درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 103 الی 105

 

﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يبَينُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾﴿103﴾﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾﴿104﴾﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾﴿105﴾

 

انحاء گوناگون نجات از آتش

درباره ﴿كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها﴾ نظير آن تعبيري كه در آية‌الكرسي گذشت اينجا هم جاري است. در آية‌الكرسي آمده است كه ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[1] اين اخراج، دو قسم است: آنها كه مؤمن‌اند و احياناً تن به گناه دادند توفيق الهي شامل حالشان مي‌شود از ظلمت گناه به نور اطاعت منتقل مي‌شوند و آنها كه موفق شدند به ترك گناه، منظور از ﴿يُخْرِجُهُمْ﴾ يعني شما را توفيق مي‌دهد كه وارد گناه نشويد، درباره يكي رفع است درباره گروه ديگر دفع. اخراج يعني نمي‌گذارد و اين تعبير هم قبلاً از امين الاسلام(رضوان الله عليه) و ديگران گذشت كه اخراج، لازم نيست كسي وارد شده باشد بعد او را بيرون كرده باشند. الآن در جايي كه يك گروه خاصي دارند با هم مشورت مي‌كنند، اگر بيگانه‌اي برود مي‌گويند نرو كه بيرون مي‌كنند، اين يك تعبير رايجي است، بيرون مي‌كنند يعني راه نمي‌دهند، نه اينكه اول راه مي‌دهند بعد بيرون مي‌كنند، چه اينكه اگر كسي هم ناخودآگاه رفته او را بيرون مي‌كنند. در هر دو حال، دفع و رفع هر دو را مي‌گويند اخراج ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ﴾ نسبت به آنها كه مؤفق به ترك گناه شدند اخراج، دفع است نسبت به آنهايي كه مبتلا شدند اخراج، رفع است. در اين جمله ﴿فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها﴾ هم بشرح ايضاً؛ آنها كه موفق شدند زودتر دين را پذيرفتند، نسبت به آنها دفع است يعني نمي‌گذارد كه آنها به خطر ‌آتش بيافتند، آنها كه مقداري مبتلا شدند نسبت به آنها رفع است كه آنها را از آتش بيرون مي‌آورد در هر دو حال انقاذ، صحيح است.

امر به معروف و نهي از منکر جزء لوازم جامعه سعادتمند

خب وقتي جامعه تشكيل شد مسئوليت مشترك هم حضور پيدا مي‌كند، لذا مسئله امر به معروف و نهي از منكر كه از وسايل و لوازم يك جامعه سعادتمند است او را عنايت مي‌كنند، مي‌فرمايد: ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ﴾ يعني از شما باشد امتي كه ديگران را به خير دعوت مي‌كنند و به معروف امر مي‌كنند و از زشتي و منكر باز مي‌دارند و اين گروه مفلح‌اند.

پرسش:...

پاسخ: اين را مرحوم آقاي اميني(رضوان الله عليه) و ساير متكلمين و محدثين، خوب تحقيق كردند كه اكثر نسخ آنها «عترتي اهل بيتي» دارند، الان هم كه به تفسيرهاي اهل سنت مراجعه مي‌شود مي‌بينيد «عترتي اهل بيتي» تنها عترت نيست[2] .

پرسش:...

پاسخ: نه؛ تمسك كنيد «لن تضلوا بعدي ما ان تمسكتم بِهِما»[3] به فرمان اينها بايد گوش بدهيد، مثل اينكه كسي بگويد من قرآن را دوست دارم ولي حرفش را گوش نمي‌دهم، اينكه نمي‌شود. اگر گفتند به قرآن متمسك بشويد يعني به امر و نهي‌اش اطاعت كنيد، اگر گفتند به عترت طاهره متمسك بشويد يعني به امر و نهي اينها اطاعت كنيد ديگر.

﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ﴾ اين ظاهرش وجوب است و امر است يعني از شما حتماً بايد باشيد. كلمه ﴿منكم﴾ درون آن دو نظر هست: يكي اينكه ﴿مِن﴾ تبعيضيه است؛ ديگر اينكه ﴿مِن﴾ بيانيه است و استفاده كردن اينكه اين ﴿مِن﴾ براي تبيين است يا تبعيض، به كمك شواهد فقهي است يعني كساني كه در بحث امر به معروف و نهي از منكر نظرشان به اينجا منتهي شد كه امر به معروف و نهي از منكر واجب كفايي است و واجب عيني نيست، با آن برداشت قبلي فقهي، اين ﴿مِن﴾ را براي تبعيض مي‌دانند. آنها كه برداشت فقهيشان اين است كه امر به معروف و نهي از منكر، واجب عيني است نه واجب كفايي، اين ﴿مِن﴾ را براي تبيين مي‌داند. گرچه با قطع نظر از اين مباحث فقهي بعضي اظهار نظر كردند كه اين ﴿مِن﴾ براي تبعيض است نه تبيين، چون تبيين قبل از مبيّن روا نيست؛ اول بايد آن جنس، ذكر بشود آن مطلب، ذكر بشود بعد بگويند آن مطلب از اين جنس است و اگر آن مطلب را نگفتند اول جنس را نمي‌گويند بعد آن مطلب را بگويند [بلکه] اول آن مطلب را مي‌گويند بعد آن جنس را مي‌گويند، اين هم نقد كساني كه خواستند بگويند اين ﴿مِن﴾ براي تبعيض است. ولي گاهي ممكن است براي اهميت مطلب، انسان اول آن جنس را بيان كند بعد آن مطلب را. يك وقت مي‌گويد من دو متر پارچه از اين مي‌خواهم، يك وقت براي اهميت مطلب مي‌گويد از اين پارچه، دو متر به من بده. اينكه مي‌گويد از اين پارچه، اين تعبير عرفي هم هست كه تبيين، قبل از ذكر مبيّن است؛ لازم نيست كه اول آن مبيّن بيان بشود بعد تبيين يعني اول آن مطلب ذكر بشود بعد جنس.

مراد از ﴿أُمَّةٌ﴾ از ديدگاه مفسرين

خب ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ﴾ براي ﴿أُمَّةٌ﴾ مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در كتاب تبيان پنج مصداق ذكر كردند[4] و مرحوم امين‌الاسلام در مجمع، هشت مصداق ذكر كردند[5] كه البته اينها هيچ‌كدام دليل بر حصر نيست و اما فرمايش هر دو بزرگوار اين است كه چه آن پنج مصداق، چه اين هشت مصداق اينها جامعي دارند كه امت از «اَمَّ» يعني قصد است؛ هر جا كه آهنگ و قصد باشد كلمه اِمام،‌ اَمام، امت، اِئتمام، ايتمام و مانند آن مطرح است. اِمام، مأموم، ائمه همه اينها جامعي دارند كه قصد است. وقتي جماعت، مقصدشان يكي و مقصودشان يكي باشد اينها را مي‌گويند امت، چون مقصد و مقصود را در آيه اعتصام يكي كرد بعد از توحيد آن هدف جامعه مي‌شود ﴿أُمَّةٌ﴾ بعد از ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا﴾ مي‌شوند ﴿أُمَّةٌ﴾، چون يك مقصد دارند. وقتي امت شدند مي‌فرمايند شما امتي باشيد كه داعي الي‌الخير و آمر به معروف و ناهي عن‌المنكر باشيد و جامعه‌اي كه قصد واحد ندارند امت نيستند، چون «اَمَّ» يعني قَصَدَ.

نوع وجوب امر به معروف و نهي از منکر

﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ﴾ كه ﴿يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ﴾ چند تا بحث كلامي و در ضمن فقهي در نوع اين كتابهاي تفسيري آمده. مرحوم شيخ، در تبيان مي‌فرمايند كه آيا امر به معروف و نهي از منكر واجب كفايي است يا واجب عيني؟ عده‌اي كه اكثري اهل تفسير را تشكيل مي‌دهند قائل‌اند كه اينها واجب كفايي‌اند، چه اينكه در فقه هم شايد اكثري، فتوايشان اين باشد كه اينها واجب كفايي‌اند. برخي امر به معروف و نهي از منكر را واجب عيني مي‌دانند و خود مرحوم شيخ مي‌فرمايد مختار ما هم اين است كه اين، واجب عيني است نه واجب كفايي؛ منتها اگر با امر به معروف و نهي از منكر يك عده‌اي آنها مؤتمر شدند و منتهي شدند، ديگر موضوع در كار نيست. فرق است بين اينكه اين امر به معروف و نهي از منكر در نحوه تعلقش ما بگوييم وجوب كفايي دارد يا نه نحوه تعلقش وجوب عيني است واجب كفايي نيست ولي وقتي كسي امر به معروف كرد و آن شخص هم مؤتمر شد، ديگر موضوع ساقط است، موضوع در كار نيست، نه اينكه امر به معروف با فعل كسي از ديگران ساقط باشد كه مثلاً احدهم يا بعضهم مكلف باشند، يا «واحد لا علي التعيين مكلف باشد» اين‌چنين نيست. مختار مرحوم محقق در شرايع هم همين است كه واجب عيني است نه واجب كفايي، حالا اگر بحث به آنجا منتهي شد، ممكن است آن قسمت هم عنوان بشود.

پرسش:...

پاسخ: نه عده‌اي وقتي قيام كردند از ديگران ساقط است وقتي انجام دادند بر هر دو مبنا ساقط است وقتي انجام گرفت ديگر موضوعي نيست. اگر واجب كفايي بود يك عده كه قيام كردند از ديگران ساقط است ولي واجب عيني بود شايد اين‌چنين نباشد. فرق وجوب عيني و كفايي در نحوه تعلق است وگرنه بعدالامتثال موضوع نيست، چه واجب كفايي چه واجب عيني.

ضرورت اصل امر به معروف و نهي از منکر براي جامعه

اصل امر به معروف و نهي از منكر، در يك جامعه به عنوان يك مطلب ديني ضروري و لازم است. در همين بخشهاي سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» بعد از اينكه دعوت به اعتصام و اجتماع كرد، فرمود چند آيه است ناظر به امر به معروف و نهي از منكر است. يكي همين آيه‌اي است كه الآن قرائت شد، يكي هم آيهٴ 110 همين سوره است كه فرمود: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾؛ كه فرمود شما بهترين امتي هستيد كه براي مردم از زمين، اخراج شديد يا خلق شديد و مانند آن، زيرا شما اين نظارت ملي را و اين خيرخواهي را در بين خود زنده نگه مي‌داريد، هرگز نمي‌گوييد به تو چه هرگز نمي‌گوييد به من چه، هم مخاطب را مسئول مي‌دانيد و هم خود را مسئول مي‌دانيد: «كُلُّكُم راع و كُلُّكُم مسئول عَن رعيتهِ»[6] اما در جوامع ديگر اين‌چنين نيست، هم مي‌گويند به من چه، هم مي‌گويند به تو چه. ولي ما دستوري داريم كه هم خودمان احساس مسئوليت كنيم هم ديگري اگر ما را نصيحت كرده است، نگوييم به تو چه و نصيحت او را گوش بدهيم، بالاتر از نصيحت، فرمان او را گوش بدهيم.

پرسش:...

پاسخ: كدام اين نظير آن است كه ﴿ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴾[7] نظير آن آيه است يعني نه اينكه بعدها ايمان بياورد يعني با حفظ اين اصل، كه ايمان هم دارد وگرنه اين‌چنين نيست كه ﴿ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ آمَنُواوَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴾ اين‌چنين نيست يعني با حفظ اينكه اين اصل را دارد و آن براي اينكه اهل كتاب را بفرمايد يك عده مؤمن‌اند يك عده غير مؤمن و اگر اين جمله ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾[8] را نمي‌فرمود، آنجا ﴿لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ﴾[9] يك جمله ابتدايي بود و منسجم نمي‌شد؛ اما ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ را فرمود كه بعد بفرمايد اهل كتاب اين‌چنين نيستند، بعضي مؤمن‌اند و اكثرشان فاسق‌اند. خب پس بهترين امت بودن براي آن است كه يك احساس مسئوليت متقابلي براي همه افراد اين امت هست.

تفاوت امر به معروف و نهي از منکر با مسئله ارشاد

مسئله امر به معروف و نهي از منكر هم غير از مسئله ارشاد است غير از نصيحت است فرمان است بالأخره، لذا به عنوان يك وجوب، در كنار تبليغ مطرح است. امر به معروف غير از دعوت الي‌الخير است، دعوت الي‌الخير در آن جمله اُوليٰ ذكر شد و اين يك مطلب جديدي است ظاهراً، نه تبيين همان جمله اول. اينكه فرمود: ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ كه با واو هم ذكر شده است و عطف شده است ظاهرش اين است كه امر به معروف و نهي از منكر غير از دعوت به خير است، دعوت به خير همين كاري است كه نوعاً آقايان در سخنرانيها و مانند آن دارند، اين يك كار سهل‌المئونه‌اي است.

دعوت به خير يك مطلب است امر به معروف و نهي از منكر مطلب ديگر است. دعوت به خير، سهل است؛ انسان با گفتن و نوشتن كلي‌گويي مردم را نصيحت مي‌كند يا احياناً اشخاص معيّن را هم نصيحت مي‌كند، اين هم احياناً شايد زير پوشش امر به معروف باشد ولي ظاهرش اين است كه دعوت به خير، غير از امر به معروف است. امر به معروف يك كار جدي است خلاصه، فرمان است نه ارشاد و نصيحت و موعظه و اندرز. آن كار، كار سختي است البته يعني دعوت كردن نصيحت كردن موعظه كردن ارشاد كردن اينها سهل‌المئونه است كه دعوت به خير است؛ اما كار جدي و فرمان، اين كار به نام امر به معروف و نهي از منكر است.

پرسش:...

پاسخ: بله؛ دعوت به خير واجب است، نصيحت واجب است؛ اما يك وقت تعليم احكام دعوت به خير است. الآن كسي كه احكام تعليم مي‌دهد دعوت به خير مي‌كند، اين كار واجب است اگر بر ديگران تَعَلُّم واجب است بر عالمان دين، تعليم واجب است. اين تعليم، همان دعوت به خير است و چه اينكه نصيحت و ارشاد هم دعوت به خير است؛ اما فرمان چيز ديگر است، اين است كه خيليها شانه از زير امر به معروف خالي مي‌كنند، مسئله فرمان ولو جدي و عصباني شدن و احياناً درگير شدن اينها درون آن است خلاصه.

پرسش:...

پاسخ: اما به سراغ معروف و منكر برويم فرمود بنابراين هنوز روشن نيست كه اين ﴿مِنْكُمْ﴾ براي تبعيض است يا تبيين، دو تا احتمال است و مرحوم شيخ و امثال ذلك پذيرفتند كه تبيين است، عده‌اي بر آن‌اند كه تبعيض است، دعوت الي‌الخير هم غير از امر به معروف و نهي از منكر است.

مراد از معروف و منکر از ديدگاه عقل و شرع

اما مراد به معروف معروف چيزي كه نزد عقل و وحي به رسميت شناخته شده باشد. منكر چيزي است كه نزد عقل و وحي نكره باشد ناشناس باشد. چيزي را كه عقل و شرع او را به رسميت نمي‌شناسند، نكره است نزد آنها مي‌شود منكر، چيزي كه عقل و وحي او را به رسميت مي‌شناسند مي‌شود معروف وگرنه هم منكر را عقل مي‌شناسد و شرع مي‌شناسد و هم معروف را؛ اما معروف به اين معناست، لذا در بعضي از ادعيه آمده است كه «يا خير معروف عرف» بهترين معروف خداست چيزي كه عقل و شرع او را بهتر از همه و بيشتر و پيشتر از همه به رسميت مي‌شناسند، ذات اقدس الهي است «يا خير معروف عرف يا اَفضَلَ معبود عبد»[10] و مانند آن. خب پس اين معناي معروف است آن معناي منكر است. حالا وجوب شرعي است يا نه؟ اگر گفتيم اين ﴿وَ لْتَكُنْ﴾دلالت بر وجوب مي‌كند اين نشانه آن نيست كه وجوبش عقلي نيست. آنهايي كه قائل‌اند به اينكه وجوبش عقلي است، اين ﴿وَ لْتَكُنْ ﴾ را ارشاد به حكم عقل مي‌گيرد؛ مي‌گويند شرع، مؤيد عقل است، چه اينكه آنها كه مي‌گويند وجوب شرعي است آن شواهد عقلي را تأييد شرع مي‌گيرند وگرنه اصل را دليل سمعي مي‌دانند كه مرحوم شيخ يعني شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان به اين ميل كرده است و آنچه در بعضي از كتابهاي آيات الاحكام به مرحوم شيخ اسناد دادند كه شيخ، قائل است به اينكه وجوبش عقلي است، ظاهراً با فتواي ايشان در تبيان موافق نيست، حالا ممكن است كه در ساير كتابها فتوا به وجوب عقلي داده باشند. خب، پس آنها كه مي‌گويند وجوبش عقلي است اين آيات را مؤيد قرار مي‌دهند، از اين جهت در كتابهاي كلامي هم از او بحث مي‌كنند. اگر در كتاب كلام، نظير تجريد و امثال تجريد از كتابهاي كلام اهل سنت و شيعه، امر به معروف مطرح هست، براي اينكه جنبه عقلي دارد و اين را بر اساس قاعده لطف واجب مي‌دانند، هم بر مردم هم بر ذات اقدس الهي؛ منتها درباره الله «يجب عن الله» است درباره مردم «يجب علي الناس» است، لذا در كتابهاي كلامي راه پيدا مي‌كنند. اگر دليلش سمعي محض باشد كه وجوب فقهي داشته باشد اين در كتابهاي فقهي مطرح است، گرچه تمايز علوم به تمايز موضوعات آنهاست، در نتيجه مسئله را بايد به موضوع و موضوع مسائل را به موضوع علم منتهي كرد و تمايز علوم را تبيين كرد، تمايز علوم به تمايز ادله نيست بنابراين ممكن است مسئله‌اي فقهي باشد و دليلش عقلي، مثل اينكه ظلم، حرام است و عدل، واجب است؛ بر هر مكلفي واجب است عادل باشد و حرام است ظالم باشد اين يك حكم فقهي است؛ منتها دليلش عقل است، ادله نقلي هم مؤيد اين دليل عقلي است يا رَدِّ امانت واجب است، خيانت در امانت حرام است اينها حكم مسائل فقهي است ولي دليلش عقلي است و آن شواهد نقلي هم تأييد مسئله است ولي غرض آن است كه مرحوم شيخ، در تبيان بعد از اينكه نظر متكلمين را بيان كرده كه وجوب عقلي دارد رأي شريف خودشان را هم ذكر كردند كه وجوب سمعي دارد، قهراً شواهد عقلي مي‌شود مؤيد، اين ﴿وَ لْتَكُنْ ﴾ به هر حال وجوب است يا ارشاد به حكم عقل است كه تابع مرشد اليه است، ديگر خودش وجوب مولوي جدا ندارد، يا نه اگر عقل، مستقل نشد در ايجاب امر به معروف و نهي از منكر، اين ﴿وَ لْتَكُنْ﴾ و مانند آن مي‌شوند دليل ابتدايي و سمعي بر وجوب ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ چه اينكه وقتي امت اسلامي را به مقصد رسيده معرفي مي‌كند برنامه‌شان را در سورهٴ مباركهٴ «حج» اين‌چنين تشريح مي‌كند، آيه 41 سورهٴ «حج» اين است ﴿الَّذينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ﴾؛ مؤمنين كساني‌اند كه اگر قدرتي پيدا كردند در زمين، نماز را اقامه مي‌كنند و زكات را ايتا مي‌كنند و به معروف امر مي‌كنند و از منكر باز مي‌دارند.

حکم توقف امر به معروف بر حمل سلاح

مسئله امر به معروف، چون واقعاً فرمان است و دستور است غير از نصيحت و التماس و خواهش و تذكر و امثال ذلك، اين مسائل را مرحوم شيخ در كنارش مطرح كرده است كه اگر امر به معروف توقف داشت بر حمل سلاح آيا مي‌شود مسلحانه امر به معروف كرد يا نه؟ فرمود اگر بدون حمل سلاح ممكن نيست بله، با حمل سلاح بايد امر به معروف كرد. آن‌گاه مي‌فرمايند كه نظير جهاد و امثال ذلك، چون خود جهاد هم و قتال هم زير پوشش امر به معروف قرار مي‌گيرد از يك نظر، معمولاً امر به معروف و نهي از منكر را در كتابهاي فقهي در كنار مسائل جهاد ذكر مي‌كنند؛ منتها اين مطلب را مرحوم شيخ در تبيان اضافه مي‌كنند كه بايد به اذن ولّي مسلمين باشد، حمل سلاح اين‌چنين نيست كه هر كسي مجاز باشد اسلحه حمل بكند ولي اگر موردي بود [که] معروف به زمين مانده كسي نيست امر بكند، امر به معروف به زمين مانده معروف فراموش شده يا نهي از منكر به زمين مانده، كسي نيست از منكر نهي كند و بدون حمل سلاح هم نمي‌شود و ممكن نيست كه از وليّ مسلمين اجازه بگيرند براي اينكه يا ولّي در بين نيست يا هست ولي به او دسترسي ندارند، آنجا را احياناً گفتند ممكن است با حمل سلاح، امر به معروف و نهي از منكر بكنند.

پرسش:...

پاسخ: چرا خطاب به مؤمنين است ديگر.

آن‌گاه در قبال اين فتوا، فتواي ديگري است و آن اينكه امر به معروف و نهي از منكر واجب است و اگر توقف داشت بر حمل سلاح، حمل سلاح جايز است و نيازي به استيذان از وليّ مسلمين ندارد، نظير دفاع، اگر ريختند به خانه كسي، دارند به او آسيب مي‌رسانند او لازم نيست در استفاده كردن از سلاح از وليّ مسلمين اجازه بگيرد و مانند آن، اينها خب خيلي تندروي كردند، كساني هستند كه قيام فردي را هم اجازه دادند مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) اين را نمي‌پذيرد. دفاع يك حساب ديگري دارد، امر به معروف تا آنجا كه مقدور انسان است بر انسان واجب است وگرنه از انسان ساقط؛ اما مسئله دفاع كه اين‌طور نيست، دفاع تا آنجا كه قدرت دارد واجب است بقيه ساقط، تا آنجا كه قدرت عقلي دارد بايد دفاع كند.

پرسش:...

پاسخ: اين مراحل سه‌گانه امر به معروف است ديگر، مراحل سه‌گانه امر به معروف است؛ منتها اين مرحله سوم بايد به اذن وليّ باشد. ديگران مي‌گويند نه، امر به معروف همان قيام فردي است ولو وليّ مسلمين اذن ندهد به حمل سلاح، مي‌شود اين كار را كرد، نظير دفاع. اگر كسي مورد تهاجم قرار مي‌گيرد بايد بأيّ قدرتٍ از خودش دفاع كند، اينجا لازم نيست مسلح بودن به اذن وليّ مسلمين باشد يا استفاده از سلاح به اذن وليّ مسلمين باشد. اين را مرحوم شيخ نپذيرفتند و ظاهراً جاي پذيرش هم نيست وگرنه ديگر نمي‌شود نظام، نظام الهي و نظام واحد باشد كه هر كسي مجاز باشد بدون اذن وليّ مسلمين، مسلحانه امر به معروف و نهي از منكر كند. اين تندرويها احياناً در فتاواي گروهي هم در صدر اسلام بود، خب.

اينكه فرمود: ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اين ﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ نه يعني همين چند نفري كه اين كار را كردند فرمود از شما، مثل اينكه در تعبيرات عرفي براي تهييج و براي تشويق مي‌گوييم از شما بايد كساني باشد كه با ستم به استكبار مبارزه كنند، اين از شما كه مخاطبين را خطاب مي‌كنند و مخاطبين معنون‌اند، اين براي تشويق آنهاست، نه اينكه فقط بر شما واجب است بر ديگران واجب نيست، نظير همان خطابات مشافحه. بنابراين صرف اينكه فرمود: ﴿مِنْكُمْ﴾ يا مثلاً «مِن» آورد اين دليل بر وجوب كفايي است. حالا فتواي مرحوم محقق در شرايع كه مشخص بشود كه چطور ايشان فتوا دادند كه اين امر به معروف و نهي از منكر واجب عيني است، آنكه مشخص بشود راه باز خواهد شد كه فرق است بين واجب عيني و واجب كفايي و نحوه فرق هم در تعلق خطاب است و خير امت بودني كه در آن آيهٴ 110 است با اين ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ﴾ در هر دو جا، ائمه قرائت شده است«خير ائمة»[11] يا «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُئمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ»[12] چه اينكه آنجا هم فرمود: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ﴾ يعني «خير ائمة». خب، البته اين مي‌تواند جنبه تطبيقي داشته باشد و يا اگر ائمه هستيد ائمه براي سائر مردميد، ائمه هستيد ﴿لِلْنَّاسِ﴾ براي توده مردم ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[13] .

ذکر امر به معروف و فلاح در کنار يکديگر نشانه اهميت مسئله

اينكه فرمود: ﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ هم امر كرده است و هم فلاح را مشخص كرده است، نشانه اهميت مسئله است. در بعضي از احكام، فقط امر است بدون ذكر نتيجه، در بعضي از مسائل نتيجه را ذكر مي‌كند بدون امر، مي‌فرمايد كسي كه اين كار را بكند مفلح است ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[14] يا هر كس فلان كار را انجام بدهد ﴿هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اين گرچه تشويق و امر ضمني را به همراه دارد ولي امر صريح نيست. در بعضي از قسمتها فقط امر است بدون ذكر نتيجه، در بعضي از جمله‌ها ذكر نتيجه است بدون امر، در بعضي از امور مهم هم امر است و هم ذكر نتيجه، هم امر است فرمود: ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ﴾ و هم ذكر نتيجه است، فرمود: ﴿وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ و از آن جهت كه اين كريمه، بين آن آيه اعتصام و اين آيه نهي از تفرق است، بارزترين مصداق براي معروف همان دعوت به اتحاد است و بارزترين مصداق براي منكر، همان تفرقه است كه نهي از منكر يعني نهي از تفرقه. پس درباره وجوب دو سخن بود: بعضي عقلي، بعضي نقلي درباره نحوه بر چه كسي واجب است به نحو باز دليل وجوب دو نحو بود آيا عقلي است يا نقلي، نحوه وجوب آيا عيني است يا كفايي و اينكه دعوت به خير هم غير از امر به معروف و نهي از منكر است.

مراتب امر به معروف و نهي از منکر

اما حالا مراتبي كه براي امر به معروف و نهي از منكر ذكر شده است. اين مراتب، ملاحظه فرموديد در نهج‌البلاغه آمده در جوامع روايي ديگر هم هست اولين مرحله همان انزجار قلبي است. اين انزجار قلبي براي آن است كه خود انسان آلوده نشود وگرنه اين امر نيست، مگر اينكه با انزجار قلبي شخص مبتلاي به منكر بفهمد كه اين شخص، نسبت به او انزجار قلبي دارد و همين مايه تناهي او باشد وگرنه صرف انزجار قلبي، جنبه امر ندارد. اين وظيفه‌اي است براي خود شخص كه از منكر بايد منزجر باشد و از آمر به منكر هم بايد منزجر باشد، از معروف بايد لذت ببرد از آمر به معروف بايد خوشش بيايد، اما اگر نداشته باشد، زمينه اعتبار يا زمينه تناهي آن طرف را فراهم نمي‌كند. پس وقتي مي‌شود انزجار قلبي يا گرايش قلبي را از مراحل مقدماتي و مراحل نازله امر به معروف و نهي از منكر دانست كه مبرز داشته باشد و يعني آن شخص بفهمد كه اين گروه قلباً با آن موافق‌اند يا موافق نيستند. مرحله لساني كه خب، امر است؛ دستور مي‌دهد كه اين كار را نكن آن كار را بكن. البته امر كردن گاهي با شدت همراه است گاهي با خفت [و] اوايل، سخن از ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنًا﴾[15] است، تا به مراحل شديدش برسد.

پايينتر بودن دعوت به خير از امر به معروف

پرسش:...

پاسخ: آن زير پوشش ﴿يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ﴾ است و اين كلمه «واو» اينها را جدا كرده؛ اما در آيهٴ 110 مثلاً واو ندارد، در آنجا دارد ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ يعني خير امت بودن شما به اين است كه آمر به معروف و ناهي از منكريد؛ اما اينجا دارد ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ﴾ كه جامع است، جامع امر به معروف و نهي از منكر همان دعوت به خير است: ﴿يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ عده‌اي محدوده ﴿يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ﴾ را رعايت مي‌كنند ولي به ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ كه رسيد مي‌گويند به ما چه، ما حرفهايمان را گفتيم [و] سخنرانيهايمان را كه كرديم. اين سخنراني كردنها دعوت به خير است گرچه لازم است؛ اما كافي نيست. وقتي نوبت به تن به تن مي‌رسد و امر به معروف مي‌رسد، مي‌گويند به من چه، خب.

پرسش:...

پاسخ: نه آنها كه اجرا دارند، همه «كلكم راع و كلكم مسئول»[16] اما وقتي در جامعه، سخن از اعتصام به حبل‌الله است هيچ كس نمي‌گويد به من چه و هيچ كس هم نمي‌گويد به تو چه، همه احساس مسئوليت مي‌كنند. اينكه هرج و مرج مي‌شود در صورتي كه حمل سلاح باشد و امثال ذلك هرج و مرج مي‌شود؛ اما اگر امر باشد، تشر زدن باشد، فرمان باشد اين تأييد مي‌كند جامعه را به وحدت، چرا هرج و مرج مي‌شود. اينكه ديگري بر مي‌گردد مي‌گويد به تو چه، اين هرج و مرج مي‌آورد. اگر من بد كردم كسي دارد به عنوان نهي از منكر، نهي مي‌كند من بايد اطاعت كنم ديگر، اين دستور دستور همه است و اگر كسي بگويد ما حرفهايمان را زديم و سخنرانيهايمان را كرديم، البته اين در حد ﴿يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ﴾ عمل كردن؛ اما در حد ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ عمل نكرد.

پرسش:...

پاسخ: نه امر به معروف، بله از شما اين‌چنين باشيد يعني همه‌تان اين مسئوليت را داريد، هر كسي اين مسئوليت را دارد [و] بايد امر به معروف كند و نهي از منكر كند؛ منتها اين نظير قانون اساسي است و روايات به منزله قانون عادي كه اين را شرح مي‌دهند تخصص‌اش تقييد‌اش تبيين‌اش حل ابهام‌اش رفع اجمال‌اش به عهده روايات است كه اولاً آن شخصي كه دارد امر به معروف مي‌كند نهي از منكر مي‌كند خودش بايد معروف‌شناس باشد يكي و آن كسي كه مورد امر به معروف است بايد بداند كه اين معروف است و انجام نمي‌دهد. اگر كسي كاري را جاهلاً انجام مي‌دهد و معصيت مي‌كند ولي نمي‌داند معصيت است اينجا، جاي تعليم است نه جاي امر به معروف و نهي از منكر. مرتبه امر به معروف و نهي از منكر، بعد از مرتبه تعليم است يعني اگر كسي عالماً عامداً دارد گناه مي‌كند اينجا جاي نهي از منكر است؛ اما اگر كسي نمي‌داند كه فلان شيء، معصيت است يا شبهه حكمي دارد يا شبهه موضوعي، اينجا جاي منكر نيست اينجا جاي تعليم است، اينجا جاي دعوت به خير است. نهي از منكر بعد از فراغ از اين شرايط است يعني شخص عالماً، عامداً واجبي را ترك كند يا عالماً، عامداً حرامي را مرتكب بشود، اينجا جايش است.

پرسش:...

پاسخ: بله، حالا شيطان باز كرد يكي از اين عقده‌ها را، ديگري مي‌گويد اين عقده را ببند، بايد بگويي چشم. چون با هم‌اند اين نبايد بگويد به من چه [و] بگذار تا بيافتد و بيند اين‌چنين نيست. از امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه «بلية الناس علينا عظيمة ان دعوناهم لم يجيبونا و ان تركنا هم لم يهتدوا بغيرنا»[17] ؛ ابتلاي ما با اين مردم سخت است، براي اينكه دعوت مي‌كنيم نمي‌آيند، رها كنيم راه غير از اين نيست ما بگوييم بگذار تا بيافتد، اينكه نيست. پس همين اعتصام باعث است كه همهٴ ما براساس «كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته»[18] حركت كنيم، اين است. پس نهي از منكر بعد از مسئله دعوت به خير است يعني اگر كسي عالماً عامداً گناه مي‌كند، كسي او را نهي بكند كه نكن اين كار را

پرسش:...

پاسخ: حالا گفتند اصرار هم هست ولي عالماً عامداً او كه ديگر يقيني است، اگر عالم نباشد بايد تعليم‌اش كرد. اينجا جاي دعوت به خير است، نه جاي نهي از منكر يا اگر عالم هست ولي عامد نيست بايد تذكر داد نه نهي از منكر كرد. اگر عالماً عامداً حرامي را مرتكب شده است اينجا جا براي نهي از منكر است. حالا احتمال تأثير و امثال‌ذلك شرايط ديگر است، معلوم مي‌شود كه جوهرهٴ امر به معروف با تعليم فرق مي‌كند، با تذكر فرق مي‌كند اصلاً جوهره‌اش فرق مي‌كند، اينها تذكر چيز ديگر نهي از منكر چيز ديگر است، تعليم چيز ديگر است، نهي از منكر چيز ديگر است، اصلاً جوهره‌شان فرق مي‌كند.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] بقره/سوره2، آیه257.
[2] . الدرالمنثور، ج2، ص60؛ التفسيرالکبير، ج8، ص311.
[3] . الکافي، ج2، ص415.
[4] . التبيان في تفسير القرآن، ج2، ص548.
[5] . مجمع البيان، ج2، ص806.
[6] . بحارالانوار، ج72، ص38.
[7] بلد/سوره90، آیه17.
[8] آل عمران/سوره3، آیه110.
[9] آل عمران/سوره3، آیه110.
[10] . بحارالانوار، ج91، ص395.
[11] . مجمع البيان، ج2، ص807؛ کنز الدقائق، ج3، ص199.
[12] . مجمع البيان، ج2، ص807؛ کنزالدقائق، ج3، ص195.
[13] آل عمران/سوره3، آیه110.
[14] حشر/سوره59، آیه9.
[15] طه/سوره20، آیه44.
[16] . بحارالانوار، ج72، ص38.
[17] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص405.
[18] . بحارالانوار، ج72، ص38.