69/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 93 الی 95
﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾﴿93﴾﴿فَمَنِ افْتَريٰ عَلَيٰ اللّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾﴿94﴾﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾﴿95﴾
تبيين نظريهٴ صاحب المنار
تفسيرهاي گوناگوني كه مربوط به اين كريمه بود به عرض رسيد. در خلال، به سخنان گروه دوم هم اشاره شد؛ اما صحت و سقم آن سخن. گروه دوم كسانياند كه مثل صاحب المنار ميانديشند، ميگويند كه اين دعواي نسخ در ناحيه ديگر است، بيان ذلك اين است كه آيه را اينچنين معنا كردند ﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ﴾ اين جواب شبهه يهوديهاست. يهوديها دوتا شبهه داشتند: يكي درباره حليت و حرمت لحوم؛ يكي هم درباره قبله. ميگفتند اگر شما مسلمانها بر دين ابراهيم خليلايد و ابراهيم خليل را هم همچون خود مسلمان ميدانيد و ميگوييد اين ملت ما، ملت ابراهيم است [و] خدا هم فرمود: ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ﴾ شما در دو قسمت، مخالف با دين ابراهيم خليليد: اول درباره لحوم؛ دوم درباره قبله. درباره لحوم همين است كه آيه محل بحث عهدهدار اوست، درباره قبله، آيه بعدي است كه ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا وَ هُدًيٰ لِلْعالَمينَ﴾[1] آن عهدهدار جواب شبهه دوم است. جامع اين دو شبهه اين است كه اگر شما بر دين ابراهيم خليل (سلام الله عليه) هستيد، ابراهيم خليل هرگز اين لحوم را حلال نميدانست و هرگز به طرف كعبه نماز نميگذارد، قبله دين ابراهيمي بيت المقدس است اين شبهه دوم و گوشت شتر و امثال شتر، در دين ابراهيم حرام بود اين شبهه اول. شما از يك طرف ادعا ميكنيد كه ما بر دين ابراهيم خليلايم، از طرفي ادعا ميكنيد كه حرف انبياي گذشته را تصديق داريد [و] از طرفي مدعي هستيد كه به كتابهاي آسماني مؤمنيد و مانند آن.
جواب شبهه اول اين است كه ما همچنان بر ملت ابراهيم، باقي هستيم كتابهاي انبياي سلف را ايمان داريم و دين انبياي سلف را تقديس ميكنيم و بر ملت ابراهيم هستيم؛ منتها اين لحومي كه مطرح است، نظير گوشت شتر و مانند آن، اين در دين ابراهيم حلال بود، انبياي ابراهيمي از آنها استفاده ميكردند و بر بنياسرائيل در اثر آن جرايمي كه مرتكب شدند حرام شد. پس همه طعامها بر انبياي ابراهيمي حلال بود فقط بر بنياسرائيل حرام شد، آن هم در اثر جرايمي كه اينها مرتكب شدند. خب، روح جواب بر اساس اين برداشت به اين برميگردد كه ﴿كُلُّ الطَّعامِ﴾ يعني همه اين محلّلات چه گاو و گوسفند و چه شتر و چه سمدارها همه اينها حلال بود غير از خبائث ﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ﴾ مگر آنچه را كه بنياسرائيل بر خود حرام كردند ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ﴾ يعني «الا ما حرم «بنياسرائيل» ﴿عَليٰ نَفْسِهِ﴾ يعني «علي انفسهم» پس منظور از اسرائيل بنياسرائيل است، منظور ﴿عَلَي نَفْسِهِ﴾ «علي انفسهم» است و اين «علي» هم جريان نذر و امثال ذلك نيست، بلكه در اثر سيئهاي كه مرتكب شدند در اثر ارتكاب اين جريمه بر خودشان تحريم كردند، چون قرآن از اين صحنه خبر داد كه ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾[2] اين خلاصه برداشتي كه ايشان دارند درباره جواب شبهه اول و درباره رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است اظهار نظر ميكنند، ميگويند گرچه در بخشهاي روايي آمده است كه اسرائيل، يعقوب(سلام الله عليه) در اثر بيماري عرق النسا لحم شتر را بر خود تحريم كرد يعني نذر كرد كه گوشت شتر نخورد ولي اين نقلها جزء اسرائيليات است، اينها را اسرائيليها با دسيسه ساختند تا توجيه كنند بگويند اين گوشت شتري كه بر ما حرام است، براي آن است كه اسرائيل يعني يعقوب (سلام الله عليه) در اثر آن بيماري نذر كرد ما هم او را اسوه قرار داديم، به سنت او عمل ميكنيم و از گوشت شتر امتناع داريم. اين جريان نذر دسيسهاي است كه اسرائيليها ساختند تا خودشان را تبرئه كنند وگرنه روح قضيه چيز ديگر است، روح قضيه آن است كه منظور از اين اسرائيل خود بنياسرائيلاند و اين حرمت هم، حرمت الهي و فقهي است نه براساس نذر و منشأ اين حرمت هم همان است كه در سورهٴ «نساء» و امثال «نساء» مشخص شد. شاگردشان و مقرر درسشان يعني جناب رشيد رضا، حرف ديگران را هم اشاره ميكند و حرف استاد را كه نقل ميكند، ميگويد اقرب آن است كه استاد ما گفته است يعني هم در مسئله داوري ايشان در تفسير و هم اظهار نظر ايشان درباره روايات، چون مفسر اصلي يعني جناب عبده ميگويد همه اين روايات اسرائيليات است حتي آنها كه صحيح السندند و از ابن عباس نقل شدند. صحت سند، منافات ندارد كه چيزي اسرائيلي باشد يعني چيزي را اسرائيليها ساختند و بافتند و منتشر كردند بعد هم ابن عباس نقل كرد و سرّ اينكه مقرّر درس ايشان ميگويد آنچه را كه استاد ما گفت اقرب است تا آنچه ديگران گفتند، اين است كه ما كلمه اسرائيل را حتماً بايد به معني بنواسرائيل بگيريم، زيرا در آيه آمده است كه ﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَليٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ خب اين ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ﴾ در جايي است كه اشتباه باشد، اسرائيل كه ساليان متمادي قبل از موسي و نزول تورات بود لازم نبود كه بفرمايد ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَليٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ﴾ اين ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ﴾ نميخواست، الآن اگر كسي بگويد نوح، قبل از نزول تورات اين مطلب را گفته است اين جمله، لغو است. اگر كسي بگويد ابراهيم، قبل از نزول تورات اين حرف را گفته است اين جمله چيز زايدي است، براي اينكه محل اشتباه نيست خب، معلوم است او چند قرن قبل بود ديگر كسي بگويد طوفان نوح قبل از جريان هجرت پيغمبر بود اين گفتن لغو است براي اينكه يك چيز روشني است، چون در قرآن آمد است ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَليٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ معلوم ميشود كه منظور از اسرائيل بنواسرائيلاند نه خود اسرائيل و گاهي آن رئيس قبيله اسم برده ميشود و منظور خود قبيله است. وقتي گفتند عدنان يعني بنيعدنان، وقتي گفتند تغلب يعني بنيتغلب، بكر نزار يعني بنيبكر بنينزار، اسم رئيس قبيله را بردن و قبيله را اراده كردن يك امر رايجي است. پس به قرينه ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ منظور از اسرائيل بنواسرائيلاند و اطلاق اسرائيل بر بنياسرائيل، نظير اطلاق تغلب بر بنيتغلب و مانند آن است و معنايش آن است كه همه اين طعامها قبلاً حلال بود بعد در اثر جرمي كه بنياسرائيل مرتكب شدند بر خودشان تحريم كردند، اين خلاصه نظر صاحب المنار.
نقد نظريهٴ صاحب المنار
سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) فرمودند كه منشأ اين اشتباه آن است كه اينها كلمه ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ را اين ﴿مِن قَبْلُ﴾ را اين ظرف را، متعلق به ﴿حَرَّمَ﴾ گرفتند، اين را صله ﴿حَرَّمَ﴾ گرفتند، چون خود رشيد رضا تصريح ميكند اقرب، سخن جناب عبده است، براي اينكه اين كلمه ﴿مِن قَبْلِ﴾ حرف او را تأييد ميكند. سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) فرمودند منشأ اشتباه آنها اين است كه اينها اين ﴿مِن قَبْلِ﴾ كه متعلق است به ﴿حِلاًّ﴾ اين را ظرف ﴿حُرِّمَ﴾ قرار دادند. اين قيد، متوجه چيزي است كه «سيق لأجله الكلام» نه متوجه چيزي كه «اعترض في البين». اصل بحث اين است كه «كل الطعام كان حلا لبنياسرائيل مِن قبل ان تنزّل التوراة» اين اصل سخن است، اين ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَليٰ نَفْسِهِ﴾ استثنايي است كه در وسط واقع شده است[3] ، قيد بايد به چيزي برگردد كه «سيق لأجله الكلام» نه چيزي كه «اعترض في البين» قهراً آيه به اين صورت خواهد بود كه «كل الطعام كان حلا لبنياسرائيل مِن قبل ان تنزّل التوراة» جواب شبهه داده ميشود بدون تكلف اين نظم طبيعي آيه و اما اينكه آيا منظور از اسرائيل، بنياسرائيل است اين خلاف است، گرچه ممكن است اسم زعيم قبيله را ببرند و خود قبيله را اراده كنند، نظير تغلب و بكر و نزار و عدنان و امثال ذلك. الآن هم كه ميگوييم اسرائيل اينچنين گفت يعني بنياسرائيل، الآن هم كه ميگوييم مرگ بر اسرائيل يعني اين بنياسرائيل صهيونيست وگرنه آن وجود مبارك كه صلوات و سلام خدا بر او باد، او از انبياست، ما در تمام عرض ادبها به پيشگاه انبيا عرض ارادت ميكنيم هر مشهدي از مشاهد شريفه اهل بيت مشرف ميشويم اول بر انبياي الهي سلام ميفرستيم، عرض ادب ميكنيم بعد نسبت به صاحب آن مشهد [و] شاهد آن مشهد.
اين اسرائيلي كه يعقوب است و نوه ابراهيم خليل است و قرآن او را نافله ميداند يعني وعدهاي كه داد با افاضه فرزند به آن وعده وفا كرد و ذات مقدس ابراهيم از خدا فرزند خواست، ذات اقدس الهي هم به او فرزند داد هم به او نوه داد كه نوه، نافله است ﴿وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً﴾[4] يعني «هبةً زائدةً» منظور از اسرائيل در عرف، بنياسرائيل است، اطلاق ميشود؛ اما قرآن كريم در اين زمينه سابقهاي ندارد كه بفرمايد اسرائيل و منظور بنياسرائيل باشد اين يك، در هيچ جا نيست تا ايشان بتوانند شاهدي اقامه كنند. مطلب دوم اين است كه در همين آيه در جمله قبل كلمه بنياسرائيل را به كار برده است، فرمود: ﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ﴾ خب اگر بنياسرائيل گفت، ميفرمود «إلاّ ما حرموا علي انفسهم» چرا فرمود: ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَليٰ نَفْسِهِ﴾ اين اظهار اسم ظاهر آن هم مفرد، نشان ميدهد كه اين اسرائيل، غير از آن بنياسرائيل است. بنابراين چون آن غفلت شده است كه ﴿مِن قَبْلِ﴾ را ظرف براي ﴿حَرَّمَ﴾ گرفتهاند، در حالي كه ظرف براي ﴿حِلاًّ﴾ است اين تبعات را به دنبال داشت، آنگاه سخاوتمندانه ميگويد همه اين روايات، اسرائيليات است حتي آنها كه صحيح السند است، صحت سند مانع از اسرائيلي بودن نيست خب، اين افراط است. در روايات ما هم اين جريان نذر آمده؛ در تفسير عياشي و غير تفسير عياشي آمده آنها هم نقل كردند يعني برادران اهل سنت هم نقل كردند.
در تفسير عياشي ذيل همين آيه سورهٴ «آلعمران» از امام صادق (سلام الله عليه) سؤال شده است كه «﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَليٰ نَفْسِهِ﴾ قال ان اسرائيل كان اذا اكل لحوم الابل هيج عليه وجع الخاصره فحرم علي نفسه لحم الابل»[5] اين معلوم ميشود بر اساس اين روايت، اين يك تحريم طبيبانه است. احتمال نذر هم هست، اگر نذر باشد هم رواست و اگر تحريم طبيبانه باشد هم رواست و ميبيند ضرر دارد، نميخورد. مشابه اين، روايت ديگري است به صورت مكاتبه كه عمربنيزيد نامهاي براي حضرت ابي الحسن ظاهراً حضرت ابيابراهيم امام كاظم (سلام الله عليه) نوشت «أسأله عن رجلٍ دبر مملوكه هل له ان يبيع عتقه»؛ محصول كار او را بفروشد يا نه «قال كتب (عليه السلام) ﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَليٰ نَفْسِهِ﴾»[6] يعني همه اينها حلال است، مگر آنچه را كه اسرائيل تحريم كرده كه اين جزء محرمات اسرائيل نيست. به هر حال رواياتي هم كه آنها نقل كردند شاهد اين است كه غذاي خاصي است كه اسرائيل (سلام الله عليه) بر خود تحريم كرده است و ديگران هم پيروي كردند.
نشانهاي از اعجاز پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
آنگاه فرمود به هر حال، به هر تقديري كه باشد نشانه اعجاز رسول اكرم است صدق دعواي اوست، چون حضرت به حسب ظاهر، از علوم حصولي و مدرسه سهمي نبرده است كه مكتبي رفته باشد توراتي خوانده باشد، توراتي را بخواند و امثال ذلك نبود. معذلك از غيب خبر داد، فرمود: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ كسي كه كتابي را اصلاً نديده است، مكتبي اصلاً نرفته است قاطعانه تحدي كند اين نشانه اعجاز است ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾.
راز نرمي در گفتار رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
بعد ذات اقدس الهي در كمال عدل و انصاف، اين آيه را نازل كرد ﴿فَمَنِ افْتَريٰ عَلَيٰ اللّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ با اينكه بالصراحه ميتوانست بفرمايد اينها دروغ ميگويند، چه اينكه در بعضي از بخشها فرمود: ﴿يَقُولُونَ عَلَيٰ اللّهِ الْكَذِبَ﴾[7] اين ﴿يَقُولُونَ عَلَيٰ اللّهِ الْكَذِبَ﴾، ﴿يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾[8] در آنگونه از موارد فرمود اينجا از مواردي است كه با نرمي سخن گفت، فرمود هر كس كذب و جريان دروغي را بر خدا افترا ببندد بعد از تمام حجت، بعد از خلاصه ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[9] ، ﴿فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ نفرمود شما افترا بستيد و شما ظالمايد، نظير آيهٴ 24 سورهٴ «سبأ» كه گاهي به عنوان عدل و انصاف متكلم شاهد اقامه ميشود. آيهٴ 24 سورهٴ «سبأ» اين است كه ﴿قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ قُلِ اللّهُ وَ إِنّا أَوْ إِيّاكُمْ لَعَلي هُدًي أَوْ في ضَلالٍ مُبينٍ﴾؛ ما يا شما در هدايت يا ضلالتيم، با اينكه وجود مبارك پيغمبر ﴿عَلَي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾[10] است و آنها ﴿فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ هستند، معذلك گاهي نرمي در گفتار اقتضا ميكند كه بالصراحه آنها تضليل نشوند يعني به ضلالت منصوب نشوند، لذا فرمود ما يا شما «عليٰ» هدايتيم يا در ضلال مبين هستيم، اينجا هم از آن سنخ خواهد بود.
تبيين تناسب آيات
مطلب ديگر اين است كه اينكه فرمود: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ پيامبر از ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ﴾ شروع كرد به اعلام كردن، آنگاه ﴿فَمَنِ افْتَريٰ﴾ اين ﴿فَمَنِ افْتَريٰ﴾ مقول قول نيست؛ نفرمود: «قل فأتوا بالتوراة فأتلوها ان كنتم صادقين فمن افتريٰ» كه ﴿فَمَنِ افْتَريٰ﴾ بشود مقول قول، بشود حرف پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بلكه ﴿فَمَنِ افْتَريٰ﴾ سخن خداست كه خدا ميفرمايد. چرا مقول قول نيست و چرا سخن خداست، براي اينكه اين آيه مشتمل بر يك اشاره است و يك خطاب. فرمود: ﴿فَمَنِ افْتَريٰ عَلَيٰ اللّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ ﴾ اگر ميفرمود «من بعد هذا» يا «من بعده» احتمال اينكه مقول قول باشد در او بود؛ اما ميفرمايد ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِكَ﴾ وقتي گفته ميشود «ذلك» يك متكلم است، يك مشارٌ اليه است و يك مخاطب. متكلم وقتي حرف ميزند با مخاطب سخن ميگويد مطلبي را هم به او با اشاره تفهيم ميكند، وقتي متكلم گفت «من بعد ذلك» اين كاف، كاف خطاب است «ذاء» اشاره است آن «لام» براي بعيد بودن مشارٌ اليه. اگر متكلم بخواهد چيز دوري را به مخاطب نشان بدهد، ميگويد «من بعد ذلكَ» كه «كَ» خطاب است و به مخاطب برميگردد، اين «ذاء» اسم اشاره است و آن «لام» نشانه بعيد بودن مشارٌ اليه است وگرنه «كاف» جزء اشاره نيست، اين ذلك سهتا كلمه است؛ دوتا اسم است، يك حرف آن «ذاء» اسم است [و] اسم اشاره است آن «لام» حرف است براي دور بودن مشارٌ اليه است اين «كاف» هم ضمير است و اسم است و ضمير خطاب ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِكَ﴾ پس مخاطبي ميطلبد. اگر اين آيهٴ، مقول الله باشد ـ كما هو الظاهر ـ ذات اقدس الهي با پيامبرش سخن ميگويد، ميفرمايد بعد از آن حجتي كه تو ميداني قيام، قائم شده است آنها بخواهند افترا ببندند تمام الظلم را آنها مرتكب شدند ولي اگر اين آيه مقول قول باشد يعني گفته پيامبر باشد، خدا به پيامبر بفرمايد كه اينچنين بگو! خب، پيامبر كه با آنها سخن ميگويد تاكنون ضمير جمع مذكر ميآورد، ميفرمود ﴿إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ امثال ذلك، حالا اگر پيامبر بخواهد بگويد ﴿فَمَنِ افْتَريٰ عَلَيٰ اللّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ﴾ بايد ميفرمود «من بعد ذلكم» اگر بفرمايد ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِكَ﴾ اين مخاطب مفرد چه كسي است؟ لذا نشان ميدهد كه اين جمله، كلام الله است نه مقولي است كه خدا دستور داده باشد به پيامبر كه شما اين چنين بگوييد، قسر قلب هم اين است كه آنها مدعياند شما ظالمايد، اين قلب ميكند بر آنها كه نه شما ظالمايد ﴿أُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ اينها عصاره بحثي بود در اين آيه مباركه با همه ماجرايي كه اين آيه داشت. دوتا ماجراي مبسوطي داشت: يكي فرمايش جناب آقا شيخ جواد بلاغي (رضوان الله عليه) صاحب تفسير شريف آلاء الرحمان بود[11] ؛ يكي هم حرف ناتمام صاحب المنار ﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾، اين ﴿وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾ هم طعن صريح است نسبت به مشركيني كه خود را حنفا ميپنداشتند و ميگفتند ما بر روش ابراهيم خليل هستيم، هم طعن ضمني است نسبت به كساني كه مبتلا به تثليث و تثنيه شدند و مانند آن حالا آن، آيه بعد ناظر به مسئله ثاني است.
«و الحمد لله رب العالمين»