69/11/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 116 الی 117
﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ﴾﴿116﴾﴿مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ ريحٍ فيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾﴿117﴾
قطعي بودن عذاب براي کافران
بعد از اينكه فرمود اهل كتاب دو گروهاند عدهاي منصفاند و مسلمان ميشوند و عدهاي متحجرند و لجوج، پاداش و كيفر اين دو گروه را هم مشخص فرمود، پاداش گروهي كه مؤمناند فرمود: ﴿وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ﴾[1] كيفر كافران آنها را هم مشخص كرد، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا﴾ اين آيهٴ دوم از اول با عذاب شروع شد، نفرمود كه ما اينها را عذاب ميكنيم و از مال و فرزند اينها كاري ساخته نيست، بلكه عذاب را مفروض و مفروق گرفته. فرمود كه از اولاد و اهل، كاري ساخته نيست، معلوم ميشود عذاب محقق است و قطعي. يك وقت است كه انسان از تعذيب، به عنوان امر حادث خبر ميدهد، ميفرمايد كه خدا كافران را عذاب ميكند و براي نجات از عذاب، كاري از مال و فرزند ساخته نيست. يك وقت است از همان اول كه سخن شروع ميشود آن عذاب را مفروق عنه گرفته، در تعبيرات ادبي ما هم همينطور است يك وقت است كه كسي را تهديد ميكنند، ميگويند تو را به اين كيفر، عذاب ميكنيم و از هيچ كسي قدرت دفاع ساخته نيست. يك وقت از همان اول سخن شروع ميشود كه هيچ كس نميتواند از تو حمايت كند، اين هيچ كس نميتواند از تو حمايت كند از همان اول با بيان تعذيب شروع شده است يعني عذاب، مفروق عنه است اين كريمه ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا﴾ از اين قبيل است يعني از همان اول، عذاب را مفروق عنه گرفته، فرمود كه از مال و فرزند كاري ساخته نيست، چه اينكه از گروه و حزب هم كاري ساخته نيست كه آن را آيهٴ ديگر بيان كرد.
موارد مختلف صرف اموال کفار
مطلب دوم آن است كه اين گروه كه به الله متكي نيستند، به مال و فرزند و فرقه و حزب متكياند. درباره فرقه كه آن آيه اصلاً ﴿لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا﴾[2] درباره مال و فرزند هم فرمود فرزند از شما فرار ميكند، شما هم از او فرار ميكنيد ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ﴾[3] ميماند مسئله مال، مال را در چند جاي قرآن مبسوطاً بيان ميكند. پس راجع به فئه و گروه مشخص فرمود، درباره اولاد هم مشخص كرد كه طرفين درگير كار خودشاناند، ميماند مسئله مال. درباره مسئله مال سه تا مبحث را قرآن كريم ارائه ميدهد: يك مبحث اين است كه اينها مالي كه در دنيا صرف ميكنند براي بهرهبرداري و لذايذ خودشان است اين يك نحو بهرهبرداري مادي و حيواني است كه هدفي ندارد جز تأمين غريزه شخصي؛ يك وقت است مال را صرف ميكنند براي خاموش كردن نور حق، در جنگ عليه حق اين مالها را صرف ميكنند در تبليغ عليه حق، اين مال را صرف ميكنند؛ قسم سوم اموالي است كه به حسب ظاهر در مؤسسات خير، صرف ميشود؛ احداث راه هست بيمارستان هست درمانگاه هست و مانند آن.
بررسي ميزان بهره و فايده اموال براي کفّار
اما آن بخش اول اموال كه براي تأمين رفاه هست كه اين لهو و لعب است و اين اختصاصي به كافر ندارد، بالأخره هر كسي مالي را صرف كرد براي اينكه راحت زندگي كند بهره او جز بازي چيز ديگر نيست، چون اين مال را براي تأمين هوس دنيايي صرف كرده است، اين در اين جهت بين مؤمن و غير مؤمن فرقي نيست. ميماند آن دو بخش ديگر كه خيلي مهم است، آن بخشي كه مال صرف ميشود تا جلوي رشد دين گرفته شود، طايفهاي از آيات دلالت دارد بر اينكه اين كار بيثمر است، فرمود اينهايي كه مالشان را در راه ضد دين صرف ميكنند [و] تبليغ عليه دين يا جنگ عليه دين صرف ميكنند اين زحمات اينها به ثمر نميرسد، شكست ميخورند بعد متأثر هم خواهند شد، پشيمان هم ميشوند اين يك طايفه آيات؛ اما درباره آن بخش ديگر يعني خدماتي كه اينها به جامعه انجام ميدهند، اين چون ديد اينها در همين حيات دنياست به ماوراي دنيا معتقد نيستند، قهراً هدفشان ماوراي دنيا نيست [بلکه] هدفشان فقط در دنياست، ميخواهد خوشنام باشند و اينها زنده به وهم و خيالاند. الآن مثلاً عكس و پوستر كسي را ميبينند خيال ميكنند كه آن مرده هم بعد از مرگ از اين عكس و پوستر و يا نامگذاري خيابان و بيابان لذت ميبرد، اين خود را معدوم فرض ميكند بعد خيال ميكند كه بعد از مرگ او اگر خياباني يا بياباني را به نام او تسميه كردند او لذت ميبرد يا به نام او پوستر و عكسي چاپ كردند او بهره ميبرد.اين به وهم زنده است، چون اگر انسان بعد از مرگ نابود ميشود قدح و مدح نسبت به او عليلسوي است يعني اگر كسي نابود شد چه درباره او ستايش کنند چه درباره او نكوهش، هيچ فرقي به حال او ندارد. اين زنده است كه خود را مرده ميپندارد و خيال ميكند مرده هم مثل او لذت ميبرد، لذا در خدمات خيري كه كافران با مالشان انجام ميدهند اين ممكن است بهره دنيايي داشته باشد يعني مادامي كه زنده هستند آثاري نصيبشان بشود؛ اما بهره معنوي به هيچ وجه نميبرند. قسمت مهم اين سه بخش همان بخش دوم و سوم است يعني آن اموالي كه براي تبليغ ضد دين صرف ميكنند آن به ثمر نميرسد، افسوس ميخورند و آن اموالي هم كه به عنوان خدمات جامعه صرف ميكنند سود معنوي ندارد، گرچه بُعد مادي را به همراه دارد.
مؤثر نبودن صرف اموال براي مقابله با پروردگار
در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آيهٴ 36 اين است كه ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾ حالا اين آيهٴ محلّ بحث در سورهٴ «آل عمران» خواه در شأن ابوسفيان و امثالذلك نازل شده باشد يا نه يعني آنطوري كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) در تبيان فرمودند كه اين درباره خدماتي بود كه ابوسفيان در جنگ بدر و احد كرد نسبت به خودشان البته، حالا چه درباره او نازل شده باشد چه نشده باشد شامل همه اينهاست. فرمود كافران، مالشان را صرف ميكنند تا جلوي راه خدا را بگيرند ﴿فَسَيُنْفِقُونَها﴾ اين كار را ميكنند؛ اما ﴿ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ﴾ براي اينها افسوس و حسرت را به همراه دارد و شكست هم ميخورند، اين براي دنيا ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾[4] خطر آخرت هم كه هست.
بيفايده بودن صرف مال کافر در راههاي خير
اما آنچه مربوط به صرف كارهاي خير است؛ چون كافر به مبدأ و معاد معتقد نيست يا به آن دين حق معتقد نيست ﴿وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ﴾[5] عمل او بردي ندارد، چون عمل را نيت ميبرد، عمل را هم نيت رهبري ميكند. عمل، محفوف به دو كار نيت است: هم نيت زمامدار عمل است و هم ميدان برد عمل به نيت وابسته است. يك وقت است كسي كاري را انجام ميدهد براي ترس از جهنم كسي كاري را انجام ميدهد براي شوق به بهشت، كسي هم كار را براي لقاءالله انجام ميدهد. رهبري عمل و ميدان برد عمل به آن نيت و اعتقاد وابسته است كافر چون به ماوراي طبيعت معتقد نيست رهبري عملش در ميدان طبيعت است و برد عملش هم در قلمرو طبيعت، لذا در سورهٴ مباركهٴ «نور» ميفرمايد كه آيهٴ 39 ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّي إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَ وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللّهُ سَريعُ الْحِسابِ﴾ اين كارش سراب است او براي دنيا كار انجام داد، با پديد آمدن مسئله مرگ بساط دنيا برچيده ميشود، از دنيا خبري نيست كاري را هم او براي آخرت نكرد، لذا ميشود سراب. آن كاري كه او انجام داده است سراب است، در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» هم.
پرسش:...
پاسخ: آنها، بله، اينها حسن فعلي دارد؛ اما حسن فاعلي مهم است آنهايي كه عنود و لجوجاند نه تنها نفع نميبرند، بلكه متضرر ميشوند؛ اما آنها كه عنود و لجوج نيستند حق، براي آنها روشن نشد، بالأخره ممكن است بهرهاي ببرند آنها از اصل اسلام و اصل پذيرش قرآن و اصل ولايت به معناي محبت بهره ميبرند؛ اما آن بهرهاي كه يك وليّ از اولياي الهي كه به عترت معتقد است بهره ميبرند اين البته يقيناً نصيبشان نميشود بين معاندين و غير معاندين آنها هم فرق است البته؛ اما اين بحثهايي كه در دو طايفه از آيات مطرح است كه در سورهٴ «انفال»[6] يا در سورهٴ «نور»[7] يا در سورهٴ «فرقان» اينها براي كافرين است. در سورهٴ «فرقان» آيهٴ 23 ميفرمايد: ﴿وَ قَدِمْنا إِلي ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُورًا﴾ سرّش اين است كه او عمل را لا لوجهالله انجام داد و چون لا لوجهالله بود ﴿كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاّ وَجْهَهُ﴾[8] اين در مستثنيٰمنه است نه مستثنا، عملش ميشود ﴿هالِكٌ﴾ فتحصل اموالي كه كافران صرف ميكنند سه قسم است و آياتي هم كه در اين زمينه وارد شده به سه طايفه تقسيم ميشود. حالا اگر بيمارستان و درمانگاه و راه و قناتي احداث كردند، در همين محورهاي طبيعي بهره ميبرند وگرنه مشكلي براي آنها در قيامت حل بكند اينچنين نيست. البته در تخفيف عذاب ممكن است سهمي داشته باشد، چون اينها دركات عذابشان يكسان نيست. دركات عذاب آنها طوري است كه منافق ﴿فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾[9] است و ديگري يك مقدار سبكتر؛ اما اصل تعذيب براي اينها براي هميشه محفوظ ميماند.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، نه در تاريخ، هميشه هم همينطور است، در هر مقطعي ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾[10] است.
پرسش:...
پاسخ: نه در همين دنيا، در هر مقطعي، در هر مقطع تاريخي ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در هر مقطعي، يك وقت است كسي قيام نميكند هيچ، قيامي نيست آنوقت اينكه قيام نكرده كه به وظيفه اسلامي انجام نداده، اين همان فكر يهوديت است كه ﴿فاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾[11] همان است كه بگوييم ولي عصر(ارواحنا فداه) بيايد مسئله را حل كند، همان وقت هم كه حضرت ظهور كرد اول كسي كه با حضرت مخالف است، همين گروهياند كه ميگويند ﴿فاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ﴾ الآن هم چون حضرت غايب است به او معتقدند.
پرسش:...
پاسخ: اصلاً آيات «انفال» درباره جنگي است كه كافران صدر اسلام عليه اسلام و مسلمين به راه انداختند ديگر، اصلاً شأن نزولش درباره جنگ است. حالا اگر كسي ستمپذير باشد خب، اين به سوء اختيار خود، ظالم را تقويت كرده است.
پرسش:...
پاسخ: چون آخر اين روح بدون بدن كاري انجام نميدهد. اگر واقعاً نيت، نيت خير هست نيت خوب هست، نيت به معناي عقيده كه نيست نيت، قصد كار است اگر كار نباشد نيت، نيست [بلکه] اين تخيل نيت است.
پرسش:...
پاسخ: هر كاري بكند خوب است يعني كار برابر آن نيت باشد، چون نيت، قصد آن شيء مشخص است اگر آن قصد، در جامه عمل ظهور نكند، ميشود وهم.
حسن فعلي همراه با حسن فاعلي دو شرط رفتن به بهشت
پرسش:...
پاسخ: منهاي حسن فاعلي بله، چون عمل يا مطابق با نظم عالم است يا نه، پس عمل گاهي حسن فعلي دارد گاهي حسن فعلي ندارد اين يك.
پرسش:...
پاسخ: مطابق با نظم عالم، يك وقت است كه جهان با نظم و قسط و عدل تأمين ميشود، با تعاون و هماهنگي و همياري تأمين ميشود؛ احداث قنات، احداث راه، احداث مؤسسات خيريه اين يك حسن فعلي دارد كه با قسط و عدل هماهنگ است. خود اين فعل، فعل خوب است. فعل خوب را خدا مايه بهشت رفتن نميداند، هميشه در قرآن كريم مايه بهشت رفتن را دو ركن ميداند، فرمود: ﴿آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ﴾[12] «آمن و عَمِل، من يعمل صالحاً و هو مؤمن» يعني حسن فعلي و فاعلي. در نقطه مقابل، جهنم رفتن را با يك ركن تعبير ميداند، ميفرمايد كار بد باعث جهنم رفتن است خواه صاحب كار مسلمان باشد خواه غير مسلمان، براي قبح فعل، كيفر جهنم در نظر گرفته شده، خواه فاعل مؤمن باشد خواه غير مؤمن، لذا شما هم به استثناي مسئله خلود، در هيچ جا شرط جهنم رفتن را دو چيز نميبينيد ـ در سراسر قرآن همين طور است ـ شرط جهنم رفتن يا سبب جهنم رفتن يك چيز است و آن معصيت و گناه است، خواه آن فاعل، معتقد باشد خواه معتقد نباشد، مسلم و غيرمسلم در اين جهت مساويند كه گناه سبب عذاب است؛ اما بهشت رفتن شرطش دو چيز است: يكي حسن فعلي و يكي حسن فاعلي. حالا اگر كسي معتقد بود، معتقد بود و عمل نكرد اين اهل امنيه است نه نيت، اين به تمني زنده است «اياك والمُنَي فانها بَضائِعُ النُّوكَي»[13] اگر نيت است نيت، همان تصميم و عزم است كه به عمل، ظهور ميكند. خب، اين سه قسمت از آيات مربوط به آن سه بخش از تصرفات مالي اين گروه، آنگاه ميفرمايد كه چون عذاب الهي قطعي است، چيزي نميتواند جلوي عذاب الهي را بگيرد، نه فئه، نه مال و نه فرزند ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا﴾ بعد فرمود: ﴿وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ﴾ چون اين تعبير و اين سياق، مفيد حصر است نشانه آن است كه غير از كافر، كسي مخلد در نار نيست نه غير از كافر، كسي اهل نار نيست خلود البته مخصوص اينهاست اما اصل تعذيب براي غير كافر هم هست.
تمثيل قرآن در مورد بيفايده بودن اموال کافران
آنگاه سؤالي مطرح است كه آن سؤال در خلال همين بحثهاي قبلي روشن شد و اين كريمهاي كه الآن قرائت ميشود عهدهدار جواب آن سؤال است حالا سؤال: چرا اموالشان كافي نيست، خدماتي كه ميكنند سودمند نيست؟ ميفرمايند كه خدمات اينها اولاً مسئله را با تمثيل حل ميكنند، چون قرآن كتاب هدايت است ﴿لِلنَّاسِ﴾[14] مطلبي در قرآن نيست كه كسي بگويد من نميفهمم، هيچ چنين مطلبي در قرآن نيست، چون كتاب براي همه مردم است اين نظير كتابهاي فني حوزه و امثال حوزه نيست كه مطالبش را بعضي بفهمند و بعضي نفهمند، همه مطالب قرآن كريم براي همه مردم قابل فهم است، البته آياتي دارد كه خيلي از افراد از درك آن آيات عاجزند؛ اما همان محتواي آيات بلند را در آيات ديگر به صورت تمثيل و رقيق شده بيان ميكند تا ديگران بفهمند، لذا مَثَل در قرآن كريم خيلي زياد است. مَثَل، سطح مطلب را خيلي پايين ميآورد تا رديف دست هر مستمعي باشد، وقتي مطلب به دسترس فهم رسيد آنوقت مستمع ميفهمد. اما بدون تمثيل، چون مطالب تجريدي است و فقط عقلي است آن البته در اختيار همه نيست. در اين بخش، قرآن كريم يك مَثَل ذكر ميكند. ميفرمايد اگر كسي مزرعه داشته باشد، تخم هم داشته باشد، آب و هوا هم در اختيار باشد؛ منتها حرف مهندسين كشاورزي را گوش ندهد يا بيجا بذرافشاني كند كه ميگويند تبذير كرد، تبذير كرد يعني بذر را بيجا پاشاند يا نه در غير فصل، بذرافشاني كند؛ بدون اينكه اين مهندس كشاورزي كه آمده دم در منزل گفته من آمدم رايگان تو را راهنمايي كنم ﴿لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾[15] حرفش را گوش نميدهد. خب، اين با اينكه مهندس دلسوز و آشنا آمده رايگان عهدهدار هدايت اوست او اعتنا نميكند كه ﴿فنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾[16] يك چنين كسي وقتي بذر افشاني كرد يك باد سرد موسمي ميآيد و همه كشت او را هدر ميدهد. خب، اين شخص چون بيجا كشت كرد «الدنيا» هم كه «مزرعة الآخرة»[17] است، بالأخره انسان اگر كار خير انجام بدهد بايد بداند براي چه كسي و براي چه چيزي و چگونه انجام بدهد ديگر.
در رواياتي كه در جوامع روايي ما آمده است كلمه مهندس بر كار ذات اقدس الهي اطلاق شده است كه خدا مهندس است هندسه كرده يعني با اندازه جهان را مشخص كرده. اين هندسه هم معرب «اندزه» و مخفف اندازه است، يك عربي اصيل كه نيست اين حالا به صورت اسم فاعل باب دحرج درآمده وگرنه خودش عربي نيست اصلش فارسي است خب ذات اقدس الهي كه مهندس اين عالم است اندازهگيري كرده و مهندسي اين را هم معمول كرده به نام انبيا مرسله(عليهم السلام) راهنمايي كردند، هر كسي در هر كاري. اينها هم مهندسين كشاورزياند چه وقت شما حرث كنيد، دنيا كه مزرعه آخرت است چطور شما انجام بدهيد. حالا كسي ﴿فنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ هيچ گوش به حرف مهندسين الهي نميدهد و بيجا و بيفصل كشت ميكند. خب، آن باد سرد موسمي ميآيد به حياتش خاتمه ميدهد ديگر، فرمود كافرين اينچنيناند، اينها خدمات انجام دادند ولي بيراه ﴿مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾[18] اين ﴿في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ نشانه آن است كه اينها جهتگيريشان در انفاق چيست ﴿في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ است وگرنه معلوم است كه انفاق در دنياست ديگر، اين انفاق نه تنها ﴿في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ است «لهذه الحياة الدنيا» هم هست، نظير «دَخَلت اِمرأةٌ النّارَ في هِرّةٍ»[19] يعني لهرة، اينها براي «لهذه الحياة الدنيا» انفاق كردند وگرنه معلوم است كه ظرف انفاق، دنياست. براي آنها هدف انفاق هم دنياست وگرنه مؤمن موحد هم ﴿في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ انفاق ميكند ديگر آخرت كه انفاق نميكند ﴿مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ﴾[20] آنها هم انفاق ميكنند ﴿في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ ديگر غير دنيا كه انفاق نميكنند؛ منتها مؤمن دنيا، ظرف انفاق اوست نه هدف، كافر دنيا نه تنها ظرف انفاق اوست هدف او هم هست «لهذه الحياة الدنيا» هم هست.
تشبيه مرکّب بودن (تمثيل) در آيه مذکور
خب، در اينجا فرمود كه جريان انفاق اينها مثل جريان كشت و زرع يك كشاورزي است كه به حرف مهندسين آشناي دلسوز گوش نداد و در غير موسم كشت كرد و بادهاي موسمي سرد آمد و به همه اين كشت و زرع خاتمه داد. اين تشبيه يك تشبيه مركب است، نفرمود مَثل انفاق اينها، مثل كشت آن كشاورزي است كه گوش به حرف مهندس نميدهد. اين اعضاي تشبيه؛ مشبه و مشبهبه با هم هماهنگ نيست، فرمود: ﴿مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ ريحٍ﴾ نفرمود «مثل ما ينفقون كمثل حرث» اينطور نيست، اينهم نظير همان مطلب قبلي است كه از همان اول، آيه با صلابت عذاب شروع ميشود. تشبيه اولاً تشبيه مركب است كه مشبه و مشبهبه بايد در عصاره مطلب، نظير هم باشند، نه در اركان كلمات اين تشبيه مركب است ولي تشبيه مركب را ميشد طرز ديگر هم گفت؛ اما وقتي كه لسان، لسان تعذيب و تنبيه است از همان اول با عذاب شروع ميشود ﴿كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نارًا﴾[21] يا امثالذلك، اينجا فرمود: ﴿مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ في هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ ريحٍ﴾.
تبيين معناي ﴿صِرٌّ﴾ در آيه
خب، اين ريحي كه ﴿فيها صِرُّ﴾[22] اين صِرّ، صَر، صرير، صرصر امثالذلك همه يك خانوادهاند آن صوت را و آن صيحه را ميگويند «صَرّه» نظير آنچه درباره آن امرئه خليل الرحمان(سلام الله عليه) آمده است كه ﴿فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ في صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقيمٌ﴾[23] «صَرّه» يعني صيحه، صرير هم همان صوت و صداست، ريح صرصر، بادي است كه صوت در او هست، آن باد تندي كه صوت در او هست و اين را به عنوان يك عذاب درباره قوم عاد مشخص كرد. در سه بخش قرآن كريم از جريان عذاب قوم عاد به عنوان ريح صرصر سخن به ميان آمد: يكي آيهٴ شش سورهٴ «حاقه» است كه ﴿وَ أَمّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِريحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ﴾ ديگري هم در سورهٴ مباركهٴ «قمر» هست كه ﴿إِنّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحًا صَرْصَرًا في يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرِّ﴾[24] كه اين هم باز مربوط به قوم عاد است و در سورهٴ «ذاريات» از او به عنوان ريح عقيم ياد كرده است ﴿وَ في عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقيمَ ٭ ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاّ جَعَلَتْهُ كَالرَّميمِ﴾[25] . خب، اين ريح صرصر كه در آيهٴ شانزده سورهٴ «فصلت» هم آمده است باز درباره عاد است كه ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحًا صَرْصَرًا في أَيّامٍ نَحِساتٍ﴾ و خاصيت اين ريح صرصر هم اين است كه ﴿ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاّ جَعَلَتْهُ كَالرَّميمِ﴾ ريحي است كه ﴿فيها صِرُّ﴾ حالا يا سرماي سوزان در اوست يا نظير آن بادهاي گرمي است كه ميسوزاند، او را در سورهٴ مباركهٴ «بقره» مشخص كرد، گرچه اكثر مفسرين برايناند كه اين «صر» همان سرماي شديد است ولي گاهي باد گرم ميوزد و مزرعه را از بين ميبرد گاهي سرد. در آيهٴ 266 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ﴾ آن هم باد گرم است، به هر حال اين تشبيه مركب است و كار اينها نظير آن كشت بيثمري است كه يكجا ميسوزد. حالا اگر اين آيه، ناظر به خصوص آن انفاقهايي باشد كه براي صد عن سبيلالله به كار ميرود، اين را شايد بتوان گفت تشبيه غير مركب هم هست كه اركان جمله مشبه و مشبهبه هم با هم هماهنگ است يعني مثل انفاق اينها ﴿مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ﴾ يعني مَثَل انفاق اينها كه «ما» مصدري باشد، مَثَل انفاق اينها براي جلوگيري دين، خود اين انفاق مثل آن باد سوزان است كه همه كارهاي آنها را از بين ميبرد.
تعليق حکم (نابودي) بر وصف ﴿حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾
خب ﴿كَمَثَلِ ريحٍ فيها صِرُّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ اين هم تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است كه ديگر علت نخواهد، مثل آن بادهاي سرد موسمي است كه ميوزد و به حيات كشت كشاورزي كه بازيگوش است خاتمه ميدهد. اين ﴿حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ اين تعليق حكم بر وصف است، مثل آن است كه كسي بگويد باد موسمي ميآيد به مزرعه آن كشاورزي كه از راهنمايي مهندسين كشاورزي عمداً استفاده نكرده خاتمه ميدهد، اين وصف جاي همان علت را ميگيرد كه ديگر مستمع سؤال نميكند چرا، چون آن كشاورز به اين وصف شد كه كشاورزي كه گوش به حرف مهندسين راهنما نميدهد، اين هم اينطور است.
پرسش:...
پاسخ: بله به هر حال چه مربوط به آن كارهايي باشد كه برابر سورهٴ «انفال» هست كه براي جلوگيري راه خداست[26] يا نظير سورهٴ «نور» و سورهٴ «فرقان» باشد كه كار اينها به زعم اينها خير است[27] ، همه اينها ميشود هبا منثور، لذا ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا﴾ كاري از اين مالها ساخته نيست يعني نه اينكه اين مال هست و جلوي عذاب را نميگيرد، چون رابطه مال و مالك با موت قطع ميشود، مالهايي كه اينها صرف كردهاند جلوي تعذيب الهي را نميگيرد.
معناي مختلف دنيا
پرسش:...
پاسخ: اين حيات دنيا نظير يعني همين زندگي كه ما فعلاً داريم اين را ميگويند دنيا، اين بد نيست. در بحثهاي قبلي هم ملاحظه فرموديد كه اين دنيا يعني طبيعت اين آيات الهي است زمينش، آسمانش همه موجوداتش آيات الهي است و در قرآن به نيكي از اينها ياد شده است. آسمان را نميگويند دنيا، زمين را نميگويند دنيا، اين دنياي مذمومي كه اين همه درباره او بحث شد اينها دنيا نيست، اينها طبيعتاند و آيات الهياند مخلوق حقاند و چيزي خوبي هم هست شهادت ميدهند شكايت ميكنند و به كمال هم ميرسند در حشر اكبر. دنيا همين اعتبارات من و ماست كه اين براي من و آن از مال تو و من به اين مقام رسيدم او به آن مقام نرسيد اين عناوين اعتباري اين ميشود دنيا كه اين بازي بيش نيست. كافر گرچه در دنيا كار ميكند: اما براي اين عناوين اعتباري كار ميكند، لذا جز بازي چيزي نصيبش نميشود وگرنه حيات دنيا در برابر حيات آخرت كه مذموم نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ غرض آن است كه براي اينكه جواب آن سؤال باشد كه خب، چرا ﴿لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا﴾؟ ميفرمايند آخر اينها بيجا كشت كردند، دنيا مزرعه آخرت هست؛ اما اينها بيجا كشت كردند، لذا كاري از اين اموالشان ساخته نيست ﴿لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ﴾ چرا، براي اينكه اينها از باب تشبيه معقول به محسوس مثل آن كشاورزي هستند كه گوش به حرف راهنماي كشاورزي نداد و بيفصل كشت كرد.
پرسش:...
پاسخ: البته؛ منتها مسئله خلود در آنها نيست، فساق مسلمين هم همينطورند ديگر، چون در گناه فقط بدي فعل مدخليت دارد كه باعث عذاب است. البته اگر كسي بخواهد مخلد باشد گذشته از قبح فعلي كفر فاعل هم معتبر است ﴿كَمَثَلِ ريحٍ فيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ كه اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است ﴿فَأَهْلَكَتْهُ﴾ اين ريح، آن حرث را از بين برد.
بازگشت ﴿وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ﴾ به ممثّل
خب، حالا ﴿وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ اين ﴿وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ﴾ آيا ناظر به مَثَل است يا ممثل؟ نكته اصلي آن است كه به ممثل برگردد يعني ذات اقدس الهي به اين كافران ظلم نكرده است اينها خودشان به خودشان ستم كردهاند. در مثل، البته اينهم هست، در مثل اين شخص گوش به حرف مهندس راهنما نداد و بيفصل كشت كرد و آن باد موسمي سرد كه آمد به حيات اين كشاورزياش خاتمه داد، كسي به او ستم نكرد او به خودش ستم كرده است ولي اصل مطلب كه كلام مسوق براي اوست و از باب رد العجز اليالصدر بايد به آن صدر برگردد، آن است كه به ممثَّل برگردد نه مَثَل يعني ذات اقدس الهي به كافرين ستم نكرده است، چون ساير آياتي كه دارد ﴿وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ﴾[28] همهاش درباره همين كافران و ظالمان و امثالذلك است. فرمود ذات اقدس الهي به اينها ستم نكرده، اينها به خودشان ستم كردند. پس معلوم ميشود آن كاري كه اينها انجام دادند، ظلم به خودشان است يعني ﴿يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾[29] اينها ظلم به خودشان است، درباره ﴿أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً﴾[30] ظلم به خودشان است؛ منتها نميفهمند ﴿وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ اينها فقط به خودشان ستم ميكنند.
«و الحمد لله رب العالمين»