69/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 118 الی 120
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنّا لَكُمُ اْلآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾﴿118﴾﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾﴿119﴾﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾﴿120﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از اينكه روابط داخلي مسلمين را تنظيم فرمود به ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا﴾[1] و خطر اختلاف و تفرقه را بازگو فرمود و اهل كتاب را هم با همه خصوصياتي كه دارند در صورتهاي كلي ترسيم كرد، آنگاه فرمود شما با دشمنانتان، با بيگانهها رابطه تنگاتنگ نداشته باشيد كه آنها را به درون مسائل سياسيتان راه بدهيد، اين تعبير خودي و بيگانه در تعبيرات عربي هم هست، فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾ يعني از بيگانه، چون خود مسلمين و مؤمنين جمعاً خوداند و غير مسلم بيگانه است، نفرمود «لا تتخذوا بطانة من غير المومنين» [بلکه] فرمود: ﴿مِنْ دُونِكُمْ﴾ چون آيات وحدت، ثابت كرد كه شما يك واقعيت هستيد، اگر يك واقعيت بوديد غير شما بيگانه است، شما خودي هستيد به منزله خود يكديگريد، لذا فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾.
خودي نبودن کفار از ديدگاه قرآن
چند مطلب را اين بخش قرآن به عهده دارد: يكي اينكه دين، دين انزوا نيست؛ نميگويد روابطتان را خواه سياسي، فرهنگي اجتماعي يا اقتصادي و مانند آن از بيگانهها قطع كنيد فقط با مسلمين رابطه برقرار كنيد، اينطور نيست چون گذشته از اينكه براي اين آيات، شأن نزولي ذكر كردند و آن شأن نزول نشان ميدهد كه محور نهي چيست، متن آيات، مستدل است دليل و علت آن راز نهي را مشخص ميكند، چون دليل و علت همانطوري كه تخصيص ميدهد، تعميم هم ميدهد. بنابراين از اين آيات استفاده نميشود كه شما با غير مسلمانها اصلاً رابطه برقرار نكنيد غير مسلميني كه داراي اين اوصاف رذيله چندگانهاند از آنها بپرهيزيد، آن هم پرهيز به اين معناست كه آنها را بطانه قرار ندهيد، رازدارتان قرار ندهيد نه اينكه كلاً رابطه را قطع كنيد.
خطوط کلي اسلام در روابط بين کفار و مسلمين
اين آيه به انضمام بحثهايي كه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» گذشت با زمينه آيهٴ سورهٴ «ممتحنه» اين خطوط كلي روابط بينالملل را تبيين ميكند. در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آيهٴ 28 اينچنين بود: ﴿لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ﴾ يعني مسلمانها، مسلمين را رها بكنند [و] بروند به سراغ غير مسلم و آنها را هم اولياي خود قرار بدهند، خواه به معناي وليّ و سرپرست، خواه به معناي دوستان دروني ﴿وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ في شَيْءٍ إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً﴾؛ مگر در حال تقيه باشيد كه مستثناست ﴿وَ يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللّهِ الْمَصيرُ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» فرمود كه كافراني كه به شما ستم نكردند برقراري روابط دوستانه با آنها مجاز است. آيهٴ هشت و نه سورهٴ «ممتحنه» اين است: ﴿لا يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ﴾؛ كافراني كه درباره دين شما به مقاتله برنخواستند و شما را تبعيد نكردند [و] به تماميت ارضي شما آسيب نرساندند يا شما را از سرزمينتان محجور نكردند، خدا نهي نميكند كه نسبت به اينها برّ و نيكي كنيد، بلكه برّ و قسط و عدل را نسبت به اينها روا بداريد كه ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ﴾ ولي ﴿إِنَّما يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلي إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ﴾ نسبت به كافراني كه سوابق سوء داشتند؛ با شما مبارزه كردند، قتال كردند، شما را از سرزمينتان دور كردند و در تبعيدتان مظاهره و هماهنگي كردند، كمك يكديگر بودند پشتيباني كردند، خدا نهي ميكند كه آنها را اولياي خود قرار بدهيد با آنها تولي داشته باشيد، بلكه موظف هستيد از آنها تبري داشته باشيد ﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾[2] خب، پس نسبت به كافران اين دو حكم را به طور تفصيل بيان فرمود و از هم جدا كرد. پس دين، دين انزوا نيست كه با بيگانهها رابطه نداشته باشيد، بلكه با بيگانههايي كه داراي اين رذايلاند رابطه برقرار نكنيد، آن هم در حد بطانه ولي اگر كسي اين رذايل را نداشت، ارتباط با آنها جايز است.
غير خودي بودن مسلماناني که دچار رذايل اخلاقي هستند
مطلب ديگر آن است كه علت همانطور كه مخصص است، معمم است. اگر كسي به ظاهر، مسلمان شناسنامهاي بود و از نظر نژاد، مسلمان بود ولي به همين دردها و رذايل مبتلا بود آنها را هم نبايد به پستهاي كليدي رساند، مَحرم اسرار كرد چون دليل، هم تعميم ميدهد هم تخصيص. حالا اگر كسي به ظاهر مسلمان بود ولي ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ بود ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ بود، جزء اين گروه بود باز نميشود اينها را بطانه قرار داد. پس ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾ يعني دون شمايي كه مؤمنين راستين هستيد، حالا آن افرادي كه مثل شما نيست، خواه مسلمان نباشد يا مسلمان صوري باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، چون نهي ميكند چون در آيهٴ هشت فرمود كه از برّ و قسط نهي نميكند، در آيهٴ نه فرمود: ﴿إِنَّما يَنْهاكُمُ﴾ كه ﴿أَنْ تَوَلَّوْهُمْ﴾[3] با اينها رابطه نداشته باشيد، نه اينكه اينها را وليّ و سرپرست قرار ندهيد، بلكه دوست هم قرار ندهيد. البته، يك ارتباط بيروني كه آنها از اسرار آدم آگاه نباشند، داد و ستد باشد خريد و فروش باشد؛ اما نه در حد تولي، آن خب، عيب ندارد.
بيان دو اصل کلي در روابط بينالمللي اسلامي
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اگر گروه عظيمي زير پوشش اينها در اسارت اينها به سر ميبرند و اين رابطه ميتواند دو قشر عظيم مسلمانها را به هم مرتبط كند، ميشود با ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ﴾[4] آن رابطه را هم برقرار كرد، چون اگر دو گروهي باشند كه يكي مسلمان باشند و ديگري كافر، مشمول همين دليل هست؛ اما اگر دو گروه باشند كه هر دو مسلماناند و يكي از اين دو گروه، زير پوشش غير مسلم به سر ميبرد، ميتوان در اثر ارتباط غير كليدي، آن روابط اسلامي دو گروه را حفظ كرد. اصل اينكه غير مسلمان با مسلمان هماهنگ نيست اين را در سورهٴ مباركهٴ «مائده» هشدار داد؛ آيهٴ 82 سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ پس آنها دشمناند و حرف آنها هم براساس فرصت و انحصارطلبي اين است كه ﴿لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾[5] اما آيا اسلام هم همين حرف را ميزند كه ﴿لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ كه اصل بر انزوا و حصر است يا نه اصل بر برقراري روابط است «الا ما خرج بالدليل». آيهٴ هشت و نه سورهٴ «ممتحنه» در تأسيس اصل، نقشي دارد، اصل اين است كه نظام اسلامي با غير اسلامي در رابطه است «الا ما خرج بالدليل»، نه اينكه اصل آن است كه نظام اسلامي با بيگانهها رابطه نداشته باشد «الا ما خرج بالدليل»، صرف اينكه طرف مقابل، مسلمان نيست نميشود رابطه را قطع كرد يا نسبت به آنها برّ و قسط روا نداشت، بلكه اگر طرف مقابل در صدد ايذاي اسلام يا مسلمين است، آنجاست كه بايد هوشيار بود و با آنها رابطه بطانهاي نداشت. در بخشهاي ديگر همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» آنجا هم مشخص كرد، فرمود چه گروهي هستند كه نميشود آنها را محرم راز قرار داد.
در آيهٴ 51 سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ﴾؛ با آن بيگانهها و در همان سورهٴ «مائده» آيهٴ 57 فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفّارَ أَوْلِياءَ﴾ خب، اين مشخص است كه مركز نهي، جايي است كه آنها دين انسان را لهو و لعب اتخاذ كنند. حالا اگر كسي كاري با دين آدم نداشت، گفت من به دين شما عقيده دارم [و] با داشتن دو عقيده متخالف ما يك زندگي مسالمتآميز داشته باشيم، ظاهر اين را گفت و باطن هم خلاف اين از او كشف نشد، ميشود با اينها رابطه برقرار كرد؛ اما نه اينكه پست كليدي را آدم بدهد آنها را محرم اسرار خود قرار بدهد. پس اصل، بر حفظ ارتباط است «الا ما خرج بالدليل» نه اينكه اصل، عدم ارتباط است «الا ما خرج بالدليل» اين يك مسئله، مسئله ديگر اين است كه در پستهاي كليدي و بطانهگيري اصل، بر منع است «الا ما خرج بالدليل» نه اينكه اصل، بر جواز باشد «الا ما خرج بالدليل». دو گونه رابطه، نظام اسلامي با ديگران دارد: يكي روابط بين الملل و عموم كه اين كار به رازداري و آشنايي به اسرار و بطانهگيري و امثالذلك نيست. در اينجا اصل بر جواز است «الا ما خرج بالدليل»؛ يكي اينكه بخواهند اينها را محرم اسرار قرار بدهند، رازدار بكنند، كارهاي كليدي بدهند [و] مسائل عميق سياسي را با اينها در ميان بگذارند اين اصل، منع است «الا ما خرج بالدليل». خب، اينكه در آيات دليل را مشخص فرمود، فرمود ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا﴾[6] كذا و كذا، اين دليل را خوب مشخص ميكند. بنابراين دين اسلام يك دين انزوايي نيست كه بگويد: ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾[7] بلكه دين آزادي است و زندگي مسالمتآميز و روابط بين الملل را امضا ميكند «الا ما خرج بالدليل» اين دو مسئله هم جداي از هم است.
جمع بين دو اصل خودي نبودن غيرمسلمان و ارتباط با آن
پرسش:...
پاسخ: غرض اين است كه در همين آيه محلّ بحث، بطانه را به همان وليجه معنا كردند، «وليجه» يعني كساني كه از آنها به عنوان دُخلا ياد ميكنند به تعبير مرحوم شيخ در تبيان[8] يعني كساني كه در اندرون راه دارند، وليجه، بطانه، دخيل. در اين قسمتها كه فرمود اينها را وليجه قرار ندهيد يعني اينها را رازدار قرار ندهيد يعني بطانه قرار ندهيد، اين ناظر به همان مسئله دوم است كه اصل، منع است «الا ما خرج بالدليل» آياتي كه در سورهٴ «ممتحنه» بود اصل را در تأسيس اصل ميگفت جواز است «الا ما خرج بالدليل»[9] يعني اصل برقراري روابط بين الملل جايز است «الا ما خرج بالدليل» ولي اصل رازداري و وليجه و بطانه و دخيلگيري و وليّ اتخاذ كردن و امثالذلك اصل، منع است «الا ما خرج بالدليل»، لذا اين دو تا مسئله چون با دو دستگاه تأسيس اصل ميشوند، مباين هم هم نخواهند بود.
پرسش:...
پاسخ: چون دو تا مسئله است ما نبايد مستثنيات يكي از اين دو مسائل را با مسئله ديگر يكجا ذكر بكنيم. در هر مسئلهاي قيدي دارد و خواهشي هست. مسئله آن است كه اصل برقراري روابط با بيگانهها چطور است، آيا اصل، منع است «الا ما خرج بالدليل» يا اصل، جواز است، اين يك مسئله است. مسئله دوم بطانهگيري وليجهگيري، رازدار بودن كارهاي كليدي دادن اينجا چطور، اينجا اصل، منع است «الا ماخرج بالدليل» يا اينجا هم اصل، جواز است «الا ما خرج بالدليل».
پرسش:...
پاسخ: نه؛ غرض آن است که دو تا مسئله جداي از هم است: يک مسئله آن است كه اسلام ميگويد با هيچ كس رابطه برقرار نكن و منزوي باش «الا ما خرج بالدليل» يا اصل، برقراري روابط است «الا ما خرج بالدليل» اين يك مسئله است كه آيات سورهٴ «ممتحنه» در تأسيس اين اصل ميگويد اصل، جواز است[10] . مسئله دوم اين است كه اگر كسي خواست كارهاي كليدي را با بيگانهها در ميان بگذارد، بدهد آنها را وليجه، آنها را بطانه آنها را وليّ اتخاذ بكند آيا اصل منع است «الا ما خرج بالدليل» يا اينجا هم اصل جواز است «الا ما خرج بالدليل» اينجا اصل، منع است. اينجاست كه مرتب آيات سورهٴ «بقره»، آيات سورهٴ «مائده»، آيات سورهٴ «آل عمران» و آيات ساير سور نهي است: ﴿لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا﴾[11] اين نهي است و دليل اين نهي هم ما را به آن نكته اين كار آشنا ميكند و آن اين است كه اينها به اين اوصاف چندگانه پليد مبتلايند. حالا اگر كسي از يك سلامت سريرهاي برخوردار بود حالا يا براي اينكه حق براي او روشن نشد يا اينكه توانست نسبت به مسلمين بيتفاوت بماند، هيچگونه عداوتي، بغضايي با اسلام و مسلمين ندارد [و] او را هم به عنوان يك دين دارد نگاه ميكند و كينهاي در او نيست، سعي ميكند محبت متقابل داشته باشد نه يك جانبه، اين را خب اين آيات نميگيرد، چون علت، همانطوري كه مخصص است معمم هم هست. چه اينكه اگر كسي به ظاهر از نظر نژاد، مسلمان هست ولي اين رذايل را داراست آيات او را هم ميگويد كه شما كار كليدي ندهيد، بطانه نگيريد، وليجه نگيريد و مانند آن؛ چرا، چون ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ و مانند آن. خب، پس اين دو تا مسئله و دو تا اصل در تأسيس اين دو مسئله.
باقي گذاشتن راههايي براي ارتباط و پيوند با غيرمسلمانان
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، لذا در همان سورهٴ «ممتحنه» دارد كه اگر با كسي بد هستيد يك راه آشنايي و آشتي را هم حفظ بكنيد ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ شايد يك وقت رابطهتان خوب شد، حالا كه رابطهتان بد است تمام عداوت را اعمال نكنيد، بالأخره شما در يك خانواده داريد زندگي ميكنيد، شما كه نميتوانيد دورتان را احصار كنيد كه، اگر با كسي هم قطع رابطه كرديد اينچنين نباشد كه تا آن آخر اين عداوتتان را اعلام و اعمال بكنيد، راهي براي آشتي و آشنايي داشته باشيد، آيهٴ هفت سورهٴ «ممتحنه» اين است كه ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾.
پرسش:...
پاسخ: در همين آيهٴ هفت سورهٴ «ممتحنه» است. نه، آنكه بحثش گذشت به تأسيس اصل، غرض اين است كه اسلام نميگويد حالا كه رابطه را قطع كرديد براي هميشه رابطه را قطع كنيد، شما بشريد [و] ناچاريد [که] روي زمين زندگي بكنيد، خيلي از مواهب طبيعي است كه در ديار آنهاست، چه اينكه در ديار شما هم مواهب طبيعي هست. بالأخره بايد با هم زندگي كنيد و اگر رابطه باشد احياناً شما ميتوانيد پيامتان را به آنها برسانيد، اينچنين نباشد كه بالكلّ همه انحاي پيوند را قطع كنيد. خب، پس در اصل ارتباط، اصل جواز است «الا ما خرج بالدليل»؛ اما در آن مسئله دوم كه كارهاي كليدي و رازداري و بطانه و وليجه و دخيل و وليّ و امثالذلك است اين اصل، منع است «الا ما خرج بالدليل».
منظور از ﴿مِنْ دُونِكُمْ﴾ و ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ در آيه
خب اينكه فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾ اين كلمه ﴿مِنْ دُونِكُمْ﴾ نشان ميدهد كه مسلمين خودياند، آنها بيگانهاند ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ اين «ألٰا» يعني «قصر»؛ قصور كرد، كوتاهي كرد. در سورهٴ مباركهٴ «نور» كه فرمود: ﴿وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ﴾ آيهٴ 22 سورهٴ «نور» كه فرمود: ﴿وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبي وَ الْمَساكينَ﴾ يعني آنها كه داراي فضل هستند يعني ما به آنها روزي زائد داديم، رزق آنها را توسعه داديم حالا رزق ظاهري يا معنوي، اينها كوتاهي نكنند كه به مساكين و ذويالقربي ندهند، بلكه اهل بلوغ باشند نه اهل قصور و مساكين و فقرا را زير پوشش بگيرند. اين ﴿لا يَأْتَلِ﴾ از همين ماده «ألٰا» است يعني قَصَرَ، ﴿لا يَأْتَلِ﴾ يعني «لا يقتصر» كوتاهي نكنند دشمنان دين، كوتاهي نميكنند در ايجاد خَبل و خبال. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود اينها اگر به سراغ شما بيايند، خبال ايجاد ميكنند يعني فساد ايجاد ميكنند. در جنگ اگر شركت كنند اينطور است. آيهٴ 47 سورهٴ «توبه» اين است كه ﴿لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ﴾ يعني در جمع شما باشند ﴿ما زادُوكُمْ إِلاّ خَبالاً﴾ جز بينظمي و فساد، كاري از اين به ظاهر مسلمان صادر نخواهد شد، اينها منافق حقيقياند و در روز خطر خودشان را به كفر ميكشانند منافق، چون باطناً كافر است و ظاهراً مسلم، اينچنين نيست كه انسان دو تا اصل داشته باشد: يكي ظاهر و ديگري باطن، خب، اصل همان باطن اوست و ظاهر، فرع است نه اصل، لذا روز خطر اصل بر فرع غالب ميشود، اگر ظاهر هم مثل باطن اصل بود خب ممكن بود در روز خطر، وضع اينها روشن نشود كه به كدام سمت گرايش دارند ولي چون اصل انسان همان لبّ اوست، اين «اصل الانسان لُبّه»[12] براساس اصالت روح و اصالت قلب و عقل، انسان را معرفي ميكند كه انسان يك اصل دارد كه روح او و قلب اوست و يك فرع دارد كه اعضا و جوارح او هستند، چون هر دو اصل نيستند و يكي اصل است، منافق از نظر اصل، كافر است و از نظر فرع، مسلم لذا در روز خطر به سمت آن اصلش كه قلب است گرايش پيدا ميكند، لذا فرمود وقتي حادثه رخ داد ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾[13] يعني امروز كه روز خطر است اينها به سمت كفر نزديكاند، چون قلباً كافرند و از نظر اعضا و جوارح، مسلمان و چون «اصل الانسان لُبّه»، ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾.
ترکيب نحوي ﴿خبالاً﴾ و کنايه بودن ﴿أَفْوَاهِهِم﴾ از تمام جوارح
پرسش:...
پاسخ: اينها چون ترسويند ديگر، منافقاند از آنها برنميآيد ولي مسلمين را تضعيف ميكنند. خب اين ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ را بعضي خواستند بگويند دو تا مفعول گرفته: يكي «كُم»؛ يكي ﴿خبالاً﴾ نظير آيهٴ چهار سورهٴ «توبه» كه فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا﴾، «نقصه شيئاً» كه در اينجا دو تا مفعول گرفته، اينجا هم ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ يعني «لاينقصونكم خبالاً» يعني در ايجاد خبال و فساد، قصور و نقصي را روا نميدارند ولي خب ديگران گفتند اين ﴿خبالاً﴾ تميز است و مانند آن، نه مفعول ثاني، اگر مفعول ثاني باشد اين «لا يَأْلُونَ» بايد تضمين بشود يعني «لايمنعونكم خبالاً» يا تضمين، نظير قصور معناي نقص را داشته باشد، نظير آيهٴ چهار سورهٴ «توبه» كه ﴿لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا﴾ اينجا هم ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خبالاً﴾ يعني در برقراري خبال و ايجاد فساد، هيچ قصوري را روا نميدارند. خب ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ كه اين گذشت ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾؛ از دهان اينها، حالا دهان اينها منظور تنها گفتار نيست، بلكه رفتار و نوشتار اينها هم هست اين كلمه دهان كنايه از ساير جوارح هم هست، مثل اينكه كلمه قول، كنايه از همه كارهاست، اينكه ما ميگوييم حرف اينها چيست نه يعني فقط آنچه را كه ميگويند چيست، آنچه را كه ميگويند، آنچه را كه مينويسند آن خط مشي را ميگويند حرف.
اينكه فرمود از افواه اينها بغضا ظهور ميكند از دهان اينها، اين دهان كنايه از ساير اعضا و جوارح است يعني هر چه از دستشان برميآيد همان شراره بغض و غضب است، خواه به صورت گفتار باشد خواه به صورت رفتار، نوشتار و مانند آنها ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ اين دو سه قيد، چون ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ هم بود. اين ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كلمه ﴿لأَعْنَتَكُمْ﴾ و امثالذلك آنجا اين بحث گذشت، آيهٴ 220 سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿وَ لَوْ شاءَ اللّهُ َلأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾ كه «عنت» يعني ضرر و مشقت، «اعِنات» يعني به ضرر و مشقت انداختن. در اينجا فرمود آنها ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ يعني «ودوا عنتكم»؛ مشقت شما را دوست دارند، همين معنا در آيه بعد بازتر شد. پس اولين رذيلت آنها اين است كه ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ دوم اين است كه ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ سوم اين است كه ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ چهارم آن است كه ﴿وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: ...بله.
پرسش:...
پاسخ: درست است، آن هم همينطور است. آن منظور كلام تنها گفتار نيست، رفتار و نوشتار هم هست آن نيت پليدي كه انسان دارد از لابهلاي مكتوب او هم ظهور ميكند، از نوشتههاي او از رفتار او هم مشخص ميشود، لذا در سورهٴ 47 كه به نام مبارك حضرت(سلام الله عليه) بود آنجا فرمود آنها كه ضغن و حقد و كينه اسلام و مسلمين را در دل دارند، خيال ميكنند كه ذات اقدس الهي آن كينه مستتر را ظاهر نميكند[14] ، ميكند. حالا گاهي به صورت قول است گاهي به صورت فعل است گاهي به صورت كتابت است و مانند آن؛ منتها قول يك امر رايج است، مثل همان آيهٴ سورهٴ «ق» كه فرمود: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾[15] اينكه اختصاصي به قول ندارد كه، خب حالا انسان هر حرفي كه ميزند فرشتهها مينويسند. خب، هر چيزي را كه مينويسد چطور، هر قدمي كه برميدارد چطور، هر جايي را كه نگاه ميكند چطور، او هم همينطور است ديگر ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ﴾ شامل ميشود «ما ينظر من شيء، ما يسمع الي شيء و لا يأكل شيئاً و لايبصر شيئاً و لايكتب شيئاً» ﴿إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ ديگر. قول در اينگونه از موارد، كنايه از مطلق تصرف است. خب، اينكه فرمود: ﴿قَدْ بَيَّنّا لَكُمُ اْلآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ نوعاً فرمودند كه منظور از اين آيات يعني نشانههاي دشمنشناسي را ما براي شما تبيين كرديم كه منظور از اين آيات، آيات الهي نيست، نظير ساير موارد، بلكه آيات معناي لغوي خود را دارد يعني علامات و نشانهها، نشانههاي دشمنشناسي را ما مشخص كرديم و هر جا اين نشانه بود شما آنها را وليجه و بطانه اتخاذ نكنيد. اين معنا حق است؛ اما ميشود گفت كه آيات الهي كه تولي و تبري از بارزترين آيات الهي است و دستورات الهي است ذات اقدس الهي اينچنين براي شما مستدل ميكند، مبيّن ميكند كه با چه كسي وليّ باشيد و چرا و از چه كسي تبري كنيد و چرا.
تبيين دوستي و دشمني مسلمين با خودي و غيرخودي
خب، اين بحث هنوز تمام نشد، چهار رذيله از رذايل كساني كه نبايد آنها را كارهاي كليدي داد يا در مديريت، اينها كه الآن در نظام تلاش و كوشش ميكنند كه شرايط مديريت، اوصاف مديريت آفات مديريت اخلاق كارگزاران آداب كارگزاران و امثالذلك را بنويسند اين آيات خوبي است كه ذات اقدس الهي ما را راهنمايي ميكند كه كارهاي كليدي را به چه كسي بدهيد، محرمداري را، چه اينكه مسائل خصوصي هم همينطور است، هر كسي در مسائل اجتماع خودش هم اگر بخواهد دوستي داشته باشد، رفيقي كه محرم راز است داشته باشد، بايد اينها را شناسايي كند. اين آداب زندگي است، اينها انسان را زنده ميكند؛ هم در مسائل زندگي فردي و هم در مسائل اجتماعي و هم از نظر مسائل كلي كه در يك نظام حاكم است. فرمود رذيلهٴ ديگر اين است كه ﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ﴾ شما در اثر آن صفاي ضمير به عنوان اينكه اصالت الصحه قائلايد حمل ميكنيد فعل كسي را بر صحت و اصل را بر محبت قرار ميدهيد، اينها را دوست خودتان قرار ميدهيد، به اينها علاقهمنديد دوست اينهاييد؛ اما دوستيتان يك جانبه است، شما دوست اينهاييد ولي آنها دوست شما نيستند. اين كلمه ﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ﴾ در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» به سبك ديگر گذشت. در اينجا فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ﴾ اين ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ﴾ آيهٴ 66 سورهٴ «آل عمران» اين بود كه شما همانهايي هستيد، اين شما همانهايي هستيد كه ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ﴾ اين در صدر آيه گاهي قرار ميگيرد تا مخاطب را هشدار بدهد. اين«ها» گاهي روي اسم اشاره قرار ميگيرد ميشود هولاء، گاهي تنها ذكر ميشود، مثل همين آيه فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ﴾ نفرمود ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاَءِ﴾ نظير آيهٴ 66 همين سورهٴ «آل عمران» نيست كه اينها به روي اسم اشاره هم آمده باشد. فرمود ﴿ها﴾ اين حرف تنبيه است؛ آگاه باشيد! شما همانهايي هستيد كه روي سادهلوحيتان اينها را دوست داريد ولي اينها دوستان شما نيستند هوشيار باشيد، سادهلوح نباشيد ﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ﴾ شما همانهايي هستيد كه ﴿تُحِبُّونَهُمْ﴾ اين دشمنانتان را دوست داريد؛ اما ﴿وَ لا يُحِبُّونَكُمْ﴾ پس اين رذيلت پنجم كه به جاي اينكه جزاي احسان را به احسان بدهند، جزاي احسان را به اسائه ميدهند، جزاي محبت را به محبت بدهند، جزاي محبت را با ترك محبت ميدهند ﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ﴾ اما ﴿وَ لا يُحِبُّونَكُمْ﴾ اين ميشود ارتباط يك جانبه، نه دو جانبه.
بيان ايمان مسلمين به کتب آسماني
رذيلت ششمش اين است كه ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ﴾ شما به همه كتاب و به كتابهاي همه ايمان داريد به كتابهاي همهٴ انبيا و به همه مطالب كتاب خودتان ايمان داريد. اين دو تا موجبه كليه است شما به تمام كتابهاي آسماني به كتاب همه انبيا و به همه مطالبي كه در كتاب خودتان هست ايمان داريد ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ﴾ اما آنها اينچنين نيست، آنها به كتابهاي همه انبيا مؤمن نيستند، براي اينكه به قرآن ايمان ندارند، نسبت به كتاب خودشان هم ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾اند، كه ﴿وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً﴾[16] اينها دو تا موجبه جزئيه دارند شما دو تا موجبه كليه داريد. خب، شما با اينها خيلي فرق ميكنيد. اين فضيلتي است براي شما و رذيلتي است براي آنها به عنوان ششمين عامل پرهيز.
وجود کينه و نفاق در غيرمسلمانان
هفتم ﴿وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ﴾ اينها دو چهرهاند شما هم بايد از دو چهره اينها باخبر باشيد. اينها وقتي با شما هستند ميگويند ما حرفهاي شما را تصديق داريم، حالا ذيل آيه گرچه ناظر به منافقين است؛ اما اين تعليل آن روحش را حفظ ميكند ذيل آيه، راجع به منافقين است، چه اينكه از شأن نزول بعضي از نقلهاي تاريخي برميآيد ولي حالا اگر كسي جزء منافقين ديني نبود ولي جزء منافقين سياسي بود، ظاهراً در اين روابط و برخوردها ميگويد ما به تماميت ارضي شما طمعي نداريم؛ اما باطن [در] تصميم ديگر ميگيرند، خب آن را هم آيه شامل ميشود. اينچنين نيست كه دليل، او را نگيرد. فرمود كه اينها كساني هستند كه وقتي با شما هستند برخورد كردند ﴿قالُوا آمَنّا﴾ ما حرف شما را تصديق داريم ﴿وَ إِذا خَلَوْا﴾؛ از شما خالي شدند، به جمع خودشان رفتند اين سر انگشتشان را گاز ميگيرند روي شدت غضب كه اين كنايه از ﴿عَضُّوا عَلَيْكُمُ اْلأَنامِلَ﴾ يعني انسان متأثر يعني انسان غضبناك كه دستش به جايي بند نشد يا به عنوان سبابه متندم، اين انگشت سبابه را ميگزد يا انامل ديگري را گاز ميگيرد، اين نشانه غضب است. در قرآن كريم فرمود كه كافر تمام تلاشها و كوششها را در دنيا انجام ميدهد كه به مقصد برسد، وقتي مُرد ميبيند كه دستش خالي است و همه آن خدماتي كه انجام داده است رخت بربست و سراب شد، آنوقت ﴿يَعَضُّ الظّالِمُ عَلي يَدَيْهِ﴾ هر دو دستش را گاز ميگيرد. اين نشانه شدت تحسر اوست و شدت عصبانيت و غضبناكي اوست ﴿يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلي يَدَيْهِ﴾ كه ﴿يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً﴾[17] و مانند آن اينجا هم ﴿عَضُّوا﴾ يعني گاز ميگيرند عليه شما، انگشتان خودشان را از شدت غيظ و غضب كه نميخواهند شما مستقل باشيد، نميخواهند شما از رفاه برخوردار باشيد.
تبيين معناي ﴿مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ و ﴿عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ در آيه شريفه
آنگاه همانطوري كه در پايان آيهٴ قبل فرمود: ﴿قَدْ بَيَّنّا لَكُمُ اْلآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ در اينجا هم ميفرمايد كه ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ اين يك فرمان است، اين ﴿قُلْ مُوتُوا﴾ نه اينكه در برخورد بعدي به اينها بگوييد: ﴿مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ اين معنايش اين نيست كه [بلکه] معنايش اين است كه شما شرّ اينها را از ذات اقدس الهي مسئلت كنيد كه برطرف كند، به اينها بگوييد در باطن به اينها بگوييد در غيظتان بميريد ما همين وضع مستقلي كه داريم، داريم اين يك، و از خدا هم بخواهيد كه شر اينها را به خود اينها برگردد و ريشهكن بشود دو، ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ نه اينكه حالا در جلسه بعد به اينها بگوييد برويد از شدت غضب بميريد تا آنها بگويند ما غضبي نداشتيم. خب، رابطهتان با خدا اين باشد كه سقوط آنها را طلب كنيد و بدانيد هم كه اينها در غياب شما خشمگيناند و سقوط شما را طلب ميكنند و اينكه شما با خدا اين رابطه را برقرار كنيد، سرّش اين است كه ﴿إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ ذات اقدس الهي به آنچه ذاتالصدر است ميداند. يك وقت است انسان چيزي را در جيب خود پنهان كرده يا چيزي را در دست دارد خب، خدا ميداند. چيزي را در دل دارد؛ آن خاطراتي كه در دل مستتر است آن خاطرات را ميگويند ذاتالقلب يعني اوست كه در دل است، اوست كه در صدر است او ذاتالصدر است ذاتالقلب است ذاتالبطن است ﴿عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ يعني ﴿عَليمٌ﴾ به خاطراتي كه اين خاطرات داراي دلاند يعني در دل مستقرند، نه اينكه به صدر عالم است به صدر كه عالم است به خاطراتي هم كه در دل مستقرند و مستتر آنها را هم عالم است، چون از آنها عالم است شما را باخبر كرده كه قلبشان اينچنين است.
شادي غيرمسلمين از آسيب ديدن مسلمانان
آنگاه رذيلت بعدي كه از اينها ياد ميكند اين است كه ميفرمايد: ﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها﴾ آنها اينچنيناند كه حالا اگر از دست خود آنها آسيبي به شما نرسيد ولي طبق علل و عواملي حالا يا روي مشكلات دروني شما يا از جاي ديگر به شما كمترين آسيبي برسد، اينها خوشحال ميشوند يا كمترين رفاهي برسد اينها نگران ميشوند. درباره رفاه، تعبير به «مَس» كرد، فرمود: ﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ﴾، «مَس» آن حسنه كم كه فقط برخورد بكند يعني تماس داشته باشد نه اصابه، كمي هم حسنه و رفاه به شما برسد اينها نگران ميشوند؛ به خير كم شما هم راضي نيستند، هيچ راضي نيستند به شما خيري برسد ﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ﴾؛ بدشان ميآيد.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ نه اين كل اين فرازها، كل اين مقطع زمينه است تا وارد بشويم در سرفصل بعد که فرمود: ﴿وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّي الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ﴾[18] اين بدون اينكه نامي ببرد با ضمير هم سخن ميگويد، معلوم ميشود كه درباره همان اسم ظاهري است كه قبلاً گذشت وگرنه اين يك سرفصل جدايي نيست كه با ضمير شروع بشود. اول فصل با ضمير شروع نميشود، اينكه فرمود: ﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ﴾ معلوم ميشود اين ﴿تَسُؤْهُمْ﴾ به همان ﴿مِن دونكم﴾ برميگردد، همه اين ضماير به آنها برميگردد. فرمود كه ﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ﴾ بدشان ميآيد؛ اما ﴿وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ﴾ اگر مصيبتي به شما كه ناگوار است برسد ﴿يَفْرَحُوا بِها﴾؛ فوراً خوشحال ميشوند. خب، حالا سؤال ماييم و دشمنان بيگانه كه داراي اين همه رذايلاند بعضي رذايل اخلاقياند، بعضي رذايل سياسياند، بعضي رذايل فرهنگياند كه اگر اينها باز بشود مشخص ميشود كه به چند رذيلت برميگردد. خب، ما با اينها چه كنيم، فرمود: ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾؛ صبر و استقامت داشته باشيد پيروزيد.
«و الحمد لله رب العالمين»