69/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 113 الی 116
﴿لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾﴿113﴾﴿يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ اْلآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَأُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ﴾﴿114﴾﴿وَما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَاللّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ﴾﴿115﴾﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ﴾﴿116﴾
خلاصهٴ مباحث گذشته
بعد از اينكه فرمود اهل كتاب مخصوصاً يهود يا درباره خصوص يهود آمده است كه ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ﴾ و استدلال هم فرمود كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ﴾[1] فرمود همه اهل كتاب مساوي نيستند، براي اينكه گروهي از اينها داراي اين صفات برجسته هشتگانهاند؛ قيام به حق دارند، قيام به طاعت دارند كه از اينها به عنوان امت قائمه ياد ميشود. آيات الهي را تلاوت ميكنند در دلهاي شب ﴿وَ هُمْ يَسْجُدُونَ﴾ يعني «و هم يصلّون»، نه اينكه در حال سجده، آيات را تلاوت ميكنند. منظور از اين سجود، همان نماز است ظاهراً. بعد ايمان به مبدأ و معاد دارند، امر به معروف دارند، نهي از منكر دارند و نه تنها كارهاي خير ديگر را انجام ميدهند، بلكه سرعت ميورزند در انجام كارهاي خير ديگر، لذا فرمود: ﴿وَ أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ﴾.
مشخص شدن اسم و خبر ﴿لَيْسُوا﴾ در آيهٴ كريمه
چند بحث اينجا هست كه بعضي از آن بحثها به عرض رسيد و بعضي مانده است. يكي از آن بحثها اين است كه اين ﴿لَيْسُوا سَواءً﴾ چون قبلاً سخن اهل كتاب به ميان آمده نام آنها به ميان آمده و مذمت شدند، فرمود: ﴿لَيْسُوا سَواءً﴾ كه خود اين ﴿لَيْسُوا سَواءً﴾ جملهاي است كه اسم و خبر را به همراه دارد ﴿اُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ ديگر اسم «ليس» نيست، نظير آنچه در سورهٴ «مائده» آمده ﴿ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثيرٌ مِنْهُمْ﴾[2] كه اين ﴿كثيرٌ﴾ بعد از ﴿عَمُوا وَ صَمُّوا﴾ آمده است، با اينكه ﴿عَمُوا وَ صَمُّوا﴾ خود ضمير جمع دارد، اين از آن باب نيست. اين ﴿لَيْسُوا سَواءً﴾ خودش اسم و خبر را به همراه دارد، آنگاه ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ﴾ خبر مقدم ﴿أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ مبتداي موخر.
تبيين اقوال مختلف در تطبيق اوصاف قرآن بر اهل كتابِ مسلمان شده
مطلب دوم آن است كه ظاهر اين آيه اين است كه همه اهل كتاب يكسان نيستند، بعضي از اهل كتاباند كه كافرند و قاتلاند و عاصياند و متعدي و معتدي و بعضيشان مؤمناند و آمر به معروف و ناهي از منكر و صالح. مشكلي كه در بين هست اين است كه اين اوصاف عظيمي كه براي اهل كتاب ذكر شد اينها با حفظ اهل كتاب بودن، داراي اين اوصافاند يا نه، كساني كه از اهل كتاب ايمان آوردند داراي اين اوصافاند. آنهايي كه از اهل كتاب ايمان آوردند ديگر عنوان اهل كتاب بر اينها صادق نيست، چون «انقضي عنه المبدأ» و داراي اين اوصاف و فضايل هستند؛ اما نميشود گفت كه بعضي از اهل كتاب ﴿مِنَ الصّالِحينَ﴾اند، چون بعضي از كساني كه قبلاً از اهل كتاب بودند و فعلاً مسلماناند، اينها جزء صالحيناند و اگر بگوييم با حفظ اهل كتاب، با حفظ اين عنوان ﴿مِنَ الصّالِحينَ﴾اند اين مشكل است، براي اينكه قرآن كريم در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه بحثش گذشت به كساني كه حق براي آنها روشن شد بعد از نزول قرآن كريم، حقانيت دين را، قرآن را نپذيرفتند از آنها با بدي ياد كرده است و آنها را اهل نجات ندانست و در همان زمينه هم فرمود: ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ ٭ كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ﴾[3] گرچه اسلام در اصطلاح قرآن كريم غير از اسلام در اصطلاح رايج ماست ولي لسان آيه اين است كه اينهايي كه حق برايشان روشن شده است و قبلاً زمينه نزول وحي و قرآن را قبول كردند ولي بعد از آمدن قرآن و رسول خدا انكار كردند و نپذيرفتند، در اين زمينه ميفرمايد كه ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا﴾ چون اسلام در عصر موسي و عيسي(عليهم السلام) همان دين بود و اسلام در عصر رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين دين است ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ﴾ بعد فرمود: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ﴾[4] آنگاه چگونه ميتوان گفت اينها با اينكه اهل كتاباند و با اينكه به كتاب خودشان آگاهاند و ايمان دارند و آن آيات كتاب را ﴿آناءَ اللَّيْلِ﴾ تلاوت ميكنند و اهل نمازند و در آن كتاب، جريان رسالت حق تبشير شده است، معذلك ﴿يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ﴾ ولي رسالت رسول خدا را نميپذيرند، معذلك ﴿يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ﴾ و ﴿مِنَ الصّالِحينَ﴾اند، اين بسيار بعيد است. آنوقت امر، دائر است بين دو تا خلاف ظاهر: يكي اينكه ما بگوييم منظور از اين ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ اين است كه اهل كتابي كه قبلاً اهل كتاب بودند ولي فعلاً اسلام آوردند اينها داراي اين اوصاف برجستهاند اين خلاف ظاهر است يا بگوييم نه ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ﴾ اين ظاهر را حفظ بكنيم يعني بعضي از كساني كه الآن هم از اهل كتاباند، داراي اين اوصافاند، اين خلاف ظاهرش بيشتر است، براي اينكه در بخشهاي ديگر قرآن و در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» گذشت كه جريان رسالت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به صورت روشن، در كتابهاي آسماني آمده و اينهايي كه اهل تلاوتاند، جريان رسالت رسول خدا را در كتاب آسمانيشان به طور وضوح يافتند. اگر اين گروه، جريان رسالت حق را به طور وضوح يافتند بعد از آمدن قرآن نپذيرفتند، ديگر مشمول ﴿أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ﴾ نخواهند بود، بايد دست از يكي از اين دو ظاهرها برداشت.
اطلاق نام مسلمان بمعني عام بر كساني كه اصول كلي كتب آسماني را پذيرفتهاند
مطلب ديگر آن است كه ما حالا از كدام ظاهر صرفنظر بكنيم؟ در قرآن كريم فرمود اگر اينها دست از آن فساد و عناد بردارند و اين خطوط و اصول مشترك بين قرآن و تورات و انجيل، تن در دهند اينها جزء مسلميناند، نه مسلمين به اصطلاح ما، بلكه مسلمين به اصطلاح قرآناند. قبلاً در همين سورهٴ «آل عمران» آيهٴ 64 اينچنين بحث شد كه ﴿قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ﴾؛ فرمود اينها اصول مشتركي است كه همه اديان آسماني اين را آوردند، شما هم به اهل كتاب بگوييد به اين اصول مشترك پايبند باشند ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ اگر آنها اين اصول مشترك را نپذيرفتند، درباره عيسي ابناللهي شدند، درباره عزير ابناللهي شدند و قائل به تثليث و مانند آن شدند اگر نپذيرفتند، بگوييد كه ﴿اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ يعني ما ميپذيريم اين اصول را، حالا اگر پذيرفتند چه؟ دست از تثليث برداشتند، دست از ابنالله بودن عزير برداشتند، آن ﴿أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ﴾ را پذيرفتند ﴿وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا﴾ را قبول كردند ﴿وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا﴾ را تصديق كردند، ميشوند مسلم به لسان قرآن، گرچه مسلم به اصطلاح عرف نيستند، چون فرمود: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ حالا «فان لم يتلوا» اگر اعراض نكردند و پذيرفتند خب، با هم همه ميشويم مسلم يعني مسلم به لسان قرآن، اين تأييد ميكند كه اگر آنها اين خطوط كلي را پذيرفتند، شايستهاند.
عدم تطبيق ﴿مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ بر اهل كتاب غير مسلمان
اما كلمه ﴿مِنَ الصّالِحينَ﴾اي كه دارد. اين صالحين، در رديف انبيا و صديقين و شهدايند كه فرمود: ﴿فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقًا﴾[5] و صالحين مقامي دارند كه خيلي از انبيا، توقعشان و تقاضايشان اين است كه در آخرت از صالحين به شمار بيايند، درباره خليل الله(سلام الله عليه) آمد ﴿وَ إِنَّهُ فِي اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحينَ﴾[6] و صالحين بالاتر از ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[7] است كه در بحثهاي قبل هم گذشت، چون ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ فقط صلاح در مقام عمل را نشان ميدهد؛ اما صالحين بالاتر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است يعني به جايي رسيدند كه در مقام گوهر ذات ديگر صالحاند، ديگر احتمال اينكه از آن به بعد منحرف بشوند نيست؛ اما كساني كه جزء ﴿َعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾اند، احتمال انحرافشان هست كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا﴾[8] اما صالحين كه گوهر ذاتشان صالح و شايسته است ديگر دست به تباهي دراز نميكنند، اين برجستگي كه قرآن كريم بعد از ذكر اوصاف ثمانيه براي اينها ذكر كرد، فرمود: ﴿و أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ﴾ اين نميسازد به اينكه اينها در زمان نزول قرآن كه حجت بالفعل، قرآن است اينها بر همان دين و شريعت منسوخ بمانند و معذلك ﴿مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ باشند. لذا احد الامرين را بايد ملتزم شد، گرچه خلاف ظاهر است يا بايد گفت كه اين آيه، ناظر به جريان گذشته است كه در گذشته همه اهل كتاب اينچنين نبودند كه ﴿يَكْفُرُونَ بِاللّهِ﴾[9] بلكه بعضي از آنها داراي آن رذايل بودند، در مقابلشان افرادي هم بودند كه داراي فضايل بودند و اين مربوط به امتهاي گذشته است، قبل از نزول قرآن كريم. البته در آنوقت اگر كسي تابع دين خود بود ﴿مِنَ الصّالِحينَ﴾ بود و جزء اولياي الهي بود و بهشت براي او بود و مانند آن يا بايد گفت كه منظور، مؤمنين زمان خود انبياي سلف(عليهم السلام) هستند، قبل از نزول قرآن يا بايد همين معنايي كه معروف بين خيلي از اهل تفسير است و خلاف ظاهر، اين را قبول كرد كه كساني كه از اهل كتاب، ايمان آوردند و اين اوصاف را دارند ﴿مِنَ الصّالِحينَ﴾اند. آنگاه با آن شأن نزولي كه از ابنعباس و ديگران نقل شده است هم هماهنگ است كه آنها نقل كردند وقتي عبداللهبنسلام و ديگران ايمان آوردند، احبار و رهبان اهل كتاب گفتند كه فقط اشرار ما و شرار ما اسلام آوردند. آيه نازل شد كه اينها جزء اخيارند، جزء اشرار نيستند[10] .
پرسش:...
پاسخ: اما خب بدون مجاز كه نيست، نميشود گفت كه ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾ كذا و كذا يعني كساني كه قبلاً اهل كتاب بودند؛ اما الآن دينشان عوض شد الآن جزء يهوديها نيستند، جزء اهل كتاب نيستند [بلكه] جزء مسلميناند، بگوييم بعضي از اهل كتاب از صالحيناند و منظور از اين اهل كتاب، همين مسلمين بالفعل باشد اين خلاف ظاهر است.
تحقيق در مسئلهٴ مذكور
پرسش:...
پاسخ: اين در بحث ديروز گذشت در آيهٴ 82 و 83 سورهٴ «مائده» اين است كه فرمود: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ ٭ وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ﴾ در اينجا از بعضي از اهل كتاب در كمال تجليل ياد ميكند. ميفرمايد اينها كساني هستند كه وقتي آيات الهي بر پيامبر نازل شود به حقانيت اين پي ميبرند و اشك شوق از چشمانشان ميريزد و ميگويند اين همان مطلبي است كه ما به انتظارش به سر ميبرديم و عرض ميكنند خدايا! ما ايمان آورديم، ما را با شاهدين محشور بكن و بنويس. گرچه اين درباره مسيحيهايي است كه اهل استكبار نيستند؛ اما بالأخره از اهل كتاب هستند، چه اينكه در ذيل همين آيه ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ گروه زيادي از مسيحيين و يهوديين و اينها ياد شدهاند، اختصاصي به يهود ندارد. خب، اينها كسانياند كه وقتي پي به حقانيت دين بردند با اشك شوق ميپذيرند و ايمان ميآورند و عرض ميكنند: ﴿رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ﴾ ميشود گفت كه منظور از اين ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ يعني از اهل كتاب، كساني هستند كه قائم به حقاند، وقتي حق را تشخيص دادند اشك شوق از چشمشان ميريزد و ايمان ميآورند وگرنه مشكل است كه ما بگوييم كساني در عصر قرآن با اينكه حجت بين آنها و بين خدا قرآن است نه آن شريعت منسوخ، اينها به همان شريعت منسوخ عمل بكنند و قرآن هم با اين جلال از اينها ياد بكند كه بگويد: ﴿وَ أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: اين احتمال ديگر امام رازي است كه خب اين هم خلاف ظاهر است، براي اينكه قرآن كريم اصطلاحش اين است كه مسلمين را در برابر اهل كتاب ياد ميكند، گرچه ايشان خواستند استشهاد بكنند ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا﴾[11] و ثابت بكند كه كتاب به معناي اعم است و همه فِرَق كه به اديان الهي معتقدند اهل كتاباند[12] ؛ اما اصطلاح قرآن كريم اين نيست كه اهل كتاب را بر مسلمين هم اطلاق بكند.
پرسش:...
پاسخ: چرا ديگر، گفتند: ﴿رَبَّنا آمَنّا﴾ ﴿وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ يعني اشك شوق ميريزند، بعد ميگويند: ﴿رَبَّنا آمَنّا﴾ يعني «آمنا بالقرآن» وگرنه اينها مسيحي بودند كه ﴿رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ﴾[13] .
پرسش:...
پاسخ: بله، منظور آن است كه اين گروه را شامل ميشود يعني اين گروهي كه حقبيناند و منصفاند اينها هستند كه وقتي حقانيت قرآن را تشخيص دادند ايمان آوردند. آيهٴ 84 هم همين است كه ﴿وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحينَ﴾ اينها تأييد ميكند كه قبلاً اهل كتاب بودند ولي فعلاً ايمان آوردند وگرنه بعيد است كه قرآن كريم كساني را كه به شريعت منسوخ عمل ميكنند و آيات آن كتابشان را تلاوت ميكنند و در آن آيات، جريان بشارت هم هست، اهل امر به معروفاند اهل نهي از منكرند، اهل آن كتاب هستند حقانيت پيغمبر در آن كتاب تثبيت شده است ولي به پيغمبر ايمان نياورند و معذلك قرآن بفرمايد كه ﴿يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: الآن اينكه دارد ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ درباره اهل كتاب موجود است، نه اهل كتاب گذشته. ميفرمايد اينها اينچنيناند ﴿كانُوا يَكْفُرُونَ﴾[14] سابقه بدي داشتند؛ اما در اينها آدمهاي خوبي هم هستند ﴿كانُوا يَكْفُرُونَ﴾ بودند؛ اما همهشان يكسان نيستند، يك عده هستند كه ايمان ميآورند و ايمان آوردند.
بي فايده بودن پناهنده شدن به غير خدا
مطلب ديگر كه مربوط به همان حبلالله و حبلالناس است اين است كه حبلالله به تنهايي كافي است؛ اما اگر كسي به غير خدا پناه ببرد تا خدا نخواهد او پناه پيدا نميكند، لذا حتماً با «واو» ذكر شده نه با «أو»، نظير آنچه در موارد ديگر فرمود كه بعضيها دنيا ميخواهند و بعضي آخرت، آنهايي كه آخرت ميخواهند جزاي اينها مشكور است، آنهايي كه دنيا ميخواهند اينچنين نيست كه به خواسته خودشان برسند چه ما بخواهيم چه ما نخواهيم، بلكه به مقداري كه ما بخواهيم و هر كه را كه ما اراده بكنيم ﴿عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ﴾[15] اين در سورهٴ «اسراء» است؛ اينچنين نيست كه هر كس دنيا بخواهد برسد، هر كس آخرت بخواهد ﴿فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ﴾[16] اين به نحو موجبه كليه؛ اما «و من اراد العاجله» به آن ميرسد؟ نه، به نحو قضيه مهمله فرمود: ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾ آن هم ﴿لِمَنْ نُريدُ﴾ خيليها هستند به سراغ دنيا ميروند دنيا گيرشان نميآيد، خيليها هستند به سراغ دنيا ميروند و آنچه تلاش ميكنند به او نميرسند، بلكه به يك چيز خاصي ميرسند، لذا دو تا قيد ذكر شده است، فرمود هر اندازه كه ما بخواهيم نه او بخواهد، هر كسي را كه ما بخواهيم نه او بخواهد، اينچنين نيست كه اگر كسي به سراغ دنيا رفته است يقيناً به آن برسد. درباره حبل منالله و حبل منالناس هم همينطور است؛ اگر كسي به بشر تكيه كرد زير پوشش بشري رفت تا الله نخواهد او در امان نيست وگرنه خدا همان بشر را بر او مسلط ميكند. خب، اوصافي كه در اين كريمه ذكر شده است.
پرسش:...
پاسخ: ﴿أَعْمَالُهُمْ﴾ يعني كسي برود كشاورزي بكند به اندازه كشاورزياش ما بار ميدهيم، اينچنين نيست كه حالا كسي رفته كشاورزي بكند ما ديگر كارش را بار نكنيم؛ اما عملي كه كرده عملش؛ اما نه كسي رفته به فكر دنيا افتاده نه اينكه كار كرده، الآن همين گروه نفاق كه خود را فروختهاند به سراغ دنيا رفتند؛ اما خب، موفق نشدند خيليها هستند اينچنيناند؛ اما كسي كه نه حرث دنيا دارد، حرث دنيا كشاورزي دنيا، بذر دنيا، عمل براي دنيا دارد اين فرمود: ﴿سَواءً لِلسّائِلينَ﴾[17] نظام بر اين است كه حالا اگر كسي رفت به سراغ و صنعت كار، اينطور نيست كه زمين مساعد نباشد يا اوضاع مساعد نباشد، نه اين ﴿سَواءً لِلسّائِلينَ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: اينها هم براي اينكه فخر ميكردند به هم، آن قتل انبيا به وسيله پدرانشان و الآن هم دستشان برسد هماناند وگرنه اگر ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا﴾[18] هم باشد نه، اينطور نيستند. قرآن كريم خيلي از اعقاب اعمال نياكانشان را اسناد ميدهد، براي اينكه دست آنها برسد همان كار را انجام ميدهند و فعلاً هم با كارهاي نياكانشان فخر ميكنند.
بيان علامه طباطبائي(ره) در تفسير ﴿لَيْسُوا سَوَاءً﴾
خب، ﴿لَيْسُوا سَواءً﴾ اين ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ هنوز در تتمه جريان اهل كتاب است، نه مربوط به مشركين و ملحدين، چون الآن جريان مشركين و ملحدين هنوز فرا نرسيده. اين مسئله اهل كتاب، هنوز به پايان نرسيده تا يك سر فصل جديدي شروع بشود. به هر حال چه ﴿لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ ضلع قبلي و عِدل قبلياش همانهايي باشد كه ﴿يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ﴾[19] چه ضلع ديگر همينهايي باشد كه بعدها ميآيد ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ به هر حال «اُمّت قائمه» در مقابل «امت كافره» است و هر دو هم از اهل كتاب بودند.
تفاوت سرعت و عجله
﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ كه ﴿يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ﴾ ﴿آنا﴾ را گفتند مثل إناء و معاء و امعاء است، چون دو، سه وجه براي آناء ذكر كردند كه بر وزن «اَناء» است يا بر وزن «إناء» است بدون الف ممدوده كه «آناء» جمع اوست يعني اوقات ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ كه اينها شرح آن قيام به حق است ﴿وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ﴾ مطلبي را مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان دارند كه همان بيان، در مجمعالبيان آمده است كه فرق سرعت و عجله چيست و مقابل سرعت چيست و مقابل عجله چيست. ايشان دارند كه سرعت در مقابل بطء است، عجله در مقابل تأني است. سرعت ممدوح است و مقابلش مذموم، عجله مذموم است و مقابلش ممدوح[20] . سرّ اينكه سرعت ممدوح است و عجله مذموم، آن است كه سرعت تقديم كاري است كه تقديمش رواست، نظير ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾[21] و امثالذلك ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ كاري كه انسان بايد انجام بدهد هر چه زودتر بهتر، نظير نماز اول وقت اين ميشود سرعت؛ تقديم چيزي كه تقديمش رواست؛ اما عجله تقديم چيزي كه تأخيرش رواست نه تقديمش، لذا گفته شده است «العجلةُ مِن الشيطان»[22] اين چهار سخن كه سرعت يكي و بطء دوتا، عجله سومي و تأني چهارمي و هر كدام در مقابل ديگريند و كدام ممدوحاند و كدام مذموم اين در تبيان مرحوم شيخ هست بعد در مجمع هم آمده ولي الميزان را ملاحظه فرموديد كه ايشان هم يك بيان لطيفي دارند كه معمولاً سرعت را از نظر ريشهيابي، وصف حركت ميدانند و عجله را وصف متحرك، حركت متصف است به سرعت و بطء ولي متحرك، متصف است به عجله و تأني. متحرك يا سراسيمه و دست پاچه است، ميگويند عجله دارد يا با وقار حركت را ادامه ميدهد هر گامي را در جاي خود برميدارد ميگويند تأني دارد، تأني و عجله وصف متحرك و سالك است، سرعت و بطء، وصف سير و حركت و سلوك؛ اما معناي مذمت و محمدت سرعت و عجله. آيا سرعت همه جا خوب است و عجله همه جا بد است يا نه؟ ميفرمايند اينچنين نيست كه اينها كاملاً رو در روي هم باشند، براي اينكه هم در قرآن و هم در تعبيرات روايي آمده است. در قرآن كريم دارد كه موساي كليم(سلام الله عليه) در آن مراسم ميعاد، زودتر از ديگران به بارگاه پروردگار راه يافت عرض كرد: ﴿وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضي﴾[23] من عجله كردم تا رضاي تو را حاصل كنم و تو راضي و خوشنود بشوي، اين عجله است كه موساي كليم به خود اسناد داد و درباره تعجيل صلات و تعجيل توبه هم اين جمله معروف است كه «عجلوا بالصلاة قبل الفوت و عجلوا بالتوبة قبل الموت» اين تعجيل است. در اينگونه از موارد، تعجيل در حقيقت همان سرعت است كه ﴿سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾[24] ، ﴿يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ﴾ و مانند آن است.
منظور از سرعت و سبقت در خيرات
مطلب ديگر آن است كه اين سرعت در خيرات، به تعبير ذات اقدس الهي است يعني خدا ميفرمايد اينها در كار خير سريعاند؛ چيزي را كه خدا خير ميداند حق است، عدهاي شتابزده عجله دارند در بعضي از كارهايي كه به گمان آنها خير است ولي در حالي كه خير نيست، آن را ظاهراً در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» مشخص فرمود كه فرمود يك عده هستند كه ما به اينها مال و فرزند ميدهيم، اينها خيال ميكنند كه اين امدادهاي ما به سود اينهاست و اينها در خير، سريعاً گام برميدارند، اينچنين نيست. آن خيري كه با سرعت در او گام برميدارند چيز ديگر است سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيهٴ 55 به بعد ﴿أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ ٭ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ﴾ اين سرعت در خير نيست، بلكه سرعت در خير اين است كه ﴿إِنَّ الَّذينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ ٭ وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ٭ وَ الَّذينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ ٭ وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلي رَبِّهِمْ راجِعُونَ ٭ أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ﴾ پس خير و سرعت در خير و مسارعه در خير در اين آيه مشخص شدند، اگر در آيهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ﴾ بايد برابر همين آيات سورهٴ «مؤمنون» باشد كه اصل كلي را مشخص كرده است، فرمود اين گروه هستند كه از آيهٴ 57 تا 61 اوصاف آنها در سورهٴ «مؤمنون» ياد شده است، فرمود: ﴿أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ﴾ البته سبقت غير از سرعت است انسان در راه مستقيم، سريع حركت ميكند و در اين راه هم هيچ جا براي تصادف و تزاحم نيست؛ نه خودش آسيب ميبيند نه به ديگران صدمهاي وارد ميكند، لذا گذشته از اينكه سرعت، ممدوح است سبقت، هم ممدوح است كه شما نه تنها تند، اين راه خير را طي كنيد، بلكه سعي كنيد از ديگران جلوتر برويد [و] اين سرعت، به سبقت برسد. اين سبقت مثلاً اگر كسي تواضعي دارد شما متواضعتر باشيد، اگر كسي قانع است شما قانعتر باشيد، ميبينيد هيچ زحمتي در كار نيست، اگر كسي پرهيزكار است شما متقيتر باشيد، اگر كسي عادل است شما اعدل باشيد، ميبينيد هر چه انسان تندتر برود راه بازتر ميشود، اينچنين نيست كه صدمهاي و آسيبي به كسي برسد، لذا فرمود كه بعد از سرعت، سبقت بگيريد[25] [و] مسابقه بدهيد تا سابق مشخص بشود و شما بكوشيد كه سابق باشيد و سابقين را هم قرآن كريم با جلال از اينها اسم ميبرد. خب، پس اين گروه اهل كتاب كه ايمان آوردند كسانياند كه ﴿يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ﴾ آنگاه روشن ميشود كه ﴿وَ أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ﴾.
محروم نشدن مؤمن از پاداش اعمال خير
هر كار خيري هم كه انجام دادهاند از پاداش خيرش محروم نخواهند بود ﴿وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ﴾ ذات اقدس الهي نسبت به كارهاي خير اينها كفران نميورزد. درباره اعمال خير ديگران، خدا گاهي وصف ثبوتي خود را ذكر ميكند، ميفرمايد كه ﴿وَإِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَليمٌ﴾[26] يا ميفرمايد: ﴿سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا﴾ و مانند آن يا گاهي وصف سلبي خود را ذكر ميكند ميفرمايد خدا كفران نميكند اين ﴿فَلَنْ يُكْفَرُوهُ﴾ كه دو تا مفعول گرفته يعني آنها مكفور نيستند يعني خدا، كفران نعمت نميكند يعني خدا شكور است. درباره مؤمنين كه فرمود اگر كسي ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا﴾[27] يا در موارد ديگر فرمود كه ﴿فَإِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَليمٌ﴾ بالصراحه به وصف ثبوتي حق استناد شد؛ اما در اين كريمه به وصف سلبي حق استناد شده است، فرمود ذات اقدس الهي كفران نعمت نخواهد كرد و كفر، درباره اينگونه از موارد همان ستر و منع است ﴿فَلَنْ يُكْفَرُوهُ﴾ يعني «فلن يحرموه» اينها محروم نخواهند بود از آن عمل خيري كه انجام دادند ﴿فَلَنْ يُكْفَرُوهُ﴾ چرا چون ﴿وَ اللّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ﴾ اگر كار خيري بخواهد مشكور نشود و شخص از او محروم بشود يا براي آن است كه آن مبدأ كيفر و مجازات و پاداش، عالم به اين مطلب نيست يا قادر نيست ولي چون ذات اقدس الهي از خود به عنوان الله ياد كرده است كه الله، همه صفات را دارد و درباره خصوص اين مطلب هم ﴿عليمٌ﴾ را يادآور شد، پس چيزي از پوشش قدرت و علم حق مستور نيست، لذا ذات اقدس الهي كفران نعمت نخواهد كرد [و] هر كسي كار خيري انجام بدهد به پاداشش ميرسد.
«و الحمد لله رب العالمين»