاهي ميفرمايد در معرض ربودن آدم ربايان بوديد ما همه اين خطرها را برطرف كرديم. در موارد گوناگون از اين دو تا امر خبر ميدهد. در سورهٴ مباركهٴ «انفال» و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «توبه» بخشي از اين آثار آمده است، گاهي ميفرمايد ما شما را با كمك غيبي تأييد كرديم، گاهي ميفرمايد: ﴿تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ﴾[79] در جريان جنگ احزاب بخشي از اين حرفها آمده. در سورهٴ «احزاب» آيهٴ نه به بعد اين است ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحًا وَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرًا ٭ إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَ ٭ هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَديدًا﴾[80] در چنين مقطعي كه محاصره شده بوديد، خدا شما را ياري كرد كه اين كمك غيبي را در سورهٴ «احزاب» فرمود ما نازل كرديم. در سورهٴ «توبه» در جريان جنگ حنين آنجا هم نازل شدن كمكهاي غيبي را اشاره كرد؛ آيهٴ ٢٥ به بعد فرمود: ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ﴾ به حسب ظاهر ذليل نبوديد ولي مغرور شديد ﴿فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا﴾؛ هيچ كاري از كثرتتان ساخته نبود و به قدري در تنگنا افتاديد كه ﴿وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ﴾؛ فرار كرديد بالأخره ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرينَ﴾؛ با فرستادن آن امدادهاي غيبي مشكل شما را حل كرد و نجاتتان داد.
پرسش:...
پاسخ: نه اين سكينه روي سكنيه است، نظير اينكه وحي قطع نميشود؛ اما وحياي روي وحي مرتب ادامه دارد. در سورهٴ مباركهٴ «انفال» بعد از اينكه هدف اصلي نهضت را بيان فرمود آيهٴ هفت به بعد ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ فرمود: ﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ ٭ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ كه اين حصر است. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» همين حصر را كه عزت، مستقيماً از آن خداي سبحان است اين را بيان فرمود و ديگران را مادامي عزيز دانست كه در سايه اين ارتباط به سر ببرند. آن آيهاي كه فرمود يادتان باشد كه ﴿تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ﴾[81] آن هم شاهد خوبي است كه به آن بايد مراجعه كنيد، ببينيم در كدام بخش است. فرمود آن را به ياد بياوريد كه ﴿كُنتُمْ قَلِيلاً﴾[82] هم ﴿كُنتُمْ﴾ آمده هم ﴿إِذْ أَنْتُمْ﴾ آمده است ﴿إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي اْلأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ﴾؛ مستضعف بوديد، شما را ضعيف كرده بودند و ميترسيديد كه اين سران ستم، شما را اختطاف كنند و بربايند نابهنگام، چنين حالتي داشتيد ﴿فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ﴾؛ به شما مأوا داد پناهگاه داد نصرتتان داد امثالذلك، خب. در اين معيارها پس انسان، مؤمنين ميشوند مستضعف، ميشوند بدون مأوا، ميشوند ذليل و مانند آن.
براساس اين معيار، در جريان جنگ بدر فرمود: ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ نه در برابر آنها اذله بوديد كه مؤمن بشود ذليل، كافر بشود عزيز، كافر اصلاً عزيز نيست. پس نسبت عبد و مولا كه حساب ميشود عبد از خود چيزي ندارد به شهادت حصر سورهٴ «نساء»، مگر اينكه خدا به او عزت بدهد وقتي انسانها را بعضهم با بعض ميسنجند، بعضي از امكانات برخوردارند بعضي از امكانات برخوردار نيستند، يكي ميشود مستضعف، يكي ميشود مستكبر، يكي ميشود داراي مأوا ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبآلبُيُوتًا فارِهينَ﴾[83] يكي هم ﴿يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ﴾ نصيب او خواهد شد.
پرسش:...
پاسخ: بله، بله؛ اما اين ضعيف هستند، همين معناي ﴿مُسْتَضْعَفُون﴾ و امثالذلك ديگر، نه اينكه ذليل يعني زبون و خوار يعني زبوني و خواري كه ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ﴾[84] اي كه بر يهوديها هست اين منظور نيست، نظير همان ﴿مُسْتَضْعَفُونَ فِي اْلأَرْضِ﴾ است.
«و الحمد لله رب العالمين»