69/10/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 96 الی 97
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا وَ هُدًي لِلْعالَمينَ﴾﴿96﴾﴿فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيُّ عَنِ الْعالَمينَ﴾﴿97﴾
امنيت و برکتهاي مادي، دو ويژگي مهم سرزمين مکّه
يك بحث درباره امنيت حرم است [و] يك بحث درباره ﴿لِلّهِ عَلَي النّاسِ﴾ كه همه مشمول اين بيان عاماند. اما آن ﴿وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا﴾ ظاهراً گذشته از امن تشريعي، امن تكويني را هم به همراه دارد، لذا وقتي مردم مكه به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض ميكردند كه اگر ما ايمان بياوريم امنيت نداريم، خدا فرمود ما اين سرزمين را جاي امن قرار داديم، شما از چه وحشت داريد. در سورهٴ «قصص» آيه 57 اين است ﴿وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا﴾؛ ما اگر به تو ايمان بياوريم امنيت نداريم. فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنّا﴾؛ فرمود ما دو خاصيت به اين سرزمين داديم: يكي امنيت و يكي بركتهاي مادي، در موارد ديگر يا هيچ كدام نيست يا يكي از اين دو نيست. كم اتفاق ميافتد كه طبق جريان عادي هر دو نعمت يكجا جمع بشود؛ اما سرزمين حرم با اينكه به حسب ظاهر بايد فاقد هر دو نعمت باشد واجد هر دو نعمت است. اما بايد فاقد امنيت باشد براي اينكه خوي مردم حجاز خوي درندگي و غارت است، فرهنگ و سواد كه در آنجا رواج نداشت و كشاورزي و دامداري و صنعت و امثال ذلك هم كه از خود نداشت. مردم بيفرهنگ گرسنه، غارتگر ميشوند. فرمود با اينكه به حسب ظاهر حرم بايد ناامن باشد و مركز فقر باشد، ما هم اينجا را مأمن قرار داديم هم پربركت. اينها اگر بخواهند ايمان بياورند بهانهاي ندارند، پس اگر گفتند: ﴿إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا﴾ جوابش اين است ﴿أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا﴾ كه همه، حرمت اين حرم را حفظ ميكنند ﴿يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾؛ بهترين ميوه در آنجا جبايه ميشود، جمعآوري ميشود [و] گردآوري ميشود. اين كار ﴿رِزْقًا مِنْ لَدُنّا﴾ يعني هم ﴿آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾[1] و هم ﴿اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾[2] هر دو رزقي است از طرف ما به اينها داديم، اين ﴿رِزْقًا مِنْ لَدُنّا﴾ اختصاصي به ﴿يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ ندارد. فرمود ما اين دو خصوصيت را به بلد امين داديم ﴿وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾[3] .
پرسش: ...
پاسخ: گاهي مقطعي فشاري ميبينند؛ اما بخش عظيمي از اين كار جنبه تبليغي داشت نه جنبه فشار، زيرا كاري به زنها نداشتند، در حالي كه در آن جريان هجرت به حبشه زنها هم مردان را در آن مهاجرت، همراهي كردند معلوم ميشود كه.
پرسش: ...
پاسخ: بسيار خب؛ اينچنين نيست كه خدا وعده داده باشد كه در بلد امين اصلاً ظلم راه پيدا نميكند، نظير بهشت است اينچنين نيست. فرمود غالباً اينطور است و اگر كسي دست به ظلم دراز كرد ما او را به كيفر دردناك گرفتار ميكنيم البته هر جا كه ظالمي ستم كرد خدا او را عذاب ميكند [و] اختصاصي به بلد امين ندارد؛ اما اينكه درباره حرم فرمود: ﴿مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ﴾[4] معلوم ميشود خصيصهاي دارد. جريان هجرت به حبشه هم خيلي روي فشار نبود، براي اينكه زنها هم در آن مسافرت مردها را همراهي ميكردند و اين قسمت مهم كار هم جنبه تبليغي داشت كه زنها مروج شريعت باشند در بين زنان و مردم مروج شريعت باشند در بين مردم. اين نقش را هم داشتند، خب.
اينكه در زمان صدر اسلام بهانه را از دست مردم گرفت، فرمود مگر اينجا سرزمين امن نيست با اينكه ﴿لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾ بعدها آمده ﴿مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا﴾ بعدها آمده، اين حرمتهاي تشريعي بعدها پيدا شده ولي در همان اوايل كه مسلمين، در فشار بودند بهانهاي داشتند خدا بهانه را از دست اينها گرفته. اين نشانه آن است كه ذات اقدس الهي براي آن سرزمين خصيصهاي قائل شده است، البته نظير بهشت نيست كه هيچ ستم در او نشود ولي وقتي انسان در آنجا وارد شد يك احساس امنيتي ميكند، خيليها را خدا وادار كرده است كه در آنجا دست به ستم نيالايند، اين يك مطلب.
برخورداري از نعمات الهي در پرتو دعاي مؤمنين
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر، چون براي سرزمين است [و] سرزمين، سرزمين پر بركت است. درباره مشركين در سورهٴٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه ذات مقدس حضرتش از ذات اقدس الهي مسئلت كرد، خدا هم پاسخ داد ولي در سورهٴ «بقره» خصوصيات مسئله را بازگو كرد. در سورهٴ «ابراهيم» آيه 37 اين است كه ﴿رَبَّنا إِنّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ﴾ دعا براي مؤمنين است [و] ديگران به بركت اينها از نعمتها برخوردارند. ولي در سورهٴٴ مباركهٴ «بقره» به صورت باز، اين مسئله و دعا را شرح داد و آن اين است كه در آيه 126 سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا وَ ارْزُقْ أََهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ اما به عنوان بدل بعض من الكل، اين جمله را تبديل كرد عرض كرد: ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ﴾ نه «و ارزُق اَهلَهُ من الثَّمَراٰتِ مؤمناً كان او كافراً» ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ﴾، نظير ﴿وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً﴾ كه اين بدل بعض من الكل است. آنگاه ذات اقدس الهي در جواب اينچنين فرمود: ﴿قالَ وَ مَنْ كَفَرَ﴾ يعني ما اينجا را سرزمين پربركت قرار داديم براي همه، همه استفاده ميكنند؛ اما مؤمن، كسي است كه هم حسنه در دنيا دارد هم حسنه در آخرت، كافر ممكن است چند صباحي از نعمت مكه برخوردار بشود؛ اما ﴿قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾[5] ؛ آنها به بركت مؤمنين نعمتي را برخوردارند و استفاده ميكنند ولي پايان كارشان ﴿وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾ است.
حکم حمل سلاح در حرم
مطلب ديگر آن است كه براي حفظ امنيت كه تشريع، مطابق با تكوين باشد دستور رسيد كه كسي آنجا كه وارد ميشود حق ندارد بياحرام باشد و در حال احرام هم حمل سلاح قدغن است اين يك مطلب و اگر اهل مكه است يا از احرام به در آمد و مُحِلّ شد حمل سلاح جايز است ولي اظهار سلاح روا نيست يعني اگر كسي خودش خائف نيست [و] خودش ضرورتي ندارد كه سلاح حمل كند، نميتواند سلاح حمل كند در حال احرام و در غير حال احرام اگر سلاح حمل كرد نبايد اظهار كند، زيرا مردم اگر سلاح را ببينند ممكن است احساس هراس بكنند و آن سرزمين، سرزمين امن است. حالا اين چند تا مسئله را كه مربوط به مسئله امنيت مكه است ملاحظه بفرماييد كه چگونه فرمود حمل سلاح براي مُحرم روا نيست و اگر خائف بود حساب ديگري دارد و براي غيرمحرم، اظهارش مكروه است.
در وسائل، باب 54 از ابواب تروك احرام روايتي را كه از امام صادق (سلام الله عليه) نقل ميكند اين است كه فرمود: «اِنَّ المُحرِم اذٰا خَافَ العَدُوَّ يَلبَسُ السِّلاحَ فَلا كَفّٰارَةَ عليهِ»[6] مفهومش اين است ـ مفهوم شرط اين است ـ كه اگر در حال خوف نباشد، حق لبس سلاح ندارد. روايت دوم كه باز عبداللهبنسنان نقل ميكند اين است كه «سألتُ اَبٰا عَبدالله (عليه السلام) اَ يَحمِلُ السِّلاحَ المحرِمُ فَقالَ (عليه السلام) اذٰا خَافَ المحُرِمُ عَدوَّاً اَو سَرَقَاً فَليَلبَسِ السِّلاحَ»[7] يعني جايز است اين امر در عقيب توهم خطر است، نه اينكه لبس سلاح واجب باشد يعني در اينگونه از موارد، حرمتي ندارد. روايت سوم هم اين است كه «المحُرِمُ اذٰا خَافَ لَبِسَ السِّلاح». چهارم هم زراره از امام باقر (عليه السلام) نقل ميكند كه «لابَأسَ باَن يُحِرمَ الرَّجُلُ وَ عَليهِ سِلاحُهُ اذا خاف العَدُوَّ»[8] كه براي حال احرام است و جزء تروك احرام محسوب ميشود و اما در حال عادي، روايات باب 25 از ابواب مقدمات طواف اين است: حريز عن ابيعبدالله (عليه السلام) «لٰا يَنبَغي اَن يَدخُلَ الحَرَمَ بِسِلاحٍ اِلّٰا اَن يُدخِلَهُ في جَوالِقَ اَو يُغَيِّبُهَ يَعني يَلُفَّ عَلي الحَديدِ شيئا»[9] ؛ از امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه سزاوار نيست كسي كه وارد حرم ميشود اسلحه هم همراه داشته باشد، مگر اينكه او را در ظرفي، چمداني، جامهداني او را پنهان كنند يا پارچهاي روي اين آهن بپيچد كه پيدا نباشد. روايت دوم هم كه عن ابيبصير عنابيعبدالله (عليه السلام) است اين است: «سَأَلتُهُ عَن الرَّجُلِ يُريدُ مَكَّةَ اَوِ المَدِيَنةَ يَكَرهُ اَن يَخُرجَ مَعَهُ بالسِّلاحِ»؛ به حضرت عرض كردم كسي عازم مكه يا مدينه است، دوست ندارد كه با سلاح حركت كند، چه كند؟ «قال (عليه السلام) لابَأسَ بِاَن يَخرُجَ بِالسِّلاحِ مِن بَلَدِهِ ولكِن اذٰا دَخَلَ مَكَّةَ لَم يُظهِرهُ»[10] ؛ آن سلاح را اظهار نكند كه اين تشريع، برابر با آن تكوين است. ميماند مطلبي كه جمله ﴿وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً﴾ به همراه دارد.
پرسش: ...
پاسخ: آن امن ميآورد يعني مأمورين انتظامي اگر مسلح باشند مايه امن است، چون سلاح اينها هراسآور نيست [بلکه] مايه طمأنينه افراد تازهوارد است، زيرا افراد غريب و مسافر و رهگذر وقتي مأمور انتظامي را ببينند مخصوصاً مسلحانه، آرام ميشوند كه كسي نميتواند به اينها حمله كند.
شمول و گستره ﴿النّاسِ﴾ در کريمه ﴿و لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾
مطلب ديگر درباره ﴿و لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾ است اين ناس، اختصاصي ـ همانطوري كه به مسلمين ندارد بلكه همه فرق را شامل ميشود از يهوديها و مسيحيها و صابئين و زرتشيتيها و مشركين و همه و همه را شامل ميشود ـ هم به كوچك و بزرگ ندارد، اصل تكليفاش ولو به نحو رجحان، شامل همه ميشود ولي وجوبش البته مخصوص مكلفين است، لذا عبادتهاي ديگر، مثل حج نيست. عبادتهاي ديگر، نظير نماز كه عمود دين است براي كودكان در سن تمريني، از سن هفت به بعد شروع ميشود با اختلافي كه هست آيا عبادت صبي مشروع است يا تمريني، گرچه حق اين است كه عبادت صبي مميز مشروع است. اما در سن تميز، كودك نوزاد سخن از نماز ندارد چه رسد به روزه و امثال ذلك ولي در باب حج، اينچنين نيست. انسان چه در دوران نوزادي و چه در دوران نوجواني و چه در دوران جواني و بلوغ در هر سه دوران ميتواند حج داشته باشد، طواف داشته باشد. در دوران نوزادي اطافه مستحب است يعني براي پدر و مادر شايسته است كه فرزند نوزادشان را اطافه بدهند، اين كار را هم ميكردند يعني از طرف اينها نه اينكه نيابتاً از طرف كودك نيت بكنند، بلكه خودشان نيت ميكنند، كودك را طواف ميدهند؛ اطافه ميدهند، نه اينكه از طرف كودك طواف كنند. يك بخشاش مربوط به طواف از طرف كودك است كه آن نيابت است؛ اما در همان دوران نوزادي سخن از اِطافه است، بعد وقتي خود اين كودك در حد نوجواني رسيد ولو بالغ و مكلف نيست؛ اما اهل تميز است ميتواند نيت كند، آنگاه خودش حج انجام ميدهد حج او هم مشروع است به عنوان يك فضيلت. ولي حَجةُالاسلام او محسوب نميشود، وقتي كه بالغ شد آنگاه حَجةُالاسلام را بايد انجام بدهد. پس انسان در سه مرحله ميتواند حج داشته باشد: حج اِطافهاي و حج ندبي و حج فرضي.
در حج اطافهاي رواياتي است كه در باب حج و وجوب حج و ندب حج آمده، باب بيست از ابواب وجوب حج و شرايط حج عنوان باب اين است «بابُ اَنَّهُ يُستَحَبُّ اَن يَحُج غَيرَ البالِغ اَوِ يُحَجَّ بهِ و يُحرِمَ به وَليُّه» احرام بِهِ، غير از احرام عَنه است. حالا روايت اولش اين است كه عبداللهبنسنان از امام صادق (سلام الله عليه) ميگويد كه «قال سمعته يقول» عبداللهبنسنان ميگويد كه من شنيدم كه امام صادق (سلام الله عليه) فرمود: «مَرَّ رَسُولُ اللهِ (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بِرُوَيثَةَ وَ هُوَ حاجٌ فَقَامَت اِليه اِمرَأَةٌٌ وَ مَعَهٰا صبيٌّ لها فَقَالت يا رَسولَ اللهِ (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اَ يَحُّجَ عن مِثلِ هَذا قال نعم و لكِ اجُرُه»[11] ؛ در رويثه زني خدمت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد و كودكي را هم به همراه داشت «و مَعَهٰا صَبيٌ لها»؛ به حضرت عرض كرد كه از طرف اين كودك ميشود حج كرد كه حج عنِ الصَّبي است نه حج الاِحجَاجُه، احجاجه نيست، الاِحرامُ بالصَّبي نيست، الحَجُّ عن الصَّبي است، فرمود آري و تو اجر ميبري. ولي روايت دوم كه عليبنمهزيار عن محمدبنفضيل نقل ميكند و «سألتُ ابا جعفر الثاني (عليه السلام)» حضرت جواد «عن الصَّبِي متي يُحرَمُ به»؛ چه وقت ما او را اطافه بدهيم چه وقت او را احرام ببنديم و بگردانيم دور طواف، نه اينكه از طرف او حج كنيم يا طواف كنيم، چه وقت او را محرم كنيم؟ «قَال اِذا اثَّغَرَ»[12] ؛ همين كه دندان درآورد. خب، مراتب نازلتر هم دارد كه حمل ميشود بر مراتب فضل اين براي دوران نوزادي اين كودك است. اما دوران نوجواني وقتي كه خودش اهل تميز شد ديگر خودش ميتواند مستقلاً حج انجام بدهد و مشروع هم هست؛ منتها مجزي از حَجةالاسلام نيست. باب دوازده از ابواب وجوب حج، ناظر به اين قسمت است. از امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه «الصَّبِيُّ اذٰا حُجَّ بهِ» كه احجاج اوست نه حج از او «فَقَد قَضٰي حَجَّةَ الاِسلامِ حَتّٰي يَكبَرَ»[13] ؛ بزرگ بشود. ولي روايت بعدي اين است كه «لَو اَنَّ غُلاماً حَجَّ عَشرَ حِجَجٍ»؛ اگر نوجواني ده بار هم مكه مشرف بشود، حج انجام بدهد «ثَمَّ احتَلَمَ»؛ بالغ بشود «كٰانَت عليه فَريضَةُ السلام»[14] ؛ هم حج او مشروع است هم مجزي از حَجةالاسلام نيست. اين است كه گفته شد ﴿وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً﴾ شامل همه افراد ميشود، اعم از كوچك و بزرگ؛ منتها در آن اصل مشروعيت شريكاند و در وجوب و ندب از هم جدا ميشوند.
پرسش: ...
پاسخ: بله؟
وجوب حج و علت آن از منظر نهجالبلاغه
پرسش:...
پاسخ: بله خب؛ حج مستحبي اينطور است، نظير اعتكاف، آن نظير دارد. اعتكاف هم كسي وارد روز سوم شد اتمامش واجب است؛ حدوثاً مستحب و بقائاً واجب، حج هم اينطور است. در نهج البلاغه چه در خطبهها و چه در نامهها هم سخن از كعبه به ميان آمده هم سخن از حج، اينها را تبركاً بخوانيم. در خطبه اول درباره فريضه حج اين چنين فرمود: «وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ، الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنامِ، يرِدُونَهُ وُرُودَ الْأََنْعَامِ، وَ يَأْلَُهُونَ إلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَام»؛ كبوترگونه پناه ميبرند «وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ»؛ نشانه فروتني مردم در پيشگاه عظمت حق است «وَ إِذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيائِهِ»؛ چون همه انبيا اينجا طواف كردند. از شيخناالاستاد مرحوم آقاي الهي قمشهاي (قدس الله نفسه الزكيه) نقل شده است يعني آن بزرگاني كه با ايشان همسفر بودند از حال ايشان بعيد نبود البته، كه تمام آن قسمتها را پابرهنه راه ميرفتند [و] در زيارت ميگفتند اين جايي است كه انبيا پا گذاشتند و نميشود با كفش راه رفت و اينها در آن سفر گفتند تمام اين قسمتهاي پاهاي شريفشان تاول زده، همين كه اسرار حج دارند. البته آن روحيه و آن حال، با اينها سازگار است. اينها قدم به قدم، وجب به وجب جايي است كه انبيا پا گذاشتند، حالا گذشته از اوليا و اوصيا همه انبيا اينجا پا گذاشتند «وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيائِهِ، وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ» كه اين هم روايتي بود كه قبلاً هم ملاحظه فرموديد. از امام (سلام الله عليه) سؤال كردند چرا كعبه را كعبه گفتند فرمود خب چون مكعب شكل است ديگر، براي اينكه شش سطح دارد و مكعب شكل است از اين جهت اين را كعبه گفتند. بعد فرمود كه كعبه كه چهار ديوار دارد و يك سقف و يك كف اين چهار ديوارش چون بيتالمعمور چهار ديوار دارد و بيتالمعمور چهار ضلع دارد، براي اينكه عرش خدا داراي چهار ضلع است و عرش خدا داراي چهار ضلع است، براي اينكه كلمات تامات چهار تا است: «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر»[15] آنگاه معناي چهار گوشه بودن عرش هم معلوم ميشود، معناي بيتالمأمور هم معلوم ميشود، قهراً فقط نشئه طبيعت است كه چهار ديوار گلي و سنگي است، از آنجا بالا رفتن ديگر چهار ديوارش ميشود «سبحانَ اللهِ والحمدُ للهِ و لٰا اِلهَ الّٰا اللهَ واللهُ اَكبرَ» «وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ. يُحْرِزُونَ الْأَرْباحَ في مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ» همان ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلي تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ﴾[16] هست ﴿يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾[17] هست «وَ يَتَبادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي لِلْإِسْلامِ عَلَماً، وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً»؛ كسي كه پناهنده شد، آنجا حرم است «فَرَضَ حَقَّهُ، وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ، وَكَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفادَتَهُ» مهماني او را، اين مطالب را خدا با اين جمله بيان كرد «فَقَالَ سُبْحَانَهُ: ﴿وَ لِلَّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً، وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ﴾»[18] يعني همه آن معارف و مطالب را حضرت از اين آيه استفاده كرد، از اين جمله آيه.
تبيين ارکان اسلام با توجه به خطبه 110 نهجالبلاغه
قسمت دوم در اركان اسلام است كه در خطبه 110 بيان كردند، فرمود كه «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَي اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي، الْإِيمانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ، وَ الجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلاَمِ» يعني كوهان اسلام است و برجستگي دين است «وَ كَلِمَةُ الْإِخْلاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ. وَ إِقَامُ الصَّلاةِ فَإِنَّها الْمِلَّةُ. وَ إِيتاءُ الزَّكاةِ فَإِنَّها فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ. وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ. وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَ اعْتَِمارُهُ» كه حج عمره كنار هم ذكر شده است «فَإِنَّهُمَا يَنْفِيانِ الْفَقْرَ وَ يَرْحَضَانِ الذَّنْبَ»؛ اينها فقر را برطرف ميكنند، فقر زدايي ميكنند و گناه را ميريزند، اين در خطبه
رابطه دعا و نعمات
عمده چيزي است كه در خطبه «قاصعه» بيان فرمودند خطبه «قاصعه» اصولاً براي ايجاد تواضع و فروتني است و فرو ريختن استكبار است، آنجا جريان شيطان را مفصلاً بيان ميكند. در اواسط اين خطبه «قاصعه» فرمود: «أَلاَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، إِلَي الْآخِرِينَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ»؛ نميبينيد كه ذات اقدس الهي از آدم (صلوات الله عليه) تا آخرين اين بشر را امتحان كرده است «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ»؛ كه دور يك سنگهايي بگرديد اين سنگ را استلام كنيد كه اين سنگها نه ضرري دارد نه نفعي، ميخواهد شما را امتحان كند «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ»؛ هيچ كاري از اين سنگها برنميآيد، شما را ميخواهد امتحان بكند؛ ببيند كه از فرمان او اطاعت ميكنيد و در برابر اين سنگ سياه سر ميساييد يا نه «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ» اين درباره اجزاي اين بيت. اما درباره مكان اين بيت «فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِياماً. ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً، وَ أََقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً. وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأََوْدِيَةِ قُطْراً. بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ، وَ قُرًي مُنْقَطِعَةٍ؛ لاَ يَزْكُوبِهَا خُفٌّ، وَ لاَ حَافِرٌ وَ لاَ ظِلْفٌ. ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ (عَلَيهِ السَّلاَمُ) وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أََعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَ غَايَةً لِمُلْقَي رِحَالِهِمْ. تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ، وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ»؛ همه افراد در آنجا خاضعاند و همه ميوهها هم به آنجا متوجه ميشود «حَتَّي يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلاً يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ. وَ يَرْمُلُونَ عَلَي أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ» اشعث و اغبر، سر و رو را شانه نكنند، غبار آلود بشوند؛ اما لله تعالي «قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ» يعني فراوان كردن مو «مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ» يعني زيبايي بدنشان را با اين اشعث و اغبر بودن مشوح كردند، خدا اين كار را كرد «ابْتِلاَءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً. وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً إِلَي جَنَّتِهِ» آنگاه فرمود: «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ، جَمِّ الْأَشْجَارِ، دَانِيَ الِّثمَارِ، مُلْتَفَّ الْبُنَي، مُتَّصِلَ الْقُرَي، بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَ أََرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ، وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَي حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاَءِ»؛ فرمود به حسب ظاهر اين هيچ چيز ندارد، نه از مسائل كشاورزي در آنجا خبري هست نه از مسائل دامداري خبري هست نه آب خوبي دارد و نه هواي خوبي دارد، نه شهرها و روستاهاي او به هم نزديكاند و معمورند نه راه خوبي دارد و امن است هيچ چيز ندارد.
پرسش:...
پاسخ: اما وقتي به زمين آمده [به] اين صورت است ديگر لا تضر و لا نتفع؛ اما كل اين درباره احجار بيت است البته «وَ لَوْ كَانَ الْإِسَاسُ الَْمحْمُولُ عَلَيْهَا، وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِها بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ؛ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ»؛ اگر بهترين سنگهاي زمردي در آنجا به كار ميرفت، خيليها بر اساس شوق، ميل پيدا ميكردند، چون شيطان هم اينها را تأييد ميكند، ديگر مسئله جهاد با نفس و مبارزه با وسوسه ابليس و امثال ذلك نبود «وَ لَنَفَي مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ، وَ لكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الَْمَجَاهِدِ، وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّر مِنْ قُلُوبِهِمْ» همين «وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ. وَ لِيَجْعَلَ ذلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً» يعني درهاي مفتوح هست، درهاي رحمت است و چهرگان باز «إِلَي فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ»[19] .
خطر ترک کعبه در بيان حضرت وصي (عليه السلام)
در وصيت حضرت كه به حَسنين (سلام الله عليهما) بعد از آسيب ديدن به وسيله ابن ملجم ملعون ايراد كرد فرمود: «وَاللَّهَُ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لاَتُخَلُّوهُ مَابَقِيتُمْ، فَإِنَّهُ اِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا»[20] ؛ اگر كعبه ترك بشود، خدا به شما مهلت نخواهد داد. نامهاي هم براي فرماندار رسمياش در مكه كه قُثَمبنعباس است مرقوم فرمود كه اين در نامههاي حضرت به عنوان شصت و هفتمين نامه نهج البلاغه است. به قُثَمبنعباس فرمود: «فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، ﴿وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾[21] وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِي، وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ. وَ لاَ يَكُنْ لَكَ إِلَي النَّاسِ سَفِيرٌ إِلاَّ لِسَانُكَ، وَ لاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُكَ» تا به اينجا در پايان نامه فرمود: «وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَنْ لاَ يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً»؛ الآن آمدند اين را به اين صورت درآوردند. فرمود به مردم مكه امر بكن كه از اين واردين كرايه نگيرند، چرا؟ «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ والْبَادِ﴾[22] » آنگاه عاكف و بادي را معنا ميكند، ميفرمايد: «فَالْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ، وَ الْبَادِي: الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لَِمحابِّهِ» اين را در پايان فرمود. در بخشهاي ديگر هم چه در كلمات قصار چه در غير كلمات قصار، از مكه به عنوان اينكه اينها فريضه الهي هستند و فقرزدا هستند هم ياد ميكند، اينها اصولي است. حالا تفسير المنار را مطالعه بفرماييد ميبينيد اصراري كه ايشان دارد كه اين آياتٌ بينات، مقام ابراهيم همه اينها را در همين جريانهاي عادي حمل كند كه خداوند سبحان، دلهاي مردم را متوجه آنجا كرد، آنجا را منشأ بركتهاي معنوي قرار داد، عامل هدايت قرار داد، اينگونه از چيزها مسئله مقام ابراهيم و اثر پاها و اينها را ببينيد، ميپذيرد يا نميپذيرد.
«و الحمد لله رب العالمين»