درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 90 الی 91

 

﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾﴿90﴾﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‌ءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدي بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرينَ﴾﴿91﴾

شرايط پذيرش توبه

خلاصه اين دو كريمه آن است كه گرچه توبه انسان صالح مقبول است، آنها كه ﴿تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا﴾[1] ولي كساني كه اصراري بر كفر و عصيان ورزيدند و در آخر عمر براساس اضطرار، توبه صوري آوردند كه اگر باز برگردند همان انحراف قبلي را دنبال مي‌كنند كه نظير اينكه جهنميها اگر از جهنم بيرون بيايند ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾[2] اين توبه آنها مقبول نيست.

مطلب سوم آن است كه اگر كسي كافراً رخت بربندد عذاب او قطعي است. پس سه مسئله شد: مطلب اول اينكه اگر كسي گناه كرد ـ چه كفر چه غير كفر ـ و واقعاً توبه كرد و صالح شد توبه او مقبول است؛ مطلب دوم اينكه اگر كسي كافر شد بعد از ايمان و بر كفرش اصرار ورزيد و سرانجام در اثر اضطرار و مشاهده نشانه‌هاي مرگ ايمان آورد، چون اين توبه او صوري است و واقع نيست مقبول نيست، به شهادت اينكه فرمود: ﴿وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ يعني به همين تائبين مي‌فرمايد، همينهايي كه ﴿كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ به همينها مي‌فرمايد ﴿وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ يعني اينها منغمر در ضلالت‌اند چگونه توبه ضال، مقبول باشد؟ [بلكه] توبه كسي مقبول است كه ضال نباشد [و] صالح باشد.

پرسش:..

پاسخ: غرض اين است كه اين همان است چون دارد ﴿وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾.

پرسش:...

پاسخ: در هر حالي باشد باز هم مقبول نيست بله، چرا؟ چون توبه اينها توبه صالح و صادق نيست، ملاك عدم مقبوليت توبه اينها اين است كه توبه اينها توبه نصوح و صادق نيست.

جبران ناپذيري كفر در قيامت

مطلب سوم آن است كه اگر كسي كافراً رخت بربندد هيچ راهي براي پذيرش او نيست، نه شفاعت نصيبش مي‌شود نه از راه روابط مي‌تواند مشكلي را حل كند، نه با ضوابط مي‌تواند مشكلي را حل كند. انسان اگر در دنيا آسيبي ديد مشكل خود را يا خود حل مي‌كند اگر نيازي به غير نداشته باشد، اگر خود توان حل نياز را داشت؛ منتها كمبودي داشت ديگري او را در رفع نياز ياري مي‌كند، اين مي‌شود نصرت، اين دو مطلب و اگر به هيچ وجه توان رفع نياز را نداشت ديگري ولايت او را به عهده مي‌گيرد نه نصرت او را، چون وليّ عهده‌دار كار مُوَليّ عليه است، بر خلاف ناصر كه ناصر، متمِّم كار منصور است نه وليّ. مثل كودك، كودك ناصر ندارد وليّ دارد؛ اما جوان ناصر دارد، پدر نسبت به كودك وليّ است؛ اما نسبت به جوان بزرگسال ناصر است، اين سه مطلب يا خود به استقلال رفع مشكل را به عهده مي‌گيرد يا خود مشكل را حل مي‌كند كمبودش را ديگران كمك مي‌كنند، مي‌شود نصير يا خود هيچ‌گونه توان حل مشكل را ندارد كل كار را به ديگري واگذار مي‌كند، اين مي‌شود وليّ. كافر در قيامت به هيچ وجه خود عهده‌دار حل مشكل نيست، زيرا چيزي را از خود انسان نمي‌پذيرند اگر هم كره زمين، كره طلا ‌باشد به فرض و دو برابر او را اين شخص در اختيار داشته باشد به فرض و بدهد آن روز، روز كفاره و فديه نيست ﴿لاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ﴾[3] اصلاً روز كفاره نيست يعني عديل و بديل و فدا در آن روز راه ندارد. كفاره سيئات در دنياست، آن روز ﴿لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ﴾ و امثال ذلك. گاهي تعبير نفي قبول است بالقول المطلق، گاهي به عنوان نفي جنس اصلاً در آن روز ﴿وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ﴾[4] و مانند آن.

عدم پذيرش شفاعت، فداء و نصرت، براي كافران در قيامت

پس خود شخص نمي‌تواند مشكل را حل كند، نصير و وليّ هم كه شاهدانند به كمك او نمي‌شتابند، چون هيچ شفيعي بدون اذن خدا شفاعت نمي‌كند و خداوند فقط درباره كساني اذن مي‌دهد كه دين او مرضي حق باشد ﴿مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾[5] و در جاي ديگر هم فرمود ﴿لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي﴾[6] يعني اگر در آية الكرسي فرمود شفاعت، بدون اذن نيست در جاي ديگر آن مأذونها را مشخص كرد كه مرضيّ الدين، مأذون‌اند.

مرضي الدين هم بايد مسلم باشد، چون ديني كه مرضي خداست و خدا‌ پسند است همان است كه در سوره ‌«مائده‌» مشخص شد ﴿وَ رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا﴾[7] قهراً اگر كسي مسلم نبود، مرضي الدين نيست وقتي مرتضا نبود مأذون نيست كسي از آنها شفاعت كند، وقتي مأذون نبود به نحو نفي جنس مي‌شود ‌«لا شفاعة‌» اما اين نه به آن معناست كه در آنجا شفاعت نيست، شفاعت فراوان هست ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾[8] معلوم مي‌شود شفاعت هست، شافعين فراواني هستند؛ منتها به حال اينها نافع نيست. خب، در قيامت اگر كسي بخواهد براساس مسائل مالي مشكلش را حل كند آنجا سخن از مال نيست، بخواهد براساس نصرت و ولايت مشكلش را حل كند مقدور نيست، بخواهد براساس روابط و دوستي و رفاقت و امثال ذلك حل كند ﴿لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميمًا﴾[9] اصلاً دوست حميمي و دوست حميم و گرم به سراغ دوست ديگر نخواهد رفت در قيامت؛ هيچ دوست حميمي و صميمي يعني آن دوستي كه گرم است دوستي‌اش گرم است اين هرگز به سراغ دوست ديگر نخواهد رفت، خودش اين‌قدر مشكل دارد كه به سراغ ديگران نخواهد رفت، اگر هم مشكلي نداشته باشد مأذون نيست. خب، در دنيا راه‌ها همين است ولي در آخرت مي‌فرمايد كار به قدري دشوار است كه انسان نه تنها حاضر است كه كره زمين يا دو چندان او پر از طلا باشد و بدهد و از آن عذاب، نجات پيدا كند، بلكه حاضر است فرزندانش را هم قرباني كند. اينكه براي آنها دينش را در دنيا باخت اينكه به مال و فرزند آن‌قدر دل بسته بود كه دين را فداي آنها كرد، امروز حاضر است مال و فرزند را فداي خود بكند اين هم يك بخش، آن را در سورهٴ مباركهٴ ‌«معارج‌» بيان فرمود[10] .

اين كه براي مال و فرزند دينش را باخت، امروز حاضر است كل مال را و همه فرزندان را قرباني كند و نجات پيدا كند و از او قرباني قبول نمي‌كنند.

عدم تأثير فداء براي نجات از عذاب قيامت

در سورهٴ مباركهٴ ‌«معارج‌» آيهٴ ده به بعد اين است ﴿وَ لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميمًا﴾ اصلاً دوستي به سراغ دوست در قيامت نمي‌رود، چون ﴿اْلأَخِلاّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ﴾[11] ﴿يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيهِ﴾؛ آنها مبصر مي‌شوند ديده مي‌شوند، به شما نشان مي‌دهيم، تبصير مي‌كنيم، شما را بصير مي‌كنيم [و] آنها مورد بصارت شما قرار مي‌گيرند شما مي‌بينيد كه يك انسان تبهكار علاقه‌مند است كه فرزندانش را قرباني كند ﴿وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخيهِ ٭ وَ فَصيلَتِهِ الَّتي تُؤْويهِ ٭ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ جَميعًا ثُمَّ يُنْجيهِ﴾؛ همه دوستان را قرباني كند تا خودش نجات پيدا كند اين شدني نيست. اين مراحل چندگانه را قرآن كريم در كنار هم تبيين كرد، فرمود اگر ما في الارض در اختيارشان باشد و دو برابر هم باشد، حاضرند فديه بدهند و نجات پيدا كنند ولي پذيرفته نمي‌شود.

بي‌همتايي و دردناك بودن عذاب قيامت

آيهٴ 47 سورهٴ ‌«زمر‌» اين است ﴿وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ چون هيچ عذابي مثل عذاب ذات اقدس الهي نيست، مي‌فرمايد ﴿لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾[12] اصلاً مقدور نيست. اين‌چنين نيست كه اگر كسي را در آتش مرتب بسوزانند اين نظير سوخت و سوز جهنم باشد، چون آنچه در دنيا دارد مي‌سوزد در يكي از گوشه‌هاي ذهنش اميدي بسته است كه يك وقت انتقام بگيرد، همين او را راحت و سبك مي‌كند، اين يك. يا خود را بي‌گناه مي‌پندارد و تبهكاريهايش را توجيه مي‌كند، مي‌گويد من بالأخره اين رنج را تحمل مي‌كنم در تاريخ زنده يادم اين دو ولي در قيامت، كل واقع روشن مي‌شود كه نه قدرت انتقام دارد و نه حق با او بود راهي هم براي جبران ندارد. اين است كه تعذيب الهي در قيامت همتا ندارد كه كسي بتواند در دنيا مثل عذاب قيامت، كسي را معذب كند ﴿لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ﴾. خب، اين سه مسئله پس كنار هم هماهنگ‌اند.

شرط پذيرش توبه قبل از مرگ

اما مطلب اول كه توبه اگر نصوح و خالص باشد قبول مي‌شود ولو آخرين لحظه حيات آدم ولو يك لحظه مانده به مرگ؛ اما واقعاً ايمان بياورد، مثل كسي را كه دارند اعدام مي‌كنند او پشيمان شد، مي‌گويد چرا عذاب دنيا و آخرت را با هم تحمل كنم در دنيا آسيب ديدم در آخرت چرا معذب باشم، واقعاً مؤمن باشم. اين شخص، توبه او مقبول است، همان‌طوري كه جناب طبري گفتند و اشكالات مرحوم شيخ طوسي وارد نبود. روايتي را كه در كتاب شريف نور الثقلين ذيل همان آيه سورهٴ ‌«نساء‌» يعني ﴿لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ﴾[13] ذيل آن آيهٴ، اين حديث را در تفسير نور الثقلين از من لا يحضر الفقيه مرحوم اين بابويه قمي (رضوان الله عليه) نقل كردند.

پرسش: ...

پاسخ: فرقي در تكليف اصول و فروع نسبت به كافر و مسلم نيست، چون آن قبلي هم كافر بودند ديگر، آن ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا﴾[14] آنها هم كافران بودند كه خدا استثنا كرده ديگر، معلوم مي‌شود كه اينها كساني‌اند كه واقعاً توبه كردند، چه كافران چه مسلم‌مان همه اينها به اصول و فروع يكسان مكلف‌اند، اگر آناًماي قبل الموت واقعاً توبه كنند خب، هيچ دليلي براي عدم قبول نيست حالا ببينيم روايتي كه در ذيل آن آيه است و مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب شريف من لا يحضر الفقيه نقل كرد چيست «قٰالَ رَسُولُ الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) في آخر خطبةٍ خطبها»؛ آن آخرين خطبه‌اي كه حضرت قرائت كردند اين است كه فرمود: «مَن تابَ قبلَ مَوته بِسنةٍ تاب الله عليه»؛ اگر كسي يك سال قبل از مرگ توبه كرد، توبه او مقبول است «ثم قال وانّ السنة لكثيرةٌ»؛ يك سال زياد است «مَنْ تٰابَ قَبْل موتِه بشهرٍ تٰابَ الله عليه ثم قال إنّ الشهر لَكثيرٌ و مَن تاب قبلَ موته بيومٍ تاب الله عليه ثم قال انّ يوماً لكثيرٌ و مَنْ تٰابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بساعةٍ تٰابَ اللهَ عليه ثم قٰالَ و إنّ الساعةَ لكثيرة» ساعت به اصطلاح روايات همان شصت دقيقه نيست يعني يك لحظه، يك دقيقه، چند دقيقه فرمود: «و إنّ الساعة لكثيرة ومن تابَ و قد بلَغتْ نفسُه هذه»؛ روحش به اينجا بيايد «و اهوي بيده الي حلقه تابَ الله عليه»[15] ؛ خدا توبه‌اش را قبول مي‌كند. خب، اين كسي است كه توبه‌اش مقبول است در ذيل همين روايت، حديث ديگري را مرحوم مؤلف شريف نور الثقلين از صدوق (رضوان الله عليه) [از] من لا يحضره الفقيه نقل مي‌كند «و سُئِلَ الصادق (عليه السلام) عن قول الله عز و جل ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾ قال ذلك اذا عاين امر الآخرة»[16] يعني عندالاحتضار، عندالاحتضار يعني كسي كه آناماي قبل الموت نيست، ديگر مات.

اقسام توبه

پرسش: ...

پاسخ: آن مطلب مطابق با مطلب سوم است كه يعني بعد الموت ديگر قبول نيست، كافراً بميرد؛ اما همين كه ‌«‌دعاين»[17] يعني عزرائيل (سلام الله عليه) را ديد ديگر تمام شد، تكليف از او منقطع شد، او مكلف نيست ‌«لا بالاصول و لا بالفروع‌» نه اينكه توبه بر او واجب است مع‌ذلك مقبول نيست، اين فرض صحيح ندارد كه كسي مكلف باشد به امري، تكليف هم بالعقل و الشرع كه اگر آن تكليف را امتثال نكند معاقب باشد، مع‌ذلك اگر آن تكليف را امتثال كرد خالصاً و مخلصاً خدا قبول نكند، اين‌طور كه نيست، پس برابر آن روايت اُوليٰ، توبه انساني كه خالصاً لوجه الله توبه كرد مقبول است ولو آناماي قبل الموت باشد. البته حق ناس حسابش جداست، ديوني كه دارد حسابش جداست، قضاي صلواتها و صيامها و حج حسابش جداست، اين اصل حكم تكليفي برداشته شده آن آثار وضعي و قضا و اينها حسابش البته محفوظ است. اگر آناماي قبل الموت كه حال، حال اختيار است يعني در اين عالم است نه وارد نشئه برزخ شده باشد، كاملاً شاعر است و مُدرِك است و عاقل است و مريد و مختار اين البته مقبول است؛ اما همين كه از اين لحظه گذشت ديگر طب مي‌گويد او از نظر ما زنده نيست و خودش با اين چشمي كه دارد هيچ كس را نمي‌بيند فقط عزرائيل (سلام الله عليه) را با آن چشم مي‌بيند، اين كل تكاليف از او برداشته شد [و] هيچ تكليفي ندارد. چون تكليفي ندارد كار او، كار نائم است اثري بر او مترتب نيست، اين روايت دوم و اگر كافراً بميرد در آنجا چيزي از او مقبول نيست ﴿لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ﴾[18] نه خليل و رفيق و رابطه بازي است، نه شفاعت و ضابطه بازي، چون او منقطعاً رفته، او كسي است كه ارتباطش را از ذات اقدس الهي قطع كرد و رفت، لذا ضوابط يعني شفعا به حال او نافع نيستند، روابط يعني ﴿خُلَّةٌ﴾، خليل، حميم [و] دوست به سراغ او نخواهند آمد ﴿لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميمًا﴾[19] اصولاً عشيره مي‌شود فصيله يعني اين بستگان و ارحام كه در دنيا معاشر او بودند و از اين جهت اين بستگان و فاميل را عشيره مي‌گفتند برابر سوره ‌«معارج‌» همين عشيره مي‌شود فصيله، چرا فصيله مي‌گويند؟ چون ‌«كلٌ ينفصل عن الآخر‌» چرا در دنيا عشيره مي‌گفتند؟ چون ‌«كلٌ يعاشر مع الآخر‌» همين عشيره مي‌شود فصيله ﴿وَ فَصيلَتِهِ الَّتي تُؤْويهِ﴾[20] اين است كه در دنيا يكديگر را مأوا مي‌دادند، مسكن مي‌دادند حالا در آخرت يكديگر را طرد مي‌كنند.

 

عدم پذيرش توبه گمراهان و كافران

در سورهٴ مباركهٴ ‌«نساء‌» فرمود: ﴿وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّي تُبْتُ أَْلآنَ﴾ كه اين مطلب دوم است ﴿وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ﴾ كه اين مطلب سوم است، اين ﴿أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابًا أَليمًا﴾[21] كه براي مطلب دوم و سوم است، در همين آيه محل بحث سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» مبسوطاً از هم جدا شده، فرمود: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ چرا براي اينكه ﴿أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ نه اينكه ‌«كانوا ضالين‌» هم اكنون ضالون‌اند، توبه ضال كه مقبول نيست.

پرسش: ...

پاسخ: نه؛ چون ضال است توبه‌اش قبول نيست وگرنه هرگز ذات اقدس الهي كسي را امر نمي‌كند به چيزي و آن شخص مأمور، امتثال بكند بعد خدا قبول نكند، اين‌طور نيست كه ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‌ءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدي بِهِ﴾ اگر فرضاً به اندازه كل زمين، او طلا مي‌داشت و در آيات ديگر دارد اگر دو برابر هم بود طلا داشت ﴿وَمِثْلَهُ مَعَهُ﴾[22] هرگز از او قبول نمي‌شد.

بررسي تأثير توبه در رفع عذابهاي دنيوي و اخروي

گاهي نظير مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) در تبيان به آن آيه سورهٴ ‌«غافر‌» استشهاد مي‌كند كه توبه در حال آناماي قبل الموت يا مشاهده آثار مرگ نه احتضار، مشاهده آثار مرگ مقبول نيست، نظير سورهٴ «غافر‌» كه مرحوم شيخ در تبيان استدلال فرمودند: ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكينَ ٭ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ في عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ﴾[23] به اين آيات استشهاد مي‌كند كه اگر كسي نافرماني را ادامه داد تا هنگام نزول عذاب، وقتي بأس و عذاب الهي را ديد، آن‌گاه گفت ‌«آمنت‌ُ» اين ايمان مسموع و مقبول نيست و اين سنت خداست[24] ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكينَ﴾ مي‌فرمايد ﴿فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا﴾. جواب اين بيان مرحوم شيخ طوسي و امثال ايشان (رضوان الله عليهم) اين است كه اين مربوط به عذابهاي دنياست، درباره عذاب دنيا اين است، لذا جريان قوم يونس را استثنا كرده و اما آن عذابهاي كلامي، استثناپذير نيست يعني آنچه مربوط به حال احتضار است استثناپذير نيست، آنچه مربوط به مطلب سوم يعني قيامت است استثناپذير نيست، آنچه در سورهٴ ‌«‌غافر» آمده مربوط به عذاب دنياست، عذاب دنيا گاهي استثناپذير است، نظير آيهٴ 98 سورهٴ ‌«يونس‌» كه فرمود: ﴿فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلي حينٍ﴾[25] ؛ سنت ما بر اين بود كه وقتي عذاب را بر قومي نازل كرديم بايد آنها معذب مي‌شدند و ايمان حين مشاهده عذاب نافع نبود مگر جريان قوم يونس كه ايمان آوردند ما عذاب را برطرف كرديم، آن وقت اين مي‌شود براي دنيا، آن توبه‌اي كه فعلاً محل بحث است براي برزخ است و براي مسئله قيامت، اينها دو باب جداي از هم‌ هستند.

 

سرّ عدم پذيرش توبه از گمراهان و منحرفان

خب اما اينكه توبه افرادي كه در حال ضلالت و انحراف دارند توبه مي‌كنند مقبول نيست نمونه‌اش در جريان جهنميهاست كه ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾[26] و نمونه ديگرش همين است كه در سورهٴ مباركهٴ ‌«توبه‌» آيهٴ 53 و 54 آمده كه به منافقين مي‌فرمايد ﴿قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ﴾؛ نفقات را و فايده انفاق را شرح مي‌دهد، مي‌فرمايد كه حالا به منافقين شما بگوييد چه با ميل چه بي‌ميل حالا مي‌خواهند براي مؤسسه عام المنفعه پولي جمع بكنند، گاهي منافق براساس بي‌ميلي مي‌بيند كه ديگران دارند كمك مي‌كنند براساس بي‌ميلي كمك مي‌كند، اينجا از او مقبول نيست. گاهي براساس شوق و علاقه مي‌بيند كه مؤسسه، مؤسسه خوبي است درمانگاه است، مدرسه است، راه است براساس شوق خدمت مي‌كند، مي‌فرمايد به منافقين بگوييد چه براساس ميل چه بي‌ميلي ﴿طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ خدمتي بكنيد از شما قبول نمي‌شود، براي اينكه تو داري يا براي نام يا براي نان كار مي‌كني نه براي خدا، عملي مقبول است كه هم حسن فعلي داشته باشد هم حسن فاعلي ﴿قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ﴾ چرا ﴿إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْمًا فاسِقينَ﴾ نه اينكه قبلاً آدم بدي بوديد حالا توبه كرديد الآن توبه شما مقبول نيست، خب خيلي از مشركين حجاز بودند كه واقعاً ايمان آوردند و جزء شهداي پاي ركاب پيغمبر شدند، اينها مشرك بودند، بعد توبه كردند و مسلمان شدند اسلامشان قبول شد، به درجات عاليه رسيدند، سابقه سوء اگر مستمر نباشد كه ضرري به پذيرش توبه ندارد.

 

عدم پذيرش توبه منافقان به سبب كفر آنان

فرمود سرّ اينكه ما توبه آنها را قبول نمي‌كنيم اين است كه ﴿وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُمْ كُسالي وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاّ وَ هُمْ كارِهُونَ﴾[27] ؛ فرمود سرّش اين است كه اين منافقين، درونشان كفر است، نماز هم كه مي‌خوانند با كسالت مي‌خوانند نه يعني كسالت صوري، خيلي هم ممكن است كه پيشاني اينها پينه ببندد، اشك هم بريزند نظير خوارج. فرمود اينها چون به خدا معتقد نيستند با كسالت نماز مي‌خوانند، وقتي سخن از خدا و قيامت است كراهت دارند، با اينكه با شوق و رغبت دارند براي درمانگاه كمك مي‌كنند؛ اما دلشان را كه بشكافي، مي‌بينند به خدا عقيده‌مند نيستند كراهت دارند به اين مسئله، لذا فرمود ﴿طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ كارتان مقبول نيست چرا، چون درونْ كفر است، نماز كه براساس بي‌علاقگي مي‌آوريد و انفاق را هم براساس بي‌ارادتي به خدا انجام مي‌دهيد، اين نشانه دنيا. پس فتحصل اگر توبه محقق شد، توبه‌اي كه تحت امر الهي است «‌أىّ موطن تحققت من‌ أىّ شخصٍ تحقق مقبول» است توبه‌اي كه با كفر و نفاق دروني آميخته باشد مقبول نيست «في أى موطن تحققت» حالت احتضار و همچنين قيامت ديگر، چون نشئه تكليف نيست، سخن از پذيرش توبه نيست.

‌«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا‌»

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 89.
[2] . سورهٴ انعام، آيهٴ 28.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 123.
[4] . سورهٴ بقره، آيهٴ 254.
[5] . سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[6] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 28.
[7] . سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[8] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 48.
[9] . سورهٴ معارج، آيهٴ 10.
[10] . سورهٴ معارج، آيات 10 ـ 14.
[11] . سورهٴ زخرف، آيهٴ 67.
[12] . سورهٴ فجر، آيات 25 و 26.
[13] . سورهٴ نساء، آيهٴ 18.
[14] . سورهٴ بقره، آيهٴ 160.
[15] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص133؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص457.
[16] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص133؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص458.
[17] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص133؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص458.
[18] . سورهٴ بقره، آيهٴ 254.
[19] . سورهٴ معارج، آيهٴ 10.
[20] . سورهٴ معارج، آيهٴ 13.
[21] . سورهٴ نساء، آيهٴ 18.
[22] . سورهٴ مائده، آيهٴ 36.
[23] . سورهٴ غافر، آيات 84 و 85.
[24] . ر . ك: التبيان، ج9، ص102.
[25] . سورهٴ يونس، آيهٴ 98.
[26] . سورهٴ انعام، آيهٴ 28.
[27] . سورهٴ توبه، آيهٴ 54.