درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 118 الی 120

 

﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنّا لَكُمُ اْلآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾﴿118﴾‌﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾﴿119﴾﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾﴿120﴾

 

خلاصه مباحث گذشته

قبل از ورود در جريان جنگي كه اين سوره براساس روال تبيين آن است، رابطه با خارجيان را در اين قسمت مشخص كرد و دليلش را هم ذكر كرد تا معلوم بشود كه اين رابطه اجتماعي، يك حكم معلل است [و] تعبدي محض نيست، گرچه همه تعبديها به آن مصالح تكويني تكيه مي‌كند ولي بعضي از احكام تكويني معلل و مبيّن نيست، نظير تعبدي بودن رمي جمره و مانند آن. بعضي از احكام الهي، معيّن و معلل است، نظير آياتي كه محلّ بحث قرار گرفت. مطلب ديگر آن است كه اگر در بعضي از آيات به طور اطلاق نهي شده است اين آيات، شارح آنهاست ولي نكات قطع ارتباط، منحصر در اين آيات نيست اگر در آيات ديگر نكته‌هاي ديگري هم ذكر بشود مانع و مزاحم با اينها نيست، معارض اينها نيست. در اين آيه، بعضي از آن نكاتي كه مناسب بود ذكر شد، در آيات ديگر جهات ديگري هم كه مناسب با آن بحث است ذكر مي‌شود.

مطلب سوم اين است كه در اينجا اصل رابطه را نهي نفرمود، فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً﴾ يعني ارتباطات دروني را كه آنها به اسرار كليدي شما پي ببرند آنها را نهي كرده است وگرنه اصل رابطه را با كافران نهي نكرده. اين كلمه بطانه، نظير كلمه وليجه‌اي است كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ شانزده آمده است كه فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً وَ اللّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾؛ فرمود شما فكر كرديد كه خداوند شما را بدون امتحان رها مي‌كند و كساني كه رابطه سرّي با بيگانه‌ها نداشتند از كساني كه رابطه سرّي با بيگانه‌ها داشتند امتيازنداده شما را رها بكند اين‌طور نيست، بلكه آنهايي كه رابطه سرّي نداشتند از آنهايي كه رابطه سرّي داشتند بايد حتماً جدا بشود، اين ﴿وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً﴾ يعني يك ارتباط دروني كه آن بيگانه‌ها در درون جان او راه داشته باشند و او هم به طور رمزي و رازي با آنها در ارتباط باشد، اينها را منع فرمود.

بررسي ادله نقلي بر حفظ برخورد حسنه با غيرمسلمانان

اصل ولا را هم كه دوستي باشد و پيوند خاص باشد آن در داخله حوزه اسلامي است كه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[1] يا ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾[2] . اين‌گونه از اخوت يا اين‌گونه از ولا، هرگز بين مسلمين و غيرمسلمين نيست؛ اما روابط حسنه داشتن در غير اسرار كليدي اين اصل، بر جواز است، مگر اينكه دليلي آن اصل را تخصيص بزند. اصل برخورد خوب كه انسان با هر كسي در هر شرايطي كه برخورد مي‌كند رابطه‌اش زيبا و حق‌پسند باشد، نظير همان روايتي كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در من لا‌يحضر نقل كرده، در جلد چهارم من لا‌يحضر در باب نوادر آنجا اسحاق‌بن‌عمار از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرده است كه حضرتش به اسحاق فرمود: «يا اسحاق صانِعِ المنافقَ بلسانك»[3] چون منافق، برخوردش با شما جز از راه زبان نيست، شما هم با او از راه زبان برخورد كنيد، هرگز ارتباط معنوي و قلبي برقرار نكنيد «و اخلص وُدّك للمؤمن» نسبت به مؤمن خالصاً دوست باش، نسبت به مؤمن هرگز عداوت و بغضا را در جان خود راه نده، دوستي‌ات را هم به كينه، مخلوط نكن، بلكه دوستي خالص را براي مؤمن قرار بده. جمله سوم اين حديث شريف اين است كه «و ان جالَسَك يَهوديٌ فاَحسِن مُجالَسَتَه»[4] در برخورد اگر در سفر يا در حضر يك يهودي با شما همسفر شد يا هم صحبت شد، اين ادب اجتماعي را حفظ بكنيد [و] خوش برخورد باشيد. در تعبيرات ديني، يهود همتاي همان مشركين است[5] ، مسيحيت مقداري نرم‌تر است ولي يهوديت مثل شرك با خشونت همراه است. مع‌ذلك مي‌فرمايد: «و ان جٰالَسَكَ يهوديٌ فَاحسِن مُجالسَتَهَ» اين فرق نمي‌كند حالا يك گروهي با گروهي يا شخصي با شخصي، اين اصل اولي است در نحوه برخورد، آن‌گاه اگر عداوتي از آنها ظهور نكرد، اصل اولي در برخورد، همان برقراري روابط حسنه است و زندگي مسالمت‌آميز «الا ماخرج بالدليل» اين همان دو تا اصلي بود كه قبلاً بحث شد.

قطع رابطه با دشمنان خدا و مسلمان

در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» آيهٴ هفت اين‌چنين آمده است كه ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَديرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾ در اينجا چون سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» از آغاز با ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ﴾ شروع مي‌شود يعني دشمنان الهي را با حفظ دشمن بودن الهي و بندگان الهي، وليّ اتخاذ نكنيد نه والي و نه وليّ، نه دوست و نه سرپرست. اين عنوان عدو نشان مي‌دهد كه اين شخص تنها عدوالله نيست، عدوالمؤمنين هم است ﴿لا تَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ﴾ كافر، عدوالله است ولي وقتي روابط حسنه با مسلمين داشته باشد اين عدوالله است ولي عدوالمسلمين نيست [و] كاري به مسلمين ندارد ولي اگر هم عدوالله بود هم عدوالمؤمنين اينجا ديگر جا براي برقراري روابط نيست و خطرات اينها را هم در چند آيه ذكر مي‌كند كه ﴿إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ﴾؛ اينها با دست و زبان عليه شما زبان‌درازي مي‌كنند، دست درازي مي‌كنند ﴿وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ﴾[6] ؛ علاقه‌مندند كه شما دست از دينتان برداريد.

دوري جستن از بستگان کافر

آن‌گاه اين مطلب پيش مي‌آيد كه اگر بستگان انسان، كافر بودند چه بايد كرد. آيا اين صله رحم آن رحامات، واجب‌النفقه بودن. اين گونه از احكام فقهي مخصص اطلاق يا عموم اين آيات است كه ما را از مودت و ولاي آنها نهي مي‌كند، مي‌فرمايد نه، اينها مخصص نيست: ﴿لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ﴾[7] اين آيه به اطلاق عمومش باقي است كه ﴿لا تَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ﴾[8] ولو ارحام و اولاد شما هم باشند، پس صله رحم نمي‌تواند مخصص اين اطلاق يا عموم باشد. براي تثبيت مسئله مي‌فرمايد كه شما به حضرت ابراهيم خليل تأسي كنيد كه اين نسبت به ارحام و بستگانشان اين‌چنين فرمود: ﴿اِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ﴾؛ ما از شما بري هستيم، شما هم همين روش را ادامه بدهيد، نسبت به كساني كه كافرند ولو بستگانتان بگوييد: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾[9] چون آنها عدوالله‌اند و عدو شمايند، شما هم تبري كنيد از آنها كه نسبت به شما عدّو‌اند و هم از افكار و انديشه آنها كه اينها عدوالله‌اند، شما بگوييد: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ پس دو مطلب است: يكي اينكه اينها چون كافرند عدوالله‌اند؛ يكي اينكه روابط تيره‌اي با مؤمنين دارند اعداي مؤمنين‌اند، چه اينكه عنوان مأخوذ در صدر اين سوره هم اين است كه ﴿لا تَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ﴾ در اينجا هم فرمود كه منطق ابراهيم خليل(عليه السلام) و پيروان او هم اين است كه ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب؛ آن به اولي برمي‌گردد؛ اما تأسيس اولاي از تأكيد است، نظير اينكه ﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ﴾[10] دو مطلب را مي‌فهماند: يكي ﴿أَطيعُوا اللّهَ﴾ در احكام؛ يكي ﴿أَطيعُوا الرَّسُولَ﴾ در رهبري، اين‌گونه در مي‌آيد. چون رسول بما انه رسول، پيام الهي را به مردم منتقل مي‌كند، اگر به مردم گفت: ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ﴾[11] اينجا يك اطاعت است؛ اما اگر به مردم گفت: ﴿أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ﴾[12] بعد گفت: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»[13] اينجا دو تا اطاعت است، دو چيز است بالأخره. در اين كريمه هم فرمود: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾[14] اظهار تبري كردن از كافران براي اين است كه اينها هم نسبت به الله عدوند، چون مكتب باطل دارند، هم نسبت به مؤمنين عدوند، براي اينكه ﴿يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ﴾ است، بعد ﴿وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ﴾[15] است و امثال‌ذلك.

دلائل استغفار حضرت ابراهيم (عليه السلام) براي آزر

پرسش:...

پاسخ: بله؛ نه، بالأخره يك نسبتي، بله در همان كريمه هم به عنوان جواب سؤال مقدر ذكر شده است، در آنجا آمده است كه هيچ پيامبري هيچ كسي حق ندارد نسبت به مشركين استغفار كند[16] . آن‌وقت اينجا سؤالي توليد مي‌شود و آن اين است كه پس چرا ابراهيم خليل(سلام الله عليه) نسبت به آزر دعا كرد، آن‌گاه به عنوان جواب آن سؤال، فرمود: ﴿وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ ِلأَبيهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيّاهُ﴾؛ فرمود كه اين استغفار وعده‌اي بود. فرمود من وعده مي‌دهم كه خدا از تو صرفنظر كند، اگر بپذيري ﴿فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ﴾[17] ؛ وقتي كه ابراهيم خليل(سلام الله عليه) وعده داد به آزر كه من دعا مي‌كنم كه خدا از تو بگذرد، بعد معلوم شد كه او اصلاً در مسير نيست، ديگر دعا هم نكرد ﴿فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾.

پرسش:...

پاسخ: نه صدق ولا نمي‌كند، نفرمود كه با كافراني كه نسبت به شما بد نكردند اوليا باشيد ولي مصداق مؤدت عملي هست كه به آن هم خواهيم رسيد.

پرسش:...

پاسخ: آن نسبت به آنها ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا﴾[18] در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» هست، فرمود اگر پدر و مادر ـ معاذالله ـ مشرك بودند و سعي كردند كه پسرشان از اسلام برگردد و كوشش كردند، نبايد در اينجا حرف آنها را گوش بدهد ﴿وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما﴾ اما ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا﴾ يعني در مسائل دنيايي نسبت به پدر و مادر ولو كافر هم باشند با نيكي و معروف مصاحبت كنيد رفتار كنيد.

پرسش:...

پاسخ: بله، اين سورهٴ «توبه» شارح اوست ديگر، فرمود: ﴿فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود نسبت به غير مسلمان شما دعا نكنيد ﴿أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللّهُ﴾[19] بعد فرمود نه تنها شما اصلاً هيچ پيامبري حق ندارد براي مشركين طلب مغفرت كند، آن وقت اين سؤال زنده مي‌شود كه پس چرا حضرت ابراهيم براي آزر دعا كرد اين را جواب داد، فرمود: ﴿وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ ِلأَبيهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيّاهُ﴾ وعده داد كه من طلب مغفرت مي‌كنم اگر تو برگردي مسلمان بشوي ـ ان‌شاءالله ـ گذشته‌ها ترميم مي‌شود ﴿فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[20] ديگر از آن به بعد دعا هم نكرده، جنگ كرده ولي دعا نكرده اين تبرا براي بعد از اين تبيّن است ديگر، نه ﴿تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ يعني انزوا يعني ديگر دعا نكرده. حالا در اين سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» كه فرمود شما مانند حضرت ابراهيم باشيد و بگوييد: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾[21] ناظر به آن است كه اينها مادامي كه كافرند و نسبت به شما كينه‌توزند بگوييد: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.

تلاش براي قطع روابط عاطفي با بستگان کافر

اگر هم به اين فكريد كه ارحامتان بستگانتان در مكه‌اند و مبتلا به اين‌ هستند از ذات اقدس الهي بخواهيد كه قلب شما را با اين مركز فتنه قرار ندهد، بگوييد: ﴿رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ﴾[22] بعد براي تأكيد و تثبيت مسئله فرمود: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَ الْيَوْمَ اْلآخِرَ﴾؛ كساني كه اميد به لطف الهي و توفيق در قيامت دارند به ابراهيم خليل(سلام الله عليه) و اصحابش تأسي مي‌كنند ﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ﴾ بعد ‌فرمود: ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَديرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾[23] اينجا خيلي از مفسرين گفتند كه اين ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ وعده‌اي است نسبت به مسلمين. فرمود شما كه اين عاطفه طبيعي را از عاطفه فطري جدا كرديد يعني مسئله غريزه را از عاطفه تميز داديد، گفتيد كه علاقه پدر و مادر يك مطلب غريزي است در حيوانات هم هست، اين كلاب و خنازير هم اگر بالأخره به اولادشان دلبسته‌اند اين يك كار غريزي است. حالا اگر اصول خانوادگي براساس همان اصول حيواني بود، اين رابطه متقابل غريزي است كه در كلاب و خنازير هست و اگر رابطه بخواهد، رابطه عاطفي باشد كه ممدوح است اين بايد در محور دين باشد. اگر اعضاي خانواده مسلم نيستند، آن رابطه غريزي برقرار هست ولي آن عاطفه روحي و فطري بايد قطع بشود به تبري تبديل بشود نه تنها علاقه نباشد، بلكه كينه و عدوات باشد، براي اينكه مؤمن نسبت به كافر دشمن است، چون كافر بايد نهي از منكر بشود و اولين درجه و ساده‌ترين درجه نهي از منكر همان انزجار قلبي است كه با ابراز همراه است، اين اولين درجه نهي از منكر است و اين كار دشواري است كه انسان در درون خود اين غرايز را سركوب كند، چيزي كه غريزه طلب مي‌كند و آن علاقهٴ به اعضاي خانواده است.

بررسي نظر مفسرين در تبديل دشمني بستگان کافر به دوستي

در اين كريمه فرمود شما كه اين راه را طي كرديد اين سختي را تحمل كرديد، ممكن است ذات اقدس الهي بين شما و بين همين ارحام و بستگان شما كه دشمنان فعلي شمايند دوستي برقرار كنيد، دوستي به چه نحو برقرار مي‌شود، دوستي با فتح مكه برقرار مي‌شود كه ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ ٭ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا ٭ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوّابًا﴾[24] بسياري از مردم مكه با فتح مكه مسلمان شدند، آن‌گاه همه اين اعدا شدند اوليا، فرمود كه اگر شما اظهار نگراني مي‌كنيد كه چطور با بستگانتان قطع رابطه كرديد، اميد اين هست كه در آينده، اين دشمني به دوستي تبديل بشود. اگر معناي آيه اين باشد ـ چه اينكه خيلي از مفسرين اين‌طور معنا كردند ـ آن‌گاه اين با آن بحثي كه قبلاً گفته شد هماهنگ نيست يعني ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ يعني موضوعش عوض مي‌شود؛ كافران مي‌شوند مسلمين. ولي اگر آن‌طوري باشد كه زمخشري در كشاف به عنوان وجه دوم نقل كرده است كه اين مودت، مودت الهي و اسلامي نيست آن تحفيف خشونت و دشمن است يعني شايد دشمن دست از آن خشونت و استكبارش بردارد، فعلاً كاري با شما نداشته باشد، چون بعد از ازدواج ام‌حبيبه، ابوسفيان ديگر آن خشونت و سركشي را نداشت، رابطه بين مكيها با مدنيها رابطه حسنه شد يعني آن تند و تيزي ديگر برطرف شد. خب، اگر اين باشد اين با آن گذشته‌ها هماهنگ است يعني شما اگر با كافران در ستيزيد، شايد اين ستيز شما برطرف بشود يك زندگي مسالمت‌آميزي و متقابلي داشته باشيد، دو طرف نسبت به هم با سلم زندگي كنيد، اين مي‌شود ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾. گرچه آن جمله ﴿وَ اللّهُ قَديرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾[25] همان معناي مشهور را تأييد مي‌كند كه سخن از مغفرت است ولي اطلاقش مي‌گيرد مخصوصاً اين وجه دومي كه زمخشري در كشاف نقل كرد، آنجايي كه ممكن است آنها دست از اذيت و آزار شما بردارند، ممكن است همانهايي كه عدو شما بودند كه ﴿يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ﴾[26] همانها تبديل بشوند به كساني كه ديگر حالا كاري با شما ندارند، نظير ﴿لا يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ﴾[27] .

دستور قرآن به برخورد نيکو و عادلانه با کفار

مطلب بعدي آن است كه برّ و قسط گرچه ولا نيست؛ اما يك مودت عملي است، انسان قلباً كافر را دشمن دارد، براي اينكه اين اولين مرحله نهي از منكر است؛ اما وقتي كافري زندگي مسالمت‌آميزي با مسلم داشت و هيچ آزاري به مسلمين نرساند و در صدد ايذا و آزار هم نبود، با اينكه مسلمين موظف‌اند ﴿خُذُوا حِذْرَكُمْ﴾[28] هوشيار باشند [و] آن هوشمنديشان را حفظ بكنند، در اين صورت مي‌فرمايد كه ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ﴾[29] چون اصل بر قسط و عدل است «الا ما خرج بالدليل» حتي نسبت به كلاب و خنازير، اين اصل اولي است. مگر انسان، مجاز است كه حيوانها را بيازارد، برنجاند، اين‌طور كه نيست. در اطعمه و اشربه فقه ملاحظه فرموديد به اطلاق همين «لكل كبد حري» فقها تمسك كردند براي اينكه ثابت كنند سگ تشنه را اگر كسي آب بدهد ثواب دارد، چون «لكلِ كَبِدِ حرّيٰ اجرٌ»[30] خواه آن نوشنده انسان باشد يا حيوان، حيوان شد حرام گوشت باشد و نجس‌العين باشد يا نه، انسان شد مؤمن باشد يا كافر، حالا گرسنه‌اي را سير كردن چطور است؟

پرسش:...

پاسخ: آن براي اينكه موذي و مزاحم جان است، كلاب هراش حساب ديگري دارد «لكلِ كبد حرّي اجرٌ»؛ هر جگر سوخته‌اي را شما سيراب كنيد اجر دارد. اين در اطعمه و اشربه هست به اطلاق همين جمله حديث. خب، اصل بر اين است گذشته از اين، دين اگر دين جهان شمول است مگر نبايد انسان دين را به مردم عرضه كند آن را با برّ و قسط بايد عرضه كند ديگر، چطور ممكن است انسان سفري داشته باشد يا حضري داشته باشد و برخورد با غير مسلمان داشته باشد و بخواهد با او بحث بكند او را هدايت بكند و اين برخوردها با برّ و قسط نباشد، اينكه پيام ندارد كه، اصل اولي اين است؛ منتها در آن مسئله كارهاي وليجه‌اي، كارهاي بطانه‌اي، كارهاي كليدي، آشنا شدن به اسرار، اصل منع است «الا ما خرج بالدليل» اگر داشته باشيم آنچه در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» بحث شد نموداري از آن در سورهٴ مباركهٴ «توبه» هم هست. در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَي اْلإيمانِ﴾[31] ؛ اگر آنها بيراهه رفتند كفر را بر ايمان ترجيح دادند، اينها را اوليا اخذ نكنيد خب، با اينكه ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا﴾[32] اين آيهٴ ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا﴾ اصلاً در سياق و در متن همان آياتي است كه پدر و مادر مشرك‌اند؛ پدر و مادر مشرك‌اند، اصرار دارند كه پسر دست از دين بردارد، در اينجا قرآن امري دارد [و] نهي‌اي، نهي‌اش اين است كه ﴿فَلا تُطِعْهُما﴾ امرش هم اين است كه ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا﴾ اين از احكام بين المللي اسلام است ديگر، نظير وجوب وفاي به عهد، نظير حرمت خيانت، نظير رعايت كردن امانت و مانند آن، اين ﴿وَ صاحِبْهُما﴾ ضمير تثنيه‌ به پدر و مادر مشرك برمي‌گردد ديگر؛ اما در مسائل دنيايي ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا﴾ در مسائل معنوي و اعتقادي و قلبي، هرگز انسان حق ندارد پدر خود را وليّ اخذ كند، وليّ و ولاي ايماني نه، براي اينكه حق ندارد چون ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾[33] اين از آن مواردي است كه لقب مفهوم دارد، چون در مقام تهديد است، صرف گزارش كه نيست. آيهٴ 39 به بعد سورهٴ «ابراهيم» اين است كه ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي وَهَبَ لي عَلَي الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبّي لَسَميعُ الدُّعاءِ ٭ رَبِّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ ٭ رَبَّنَا اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ﴾.

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب، بله؛ اب غير از والد است، اين شواهد قرآني به خوبي گوياست كه پدر حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) موحد بود، براي اينكه اين جريان، در دوران پيري حضرت خليل است.

پرسش:...

پاسخ: بله آن اب، معلوم مي‌شود كه پدر او نبود، چه اينكه روايات هم تأييد مي‌كند، پدر او چون همان آيات دارد كه ديگر قطع رابطه كرد، ديگر دعا نكرد. ولي اين آيات سورهٴ «ابراهيم» دارد كه در سن پيري براي خودش و براي پدر و مادرش و براي مؤمنين دعا كرده، معلوم مي‌شود اين والد، غير از آن اب است، با او كه با تبر رفتار كرد كه. خب، پس ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا﴾[34] مي‌شود همان برّ و قسط عملي، انزجار قلبي سر جايش محفوظ است.

برقرار نبودن رابطه ولايي بين مؤمن و کافر

در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 23 به بعد اين است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَي اْلإيمانِ﴾ اينجا رابطه ولا برقرار نيست، چون ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾[35] و اين از مواردي است كه لقب، مفهوم دارد، چون در مقام تهديد است يعني غير از اين حق ولا ندارد. خب، اين‌چنين نيست كه مؤمن و مؤمنات اولياي هم باشند مؤمن با كافران هم اوليا باشند اينكه ممكن نيست، از اين طرف در لسان در سياق تهديد باشد مفيد حصر، از آن طرف هم ولاي كافران را تجويز كند، اين‌طور كه نيست. وقتي كه كسي حق ندارد با پدر كافرش و برادر كافرش كه صله رحم لازم است رابطه ولاء برقرار كند، معلوم مي‌شود كه هيچ گونه مودت ولايي و ايماني بين مسلمان و كافر نيست. در همين زمينه هم اگر پدر و برادر كافر بودند مزاحم اين برادر موحّد نبودند، اين مشمول همان آيهٴ سورهٴ «ممتحنه» است كه خداوند شما را نهي نمي‌كند كه ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ﴾[36] نه تنها نهي نمي‌كند، بلكه امر مي‌كند، براي اينكه ذيل آيه دليل است براي كبراي مطوي يا امر مطوي است كه حتماً برّ و قسط داشته باشيد نسبت به اينها، براي اينكه ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ﴾ معنايش اين نيست كه «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ للمومنين» كه، چون اگر منظور اين باشد كه خداوند كساني را كه نسبت به مسلمين به قسط و برّ رفتار مي‌كند اينها را دوست دارند كه اين جمله ضامن مضمون و محتوا نيست كه، معمولاً اسماي حسنا كه در پايان هر آيه آمده است دليل مضمون همان آيه است، مضمون آيه اين است كه شما نسبت به كافراني كه سر ستيز با شما ندارند برّ و قسط انجام بدهيد، براي اينكه خداوند، كساني را كه نسبت به مسلمين به برّ و قسط عمل مي‌كنند دوست دارد؟ يا معنايش اين است كه خداوند كساني را كه نسبت به غير مزاحمين برّ و قسط دارند دوست دارد ولو آنها كافر باشند، چون آخر دليل بايد با مدلول هماهنگ باشد.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ از اين طرف سر بزند، از آن طرف فقط نفي و ستيز است. قسط، به معناي عدل نه، او ممكن است كه يك كارهاي خيري انجام بدهد برّ عملي و قسط عملي انجام بدهد؛ اما چون الهي نيست پذيرش قيامت و معاد را به همراه ندارد؛ اما از اين طرف، ممكن است، از آن طرف همين كه تعرضي نباشد از اين طرف احسان هست اين‌چنين نيست كه ما منتظر باشيم آنها احسان كنند تا ما احسان كنيم، چون ما مأمور به جذبيم [و] آنها داعي بر دفع دارند، ما اگر رسالتمان بر همين است كه ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[37] ما مأمور به جذبيم، آنها اگر داعي بر مزاحمت نداشتند ما مأمور به قسط و عدل هستيم، البته در آن مسئله برون‌مرزي نه در مسئله‌اي كه مربوط به پستهاي كليدي روابط محرمانه وليجه، بطانه و امثال‌ذلك است، چون در آنجا اصل اولي منع است. خب، در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَي اْلإيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾[38] بعد فرمود: ﴿قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ﴾[39] ؛ فرمود اگر تعارضي پيدا شد، آن رحامت غريزي جلوي اين عاطفه ديني را گرفت و بر اين عقل و عاطفه ديني ترجيح پيدا كرد، منتظر عذاب الهي باشيد، غرض آن است كه اين دو تا مسئله از هم كاملاً جدا خواهد بود.

منظور از ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ در آيه

حالا در تتمه بحث اينكه فرمود: ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ نه يعني در هنگام برخورد به اينها بگوييد برويد با خشمتان بميريد يعني در مراسم نيايشها در دعاها و امثال‌ذلك به اينها بگوييد وگرنه اگر اينها يك برخورد مسالمت‌آميزي با شما دارند ولو منافقانه، شما پرده‌دري نكنيد؛ شما علناً به اينها نگوييد: ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ براي اينكه در ذيلش دارد ﴿إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ بگوييد: «اللهم اَمِتهُم بغيظهم» و مانند آن وگرنه اين‌چنين نيست كه حالا آنها ظاهر سالمي دارند شما يك ظاهر تند و زننده‌اي داشته باشيد، آنها ﴿إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا﴾ شما بگوييد: ﴿مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ اين برخورد نيست، بلكه اين ﴿مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ را در مراحل دعايتان و نيايشهاي سرّي بگوييد اين ﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها﴾ هم فرصت طلبي آنها را توجيه مي‌كند.

پرسش:...

پاسخ: خيلي علني نباشد يعني در برابر كساني كه ﴿إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا﴾ مسلمين بگويند: ﴿مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾؟

پرسش:...

پاسخ: به طور كلي همين آيات نازل شد [و] پرده‌دري كرد ديگر، اصولاً انتقاد رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نوعاً غير مستقيم بود، وقتي كه مي‌دانست كسي به گناهي مبتلاست، مي‌فرمود: «ما بال اقوام يفعلون كذا»[40] ؛ چرا يك عده اين‌طور مي‌كنند، اين «ما بال اقوام يفعلون كذا» نوعاً شأن نزول دارد، در اينجا كه رسول خدايي كه ﴿وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا﴾[41] ادب خاصي كه رسول خدا دارد از آن طرف آنها بيايند بگويند: ﴿آمنا﴾ از اين طرف پيامبر بفرمايد: ﴿مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ اين با ادب برخورد، سازگار نيست.

پرسش:...

پاسخ: ﴿جاهِدِ الْكُفّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[42] است، به مؤمنين هم خطاب مي‌كند ﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾[43] اما در ميدان ستيز، فرمود: ﴿وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ به مؤمنين هم مي‌فرمايد كه اين دستور غلظت براي رهبر نيست، شما هم بايد نشانه خشونت داشته باشيد ﴿وَ لْيَجِدُوا﴾ يعني آن كافران و دشمنان دين ﴿فيكُمْ غِلْظَةً﴾ در شما هم سر سختي ببينند.

پرسش:...

پاسخ: بله آن در حالي كه حالا غيبت است، پس مي‌شود دعا، چون ﴿إِذا خَلَوْا﴾ به گروه خودشان و شما را رها كردند ﴿عَضُّوا عَلَيْكُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ﴾ در غياب هست، شما هم در غياب بگو: ﴿مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ وگرنه در حضور كه ﴿إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا﴾ آن‌وقت كه رفتند و انگشت غيظ به دهان گذاشتند، شما هم در غياب بگوييد: ﴿مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ كل اين جريان را قرآن پرده برداشت يعني همه را تفهيم كرد و توجيه كرد بدون اينكه انتقاد مستقيمي به كسي داشته باشد.

پرسش:...

پاسخ: همين آيات نازل شده است ديگر ﴿في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾[44] ، ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾[45] همه اينها در آيات آمده است ديگر، اين به طور كلي، منافق همين آيه را مي‌گرفت بر مؤمن تطبيق مي‌كرد، مي‌گفت شامل ما نمي‌شود، به طور غيرمستقيم و به طور كلي كه اين آيات، نازل شده است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] حجرات/سوره49، آیه10.
[2] توبه/سوره9، آیه71.
[3] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص404.
[4] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص404.
[5] . ر.ک: سورهٴ مائده، آيه 82.
[6] ممتحنه/سوره60، آیه2.
[7] ممتحنه/سوره60، آیه3.
[8] ممتحنه/سوره60، آیه1.
[9] ممتحنه/سوره60، آیه4.
[10] نساء/سوره4، آیه59.
[11] اسراء/سوره17، آیه78.
[12] بقره/سوره2، آیه43.
[13] . بحارالانوار، ج29، ص567.
[14] ممتحنه/سوره60، آیه4.
[15] ممتحنه/سوره60، آیه2.
[16] توبه/سوره9، آیه113.
[17] توبه/سوره9، آیه114.
[18] لقمان/سوره31، آیه15.
[19] منافقون/سوره63، آیه6.
[20] توبه/سوره9، آیه114.
[21] ممتحنه/سوره60، آیه4.
[22] ممتحنه/سوره60، آیه5.
[23] ممتحنه/سوره60، آیه6 و 7.
[24] نصر/سوره110، آیه1 ـ 3.
[25] ممتحنه/سوره60، آیه7.
[26] ممتحنه/سوره60، آیه2.
[27] ممتحنه/سوره60، آیه8.
[28] نساء/سوره4، آیه71.
[29] ممتحنه/سوره60، آیه8.
[30] . جامع الاخبار، ص139.
[31] توبه/سوره9، آیه23.
[32] لقمان/سوره31، آیه15.
[33] توبه/سوره9، آیه71.
[34] لقمان/سوره31، آیه15.
[35] توبه/سوره9، آیه71.
[36] ممتحنه/سوره60، آیه8.
[37] توبه/سوره9، آیه33.
[38] توبه/سوره9، آیه23.
[39] توبه/سوره9، آیه24.
[40] . بحارالانوار، ج72، ص224.
[41] آل عمران/سوره3، آیه159.
[42] توبه/سوره9، آیه73.
[43] توبه/سوره9، آیه123.
[44] بقره/سوره2، آیه10.
[45] نساء/سوره4، آیه145.