69/09/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 86 الی 91
﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ﴾﴿86﴾﴿أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ﴾﴿87﴾﴿خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ﴾﴿88﴾﴿إ ِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾﴿89﴾﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾﴿90﴾﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدي بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرينَ﴾﴿91﴾
دليل عطف فعل ﴿شهدوا﴾ بر اسم در آيه
يك نكته ادبي است كه چگونه فرمود: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا﴾ اين ﴿وَ شَهِدُوا﴾ كه فعل است چطور عطف شد بر ﴿بَعْدَ إيمانِهِمْ﴾. جواب دادند كه آن ﴿بَعْدَ إيمانِهِمْ﴾ كه اسم است به منزله فعل است يعني «بعد أن آمنوا»، قهراً عبارت اين چنين خواهد شد: «كيف يهدي الله قوماً كفروا بعد ان آمنوا و شهدوا» كه اين فعل اگر بر آن اسم عطف شد، براي اينكه روح آن اسم به فعل برميگردد، نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آيهٴ هيجده آمده است كه ﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾.
پرسش: ...
پاسخ: آن جواب ثاني است كه نكته اينكه فعل بر اسم بعد ذكر شد اگر عطف بود بايد عطف فعل بر اسم باشد و محذوري دارد، لذا جواب دادند كه آن اسم در حكم فعل است. جواب ثاني اين است كه «واو» چون «واو» حال است محذوري ندارد كه قبلي اسم باشد و بعدي فعل. آيهٴ هيجده سورهٴ «حديد» اين است كه ﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ كه اين «اقرضوا» كه فعل است بر آن اسم عطف شد، سرّش اين است كه آن اسم، معناي فعل را در بر دارد يعني كساني كه صدقه دادند و قرض الحسنه دادند.
لعنت آسمانها و زمين بر كفّار
خب، عمده آن بحث كلامي است كه فرمود اينگونه از افراد خدا هدايتشان نميكند كه منظور هدايت پاداشي بود كه بحثش گذشت ﴿أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ﴾ كه همه گروه بر اينها لعنت ميفرستند، وقتي خدا و فرشتگان و مردم بر اينها لعنت ميفرستند چون كل جهان، زير پوشش مدبرات امر اداره ميشود پس آسمانها و زمين هم بر او لعنت ميفرستند، زيرا ملائكه كه مدبرات امرند اگر بر كسي لعنت بفرستند، موجوداتي كه تحت تدبير ملائكه هستند آنها هم لعنت دارند و معناي لعنت هم دور داشتن از رحمت است، چرا كسي كه كافر است همه موجودات، او را از رحمت دور ميدارند، براي اينكه اين در جهت خلاف همه موجودات دارد شنا ميكند. در آيات سابق گذشت كه ﴿أَ فَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[1] اگر كسي دين الهي را نپذيرد [و] تمرد كند، اين تمردش نسبت به ذات اقدس خدايي است كه همگان در پيشگاه او خاضع و منقادند، خب پس همه به يك سمت ديگر ميروند او در جهت خلاف همه دارد حركت ميكند، لذا همگان به او آسيب ميرسانند. اين لعنت ملائكه، لعنت آسمان و زمين يك لعنت لفظي ظاهراً نيست يعني همه اين موجودات در صدد دور داشتن او از رحمت خاصه الهياند، چون همه مسلماند، منقادند، دارند به سمت حق حركت ميكنند و او در جهت خلاف همه موجودات دارد حركت ميكند، لذا همه به او آسيب ميرسانند، از اين جهت فرمود ﴿أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: همانطوري كه درباره مؤمنين ميآيد كه اگر كه مؤمني رحلت كرد زمين نسبت به او گريه ميكند يا درباره طالبان علوم الهي دارد كه ماهيهاي دريا براي او طلب مغفرت ميكنند، طيور سما براي او طلب مغفرت ميكنند و مانند آن، همه اينها با آن لسان تكوينيشان از ذات اقدس الهي چيز مسئلت ميكنند يا زباني دارند كه ما زبان آنها را نميدانيم يا اگر هم زباني ندارند حالي دارند كه با حالتشان براي مؤمن طلب مغفرت ميكنند، قهراً عليه كافر هم نفريني دارند.
پرسش: ...
پاسخ: تشريع كه در آنها نيست، هم ميتواند قولي باشد هم ميتواند فعلي ولي هر دوي آن تكوين است، آنها در محدوده شرع نيستند كه براي آنها حلال و حرام و واجب و حرام و اطاعت و عصيان و بهشت و جهنم و پيامبر و امثال ذلك باشند كه مثلاً مكلف باشند به حدود شرعي ولي قولي دارند و فعلي دارند كه همه اينها تكوين است. خب، پس اگر كسي در جهت خلاف حركت كرد همه موجودات عليه او قدم برميدارند.
عصمت تكويني فرشتگان
پرسش: ...
پاسخ: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[2] كه در سورهٴ «انبياء» است و در آن سورهاي كه ملائكه، غلاظ و شداد را معرفي ميكنند، ميفرمايد ﴿لا يَعْصُونَ اللّهَ﴾[3] اينها عصمت تكويني دارند نه عصمت تشريعي نه يعني پيامبري دارند كه بر ايشان واجب كرده كه فلان كار حرام است و فلان كار واجب، انبيا معصوماند، ملائكه هم معصوماند؛ اما انبيا مكلفاند و شريعتي دارند و معصوماند ولي فرشتگان، شريعتي و مذهب خاصي كه به وسيله امام و پيغمبر تنظيم شده باشد و به بهشت و جهنم وعده و وعيد داشته باشند اينچنين نيست ولي عصمت آنها عصمت تكويني است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا؛ اختيارشان اختيار تكويني است؛ موجود مختارند و درك ميكنند قدرت دارند [و] ميتوانند تكويناً كارهاي گوناگون را انجام بدهند ولي منظماً به يك سمت حركت ميكنند.
پرسش: ...
پاسخ: ديگر حالا يك مقدارش اشاره شد، جن البته مثل انسان، مكلف است و مختار است؛ اما فرشتهها و موجوداتي كه زير پوشش تشريع نيستند، البته حكم كار آنها تكويني است.
عدم شمول استثنا در آيهٴ بر كافرانِ معاند و لجوج
خب، در اينجا استثنايي هم آمده كه فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾ كه توبه اينها مقبول است و اصلاح هم به همان وضع معنا شده است؛ منتها در سورهٴ مباركهٴ «بقره» مشابه همين مضمون، آيهٴ 160 فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحيمُ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر؛ يعني تشريع در آنجا نيست كه بر آنها چيزي واجب باشد، چيزي حرام باشد، مكلف باشند معصيتي داشته باشند، اطاعتي داشته باشند و امثال ذلك.
پرسش: ...
پاسخ: چرا ديگر؛ بله در نظام تكويني هر معلولي از علت خود، حقشناسي ميكند از او فيض ميگيرد از مجاري فيض مدد ميگيرد، اين چنين نيست كه اگر موجودي، موجود تكويني شد فيض را از ماده بالاتر دريافت نكند يا حق شناس نباشد كه، خب.
پرسش: ...
پاسخ: اين، نه اينكه رفتند جهنم و از جهنم بيرون ميآيند، چون آنجا ديگر جاي توبه نيست. الآن كه در دنيا هستند تهديد ميكند، ميفرمايد اگر كسي ايمان آورد بعد كفر ورزيد و حق براي او روشن شد او اهل جهنم است، خالد است اين كيفر او، مگر كسي توبه كند، نه اينكه اين «الاّ»اي كه بعد ذكر شده است استثناي خارجي باشد، [بلكه] استثناي علمي است، نه اينكه اينها در خارج كافراً ميميرند، ميروند جهنم و آنجا توبه ميكنند و بيرون ميآيند، اين استثناي علمي است يعني الآن هم ميشود گفت كه اگر كسي فلان كار را بكند ده سال در زندان است مگر اينكه قبل از دستگيري توبه كند، نظير ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ﴾[4] يعني قبل از دستگيري، توبه كند اينجا هم مگر كسي كه قبل از مرگ توبه كند، نه اينكه اين «الاّ» استثناي خارجي است كه اينها كافراً ميميرند در جهنم ميروند مخلد هستند و اگر توبه كردند از آنجا بيرون ميآيند، اين استثناي علمي است نه خارجي خب.
آنگاه به دنبالش ميفرمايد اينكه گفته شد ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾ براي همه نيست، براي كسي است كه طبق جري عادي، اول مؤمن بود بعد غرايزي [و] علل و عوامل ديگري وادارش كرده كه منحرف بشود، كفر ورزيد و با اينكه حق براي او روشن شد مرتد شد، اين اگر توبه كند راه باز است. ولي كسي كه لجوجانه و عنودانه كفر ميورزد؛ عالماً عامداً معانداً كفر ميورزد توبه چنين آدمي هم مقبول نيست، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ اين ﴿أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ آوردن اسم اشاره، با اينكه اسم اينها نزديك بود [و] اسم اشاره دور آوردن؛ نفرمود «هؤلاء» فرمود و «اولئك» با اينكه الآن صحبت همانهاست يا نفرمود «هُم»، بلكه اين «هُم» را به صورت ضمير فصل آورد، تعبير از آنها به «اولئك» كه نشانه بُعد آنهاست، تخلل ضمير فصل به نام «هم»، معرفه بودن خبر با «الف و لام» اين لسان، لسان حصر است يعني اينها هستند كه ضاليناند خب، توبه اينها مقبول نيست.
بيان طبري در نقد و بررسي دلائل قبول نشدن توبه كافران
اينجا همان سخني است كه جناب طبري داشت و نقدي كه مرحوم شيخ طوسي چرا توبه اينها مقبول نيست، چهار وجه در ذيل اين آيه هست كه اين وجوه چهارگانه را مرحوم شيخ (رضوان الله عليه) در تفسير شريفشان تبيان. بيان كردند. قبل از ايشان جناب طبري در تفسيرشان بيان كردند كه آيا اينها كسانياند كه توبه از آن كفر زائد دارند، نه از اصل كفر ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ﴾ اول مؤمن بودند، بعد كافر شدند و در كفرشان طغيان كردند: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا﴾ بعد از اين كفر زائد و معاصي حال الكفر، توبه كردند نه از اصل كفر. اين گفتند كه اين توبه مقبول نيست اين يك، قسم دوم آن است كه اينها توبهشان توبه مخلصانه نيست، چون دارد ﴿أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ توبه واقعي نيست اگر توبه واقعي باشد مقبول است، چون توبه واقعي نيست، لذا مقبول نيست به قرينه اينكه فرمود: ﴿أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ زيرا خداوند توبه هر تائبي را ميپذيرد ولي اينها چون مخلصاً توبه نكردهاند توبه اينها مردود است؛ قسم سوم و قول سوم اين است كه ﴿لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ يعني اينها كسانياند كه كفر و مزيد كفرشان همچنان مستمر است تا حين مرگ، وقتي كه مرگ فرا رسيد ميخواهند توبه كنند [ولي] توبه اينها مقبول نيست. جناب طبري آن حرفهايي را كه از بعضي از صحابه و بعضي از تابعين نقل كرده است، ميگويد اين قول كه ما بگوييم آيه ناظر به عدم قبول توبه كافر حين موت است اين قول تام نيست، زيرا هنگام مرگ اگر قبل از مرگ، كافر توبه كند و مسلمان بشود توبه او پذيرفته است، براي اينكه همه فقها اتفاق دارند كه اگر طرفة العيني كافر، قبل از مرگ ايمان بياورد، اسلام بيارود
پرسش: ...
پاسخ: حالا آنجا كه فرمود: ﴿آْلآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ﴾[5] بر اينجا هم تطبيق خواهد شد كه ببينيم كه آنجا محذورش چيست. در تفسير طبري اينطور آمده كه اگر كافري قبل از موت، طرفة العين قبل از مرگ، اسلام بياورد به اتفاق همه فقها اسلام ايشان مقبول است و ايشان را در قبرستان مسلمانها دفن ميكنند، نماز ميت يعني نماز بر او بر ساير مسلمانها واجب است و ارث او به ورثه مسلمان ميرسد و اگر وارث او كافر بود از اين مورث مسلم ارث نميبرد و ساير احكام اسلامي و انسان بيش از دو حال ندارد يا در دنياست يا در آخرت است، اگر مُرد كه تكليف ندارد، اگر زنده است مكلف است و چون مكلف است توبه او مقبول، اين خلاصه بيان جناب طبري در تفسيرشان.
نقد شيخ طوسي در بيان طبري دربارهٴ توبه كافران
مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) ميفرمايند اين چند تا اشكال دارد، زيرا صرف اجراي احكام، دليل بر پذيرش توبه نيست. مرحوم شيخ در تبيان فرمايششان اين است كه «لا يجوز تأويل من قال لن تقبل توبتهم عند حضور موتهم قال» حرف طبري را كه نقل ميكند، ميفرمايد «و هذا الذي قاله ليس بصحيحٍ»؛ اين فرمايش طبري پيش ما تام نيست «لانه لا يمتنع ان نتعبد باجراء احكام الاسلام عليه و ان كان اسلامه علي وجه من الالجاء لا يثبت معه استحقاق الثواب عليه»؛ شما از ترتب چند تا حكم فقهي خواستيد آن مسئله كلامي را اثبات كنيد، در حاليكه هيچ تلازمي نيست، چون تلازمي بين مسئله كلامي و مسئله فقهي نيست، نميشود از احد المتلازمين پي به ملازم ديگر برد. گاهي ممكن است ما متعبد بشويم به اجراي احكام فقهي، در حاليكه از نظر مسئله كلامي آن شخص كافر است، نظير اينكه منافق همه احكام اسلام بر او بار است او طاهر است و با مسلمين زندگي ميكند ولي از نظر حكم كلامي، كافر است باطنش كافر است و ما احكام اسلام را بر او جاري ميكنيم، چون تلازمي بين احكام فقهي و مسائل كلامي نيست، ممكن است كه ما متعبد بشويم به اجراي احكام اسلام بر او، بدون اينكه توبه او قبول شده باشد: «لانه لا يمتنع ان نتعبد باجراء احكام الاسلام عليه و ان كان اسلامه علي وجه من الالجاء لا يثبت معه استحقاق الثواب عليه» نشانهاش اين است كه «كما انا تعبدنا باجراء احكام الاسلام علي المنافقين و ان كانوا كفاراً» پس اين جواب اول.
آنگاه ريشه مسئله را مرحوم شيخ اين چنين تبيين ميكنند كه چرا اسلام عند الموت مقبول نيست، براي اينكه اسلام عند الموت براساس الجا و اضطرار است و فعل آدم ملجأ، فعل مكره است نه اختيار و فعل مكره، اثري ندارد اين هم يك قياس به صورت شكل اول كه اين فعلش مكره است، فعل مكره سودي ندارد پس توبه كافر عند الالجاء سودي ندارد، اين وجه دوم «و انما لم يجز قبول التوبه في حال الالجاء اليه لان فعل الملجأ كفعل المكره في سقوط الحمد و الذم» اين هم دو، اشكال سوم آيه مباركه قرآن است كه خدا فرمود: ﴿وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّي تُبْتُ أَْلآنَ﴾[6] ؛ خداوند فرمود كساني كه عند الموت توبه ميكنند توبه آنها مقبول نيست، چه اينكه در آيه ديگر فرمود: ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكين ٭ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا﴾[7] ؛ آنها كه عذاب را ديدند ايمان آوردند و ايمان «عند رؤية العذاب» نافع نيست، اين خلاصه سه اشكال[8] مرحوم شيخ بر جناب طبري و اگر اينچنين نباشد آنگاه خداوند توبه را قبول ميكند: «فاما اذا عاد في الذنب فلا يعود اليه العقاب الذي» كذا و كذا، اگر اينچنين نباشد خدا توبه همه را قبول ميكند. مرحوم امين الاسلام در مجمعالبيان نوعاً فرمايشات مرحوم شيخ را منظم كرده است، گاهي هم كم و بيش اضافاتي دارند؛ اما اينجا محترمانه اين سخن را نميپذيرند ـ فرمايش مرحوم شيخ را ـ اما چيزي هم به عنوان نقل و نقد ندارند خب[9] ، اين خلاصه سخنان جناب طبري و مرحوم شيخ.
تحقيق در مسئلهٴ قبولي توبه كافران
ولي تحقيق در مسئله آن است كه ـ براساس بحثهاي كلامي ـ گرچه تفكيك ممكن هست يعني ممكن است كسي به احكام اسلام محكوم باشد ولي واقعاً مسلمان نباشد؛ اما اين با قرينه همراه است و اگر قرينهاي در كار نبود تا آنجا كه جاي تكليف است؛ آناًماي قبل الموت، آناًماي قبل الموت اين شخص آيا مكلف هست يا مكلف نيست، اينكه مرحوم شيخ فرمود «فعل الملجأ كفعل المكره» اين تشبيه، در مسائل كلامي سودي ندارد. اگر كسي به پاي دار اعدام رفته [و] ميداند بعد از يك دقيقه اعدام ميشود، همه احكام تكليف بر او بار است: آيا مكلف است يا مكلف نيست، اگر يك بد بگويد به پاي او مينويسند و گناه محسوب ميشود يا نه، آري اگر مكلف است كما هو الحق و اگر همه معاصي او مكتوب است كما هو الحق، محسنات و اطاعات او هم مكتوب است، اگر مكلف است توبه بر او واجب است، اگر توبه بر او واجب است فرض ندارد كه توبه واجب باشد ولي خدا قبول نكند ـ با اطلاقات ادله توبه ـ اگر اين شخص رفت بالاي دار، در حين خفه شدن است؛ طوري است كه ديگر نه حرف كسي را ميشنود و نه كسي را ميبيند ولي فرشتگان (عليهم السلام) را يا غضب يا قهر يا مهر را دارد ميبيند يعني چشمش باز است، بستگان و حاضران را نميشناسد و واقعاً هم نميبيند، چون چشم محتضر ديگر اينها كه در كنار بستر او هستند واقعاً نميبيند؛ اما فرشتگان (عليهم السلام) را ميبيند و اگر انسان، صالح باشد معصومين (عليهم السلام) را ميبيند اين حال، حال تكليف نيست حرف ميزند، مثل حرف نائم است، حرف او در اختيار او نيست در اختيار ملكات اوست، مگر انسان خوابيده حرف نميزند ولي حرف او در اختيار آن ملكات قبلي است كه در زمان بيداري كسب كرد، لذا اثري به حرف خوابيده مترتب نيست؛ نه ثواب دارد نه عقاب، حرفي كه محتضر ميزند چه بد بگويد معصيت نيست، چه خوب بگويد اطاعت نيست اين بازده آن ملكات نفساني است، اين هيچ اثر فقهي ندارد؛ در آن حال به كسي سلام بكند جواب سلام واجب نيست، چون او مثل نائم، مگر نائم اگر كسي را سلام كرد جواب سلامش واجب است او فعلش فعل مختار نيست، فعل براساس قصد نيست؛ اما اگر كسي آناًماي قبل الموت فهميد مرگ حق است، اين هم ميتواند نظير ابوجهل، عنودانه بميرد هم ميتواند نظير ديگري، منقاداً بميرد مكلف است بر همه حرفهاي او حساب ميشود؛ اگر بد گفت معصيت است [و] اگر كار خير كرد اطاعت است، در اين حال مكلف است. اگر مكلف است توبه بر او واجب است، اگر توبه بر او واجب است چرا قبول نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: آن مسئله كلامي، يقيناً مقبول است «كما افتي به الشهيد(رضوان الله عليه)» ولي مسئله فقهي، تعبداً اين چهارتا حكم فقط بر او مترتب است، لذا بين زن و مرد فرق است، با اينكه در مسائل عقلي بين زن و مرد فرق نيست؛ اما از نظر اينكه خدا وعده داد اطلاقات ادله كه شامل ميشود، پس آن جواب اول و نقد اول مرحوم شيخ طوسي تام نيست، فرمايش جناب طبري تام است يعني انسان يا مرده است يا زنده، حرف ايشان در تفسير اين است كه انسان يا مرده است يا زنده، قبل الموت مكلف است چون مكلف است بايد آثار تكليف بار باشد، بعد الموت كه مكلف نيست، دالان انتقالي بين الموت و الحيات هم كه نداريم[10] آن ﴿ثُمَّ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيي﴾[11] معناي ديگري دارد وگرنه انسان نه مرده باشد نه زنده كه نيست، پس قبل الموت تكليف هست بعد الموت كه وارد آن نشئه ميشود تكليف رخت برميبندد.
پرسش: ...
پاسخ: نه خب تعبد چرا، تعبد تفكيكپذير است، همين فرمايشي كه مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) فرمودند درباره منافق نشانه خوبي است براي تفكيك ديگر، چون منافق واقعاً كافر است ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعًا﴾[12] اما براساس مسائل فقهي البته پاك است، كافر نجس است گفتهاند مشهور، اين گفتند پاك است كافر مهدور الدم است، اين مهدور الدم نيست و دهها مسائل فقهي ديگر كه بين كافر و منافق فرق است ولي از نظر مسئله كلامي هيچ فرقي نيست، اين يك مطلب.
مطلب ديگر آن است كه آن استشهادي كه جناب شيخ فرمودند به عنوان جواب ثاني آن هم ناتمام است، چون آنجا امكان ميآورد و محفوف به قرينه است يعني منافق واقعاً كافر هست و واقعاً توبه او مقبول نيست، اين تفضلي است در اجراي احكام فقهي براساس تعبد، بر خلاف عقل نيست. ولي كافر كه آناًماي قبل الموت مسلمان شد، واقعاً مسلمان شد واقعاً توبه كرده است و به تكليف خود واقعاً عمل كرده و ذات اقدس الهي هم كه حتماً قبول ميكند، اين مثال با ممثل فرق ميكند و به تعبير ديگر قياس مع الفارق است.
ميماند جواب سوم مرحوم شيخ، جواب سوم مرحوم شيخ استشهاد به آيهاي است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ هفده به بعد مشخص فرمود، فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللّهُ عَليمًا حَكيمًا ٭ وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّي تُبْتُ أَْلآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ﴾[13] ؛ فرمود توبه را خدا بر خود، از باب ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[14] براي كسي قرار داد كه معصيت ميكند ﴿يَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ براساس جهالت، ناداني نه براساس عناد و لجبازي با خدا، براساس جهالت معصيت ميكنند بعد هم توبه ميكنند و خدا قبول ميكند. ولي اگر ﴿يَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ نبود و ﴿يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ﴾ بود اين جمع محلا به «الف و لام» نشانه آن است كه هر چه از دستش برآمد كرد و در كمال لجبازي و بياعتنايي و سركشي با ذات اقدس الهي عمري را سپري كرد، آن وقتي كه دنيا او را پشت سر گذاشت حالا او ميخواهد توبه كند، خدا درباره چنين آدمي وعده نداد، فرمود: ﴿وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّي تُبْتُ أَْلآنَ﴾[15] همه كارها را كرده مستمراً الي الموت، لجوجاً عنوداً عالماً عامداً؛ در تمام مدت عمر با تمرد گذرانده و الآن ميخواهد توبه كند، چنين كسي توبهاش مقبول نيست. آيه محل بحث هم همين را ميخواهد بفرمايد، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا﴾ يعني عمري را به كفر عامداً عالماً عنوداً لجوجاً گذراند حالا ميخواهد توبه كند، اين البته قبول نيست. در جريان فرعون هم بشرح ايضاً [همچنين] به او فرمودند: ﴿آْلآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ﴾[16] اگر همين را ساير كفره مصر ميگفتند شايد خدا قبول ميكرد؛ اما كسي كه عالماً عامداً عنوداً لجوجاً عمري را به كفر بگذراند حالا عند الاضطرار توبه بكند، اين را خدا وعده نداد.
پرسش: ...
پاسخ: لذا آنجا هم بعضي گفتند عذاب او با ديگران فرق ميكند، آنجا هم همينطور است. درباره اين افراد، خداوند فرمود ما وعده نداديم به شما، وعده نداديم كه حتماً اين كار را بكنيد؛ اما راه تكليف را هم نبسته است. آنجا اگر شخص عمري را عنوداً لجوجاً معصيت كرده است الآن هم معلوم ميشود كه براساس اضطرار است، الآن هم اگر رها كني باز همان است، نظير ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾[17] ، الآن هم اگر فرعون را رها بكني باز همان است كه بود.
پرسش: ...
پاسخ: لذا اگر مخلصاً، واقعاً توبه بكند.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن قبول ميشود، آن همان است كه جناب طبري گفته.
ضلالت در هنگام توبه دليل عدم پذيرش توبهٴ بعضي از كافران
پرسش: ...
پاسخ: اين همان است كه ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا﴾ به دليل اينكه فرمود: ﴿أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ يعني در ظرف توبه هم ضال است وگرنه در ظرف توبه كه ضال نيست.
پرسش: ...
پاسخ: اين آيه هم در خصوص كافر است ولي آيه سورهٴ «نساء» مطلق است، شامل مسلم و كافر خواهد بود، آن آيهاي كه مورد استدلال مرحوم شيخ طوسي است، آن آيه مطلق است.
پرسش: ...
پاسخ: نه «حضره الموت» براي كافر نيست، مطلق است ﴿لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾[18] مطلق است، چه كافر چه مؤمن، آيه محل بحث براي كافر است، آيه بحث حق با جناب طبري است براي اينكه دارد كه ﴿أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ يعني همين الآن هم كه دارد توبه ميكند ضال است، معلوم ميشود توبه او توبه مهتدي نيست، دارد ﴿أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ با اين تعبيري كه از اينها به عنوان هؤلاء تعبير نميكند [بلكه] ميفرمايد «اولئك» ضمير فصل هم ميآورد خبر هم معرفه ميآورد يعني فقط اينها هستند كه گمراهند، اينها كمال ضلالت را دارند. خب، چطور در ظرف توبه انسان، ضال است معلوم ميشود توبه نيست، ضلالت را كه ذات اقدس الهي تصريح كرده آن هم با لسان حصر، معلوم ميشود توبه او توبه ضال است نه توبه مهتدي، توبه ضال همان است كه از امام هشتم (صلوات الله و سلامه عليه) سؤال كردند آيا ذات اقدس الهي علم به ممتنعات هم دارد، فرمود آري نه تنها به معدوم، بلكه به ممتنع، بلكه به ممتنع بر فرض امكانش هم عالم است به همين آيه استشهاد كرد، فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾[19] بازگشت كافر، از جهنم به دنيا ممتنع است چون بساط دنيا برچيده شد، دنيايي ديگر نيست. اينچنين نيست كه آخرت يك اقليم ديگري باشد از نظر جغرافيا و نقشه جهاني در گوشهاي و دنيا در گوشه ديگري، كل دنيا بساطش برچيده ميشود [آنگاه] آخرت ساخته ميشود ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[20] كه در سورهٴ «ابراهيم»(عليه السلام) است يا ﴿وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾[21] كل اين نظام، بساطش برچيده ميشود و آخرت ساخته ميشود، ديگر دنيايي نيست كه كسي برگردد كه، رجوع كافر از جهنم به دنيا محال است، بر فرضي كه اين محال محقق بشود دنيايي باشد و كافر از جهنم به دنيا برگردد هماني هست كه بود، كلا ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾[22] حضرت فرمود كه ذات اقدس الهي نه تنها به ممتنع عالم است، بلكه به ممتنع بر فرض امكان و وقوعش هم عالم است كه چه ميشود. خب، اگر كسي اينچنين توبه كند اين توبه او واقعي نيست، لذا خدا قبول نكرد، فرمود: ﴿أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ اين سهتا اشكال جناب مرحوم شيخ (رضوان الله عليه) ظاهراً بر جناب طبري تام نيست.
«و الحمد لله رب العالمين»