69/11/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 110 الی 112
﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾﴿110﴾﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاّ أَذًي وَإِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ اْلأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾﴿111﴾﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَباؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ﴾﴿112﴾
تبيين عناصر محوري در شناخت اولياي الهي
همانطوري كه در كريمه سورهٴ «حجرات» فرمود: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ﴾[1] در آيهٴ سورهٴ «بقره» هم فرمود كه ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَالَّذينَ هادُوا وَالنَّصاري وَالصّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ اْلآخِرِ وَعَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[2] در بين همه ملل و اقوام هر فرد يا گروهي كه داراي اين سه عنصر اصيل باشد او از اولياي الهي به شمار ميآيد و ترس و اندوهي بر او نيست چه در جمع مؤمنين چه در جمع يهوديان چه در جمع مسيحيان چه در جمع صابئين هر كسي كه اين سه اصل را داشته باشد قبلاً كه اين كريمه در سورهٴ «بقره» بحث شد ملاحظه فرموديد منظور آيهٴ سورهٴ «بقره» و سورهٴ «مائده» اين نيست كه الآن هم اين اقوام چهارگانه يعني مؤمنين و يهوديها و نصاري و صابئين اقوام چهارگانه الآن هم امتيازي بينشان نيست بلكه هر كسي در هر عصري ايمان به خدا بياورد يك، ايمان به قيامت داشته باشد دو، كه مبدأ و معاد است و عمل صالح هم بكند اهل فلاح و رستگاري است عملي را قرآن كريم صالح ميداند كه برابر با حجت آن عصر باشد و دين منسوخ و شريعت منسوخ حجت عصر نيست اگر عملي مطابق با شريعت منسوخه باشد آن عمل صالح نيست قهراً منظور اين نيست كه در عصر حاضر هم فرقي بين مسلمين و يهوديها و مسيحيها و صابئين نيست هر عصري كسي كه اين سه اصل را داشته باشد اهل فلاح است قهراً اين آيه محل بحث هم كه ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ اينچنين خواهد بود هر عصري كه مردم آن عصر برابر با حجت آن عصر ايمان به خدا بياورند امر به معروف بكنند نهي از منكر بكنند به حال ديگران سودمندند منتها چون عصر شما عصر قرآن است كه مهيمن بر كتابهاي آسماني است[3] و رهآورد رسولتان هم مهيمن بر رهآورد انبياي گذشته است عمل شما نسبت به آنها ايمان شما نسبت به آنها اقوي خواهد بود از اين جهت شما خير الامم خواهيد بود در صورتي كه اين سه عنصر اصلي را حفظ كنيد.
پرسش:...
پاسخ: البته اهتدي آن مصاديقي دارد و كاملترين مصداقش همان ولايت است چون «بني الاسلام علي خمس»[4] كه افضل آنها ولايت است در هر عصري اينطور است مطلب ديگر آن است كه
پرسش:...
پاسخ: آنجا بحث شد كه اين اسلام اصطلاح قرآن كريم است نه اصطلاح معمول ولي نيازي به تمسك به ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ﴾ نيست براي اينكه آيه اصلاً اطلاق ندارد تا ما بگوييم اطلاق آيه به كريمهٴ ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ ديناً﴾[5] تقييد ميشود يا عموم ندارد كه ما بگوييم به آيه ﴿مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ ديناً﴾ تخصيص پيدا ميكند براي اينكه آيه ملاك نجات را همين سه اصل ميداند ايمان به خدا ايمان به قيامت و عمل صالح[6] ، عمل صالح تطبيق كار بر آن حجت عصر است قهراً مسئله وحي و رسالت آن عصر هم پذيرفته شده است و عمل برابر با آن وحي و رسالت عصر هم محقق خواهد شد.
پرسش:...
پاسخ: الآن كه نيست اين در اعصار گذشته است هر كسي در هر عصري اين سه اصل را داشته باشد موفق است آنوقت يهودي بود ديگر.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر چون اليوم عمل به شريعت منسوخ كه عمل صالح نيست كه اليوم كسي به طرف بيتالمقدس نماز بخواند كه عمل صالح نيست يا در غير ماه مبارك رمضان روزه بگيرد كه عمل صالح نيست.
پرسش:...
پاسخ: آن در عصر خودش است آنكه يهوديهاي عصر خودش را ذكر ميكند غرض اينكه اين آيه جنبه عمومي دارد
پرسش:...
پاسخ: همه اهل كتاب اين آيات هم ميرسيم ولي منظور اين است كه آن نميخواهد بگويد كه الآن فرقي بين مسلمانها و يهوديها و مسيحيها و صابئين نيست اينطور نيست ولي اين خير امت بودن در همه اعصار حاصل است منتها چون اين عصر عصر قرآن است كه مهيمن بر ساير كتابهاست[7] خيريّت اين هم مهيمن بر خيريّتهاست.
ناتواني اهل كتاب از آسيب رساندن به مسلمين
بعد فرمود اهل كتاب اگر برابر امر به معروف و نهي از منكر شما متنبه ميشدند و ايمان ميآوردند به اسلام خير بود ولي بعضيها ايمان آوردند و پذيرفتند ولي اكثري اينها از پذيرش سر باز زدند اين درباره اهل كتاب بعد فرمود كه شما راهتان را ادامه بدهيد آسيبي از آنها به شما نميرسد آنها نه به شما آسيب ميرسانند و نه خودشان طرفي ميبندند اما به شما آسيب نميرسانند آن در مقطع اولاي آيه است كه فرمود: ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاّ أَذًي﴾ اينها فقط ميتوانند از نظر تبليغات و تهمتهاي تبليغي و اهانتها و هتاكيها شما را برنجانند در همين حد ميتوانند آزار كنند بيش از اين از دست اينها برنميآيد و ساخته هم نيست در بخشي از آيات قرآن كريم اذيتهاي اينها ذكر شده است نظير آيهٴ 186 همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» دارد كه ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيراً﴾ شما از اهل كتاب و از مشركين اذيتهاي فراواني ميشنويد همين دروغ پردازيها اهانتها هتاكيها اينها اذيتهايي است كه از اهل كتاب و مشركين به مسلمين اصابت ميكند ﴿أَذًي كَثيراً وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ اگر صابر و باتقوا باشيد به مقصد ميرسيد و اين جاي صبر و بردباري و پرهيزكاري است زيرا از اموري است كه بايد روي آن تصميم گرفت گرچه هر كاري با تصميم همراه است اما كارهاي مهم را ميگويند «من عزم الامور» است يعني «من الامور التي ينبغي ان يعزم» بعضي از كارها با همان ارتكاز اولي حل ميشود كسي از منزل به مركز كارش بخواهد حركت بكند يك راهي كه هر روزه ميرود اين يك چيز مشخصي است اما اگر بخواهد يك كار جديد و مهمي را انجام بدهد ميگويند اين «من عزم الامور» است يعني كاري است كه بايد روي آن تصميم گرفت فكر كرد تصميم گرفت سود و زيانش را سنجيد و يك طرفه داوري كرد اين «من عزم الامور» است فرمود صبر و بردباري در برابر ديگران اين ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ است «من الامور التي ينبغي ان يعزم عليها» است در بخشهاي ديگر هم فرمود كه اذيتي از اينها به شما ميرسد اما اينچنين نيست كه قابل تحمل نباشد در سورهٴ «نور» جريان افك[8] و مانند آن يا در سورهٴ «توبه» آيه اذن و مانند آن اينها اذيت به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين هست اينها ايذاي پيامبر بود كه ﴿وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ﴾[9] بعد فرمود اينها آزار ميكند پيامبر را و شنيدن اين حرفها آن حضرت را ميرنجاند يا شما مؤمنين از شنيدن تهمتها رنج ميبريد بيش از اين حد چيزي به شما نميرسد ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاّ أَذًي﴾.
ترسي منافقين ومشركين از جنگيدن
اما بخش دوم كه اينها پيروز نخواهند شد اين است كه فرمود: ﴿وَإِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ اْلأَدْبارَ﴾ اگر هم نوبت به نبرد باشد اينها داعيهاي ندارند كه بجنگند اينها فرار ميكنند زيرا مسئله آخرت براي اينها ثابت نيست و روشن نيست و داعي ندارند كه بجنگند كار منافقين و مشركين اين است كه «يُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ» اين يك اصل مشتركي است كه بين كفر و نفاق هست چه اينكه كساني هم كه در ظاهر به كسوت اسلام درآمده بودند اينها هم حكم مشركين و كافرين را دارند در سورهٴ مباركهٴ «حشر» فرمود منافقين با كافرين همدست و داستاناند ولي روز جنگ كه فرا ميرسد فرار ميكنند همين منافقين به كافرين ميگويند كه اگر شما وارد جنگ شديد ما شما را كمك ميكنيم ولي دروغ ميگويند اگر هم وارد صحنه جنگ بشوند فرار ميكنند اين در سورهٴ «حشر» آيهٴ دوازده آمده است ﴿لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَلَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ اْلأَدْبارَ﴾ و كساني هم كه در صدر اسلام به صورت مسلم صوري بودند ولي سيرتشان سيرت نفاق بود آنها هم در جريان جنگ فرار ميكردند در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» جريان اين دو گروه را مشخص كرد فرمود اينها مسلمانها در صدر اسلام به دو گروه تقسيم شدند عدهاي با اينكه تعهد سپردند كه صحنه را ترك نكنند ولي از خطر جنگ رو برگردان شدند و فرار كردند ﴿وَلَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ﴾ اما در عين حال كه ﴿وَكانَ عَهْدُ اللّهِ مَسْؤُلاً﴾[10] همين كه جنگ شروع شد فرار كردند ﴿قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ﴾[11] در مقابل اين گروه مرداني هستند كه پايدار و مستقيماند كه ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ﴾[12] اينها در مقابل ﴿وَلَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ﴾[13] است اينها فرا كردند آنها كساني هستند كه ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْديلاً﴾[14] منافق كارش اين است لذا فرمود: ﴿لَيُوَلُّنَّ الأَدْبَارَ﴾[15] اما اينچنين نيست كه حالا كه فرار كردند به يك مقصدي پناهنده بشوند كه از نصرت و شوكت برخوردار بشوند فرمود: ﴿ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ اينها منصور نخواهند بود همواره مخذولاند هرگز كسي اينها را ياري نخواهد كرد كه اينها پيروز بشوند اين ﴿ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ يك جمله جدا و مستقلي است كه هم در پايان آيهٴ دوازده سورهٴ «حشر» بود كه فرمود: ﴿ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ هم در پايان همين آيه محل بحث آمده كه ﴿ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ اينها اهل نصرت نيستند كه منصور بشوند چون هيچ كسي اينها را ياري نميكند در بخشهاي ديگر فرمود كه وليّ و نصيري ندارند نظير آنچه كه در سورهٴ «فتح» آمده آيهٴ 22 سورهٴ «فتح» ﴿وَلَوْ قاتَلَكُمُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا اْلأَدْبارَ ثُمَّ لا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلا نَصيراً﴾ نه تنها اينها بر شما پيروز نميشوند راهي هم براي نصرت خودشان پيدا نميكنند لذا در ذيل نوع اين آيات يك جمله مستقلي ذكر شده است به عنوان ﴿ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ ﴿ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ بازترش همان آيهٴ 22 سورهٴ «فتح» است كه اصلاً وليّ و ناصري پيدا نميكند ﴿ثُمَّ لا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلا نَصيراً﴾ مگر اينكه ذليل باشد.
دليل مجزوم نبودن ﴿لاَ يُنْصَرُونَ﴾ در آيه محل بحث
به همين مناسبت هم هست كه اين كلمه ﴿لا يُنْصَرُونَ﴾ مجزوم نشده و به عنوان جواب قرار نگرفته نفرمود كه «لا يُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ و لا يُنْصَرُوا» يا «ثُمَّ لا يُنْصَرُوا» اينطور نيست با اينكه قاعده ادبي اقتضاي جزم ميكرد چون فرمود آيه اين است كه ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاّ أَذًي وَإِنْ يُقاتِلُوكُمْ﴾ اين شرط است ﴿يُوَلُّوكُمُ اْلأَدْبارَ﴾ اين جزاست «يولون» نشد چون مجزوم است جزاست و مجزوم «يُوَلُّوكُمُ اْلأَدْبارَ ثم لا ينصروا» نيست ﴿ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ است اين عطف بر ﴿يُوَلُّوكُمُ﴾ نيست تا مجزوم باشد عطف بر محذوف است يا عطف است بر آن جمله و يك جمله جدا و مستقله است يعني اينها منصور نخواهند بود اگر مجزوم ميشد معنايش اين ميشد كه ﴿وَإِنْ يُقاتِلُوكُمْ﴾ اگر به قتال شما مبادرت كنند ﴿يُوَلُّوكُمُ اْلأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ يعني اگر به جنگ شما برخيزند روبرگردان ميشوند و منصور نخواهند شد در اين حال منصور نيستند اما مطلقا منصور نيستند از آيه استفاده نميشود ولي اگر مجزوم نباشد چه اينكه نيست به عنوان جواب شرط نباشد چه اينكه نيست يك جمله مستقلهاي باشد چه اينكه هست معنايش اين است كه اينها اصلاً منصور نيستند.
پرسش:...
پاسخ: اما فرمود: ﴿مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾ ديگر اكثرشان اينچنيناند بنابراين آن كسي كه ايمان آورد كه با شما نميجنگد آن كسي كه بر كفر باقي ماند و اصرار ورزيد با شما ميجنگد و پيروز هم نخواهد شد مادامي كه مسئله اعتصام چون اين بخش از آيات بايد ملحوظ باشد مادامي كه اعتصام هست مادامي كه تفرق نيست مادامي كه اختلاف نيست مادامي كه در بين شما خير الامم حضور دارد در اين مقطع و شرايط ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاّ أَذًي﴾ پس اينها نسبت به شما آزاري ضرري نميرسانند ضرر نظامي جنگي مگر يك تهمتهاي زباني كه شما را اندوهگين ميكند و در هنگام جنگ هم بر شما پيروز نميشوند و خودشان هم به شوكت و نصرت نميرسند.
ضرب شدن ذلّت و خواري بر متمردين از اهل كتاب
اما ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَباؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ﴾
پرسش:...
پاسخ: آنها بخش سوم را كه يدي و جرح و امثالذلك باشد كه به حكومت برميگردد اعلام كردند كه حق هم همين است و اما آن قسمت اول و دوم را نه تنها در انحصار نگرفتند بلكه استدعا دارند كه مردم با آنها همكاري كنند و آنها كمتر در بخش اول و دوم فعالاند قسمت مهم فعاليتشان بخش سوم است در اول و دوم به عنوان اينكه يك فرد مسلمان داخل در نظاماند تلاش ميكنند دست كمكشان هم به همه دراز است كه در بخش اول و دوم اينها را ياري كنند بخش سوم اگر كسي خودش بخواهد اقدام بكند خب هرج و مرجي پيش ميآيد ديگر.
فرمود: ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ ذلت و زبوني و خواري و فرومايگي بر اينها زده شده است چيزي كه بر يك گروهي ثابت باشد ميگويند ضربت نظير آن سكه كه روي او يك علامت و نشانهاي زده ميشود و زوالپذير نيست ميگويند زده شد و خراج را هم به عنوان يك اصل مقرر بر مردم تعبير به ضريبه ميكنند ضرائب يعني همان خراجها و مالياتها و مانند آن گرچه بين ماليات و خراج فرق است جزيه ضريبه است خراج ضريبه است چون بر مردم لازم است از اينها خرائج و ضرائب ياد ميشود فرمود ذلت و زبوني و فرومايگي مثل ضرب سكه است اينها مثل يك فلزي هستند كه روي اينها اين علامت زده شد هر جا باشند ذليلاند.
مراد از اعتصام به جعل الله و جعل الناس
مگر در چند حالت يكي اينكه مؤمن باشند ايمان بياورند ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ كه معتصم باشند به حبلالله اگر معتصم شدند به حبلالله از ذلت به عزت ميآيند و اگر به حبلالله معتصم» نشدند به حبل الناس معتصم شدند منظور از اين ناس اگر عترت طاهره باشد كه اين برگشتش به همان اولي است كه حبلالله است كه آن داخل در حبلالله است آن هيچ و اگر منظور در مقابل عترت طاهره باشد يعني مردم نشانه اين خواهد بود كه اين اهل كتاب مخصوصاً يهود اينها همواره زير دستاند ذليلاند حكومت مستقل نميتوانند تشكيل بدهند در عالم پراكندهاند هر جا هستند تابعاند يك كيان مستقل نميتوانند داشته باشند اگر اينها را هم يكجا جمع و جور ميكنند صورتاً مستقلاند وگرنه سيرتاً بردهاند هر جا باشند اينچنيناند ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ كه واقعاً برميگردند عزيز ميشوند يا نه ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ اين ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ هم دو تا مصداق دارد يكي اينكه تعهد ترك مخاصمه باشد با مسلمانها تعهدي بستند زير پوشش كسانياند كه آنها با دولت اسلامي تعهد ترك تعرض دارند و مانند آن يا نه زير پوشش يك دولت قدرتمندياند كه با دولت اسلامي تعهد ترك تعرض ندارند ولي اينها ذليلانه زير پوشش آنها به سر ميبرند هرگز يك دولت مستقل و كيان استقلالي نخواهند داشت.
بررسي تشريعي يا تكويني بودن حكم ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ﴾
و اين حكم هم از يك نظر حكم تشريعي است و از يك جهتي حكم تكويني حكم تشريعياش به همين است كه اگر اينها مهدورالدماند وقتي اين دمشان محقون و محفوظ ميشود كه يا اسلام بياورند يا به دولتي پناهنده بشوند كه با آنها شما تعهد سياسي متقابل داريد اگر پناهنده شدند به دولتي كه با دولت اسلامي پيمان عدم تعرض بسته است و ميثاقي بين طرفين بسته شد در اين حالت آنها مهدورالدم نيستند چون وفاي به شرط واجب است وفاي به عهد لازم است ولو نسبت به دولت غير اسلامي خيانت در امانت حرام است ولو نسبت به دولت غير اسلامي اگر دولت اسلامي با دولت غير اسلامي يك تعهدي بسته است وفاي به اين عهد واجب است شرطي كرده است وفاي به اين شرط واجب است در وفاي عهد و شرط اسلام طرف شرط نيست و اگر منظور اين ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ﴾ چيز تشريع باشد نظير ﴿أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا﴾[16] و مانند آن اين دو حال مستثناست و اگر منظور تشريع نباشد منظور نظام ظاهري و صوري باشد اين سه حالت مستثناست يكي ايمان آوردن اينها يكي تمسك به حبل دولتي كه با دولت اسلامي پيمان بسته است يكي مستعمر شدن دولتي كه كاري با دولت اسلامي ندارد ولي نميشود با او به مبارزه برخاست.
پرسش:...
پاسخ: بله آن آيه سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» كه ميفرمايد شما ميتوانيد با هر دولت كافري كه كاري به شما نداشت روابط حسنه برقرار كنيد[17] اين حق است اما اينها دولت مستقل نيستند اينها همواره تابع يك دولتياند اينها متشتت و پراكندهاند اينها به «حبل الناس» متكياند خودشان حبلي ندارند ﴿اِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَباؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾.
دليل ذليل شدن و غضب پروردگار بر قوم يهود
چون خداوند نعمتي كه به اين يهوديها داد به هيچ قومي نداد لذا فرمود ما ﴿فَضَّلْناهُمْ عَلَي الْعالَمينَ﴾[18] انبيايي كه در بين بنياسرائيل مبعوث شدند در بين هيچ اقوام و مللي مبعوث نشدند از زمان يعقوب(سلام الله عليه) تا وجود مبارك مسيح اين قسمت مهم انبياي ابراهيمي(عليهم السلام) همان انبياي بنياسرائيلاند ديگر قدرتي كه خداوند به اينها داد در خاورميانه انبيايي كه از اينها مبعوث كرد به هيچ امتي نداد و اينها هم قتل النبيين بحق شد ﴿وَقَتْلَهُمُ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ﴾[19] شد ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[20] شد لذا ذلتي هم كه بر اينها زده شد سكهگونه بر هيچ امتي زده نشد از آن جهت از آن اوج عزت به اين ذلت رسيدند كه ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ﴾[21] شد ﴿وَباؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ﴾ مسكنه هم از زمينگير شدن سكونت، مسكين را هم مسكين ميگويند چون قدرت حركت ندارد ذلت و فرومايگي و فروپاشي بر اينها زده شده است و استدلال قرآن كريم هم به چند چيز است فرمود: ﴿وَباؤُ﴾ «باء» يعني رجع اينها غضب خدا را به همراه بردند ﴿وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ﴾ اين فعل ماضي وقتي با مضارع همراه شد گذشته از اينكه خود فعل مضارع استمرار نميرساند آن ﴿كانُوا يَكْفُرُونَ﴾ دوام اين استمرار را تثبيت ميكند اينها دائماً در حال كفر ورزيدن بودند ﴿كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ﴾ اين كلمه ﴿بِغَيْرِ حَقِّ﴾ گفتند يك قيد توضيحي است چون قتل نبي هميشه به غير حق است چون قتل حق هرگز به حق نيست و اينها مظهر حقاند لذا فرمود: ﴿وَيَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ﴾ چندين علت براي اين مذلت و مسكنت ذكر فرمود يكي اينكه استمرار اينها بر كفر ﴿كانُوا يَكْفُرُونَ﴾ يكي ﴿وَيَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ﴾ از اينكه جمع محلي به الف و لام آورده است خيلي از انبيا را شامل شده است ﴿ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ﴾ مردم تعديگر و عصيانگري بودند لذا ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا﴾ هرجا باشند ذليلاند اگر ذلت تشريعي باشد كه حق است ذلت تكويني هم باشد كه مشهود است.
پرسش:...
ذلت و زمينگير بودن قوم يهود
پاسخ: نه اينها در دو جمله است البته اولياش اين است كه ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ﴾ آن ذليل بودن و نرم بودن از آن جهت كه خاضعاند نرماند مثل اينكه ﴿جَعَلَ لَكُمُ اْلأَرْضَ ذَلُولاً﴾[22] تابع ديگري است از آن جهت ميشود ذليل آسيبپذيري با ذلت همراه است اما مسكنت زمينگيري قدرت حركت نداشتن جنب و جوش نداشتن از اين جهت است وگرنه مسكنت با ذلت مفهوماً جداي از هماند.
پرسش:...
پاسخ: بله اينها در هر دو حال هم ذلولاند هم ذليل اينها هم زبوناند هم نرم آن نرمي اينها در اثر آن فرومايگي اينهاست زمين ذلول است ذليل نيست اما اينها هم ذلولاند هم ذليل اينها فرومايهاند و آسيبپذير و نرم و مطيع
پرسش:...
پاسخ: نه يك چند نفري احياناً ميگويند گردانندههاي كارند اين چند نفر معيار نيستند كل يهوديت ميبينيد يا گرفتار استعمار آن رو سياه روسيه است يا اين غرب ديگر بالأخره يا ذلت شرق است يا ذلت غرب اينها را هم آواره كردند از جا
پرسش:...
پاسخ: نه اينطور نيست اينهم از تبليغات سوء خود آنهاست وگرنه كارگردانها ديگرياند البته در هر قاعده كلي يك چند نفري هم احياناً مستثنا هستند اما اينكه از يعقوب(سلام الله عليه) تا مسيح همه اين منطقههاي وسيع را انبياي ابراهيمي داشتند كل خاورميانه براي اينها بود مصر را گرفته بودند ارض مقدس را گرفته بودند فلسطين را گرفته بودند كل خاورميانه به نام اينها بود كه خدا ميفرمايد كاري كه ما درباره بنياسرائيل كرديم درباره احدي نكرديم[23] اينها در شرق و غرب عالم يك وجب خاك ندارند كه در آن زندگي كنند مستقل باشند اينها آن پراكندهها را جمع كردند به صورت يك استعمار خودشان هم ميدانند بردهاند
پرسش:...
پاسخ: نه قسمت مهم سياق سياق يهوديت است سياق سياق يهوديت است چون ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ﴾ ﴿وَقَتْلَهُمُ اْلأَنْبِياءَ﴾[24] كه اين است وگرنه مسيحيت به بعد قتل انبيا به آن صورت نداشتند اينها خودشان هم تازه درباره مسيح(سلام الله عليه) كه به پندار خودشان مسيح(سلام الله عليه) شهيد شد قتلش هم به يهوديها اسناد ميدهند مسيحيها انبيايي را نكشتند كه چون بعد از مسيح(سلام الله عليه) خود مسيح را كه شهيد نكردند بعد از مسيح(سلام الله عليه) هم كه انبيايي به قتل اينها نرسيد ولي اين يهوديها هستند كه در بخشهاي ديگر فرمود كه ﴿قَتْلَهُمُ اْلأَنْبِياءَ﴾ ﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾[25] امثالذلك را قرآن كريم ميشمارد بعد ميفرمايد اينها ذليل و زبوناند اينها هستند كه انبيا را كشتند
پرسش:...
پاسخ: مطلق است ديگر آخرت هم منصور نيستند دنيا هم منصور نيستند حصر متعلق هم يدل علي العموم درباره عذاب آخرت هم كه صريحاً اينها را معذب ميداند چون در مقابل اين حصر قدر متيقن آن مورد خودش را شامل ميشود كه دنياست در دنيا هم اينها منصور نيستند چون آيه 22 سورهٴ «فتح» هم همين بود كه ﴿ثُمَّ لا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلا نَصيراً﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه چون آخر تعليل است ديگر چون تعليل دارد به اينكه ﴿ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ اين تعليل درباره خصوص يهوديها است ديگر ﴿ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ﴾ اگر نوع اهل تفسير اتفاق كردند بر اينكه اين آيه درباره يهوديهاست براي اينكه مسيحيها كه انبيايي را شهيد نكردند و آيات ديگري هم كه در بخشهاي ديگر قرآن كريم آمده جنايات يهود را كه ميشمارد ميفرمايد كه ﴿وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ﴾ اينها عيسي را متهم كردند مريم را متهم كردند ﴿قَتْلَهُمُ اْلأَنْبِياءَ﴾[26] ﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾[27] از اين جهت است كه ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ﴾ كاري كه اينها كردند هيچ كس در تاريخ نكرده است با اينكه نعمتهايي كه خداي سبحان به اينها داد به هيچ كس نداد خب و آنچه هم كه در وضع كنوني مشاهده ميشود باز هم همينطور است احياناً اين چند روزي كه صهيونيستها يك زرق و برقي داشتند خيال ميشد كه مثلاً اين آيه ـ معاذاللهـ نقض شده الآن ميبينيد كه كسي اينقدر قدرت ندارد به او ميگويند وقتي موشك ميخوري حرف نزن ما تازه جواب ميدهيم خب اين ديگر چه ذلتي بدتر از اين.
پرسش:...
پاسخ: نه صحبت كمك مسلمين نيست صحبت اين است كه يهوديها در اثر اينكه ﴿يَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ﴾ بودند ﴿بِغَيْرِ حَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا﴾ بود ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ﴾ بود ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ﴾[28] الآن هم هست الآن بحث در اين نيست كه مسلمين پيروزند.
وجود گروههاي مطيع و غير مطيع در ميان مسلمين
مسلمين را در آيهٴ سورهٴ «احزاب» خوانديم كه دو گروه بودند يك عده در حضور پيغمبر هم از جبهه فرار ميكردند[29] يك عده ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ﴾[30] فرمود اينهايي كه همراه پيغمبر بودند دو گروه بودند يك عده روي فرار يك عده ﴿مَنْ قَضي نَحْبَهُ﴾ و منتظر هر دو را در سورهٴ «احزاب» مشخص كرد نفرمود همه اينهاي كه همراه پيغمبر آمدند تا آخر ايستادند كه فرمود همين گروهي كه قبل از اعزام در هنگام توجيه تعهد سپردند كه فرار نكنند فرار كردند.
پرسش: ...
پاسخ: غرض اين است كه اينها اين گروه كه فرار كردند ذليلاند اما ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ﴾ صحبت در اين است كه اينهايي كه ﴿يَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ﴾ اينها يا بايد برگردند مؤمن بشوند يا زير پوشش يك دولتي باشند كه با دولت اسلامي پيمان ترك تعرض بسته است يا اسير يك استعمار پير باشند كه حتي قدرت دفاع هم نداشته باشند همين است ديگر كه ﴿اِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ الآن اينها معتصم به حبل آمريكا نيستند حبل آمريكا در گردن اينهاست اين را نميگويند اعتصام به حبل كه.
پرسش:...
پاسخ: اينهم از تبليغات سوء آنهاست اين حبل آمريكا در گردن اينهاست نه دست اينها به طناب آمريكا اين خيلي فرق است حبل روسيه در گردن اينهاست كه اينها در زمستان سرد و سرماي زير صفر اينها را از روسيه كشان كشان ميآورد تا خاك فلسطين اشغالي اين حبل است ديگر اين كلابي كه صاحب كلاب به گردن اين كلاب است اينها را ميكشاند از شرق به غرب از غرب به شرق اينكه حبل نشد اينكه عزت نشد زن و بچه آواره اينها را از روسيه زير صفر آوردند به فلسطين الآن در بمباران حق دفاع هم ندارند اين شده ذلت
پرسش:...
پاسخ: نه اين يك گروه را دارند چهل سال دفاع ميكنند او را آن قدرتمند بزرگ آمده ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ﴾[31] آمده از اين طرف دولت اسلامي به ظاهر مسلمان خب مثل اوست الآن سخن در اين نيست كه مسلمين پيروزند يا نه براي اينكه مسلمين به اسلام عمل نكردند اين اسلامهاي آمريكايي را ديديم به تعبير امام(رضوان الله عليه) ديگر روحش با انبيا محشور بشود مشخص شد كه اسلام امريكايي يعني چه كويتش اين است آن عربستانش آن است آن كشورهاي خليجش هم همين است مگر اسلام آمريكايي چيست سميناري در آمريكا گذاشتند براي شناخت اسلام تا يك صد سال قبل نه يكصد سال بعد او كه دلش براي اسلام نسوخت او خواست يك اسلامي را تا قبل از صد سال بشناسد و اين خاور دور و نزديك را به نام خودي كه اسلام آمريكايي تثبيت كند و كرده خب.
بنابراين اينها اگر به حبلالله باشند دستشان به حبلالله است موضوع عوض ميشود اگر به حبلالله نبود ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ بود نه ﴿بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ حبل استعمار در گردن اينهاست چه اينكه هست اين اعتصام به حبل نيست اينها را از اين طرف به آن طرف كشاندن است برهان قضيه هم درباره خصوص يهوديهاست و اگر مسيحيها هم به اين سبك مبتلا بشوند همين حكم را دارند ولي اين ادله درباره مسيحيها نيست اصلاً براي اينكه قتل انبيا نبود و امثالذلك نبود.
«و الحمد لله رب العالمين»