69/11/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 116 الی 120
﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ﴾﴿116﴾﴿مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ ريحٍ فيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾﴿117﴾﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنّا لَكُمُ اْلآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾﴿118﴾﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾﴿119﴾﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾﴿120﴾
سراب بودن اعمال کفار
به دنباله بحثهاي گذشته و قبل از جريان جنگ آينده، سه چهار آيه را در زمينه روابط مسلمين و غير مسلمين بيان ميكند. قبل از اينكه به اين سرفصل بعدي برسيم تتمه مطلب گذشته يكي دو تا نكته مانده است و آن اين است كه كافر به مال و فرزند خود خيلي تكيه ميكند و قرآن نه تنها درباره مال و فرزند آنها سخن ميگويد، بلكه درباره اعمال اينها هم حرف ميزند كه آيهٴ سورهٴ «نور» جامعترين اين بخشها بود. فرمود كار كافران، مثل سراب است ﴿الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ﴾[1] آن اعمال، جامع است از بهرهبرداري از مال، بهرهبرداري از اولاد، بهرهبرداري از فئه و گروه. در آيات ديگر اموال و اولاد زياد آمده و در بخشي از آيات، فئه و حزب و گروه هم آمده؛ اما آيهٴ «نور» جامعترين اينهاست كه فرمود كار شما، خواه كاري كه مباشرتاً انجام ميدهيد يا كاري كه تصويباً انجام ميدهيد [امّا] كاري كه تصويباً انجام بدهيد خواه به وسيله مال باشد خواه به وسيله فرزند باشد خواه به وسيله گروه و باند، هيچ كدام از اينها نافع نيست، چون سراب است.
مراد از کلمه ﴿صِرُّ﴾
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿كَمَثَلِ ريحٍ فيها صِرُّ﴾، ﴿صِرُّ﴾ همان شدت است حالا يا در سرما يا در گرما، باد تند و شديدي كه سرد است يا باد شديدي كه گرم است، نظير آنچه در سورهٴ «بقره» گذشت و كلمه اصراري كه در مواردي از قرآن كريم به كار رفت مِن جمله در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آيهٴ 135 كه فرمود: ﴿وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا﴾؛ اصرار ندارند يعني خيلي شديد نيستند درباره آن فحشا و زشتي كه انجام دادند، آنها كه دارد ﴿وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا﴾[2] يعني شدت ميورزند. اين ماده اصرار هم از همين «صِرّ» نشأت ميگيرد «صِرّ» هم شدت و صلابت و امثالذلك است كه اصرار هم از همين باب هست. نوع كلماتي كه در باب «صِرّ» به كار رفت همين معناي شدت را به همراه دارد؛ منتها در كلمه «صروره» توجيهي لازم است كه «صروره» به معناي كسي كه حج نكرده چه مذكر چه مؤنث، توجيهي لازم است كه چرا او را «صروره» گفتند؛ آيا جزء نوادر هست يا نه، آن هم محدوديت و تقيّد و امثالذلك در او تعبيه و جاسازي شده است وگرنه خانوادههاي اين كلمه، معناي شدت و صلابت را به همراه دارد. «صرصر»، صرصري كه درباره قوم عاد بود كه در چند قسمت قرآن آمده، اينها معناي صِرّ و صَرّ و امثالذلك را دارند «صرير» همان صوت شديد هست و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: «صروره» يعني كسي كه حج نكرده، چه مذكر چه مؤنث اين هم از همين ماده «صَرّ و صِرّ» است؛ منتها يا بايد گفت از نوادر هست و اين معناي شدت را به همراه ندارد يا او را هم توجيه كرد كه او هم چون محدوديتي دارد، تقيّد خاصي دارد در حج كسي كه صرور است با غير صروره، فرق دارد از آن جهت كلمه «صروره» را در آنجا به كار بردند.
مهلت دادن به کفار بخاطر نزديکي آنان به جهنم
پرسش:...
پاسخ: اين زمان آزمون كه معيار نيست، اگر امتحان نباشد و اگر نشاط زودگذر نباشد، هيچ عاقلي حاضر نيست مال جمع كند كه، براي اينكه يك لذت كاذب زودگذري دارد، ميفرمايد اين لذت كاذب زودگذر اين لحظه آزمون است شما اين لحظه آزمون را به حساب نياوريد، ببينيد كار پايانش چيست ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما﴾ از مواردي كه رسم الخط با آن نكات ادبي هماهنگ نيست اين است كه «أَنَّ ما» ولي در قرآن كريم ﴿أَنَّما﴾ دارد ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾[3] ؛ ما داريم اينها را امتحان ميكنيم، در لحظه امتحان كه مشخص نيست چه كسي موفق است چه كسي شكست خورده كه، هميشه همينطور است، لذا فرمود: ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[4] ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ كذا و كذا ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾؛ فرمود ما اينها را مقداري ميدان دو را باز كرديم كه بدوند، خيال نكنند اينها جلو افتادند ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾ ما اينها را ميدان داديم كه بدوند، راهنمايي كرديم كه كجا بدوند؛ اما اينها به سمت جهنم ميدوند، نميدانند كه به سرعت كجا ميروند ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْديهِ إِلي عَذابِ السَّعيرِ﴾[5] اينها تحت ولايت شيطانند با سرعت هم دارند ميروند و شيطان هم اينها را رها نميكند، كارش هم اين است ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ﴾ يعني بر شيطان كه ﴿مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ﴾ يعني شيطان «يضل» او را ﴿وَ يَهْديهِ إِلي عَذابِ السَّعيرِ﴾ پس ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾؛ اينها خيال نكنند كه جلو افتادند و خيال نكنند كه اينها معجزند [و] ما را عاجز كردهاند [بلکه] اينها معاجزند، ما را عاجز كردند معاجز نيستند، معجز نيستند، سابق نيستند، خير هم به آنها داده نشد، اين چهار طايفه آيات است.
پرسش:...
پاسخ: نه نميبينند؛ الآن اينها در كلاس امتحاناند، همان حرفي كه ديگري گفته و زينب(عليها سلام) فرمود كه الآن شما داري امتحان ميشوي [و] خيال ميكني برندهاي[6] ، اين ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ﴾، ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ﴾ كه در قرآن فراوان است، فرمود شما الآن داري امتحان ميشوي، خيال نكن برندهاي ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾، ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾[7] اين تعبيرات چهارگانه، فرمود ما را عقب نزديد ما به شما ميدان داديم كه بدويد به طرف جهنم.
پرسش:...
پاسخ: دار حساب نيست؛ اما بيحساب نيست، دار يعني گتره و گزاف نيست كه هر كس هر كاري انجام بدهد، آن عذاب آخرت سر جايش محذوف است؛ اما آن عذاب آخرت كه به كفر و عقيده سوء برميگردد آن سر جايش محفوظ است؛ اما اين عملي كه اين شخص كرده از اين عمل، بهره دنيايي هم نميبرد كه حالا ما دنيا را سپرديم به دست اينها كه هر بينظمي ميخواهند بكنند، بكنند فقط ما در آخرت بررسي ميكنيم، اينطور نيست.
وظيفه مبارزه با باطل و پيروزي هميشگي حق
پرسش:...
پاسخ: يعني پيروزي، يك وقت است كسي يک چند سالي مال دارد و در راه تباهي قدم برميدارد اين را قرآن وعيد نكرد كه حتماً بگيرد ولي اگر در برابر حق ايستادهاند، اينها را مهلت ميدهد بعد ميگيرد؛ اينچنين نيست كه گاهي حق پيروز باشد گاهي باطل پيروز باشد، اين به نحو موجبه جزئيه آن هم به نحو موجبه جزئيه، حسابي در جهان نباشد، اينطور نيست. مثل يك باغباني از باب تشبيه معقول به محسوس، مثل يك باغبان ورزيده مهرباني كه مرتب آبياري ميكند اين درختها را سرسبز ميكند؛ اما هميشه اين باغ، يك علف هرزي دارد باغ، بدون علف هرز نميشود؛ اما هميشه او هم وجين ميكند. خب، اين علفهاي هرز هميشه هستند ولي به هم متصل نيستند؛ اما اين نهالهاي مثمر به هم متصلاند، اصلاً باغ براي همين آمده. فرمود هر وقت با باطل رفتند قيام بكنند ما اينها را سركوب ميكنيم ﴿نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾[8] ؛ ما باطل را مغزكوب و دماغكوب ميكنيم ما به دست باغبانمان كه ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾[9] اين داس هميشه هست، نميگذاريم يك علف هرز سبز بشود ما اينها را وجين ميكنيم. خب، باغ كه بيعلف هرز نيست، هميشه موسي، فرعوني دارد هميشه ابوسفياني هست. بخواهيد علف هرز سبز نشود اين ﴿لاَ فِيهَا غَوْلٌ وَلاَ﴾[10] كذا و كذا اين ميشود بهشت ولي علف هرز، جايي در باغ ندارد خلاصه و باغ هم هميشه علف هرز دارد، اين وضع دنياست. الآن هم كه شما بررسي ميكنيد الآن ديديد كه چهار تا علف هرز صف كشيده الآن هم باز شما يك مدت كوتاهي بيازماييد ببينيد مسئله خليج با همه كيد و مكري كه دارد ﴿أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ﴾[11] هست يا نه؛ منتها كفري با كفري ديگر اين وسطها اسلام ميماند بالأخره ﴿أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ﴾ توقع داشته باشيم كه اصلاً اين باغ، علف هرز نداشته و باشد اين ديگر امتحان نيست، اين دنيا نميشود اين ميشود بهشت؛ اما علف هرز در اين نظام جايي ندارد، لذا ذات اقدس الهي فرمود اينچنين نيست كه گاهي حق، پيروز باشد گاهي باطل، اينطور نيست، گاهي شما زخمي ميشويد گاهي آنها، اما اصلي با شماست كه آنها اصلاً ندارد ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ﴾[12] كذا و كذا ﴿إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ﴾؛ اگر شما الم و درد داريد آنها هم درد و رنج دارند؛ اما ﴿تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾[13] شما به جايي بنديد كه آنها بند نيستند، شما اميد داريد آنها به جايي متكي نيستند.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همينطور است؛ چند بار ميآزمايد، ميفرمايد اگر كشته شدن است با هم هستند، زخمي است با هم هستند، اسير شدن است با هم هستيد؛ اما چيزي شما داريد [که] آنها ندارند ﴿إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ﴾ اما ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾ اين ﴿تَرْجُونَ﴾ دستور اميد است يعني شما به جايي متكي هستيد، آنها نيستند.
پرسش:...
پاسخ: درباره آخرت كه
پرسش:...
پاسخ: درباره آخرت كه آنها اصلاً هيچ سهمي ندارند؛ اينچنين نيست كه گاهي شما گاهي آنها.
آسمانها و زمين سربازان فرمانبردار پروردگار
پرسش:...
پاسخ: بله آنها هميشه محروماند و مؤمنين هميشه در رفاهاند؛ اما درباره دنيا اين نظام اينچنين نيست كه گاهي حق پيروز بشود گاهي باطل، آنها آمدند گفتند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾[14] فرمود حالا تماشا كن ببين ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ هست يا نه، آنها آمدند گفتند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ يعني آل فرعون، از اين طرف ذات اقدس الهي به موساي كليم دستور داد به آنها بگو اگر ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ در ميدان مسابقه و تحدي ببينيم ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ است يا ﴿تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ﴾[15] است، بساط آنها را برچيد هميشه همينطور است اينها را جمع كرد ريخت در دريا. فرمود ما هر وقت علف هرز جمع بشود اين را در دريا ميريزيم يا به زمين ميريزيم يا ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾[16] است يا ﴿فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ﴾[17] هست يا ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحًا صَرْصَرًا﴾[18] هست، چون ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[19] عدهاي را با ريح صرصر يك عده را با خسف ارض، يك عده را با دريا، يك عده را با آتش [آتش] امثالذلك. فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾[20] اين باغ باغباني دارد بالأخره، ما به علف هرز مهلت نميدهيم كه اين همچنان سربكشد ولي هميشه اين باغ، علف هرز دارد ما هم البته درو كننده فراواني هم داريم، اين كل نظام هست.
بيفايده بودن کثرت اموال و اولاد براي کافران
در اين كريمه چون درباره مال و اولاد اينها خيلي تكيه ميكردند، ذات اقدس الهي حرف اينها را نقل ميكند بعد ميفرمايد كاري از اينها ساخته نيست و يكجا قضيه را ختم ميكند. در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» حرف اينها را نقل كرده آيهٴ 35 به بعد كه ﴿وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادًا وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾ اينقدر وضع سرمايهدارها طوري بود كه ميگفتند هر كه ييلاق مرد است قشلاق هم مرد است، اين ضرب المثل متكاثرين بود، ميگفتند هر كه در دشت مرد است در دامنه كوه هم مرد است يعني هر كسي دنيا وضعش خوب است، آخرت هم وضعش خوب است، اين همان ضربالمثل جاهلي است كه بالأخره رسوباتش آمده در اين سرزمين ديگر. شما اين كلمه نمير را در تعبيرات گوناگون در بين زبانهاي مختلف فراوان شنيديد كه مثلاً يك مال نميري براي ورثه من بگذاريد. اولاً باغ و ملك و اينها را ميگفتند ملك نمير، بعد فرشهاي خوب را ظرفهاي مسي محكم را ميگفتند مال نمير، اين يك اصطلاح جاهلي بود كه كم كم در بين مردم هم رواج پيدا كرده گفتند كه من گمان نكنم «ان تظن ان تبيد هذه ابدا» يعني اين «باد» يعني «هَلَكَ»، «تبيد» يعني «تهلك». گفت اين باغي كه ما احداث كرديم اين يك ملك نميري است، اين ملك نمير يك اصطلاح جاهلي بود كه الآن هم هست و اين اصطلاحات آن روز بود و در بين متكاثرين همان اصطلاح هست، چون علف هرز بالأخره حرفش همه جا يكي است ﴿نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادًا وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾[21] اين حرف آنهاست كه در سورهٴ «سبأ» مشخص كرد، بعد فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ رَبّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ ٭ وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفي﴾؛ از مال و فرزند چه كاري ساخته است ﴿إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾[22] .
بيان ادبيات خاص و هدايتگر قرآن
نكته ديگري كه به عنوان اصل قرآني در اين قسمتها هست اين است كه قرآن به اين فكر نيست كه آن ادبيات رايج را به رسميت بشناسد و به همان سبك سخن بگويد، بلكه آن ادبيات رايج را بها ميدهد بعد آن ادبيات صبغه الهي گرفته را به كار ميبرد. شما در خيلي از موارد ميبينيد كه بين مستثنيٰ و مستثنيٰ منه هماهنگي نيست. گاهي سخن از كار است و صاحب كار استثنا ميشود، گاهي سخن از وصف است موصوف استثنا ميشود، آنوقت آنهايي كه به اين نكات توجه ندارند، ميگويند چيزي محذوف است، چيزي در تقدير است، چيزي كم است و چيزي زياد هست تصرفي در كلمات قرآن به كار ميبرند، مثل ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾[23] خب ﴿وَ لكِنَّ الْبِرَّ﴾ حالا آمدند گفتند نه ﴿وَ لكِنَّ الْبِرَّ﴾ نيست و لكن البَر هست يا نه «لكن ذو البر من آمن بالله» است يا «لكن البِر بِرُ من آمن بالله» اين سه چهار وجه گفتند تا جور در بيايد، در حالي كه اصلاً كار قرآن بر اين است كه اوصاف را ميشمارد تا به آن لبه حساس ميرسد، آنوقت از موصوفين سخن ميگويد، چون يك كتاب علمي نيست، نظير كتابهاي فلسفه و فقه و اينها كه فقط در مسايل تئوري حرف داشته باشد يك كتاب هدايت و نور است، لذا علم را با عمل ميبافد در عين حال كه از وصف سخن ميگويد موصوف را معرفي ميكند. وقتي كه ميخواهد علم را بيان كند از علما ياد ميكند، از ايمان بخواهد سخن بگويد مؤمنين را معرفي ميكند، چون اين يك كتاب علمي كه نيست، نظير كتاب حوزه و دانشگاه كه كه فقط مسايل خشك علمي را داشته باشد، ميشود نور، ميشود هدايت لذا شما ميبينيد با اين اصل قرآني وقتي كه بررسي كرديد ﴿لَيْسَ الْبِرَّ﴾ نيكي اين نيست كه آدم به سمت شرق و غرب رو كند: ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ به جاي اينكه نيكي را تبيين كند، نيكان را معرفي ميكند يا ميفرمايد كه ﴿يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ٭ اِلاّ مَنْ أَتَي اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾[24] اين با نظم ادبي كه هماهنگ نيست، براي اينكه بايد گفته ميشد «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ الا الايمان» يا «الا سلامة القلب» چون اگر مال و فرزند نافع نيست عمل نافع است سلامت قلب، نافع است، نه اينكه ﴿اِلاّ مَنْ أَتَي اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ اگر ميفرمود همه در عذاباند ﴿اِلاّ مَنْ أَتَي اللّهَ﴾ اين هماهنگ بود كه روزي كه هيچ كس نفع نميبرد ﴿اِلاّ مَنْ أَتَي اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ اين هماهنگ است؛ اما وقتي مستثنيٰمنه اين است كه ﴿يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ﴾ مستثنيٰ بايد باشد «الا سلامة القلب» سلامت قلب نافع است ولي قرآن سلامت قلب نميخواهد، صاحب قلب سليم ميخواهد يك كتاب علمي نيست كه فقط درس بگويد، كه سخنش تعليم است نه تدريس، لذا فرمود: ﴿اِلاّ مَنْ أَتَي اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾.
جزاي مضاعف انفاق در راه خدا
از همان قبيل همين آيهٴ محلّ استشهاد است در سورهٴ «سبأ» فرمود: ﴿وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفي﴾؛ مال و فرزند انسان را زلفي و درجه نميدهد. خب، چه درجه ميدهد نظم صناعي اين است كه انسان بگويد: «الا الايمان» ايمان آدم را مزلف ميكند يعني مقرب ميكند زلفي ميدهد ولي نفرمود «الا الايمان» كه فرمود: ﴿إِلاّ مَنْ آمَنَ﴾ براي اينكه خاصيت نور اين است، خاصيت نور اين است كه فقط حرف خشك نزند، آن موصوف را هم بسازد و به جامعه تربيت كند. فرمود: ﴿وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفي إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ﴾[25] ؛ فرمود حالا ما نميگوييم نداشته باشيد اگر از راه حلال فراهم كرديد و در راه حلال صرف كرديد اجرتان دو برابر از ديگران است؟ چرا؟؟؟ جزاء الضعف داريد؟ براي اينكه دو تا كار كرديد هر دو هم اساسي بود يكي اقتصاد سالم يكي بجا صرف كردن خب اجرتان دو برابر است اينچنين نيست كه اگر كسي زحمت كشيد يك مال حلالي فراهم كرد و در راه خير صرف كرد اين يك جزا داشته باشد كه خب، اين دو تا كار اساسي كرده و دو تا جزا دارد فرمود آن مال و آن اولاد دو تا كيفر تلخ دارد، بيجا فراهم كرديد و بيجا صرف كرديد، لذا ﴿اِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ﴾[26] اما آن كه از راه صحيح فراهم كرده و در راه صحيح صرف كرده نه تنها كار بدي نكرده كار خوبي كرده، نه تنها يك كار خوب كرده جزاي مضاعف دارد پس ﴿وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفي إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ﴾ چرا، چون ﴿بِما عَمِلُوا﴾ عمل مضاعف دارند خب جزاي مضاعف هم دارند، اينطور نيست كه بيكار بودن و پرهيز از دنيا و طرح اقتصادي ندادن يك فضيلتي باشد كه، اگر طرح اقتصادي سالم داد يك عبادت است و همان را بجا مصرف كرد عبادت ديگر است [و] جزاي مضاعف دارد. خب پس قرآن كريم در اينگونه از موارد براي اينكه مربي باشد و معلم باشد به جاي اينكه وصف را استثنا كند موصوف را معرفي ميكند و استثنا ميكند، به جاي اينكه كار را استثنا كند صاحب كار را نشان ميدهد. به اينها فرمود كه اگر عذاب الهي بخواهد بيايد شما را وجين كند از مال و اولادتان كاري ساخته نيست[27] خب فئه شما اموال و اولاد هم داشت ديگر، شما يك گروهي بوديد. حالا تك تك شما اموال و اولاد داريد كه كاري ساخته نيست، براي اينكه فئه شما اموال و اولاد داشت كاري ساخته نبود.
انسان منشأ ظلم به خودش
در آن قسمت فرمود كه ﴿وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾؛ ما به اينها ستم نكرديم، يك وقت است كه ميخواهد بفرمايد خدا ستم نميكند اين از اوصاف سلبيه ذات اقدس الهي است خب، آنجا الله مقدم است ﴿وَ ما رَبُّكَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾[28] و امثالذلك. يك وقت است كه نه سخن اين نيست كه خدا ظالم نيست، سخن اين است كه ظلمي واقع شده، فعلي واقع شده اما فاعلش كيست فرمود فاعلش خدا نيست خود شماييد در اينگونه از موارد تعبير اين است كه خدا ستم نكرد اين خدا ستم نكرد ناظر به آن نيست كه خدا ظالم نيست، نظير ﴿وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا﴾[29] يا ﴿وَ ما رَبُّكَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾ او اصلاً در بيان وصف ذات اقدس الهي هست كه ظلم از صفات سلبيه خداست. اما اين آيه درباره آن سياق نيست، اين آيه ميخواهد بگويد ظلمي واقع شده ظالم اين ظلم خدا نيست و شماييد اين براي تعيين فاعل است نه براي اينكه اصلاً ظلم به خدا ارتباط ندارد، آن لسان ديگري است البته، او را آيات ديگر تفهيم ميكند، اين كريمه ميخواهد بفرمايد ظلمي شده، ظالم اين ظلم خدا نيست و به قضا و قدر بد نگوييد، خودتان هستيد. همان است كه لا يَلوَمنَّ الا نَفسَهُ خب قبل از اينكه مسئله جنگ و مسئله لشكركشي بيگانهها را در قبال اسلام بازگو بفرمايد زمينهسازي ميكند كه مسلمين با هم باشند و به بيگانه ارتباط نداشته باشند و بيگانه براي هميشه بيگانه است كاري از او ساخته نيست، اين شخص ميشود طافح يعني كاري از او ساخته نيست نه بد است نه خوب، اينها مرجي لامر اللهاند؛ حجت بر اينها تمام شد كه خب با يك سبك ديگري خدا با آنها رفتار ميكند. اگر عمل مباح را هم رنگ ديني به او داد، مثل غذا خوردن وقتي كنار سفره مينشيند غذا خوردن مباح است؛ اما ميگويد: «قوّ علي خدمتك جوارحي»[30] صبغه ديني به او ميدهد ميشود مستحب. اگر صبغه ديني به او نداد جزء كارهايي نيست كه به حساب بيايد با آن فضايل يا رذايل ديگري كه كسب كرده است ميشود متحد.
پرسش:...
پاسخ: نه اين تشبيه مركب است به همان دو بياني كه گذشت يا اينكه انفاقي كه [بر] عليه اسلام به كار ميبرند اين مثل ريح سوزان است يا نه، خدماتي كه اينها كردهاند مثل آن كشتي است كه باد سوزان بزند [که] تشبيه، تشبيه مركب است [و] عصاره مشبه با مشبه به هماهنگ است.
دور نگه داشتن کفار از اسرار مسلمين
خب، فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾؛ فرمود مؤمنين! شما كه ايمان آورديد و ذات اقدس الهي را پذيرفتيد، در روابط اجتماعي، سياسيتان كساني كه مسلمان نيستند آنها را جزء بطانه خود قرار ندهيد، لباسي كه انسان در بردارد يك بطانه دارد يك ظهاره، بطانه آستر است و ظهاره أبره است. بطانه به بدن نزديكتر است آن درون است، ظهاره كه أبره است از بدن دور است، كساني كه جزء مرتبطين خاص با آدماند، رازدار آدماند دوستان صميمياند، اينها بطانهاند اندرونيها را ميگويند بطانه [و] بيرونيها را ميگويند ظهاره. فرمود آن كه رازدار شماست و اندروني شما را مستحضر است آن را از غير مسلمانها قرار ندهيد كه آنها به اسرارتان آگاه بشوند. در مسائل انساني بطانه يعني آنهايي كه به اندرون راه دارند از ظهاره يعني آنهايي كه در بيروني به سر ميبرند مقدم و مقرباند ولي در لباسها و در فرشها اينها البته ظهاره مقدم بر بطانه است، بطانه آن آستر است [و] آستري لباس، مثل ابري لباس ارزش و قيمتي ندارد. آستري فرش، مثل ابره فرش قيمتي ندارد، لذا آنچه در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» در وصف فرشهاي بهشتيان آمده است كه ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾[31] يعني آستر فرش بهشتيان استبرق و حرير است، گفتند وقتي بطائنش استبرق است پس ظهائرش چه خواهد بود. وقتي آستر فرش، حرير شد ديگر ابرهِ آن چيزي است كه در دنيا نمونه ندارد، گفتند فكيف بظهائرها به هر حال «بطانه» يعني آنها كه به اندرون راه دارند. فرمود غير مسلمان را به اندرون كشورهاي اسلامي راه ندهيد كه آنها محرم اسرار سياسي، نظاميتان باشند.
رذايل اخلاقي مؤثر کفار در براندازي جامعه اسلامي
حدود چندين رذيلت براي اينها ميشمارد. اين رذايل نفساني اينها هر كدام براي براندازي شما نقش دارد چندين رذيلت، شايد حدود ده رذيلت يا كمتر و بيشتر ميشمارد كه بخشي از آنها در اين دو سه تا آيه است بخشي هم در آيات ديگر، فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾ اين نهي، بعد اين نهيها را مستدل ميكند، بعد ميفرمايد ما اينچنين آيات الهي را براي شما شرح ميدهيم، نظير آنچه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» گذشت وقتي كه اسرار بعضي از احكام را بازگو كرد در همين سورهٴ «آل عمران» كه ما را به اتحاد دعوت كرد، فرمود كه شما دشمن بوديد با ايجاد الفت دوست شديد ﴿كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها﴾ آنگاه راز دعوت به اعتصام و اتحاد را كه مستدل كرد و بيان فرمود، فرمود: ﴿كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾ اينها از آن مسائل تعبدي صرف نيست كه ما بگوييم شما نميدانيد ولي بالأخره انجام بدهيد تا بر شما كشف بشود، اين مسئله اتحاد را مستدل كرد، فرمود: ﴿فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾[32] در مسئله پرهيز از بطانهگيري دشمنان دين، چندين نكته را بازگو ميكند بعد ميفرمايد ما اسرار الهي را اينچنين براي شما شرح ميدهيم ﴿إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾.
مشقت افتادن مسلمين در تلاش کفار براي ايجاد فساد
حالا شما به حساب بياوريد، ببينيد چندين رذيلت سياسي، اجتماعي اينها را ذكر كرد. فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾ چرا، براي اينكه ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ «ألٰا، يألُو» يعني كوتاهي كرد و كوتاهي ميكند، اينكه در كتابها آمده است كه «لَن آلوکم جُهداً»[33] يعني من در بذل جهد كوتاهي نكردم [و] هر چه مقدورم بود بيدريغ، اعمال كردم. اينجا هم فرمود: ﴿لا يَأْلُونَكُمْ﴾ يعني كوتاهي نميكنند در چه؟ ﴿خَبالاً﴾ فساداً، در افساد شما، ايجاد فساد به هم زدن نظم شما هيچ كوتاهي نميكنند. پس اينها را به درون كشورتان راه ندهيد، به درون مسائل سياسيتان اينها را آگاه نكنيد. ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ خبال، همان فساد است مجنون را كه ميگويند «ذو خبل» براي اينكه گفتند عقلش فاسد است اين يك ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ كه اين «ما» گفتند مصدريه است، اين ميشود «ودوا عَنَتَكُم»، «عنت» همان مشقت است، گفتند اگر خوف عنت بود ميتواند يا لازم است نگاه كند «عنت» يعني مشقت، ضرر و مانند آن كه خدا اگر بخواهد ﴿لأَعْنَتَكُمْ﴾[34] يعني شما را به مشقت مياندازد. خب، پس دشمنان شما علاقهمندند كه شما به زحمت بيفتيد، هم نظم و سازمان دروني شما را به فساد منتهي ميكنند، هم مشقت شما را طلب ميكنند [و] دوستدار مشقت شما و عذاب شمايند ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ اين دو.
ظهور بغض در ميان سخنان کفار
از نظر روانشناسي شما اگر يك آدم دقيقي باشيد از لا به لاي حرفهاي اينها نشانه دشمني ظهور ميكند: ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ بغضا و دشمني از خلال كلمات اينها درميآيد آن راهنماييها، پيشنهادها، طرحها از طرز حرف زدنهايشان پيداست كه با شما دشمناند؛ هر چه بخواهند كتمان بكنند از لا به لاي حرفهاي اينها عداوت ميبارد، چون در بخش ديگر قرآن كريم آمده است كه ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾[35] ؛ آنها كه قلبشان مريض است خيال ميكنند كه ذات اقدس الهي ضغن و كينه اينها را بيرون نميآورد اظهار نميكند؟ ميكند، حالا اين اختصاصي به قيامت ندارد در دنيا هم آنچه در درون انسان است از لا به لاي حرفش ظهور ميكند. در قرآن كريم دو مطلب را در دو جا بازگو كرد، فرمود اينها شراره شر از حرفشان برميآيد، اين يكي. دوم اينكه همه كس نميفهمند اينها چه دارند ميگويند، به پيامبرش فرمود: ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ﴾ اين را در سورهٴ مباركهاي كه به نام آن حضرت است سورهٴ 47 كه به نام مبارك حضرت است، فرمود تو ميفهمي. آيهٴ 30 آن سوره اين است كه ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ﴾؛ ما اگر بخواهيم اينها را نشانتان دهيم؛ اين منافقين و دشمنان دين را. طوري ميكنيم كه تو آنها را در كيفيت حرف زدن ميفهمي. الآن كسي كه پشت ديوار حرف بزند ميتوان از لحن حرف او فهميد كه اين فارس است عرب است يا غير عرب، زن است يا مرد، كوچك است يا بزرگ. اين آهنگها نشان ميدهد که حالا امر طبيعي و مادي است؛ اما مؤمن است يا منافق، اين را رسول خدا ميفهمد. مگر زن حرف ميزند اينطور نيست كه انوثت از حرف او بدت، مگر مرد حرف ميزند اينطور نيست كه ذكورت از حرف او بَدت، مگر عرب يا عجم حرف ميزنند مگر آنطور نيست كه عربيت يا عجم بودن از افواه آنها بَدت، اينطور است ديگر؛ منتها كسي كه آشناست ميفهمد. اگر كسي نه عرب ديد نه عجم، او اگر حرفي را بشنود نميفهمد گوينده عرب است يا عجم. فرمود اين دشمنان دين از لا به لاي حرفشان شراره شرّ و فساد و خبل ظهور ميكند؛ منتها شما بايد دقيق باشيد، بفهميد، پيامبر من ميفهمد من كه نشانش بدهم ﴿وَ لَوْ نَشاءُ َلأَرَيْناكَهُمْ﴾[36] آنها را نشان تو ميدهم؛ اما نه «اريناكموهم» اينطور نيست ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ﴾ نه «فلتعرفُنَّهم» كه همه شما بفهميد نيست ولي پيامبر ميفهمد، پيامبر از لحن حرف آنها ميفهمد اينها مؤمناند يا منافق، براي اينكه اين حرف از درون درميآيد و به همراه خود پيام دارد، حالا شما دقيق باشيد اين حرفي كه از درون درميآيد و پيام دارد، از درون آنها آشنا بشويد.
پرسش:...
پاسخ: بله، بسيار خب اين كل خصوصيات را مشخص كرده. درباره كافران كه شما ميدانيد آنها كافرند ولي لافدوستي ميزنند، بدانيد اينچنين نيست اين دعوت به هوشياري است، اگر همه را از راه علم غيب مستحضر بكنند ديگر تكامل پيدا نميشود که، ميگويند هوشيار باشيد و بفهميد، اين راهش است. مثل اينكه به طبيب ميگويند كه نشانه بيماري بيمار آن است. خب، اين ميرود درس ميخواند ميفهمد كه چه كسي سالم است چه كسي بيمار. قرآن هم درس ميدهد، چون خودش شفا ﴿لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾[37] است مبين امراض ما في الصدور هم است اين درسها را مشخص ميكند كه كافر اين است خصوصياتش هم اين است، بررسي كنيد ديگر.
پرسش:...
پاسخ: خصوص منافقين نه، داخل جامعه هست درست است ولي مسئولين و كارگزاران جامعه اينها را به پست كليدي راه ندهند ديگر، اينها را محرم اسرارشان نكنند و مردم هم درباره اينها كتمان سرّ كنند؛ اطلاعاتشان را به اينها منتقل نكنند ديگر، اينها را بيگانه بدانند، فقط زير آسمان ايران دارند زندگي ميكنند همين.
پرسش:...
پاسخ: خب البته، اين محال نيست كه انسان براساس آن هوش سياسي و مردمشناسي و جامعهشناسي بفهمد كه اين شخص چه دارد ميگويد. خب، خيليها بودند كه اصلاً ادعا ميكردند، حالا بر فرض بعضي از ادعاها تام نباشد درباره بعضيها كه ميشود پذيرفت كه ميگفتند آنها كه دارند حرف ميزنند از دهانشان آتش ميآيد، ما ميبينيم، بالأخره اينطور كه هستند كه.
پرسش:...
پاسخ: يعني از راه غيب هم ميشود و از راه تعليم هم ميشود كه انسان مسائل سياسي را خوب بررسي كند، سوابق اينها را بررسي كند، از تجارب گذشته خوب پند بگيرد خب، ميفهمد كه اينها چه كارهاند؟ خب، پس ﴿لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً﴾ يك، ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ دو، ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ سه، ﴿وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ﴾ اين چهارمين رذيلت آنهاست، فرمود اينها نه تنها در همان محور زبان آثار شر ميبارد اينچنين نيست، بلكه آن عداوتي كه در دل، عليه شما مستقر كردند خيلي بيش از آن است كه از زبانشان ظهور ميكند.
«و الحمد لله رب العالمين»