درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 92

 

﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‌ءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَليمٌ﴾﴿92﴾

 

دلالت آيه ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ﴾ بر جايگاه ابرار

منظور از اين بِرّ، همان مقام است كه ابرار به آن مقام راه پيدا مي‌كنند [و] مراد مطلق نيكي نيست، زيرا خود انفاق في سبيل الله، چه رسد به انفال محبوب في سبيل الله اين يقيناً جزء بِرّ است، نمي‌شود گفت كه شما به كار نيك نمي‌رسيد مگر اين كار، خود اين كار كار نيك است و بِرّ است، معلوم مي‌شود انفاق في سبيل الله آن هم اعطاي مال محبوب در راه خدا، اين زمينه نيل به آن مقام است وگرنه اين مي‌شود ضرورت بشرط المحمول، چون خود انفاق محبوب في سبيل الله، كار نيك است پس از اينكه فرمود: ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا﴾ از آن جهت كه غايت، غير از مغيا است، معلوم مي‌شود اين بِرّ مقام است كه انفاق مال صحيح و محبوب در راه خدا زمينه رسيدن به آن مقام است.

کيفيت دعوت قرآن به بِرّ و جايگاه ابرار

مطلب دوم آن است كه ما را قرآن كريم به تعاون بر بِرّ و به مناجات بر بِرّ دعوت كرده است. در سورهٴ «مائده» فرمود آيه دوم كه ﴿تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي﴾ يعني بر اين ملكات يكديگر را كمك كنيد، براي اينكه به اين مقامها بار يابيد يار و معين يكديگر باشيد، يك كار آساني نيست خود اين تعاون بر كار خير، خير است ولي بعضي از كارها بدون کمک ديگران، نيل به آنها دشوار است. فرمود رسيدن به مقام تقوا، رسيدن به مقام بِرّ اين نياز به تعاون يكديگر دارد ﴿تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾ گرچه آنجا به قرينه تقابل بِرّ به اثم و عدوان با تقوا ممكن است بر مطلق بِرّ حمل بشود يعني يكديگر را بر گناه تشويق نكنيد، بلكه يكديگر را بر كار خير تأييد كنيد ولي اگر اين بِرّي كه در آيه محل بحث سورهٴ «آل‌عمران» هست يعني نيل به مقام بخواهد نصيب كسي بشود، اين نيازي به تعاون دارد، چه اينكه در سورهٴ «مجادله» فرمود اگر هم با هم نجوايي داريد درباره بِرّ و نيكي نجوا داشته باشيد نه درباره غير بِرّ آيه نه سورهٴ «مجادله» اين است که ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِاْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوي﴾ اين آيه هم مي‌تواند نظير آيه دوم سورهٴ «مائده» مطلق بِرّ را شامل بشود، هم مي‌تواند نظير آيه محل بحث سورهٴ «آل‌عمران» آن مقام ابرار را در نظر داشته باشد.

شرط نائل شدن به مقام ابرار

مطلب بعدي آن است كه بِرّ را در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 177 در سه مقطع، تفصيلاً خدا بيان فرمود كه بِرّ عبارت است از مسائل اعتقادي است كه ايمان به خدا و قيامت و ملائكه و كتابهاي آسماني و انبيا. در بخش اوصاف هم وافي به عهد بودن، موفي به عهد بودن و صابر بودن و صادق بودن و امثال ذلك است. در بخش اعمال هم مسائل مالي و مسائل عبادي را مطرح فرمود ولي در اين آيه محل بحث مي‌فرمايد: ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ﴾ يعني آن بِرّي كه مبسوطاً در سورهٴ «بقره» گذشت هرگز به آن مقام مشروع نمي‌رسيد، مگر اينكه آنچه را كه محبوب شماست در راه خدا صرف نظر كنيد. انسان، محبوبي را فداي محبوب‌تر مي‌كند يعني آن مقامي كه در سه فصل، خلاصه شد كه فرمود: ﴿وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ﴾.

ديدگاه قرآن درباره مال دوستي انسان

در بين آنها مسئله پرهيز از مال و انفاق مال محبوب در راه خدا اهميتي دارد، مي‌فرمايد: ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ﴾ آن ﴿الْبِرَّ﴾ معهود ﴿حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ يعني اولاً بايد در راه محبت، قدم برداريد، چون انسان وقتي محبوب خودش را رها مي‌كند براي محبوب برتر و بالاتر قدم برمي‌دارد، اين مسئله مال است كه بسياري از مشكلات را به همراه دارد. قرآن كريم هم در جريان انفاق مالي، دستورات فراواني مي‌دهد هم در پرهيز از مال، بيانات تندي دارد و هم در انفاق مال بيانات بلندي دارد. درباره پرهيز از مال، فرمود آنهايي كه مال حرام مي‌خورند، در شكمشان جز آتش چيز ديگر نيست يا آنها كه مال يتيم مي‌خورند آتش مي‌خورند: ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْمًا إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارًا﴾[1] يا درباره محرفان تورات و انجيل كه كتاب آسماني را با دست خود تحريف كردند به مردم گفتند اين كتاب خداست، درباره آنها فرمود: ﴿ما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ﴾[2] اينها چون درآمدشان از راه دين فروشي است، اينها جز آتش چيزي نمي‌خورند. بعد از نظر مسئله رواني هم به ما هشدار داد كه انسان فطرتاً موحد است ولي طبيعتاً چون به خاك بسته است خيلي شديد علاقه به خاك دارد، گرچه ﴿فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها﴾[3] اما آن جنبه ﴿إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طينٍ﴾[4] آن جنبه طين و تراب او دلبسته به خاك است خيلي هم شديد، دلبسته است. فرمود: ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾[5] ؛ نه تنها مال را دوست داريد، بلكه خيلي مال دوست هستيد «جمّ» يعني انبوه، حالا آن محبوب، خواه مال كم باشد خواه مال زياد. ممكن است يك انسان مستمندي مال كمي داشته باشد؛ اما اين مال كم را زياد دوست دارد، اين ﴿إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَديدٌ﴾[6] اين‌چنين نيست كه مال واقعاً خير است. مال، از آن جهت كه يك موجود طبيعي است آيتي است از آيات الهي ولي آن را مال نمي‌گويند، مال آن جنبه اعتباري و قرارداد عقلايي است كه امر وهمي بيش نيست، فرمود شما مال را خيلي دوست داريد قهراً چيزي است كه شما خير مي‌پنداريد، نه اينكه مال واقعاً خير است گرچه از مال به خير ياد شده است؛ اما سياق آن آيات سياق توبيخ و سرزنش است.

پرسش: ...

پاسخ: بله همان لسان، لسان ذم است، چون كلمه ﴿عَنْ﴾[7] نشانه تجاوز است يعني اين نگذاشت من به ياد حق باشم ﴿أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبّي﴾ يعني «اعرضت لحب الخير عن ذكر ربي» اين ﴿عَنْ﴾ تبديل و ﴿عَنْ﴾ تجاوز نشانه آن است كه حضرت دارد با لسان مذمت سخن مي‌گويد كه اين ما را از ياد خدا بازداشت.

تجليل اوصاف فطري و توبيخ اوصاف طبيعي انسان در قرآن

خب پس انسان گرچه فطرتاً خداخواه است و خدا دوست؛ اما در اثر آن ﴿إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طينٍ﴾[8] هلوع است[9] جزوع است[10] و بسيار آدم بدي هم هست، اگر اين بدي را با آن ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾ كه فطرت توحيد را به همراه دارد ترميم بكند، آن‌گاه از فرشته بالاتر مي‌شود كه همه ملائكه به استقبال او مي‌آيند و به او سلام عرض مي‌كنند مي‌گويند: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ﴾[11] از نظر طبيعت نوعاً قرآن از انسان يعني اين بخش طبيعي او نه بخش فطري او به مذمت ياد كرده است انسان ﴿أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا﴾[12] است انسان عجول است[13] انسان قتور است[14] انسان بخيل است هلوع است جزوع است مَنُوع است[15] الي ماشاء الله در قرآن از انسان بدگويي شده؛ اما براساس آن ﴿إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طينٍ﴾ بدگويي شده؛ اما نه از آن جهتي كه ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[16] چون همه جلال و شكوه براي آن بخش است، آن بخش ﴿فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[17] سوره «مؤمنون» هم براي آن بخش روح اوست، بعد از اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَرَ﴾[18] آنجا سخن از ﴿فَتَبارَكَ اللّهُ﴾ است.

پرسش: ...

پاسخ: اگر حلال باشد البته فضل است، خير وگرنه فرمود: ﴿فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ﴾[19] ؛ فرمود اين مالي كه آنها دارند مايه اعجاب نباشد، ما مي‌خواهيم اينها را عذاب كنيم.

مذمت قرآن از دلبستگي انسان به اموال

پرسش: ...

پاسخ: همان ذات اقدس الهي فطرت را داد كه اين طبيعت را انسان تعديل كند ديگر، لذا فرمود: ﴿إِنَّ اْلإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُود ٭ وَ إِنَّهُ عَلي ذلِكَ لَشَهيدٌ ٭ وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَديدٌ﴾[20] لسان، لسان مذمت است. انسان مسافرخانه را كه دوست ندارد خب، بالأخره مسافرخانه، مسافرخانه است و جايي هم كه مهمان كسي شد آنجا را كه دوست ندارد، چون مي‌داند بالأخره يك لحظه بعد بايد برود، دل نمي‌بندد كه، خب آنجا مي‌نشيند استراحت مي‌كند بعد بلند مي‌شود مي‌رود. اگر براي ما واقعاً حل شد كه مسافريم و سير ابد در پيش داريم استفاده مي‌كنيم؛ اما نه اينكه حالا دل ببنديم براي او سر و دست بشكنيم، چطور براي مسافرخانه كسي سر و دست نمي‌شكند، مخصوصاً اگر بداند كه يك لحظه بعد مي‌رود. حالا اگر احتمال بدهد يك لحظه بعد بيرونش مي‌كنند چطور، آن هم همين‌طور است خفاي مرگ بركتي است براي ما، كه معلوم نيست چه وقتي مي‌رويم. بنابراين انسان عاقل به ابزار دل نمي‌بندد، لذا آنجايي هم كه نام محبت است سياق، سياق مذمت است، همان كنود بودن انسان و كفور بودن انسان و امثال ذلك در سياقش فرمود: ﴿إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَديدٌ﴾ خب، پس اصل مال را انسان خيلي دوست دارد ﴿حُبًّا جَمًّا﴾[21] اگر در بين اموال مالي باشد بر جسته آن خصوصيت، مايه تراكم اين محبت است، اين هم دو مطلب.

نيل به مقام ابرار با انفاق محبوب‌ترين اموال

مطلب اول اينكه انسان اصلاً مال دوست است طبق طبع نه فطرت، مطلب دوم اين است كه اگر مال برجسته و بهتري باشد، محبوب‌تر است اين دو، اين كريمه مي‌فرمايد: ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّحَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾؛ آن مالي كه محبوب شماست او را انفاق كنيد، اگر بخواهيد به مقام ابرار برسيد برجسته‌ترين مالتان را بايد انفاق بكنيد، قهراً انسان اول سعي مي‌كند كه دل نبندد برفرض هم اگر دل بست سعي مي‌كند با انفاق آن مال محبوب در راه خدا از محبت مال بكاهد، آن وقت راحت مي‌شود و اين مسئله مال دوستي يك پليدي و آلودگي را به همراه دارد، لذا قرآن كريم در جريان زكات به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد از اينها زكات بگير [و] اينها را پاك بكن: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها﴾[22] خب اين مسئله ﴿تُزَكِّيهِمْ بِها﴾ در موارد ديگر هم هست كه پيامبر كارش تزكيه است ﴿يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[23] اما تطهير كردن، اين نظير تطهير[24] آيه تطهير كه نيست كه فخر بياورد كه، معلوم مي‌شود اين نظير طهارت آن شيء مغسول است كه قبل از زوال ماء غساله، آلودگي را به همراه دارد بعد هم وقتي انسان زكات را داد پاك مي‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر؛ اين معجزه است براي او، براي اينكه با همان توانست مسئله يمن را فتح كند و اسلام را احيا كند و اگر او يك آدم عادي بود و هدهدي در كار نبود و فرمانروايي نبود كه ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[25] را نمي‌شنيد وگرنه زندگي ساده سليمان را خب نوع مفسران و مورخان نقل ‌كردند ديگر، اين‌طور نبود كه او كنار سفره رنگين بنشيند كه.

انفاق مال، برترين مصداق محبوب براي نيل به مقام ابرار

مطلب ديگر اين است كه اين آيه ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ گرچه مصداق بارزش و شايعش مال است؛ اما آيه مطلق است. فرمود از محبوبتان بگذريد، بالاتر از مسئله مال، همان مسئله جان است كه ﴿تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ﴾[26] خب آن جاني كه محبوب است آن را انسان در راه خدا انفاق مي‌كند، پس اين‌چنين نيست كه اين آيه مخصوص توانگران باشد كه مال داشته باشند و در راه خدا انفاق كنند، همه را شامل مي‌شود هم مجاهدان را، هم مستمندان را، آنها كه صبر مي‌كنند؛ خيلي از جاه و مقامها را دفعاً او رفعاً فداي راه دين مي‌كنند آنها هم محبوب خودشان را در راه ذات اقدس الهي انفاق كرده‌اند ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ حالا يا اين «مِن» تبعيضيه است يعني بعضي از محبوبها را يا از جنس محبوبها، از اين جنس، از اين سنخ و رقم در راه خدا انفاق كنيد.

ضرورت اعتدال در انفاق مال

آن قرائتي كه هم از مرحوم فيض (رضوان الله عليه) نقل شده است كه «حتي تنفقوا ما تحبون»[27] برفرض صحت آن قرائت، معنايش اين نيست كه همه آنچه به نام مال هست آن را در راه خدا انفاق كنيد، زيرا در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» وقتي عبادالرحمن را وصف مي‌كند، در آيهٴ 67 سورهٴ «فرقان» مي‌فرمايد اينها كساني‌اند كه ﴿وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوامًا﴾؛ نه اسراف مي‌كنند كه افراط باشد، نه قتور دارند كه تفريط باشد، بلكه بين افراط و تفريط انفاق مي‌كنند. پس اين‌چنين نيست كه شما همه آنچه داريد در راه خدا انفاق كنيد [بلکه] يك مقدار را هم براي تأمين هزينه خود بايد نگه بداريد و اما محبوبتان نباشد، چون اگر محبوب شد ناچاريد براي حفظ اين محبوب، دست به هر كاري بزنيد ولي اگر در حد وسيله زيرپوشش شما باشد آن محفوظ خواهد بود وگرنه انسان خود را آلوده مي‌كند ديگر ذات اقدس الهي چطور بگويد بفرمايد اينها نجس‌اند؟ همان‌طوري كه دربارهٴ مشركين فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[28] درباره مالداران هم بفرمايد: «إِنَّهُمْ رِجْسٌ و نجسٌ».

طهارت مال در پرتو انفاق و صدقه

خب فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها﴾[29] يعني لولا الصدقه اينها مطهر نيستندديگر، مطهر نيستند يعني آلوده‌اند ديگر، مال آلوده نيست، به دليل اينكه همين مال وقتي به دست امام معصوم (عليه السلام) رسيد مي‌شود تبرك، اگر هم درباره مال يا زكات و امثال ذلك، تعبير به اوساخ شد [و] در بحثهاي قبل هم گذشت كه آن تملك و تعلق و آنها وسخ است.

پرسش: ...

پاسخ: بله اين در بحثهاي قبل هم گذشت كه اين جواب امر نيست، اين جمله ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محل نصب است تا صفت براي صدقه باشد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾[30] اي «صدقة» مطهرةً انسان كه كسي را پاك نمي‌كند، اگر كسي وجوه شرعي به عهده اوست [و] رفت پيش يك مرجع آن مرجع تقليد كه آدم را پاك نمي‌كند و اگر رفت حضور كسي كه دينش را تصفيه كند و ادا كند آن شخص كه آدم را پاك نمي‌كند، اين صدقه و كار آدم است [که] آدم را پاك مي‌كند.

طهارت انسان از رجس و گناه در پرتو حسنات

پرسش: ...

پاسخ: بله؛ باطني هم همين‌طور است، درباره كفر و معصيت كه قرآن رجس دارد يعني پليدي است ديگر، اين پليدي را انسان با عمل خود شستشو مي‌كند، همان‌طوري كه دستش كه خون است با غَسل پاك مي‌شود [و] دستش پاك مي‌شود. اگر قلبش در اثر تعلق به مال زكوي آلوده شد با تصدُّق، اين قلب تطهير مي‌شود ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ نه «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً» که «تُطَهِّرُهُمْ» كه تا سؤال بشود چرا «تطهر» مجزوم نيست تا بگوييم جواب امر است خود صدقه مطهر است، لذا اين جمله در محل نصب است تا صفت بشود براي صدقه. در اين كريمه هم مي‌فرمايد: ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ حالا چه به معناي بعض باشد، چه به معناي تبيين و سنخ باشد يعني از سنخ محبوب را در راه خدا انفاق كنيد؛ اما نه اسراف باشد و نه تفريط ﴿وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا﴾ نه بخيل‌اند نه مفرط و ﴿وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوامًا﴾[31] پس اصل المال، چيزي نيست كه واقعاً محبوب باشد مال محبوب باشد، مال وسيله‌اي است براي رفع نياز.

معيار اعتدال در انفاق مال

پرسش: ...

پاسخ: همين؛ منتها گاهي تشخيص اينكه اينجا واقعاً ايثار است يا اسراف است، چون در صراط مستقيم حركت كردن که از مو باريك‌تر و از شمشير تيزتر است[32] ، كار آساني نيست. گاهي مثلاً ما مي‌بينيم چندين بار امام حسن (سلام الله عليه) از مال خود بيرون مي‌آمد، حالا دوبار كمتر [يا] بيشتر، از تمام مال بيرون مي‌آمد. كسي كه در راه است و حجت خداست و ميزان الاعمال است او مي‌داند كه اين مرحله كامله سخاست نه افراط، ديگري واقعاً ممكن است مسئله براي او روشن نباشد كه آيا اين مرحله كامل سخا و ايثار است يا اينكه افراط است. براي افراد عادي اگر كسي بخواهد روزه بگيرد بعد برود قرض بكند كارگري بكند مقداري نان ساده و نان جويي تهيه كند، آن وقت غذاي خود را و غذاي واجب النفقه خود را هم ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكينًا وَ يَتيمًا وَ أَسيرًا﴾[33] بدهد بعيد است مشروع باشد، چون اينها نمي‌دانند كه اين افراط است نه ايثار؛ اما ما مي‌بينيم حجت خدا اين كار را مي‌كند، نه تنها خودش غذاي واجب النفقه خود را كه فرزندان غيربالغ او هستند آنها را هم ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكينًا وَ يَتيمًا وَ أَسيرًا﴾ اين كار را مي‌كند. اين است كه تشخيص وظيفه كه كجا اين مرحله كامله سخاست و كجا افراط است، البته كار آساني نيست ولي طبق معمول آيهٴ سورهٴ «فرقان» كه عبادالرحمن را وصف مي‌كند، خطوط كلي را مشخص كرده است ﴿وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا﴾[34] چون ﴿كانَ اْلإِنْسانُ قَتُورًا﴾[35] يعني بخيلاً، انسان همه چيز را براي خودش مي‌خواهد، عباد الرحمن كساني‌اند كه ﴿إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوامًا﴾.

پرسش: ...

پاسخ: اينها در بحث روز قبل گذشت كه در اوايل امر اگر اينها را ما در مقام ابرار ببينيم ﴿عَلَى حُبِّهِ﴾[36] ضمير به مال برمي‌گردد و اگر در مقام مقربين ببينيم ضمير به الله برمي‌گردد يعني «يطعمون الطعام علي حب الله» نه «علي حب طعام».

علت تذکّر بر علم الهي در پايان آيه

مطلب بعدي آن است كه اين آيهٴ مباركه از آن آيات مؤثري بود كه گروه فراواني را به راه انداخت. اين آيه ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‌ءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَليمٌ﴾ اين‌چنين است قبل از اينكه آن شواهد تاريخي ذكر بشود اين ذيل را عنايت فرموديد که ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‌ءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَليمٌ﴾ اين براي ايجاد اطمينان است كه هر كاري كه مي‌كنيد، بالأخره خدا مي‌داند هدر نمي‌رود. نظير آنچه در آيهٴ 270 سورهٴ «بقره» قبلاً گذشت كه ﴿وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ﴾ خلاصه، هر كاري كه شما انجام داديد چه واجب چه مستحب، اين‌چنين نيست كه از زير ديد خدا پنهان باشد، اين‌چنين نيست خدا مي‌داند. وقتي هم كه مي‌داند بالأخره پاداش را او بايد اعطا كند.

سيره اصحاب براي نائل شدن به مقام ابرار

اما اينكه اين آيه از مهم‌ترين آياتي است كه عده زيادي به او عمل كردند اين است كه زمخشري در كشاف نقل كرد امام رازي در تفسيرکبير نقل كرد و مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان نقل كرد كه وقتي اين آيهٴ مباركه ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ﴾ نازل شد ابوطلحه انصاري حضور رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف شد، عرض كرد اكنون كه نيل به بِرّ متوقف است به اينكه ما مال محبوب را در راه خدا انفاق بكنيم، من باغي در مدينه دارم كه مشّجر است و آب از خودش دارد و شما گاهي كه مي‌خواهيد طرف مسجد تشريف ببريد، از باغ ما عبور مي‌كنيد و همانجا وضو مي‌گيريد و اين باغ، باغ خوبي است كه از خودش آب دارد و بهترين مال من همين باغ است و من اين را مي‌خواهم صدقه بدهم به فرمان شما، چه بكنم هركاري كه شما دستور بدهيد من انجام بدهم. فرمود: «ذعها في اقاربك»؛ اين بستگان و قوم و خويشان نيازمندت را با اين باغ تأمين بكن! او هم اطاعت كرد ابوطلحه انصاري اين باغ كه بهترين مال او بود بين اقاربش تقسيم كرد. زيد بن حارثه حضور حضرت كه مشرف شد و اين آيه را تلقي كرد، عرض كرد بهترين مركوب من همين است كه من حضور شما آوردم اين را شما صدقه قرار بدهيد. حضرت اين را داد به اسامة بن زيد كه سوار بشود که آن اسامه هم فرمانده لشكر بود [و] قدرت جنگي داشت. زيد بن حارثه مثل اينكه در دلش اثري پيدا شد كه مثلاً من اين اسب خوب را دادم يا اين شتر خوب را دادم كه صدقه باشد مثلاً خود پيغمبر استفاده كند يا مثلاً جزء امور بيت المال باشد، حضرت اين را به اسامة بن زيد داد. حضرت فرمود خدا از تو پذيرفته است[37] ، اسامه همان كسي بود كه حضرت او را سمت داد در جريان جيش اسامه.

سيره اباذر براي نيل به مقام ابرار

قسمتهاي ديگر كه از تفسير نورالثقلين مي‌خوانيم آنها مربوط به امام صادق (سلام الله عليه) است، درباره اباذر (رضوان الله عليه) اين را فريقين نقل كردند ـ هم زمخشري نقل كرد هم امام رازي نقل كرد هم امين‌الاسلام با يك تفاوت مختصري ـ كه مهماني براي اباذر (رضوان الله عليه) آمد و او براي پذيرايي از اين مهمان كه از مؤمنان الهي بود به آن مسئول دستور داد كه بهترين مال مرا براي اين مهمان، پذيرايي كن و مثلاً غذا تهيه كن. او رفت يك شتر لاغري را آورد، گفت: «خنتني»؛ تو به من خيانت كردي، من گفتم بهترين مال مرا در اين ضيافت و پذيرايي فراهم بكن تو شتر لاغر را آوردي، گفت بهترين اين مالها همان شتر نر بود كه تو به او احتياج داري. گفت ما مال را براي روز حاجتمان مي‌خواهيم، آن شخص گفته بود كه آن را ما براي روز حاجتت ذخيره كرديم. گفت مال را ما براي حاجتمان مي‌خواهيم و روز حاجت ما روزي كه «اوضع في حفرتي». آن روزي كه ما را در قبر مي‌گذارند آن روز، روز حاجت ماست و اگر ما اين دستور را انجام بدهيم ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ﴾ را عمل بكنيم، به روز حاجت خودمان هم پرداختيم و تو خيانت كردي نسبت به من و دستور داد كه مثلاً برابر اين آيه عمل بشود. عده‌اي را اباذر (رضوان الله عليه) با اين آيه تربيت كرد خودش عمل كرد بعد ديگران را هم با اين آيه تربيت كرد كه گفتند: «دلهم بهذه الاية علي الفتوة»[38] يعني درس مردانگي را اباذر با اين آيه، ياد ديگران داد.

تفاوت جواني و جوانمردي

«فتي» غير از شاب است ملاحظه فرموديد جوانمردي غير از جواني است، جواني يك امر طبيعي است كه هر كسي در سن معيني به او مي‌رسد يا او را پشت سر مي‌گذارد؛ اما فتوت و فتيٰ بودن يعني جوانمردي آن كار هر كسي نيست. اصحاب كهف با اينكه سن فراواني داشتند قرآن تعبير به فتيه كرد يعني جوانمرداني بودند ﴿إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدًي﴾[39] گفتند اباذر (رضوان الله عليه) درس جوانمردي را به بركت اين آيه به ديگران آموخت. اين آيه، درس جوانمردي به آدم مي‌دهد، حالا اگر كسي امكان مالي نداشت كه در راه خدا از آن مال خوب بگذرد اين بخش را به عنوان درس فتوت مي‌تواند از آيه‌اي ياد بگيرد كه به مال كسي چشم نبندد، ندوزد اين مقدار بهتر از آن است كه انسان مالي تهيه كند و بدهد. اگر تهيه شد و داد نعم الامر، اگر نشد بالاتر از او اين است كه انسان جوانمردتر از آن باشد كه به مال كسي دل ببندد و واقع اگر بخواهد متوسط زندگي كند، آن عظمت روحش با هيچ چيزي قابل تبديل و قابل تقويم و قيمت‌گذاري نيست. غرض آن است كه اباذر (رضوان الله عليه) با اين آيه، درس فتوت داد؛ نه تنها انسان مقدس باشد، بلكه جوانمرد باشد ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾.

چگونگي نيل به مقام ابرار در روايات

حالا چند روايتي را كه در تفسير شريف نورالثقلين هست تبركاً بخوانيم. در آنجا از كافي نقل مي‌كند كه حسن بن محبوب از ابي ولاد حناط نقل كرد كه من از امام صادق (سلام الله عليه) پرسيدم ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾[40] اين چيست؟ «فقال الاحسان ان تحسن صحبتهما و ان لا يكلفهما أن يسألاك شيئاً مما يحتاجان اليه و ان كانا مستغنيين»؛ فرمود اين احساني كه خدا دستور داد انسان به پدر و مادر احسان كند، اين است كه مصاحب خوبي باشد با آنها كه همان است ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا﴾[41] « ان تحسن صحبتهما» اين يك، «و ان لا يكلفهما أن يسألاك شيئاً مما يحتاجان اليه»؛ طوري با آنها رفتار كنيد كه آنها اصلاً چيزي از تو نخواهند، نه اينكه هر وقت خواستند به آنها بدهي [بلکه] آنها را وادار نكني كه چيزي از تو بخواهند، خودت بداني كه آنها چه لازم دارند تأمين كني كه آنها اين شرم سؤال را نداشته باشند «و ان لا يكلفهما أن يسألاك شيئاً مما يحتاجان اليه و ان كانا مُستَغنِيَيَن»؛ اگرچه بي‌نياز هستند، نيازمند نيستند ولي تو قدرت فراوان‌تري در اختيار اينها قرار بده كه اينها احساس توانايي و توانگري بكنند، آن‌گاه فرمود: «أ ليس الله عزوجل يقول ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾»[42] اين امكانات بيشتري را در خدمت پدر و مادر قراردادن اين‌طور است.

حديث بعدي كه «عن يونس عمن ذكره عن ابي عبدالله (عليه السلام) انه كان يتصدق بالسكر»؛ شكر را صدقه مي‌داد حضرت «بالسكر فقيل له أ يتصدق بالسكر»؛ شما شكر صدقه مي‌دهيد؟ «فقال نعم انه ليس شيء احب الي منه»؛ من خيلي اين شيريني را دوست دارم و خدا هم فرمود شما از محبوبتان بايد صدقه بدهيد «فأنا احب ان اتصدق باحب الاشياء الي»[43] . روايت بعدي هم قريب به همين مضمون است، آن‌گاه استناد فرمود حضرت به اينكه خدا فرمود: «﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾»[44] اين روايت هم كه مجمع نقل كرد ايشان نقل كرد كه «سمعت رسول الله» (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از حضرت امير نقل كرد كه «اشتري علي ثوباً فاعجبه فتصدق به»؛ پارچه‌اي را خريد و خوشش آمد و فوراً او را صدقه داد «و قال: سمعت رسول الله يقول من آثر علي نفسه آثره الله يوم القيامة بالجنة و من احب شيئاً فجعله لله قال الله يوم القيامه قد كان العباد يكافئون في ما بينهم بالمعروف و انا اكافيك اليوم بالجنة»[45] روايت بعدي[46] هم كه باز از مفضّل است، در همين زمينه است كه به «لن تنال» استشهاد شده است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] . سورهٴ نساء، آيهٴ 10.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 174.
[3] . سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[4] . سورهٴ ص، آيهٴ 71.
[5] . سورهٴ فجر، آيهٴ 20.
[6] . سورهٴ عاديات، آيهٴ 8.
[7] . سورهٴ ص، آيهٴ 32.
[8] . سورهٴ ص، آيهٴ 71.
[9] . سورهٴ معارج، آيهٴ 19.
[10] . سورهٴ معارج، آيهٴ 20.
[11] . سورهٴ زمر، آيهٴ 73.
[12] . سورهٴ کهف، آيهٴ 54.
[13] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 11.
[14] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 100.
[15] . سورهٴ معارج، آيهٴ 21.
[16] . سورهٴ ص، آيهٴ 72.
[17] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 14.
[18] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 14.
[19] . سورهٴ توبه، آيهٴ 55.
[20] . سورهٴ عاديات، آيات 6 ـ 8.
[21] . سورهٴ فجر، آيهٴ 20.
[22] . سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[23] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 164.
[24] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[25] . سورهٴ نمل، آيهٴ 44.
[26] . سورهٴ صف، آيهٴ 11.
[27] . الوافي، ج26، ص424.
[28] . سورهٴ توبه، آيهٴ 28.
[29] . سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[30] . سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[31] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 67.
[32] . الکافي، ج8، ص312.
[33] . سورهٴ انسان، آيهٴ 8.
[34] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 67.
[35] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 100.
[36] . سورهٴ انسان، آيهٴ 8.
[37] . مجمع‌البيان، ج2، ص792و793؛ الکشاف، ج1، ص384؛ التفسيرالکبير، ج8، ص289.
[38] . مجمع‌البيان، ج2، ص793؛ الکشاف، ج1، ص385؛ التفسيرالکبير، ج8، ص289.
[39] . سورهٴ کهف، آيهٴ 13.
[40] . سورهٴ بقره، آيهٴ 83.
[41] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[42] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص363.
[43] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص363.
[44] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص363.
[45] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص364.
[46] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص364.