69/11/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 110
﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾﴿110﴾
تبيين خيرِ نسبي در آيهٴ ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ﴾
اينكه فرمود: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ گذشته از آن كمال نفسي، خير نسبي را هم تفهيم ميكند، بر خلاف آيه معروف ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ﴾[1] كه آن فقط ناظر به كمال نفسي است. در روايات، افراد به دو گونه معرفي شدند: يكي كمالهايي كه بين آنها و بين خداست و يكي كمالهايي كه در اثر نفع به مردم نصيبشان ميشود، اينكه دارد بهترين انسانها كسانياند كه «انفع الناس للناس»[2] باشند از همين قبيل است، اين ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ يعني سودمندترين امت، براي جامعه همان امتي است كه امر معروف و نهي از منكر و ايمان به الله را احيا كرده باشد. بر اين اساس اين كلمه ﴿لِلنّاسِ﴾ خواه متعلق به ﴿اُخْرِجَتْ﴾ باشد خواه متعلق به ﴿كُنْتُمْ﴾ باشد براي بيان اين نفع مردمي بودن است، پس يك وقت ميفرمايد: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ﴾ آن ناظر به كمال نفسي است، گرچه اتقا بودن لازمهاش هم آن است كه آمر به معروف و ناهي از منكر باشد و يك وقت ميفرمايد: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ يعني بهترين امت، براي مردم شماييد. نظير آنچه درباره كعبه گفته شد كه ﴿جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْنًا﴾[3] يا درباره قرآن كريم گفته شد كه ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدًي لِلنّاسِ﴾[4] و مانند آن، آنچه به حال مردم نافع است قرآن است، كعبه است و امر به معروف.
بررسي استدلال فخررازي به وسيله آيهٴ محل بحث بر حجيت اجماع
مطلب ديگر آن است كه امام رازي دو تا برهان اقامه كرد و دو تا وجه ذكر كرد براي اينكه اجماع حجت است. يكي در بحث ديروز گذشت كه ناتمام بود[5] ؛ يكي هم بحث امروز مطرح ميشود كه آن هم ناتمام است و آن اين است كه گفت چون ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ اين الف و لامش، الف و لام استغراق است پس شما به همه معروفها امر ميكنيد تا احيا شوند [و] از همه منكرها نهي ميكنيد تا ترك شود، قهراً همه معروفها انجام ميشود و همه منكرها ترك ميشود. اگر امتي همه معروفها را انجام داد و همه منكرها را ترك كرد [و] بر امري اتفاق كرد آن اتفاق ميشود حجت[6] ، براساس اين مقدمات، اجماع را حجت دانست: در حالي كه اگر بر فرض هم اين الف لام، الف لام استغراق باشد كه شما به همه معروفها امر كنيد و از همه منكرها نهي كنيد و آمرين به معروف و ناهين عن المنكر هم به اين قدرت، توفيق پيدا كنند و همه را امر به معروف كنند و همه هم به معروف عمل كنند و از منكر دست بردارند معنايش اين نيست كه اينها اشتباه هم نميكنند، حالا اگر امتي رأيي را اظهار كرد مطلبي را ارائه داد از كجا مطابق با واقع است. معناي اينكه امر به معروف و نهي از منكر بكنيد اين است چيزي كه براي شما مسلّم است كه معصيت است نهي كنيد چيزي كه مسلّم است واجب است امر كنيد و مانند آن. حالا در يك مطلب ديني كه تازه، امت فكر كرده به اينجا رسيده آيا درست است يا نادرست و آيا مطابق حق است يا اشتباه كرده، او را ما از كجا تشخيص بدهيم. بنابراين نظر مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) كه فرمود صيانت حرف مجمعين در اثر دخول حرف معصوم است و كساني كه با معصومين رابطه ندارند اجماع آنها حجت نيست، حرفي است حق. بنابراين اگر هم همه مردم، امر به معروف و نهي از منكر بكنند اينها را كه معصوم نميكند كه، كه اشتباه هم نميكنند. حالا بر فرض خود آمرين به معروف و ناهين از منكر هم گاهي ممكن است اشتباه بكنند [و] چيزي را بد تشخيص بدهند، معروف تشخيص ندهند يا منكري را منكر تشخيص ندهند.
قيام امتهاي ديگر در امر به معروف ضعيفتر از قيام مسلمانان
مطلب ديگر آن است كه اين ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ﴾ ناظر به اين نيست كه هيچ امتي اين فضيلت را نداشت فقط شما به اين فضيلت متنعمايد، اينطور نيست براي اينكه آياتي كه در سور ديگر و در همين سورهٴ «آلعمران» هست كه بعضي از اقوام گذشته هم امر به معروف و نهي از منكر داشتند بعضي از پيروان اهل كتاب هم پيروان كليم و مسيح(عليهم السلام) هم همينطور بودند كه ﴿أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ﴾[7] و همچنين ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[8] كه سه، چهار آيه بعد از همين آيهٴ محلّ بحث است. اينكه فرمود: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ براي آن است كه گرچه آنها امر به معروف و نهي از منكر داشتند؛ اما همه آنها به اين وظيفه قيام نميكردند و قيام آنها هم به اين شدت نبود. آنچه المنار در رد جناب امام رازي گفته است كه اهل كتاب آنها هم در جنگهاي صليبي و غير صليبي خشونت داشتند، جهاد داشتند، كشتار بيرحمانه داشتند [و] دعوت به دين داشتند و مانند آن، اين درست است فيالجمله؛ اما نبايد كارهايي كه يهوديها و مسيحيها در طي تاريخ و طول تاريخ انجام دادند اين را به حساب يهوديت و مسيحيت آورد. معيار آن است كه آنهايي كه همراهان و هستههاي اصلي يهوديت بودند آنها با موساي كليم چه كردند و آنهايي كه هستههاي اصلي اسلام بودند در خدمت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه كردند و اين الگو باشد براي ساير افراد.
برتري امت اسلامي از يهوديان در اطاعت كردن پيامبران خود
قرآن كريم وقتي جريان پيروان موساي كليم را در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ 24 شرح ميدهد، ميفرمايد كه اينها به موساي كليم گفتند: ﴿إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَدًا ما دامُوا فيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾؛ صريحاً در جريان جهاد و دفاع كه نوبت به اينها رسيد، گفتند ما همين جا مينشينيم تو و پروردگارتان برويد و اين جنگ را فيصله بدهيد، وقتي بيتالمقدس را فتح كرديد ما هم سرزمين ارض مقدس ميشويم. موساي كليم به اينها فرمود كه اين ارض مقدسي كه ﴿كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ﴾[9] گفتند تو و خدا برويد اين سرزمين را فتح كنيد، ما همين جا مينشينيم و منتظر شنيدن خبر فتحايم، پس پيروان موساي كليم حرفشان اين بود. ولي در پايان سورهٴ «فتح» از پيروان رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ياد ميكند بعد از اينكه نام مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ميبرد، ميفرمايد: ﴿وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ﴾خب بين اين منطق با آن منطق، خيلي فرق است. آنها به پيغمبرشان ميگفتند: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾[10] اينها كساني هستند كه ﴿أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ﴾ لذا قرآن كريم به اينها خطاب ميكند كه ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ ديگر حرف يهوديها را نميزنيد كه به پيامبرشان بگوييد ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ بلكه ميگوييد «اذهب نحن معك» شعار مسلمين در صدر اسلام همينطور بود كه «نقاتل معك[11] ، نموت معك» و مانند آن. در يكي از خطبههاي نهجالبلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) به اصحابش خطاب ميكند، ميفرمايد اگر ما در صدر اسلام راهي كه شما طي ميكنيد طي ميكرديم اثري از دين باقي نميماند: «لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ» قريب اين مضمون «مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ، وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِيمانِ عُودٌ»[12] اگر ما هم مثل شما مسامحهكار بوديم، هرگز ستون دين استوار نميشد و درخت دين هم شاخههايش سبز نميشد: «لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ، وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِيمانِ عُودٌ» هرگز عود و شاخه دين سبز نميشد و ستون دين هم استوار نميماند. خب، اين قوم با اقوام ديگر كاملاً فرق ميكنند.
مخالفت و دشمني طاغيان و كافران با امر به معروف
مطلب ديگر آن است كه اين ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ آن جريان ﴿لِلنّاسِ﴾ نشان ميدهد كه اين تنها يك ايمان و وظيفه فردي نيست [بلكه] يك وظيفه جمعي است و چون وظيفه جمعي است جنبه حكومتي هم خواهد داشت و چون جنبه حكومتي خواهد داشت اولين گر وهي كه با اين وظيفه مخالفاند همان سران طغيان و ستماند و قرآن كريم، زمينه طغيان ظالمان را ذكر ميكند، ميفرمايد سرّ افول امر به معروف و نهي از منكر هم همين طغيان طاغيان است و عدم مقاومت اين آمران به معروف و ناهيان عن المنكر. در سورهٴ مباركهٴ «حج» وقتي گروهي از ستمپيشگان را ذكر ميكند و مشركان را آيهٴ 71 به بعد اين است ﴿وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ﴾؛ وقتي احكام الهي بر آنها و آيات الهي كه خيلي روشن است براي اينها تلاوت ميشود ﴿تَعْرِفُ في وُجُوهِ الَّذينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا﴾[13] ؛ اين كافران كه آيات الهي بر آنها تلاوت ميشد، چهرههاي اينها برميگشت قيافه اينها عوض ميشد، ديگر آنها مثل اينكه آدمهاي ناشناسياند، نزديك است كه نسبت به تاليان آيات الهي با سطوت برخورد بكنند ﴿يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا﴾ منظور از تلاوت اين نيست كه قرائت قرآن را داشته باشند، چون الآن ميبينيد در نوع اين مجالس ستمي كه اهل بغي و طغيان داشتند آنها هم شايد بدشان نميآمد كه فقط يك قرآني بخوانند. از تلاوت قرآن آنها رنج نميبرند از تفسير قرآن و تعليم قرآن و امر به معروف و نهي از منكر اينها رنج ميبرند، همين كه آيات ما بر آنها خوانده شود ﴿يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا﴾؛ كه با سطوت برخورد ميكنند، نظير همان آيهاي كه در بحث ديروز مربوط به اوايل سورهٴ «آلعمران» خوانده شد كه اينها ﴿وَ يَقْتُلُونَ الَّذينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ﴾[14]
عزتِ كاذب طاغيان در برابر امر به معروف و نهي از منكر
آنگاه اين گروه، كسانياند كه در برابر امر به معروف و نهي از منكر، عزت كاذب نشان ميدهند كه نمونهاش در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت. در سورهٴ «بقره» وقتي جريان مفسدين را بازگو ميكند ﴿وَ إِذا تَوَلّي سَعي فِي اْلأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ ٭ وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ﴾[15] اينها كسانياند كه اگر كسي به اينها به عنوان امر به معروف يا نهي از منكر بگويد. ﴿اتَّقِ اللّهَ﴾ اين عزت كاذب، اينها را ميگيرد ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾ از اينكه معصيت ميكند خود را عزيز ميپندارد و عزت دروغين پيدا ميكند خوشحال است عزت را كه قرآن تقسيم ميكند يك عزت صادق است يك عزت كاذب. عزت صادق را براي الله و رسول و مؤمنين ميداند[16] ، گرچه كل عزت براي خداست كه ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾[17] يك عزت دروغين است كه اينها ﴿في عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ﴾[18] درباره فرعون گفتند ﴿بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا﴾[19] كذا و كذا، ساحران اينچنين گفتند. اين عزت كاذب است، اين عزيز بيجهت است كه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾ يعني براساس گناه ميشود عزيز خود را عزيز ميپندارد، در برابر امر به معروف و نهي از منكر بر اساس عزت كاذب برخورد ميكند ﴿وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ﴾[20] براساس همين معيار است كه وقتي كه عبدالملك (عليه من الرحمن ما يستحق) به خلافت صوري رسيده است صريحاً اعلام كرد كه هر كس مرا امر به تقوا كند گردنش را ميزنم[21] ، اين همان ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾ است، اين ﴿يَقْتُلُونَ الَّذينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ﴾[22] است، اين ﴿يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا﴾[23] است.
جدايي دين از سياست نتيجه افول امر به معروف و نهي از منكر
قهراً در برابر اين قدرت قهار، اين امر به معروف و نهي از منكر افول ميكند و چون افول كرده است به اين صورت درآمده. قهراً وقتي كه افول ميكند توجيهي طلب ميكند و توجيهاش هم همان انزواي دين از سياست است كه دين چه كار به اين مسائل دارد، چون مردم عادي را اگر هيأت حاكمه ستمپيشه حمايت نكند ميشود با امر به معروف و نهي از منكر اصلاح كرد؛ اما اگر منكر به دست خود طاغيان بود اصلاح آنها مشكل است «الناس» هم كه «عبيد الدنيا» «الناس مع الملوك والدنيا»[24] است، قهراً يك پيمان مخاصمهٴ يك جانبهاي امضا ميشود كه دين با سياست كاري ندارد، وقتي اين پيمان ترك مخاصمه يك جانبه امضا شد، اينها خودشان را كشيدند كنار كه ما كاري به سياست نداريم آنوقت آن سياست شروع ميكند به تهاجم و پيشروي، چون اين ترك مخاصمه يك ترك مخاصمه و انزواي يك جانبه است يعني آنكه ميگويد دين، كاري به سياست ندارد اينچنين نيست كه آن سياستمدار قهار هم بگويد من هم كاري به دين ندارم كه، اينطور كه نيست. اين از اين طرف يك طرفه آتش بس ميدهد، آن از آن طرف آتش روشن ميكند، اين مظلومانه ميگويد من در سياست دخالت نميكنم، آن قاهرانه ميگويد دين بايد به دستور من كار كند، آنوقت كل دين را قبضه ميكند. اينكه در آن عهدنامه حضرت امير(سلام الله عليه) در آن جمله بلندش به مالك مرقوم فرمود كه «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ، يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوى، وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»[25] خب اينكه گفت من در سياست دخالت نميكنم يعني دين را گذاشته، اينچنين نيست كه آن قهار از آن طرف مرز بايستد و كاري به دين نداشته باشد آن ميآيد اين دين را ميگيرد، وقتي دين را گرفت دين اسير دست او ميشود، فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ، يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوى، وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» اين از غرر و واسطة العقد اين نامه بلند است، فرمود اين دين اسير بود ـ با اينكه همه مظاهر دين آنوقت ظاهر بود يعني نماز بود نماز جماعت بود زكات بود صوم بود حج بود چيزي به حسب ظاهر ترك نميشد؛ اما حضرت در آن عهدنامه فرمود اين دين اسير بود ـ و ما قيام كرديم و اين دين را آزاد كرديم، قهراً اگر كسي بگويد دين از سياست جداست اين بايد بداند با آن طاغي آتش به دست، پيمان ترك مخاصمه يك جانبه بسته است. اينطور نيست كه آن سياستمدار قهار هم بگويد خيلي خوب، سياست هم كاري به دين ندارد اينطور نيست. آن ميآيد كل فضاي دين را قبضه ميكند، قهراً هر فتوايي از آن به بعد آنها خواستند اينها بايد بدهند. نشانهاش هم همين مسيحيت است و واتيكان است كه ميبينيد بعد هم به كساني سرايت كرده است كه هر طاغي را در زمان اموي و مرواني ميگفتند: «أُولِي الْأَمْرِ» است ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾[26] را بر او تطبيق ميكردند يعني طرزي ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾ را معنا ميكردند كه طاغيان بپسندند، مثل اينكه الآن طرزي واتيكان خط مشي مسيحيت را ترسيم ميكند كه اين شيطان بزرگ بپسندد اينطور است با اينكه به زعم خودشان معتقدند مسيح(سلام الله عليه) شهيد شده است؛ اما وقتي به ايشان گفته شد اگر شهيد شد براي اين بود كه قيام كرد و پس مسيحي بايد قيام بكند، ديگر جوابي نداشتند و جوابي هم ندارند، خيال ميكنند اين شهادت، نظير عصمت وقف انبياست يا نظير رسالت، وقف انبياست. حرف آنها اليوم، حرف واتيكان اين است كه ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾[27] يعني حرفشان به مسيح(سلام الله عليه) اين است كه فقط تو به دار برو، همين ما كاري نداريم، اين خلاصه سخن است آن وقت معلوم ميشود كه چرا امت اسلامي خير امم خواهد بود.
مراد از وسط بودن امت اسلامي
وزان اين آيهٴمباركهٴ ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ﴾ به آن آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً بحث شد، نزديكتر است يعني ﴿جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ﴾ به آن آيه، نزديكتر است تا به آيهٴ ﴿انَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ﴾[28] آيهٴ 143 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً بحث شد اين بود كه ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدًا وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي كُنْتَ عَلَيْها إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ﴾ در آن آيه كريمه هم مشخص شد كه منظور از وسط اين نيست كه يك عده دست راستياند يك عده دست چپياند شما در وسطايد اينطور نيست، بلكه يك عده بالا هستند به نام انبيا يك عده خيلي پائيناند و شما بين افراد عادي و انبيا هستيد در اين سلسله طولي، نه اينكه در سلسله عرضي يك عده يميناند يك عده يسارند شما وسط، اينطور نيست. قهراً شما فيض را از انبيا ميگيريد و به ديگران ميرسانيد، آنگاه آن روايتها معناي خودش را بهتر اظهار ميكند كه آمرين به معروف و ناهيان عن المنكر خليفةاللهاند[29] و آن رواياتي هم كه درباره ولايت فقيه و امثالذلك استشهاد شده است كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه خدايا! خلفاي مرا رحمت كن: «ارحم خلفايي» عرض كردند خلفاي شما چه كساني هستند، فرمود كساني كه بعد از من ميآيند و كذا و كذا[30] كه خليفه او باشند و آن خلا را بتوانند پر كنند، آنگاه واقعاً يك چنين امتي گذشته از اينكه في نفسه اتقاست و اكرم عندالله است نسبت به مردم هم نافعترين افراد خواهد بود، خير امتي كه براي مردم است همين هيئت آمر به معروف و ناهي از منكرند، اينها بركاتي فراوان را براي توده مردم دارند ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ به جاي اينكه اين همه تلاش بشود كه «كان» زائده است يا نه، حالا اگر زائده نيست تامه است يا ناقصه است، اگر ناقص است به معني خودش است يا به معني «صار» اين جهت را بايد آقايان مفسرين بيشتر عنايت ميكردند كه اين آيه ناظر به آن جنبه مردمي بودن اين امت است كه ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ﴾ وگرنه امتهايي بودند ﴿لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ﴾[31] ، ﴿تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ﴾[32] و مانند آن، شما بهترين امتايد براي مردم، نه بهترين امتايد كه كمالات نفساني را داشته باشيد تا نظير ﴿اِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ﴾[33] باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله نعمت الهي است ديگر، در جريان طالوت آنها گفتند: ﴿لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ﴾ ولي آن پيامبر گفت كه ﴿زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾[34] اول، علم است و از طرف ذات اقدس الهي اين سمت به او داده شده است حالا اگر پيامبر نيست، تابع پيامبر است، اين البته منشأ بركت و خير خواهد بود؛ اما آنها كه ﴿يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا﴾[35] خب، اينها چه خيري براي آنها هست.
الگو قرار دادن حواريون براي حمايت از دين
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، آن حواريين مثل حواريين باشيد، نه اينكه مثل مطلق مسيحيين ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللّهِ كَما قالَ عيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصاري إِلَي اللّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَني إِسْرائيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذينَ آمَنُوا عَلي عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرينَ﴾[36] اينها حواريين بودند، اينها كساني هستند كه اصل جنگ را پذيرفتهاند و سورهٴ «صف» كه اصولاً سوره جنگ است به مسلمانها ميگويد آيين جنگ كردن و حمايت دين را از حواريين ياد بگيريد كه اين مسيحيت اصيل است، آنوقت آن مسيحيت اصيل به اين صورت درآمده است كه ملاحظه ميفرماييد.
پرسش:...
پاسخ: مربوط به قرآن كريم است، لذا اگر كسي با داشتن بهترين كتابها، راه انحراف را طي كرده است از ساير كفره امتهاي گذشته بدتر است، خير اينها از خير ديگران بهتر، شرّ اينها از شر ديگران بدتر، براي اينكه اينها با داشتن اين همه معارف الهي و داشتن كتاب مهيمن بيراهه رفتند، اگر كسي در امت اسلامي به سر ببرد و كفر بورزد خطر كفر او بدتر از خطر كفر كسي است كه به تورات و انجيل كفر ورزيده است.
پرسش:...
پاسخ: خب اگر استعدادش را ميداشتند نازل ميشد؛ اما اين كتاب مهيمن بر ساير كتب است: ﴿وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْهِ﴾[37] نه تنها ﴿ مُصَدِّقاً﴾[38]
پرسش:...
پاسخ: قصور است، آنها را كسي عقاب نميكند، درجات بهشت هم به انتظار آنهاست؛ اما كتابي كه مهيمن بر ساير كتب باشد ندارند، لذا به همان اندازه كه عمل كردهاند به بهشت راه پيدا ميكنند.
نائل شدن به خير در صورت ايمان آوردن به قرآن
خب ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾؛ اگر اهل كتاب ايمان ميآوردند و نصايح شما را ميپذيرفتند مثل شما قدم برميداشتند براي آنها خير بود، نه اينكه آنها خير امت بودند و آنها هم به خير ميرسيدند ﴿لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ﴾ نه خير ميشدند؛ اما همهشان اهل ايمان نبودند ﴿مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ولي ﴿وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: ديگر ميشوند مسلمان، ديگر با ديگران فرقي نميكنند، آنها كه ايمان آوردند جزء امت اسلامياند ﴿وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ﴾ يعني «آمن بالقرآن» چون اهل كتاب خودشان مؤمن به الله و وحي هستند وگرنه اهل كتاب نميشدند؛ منتها كافر به قرآناند كه فرمود: ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ نگوييد كه ﴿يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً﴾[39] اگر اهل كتاب، به قرآن ايمان بياورند براي آنها خير است، حالا اگر ايمان آوردند و جزء امت آمر به معروف و ناهي از منكر شدند، ميشوند ﴿خَيْرَ أُمَّةٍ﴾ صرف اينكه كسي مسلمان بشود كافي نيست، براي خود او خير است؛ اما او بخواهد «خير الناس» و «خير للناس» باشد بايد آن شرايط اصيل را واجد باشد. در اينكه فرمود شما امر به معروف كنيد نهي از منكر كنيد، اگر اهل كتاب حرف شما را گوش ميكردند خوب است ولي آنها گوش نميكنند ضمناً ميفرمايد كه اين امر به معروف و نهي از منكر، خطراتي هم دارد چه اينكه در سورهٴ «لقمان» هم آمده ﴿وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾[40] اما فرمود كه شما اگر بخواهيد گروهي حركت كنيد به عنوان دين، امر به معروف و نهي از منكر كنيد با يك ساز و برگ حكومتي، هرگز شكست نميخوريد: ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاّ أَذًي﴾[41] .
امر به معروف و نهي از منكر برجستهترين و مهمترين جزء ايمان
پرسش:...
پاسخ: اين ظاهراً در بحث ديروز گذشت كه گرچه ايمان، اصل است و اينها فرعاند و ايمان، كل است و اينها جزءاند؛ اما آن فرع بر اين اصل تقدم ذكري يافت و آن اجزا بر اين كل تقدم ذكري يافتند، براي اينكه مشخص بكند برجستهترين فرد و مهمترين جزء اين كل و اين اصل امر به معروف است و از طرفي ديگر وقتي كه ميخواهد بفرمايد كه شما بهترين مردمايد اگر بفرمايد براي اينكه مؤمن آن جنبه كمال نفسي را ميرساند، نه كمال نسبي را؛ شما بهترين مردمايد شما خيلي آدم خوبي هستيد، براي اينكه مؤمنين درست است؛ اما چه سودي براي مردم داريد، وقتي فرمود: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ بايد آن جملهاي كه بتواند علت اين خيرِ للناس بودن را تفهيم كند او را اول ذكر بكند، اگر بفرمايد: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ چون ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ مستمع و مخاطب هنوز در حال انتظار است كه خب چرا آنها براي ما آدمهاي خوبياند، براي ما خيلي نافعاند براي اينكه خودشان مؤمناند؛ اما وقتي كه بفرمايد: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ براي اينكه ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ يعني «تأمر الناس بالمعروف و تنهون الناس عن المنكر»، لذا ﴿خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ مستمع با شنيدن اين بيان براي اولين بار جواب خودش را ميگيرد، ديگر منتظر نيست و اما اگر بفرمايد شما براي مردم خيلي خوبايد، براي اينكه مؤمنايد اين سؤال هنوز در ذهن مستمع هست.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ يك وقت ميگويند كه آقا شما اگر درس بخوانيد برايتان خوب است. يك وقت ميگويند اگر سخنراني بكنيد كتاب بنويسيد خوب است يعني بر مردم خوب است. اولي خير نفسي است، دومي خير بالقياس الي الناس است، مدعي اين است كه ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ دليلش چيست؟ دليلش اين است كه ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾؛ اما اگر بفرمايد: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ براي اينكه مؤمنايد، هنوز اين مطلب، اين سؤال هست در ذهن سائل كه چرا آنها براي جامعه از همه سودمندترند، براي اينكه خودشان مؤمناند؛ اما اگر بفرمايد شما بهترين گروه براي مردم هستيد، چون آنها را ارشاد ميكنيد اين سخن، مطابق با همان مدعاست.
منظور از ضرر نرساندن دشمنان به آمرين به معروف
در امر به معروف و نهي از منكر كه خطر مبارزه هم در كنارش هست، يك تسليت و دلداري هم لازم است، فرمود: ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاّ أَذًي وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ اْلأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾[42] ؛ فرمود شما در اين امر به معروف و نهي از منكر و تبليغ و فرمان دادن به احكام الهي، آسيبي نميبينيد [و] اين دشمنانتان نميتوانند به شما ضرر برسانند. اگر اين ضرر، منظور ضرر نظامي و مانند آن باشد، اين ﴿إِلاّ أَذًي﴾ مستثناي منقطع است ـ استثنايش منقطع است ـ ولي اگر منظور مطلق ضرر باشد كما لايبعد يا هو الظاهر، اين ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ﴾ يعني هيچ آسيبي به شما نميرسانند مگر اينكه شما را مختصري برنجانند، تهمت بزنند، دروغ بگويند [و] اهانت بكنند؛ اما بخواهند در مسائل نظامي يا سياسي پيروز بشوند اينطور نيست، براي اينكه ﴿وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ اْلأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ اگر با شما به مقاتله پرداختند ناچارند كه هزيمت كنند پشت كنند؛ رو به شهر خودشان، دبر و پشت آنها به شما ميشود «ولّ الدبر» يعني پشتشان را به شما كردند، رويشان را به طرف شهر خودشان كردند يعني فرار ميكنند و بعد هم اينچنين نيست كه حالا فرار كردند منصور باشند، اينطور نيست ﴿ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾ كسي هم به داد آنها نميرسد.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ درست است اذيت است ديگر، اصل آزار به معني عام است ديگر، اين اصل آزار هست، مثل اينكه در سورهٴ مباركهٴ «صف» موساي كليم(سلام الله عليه) به قومش فرمود؛ آيهٴ پنج سورهٴ «صف» اين است كه ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَني وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ﴾؛ چرا من را آزار ميكنيد، اذيت ميكنيد اين نشنيدن حرف اطاعت نكردن، رو در رو قرار گرفتن، اهانت كردن تهمت زدن دروغ گفتن فريه بستن اينها اذيت است؛ اما از اين مرحله بخواهند بگذرند در مسائل سياسي يا نظامي پيروز بشوند، اينچنين نيست فرمود: ﴿وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ اْلأَدْبارَ﴾ يعني پشتشان را به طرف شما برميگردانند و رويشان را به طرف شهر خودشان [و] فرار ميكنند، بعد هم به مقصد هم نميرسند؛ كسي اينها را ياري نميكند ﴿ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ﴾[43] پس ضرر اگر مطلق ضرر باشد اين ﴿أَذًي﴾[44] استثنايش متصل است و ضرري هم ندارد ولي پيروزي نهايي براي شماست، پيروزي نظامي براي شماست، چه اينكه فرمود: ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾[45] اين معنايش اين نيست كه اصلاً شما شهيد نميدهيد [بلكه] معنايش اين است كه وقتي جمعبندي ميكنند، در اين صحنه پيروزي از آن شماست.
«و الحمد لله رب العالمين»