69/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 92
﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَليمٌ﴾﴿92﴾
عواقب مال دوستي انسان
اين كريمه، از غرر آياتي است كه گذشته از مسائل توحيدي در تعيين معارف اجتماعي، اقتصادي سهم مؤثري دارد، لذا عده زيادي از صحابه را توانست به خوبي تربيت كند. اينكه فرمود ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ يعني بايد از محبوبتان بگذريد براي اين است كه انسان را رها كنند، گرچه فطرتاً الهي است؛ اما چون اين فطرت، به غيب مأنوس است و طبيعت، به شهادت [و] به حس نزديك است ممكن است گرفتار طبيعت بشود، از اين جهت به جايي ميرسد كه «دنانيرهم دينهم»[1] چون به اينجا ميرسد كه «دنانيرهم دينهم» قهراً بيش از حد ارتزاق ذخيره ميكند، مال را دوست دارد و اين دوستي مال، مايه شح و بخل ميشود و اين شح و بخل در درون جان انسان مالدوست سنگر ميگيرد، دشمن همخانه خواهد شد. اين خطرات را قرآن گوشزد كرد، فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[2] يعني شح و بخل كه دشمن انسان است در درون جان او احضار شد، يك دشمن دروني است ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ يعني ذات اقدس الهي روح را نزد شح و شح را نزد روح، حاضر كرده است. بعد هم فرمود: ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[3] ؛ اگر كسي از اين دشمن دروني برهد به فلاح ميرسد، اگر سخن از «حي علي الصلوة» است «حي علي الفلاح» هم هست و راه فلاح هم وقايه از اين شح است وگرنه انسان به جايي ميرسد كه اگر «دنانيرهم دينهم»[4] شد، نظير مشركيني كه ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ﴾[5] خواهد بود، اين مال را دوست دارد آنطوري كه مؤمنين خدا را دوست دارند و همانطوري كه وثنيين اوثانشان را دوست دارند مالداران، زرشان را هم دوست دارند ـ به عنوان اينكه براي اينها يك كمال است ـ لذا تكاثر و تفاخر هم به همراهش هست، از اين جهت ذات اقدس الهي راههاي خطر را اشاره كرد آنگاه فرمود اگر بخواهيد به مقام بِرّ برسيد بايد از محبوبتان بگذريد كه جز ذات اقدس الهي چيزي محبوبتان نباشد.
بررسي دلالت آيهٔ ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ﴾ بر پرداخت زکات
مطلب ديگر آن است كه اين كاري به مسئله زكات ندارد، البته زكات هم مشمول اين هست؛ اما اينچنين نيست كسي كه زكاتش را داد ديگر مشمول اين آيه نباشد و يا كسي كه مخاطب به حكم زكات، مكلف به تزكيه مال نيست مشمول اين آيه نباشد، به دليل همان آيه 177 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه مسئله «ايتاء المال علي حبه» را در مقابل زكات قرار داد، فرمود: ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ﴾ كه اين بخش اعتقاد است ﴿ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ﴾ كه اين بخشهاي مسائل عبادي، مالي و مانند آن است، كه مسئله ﴿آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ﴾ را در كنار ﴿وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ﴾ قرار داد. بخش مربوط به اوصافش هم از ﴿وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ﴾ شروع ميشود. از اينكه تفصيل، قاطع شركت است معلوم ميشود كه ﴿وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ﴾ غير از مسئله ﴿وَ آتَي الزَّكاةَ﴾ و امثال ذلك است. پس كسي كه زكات داد يا اصلاً مخاطب به حكم زكات نبود، آن مشمول اين كريمه هست كه ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾.
فراواني مصاديق انفاق از محبوب
مطلب بعدي آن است كه انفاق اختصاصي به مال ندارد؛ انسان گاهي آبرو ميدهد براي نجات مؤمني گاهي مال ميدهد گاهي جان ميدهد براي حفظ دين و مانند آن، هر چه محبوب است و در راه خدا انفاق بشود مشمول اين كريمه است، انفاق جان و انفاق مال. آن روايتي كه مرحوم كليني نقل كرد كه فرمودند «ان ابدانَكُم لَيسَ لَهٰا ثَمَنٌ الا الجنَّةُ فلا تَبِيعُوها بِغيرِهٰا»[6] يا «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا»[7] كه دو روايت است با دو درجه؛ يكي بدن را قيمتگذاري ميكند؛ يكي روح را كه ميفرمايد خودتان را به كمتر از بهشت نفروشيد، اگر كسي اين بدن را در راه خدا انفاق كرده است در جهاد و امثال ذلك به خدا تقديم كرد اين محبوبي را در راه خدا ايثار كرده است. پس گذشته از اينكه انفاق مال را شامل ميشود، انفاق جان را هم شامل ميشود، انفاق عرض و آبرو را هم شامل ميشود. اگر كسي اقدام بكند نامهاي بنويسد تلفني بكند برود از كسي خواهش بكند كه حاجت يك برادر مؤمني برطرف بشود او بايد آبرو، نثار كند. اگر اين آبرو كه نزد او عزيز است او را نثار كرد تا مؤمني را از يك خطر برهاند اين مشمول همين ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ خواهد بود، هرچه كه محبوب انسان است و نثارش مشروع است و براي رضاي خدا صرف شد، مشمول اين ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ﴾ خواهد بود.
تبيين اتّحاد عمل با عامل
مطلب بعدي آن است كه اگر علم با عالم متحد است يعني اتحاد عالم و علم حق است، عمل هم با عامل متحد است، عامل هم با عمل متحد است و ائمه (عليهم السلام) از آن جهت كه مصداق كامل اين كارهاي خيرند و مصداق كامل اين حِكَم و احكام الهياند، خودشان با اين معارف يكسان خواهند بود، لذا همانطوري كه درباره ائمه (عليهم السلام) به اينها گفته ميشود شما موازين قسطيد، ميزان اعماليد [و] صراط مستقيميد، به اينها هم گفته ميشود شما برّ و تقواييد، چون بِرّ و تقوا هم ظهوري دارند، همانطوري كه در احوال برزخ و قبر آمده است كه نماز به صورتي متمثل ميشود، زكات و روزه هم به صوري متمثل ميشوند و بالاتر از همه ولايت به يك صورت زيباتر از همه متمثل ميشود[8] ، معلوم ميشود اينها يك وجود مثالي دارند. وقتي وجود مثالي داشتند بالاترش كه وجود عقلي هم باشد يقيناً دارند و انسان كامل كه همه معارف را يافت و عمل كرد با اينها يكي خواهد شد، لذا در همان روايتي كه در تفسير شريف نورالثقلين آمده است امام معصوم به عنوان برّ و تقوا تطبيق شد كه ما حقيقت تقواييم ما حقيقت برّيم[9] .
پرسش: ...
پاسخ: او قبل از ملكه شدن است، او البته فعل غير از فاعل است، لذا همين روايت شاهد خوبي است كه فاعل خير، خير از آن فعل است ولي خودش خير است، همين روايت هم شاهد است كه هم فاعل، خير است هم فعل، خير است؛ منتها آن مرحلهاي كه با فاعل متحد است بالاتر از آن مرحلهاي است كه با فعل، متحد است يا خود فعل را تشكيل ميدهد و چون امام معصوم (سلام الله عليه) انسان كامل است و حقيقت بِرّ، اوست او بايد مسئله برّ و نيل به برّ و امثال ذلك را تشريح كند، چه كسي به اين مقام ميرسد و چه كسي به اين مقام نميرسد؟
کلام اميرمؤمنان (عليه السلام) در توصيف ابرار
يك بيان نوراني در نهجالبلاغه هست كه حضرت امير خودشان را معرفي ميكنند، ميفرمايند «وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لاَ تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ، سِيَماهُمْ سِيَما الصِّدِّيقِينَ، وَ كَلاَمُهُمْ كَلاَمُ الْأَبْرَارِ»[10] ؛ من از گروهي هستم كه هرگز سرزنش سرزنش كنندهها در ما اثر نميگذارد كه ما از وظيفه، دست برداريم و كلام ما هم كلام صديقين است و سخن من هم سخن ابرار، اين تزكيه مرء نيست [بلکه] اين معرفي كردن خود است در موقع ضرورت و لزوم كه من از اين سنخ انسانهاي به مقصد رسيدهام، چه اينكه درباره خود اهل بيت (عليهم السلام) هم در پايان خطبه 87 دارد كه «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ» خودش را اول معرفي ميكنند، بعد ميفرمايند معناي بِرّ و ابرار را از ما بشنويد. در پايان خطبه 192 اينچنين ميفرمايد «وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لاَ تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ، سِيَماهُمْ سِيَما الصِّدِّيقِينَ، وَ كَلاَمُهُمْ كَلاَمُ الْأَبْرَارِ، عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ. مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ. يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ. لاَ يَسْتَكْبِرُونَ وَ لاَ يَعْلُونَ، وَ لاَ يَغُلُّونَ وَ لاَ يُفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَلِ» اگر مستمعين ظرفيتي ميداشتند و آنها خود را آنطوري كه بود معرفي ميكردند، آنگاه ما ميفهميديم كه اينها در چه مقامي راه دارند و در بخش ديگري كه از سخنان آن حضرت هست يعني در نامههايي كه براي معاويه (عليه اللعنة) مينگارد، ميفرمايد اگر خودستايي ممنوع نبود من آنچه را كه داشتم ميگفتم[11] . اينها براي بيان حجت است در حقيقت، نه تزكيه مرء و خودستايي. فرمود ما از اين قوميم كه چهره ما علامت ما، وسمه و سمه و نشانه و سيماي ما سيماي صديقين است و كلام ما كلام ابرار[12] . آن ابرار ميتواند بگويد چه چيزي بِرّ است و چه چيزي بِرّ نيست و چه كسي ميتواند به بِرّ برسد و چه كسي نميتواند.
بيان امام علي (عليه السلام) در جامعيت امر به معروف
نمونه مثبت و منفي را خود حضرت امير (سلام الله عليه) بيان كرد كه چه گروه ميرسند و رسيدهاند و چه گروه محروماند. در كلمات قصار، در بحث جهاد و امر به معروف و نهي از منكر، شماره 374 از كلمات قصار فرمود منكِر منكَر؛ كسي كه منكَر را انكار ميكند و امر به معروف و نهي از منكر را اعمال ميكند و ديگران ترك ميكنند، اينها چند گروهاند: «فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ» كه از سه جهت با منكَر مبارزه ميكنند «فَذلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ» اين گروه اولاند كه ممتازند؛ طبقه دوم كسانياند كه «الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ» اما «وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ، فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً» اين يكي را كه انكار با دست است او را تضييع كرده؛ طبقه سوم كسانياند كه «وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ، فَذلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ» يعني امر به معروف و نهي از منكر لساني و يدي را رها كرده، فقط قلباً منزجر است «وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ» و از همه اين سه گروه گذشته، كسانياند كه امر به معروف و نهي از منكر را در هر سه مرحله ترك ميكنند: «وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ، فَذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»؛ او در بين زندهها به سر ميبرد ولي مرده است اين «ميت الاحياء» درباره عالم بيعمل هم تطبيق شده است كه آن در يك خطبه ديگري است كه آن را هم ميخوانيم، بعد فرمود «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ»[13] ساير كارهاي خير در برابر امر به معروف، مثل نم است نسبت به يم و دريا. خب، اگر كسي بخواهد به همه اعمال بِرّ برسد تا صحرا دل باشد در كارهاي خير، مهمترين بخشش امربه معروف و نهي از منكر است و اگر كسي همه اين بخشها را ترك كرد در بين زندهها مرده است، چه اينكه شهيد (رضوان الله عليه) در بين مردهها زنده است. بخش ديگري از خطبههاي حضرت عالم بيعمل را كه فتنهانگيز است آن را هم «ميتُ الاحياء» ميداند. در خطبه 87 كه اوصاف متقين و فاسقين و امثال ذلك را بيان ميكند. ميفرمايد «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّي عَالِماً وَ لَيْسَ بِه»؛ و عالم ناميده شد ولي عالم نيست «فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ، وَ أضَالِيلَ مِنْ ضُلاَّلٍ»؛ دامي براي توده عوام پهن كرد، آنگاه در ذيلش فرمود «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ، وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ،لاَ يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَي فَيَتَّبِعَهُ، وَ لاَ بَابَ الْعَمَي فَيَصُدَّ عَنْهُ. وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ» به هر حال اينها يا دو گروهاند يا يك گروه، «ميتُ الاَحيٰاء» هستند پس بهترين نمونه براي رسيدن به او همان امر به معروف و نهي از منكر است كه به نوبه خود، انفاق عرض است گاهي انفاق مال است و گاهي هم انفاق جان.
عاطفه متقابل مردم و دين در انفاق اموال
مطلب ديگر آن است كه اين آيه، گرچه جزء غرر آيات است و هيچ اختصاصي به اهل كتاب ندارد، گرچه در سياق آيات اهل كتاب آمده و اختصاصي هم به مسائل مالي ندارد، اما چهره حكومت را هم خوب ترسيم ميكند. اين قضايايي كه در بحث ديروز نقل شد عكس العمل آن قضايا را هم كه ملاحظه فرموديد رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) انجام داد، اين نشانه عاطفه متقابل بين متشرعين و صاحب شريعت است يعني اگر انسان سعي كند محبوبترين چيزي را كه در اختيار دارد در راه خدا انفاق كند، ذات اقدس الهي هم فوراً ترميم ميكند. آن نمونهها را خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به زودي ترميم كرد يعني وقتي اين آيه نازل شد ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ﴾ طبق نقل زمخشري در كشاف و مفسرين ديگر، ابوطلحه انصاري به حضور حضرت عرض كرد بهترين مال من همين باغ مشجري كه آب از خودش دارد اين را من خدمت شما تقديم كردم به عنوان صدقه هركاري ميكنيد بكنيد. آنگاه فوراً حضرت اين را ديگر بين فقراي مدينه تقسيم نكرد [بلکه] بين بستگان نزديك ابوطلحه تقسيم كرد[14] . گاهي ممكن است انسان مجذوب حديثي بشود؛ اما بعدها آن جذبه ادامه پيدا نكند انسان به زحمت بيفتد. كم هستند كساني كه جذبه، به طور مستمر نصيبشان ميشود. يك وقت انسان پاي سخنراني سخنراني، پاي درس مدرسي، كنار كتاب نويسندهاي، كنار تشييع جنازهاي از كنار قبرستاني گاهي حالي به او دست ميدهد و دفعتاً تصميم ميگيرد تصميم ميگيرد كه راه خير را طي كند و به آساني هم دست از بديها و زشتيها برميدارد؛ اما اين حالت، هميشه دوام ندارد. اين همان است «كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها»[15] ، بعد انسان به حال عادي ميافتد سخت است بتواند آن راه را ادامه بدهد، آنگاه ممكن است نگراني ها، دردسرها، وسوسهها، حسدها انگيخته بشود. كسي كه محصول عمر او يك باغ مشجر با آب است در منطقه سوزان حجاز، اين دفعتاً مجذوب آيه شد [و] آمده اين باغ را در خدمت حضرت قرار داد. حضرت هم در كمال درايت و عقل اين را در همان خانواده خود ابوطلحه انصاري توزيع كرد[16] كه بعد ديگر مشكلي به بار نيايد، كم هستند كساني كه نظير اهل بيت (عليهم السلام) ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ﴾[17] باشند، در حد اعلا يا ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ﴾[18] باشند در اوج گذشت و ايثار. گاهي حالي به آدم دست ميدهد انسان عباي خود، قباي خود را به كسي ميدهد بعد وقتي در بدن او ميبيند وسوسهاي در او پيدا ميشود، براي اينكه مبادا چنين حالتي رخ بدهد حضرت او را در همان داخله خانواده فوراً تقسيم كرد كه به دست بيگانه نباشد. نمونه ديگري هم جريان زيد بن حارثه بود كه بهترين اسب را به حضور مبارك رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اهدا كرد، براي اينكه به آيه ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ﴾ عمل كرده باشد. حضرت هم بلافاصله همان اسب را به پسر زيد بن حارثه يعني اسامة بن زيد كه فرمانده لشكر بود داد، خب اين كمال عقل است. اينكه زيد بن حارثه در بحث ديروز اشاره شد كه «كأن وجد في نفسه» خواست به حضرت عرض كند كه من اين را صدقه دادم و شما چرا به پسرم داديد؟ حضرت فرمود خدا از تو قبول كرده است[19] . اين براي آن است كه كار ذات مقدس رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مقام تربيت، آيت و نشانه خوبي از شريعت است كه اگر كسي متشرع بود و مال محبوب را در راه ذات اقدس الهي داد، صاحب شريعت هم زود جبران ميكند؛ نميگذارد كه انسان بالأخره بدون پاداش برود، آن محبوبترين چيز را به او اعطا ميكند.
رابطه متقابل مردم و دين در پرداخت و دريافت زکات
نشانه اينكه دين، انعطاف و گرايش متقابل را حفظ كرده است اين است كه از اين طرف به مكلفين ميفرمايد شما اگر بخواهيد به مقام ابرار برسيد بايد از بهترين مالتان بگذريد، از آن طرف به مسئولين جمع زكوات دستور ميدهند كه شما وقتي كه ميخواهيد زكات بگيريد آن مالهاي خوب را انتخاب نكنيد، كرائم اموال را نرويد نگيريد، البته اگر گوسفند و گاو و شتر مهزوله بود، ناقص بود، معيب بود و امثال ذلك آن را فقه مشخص كرد كه مجزي نيست ولي اگر گوسفندي سالم بود ولي بهتر از او، فربهتر از او هم در رمه بود، اين كه مأمور جمع زكوات است به سراغ كرائم اموال مالدار نرود، هم از اين طرف به عاملين زكات ميگويند شما آن خوبها را انتخاب نكنيد، هم از آن طرف به انسانهاي مكلف ميفرمايند اگر خواستيد به مقام ابرار بار يابيد بايد آن مالهاي محبوب را اعطا كنيد. اين يك مكتب خوبي است براي تربيت متقابل، نوع اين قصههايي كه نقل شد كه رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين كارها را كرده است از همين قبيل است كه يك عاطفه متقابل است و آنچه هم كه در فقه ملاحظه ميفرماييد كه از اين طرف عاملين زكات موظفاند كه انتخاب نكنند، از آن طرف مؤديان زكات برايشان راجح است كه بهترين مال را بپردازند، براي حفظ همين تربيت متقابل است.
نمونهاي از رابطه متقابل مردم و دين در نهجالبلاغه
روايات فراواني در جوامع روايي آمده، بخشي از آنها مربوط به باب زكات است [و] مقداري از آن روايات را مرحوم صاحب وسائل در كتاب زكات، در ابواب زكات نقل كرده؛ باب چهارده ابواب زكات انعام، آنجا آن روايت را نقل كرده كه حق اختيار با چه كسي است؟ آيا با عاملين زكات است يا با مؤديان زكات، آنجا روايتي از خود حضرت امير (سلام الله عليه) است به عنوان بخشنامه كه امام ششم (سلام الله عليه) ميفرمايد كه اميرالمؤمنين مصدقي را يعني مأمور جمع صدقات را از كوفه به باديه كوفه فرستاد، بعد فرمود «يٰا عبدَالله انطَلِق و عليكَ بِتَقوَي اللهِ وَحدَه لا شريكَ لَهُ و لا تُؤثِرن دُنيٰاك علي آخِرَتِك و كن حافظاً لما ائتَمَنتُكَ عليهِ راعِياً لحقِّ الله فيهِ حتي تَاتِي نادِيَ بَنِي فُلٰان» يعني حافظاً لدين الله برو، حركت كن! وقتي به نادي يعني انجمن، محفل آن گروه رسيدي به آنها بگو ﴿فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ﴾[20] نادي يعني مجلس «منتدي» هم يعني همان محفل «حتيٰ تَأتَيَ نادِيَ بَنِي فُلٰانٍ فَاِذٰا قَدِمتَ فَاَنزِل بِمٰائِهِم من غيرِ أن تُخٰالِطَ ابيَاتَهُم»[21] در خانههايشان نرو، همان كنار چشمه و كنار نهر و رودخانه آنجاها بنشين، بعد اعلام بكن وقتي كه رفتي آنها اگر آمادگي را اعلام كردند برو، مال اينها را به دو قسمت تقسيم بكن [و] هر قسمت را كه خود آنها خواستند بپذيرند تو قبول بكن، مثلاً تو ده تا گوسفند از اين رمه طلب داري، اين رمه هزار گوسفند دارد اول اينها را به دوتا پانصد تا تقسيم بكن، هركدام را كه آنها قبول كردند قبول بكنند، آن پانصد تا را كه اينها قبول كردند علي حده [جداگانه] در اختيارشان قرار بده، آن وقت اين پانصدتا را هم به دو قسمت تقسيم بكن ـ دوتا 250 تا ـ هركدام را اينها قبول كردند تو حرف نزن، آن 250تا را هم تقسيم بكن تا برسد به دوتا ده كه يك ده تا سهم توست، آن دهتاي ديگر سهم اينها يعني 490 تا براي اينهاست ده تا براي تو؛ اما همينطور قدم به قدم حق انتخاب را به اينها بده، از آن طرف به اينها ميفرمايد ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ از اين طرف به مأمور جمع زكوات دستور ميدهد كه حق انتخاب را به اينها بده [و] فشار نياور به مردم. ممكن است تو مال خوب را از اينها بگيري آنها حرف نزنند؛ اما نه تو به مقامي رسيدي نه آنها به مقامي بار يافتند، بگذار آنها با دست خود از آن محبوبشان بگذرند ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[22] بشود وگرنه ممكن است بخشي از مسائل مالي، با برنامه زودگذر حل بشود ولي نه آن برنامههاي اساسي حل ميشود و نه اينها به آن مقام ابرار راه پيدا ميكنند، روايات فراواني است كه در اين باب مرحوم صاحب وسائل نقل كرده است.
روايت دومش هم كه از امام صادق است اين مضمون را تفهيم ميكند، البته نه به اين وسعتي كه در روايت اول بود. سوم هم مضمون روايت اُولٰي را كه تقسيم دو جانبه است تأييد ميكند و روايات بعدي هم باز حق انتخاب را به صاحب مال ميدهد[23] و در جمع ميفرمايد شما از كرائم اموال مردم بپرهيزيد.
«و الحمد لله رب العالمين»