درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 104 الی 105

 

﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾﴿104﴾﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾﴿105﴾

 

عدم اشتراط عدالت در آمر به معروف و ناهي از منكر

بعضي خواستند از اين جمله ﴿وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ كه وصف آمرين به معروف و ناهين عن‌المنكر است استفاده كنند كه شرط امر به معروف و نهي از منكر، عمل است يا عدل است يعني آمر به معروف و ناهي از منكر بايد عادل باشد، نظير امام جماعت در نتيجه خودش بايد معروف را انجام داده باشد و از منكر پرهيز كرده باشد، براي اينكه در ذيل آيه آمده است اينها مفلح‌اند، فلاح كامل در صورتي است كه اينها عادل باشند. جوابش اين است كه اين يك فلاح نسبي است يا محمول بر غالب است; غالباً كساني به امر به معروف و نهي از منكر موفق‌اند كه خود عمل كرده باشند و اگر كسي برخلاف غلبه، خودش اهل معروف نبود و خودش مبتلا و منكر بود مع‌ذلك امر كرد، اين يك فلاح نسبي دارد نه فلاح نفسي، اين دو جواب.

تقدم امر به معروف بر نهي از منكر نشانه تقدم جذب بر دفع

مطلب ديگر آن است كه چون دعوت به خير به عنوان جامع ذكر شد، بعد هم تفصيل پيدا كرد و برخي از مصاديق دعوت به خير هم امر به معروف و نهي از منكر است، نه اينكه اين تفصيل بعد از اجمال باشد ذكر بعضي از مصاديق هست و چون راه دعوت به خير اين است كه اول، جذب باشد بعد دفع، لذا امر به معروف مقدم بر نهي از منكر ياد شده است، گرچه با حروف تفريع مثل «فاء» و ثم «ذكر» نشد كه «وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ فَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» با واو ذكر شد ولي همين تقدم ذكري، نشانه آن است كه رحمت و جاذبه، مقدم بر غضب و دافعه است.

علم به نوع و جوب امر به معروف وظيفه آمر

مطلب بعدي آن است كه اين امر به معروف و نهي از منكر، گرچه واجب كفايي شده بنا بر نظر معروف و واجب مشروط است عند الكل يعني وقتي امر به معروف واجب است كه آن آمر، معروف را بشناسد منكر را بشناسد و مانند آن; اما خود امر به معروف و نهي از منكر را هر كسي بايد بداند كه امر به معروف، واجب كفايي است يا عيني. شرط امر به معروف چيست؟ اين ديگر واجب مشروط نيست اين بايد بداند كه آيا مي‌تواند امر به معروف كند يا نه. وقتي كه نداند شرط امر به معروف و نهي از منكر اين است كه عالم به معروف باشد، آن‌گاه وارد مسئله امر به معروف نهي از منكر مي‌شود و متصدي خواهد شد براي پرهيز از اين خطر، بايد بداند كه امر به معروف، واجب كفايي است يا عيني آيا مطلق است يا مشروط و شرطش چيست. حالا تحصيل شرايط او بر او واجب نيست يعني لازم نيست كه همه معروفها را بفهمد و همه منكرها را بداند، چون بعضي از اينها محلّ ابتلاي او نيستند ولي اصل اينكه امر به معروف واجب است و وجوبش كفايي است مثلاً و وجوبش مشروط است، مطلق نيست اينها را بايد بداند و اگر كسي نداند امر به معروف، واجب مشروط است و مطلق نيست متصدي امر به معروف خواهد شد و تالي فاسدهايي هم به همراه خواهد داشت.

امر به معروف جز حكمت عملي و از عزائم امور

مطلب بعدي آن است كه اين كار، جزء حكمت است. ذات اقدس الهي كه لقمان را به عنوان حكيم ستود، فرمود: ﴿وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ﴾ كلمات حكيمانه لقمان را هم در سورهٴ «لقمان» بيان كرد ـ آيه دوازده به بعد سورهٴ «لقمان» ـ بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ﴾ آن‌گاه سخنان لقمان را ذكر كرد فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللّهِ﴾ بعد مي‌رسد به اين قسمت كه فرمود: ﴿يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾[1] اينها كلمات حكيمانه لقمان است يعني اينها به نوبه خود حكمت است حكمت عملي است فرمود يا ﴿يا بُنَيَّ﴾ نماز را به پا دار و معروف امر كن و از منكر نهي كن ﴿وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ درباره امر به معروف و نهي از منكر گفتند هم «من عزائم الامور» است، هم «من عظائم الامور» يعني هم از امور عظيم و مهم است و هم از اموري است كه بايد روي او عزيمت گمارد. اينكه لقمان به فرزندش فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ يعني «من الامور التي ينبغي ان يعزم عليها» يعني از اموري است كه بايد رويش تصميم بگيريد، اينها را مي‌گويند: ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ يعني «من الامور التي ينبغي ان يعزم عليها» گرچه هر امري با عزم و تصميم انجام مي‌شود; اما كارهاي مهم را مي‌گويند كاري است كه انسان بايد مصمم باشد رويش تصميم بگيرد، چون بدون زحمت محقق نخواهد شد، لذا به فرزندش فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ﴾ اين ﴿وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ﴾ يا مطلق است [و] شامل همه مصائب مي‌شود حتي مصائبي كه در اثر امر به معروف و نهي از منكر پديد مي‌آيد يا مخصوص به مورد است، به هر حال اين مطلق، در مورد خود نص است «وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ في الامر المعروف و نهي از منكر» يا «وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ في جميع الامور» دعوت به صبر مي‌كند ولي نسبت به اين پديده امر به معروف و نهي از منكر كالنص است، بعد فرمود: ﴿إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ براي اينكه كاري كه انسان با خطر همراه است اگر مصمّم نباشد، محقق نخواهد شد.

تفاوت امر به معروف و انزجار قلبي

مطلب بعدي آن است كه در بعضي از روايات امر به معروف و نهي از منكر آمده كه انسان بايد قلباً نسبت به منكر، كراهت داشته باشد ولي اين جزء مراتب امر معروف نيست، چه اينكه در اوايل بحث هم به اين قسمت اشاره شد. آن انكار قلبي نسبت منكر يا رضا و محبت قلبي نسبت به معروف آن لازمهٴ ايمان است، آن ديگر جزء امر به معروف و نهي از منكر نيست چون امر به معروف و نهي از منكر شرطش احتمال تأثير هست و شرطش عدم ضرر هست. اين‌گونه از امور قلبي كه «لا يطلع عليها الا الله» هيچ اثري بر او بار نيست تا كسي به وسيله اين انزجار قلبي، متعظ بشود يا كسي با احساس انزجار قلبي برآشفته بشود، اين نيست. لذا آن مرحلهٴ از كار قلبي جزء مراحل ابتدايي امر به معروف و نهي از منكر شمرده مي‌شود كه مبرز داشته باشد يعني انسان ابرو درهم مي‌كشد، در موقع سلام و جواب، سنگين برخورد مي‌كند نسبت به ديگران احترام مي‌كند نسبت به او نه، جايش برايش برنمي‌خيزد يا اگر برخواست، خيلي كم برمي‌خيزد كه او بفهمد كه اين انزجار قلبي با اين اعمال جارهي همراه است بنابراين آن رواياتي كه مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در اين قسمت نقل كردند، اينها ناظر به اصل ايمان است، البته برخي از رواياتي كه آن نهي از منكر قلبي همراه با مبرز هست آنها را هم نقل كرده‌اند و اما اين‌گونه از رواياتي كه اصل رضا را مي‌فهماند، اصل رضاي به معروف يا اصل سخط آن منكر را مي‌فهماند، اينها جزء امر به معروف نيست.

پرسش:...

پاسخ: نسبت به ديگري اگر كار بدي كرد اين شخص، در برخورد، سنگين برخورد كرد اين مي‌شود نهي از منكر يعني انزجار قلبي با ابراز عملي، اگر صرف انزجار باشد اين ديگر نهي از منكر نيست، اين لازمه ايمان است; هر مؤمني البته بايد نسبت به منكر منزجر باشد. باب پنج از ابواب امر به معروف و نهي از منكر از كتاب شريف وسائل روايات اين مسئله را نقل كرد. روايت اُوليٰ از امام صادق(عليه السّلام) است كه «حَسْبُ المؤمنِ غَيْراً إذا رأي منكَراً أن يَعْلَمَ اللهُ عزوجل مِن قلبه إنكارَه»[2] همين غيرت ايماني بس كه اگر كسي منكري را ديد، ذات اقدس الهي از قلب او آگاه باشد كه او بدش مي‌آيد، اين شخص مؤمن آن منكر را زشت مي‌داند خب، اين ديگر جزء نهي از منكر نيست.

روايت بعدي آن است كه «مَنْ شَهِدَ أمْراً فَكَرِهَهُ كان كَمَنْ غابَ عنه و مَن غابَ عَن أمرٍ فَرَضِيَهُ كان كَمَن شَهِدَه»[3] اين روايات از حضرت امير است و آن هم از وجود مبارك رسول خدا(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) نقل كرد كه اگر كسي امري را ديد يك امر منكري را ديد و بدش آمد مثل آن است كه نبوده در صحنه و يا كسي نسبت به امري راضي شد، مثل اين است كه در آن صحنه حضور داشت، اين مطلق امر است [و] اختصاصي به معروف يا منكر ندارد.

روايت سوم اين باب اين است كه از امام صادق(سلام الله عليه) كه «حَسبُ المؤمنِ نُصرَ‌ًة ان يريٰ عَدُوَّه يَعْمَلُ بِمَعاصي الله»[4] كه اين مربوط به باب امر به معروف و نهي از منكر نيست و مربوط به اين باب هم نيست اصلاً و آن اين است كه اگر دو نفر يكي مؤمن مثلاً مخالف با ديگري بود و اين مؤمن ديد دشمن او از راه معصيت دارد اقدام مي‌كند، خداوند اين مؤمني را كه دشمن او از راه معصيت مي‌خواهد او را بكوبد اين مؤمن، را ياري مي‌كند. اگر دشمن انسان با دسيسه‌هاي معصيت‌كارانه بخواهد عليه انسان قيام بكند شكست مي‌خورد، اين از باب امر به معروف و نهي از منكر بيرون است البته.

پرسش:...

پاسخ: خب البته ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ﴾[5] آقايان غرق نعمت‌اند الحمد لله. «إذا أرادَ الله بِعبدٍ خَيراً»;[6] اگر عبدي را بنده‌اي را ذات اقدس الهي بخواهد خير برساند، به او علم مي‌دهد يا «إذا أرْذَلَ الله عَبداً حَظَرَ عليهِ العِلْم»;[7] اگر بنده‌اي نزد خدا، رذل شد و ذات اقدس الهي نسبت به او عنايت نكرد علم را به او نمي‌دهد، اگر كسي توفيق نفر را پيدا كرد توفيق تفقه پيدا كرد خب، كفي بذلك فخراً.

تفاوت امر به معروف و نهي از منكر با گذشتن از جان و مال براي حفظ دين

مطلب ديگر آن است كه اين ترتيبي كه ذكر شده كه اول قلب است و بعد لسان است و بعد يد غير از آن ترتيبي است كه براي حفظ دين آمده بلكه ترتيبي است كه آن در حقيقت آن بازگشتش به تنازع و انتخاب اصلح است از آن احاديث بسيار پر باري است كه وجود مبارك رسول خدا به حضرت امير(سلام الله عليهما) فرموده است، اين روايت را مرحوم صاحب وسائل در باب 22 از ابواب امر به معروف و نهي از منكر ذكر كرده كه امام صادق فرمود: «كان في وصية» وصيت خود حضرت امير(سلام الله عليه) است و وصيت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم در همين مضمون هست كه بعد خوانده مي‌شود. روايت دوم اين باب يعني باب 22 اين است كه امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «كان في وصيّة امير المؤمنين(عليه السّلام) لأصحابه» اين است كه «إذا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ»; اگر يك حادثه‌ آزمون الهي پيش آمد «فاجعلوا أموالكم دون أنفسكم»; با مالتان جانتان را حفظ كنيد و اگر اين حادثه، جلوتر آمد و عميق‌تر بود «و اذا نَزَلَتْ نازِلةٌ» كه ديگر فوق بليه است «فاجعلوا أنفسكم دون دينِكُم»;[8] جانتان را سپر دين قرار بدهيد، پس دين را در وسط قرار بدهيد با دو سنگر از دينتان دفاع كنيد; اول سنگر مال بعد سنگر جان وقتي كه حياتتان را داديد ديگر كسي نيست دين را از شما بگيرد آن وقت با دين رحلت مي‌كنيد.

پرسش:...

پاسخ: اگر خطر متوجه به دين است خب، واجب است ديگر «اذا حَضَرَتْ بَليَّةٌ فاجعلوا اموالكُم دونَ أنفسِكُم» اين براي مرحله اول; اما «و إذا نَزَلَتْ نازلةٌ» كه فوق بليه است و دارد به دين، سرايت مي‌كند «فاجعلوا أنفسكم دونَ دينِكُم و اعْلَمُوا أنَّ الهالكَ مَنْ هَلَكَ دينَه و الحَريبَ مَن حُرِبَ دِينُهُ» جنگ‌زده به كسي نمي‌گويند حريب و محروب به كسي نمي‌گويند كه خانه او ويران شده جنگ زده به كسي مي‌گويند كه دين او مورد تهاجم قرار گرفته است «الا و أنّه لا فقر بعد الجَنَّةِ الا و إنّه لا غِنَي بعد النار»; اگر كسي پايان كارش بهشت است هرگز تنگ دست نخواهد بود و اگر كسي پايان كارش جهنم است هرگز توانگر نخواهد بود، ناري كه «لا يُفَكَّ أسيرُها و لا يَبْرأ ضريرُها»[9] نه اسير آتش فك مي‌شود و آزاد مي‌شود و نه بينايش يا نابينايش درمان‌پذير است حديث سوم اين باب كه از حضرت امير(سلام الله عليه) است اين است كه «إنَّ أفضَلَ الفِعال صِيانةُ العِرضِ بالمال»;[10] يكي از برجسته‌ترين كارها اين است كه انسان آبروي خود را با مالش حفظ بكند.

روايت پنجم اين باب همان وصيت رسول خدا به حضرت امير(سلام الله عليهما) است كه فرمود: «يا علي اوصيك في نفسك بخصالٍ فاحْفَظْها اللهم أعِنْهُ»; خدايا ياري‌اش كن در حفظ اين خصال «الي ان قال و الخامسة بذلك مالَكَ و دَمَكَ دونَ دينِك»[11] اول مال بعد خون و دين به وسيله مال و خون محفوظ بماند و بعد از آن ديگر دين، خطري احساس نمي‌كند، فرمود: «بذلك مالَكَ و دَمَكَ دونَ دينِك».

پرسش:...

پاسخ: بله; پاي نهي از منكر تغييري است و جهاد چون نهي از منكر يك كار توده مردم است يك كار جهاد، جهاد اگر باشد يك سازماندهي جنگ و ساز و برگ جنگي لازم است وليّ مسلمين مي‌خواهد و امثال‌ذلك; اما مسئله تغيير كه كار مردمي اين حساب ديگري دارد تغيير منكر.

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر; منتها آن شهيد يعني ثواب شهيد را دارد وگرنه شهيد فقهي نيست لذا غَسل و غُسل دارد كفن دارد «مَنْ قُتِلَ دونَ مالِهِ فهو شهيدٌ»[12] «مَن قُتِلَ دونَ عِرْضِهِ فهو شهيدٌ»[13] در انسان بايد كه با جانش از مالش دفاع بكند; اما واجب نيست جايز هست اگر كسي مال كسي را مي‌خواهد ببرند دزدي آمده سارق مسلحي آمده دارد مال را مي‌برد، جايز است كه اين شخص دفاع بكند و اگر هم كشته شد ثواب شهيد دارد

پرسش:...

پاسخ: اما واجب نيست; اما اگر كسي خواست به دين او آسيب برساند در آن قسمتهاي مال بعضيها هم احتياط كردند، گفتند اين‌چنين نيست كه مطلقا جايز باشد ولي خيليها فتوا به جواز دادند; اما درباره دين سخن از جواز نيست [بلكه] سخن از وجوب است اينجاست كه «اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسكم دون دينكم».[14]

عقاب همگان در صورت زمين ماندن امر به معروف و نهي از منكر

مطلب ديگر آن است كه به هر حال چه وجوب عيني داشته باشد امر به معروف و نهي از منكر كه مرحوم شيخ قائل است مرحوم محقق صاحب شرايع قائل است و امثال‌ذلك يا وجوب كفايي داشته باشد كه معروف است، اگر اين امر به معروف يا نهي از منكر زمين مانده است همه تبهكارند، نظير خود مسئله جهاد. درباره جهاد، خب نوعاً وجوب كفايي‌اش مفروغ عنه است ولي اگر نشد همه معصيت كارند، آيات جهاد با اينكه گاهي مي‌فرمايد: ﴿فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَميعًا﴾ يعني اگر يك وقت لازم بود همه‌تان حركت كنيد كه خب همه بايد حركت كنيد يك بسيج عمومي است، نشد ثبه ثبه يعني گروه گروه ﴿فَانْفِرُوا ثُباتٍ﴾ يعني ثبه ثبه گروه گروه ﴿أَوِ انْفِرُوا جَميعًا﴾ حالا اگر نفر نشد، بسيج نشد اين نَفْر نظامي است، در مقابل آن نَفْر فرهنگي. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه آن آيه نَفْر يك نَفْر فرهنگي دارد يعني بسيج فرهنگي ﴿فََلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾[15] اين يك بسيج عمومي است بسيج نظامي كه ﴿فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَميعًا﴾ حالا اگر اين نفر نشد آن‌گاه تعقيبي كه دارد كيفري كه دارد مي‌فرمايد همه‌تان را ما عذاب مي‌كنيم با اينكه اصل لسان آيات اين نيست كه حضور همگان واجب باشد; اما فرمود اگر نرفتيد همه‌تان عقاب مي‌شويد مثلاً آيهٴ 71 سورهٴ «نساء» اين است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَميعًا﴾ يا گروه گروه اگر كار با اين بسيج مقطعي حل مي‌شود ﴿أو انْفِرُوا جَميعًا﴾ اگر كار با آن بسيج ثبه و گروه حل نمي‌شود اما مع‌ذلك در سورهٴ مباركهٴ «توبه» همين مسئله را با يك لحن ديگري طرح مي‌كند، مثلاً آيهٴ 41 دارد ﴿انْفِرُوا خِفافًا وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ﴾ ولي آيهٴ 39 دارد ﴿إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذابًا أَليمًا﴾ اين ديگر خطاب به بعض، نيست خطاب به همه است، اين‌چنين نيست كه اگر يك عده نرفتند خدا همانها را عذاب بكند، امر به معروف هم از اين قبيل است.

پرسش:...

پاسخ: نحوهٴ تعلقش فرق مي‌كند ديگر، همه بايد بروند وقتي كه يك عده رفتند جلو، ديگر از ديگران ساقط مي‌شود، تفاوت جوهري اين دو وجوب در نحوه تعلق است. يك وقت بعض ما يا أحد ما مخاطب تكليف‌اند لا علي البدل يك وقت «كل» مخاطب است و مكلف است.

وظيفه علما در پاسخ محققانه به بدعتها و تفاوت آن با امر به معروف

مطلب ديگر آن است كه اين امر به معروف و نهي از منكر براي خود يك مصاديقي فراواني هم دارد كه بخشي از آنها رواياتش در وسائل آمده و فتوايش هم در كتابهاي فقهي و آن وظيفه خصوص علماست، آن هم در معارف عميق ديني. روايات باب چهل از ابواب امر به معروف و نهي از منكر اين است از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه «اذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فلْيُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَه فَمَن لَمْ يَفْعَل فَعَلَيْهِ لعنةُ اللهِ»[16] اين ديگر سخن از امر به معروف عملي و امثال‌ذلك نيست حالا اگر فكري عقيده‌اي الحادي در جامعه‌اي كم و بيش دارد رواج پيدا مي‌كند، هر جا كه آن الحاد رفت اين پاسخ مثبت هم بايد برود اين طور نيست كه يكجا يك بدعت ديني ظهور بكند و ديگري آرام بنشيند، سخن از امر به معروف نيست كه كسي به او بگويد اين كار را نكن شايد او قبول نكند اصلاً احتمال تأثير هم ندارد حالا اين احتمال تأثير، چون ندارد انسان با او سخن نگويد براي اينكه در او اثر نمي‌كند ولي پاسخ هم ندهد؟ يا «اذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فلْيُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَه» و قلمرو اين اظهار با قلمرو آن ظهور بايد يكي باشد پس دو تا مسئله است يكي مسئله امر به معروف و نهي از منكر است كه خود آن شخص مخاطب است يك وقت است نه اگر شما به او هم بگوييد نمي‌پذيرد يا نزد خود خود را معروف، عامل به معروف مي‌داند و كار شما را تقبيح مي‌كند ولي به هر حال مسئله دوم نبايد فراموش بشود، اگر براي شما با يك حجت شرعي ثابت شد حرفي كه زيد مي‌گويد بدعت است، بايد اظهار كنيد عالمانه و آن حرف را عالمانه پاسخ بدهيد، اين ديگر سخن از امر به معروف مصطلح به آن صورت نيست و قلمرو اظهارتان همان منطقه ظهور اوست، نه اينكه او جايي گفته شما در جاي ديگر اظهار بكنيد «اذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فلْيُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَه» در جايي كه ظهرة البدعه، نه اينكه زيد در جايي بدعت ظاهر كند، عمرو در جاي ديگر جواب بدهد.

روايتهاي بعدي هم كه از حضرت امير(سلام الله عليه) است همين امر را تأييد مي‌كند كه «إنّ العالم الكاتِمَ عِلْمَهُ يُبعثُ أنْتَنَ أهل القيامةِ ريحاً تَلْعَنُهُ كلُّ دابةٍ مِن دوابِّ الارضِ الصِّغار»[17] همين عالمي كه همه براي او طلب مغفرت مي‌كنند «حتي حيتانِ البحر» و «إنّ الملائكه لتضع أجْنِحَتهَا لطالب العلم»[18] اگر اين بعد از ساليان دراز، زحمت كشيد و عالم شد ولي اين علم را اظهار نكرد آن طوري كه بايد عرضه نكرد آن وقت همه آن حشرات و پرنده‌ها لعنتش مي‌كنند، معلوم مي‌شود همه آنها در مسير امر و نهي ذات اقدس الهي‌اند يك روز براي كسي طلب مغفرت مي‌كنند «حتي حيتانِ البحر» يك روز او را لعنت مي‌كنند «حتي دوابِّ الأرض الصّغار» روايات بعدي هم كه در همين زمينه است پس بنابراين آنجا كه سخن از كتمان است و امثال‌ذلك، همين معنا را دارد.

پرسش:...

پاسخ: «إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ» ظرف دعوت اينهاست نه دعا، مثل اينكه بگوييم خدايا! تا روز قيامت رحمتت را به اين مردم بده، نه اينكه ما تا روز قيامت هستيم، دعاي ما اين است كه اينها را تا روز قيامت رحمت بده! اينها اگر دنيا هستند القابشان هست در اين شرايط هستند برزخ كه قبل از قيامت محسوب مي‌شود رحمت الهي بر آنها نازل مي‌شود، قيامت كبرا ديگر پايان مسير است ولي همه اين تبرعات و ادعيه و خيرات در برزخ شامل حال مؤمنين خواهد بود.

پرسش:...

پاسخ: نه خير آن براساس علم ولايي اين كار را كرد.

عمل حضرت حجة به اوامر و نواهي الهي بر اساس علم ولايي

چه اينكه حضرت حجت(سلام الله عليه) هم ظهور بكند به همان معيار كار مي‌كند چون هنوز بچه بالغ نشده تا اينكه نسبت به پدر و مادر تعدي بكند و آنها را به كفر بكشاند بعضي از بچه‌ها هستند وقتي بالغ شدند به ايمان والدينشان آسيب مي‌رسانند، به جاي اينكه پدر و مادر به اينها هدايت بدهند از اينها ضلالت مي‌گيرند نظير آنچه در جريان زبير آمده كه از حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود «ما زالَ الزبيرُ» از ما بود تا پسرش رشد كرد بالأخره او را از ما گرفت.[19] لذا خضر(سلام الله عليه) روي علم ولايي دست به آن كار زده است آن بچه را كشته ﴿فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْيانًا وَ كُفْرًا﴾[20] چه اينكه حضرت حجت(سلام الله عليه) هم ظهور بكند آن هم براساس علم ولايي انجام مي‌دهد، اعدامهاي آن حضرت، قيامهاي آن حضرت براساس «إنَّما أقْضي بَينكُم بالبينات و الإيمان»[21] نيست وگرنه نمي‌شود كشور را به آن قسط و عدل رساند، رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه من قيام كردم; اما تا اين حد كه «إنَّما أقْضي بَينكُم بالبينات و الإيمان» و اگر طرفين دعوا به محكمه من آمدند يك قسم دروغي كسي خورد، من براساس سوگند دروغ او مالي را از كسي گرفتم، به او دادم او «فإنّما قطعتُ له به قطعةً من النار»[22] در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه حكم حاكم شرع مغير واقع نيست اين براي فيصله دعواست اين‌چنين نيست كه اگر حاكم شرع گفت «حكمت و ان هذا مال لزيد» بشود مال زيد مثل مال خريداري كه براي زيد حلال باشد او مي‌داند و خداي او اين براي حل دعوا است لذا حضرت صريحاً اعلام كرد كه من براساس آن علم غيبم عمل نمي‌كنم «إنَّما أقْضي بَينكُم بالبينات و الإيمان» و اگر كسي شاهد زوري ارائه داد يا سوگند دروغي را ياد كرد و مالي را از محكمه برد «فإنّما قطعتُ له به قطعةً من النار» ولي حضرت حجت(سلام الله عليه) با آن علم، عمل نمي‌كند با علمهايي كه به ولايشان برمي‌گردد عمل مي‌كند. در همين بحثهاي امر به معروف و نهي از منكر هم رواياتي هست كه وقتي حضرت حجت(سلام الله عليه) ظهور بكند، نوه‌هاي قتله كربلا را اعدام مي‌كند، نوه‌هاي قتله كربلا را اعدام مي‌كند.[23] اگر كسي بپرسد كه به چه جرمي اينها اعدام مي‌شوند؟ مي‌فرمايد بر اينكه اينها راضي بودند به كار نياكانشان، خيلي هم فخر مي‌كردند، آن وقت «الرّاضي بِفعل قومٍ كالداخلِ فيه مَعَهم»[24] خب اين را كه با ظاهر دين اين با ظاهر شريعت نمي‌شود انجام داد كه، آن روايات هم كه در همان باب پنجم از ابواب امر به معروف و نهي از منكر هست.

روايت چهارم باب پنج اين است كه علي‌بن‌موسي‌الرضا(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) ابي‌الصالح هروي به امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) عرض كرد كه «يا بن رسولِ الله ما تَقول في حديثٍ رُويَ عن الصادق(عليه السّلام)» كه «إذا خَرَجَ» يعني حضرت ولي عصر قيام فرمود: «قَتَلَ ذرارِيَ قتلةِ الحسين(عليه السّلام)»; نوه‌هاي آنها را اعدام مي‌كند «بِفِعالِ آبائِها» اين چيست؟ حضرت امام رضا(صلواة الله و سلامه عليه ) فرمود: «هو كَذلك»; بله اين درست، اين روايتي كه از امام صادق(عليه السّلام) است درست است. صالح هروي به عرض حضرت مي‌رساند كه پس اين آيه چه مي‌فرمايد كه ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾[25] اين معنايش چيست «قال صدق الله تعالي في جميع اقواله» خدا راست فرمود: «ولكن ذراري قتلةِ حسين(عليه السّلام) يَرضون بفعالِ آبائهم و يَفْتَخِرون بها» اين صغراي قياس «و مَن رَضي شيئاً كان كمن اَتٰاها» اين كبراي قياس. خب، حكم قيامت‌اش همين طور است «انما يَجْمَعُ الناس الرضا و السُّخْطِ»[26] اما حكم فقهي‌اش در دنيا كه اين طور نيست در ذيل هم حضرت فرمود: «و لو أنّ رجلاً قَتل بالمشرقِ فَرَضِي بقتلهِ رجلٌ بالمغربِ لكان الراضي عند الله عزوجل شريك القاتلِ و انما يَقتُلُهم» يعني ولي عصر(سلام الله عليه) ذراري قتله سيدالشهداء(سلام الله عليه) را اعدام مي‌كند «اذا خرج لِرِضاهُم بفعلِ آبائهم» اين از آن باب است.

كنار گذاشتن اختلاف با روشن شدن حق

بعضي از بحثهاي امر به معروف و نهي از منكر شايد در ذيل كريمه‌اي كه در پيش داريم ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ آنجا مطرح بشود در اينجا فرمود كه ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ چون امر به معروف و نهي از منكر هم به من چه را به همراه دارد، هم به تو چه را، زمينه‌اي براي اختلاف هست. فرمود وقتي حق برايتان روشن شد، ديگر به سراغ اختلاف نرويد بينه آمده ﴿مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ﴾ هم هست، نظير يهوديها نباشيد، نظير مسيحيها نباشيد كه ﴿تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا﴾ اول مقداري فاصله مي‌گيرند، بعد طرز تفكر عوض مي‌شود، اول تفرق است، بعد اختلاف. اول يك مقدار فاصله گرفتن است بعد زمينه براي طرز تفكر اول اختلاف سليقه است بعد اختلاف نظر است بعد اختلاف مبناست بعد اختلاف خط است بعد اختلاف صراط مستقيم و غير صراط مستقيم. فرمود اين‌چنين نباشيد ﴿كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ﴾ چون آن اختلاف و تفرقي كه قبل مجيء بينات باشد او را در آيهٴ 213 سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود آن عيب ندارد; اما آن اختلاف بعدالعلم است كه مذموم است ﴿وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ خب اين عذاب عظيم چه زماني ظهور مي‌كند؟ ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ﴾[27] كه اين «يوم» مفعول فيه است، ظرف است براي ظهور آن عذاب اليم، «اعاذنا الله من شرور انفسنا».

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] لقمان/سوره31، آیه17.
[2] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص137.
[3] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص138.
[4] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص138.
[5] جمعه/سوره62، آیه4.
[6] ـ الكافي، ج1، ص32.
[7] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 288.
[8] ـ وسائل الشيعه، 16، ص192.
[9] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص192.
[10] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص192.
[11] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص192.
[12] ـ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص95.
[13] ـ فقه السنّة، ج2، ص484.
[14] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص192.
[15] توبه/سوره9، آیه122.
[16] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص269.
[17] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص270.
[18] ـ بحارالأنوار، ج1، ص171.
[19] ـ ر.ك: نهج‌البلاغه، حكمت 453.
[20] کهف/سوره18، آیه80.
[21] ـ الكافي، ج7، ص414.
[22] ـ الكافي، ج7، ص414.
[23] ـ ر.ك: وسائل الشيعه، ج16، ص139.
[24] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 154.
[25] انعام/سوره6، آیه164.
[26] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 201.
[27] آل عمران/سوره3، آیه106.