69/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 93 الی 95
﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾﴿93﴾﴿فَمَنِ افْتَريٰ عَلَيٰ اللّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾﴿94﴾﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾﴿95﴾
نسخ حلّيت و حرمت برخي طعامها در تورات
فرمود همه خوراكيها براي بنياسرائيل حلال بود، مگر آنچه را كه خود اسرائيل بر خودش حرام كرد. همه خوراكيها قبل از نزول تورات، بر بنياسرائيل حلال بود مگر آنچه را كه قبلاً اسرائيل بر خود تحريم كرد، با آمدن تورات بعضي از آن حلالها، حرام شد و نشانه صدقش خود تورات است كه اين مطلب را بازگو كرد يعني اين طعامها قبلاً حلال بود و با آمدن تورات و دين موسي (سلام الله عليه) بعضي از آنها حرام شد، ديگر همه آنها حلال نيست [و] اين را خود تورات هم بيان كرد، براي روشن شدن اين حجت خود تورات را بياوريد و او را تلاوت كنيد، اگر در دعوا صادقيد و به تورات مؤمنيد تورات را بياوريد و اگر كتمان كردهايد، دروغي را بر خدا به عنوان افترا فريه بستهايد و شما ظالميد چون به خدا ستم كردهايد و خدا راست ميگويد شما پيرو دين ابراهيم (سلام الله عليه) باشيد كه او حنيف بود، مايل به صراط مستقيم بود و هرگز شرك نورزيد و از مشركين نبود.
مراد از «كل الطعام» و «حلاًّ»
اين ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ﴾ نشانه كثرت است؛ همه خوراكيها [و] اختصاصي به گندم ندارد ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ﴾ هم كلمه ﴿كُلُ﴾ نشانه آن است كه منظور عموم و كثرت است هم استثنايي كه به عمل آمده معلوم ميشود كه همه را شامل ميشود و گفتند آنچه را كه اسرائيل بر خود تحريم كرد بعضي از اقسام گوشت يا روغن و چربي بعضي از حيوانات و مانند آن بود، كه بالأخره از حيوانات چيزي را بر خود تحريم كرده است كه استثنا از اوست و اگر منظور از طعام، خصوص گندم باشد ﴿كُلُ الطَّعَامَ﴾ گفتن خيلي مناسب نيست و آن استثنا هم در صورتي كه مستثنا از سنخ لحوم و امر حيواني باشد هم سازگار نيست. اين دو شاهد، نمونه آناند كه منظور از ﴿كُلُ الطَّعَامَ﴾ يعني همه خوراكيها. كلمه «حلّ» هم براي مفرد و جمع استعمال ميشود هم براي مذكر و مؤنث، آنچه در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» آمده معلوم ميشود كه اين حلّ هم براي جمع است ـ چه اينكه براي مفرد هست ـ هم براي مؤنث هست ـ چه اينكه براي مذكر هم هست ـ آيهٴ ده سورهٴ «ممتحنه» اين است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَي الْكُفّارِ﴾؛ اين زنها اگر هجرت كردند و ايمان آوردند و از كشور شرك، به بلد اسلامي راه يافتند اين زنها را برنگردانيد به همان كشور شرك پيش شوهرهاي خود، چرا؟ چون ﴿لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ﴾؛ نه اين زنها براي آنها حلالاند ﴿وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾؛ نه آن مشركين براي اين زنان با ايمان و مسلمان حلالاند، فرمود: ﴿لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ﴾ كه اين ﴿حِلٌّ﴾ را براي آن جمع مؤنث قرار داده است، معلوم ميشود كه كلمه «حلّ» براي مفرد و جمع و مذكر و مؤنث استعمال ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: آن در مكه بود قبل از اينكه اين حكم بيايد، اين در مدينه است در سورهٴ «ممتحنه» است درباره مهاجرات است وگرنه همه مسلمانها كه يك طرف اسلام آورده بودند همسرانشان كافر بودند تا كمكم اين حكم نازل شده كه نميشود با كافر حربي ازدواج كرد وگرنه آنهايي كه اول، اسلام آوردند شوهرانشان كافر بودند يا همسرهايشان كافر بودند.
ردّ شبههٴ يهوديان در حلّيت و حرمت برخي طعامها
مطلب ديگر اين است كه اينكه فرمود: ﴿كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَليٰ نَفْسِهِ﴾ ظاهرش به عنوان بيان حجت و احتجاج پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، اين احتجاج يا از اين طرف هست يا از آن طرف. بيان ذلك اين است كه يا از طرف يهوديها انتقادي شده است و اسلام دارد جواب ميدهد يا از طرف خود اسلام به يهوديت اعتراضي شده است. آن اعتراضي كه از طرف يهوديت شده باشد اين است كه يهوديها در دينشان خيلي از اين خوراكيها را حرام ميدانند يعني دين، براي آنها حرام ميداند اين يك مطلب. از طرفي خود را تابع دين ابراهيم و حضرت ابراهيم را هم يهودي ميپنداشتند اين دو مطلب، بعد ميديدند در اسلام اينگونه از غذاها حلال است، آنگاه اعتراض كردند كه اگر شما مسلمانيد و ميگوييد بر ملت ابراهيم هستيد، چرا اين غذاها را مصرف ميكنيد در حالي كه اين غذاها در دين ابراهيم حرام بود و شما هم كه مدعي پيروي ملت ابراهيميد.
اينجا قرآن دارد پاسخ ميدهد كه ما بر دين ابراهيم خليل هستيم و اين طيبات در زمان ابراهيم خليل و در دين ابراهيم خليل حلال بود، همه اين خوراكيها حلال بود، مگر آنچه را كه اسرائيل بر خود حرام كرد و بر پيروان اسرائيل هم تحريم شد و قبل از نزول تورات، همه اينها حلال بود با آمدن تورات آن هم يك مسئله تاريخي دارد بر شما تحريم شد. اگر نميپذيريد تورات را بياوريد، تورات شهادت ميدهد كه اين طعامها قبل از اسرائيل پيامبر حلال بوده است يعني در زمان ابراهيم، حلال بود دين ابراهيمي براساس حليت اين طعام است، اين يك جواب. اما دوم اگر اعتراض از طرف خود اسلام باشد، مسلمين به يهوديها ميگفتند شما اگر نسخ را نميپذيريد و ميگوييد نسخ باطل است، لذا شريعت موسي را شريعت ابدي ميپنداريد، در شريعت شما كه نسخ راه پيدا كرد براي اينكه همه طعامها در زمان ابراهيم و دين ابراهيم (سلام الله عليه) حلال بود، فقط بخشي از آنها را اسرائيل بر خود تحريم كرده است و پيروان او هم تبعيت كردند مثلاً وگرنه بسياري از اين طعامها قبل از آمدن تورات، حلال بود با آمدن تورات حرام شد. پس اگر نسخ را شما انكار ميكنيد بايد اصل دين يهوديت را نپذيريد اين اعتراض، مستقيماً از طرف مسلمين است نسبت به يهوديها، ميگويند اگر شما منكر نسخيد در دينتان نسخ راه پيدا كرده است يعني دينتان ناسخ شريعت قبلي است، اين هم دو مطلب.
انگيزه سياسي يهوديان در انكار حلّيت و حرمت برخي طعامها
مطلب سوم آن است كه يهوديها در اينجا بر چند مطلب با چند انگيزه سخن دارند مطالبي كه دارند درباره غذاهاي گوناگون است كه اين غذاهاي گوناگون را اسلام توقع دارد آنها اگر يهودي راستيناند، بر اساس دين موسي عمل كنند.
خب، پس مطلبي كه محور بحث است حليت و حرمت طعامهاست، اين محور بحث. انگيزه بحث ممكن است فراوان باشد ولي دو مطلب دو چيز است كه انگيزه اساسي را به عهده دارد: يكي بحثهاي كلامي است؛ يكي هم بحثهاي سياسي اجتماعي است كه شايد اين بُعد دوم براي آنها مهمتر از بُعد اول باشد. آن انگيزه كلامي اين است كه اينها اصلاً منكر نسخاند، ميگويند كه آنچه را كه ما حرام ميدانيم همان است كه ابراهيم خليل، حرام ميدانست و نسخ نشد نه اينكه حلالي حرام شد يا حرامي حلال شد، بلكه در اديان ابراهيمي اينها حرام بود و چون نسخ را نميپذيرند، چيزي كه در دين خودشان حرام ميدانستند براساس همان تشابه حكم در ازمنه گذشته سرايت به زمان ابراهيم خليل (سلام الله عليه) هم ميدهند، ميگويند آن وقت هم حرام بود، براي اينكه نسخ باطل است. قسمت مهم انگيزه سياسي است كه شايد بيش از آن انگيزه كلامي اينها را وادار به شورش كرده و آن پردهبرداري قرآن كريم از اين كار است. بيان ذلك اين است كه گاهي نسخ در تعبديات محضه است، نظير اينكه گاهي انسان به طرف بيت المقدس نماز ميخواند گاهي اين حكم عوض ميشود به طرف كعبه نماز ميخواند گاهي نماز، چهار ركعت است گاهي دو ركعت، گاهي روزه گرفتن يك ماه است گاهي كمتر اينها تعبديات محضه است كه انگيزه نسخ را غير از ذات اقدس الهي و كساني كه خدا آنها را به علم غيب آگاه كرد، نميدانند. يك وقت است كه قرآن، پرده برميدارد [و] ميفرمايد هيچ مفسدهاي در اين طعامها نيست، ما زجراً تأديباً تنبيهاً در اثر سيئات و قبايح اعمال يهوديها اين حلالها را بر اينها حرام كردهايم، اين است كه اينها ميشورند. اين تعبير كه ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ﴾[1] اين مايه شورش اينها شد، براساس اين انگيزه سياسي و اجتماعي گفتند نه، آنچه را كه بر ما حرام است بر انبياي سلف هم حرام بود تا زمان ابراهيم و قرآن از اين صحنه پرده برميدارد تا كار به جايي ميرسد كه خدا ميفرمايد من راست ميگويم، ما راست ميگوييم. اين ما راست ميگوييم را در يك سوره ﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ﴾ را در اين بخش، كار به جايي برسد كه خدا بگويد من راست ميگويم شما دروغ ميگوييد، ما راست ميگوييم شما دروغ ميگوييد، كار به اينجا كشيده. قرآن پرده برداشت كه اين چيزهايي كه بر شما حرام است اينها خبائث نيست. خبائث، مشخص است چيست. اينها نه ضرر طبي دارد نه ضرر معنوي دارد، هيچ ضرري ندارد طيب است و پاك است ولي ما بر شما تحريم كرديم ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ﴾ آنها آن وقت شوريدند [و] گفتند نه، اين غذاها كه فعلاً بر ما حرام است بر پيشينيان ما هم حرام بود بر انبياي ابراهيمي هم حرام بود بر حضرت ابراهيم حرام بود. آن وقت از آن طرف صفحه را برميگردانند ميگويند، اگر شما تابع دين ابراهيم هستيد چرا از اين غذاها استفاده ميكنيد.
بيان قرآن در حرمت برخي طعامها بر بنياسرائيل
قرآن كريم اين موضوع را در چند جا بازگو كرد: يكي در سورهٴ مباركهٴ «نساء» است كه در بحث ديروز گذشت ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ قبلاً اين طيبات، بر اينها حلال بود [و] در اثر ظلم و ستمي كه كردند ما بعضي از اين نعمتها را بر اينها تحريم كرديم: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللّهِ كَثيرًا ٭ وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ مِنْهُمْ عَذابًا أَليمًا﴾[2] اين براي اين. در بخش ديگر از جريان مسيح (سلام الله عليه) سخن ميگويد كه در بحثهاي قبلي همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» گذشت؛ آيهٴ پنجاه سورهٴ «آلعمران» بود كه قبلاً بحث شد، فرمود: ﴿وَ مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ ِلأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾ يعني من كه انجيل را آوردم و شريعت تازهاي را ارائه دارم اهدافي دارم كه يكي از رهآوردهاي من اين است كه بعضي از آن چيزهايي كه بر شما حرام بود الآن من دارم به اذن الله حلال ميكنم، اين طيبات را دارد حلال ميكند نه خبائث را ﴿وَ ِلأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾ يعني «من الطيبات».
پرسش: ...
پاسخ: بله، آنها يك سلسله اصول كلي است كه ديگران هم داشتند و يك سلسله محرمات خاصه بود كه فقط در اثر ظلم و ستم يهوديهاست. آن خطوط كلي را در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 145 بيان كرده اما مختصات يهوديها را در همان سورهٴ آيهٴ 146 بيان كرده، در سورهٴ «انعام» آيهٴ 145 اينچنين ميفرمايد: ﴿قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ﴾ چرا، چون ﴿فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ اينها جزء طيبات نيستند ﴿أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾؛ اگر كسي مضطر شد و منظورش اين نيست كه بر اساس شهوت، از گوشت حيوان استفاده كند، ابتغا كالذت ندارد، تعدي هم نميخواهد بكند و در حال تعدي هم مضطر، نشده است اين اكل ميته بر او جايز است؛ اما اگر كسي مضطر شد ولو به عنوان يك محارب رهزن آن هم نه، خب.
علّت حرمت برخي طعامها بر بنياسرائيل
ولي آيه 146 جريان مخصوص يهوديها را بيان كرد فرمود: ﴿وَ عَلَيٰ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنّا لَصادِقُونَ﴾؛ ما راست ميگوييم. اينها طيب است، پاك است بر اينها تحريم كرديم در اثر بغي و ستم اينها ﴿وَ إِنّا لَصادِقُونَ﴾ يعني آنها اگر بخواهند بگويند اين محرمات دين ما سابقه حرمت داشت و در دين انبياي ابراهيمي هم بود اينها دروغ ميگويند، قبلاً اينها حلال بود، چون طيب است در اثر بغي و ستم اينها ما بر اينها تحريم كرديم. پس يك سلسله محرمات است كه جزء خبائث است، آن را آيه 145 بيان كرده كه ﴿قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَليٰ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً﴾ البته اين حصرش، حصر اضافي است. يك سلسله محرمات خاصه است كه مخصوص يهوديهاست، اينها رجس نيستند، پليد نيستند، خبيث نيستند [بلكه] طيباند ولي اين طيب، زجراً بر اينها حرام شده است. گاهي ذات اقدس الهي يك شيء طيبي را در يك شرايط خاصي تحريم ميكند تا بيازمايد، نظير استعمال عطر براي مُحِرم، آن همه فضايلي كه براي تعطر آمده، استعمال عطر آمده مخصوصاً در حال صلات، همين در حال احرام ميشود حرام، اين براساس امتحان الهي است. اين خبيث نيست؛ اما يك حرمت محدود دارد «لمصلحة خاصه» يا صيد البر، اين حلال است جزء طيبات است؛ اما در يك مقطع خاص تحريم شده «لنكتة خاصه» بعد هم ميشود حلال. ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾[3] اما ﴿أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ﴾[4] كذا و كذا. پس آنچه را كه يهوديها داشتند هم از نظر مطلب مشخص است هم براساس انگيزه، آنها كه فقط بحثهاي علمي و بحثهاي حوزوي دارند آنها بحثهايشان در مدار نسخ و امكان نسخ است كه مسئله كلامي است، آنها كه براساس مسائل اجتماعي و سياسي بيشتر تلاش ميكنند، انگيزه سياسي دارند كه ميخواهند يهوديت را تبرئه كنند. قرآن، مسئله تحويل قبله از بيت المقدس به كعبه را ذكر كرده[5] ؛ اما ديگر سخن از «بظلم» يا «ببغيهم» و امثال ذلك نفرمود، اين تعبديات خاصه است.
حلّيت برخي طعامها در پرتو رسالت عيساي مسيح(عليه السلام) و پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
پرسش: ...
پاسخ: آنكه هنوز وارد نشديم ولي منظور آن است كه اين تعبدي است، حالا گاهي انبياي ابراهيمي به طرف بيت المقدس نماز ميخواندند گاهي هم وجود مبارك حضرت به آن سمت نماز ميخواند بعد هم به طرف كعبه، اين براساس قدح و مدح نيست ولي بر خلاف حرمت طيبات كه آن حرمت طيبات براساس قدح است و بغي است و ظلم است و امثال ذلك و وجود مبارك مسيح (سلام الله عليه) هم آمده براي تحليل همان طيبات و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معروف شده است در كتابهاي انبياي سلف به اينكه هرگونه طيبي را او حلال ميكند. در سورهٴ «اعراف» آيهٴ 157 اين است كه ﴿الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ اْلأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ﴾ پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينچنين است: همه طيبات را حلال ميكند و همه خبائث را حرام ميكند، چيزي نيست كه طيب باشد و وجود مبارك پيغمبر اسلام تحريم بكند.
مذمّت قرآن نسبت به يهوديان در عدم بذيرش حكم الهي
آنگاه در همين زمينه ممكن است كه قرآن كريم به يهوديهايي كه مبتلاي به آن انگيزهها بودند، اعتراض كند؛ بفرمايد چرا شما حرام خدا را محترم نميشماريد نه آن حرامهايي كه خبائثاند، نظير ربا و اكل سحت و امثال ذلك، نه آن حرامهاي زجري را كه طيبات را در اثر بغي و ظلم شما بر شما تحريم كرده است. آيهٴ 29 سورهٴ «توبه» اين است كه ﴿قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتّيٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ حالا يا ناظر به اين است كه اينها احكام اسلام را رعايت نميكنند [و] حلال و حرام قرآن را محترم نميشمارند يا نه احتمال آن است كه حلال و حرام دين خودشان را هم محترم نميشمارند، خيلي از چيزها مادامي كه اينها يهودياند بر اينها تحريم شده است، وقتي دست از يهوديت برداشتند طيبات، بر آنها حلال خواهد شد. بنابراين اين ميتواند انگيزه باشد.
مراد از عبارت ﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ﴾
سرّ اينكه قرآن هم در سورهٴ «انعام» آيهٴ 146 فرمود: ﴿وَ إِنّا لَصادِقُونَ﴾ هم در اين آيه محل بحث فرمود ﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ﴾ نشان ميدهد كار به جايي رسيده كه خدا ميفرمايد من راست ميگويم و شما دروغ ميگوييد، بعد كيفر افترا و كذب علي الله را هم مشخص كرد ﴿فَمَنِ افْتَريٰ عَلَيٰ اللّهِ الْكَذِبَ﴾ خواه كذب را ﴿عَلَي اللّهِ﴾ افترا بست يا ﴿افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً﴾[6] كه يك مفعول مطلقي است ولو از ماده خودش نيست ولي همان صورت را دارد، نظير «قعدتُ جلوساً» كه روحش به اين برميگردد كه دروغ را فريه بستيد. اصولاً فريه بستن، همان دروغ است، فرمود: ﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ﴾ در سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿إِنّا لَصادِقُونَ﴾[7] در آيات محل بحث فرمود ﴿فَمَنِ افْتَريٰ عَلَي اللّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ ٭ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهيمَ﴾؛ آنچه را كه الآن ما در دينمان حلال ميدانيم، اين همان است كه ابراهيم حلال ميدانست، ميگوييد نه، تورات را بياوريد. آنچه را كه الآن در دين شما حرام است در زمان ابراهيم حلال بود و همه اين طيبات و خوراكيها حلال بود، فقط چيزي را كه اسرائيل بر خود تحريم كرد حرام شد وگرنه نوع اين خوراكيها حلال بود و اين مطلب را تورات شما هم در بر دارد: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ معلوم ميشود نه در دينتان صادقيد، نه نسبت به خدا صادقيد.
پرسش: ...
پاسخ: دينشان كه اين است، حالا تحريف كردن حرف ديگر است، همانها كه آن نسخ خطي را كتمان كردند و نياوردند ممكن است كه ﴿يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾[8] بگويند در تورات ما حليت اينهاست مثلاً، يا آن حرمت سابقهدار را برداشته باشند ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ پس اين تقابل اينكه اگر شما صادقيد تورات را بياوريد، بعد در سورهٴ «انعام» ميفرمايد ما صادقيم، بعد در همين سوره ميفرمايد خدا راست گفته، معلوم ميشود كار به حد همين جريان خبري رسيده است ﴿فَمَنِ افْتَريٰ عَلَيٰ اللّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ ٭ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾ كه تتمهاش براي بحث بعد ـ انشاء الله ـ .
«و الحمد لله رب العالمين»