69/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 104 الی 105
﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾﴿104﴾﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾﴿105﴾
امر به معروف يكي از ظهورات انذار و تبشير
انذار و تبشير قرآن كريم گاهي به صورت امر و نهي ظهور ميكند گاهي به صورت وعد و وعيد ظهور ميكند گاهي به صورت بيان حسن و قبح ظهور ميكند، گاهي به صورت بيان سعادت و شقاوت ظهور ميكند و مانند آن. در اين دو كريمه يكي به ﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ و ديگري به ﴿أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ ختم شد، ناظر همين تفصيل است كه اولي تبشير است و دومي انذار. اولي درباره همان امر به معروف و نهي از منكر است كه مقدار بحثش گذشت و دومي درباره اختلاف و تفرقه.
امر ونهي واقعي در سايه عمل امر به معروف و ناهي ازمنكر
چون امر معروف و نهي از منكر يك اعتلايي را به همراه دارد، اگر آمر، خود اهل عمل نباشد اين در اعتلا نيست، قهراً صلاحيت براي امر نخواهد داشت، مگر همان اسقاط تكليف، چه اينكه نهي كه زجر است علوّي را به همراه دارد كه اگر ناهي منكر خود مبتلا به منكر باشد آن علوّ را از دست داده است، قهراً نهي او نهي صوري است نه نهي واقعي. اينكه فرمود حتماً اينچنين باشيد ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ﴾ يعني شما كه امت اسلامي هستيد از شما يك چنين جماعتي ساخته شده باشد، همهتان اينچنين باشيد. مثل اينكه ميگويند: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾[1] اين به آن معنا نيست كه گروه خاصي از شما آماده نبرد باشيد بلكه خطاب به همه است; منتها يك عده كه قيام كردند و هدف، حاصل شد تكليف از ديگران ساقط است وگرنه همه مسئولاند.
امر به معروف ونهي ازمنكر در نهج البلاغه
حالا چند روايتي را كه در نهجالبلاغه آمده تبركاً بخوانيم كه اگر به اين مقدار بحث كافي شد كه وارد مسئله ديگر بشويم و اگر نشد كه روايات ديگري كه در زمينه امر به معروف و نهي از منكر آمده است بخوانيم. در كتاب شريف نهجالبلاغه مسئله امر به معروف و نهي از منكر به صورتهاي گوناگون بيان شده است; هم به عنوان تشويق هم به عنوان لعن كسي كه تارك امر به معروف و نهي از منكر است و شرايط امر به معروف و نهي از منكر هم در بخشي از فرمايشات حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است، اين فرمايشات گاهي در نامههاي حضرت است و گاهي در خطبههاي حضرت.
تقدم اصلاح خود بر ديگران
در خطبه 105 ميفرمايد: «وَ انْهَوْا عَنْ الْمُنْكَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْي بَعْدَ التَّنَاهِي» يعني اول خود را اصلاح كنيد بعد به فكر نهي از منكر باشيد، شما اينچنين نيستيد كه قبل از تناهي مأمور به امر باشيد، خب اين بر رجحان حمل ميشود وگرنه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد كه اينها واجبهاي استقلالياند، واجبهاي ارتباطي نيستند كه اگر كسي خود متناهي نشد امر به معروف و نهي از منكر از او ساقط باشد. در خطبه صد و بيست و نهم اينچنين ميفرمايد: «لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ» يعني «التاركين للمعروف» «وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ» اينكه ذات اقدس الهي لعن كرده است چون لعن، همان اِبعاد از رحمت است; اگر كسي امر به معروف كرد و خود اهل معروف نبود از رحمت خاصه خدا برخوردار نيست يا اگر نهي از منكر كرد ولي خود از منكر پرهيز نكرد، از رحمت خاصه الهي سهمي ندارد.
امر به معروف از اخلاق الهي
در خطبه 156 فرمود: «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ، لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ» اينكه وجود مبارك رسول(عليه آلاف تحية و الثناء) به خلق عظيم معرفي شد، براي آن است كه به اخلاق الهي متخلق است. انسان را به اخلاق الهي متخلق ميكنند، فرمود امر به معروف و نهي از منكر دو فضيلت از فضايل الهي است «لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ» اخلاق الهي است، اينكه گفتند: «تخلقوا باخلاق الله»[2] يك اصل كلي است كه مواردش در اين نصوص بيان شده آنگاه فرمود: «وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ»; اگر كسي ميترسد روزياش كم بشود يا زودتر بميرد اين يك وهم است، هرگز امر به معروف و نهي از منكر رزق كسي را كم نميكند يا مرگ او را زود نميرساند، اين طور نيست «وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ، وَ النُّورُ الْمُبِينُ»[3] كه اين درباره ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾[4] است، همان طوري كه آيات اعتصام به حبل الله را با امر به معروف و نهي از منكر ذكر فرمود در آن خطبه هم امر به معروف و نهي از منكر با اعتصام به حبل الله ذكر شده است.
نفرين الهي بر ملتهاي تارك امر به معروف و نهي از منكر
در خطبه «قاصعه» كه خطبه 192 هست و خطبه معروف هم هست، فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلاَّ لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ» يعني ذات اقدس الهي گذشتگان را و ملتهاي گذشته را لعن نكرد، مگر اينكه اينها امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند همه افراد گذشته ملعون بودند «الا ما ندر»; اما سفهاي آنها را لعن كرد و «فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي»; چون مرتكب گناهان بودند «وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي» تناهي در اينجا به قرينه مقابل يعني نهي آن كه حليم بود او نهي از منكر نكرد، آن كه سفيه بود مرتكب منكر شد «فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي».
امر به معروف و نهي ازمنكر از اوصاف اهل ذكر
در خطبه 222 كه اهل ذكر را معرفي ميكند بعد از تلاوت اين جمله مباركه ﴿يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ﴾[5] اوصاف اهل ذكر را اين چنين بيان ميكند، فرمود: «وَ إِنّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْيَا بَدَلاً»; اينها تجارتي را داشتند كه بدل از دنيا ياد خدا را گرفته است «فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْهُ، يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ، وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ»; اينها هاتفان الهياند حرف خدا و ياد خدا را به گوشهاي غافلها ميرسانند «وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ» اما «وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» اما «وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ» حالا نتيجهاي كه ذات اقدس الهي به اين گروه داد چيست؟ فرمود: «فَكَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَي الْآخِرَةِ»; گويا اين سفر را اينها طي كردهاند «وَ هُمْ فِيهَا» در حالي كه اينها در دنيا هستند، اين راه را طي كردند «فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِكَ» يعني ما وراي دنيا را هم اكنون مشاهده كردند، ديدند «فَكَأَنَّما اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ»; گويا اينها از آن اسرار غيبي مردگان باخبرند «فِي طُولِ الْإِقَامَةِ فِيهِ»; كه چقدر آنجا ميمانند و در آنجا چه خبر است «وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا»; گويا قيامت وعدههاي خود را درباره اينها محقق كرد [و] اينها يافتند آنچه را كه قيامت وعده ميدهد «فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذلِكَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا»; پرده را برداشتند، خيلي بيپرده سخن ميگويند خيلي روشن، مثل اينكه رفتند و ديدند بدون ترديد «حَتَّي كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لاَ يَرَي النَّاسُ» است، ديدند چيزي را كه ديگران نميبينيد، ميبينند چيزي را كه ديگران نميبينند «وَ يَسْمَعُونَ مَا لاَ يَسْمَعُونَ»; گويا ميشنوند صداهايي را كه ديگران نميشنوند و مانند آن، كه اين بعد از قرائت ﴿يُسَبِّحُ لله﴾ ايراد فرمودند.
امر به معروف موجب رسوخ امر در جان آمر
در نامهاي كه براي حسنبنعلي(عليهما السّلام) مرقوم داشتند آنجا هم به امام مجتبي(سلام الله عليه) اين وصيت را ميكنند، دستور را ميدهند، ميفرمايند: «وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ»; اهل معروف ميشوي «وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ و بايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ، وَ جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه وَ لاَ تَأْخُذْكَ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ»[6] قهراً وقتي منكر را با دستت و با زبانت و با قلبت ترك كردي، كل معروف در جان تو ظهور ميكند. اينكه امر به معروف و نهي از منكر به سه مرتبه تقسيم شد: مرتبه قلبي و لساني و يدي، براي اينكه ايمان را در سه مرحله خلاصه كردند; گفتند ايمان، اعتقاد به جنان است اقرار به لسان است و عمل به اركان،[7] منظور از يد تنها دست نيست يعني اعضا و جوارح كاري كه كسي با پا انجام ميدهد اين با دست است، اگر در قرآن كريم فرمود: ﴿فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ﴾[8] نه براي آن است كه كارهايي كه فقط با دست انجام ميگيرد مورد سؤال است، براي اينكه دست مصداق بارزترين ابزار كار است، از اين جهت ميفرمايد: ﴿فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ﴾ وگرنه همه اعضا و جوارح مسئولاند ﴿لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ﴾[9] شامل همه اينها خواهد بود، قهراً امر به معروف و نهي از منكر هم اين مراحل سهگانه را خواهد داشت.
عدم كفايت رهبر لايق بدون امر به معروف و نهي از منكر در جامعه
جمله ديگر در نامه 38 است، اين نامه 38 از آن نامههاي كوتاه و پر بار حضرت امير(سلام الله عليه) است. در جريان فرستادن مالك(رضوان الله عليه) به مصر، حضرت دو تا كار كرد همزمان يكي نامهاي بود كه براي مالكاشتر نوشت و همان عهدنامه معروف است و يكي هم نامهاي است كه به مردم مصر نوشت. به مردم مصر فرمود دشمن آمده تا مرز شما و شما نگوييد ما فرمانده لشكري مثل مالكاشتر داريم يا فرمانده كل قوا مثل عليبن ابيطالب(عليه السّلام) داريم اگر فرمانده لشكر مثل مالكاشتر باشد و فرمانده كل قوا عليبنابيطالب (عليه السّلام) باشد ولي مردم بيدار و آگاه نباشند شكست آن ملت قطعي است وحدت رهبري يا عظمت رهبري حتي داشتن رهبر معصوم هم به تنهايي كافي نيست لذا حضرت(سلام الله عليه) براي خاموش كردن فتنه امويان دو كار را همزمان انجام دادند يكي مالك را به عنوان فرمانده لشكر و نايب خاص به مصر اعزام كرد و آن عهدنامه را مرقوم فرمود يكي هم نامهاي براي مردم مصر نوشت در آن نامهاي كه براي مردم مصر نوشت اين جملهها را مرقوم داشت كه «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ» فرمود دشمن هيچ چيزي را به رسميت نميشناسد اگر شما بخوابيد دشمن مكار شما هرگز نميخوابد و او منتظر غفلت شماست «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ» اين نامه را براي مردم مصر نوشت، ضمن اينكه مالكاشتر دستور داد مردم را هم دستور داد، كه هميشه در صحنه حاضر باشند. آنگاه در نامهاي كه براي مردم مصر مرقوم فرمود اين جملهها آمده است كه مگر شما نميبينيد «فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَي الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ، وَ الْمُقِيمِ و الظَّاعِنِ»; مگر نميبينيد كه ستم، سرا پرده خود را نسبت به آدمهاي خوب و بد، شهري و غير شهري، حاضر و مسافر پهن كرد، همه را زير پوشش خود گرفت «فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَي الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ، وَ الْمُقِيمِ و الظَّاعِنِ فَلا مَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ، وَ لاَ مُنْكَرٌ يُتَنَاهَي عَنْهُ»;[10] نه معروفي است كه پناهگاه باشد براي ديگران كه اگر ديگران به سراغ او رفتند احساس راحت و آرامش كنند، نه از منكري اجتناب ميشود، بنابراين شما بايد بكوشيد هم معروف را احيا كنيد و هم منكر را قلع و قمع كنيد.
امر به معروف و نهي از منكر موجب استجابت دعا
نامه ديگري كه از عليبنابيطالب(عليه السّلام) هست همان وصيتنامه معروف حضرت است كه به عنوان چهل و هفتمين نامه در نهجالبلاغه ثبت شد. در آن وصيتنامه معروف فرمود ـ بعد از اينكه جهاد به اموال و انفس و السن را ذكر كرد ـ فرمود: «وَ إِيَّاكُمْ وَالتَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ» يعني با هم اختلاف نداشته باشيد «لاَ تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ» چرا، چون كه «فَيُوَلَّي عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَكُمْ» شما اگر امر به معروف و نهي از منكر را ترك كرديد، معروف ديگر فضيلتش را از دست ميدهد، منكر قبحش را از دست ميدهد، ظالم بر شما مسلط ميشود، آنگاه دعا مستجاب نيست. خب، اينكه فرمود: ﴿ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾;[11] مرا بخوانيد من شما را اجابت ميكنم در همان جمله معروف ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي﴾ هم فرمود: ﴿فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾ اينچنين نيست كه ﴿وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ﴾ آيه كه با اين جمله دفع ميشود ﴿فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾[12] خب اگر كسي دعوت خدا را اجابت نكرد خدا هم به وعدهاش وفا نميكند چون فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾ آنوقت است كه دعاها مستجاب نيست، لذا فرمود اگر كسي امر به معروف و نهي از منكر نكند ستمگران زمام امور را به دست ميگيرند آنوقت دعاها مستجاب نيست گرچه خدا وعده داد و عهد كرد فرمود: ﴿انّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ﴾ اما تعهدي هم از ما گرفته است كه ﴿فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي﴾[13] در جاي ديگر هم اصل كلي را اعلام داشت كه ﴿أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾[14] و اگر كسي امر به معروف و نهي از منكر نكرد توقع نداشته باشد كه دعاي او مستجاب باشد.
امر به معروف و نهي از منكر يكي از مراتب جهاد
در كلمات قصار هم مثل خطبهها و نامهها مسئله، امر به معروف و نهي از منكر آمده است. در شماره 31 از كلمات قصار حضرت آمده است: «وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَي أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَي الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ» چون خود امر به معروف و نهي از منكر هم جزء شعبههاي جهاد في سبيل الله است، آنگاه اين شعبهها، همتاي هم نيستند اگر در بعضي از شواهد روايي يا سخنان خود حضرت علي(سلام الله عليه) امر به معروف، از جهاد افضل شده است يعني شعبههاي جهاد و درجات جهاد گوناگون است بعضي از درجات از بعضي از درجات ديگر افضل است، فرمود: «وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَي أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَي الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ: فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ مَنْ نَهَي عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْكَافِرِينَ»; كسي كه امر به معروف بكند يك پشتيباني خوبي از مؤمنين كرده است. ظهور مؤمنين يعني پشتهاي اينها را محكم كرد [و] پشتوانهاي براي مردم با ايمان شد و كسي كه از منكر نهي ميكند، دماغ كافر و منافق را خاكمال كرده است: «أَرْغَمَ أُنُوفَ الْكَافِرِينَ».
در كلمه ديگر از كلمات قصار حضرت، شماره 252 آمده است كه ذات اقدس الهي جهاد را عزّاً به اسلام واجب كرده است «و الامرُ بالمعروف» را «مصلحةً للعوامِ و النهي عن المنكر» را «رَدْعاً للسُفهاء» واجب كرده، به وسيله جهاد اسلام، عزيز ميشود، چه اينكه ملاحظه فرموديد يعني دين در دنياي معاصر، هيچ رسميتي نداشت و او را جزء خرافات ميپنداشتند و به بركت اين انقلاب و شهادت شهيدان و قيام، دين عزيز شد به واقع اسلام، عزيز شد ولي ناچارند در برابر دين حريم بگيرند. پس تا كنون نوع اين بحثها را كه قبلاً به عنوان فتواي فقهي نقل شده شواهدش در اين نهجالبلاغه آمده وجوب امر به معروف و نهي از منكر و اينكه اول، شخص بايد متناهي باشد بعد نهي كند; منتها رجحاناً نه فضيلتاً و اينكه بر همه مردم واجب است و انسان خودش بايد بداند تا امر به معروف و نهي از منكر كند، نوع اينها ادلهاش گذشت.
عمل به مراتب مختلف امر به معروف
اما مراتب امر به معروف; در شماره 374 از كلمات قصار آمده است كه افراد چند گروهاند «فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ»; بعضيها هستند كه ايمان را در قلب و لسان و جوارح جا دادند و لازمه استقرار ايمان در اين سه مرحله آن است منكر را هم با دستشان هم با زبانشان هم با قلبشان انكار ميكنند «فَذلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ» كسي كه منكر را با قلب و لسان و يد، انكار كرده است همه خيرها را فراهم كرده، به كمال خير رسيده «وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ» گروه دوم كسانياند كه نهي از منكر را قلباً دارند و لساناً هم دارند; اما با يد، نهي از منكر نكردند «فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً» يك خصلت را كه همان آن منكر يدي است، آن را ضايع كرده است «وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ» كسي است كه قلباً منكر را انكار ميكند اما با دست و زبان با منكر مبارزه نميكند «فَذلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ» اين «اشرف الخصلتين» يعني «الخصلتين التين هما اشرف من الثالث» معلوم ميشود شريفترين خصلتها در نهي از منكر همان نهي از منكر لساني و يدي است «فَذلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ» فقط به يك خصلت كه همان نهي از منكر قلبي است متوسل شده.
پرسش:...
پاسخ: دعوت به خير در حد نصيحت است، اين در حد اعتراض است، اين انزجار است يعني لساناً يك وقت فرمان ميدهد [و] يك وقت نصيحت ميكند، موعظه ميكند. آن وقتي كه موعظه كرد در حد تعليم بود يا در تربيت بود آنها جزء ارشاد است، ممكن است آنها زير پوشش امر به معروف و نهي از منكر بيايد روي اطلاقات; اما فرمان نيست; اما اينجا فرمان است. بعضي احتمال دادند كه چون امر، واجب است اعتبار آن شخص هم واجب است، اگر امر كرد مثل اينكه پدر اگر امر كرد به نماز پسر اگر نماز نخواند دو تا گناه كرد يكي كه نماز نخواند; يكي اينكه فرمان پدر را اطاعت نكرد، اگر او امر كرد اگر سخن از ارشاد و نصيحت و امثال ذلك است كه حساب ديگري دارد اگر امر واجب شد، ائتمار به برابر امر هم واجب است، اين امر است، اين حق امر دارد.
پرسش:...
پاسخ: چرا ديگر; مولويت را كه جعل كرده فرمود: ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[15] اما ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ﴾[16] مؤمنين نسبت به هم ولاي متقابل دارند.
پرسش:...
پاسخ: دعوت به خير، غير امر به معروف است آن ارشاد است، آن نصيحت است. بعد فرمود اگر كسي همه مراحل امر به معروف و نهي از منكر را ترك بكند، اين به هيچ خصلتي از خصال خير نرسيده «وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ، فَذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»; اين يك مُردهاي است در بين زندهها، اينكه ميگويند به من چه يا ميگويد به تو چه، اين همين طور است.
نسبت امر به معروف و نهي از منكر با ساير اعمال
بعد ميفرمايد: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ»[17] ساير كارهاي خير، نسبت به امر به معروف و نهي از منكر مثل يك نمي هستند نسبت به دريا، «نفثه» وقتي انسان نفسي ميكشد يك آب كمي به همراه اين نفس ميآيد اگر فوتي بكند يك نم كمي به همراه اين فوت بيرون ميآيد، اين را ميگويند «نفثه» اين اگر نسبت به دريا قياس بشود به چه صورت است؟ خيلي كم است. فرمود كارهاي خير، نسبت به امر معروف و نهي از منكر اين طور است، يك وقت ميبينيد كل اوضاع عوض شده است.
پرسش:...
پاسخ: نه; واجب تكليفي كه نيست، اگر وجوب عقلي گرفتيم و آن اهل تمييز بود بر او عقلاً نه شرعاً چيزهايي لازم است ـ اگر واجبها را عقلي دانستيم و او هم اهل تمييز بود ـ نظير اينكه اگر نوجواني نابالغ هست ولي براهين عقلي براي او ثابت كرد كه خدايي هست بايد معتقد باشد، اينچنين نيست كه حالا چون مكلف نيست نبايد اعتقاد به خدا داشته باشد اگر مميز است و برهان عقلي براي او اقامه شد، اعتقادش واجب است فرمود: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ» آن درياي عميق پر موج را ميگويند لجي «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْي عَنِ الْمُنْكَرِ لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَ لاَ يَنْقِصَانِ مِنْ رِزْقٍ» اين شبيه همان جملهاي بود كه در خطبهها خوانده شد «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدِ إِمَامٍ جَائِرٍ»;[18] افضل از همه اينها اين است كه انسان كه يك سخن عادلانه در محكمه قدرتمندي بگويد ممكن است انسان در موارد عادي سخنراني بكند يا نهي از منكر هم بكند يا امر به معروف بكند اما وقتي به جهان بشريت دارد پيام ميدهد آنجا صريحاً حرفاش را بزند اين افضل از همه حرفهاي امر به معروف و نهي از منكر است.
عدم موفقيت است اسلامي با ترك امر به معروف و نهي از منكر
بعد در حكمت شماره 375 از اميرالمومنين(عليه السلام) باز نقل ميكند كه شما در مراحل سهگانه امر به معروف و نهي از منكر، اولين مرحله شكستتان اين است كه آن امر به معروف و نهي از منكر يدي را از دستتان ميگيرند يعني كاري ميكنند كه با اعضا و جوارح، ديگر نهي از منكر نكنيد «أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ»; اولين مرحله شكستتان آن است كه ديگر كاري با دست و پا نداريد يعني كاري از دستتان ساخته نشود، فقط اهل حرف باشيد; نهي از منكر يدي نداشته باشيد «ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ» مرحله دوم شكست شما آن است كه اعتراض زباني را هم از شما ميگيرند يعني فرمان زباني را هم از شما ميگيرند ديگر نهي از منكر زباني هم نداريد مرحله سوم شكستتان «ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ»; كه ديگر در قلبتان هم احساس انزجار نميكنيد; بد و خوب را يكسان تلقي ميكنيد در جامعه. آنگاه فرمود خطرش اين است «فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً» اگر قلب او در برابر بدي و بدان منزجر نباشد و احساس انزجار نكند «قُلِبَ»; اين قلب، زير و رو ميشود «فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلاَهُ»; بالاي دل پايين ميآيد و پايين دل بالا ميرود، نظير اين كوزه يا كاسهاي را كه دهان او بالاست و پاي او پايين اين هر آبي را كه بريزيد ظرفيت دارد و جا ميگيرد ولي اگر اين كاسه را وارونه كرديد يا اين كوزه را وارونه كرديد; بالا را پايين گذاشتي پايين را بالا كاسه را كه وارونه كرديد هر چه باران هم كه بيايد از پشتش رد ميشود، اين طور نيست كه قطرهاي در درون اين كاسه بريزد وقتي قلب وارونه شد همه نصايح از پشتش ميگذرد، اين طور نيست كه نصيحتي در دل بنشيند فرمود چنين گروهي قلبشان منقلب شده است يعني از بالا به پايين و از پايين به بالا آمده است و اين نتيجه آن است كه آخرين مرحله از مراحل امر به معروف و نهي از منكر امتثال نشده است.
پرسش:...
پاسخ: نه، چون در همين جا هم امر به معروف را كه فرمود، فرمود كه «مصلحةً للعوام»[19] چون اگر واقعاً امر به معروف انجام بشود، ديگر نوبت به نهي از منكر نخواهد شد. اگر معروف انجام بگيرد ديگر نوبت به آن نميرسد، حالا اگر كسي اين مرحله را پشت سر گذاشت موفق نشد، مبتلا ميشود به آن نهي از منكر.
«و الحمد لله رب العالمين»