69/09/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 96 الی 97
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا وَ هُدًي لِلْعالَمينَ﴾﴿96﴾﴿فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيُّ عَنِ الْعالَمينَ﴾﴿97﴾
علت ذکر کريمه ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ...﴾ بعد از کريمه ﴿فَاتَّبِعُوا...﴾
بعد از اينكه فرمود: ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾[1] يكي از بارزترين، پيروي ملت ابراهيم (سلام الله عليه) حرمت نهادن به كعبه است، لذا فرمود: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ﴾ چه اينكه يهوديهايي كه مدعي بودند بر دين ابراهيم خليلاند، ذات اقدس الهي به اينها ميفرمايد اگر شما بر ملت ابراهيم هستيد بايد بناي ابراهيمي را هم گرامي بشماريد، آن را قبله بدانيد و مطاف بدانيد و اطرافش طواف كنيد، براساس اين دو جهت آيه ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ بعد از ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا﴾ آمده، گذشته از آن جهاتي كه قبلاً ياد شد. يكي از آن جهات اين بود كه بنياسرائيل شبههاي داشتند ميگفتند اگر شما بر ملت ابراهيم هستيد چرا اين غذاهايي كه حرام است، حلال ميشماريد. جواب اين شد كه ﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ﴾[2] همه اين غذاهايي كه الآن بر شما حرام است بر ملت ابراهيم (سلام الله عليه) حلال بود و اسلام كه همان ملت ابراهيم است، آنها را حلال ميداند و اگر بر شما حرام است، نشانه اين نيست كه در دين ابراهيم خليل (سلام الله عليه) حرام بود، گذشته از آن مناسبتها اين دو نكته هم گفته شد كه ارتباط آيه محل بحث با آيه ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا﴾.
نقل و نقد نظر شيخ طوسي (ره) درباره اول بودن بيت
مطلب دوم اين است كه مرحوم شيخ در تبيان فرمود: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ گاهي چيزي اول دارد و آخر ندارد، مثل واحد كه واحد، اول است ولي آخر ندارد، چون عدد پايان ندارد. گاهي چيزي اول دارد ولي آخر ندارد، نظير نعمت بهشت؛ نعمتهاي بهشت اول دارد، زيرا مومنين بعد از ارتحال از دنيا وارد بهشت ميشوند ولي آخر ندارد، چون ﴿خالِدينَ فيها﴾[3] . پس بنابراين لازم نيست كه چيزي كه اول داشت آخر داشته باشد تا كسي سؤال بكند اگر اول بيت اين است آخر بيت كدام است. ممكن است شيئي اول داشته باشد و آخر نداشته باشد، مفسرين ديگر هم اين نكته را دارند كه لازم نيست اول، ثاني داشته باشد. مثل اينكه كسي كه وارد مكه شد ميگويد اين اولين سفر من است كه من حج مشرف شدم، حالا لازمهاش آن نيست كه بعداً هم حتماً موفق بشود كه بار دوم مكه بيايد كه، اول است يعني قبلاً نيامدهام نه اول است يعني ثاني هم دارد. پس لازم نيست كه ثاني بيت هم باشد، البته ثاني بيت و ثالث بين به عنوان ﴿في بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾[4] و مانند آن و مساجد ديگر هست؛ اما اينچنين نيست كه لازم باشد يا در مقابل كعبه يك ثاني بيت هم داشته باشيم. اين سخن في نفسه بد نيست؛ اما اينكه مرحوم شيخ فرمود گاهي چيزي اول دارد ولي آخر ندارد، نظير نعمتهاي بهشت اينچنين نيست. درباره نعمتهاي بهشت گرچه تنعمش اول دارد و آخر ندارد؛ اما نعمتهاي بهشت ظاهراً نه اول دارد و نه آخر، براي اينكه الآن هم بهشت موجود است، اينطور نيست كه بهشت بعد از دنيا خلق بشود، نعمتهاي بهشت بود و همواره هست [و] انقطاعي ندارد مخصوصاً آن جنتي كه ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ﴾[5] است بنابراين ممكن است چيزي اول داشته باشد و آخر نداشته باشد، نظير واحد آن هم غير متناهي لايقفي است به اصطلاح.
پرسش: ...
پاسخ: چرا؛ اول است يعني مسبوق به عدم است نه اول است يعني سابق بر ثاني است، همان تعبيرات رايج عرفي كه كسي وقتي مكه مشرف شد، ميگويد اولين سفر من است، لازمهاش آن است كه سفر ثاني و ثالث هم داشته باشد؟
پرسش: ...
پاسخ: بسيار خب؛ ولي قبل هنوز مشرف نشده اين بار اولين بار نيست؟ اول است يعني مسبوق به عدم است نه سابق بر غير است، البته مسبوقيتش به عدم لازم است، اما سابقيتش نسبت به غير لازم نيست.
راز آمدن «لام» بر ﴿لِلنّاسِ﴾ در کريمه ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ﴾
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ﴾ ظاهر اين آيه اين است كه اولين خانهاي كه معبد مردم است همان است كه در مكه است، به سود مردم وضع شد نفرمود «علي الناس» گرچه درباره تكليف حج فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَى النّاسِ﴾ اما اينجا فرمود ﴿ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ چون عبادت به سود مردم است، هرگز تكليف، عليه مردم نيست. لذا آنها كه اهل راهند درباره تكليف ميگويند انسان مشرف ميشود نه مكلف اگر مرد سنش به اول شانزده سالگي رسيد ميگويند او مشرف شده است به خطابات الهي و اگر زن به اول ده سالگي رسيد، ميگويند تشرف يافت، زيرا دستورات الهي كلفت نيست، بلكه شرافت است؛ كسي كه قبلاً شايسته نبود خدا به او خطاب كند ﴿أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ﴾[6] الآن شايسته اين خطاب الهي شد، اين مشرف به خطاب الهي است نه مكلف. به هر حال دستورات ديني را چون خدا ميفرمايد ﴿ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ﴾[7] و مانند آن، معلوم ميشود به سود مردم است از اين جهت از عبادت به «لام» تعبير شد ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ نه علي الناس.
اختصاص اوليت بالذات، به خداي سبحان
پرسش:...
پاسخ: اوليت بالذات مخصوص خداي سبحان است كه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾[8] و اما اوليت بالغير نه، ممكن است چيزي مثل فيض حق كه نامحدود است و «كلّ منّه قديم» است يا او «دائم الفيض» است اين نه اول دارد و نه آخر؛ منتها اولش به ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ وابسته است، آخرش هم به «هو الاخر»[9] وابسته است اول و آخر ندارد؛ اما بالعرض نه بالذات ولي ذات اقدس الهي اول و آخر ندارد، بلكه خود اول و آخر است بالذات. حالا ميرسيم به آن آيه بعد كه تكليفي است وضع شده است ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا﴾ ظاهرش اين است كه اين بيت الحرام و اين كعبه معظمه و مكرمه، اولين معبد جهاني است و هيچ پيامبري غير از كعبه، قبلهاي نداشت. اين ظاهر اطلاق ﴿أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ است و همين معنا را ميتوان با بعضي از آيات سورهٴ مباركهٴ «مريم» تأييد كرد.
قدمت کعبه
در سوره «مريم» گذشته از اينكه در جريان حضرت مسيح آمده است در آيه 31 ﴿وَ جَعَلَني مُبارَكًا أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا﴾ و همچنين وصايايي كه درباره انبياي ديگر دارد، وقتي خيلي از انبيا را نام ميبرد در آيه 58 اينچنين ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرّيَّةِ إِبْراهيمَ وَ إِسْرائيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَ بُكِيًّا﴾ از آدم (سلام الله عليه) تا نوح و انبياي بينهما و از نوح و ابراهيم و انبياي بينهما و از ابراهيم تا ذراري ديگر، از همه اين انبيا (عليهم السلام) به نيكي ياد ميكند، ميفرمايد: ﴿إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَ بُكِيًّا﴾ اين سجده ميكنند، لابد به سمتي سجده ميكنند و اگر منظور از اين سجود، خصوص سجود باشد خب بالأخره به طَرفي است و اگر مراد از اين سجده، نماز باشد خب باز هم يك سمت و قبلهاي دارد، چه اينكه در آيه بعد يعني آيه 59 ميفرمايد: ﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا﴾؛ فرمود بعديها آمدند نماز را به هم زدند و پيروي شهوت را سنت سيئه خود قرار دادند، معلوم ميشود انبيا، اهل صلات بودند. حالا از آن ﴿خَرُّوا سُجَّدًا وَ بُكِيًّا﴾[10] نماز استفاده ميشود يا نماز از راههاي ديگر استفاده ميشود كه بعد از آنها يك خلف ناصالحي آمدند نماز را ضايع كردند. پس همه آنها اهل نماز و سجده بودند و نماز و سجده هم بالأخره يك سمت و قبلهاي دارد يا بايد بگوييم كه همه سَمتها «علي السوي» بود، نظير ﴿فأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[11] كه اين بعيد است يا بايد بگوييم يك جهت خاصي قبله آنها بود.
پرسش: ...
پاسخ: ﴿وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً﴾[12] ظاهراً اين نيست كه خانههايتان را قبله قرار بدهيد يعني خانههايتان را مقابل هم قرار بدهيد يعني مهندسي ساختمانتان اين باشد ﴿وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً﴾ أي متقابلات، شايد اينچنين بايد باشد.
نظير اينكه در بهشت روبهروي يكديگرند اينچنين باشد آن كاري به قبله شرعي ندارد ظاهر اين كريمه آن است كه ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ﴾ اين است كه همه انبيا قبلهشان كعبه بود، زيرا همه انبيا نماز و سجده داشتند اين يك مقدمه يا بايد بگوييم هيچ قبلهاي در كار نبود [و] بر اساس ﴿فأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ عمل ميكردند اين بعيد است. يا قبله مشخص داشتند ولي آن قبله مشخص، غير از مسجد الحرام و غير از كعبه بود اين با اطلاق ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ سازگار نيست. بنابراين از آدم تا خاتم (عليهم الصلاة و عليهم السلام) قبله ايشان همان كعبه بود. اگر آنها نمازي و عبادتي نداشته بودند خب انسان ميتوانست بگويد قبله بودن از زمان خاتم شروع شد؛ اما وقتي قرآن از نماز آنها از سجده آنها نقل ميكند، نميشود گفت آنها بيقبله بودند يا قبله آنها بيت ديگر بود، هر دو را اين كريمه نفي ميكند.
پرسش: ...
پاسخ: آخر از آدم شروع شده، از آدم تا ذراري ديگر، فرمود اينها همهشان اهل نماز بودند اهل سجده بودند. اگر آدم و من دونه يك ديگري داشتند كه به آن جاي ديگر رو ميآوردند ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ صادق نبود.
پرسش: ...
پاسخ: آخر يك سياق است ﴿أُولئِكَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ از آدم شروع كرده و ذراري آدم به نوح رسيده به ذراري نوح به ابراهيم رسيده به اسرائيل رسيده و ذراري اينها، بعد ميفرمايد: ﴿خَرُّوا سُجَّدًا وَ بُكِيًّا﴾، ﴿إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَ بُكِيًّا﴾[13] بعد ما بگوييم اينها بيقبله بودند، بر اساس ﴿فأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[14] عمل ميكردند يا قبله اينها پراكنده بود، چون با اينكه يك سياق است.
سرّ نمازگزاردن رسول اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) به سوي بيتالمقدس
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ درباره بيت المقدس در اينكه قبله بود حرفي در او نيست؛ منتها از زمان سليمان (سلام الله عليه) به بعد چون باني و معمار بيت المقدس سليمان (سلام الله عليه) است در فلسطين بنا نهاد و وجود مبارك رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم در مكه كه نماز ميخواندند، در بحثهاي سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه حضرت طرزي ميايستادند كه هم كعبه قبله ايشان باشد هم بيت المقدس، زيرا بيت المقدس در جنوب غربي كعبه است وجود مبارك پيغمبر در سمتي قرار ميگرفت كه هم به كعبه رو كند هم به بيت المقدس، در آن سه سمت نماز نميخواند يعني كعبه را پشت سر نمينهاد كه فقط به بيت المقدس نماز بخواند يا احد جنبي الكعبه، نماز نميخواند كه فقط به طرف جنوب غربي بايستد و بيت المقدس را قبله قرار بدهد، بلكه در قسمت شمال كعبه قرار ميگرفت كه هم به كعبه رو كرده باشد، هم به بيت المقدس.
پرسش: ...
پاسخ: در مدينه ديگر حكم برگشت، چاره جز اين نبود قبله اصولاً بيت المقدس بود، لذا چند صباحي هم كه مثلاً چند مدتي هم كه به طرف بيت المقدس بود فقط رو به طرف بيت المقدس بود، چون هيچ راهي نداشت كعبه را حتماً پشت سر ميگذاشت و آن مسجد قبلتين هم همين است كه در حال صلات وضع برگشت.
علت نامگذاري «مکّه»
پرسش: ...
پاسخ: ﴿لَلَّذي بِبَكَّةَ﴾ همانا آن خانهاي است كه در مكه بنا نهاده شد كه گفتند منظور از بكه، همان مكه است و گاهي «ميم» تبديل به «باء» ميشود، نظير لازب و لازم، اينچنين است. يا نه اينچنين نيست كه مكه، بكه شد يا بكه، مكه شد، بلكه مكه را بكه ميگويند «لأنّ الناس يَبُکُّ بعضُهم بعضاً»[15] «بك» يعني دق و ازدحام و كوبيدن و امثال ذلك، چون مردم در آنجا در اثر وفور جمعيت مزاحم يكديگر ميشوند از اين جهت آن سرزمين «بكه» ناميده شد يا «بك» به معناي دق و كوبيدن است، از اين جهت كه اعناق جبا را ميكوبد از اين جهت اين سرزمين بكّه نامگذاري شد[16] و مانند آن.
راز ذکر ﴿مُبَارَكاً﴾ در آيه ﴿لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً﴾
خب خانهاي كه در مكه هست اين خانه، اولين بيتي است كه به عنوان معبد بنا نهاده شد، در حالي كه منشأ بركتهاي فراوان است و وسيله هدايت جهانيان. بركت، آن مال و شيء ثابت را ميگويند؛ چيزي كه سهمي از ثبات و بقا و دوام داشته باشد؛ آن فرورفتگي كه در بيابانها هست و آب در آنجا جمع ميشود و نميگذارد آب، هدر برود و از بين برود آن را بركه ميگويند، نظير حوض و سينه را هم «برك» مينامند به تعبير مرحوم شيخ طوسي، چون جاي حفظ است، صدر را برك ميگويند چون جاي حفظ انديشه و اسرار و علوم است و اين موي سينه شتر را ميگويند برك، آن كركها را نه مو آن كرك مخصوص را ميگويند برك نه آن كركي كه از دست او يا پشت او يا پاي او چيده شده، بلكه آن كركي كه از سينه شتر هست كه هم لطيفتر است و احياناً با دوامتر، آن را برك مينامند[17] پارچههاي بركي آن است و ذات اقدس الهي از آن جهت كه ثابت است و دايم است، تبارك است و خير او از آن جهت كه دوام دارد، مبارك است ولي در جريان مكه و كعبه اين خير، بيش از جاي ديگر از ثبات برخوردار است، لذا فراوانتر و پايدارتر است، از اين جهت فرمود: ﴿مُبارَكًا﴾ و وسيله هدايت جهانيان هم است، براي اينكه همه عابدان و سالكان به آن سمت متوجهاند، آنجا سخن از دعوت حق است و از آنجا دعوت به حق به گوش جهانيان رسيده است، انبيا از آنجا مردم را دعوت كردند، وجود مبارك پيغمبر (عليه آلاف التحية و الثناء) از آنجا نداي «لا اله الا الله» را به گوش مردم رساند، وجود مبارك خاتم اوصيا (سلام الله عليه) كه ظهور فرمود از آنجا وحي را و پيام را به گوش جهانيان ميرساند، بالأخره از آنجا سخن برميخيزد و وسيلههاي فراواني هم براي هدايت مردم هست.
نشانههاي اعجاز مقام ابراهيم
از آن جهت كه آيات بيشماري را در مكه ميشمرند كه فرمود: ﴿فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ﴾. در اين مسجد الحرام و در اين بيت، نشانههاي زيادي بيّن و آفتابي و روشن است كه نشانههاي خداست، بعضيها خواستند بگويند ﴿فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ﴾ اين ﴿مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ﴾ بيان اين ﴿آياتٌ بَيِّناتٌ﴾ است يعني آن جايي كه اثر پاي حضرت خليل (سلام الله عليه) هست، بينات و معجزات فراواني را به همراه دارد. خود اين يك مقام، به منزله امت واحده است در بحث اعجاز، چه اينكه خود خليل الرحمان (سلام الله عليه) امت واحده بود. چطور مقام ابراهيم به تنهايي ﴿آياتٌ بَيِّناتٌ﴾ با اينكه «آيةٌ بينةٌ»، براي اينكه سنگ سخت به صورت يك خمير درآيد، اين آيت و معجزه است و جاي مشخص اين سنگ به صورت خمير درآيد نه همه سنگ، اين آية اخري و بعد از اينكه جاي مشخص اين سنگ به صورت خمير درآمد تا گودي معيني تا يك عمق معيني به صورت خمير درآيد بعد هم به صورت سنگ همچنان باشد، آيةٌ ثالثه و از آن جهت كه دشمنهاي فراواني خواستند اين اثر را از بين ببرند از دستبرد همه طاغيان محفوظ مانده است، آيةٌ رابعه و از آن جهت كه عدهاي به اين فكرند كه آثار هنري و باستاني يا مثلاً غير هنري و باستاني هر چه كه جنبه قدمت و حرمت خاص دارد آن را از ديار مسلمين بردارند كه كار غرب هم اين است از دستبرد همه آنها محفوظ ماند، آيةٌ خامسه و امثال ذلك، خود همان يك مقام. الآن هم كه شما مشرف ميشويد، ميبينيد اثر اين دو پا هست و يك نوار برنجي هم در لبه اين دو قدم شريف هست كه در چهره آن نوار برنجي، نوشته است ﴿وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما﴾[18] هر كس بود با حسن انتخاب خوب اين كريمه، اين جمله مباركه «آيةالكرسي» را در كنار نوار اين دو قدم در همان مقام ابراهيم هست، البته روي سنگ نيست روي همان فلزي است كه نوار گونه در لبه اين سنگ هست: ﴿لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما﴾.
الآن هم ده برابر اين وزن معمولي را روي اين سنگ بگذارند سنگ تحمل ميكند، نشانهاش اين است كه همه اين سنگها كه پايه اين ديوار عظيم كعبه است، چطور فرو نميرود.
تبيين امنيت تکويني و تشريعي حرم الهي
پرسش: ...
پاسخ: خب، اين يك احتمال كه جناب زمخشري اوايل مايل بودند اين را ذكر بكنند. احتمال ديگر اين است كه ﴿آياتٌ بَيِّناتٌ﴾ كه شمارههاي فراواني دارد يكياش مقام ابراهيم است، دومي ﴿وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا﴾ است، اين ﴿مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا﴾ يك امن تكويني دارد، چون خيليها خواستند كعبه را از بين ببرند و به اهل مكه هم در اثر آسيب كعبه، صدمهاي وارد كنند ولي ذات اقدس الهي آنجا را مأمن قرار داد؛ اما نيازي نيست كه ما بگوييم منظور از اين ﴿آياتٌ بَيِّناتٌ﴾ خصوص مقام ابراهيم است يا خصوص آن امني است كه خدا قرار داد. جريان زمزم هم از آيات بينه است، جريان حجر اسماعيل از آيات بينه است خود كعبه سراسرش آيه بينه است، زيرا بر اساس آيات سوره فيل آنها كه خواستند كعبه را از بين ببرند: ﴿أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيلِ ٭ أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ في تَضْليلٍ ٭ وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبابيلَ ٭ تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ ٭ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ﴾[19] خودش نشانه آن است كه اين بيت، سراسر معجزه است. آن حجر الاسودش هم معجزه است، پس اصل بيت، بقايش در طول تاريخ از ستم طاغيان اين معجزه است، آن حجرش معجزه است، آن حجر الاسودش معجزه است، آن زمزمش معجزه است [و] مقام ابراهيمش هم معجزه است، لازم نيست كه تكلفي بيفتيد.
پرسش: ...
پاسخ: آن که دليل اعتباري ندارد نه؛ نه اصلاً او در جده است و آن يك چيز ساختگي است و گفتند جده را جده گفتند، چون حوا (عليها سلام) آنجا دفن است اصلاً «جُده» است نه «جَده» اين منطقه ساحلي را ميگويند جُد، جُد و جُده و جَده نيست و چون حوا آنجا باشد و قبر حوا آن هم يك قبر كذايي كه آنجا نشان دادند و آن وقت در كتابهاي فقهي در «باب اطعمه و اشربه» در «باب صيد و ذباحه» آنجا اين تعبيرات فراوان است كه «لو تأتي السمك الي الجُد» اگر ماهي بيايد جُد، «جُد» يعني ساحل «جُد و جُده» آن منطقه ساحلي را ميگويند، اين هم چون آنجا ساخته شده، شده جُده. اگر آيات بينه در بيت الحرام فراوان هست پس لازم نيست ما بگوييم مقام ابراهيم بيان ﴿آياتٌ بَيِّناتٌ﴾ است: ﴿فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: چون براي جهانيان است ديگر، همه ميتوانند از همانجا سخن هدايت آميز به جهانيان ميرسد، همه انبيا از آنجا سخن را منتشر كردند و قرآن كه محبطش همان مكه است از آنجا آمد و وليّ عصر (ارواحنا فداه) هم كه از آنجا ميآيد، انبيا پيامشان از آنجا آمده ديگر.
در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت؛ آيه 125 كه فرمود: ﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّي وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾ در آنجا بحث مبسوطي آمده است كه چطور بيت الحرام مثاب و مرجع جميع مردم است [و] همه به آنجا پناه ميبرند «ثاب» يعني رجع به آنجا رجوع ميكنند و امن همگاني است هم امن تكويني است، براي اينكه كسي بخواهد كعبه را از بين ببرد، خدا به او امان نميدهد، هم امن تشريعي است، براي اينكه اگر كسي آنجا وارد شده است حق ايذا ندارد، حق ندارد كه صيدي را و پرندهاي را آزار كند و كسي حق ندارد اگر پناهندهاي به آنجا مراجعه كرده است، حدود الهي را بر او در آنجا جاري كند، مگر اينكه خود او حرمت را رعايت نكند، اگر كسي حرمت شهر الحرام را يا بلد الحرام را يا مسجد الحرام را رعايت نكرد، شما هم ميتوانيد رعايت نكنيد اگر كسي در خود حرم جنايت كرد ميشود حد را بر او جاري كرد ولي اگر در خارج حرم، جنايتي مرتكب شد به حرم پناهنده شد بايد به او مهلت داد تا از حرم بيرون بيايد؛ اما البته خريد و فروش با او ممنوع است احسان و اطعام او ممنوع است تا با فشار از آنجا بيرون بيايد، اينكه فرمود: ﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْنًا﴾[20] آنجا اين بحثش گذشت. در بعضي از آيات به همين امنيتي كه ذات اقدس الهي نصيب سرزمين مكه كرده است، اشاره شده، نظير آيه 67 سوره «عنكبوت» است كه فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَمًا آمِنًا وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللّهِ يَكْفُرُونَ﴾؛ فرمود مگر اينها نميبينند كه در همه جا آدم كشي و آدم ربايي و غارتگري هست ولي ما اين سرزمين را امن قرار داديم يعني در زمان جاهليت هم اينچنين بود، اينجا را امن قرار داديم و مردم جاي ديگر اختطاف ميشوند ولي اينجا محفوظند.
سرّش اين است كه اگر كسي بخواهد به كعبه آسيب برساند يا به مردم آن سرزمين، آسيب برساند خدا به او مهلت نميدهد، مخصوصاً بخواهد به كعبه آسيب برساند. آيه 25 سوره «حج» اين است كه ﴿وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ﴾ اين از خصايص حرم است؛ اگر كسي ملحدانه بخواهد ستمي روا بدارد ما به او مهلت نميدهيم، مادامي كه آن ستمپذير، راه صحيح را طي كرده باشد و مستحق اين خشم نباشد و اگر آن ستمپذير، راه صحيح را طي نكرده باشد در امان خدا نيست ﴿مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا﴾ شامل حال او نميشود اگر كعبه از حرمت خاص برخوردار است و اگر در جريان ابرهه با طير ابابيل از كعبه حمايت شده است، چطور در جريان تحصن ابن زبير در درون كعبه، خدا از كعبه حمايت نكرد، زيرا حجاجابنيوسف ملعون به دستور عبد الملك بالاي كوه ابوقبيس منجنيق نصب كرد و از همان جا كعبه را زير سنگهاي فراوان خرد كرد و كعبه را در هم كوبيد و ابن زبير را دستگير كردند و كشتند. سرّش همان قيد است كه شده گفتند كه حرمت كعبه براي آن است كه دين محفوظ بماند و حافظ دين و ضامن دين وليّ خدا و امام معصوم است در زمان حضور و ظهورش و نايبان او هستند در زمان غيبتشان. ابن زبيري كه سيد الشهدا (سلام الله عليه) را ياري نكرد، امام زمانش را ياري نكرد و بعد از رحلت و شهادت سيد الشهداء (سلام الله عليه) امام زمان ديگرش كه امام سجاد بود ياري نكرد و خودش داعيهاي داشت، اين شخص اگر به كعبه هم پناه ببرد خدا او را پناه نميدهد. سرّش اين است كه خدا در جريان ابرهه، طيراً ابابيل را اعزام كرد و اما در جريان منجنيق بستن حجاح، طير ابابيلي را نفرستاد. بالأخره ابن زبير يك آدم فاسدي بود او را گرفتند و كشتند و بعد هم فردايش كعبه را ساختند، اين مشكلي پيش نيامد. ابرهه آمده است كه اصلاً قبله و مطاف را بردارد، لذا خدا به او امان نداد ولي اگر كسي امام زمانش را ياري نكند به كعبه هم پناه ببرد خدا او را پناه نميدهد، لذا جريان كار حجاج مخالف با ﴿مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ﴾[21] كه همانند جريان ابرهه باشد نيست، با او هماهنگ نيست و منافي با او هم نيست اينطور است. الآن هم همين خطر هست اگر خداي ناكرده آن سرزمين، سرزمين ستم بشود مادامي كه مردم در صراط مستقيم نباشند خدا اينچنين نيست كه حالا دست ظالم را كوتاه كند، بلكه دست ظالم را ممكن است بر اساس ﴿نُوَلّي بَعْضَ الظّالِمينَ بَعْضًا﴾[22] كه در سوره «انعام» است ظالمي را بر ظالم، مسلط كند. عمده اين است كه مسلمين وظيفه اصلي خود را انجام بدهند، آنگاه است كه خدا فرمود: ﴿مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ﴾ به او مهلت نميدهند.
«و الحمد لله رب العالمين»