درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 86 الی 90

 

﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ﴾﴿86﴾﴿أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ﴾﴿87﴾﴿خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ﴾﴿88﴾﴿إ ِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾﴿89﴾﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ﴾﴿90﴾

 

نظر فخررازي در معناي ﴿كيف يهدي الله...﴾

امام رازي در ذيل آيه ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ﴾ بعد از نقل منطق معتزله كه تقريباً به منطق اماميه نزديك است مي‌گويد: اما اهل سنت كه منظور اشاعره باشند كه خود را اهل سنت مي‌پندارند، اهل سنت اين آيه را اين‌چنين معنا مي‌كنند مي‌گويند چون خداوند عادتش بر اين جاري شد كه به دنبال هر فعلي، آن مقصد فعل را مترتب مي‌كند بر اساس جري عادت، اگر كسي سوابق سوء فراواني داشت [و] خواست توبه كند خداوند بعد از دقت او و تلاش او و كار او، معرفت را خلق نمي‌كند ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ﴾ يعني «كيف يخلق الله المعرفة عقيب تفكرهم و تأملهم» پس براساس مبنايي كه خود اشاعره دارند به نام جري عادت، اين بنا را بر آن مبنا مبتني كردند، گفتند كه خداوند نسبت به اين‌گونه از افراد، معرفت را به دنبال تفكرشان خلق نمي‌كند. چون اشاعره هم مبناي اينها جبر است، هم مبناي اينها نفي قانون عليت و اثبات جري العادة است. الآن سخن در آن مبناي باطل كه جري عادت و انكار عليت است نيست و همچنين سخن در مبناي باطل ديگر اينها كه جبر است نيست، سخن در بحث تفسيري است نه بحث فلسفي و نه بحث كلامي، قانون عليت را فلسفه اثبات مي‌كند و جبر را هم فلسفه و هم كلام ابطال مي‌كند.

نقد كلام فخررازي در معناي تفسيري ﴿كيف يهدي الله...﴾

ولي بحث تفسيري اين نيست كه جناب امام رازي مي‌گويد، چون ايشان يعني امام رازي در ذيل اين آيه فرمودند كه خداوند درباره اين گروهي كه بعد از ايمان، كفر آوردند معرفت را به دنبال تفكرشان خلق نمي‌كند «كيف يخلق الله المعرفة عقيب تفكرهم و تأملهم» و مانند آن، وقتي معرفت پيدا نشد توبه هم پيدا نخواهد شد. غافل از آنكه اين آيه معرفت اينها را تثبيت مي‌كند، آيه مي‌فرمايد اين گروه اول، ايمان آوردند و شهادت دادند به حقانيت رسول و بينات رسول را مشاهده كردند بعد كفر ورزيدند ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ﴾ اين گروه، مشكل معرفتي ندارند [بلكه] مشكل اعتقادي دارند. يك مؤمن بايد دوتا عقد و دوتا گره را ببندد: يكي بين موضوع و محمول مسائل در ذهن تا عالم بشود يعني محمول را به موضوع، گره ببندد اين‌گونه از قضايا را مي‌گويند عقد، قضيه را كه مي‌گويند عقد چون بين محمول و موضوع گره خورده است و يك گره ديگر بايد بين عصاره قضيه و جان خود ببندد كه معتقد بشود [و] عقيده پيدا كند. آن كه عالم بي‌ايمان است آن عقد اول را دارد يعني محمول و موضوع، گره خورد او كاملاً علم دارد؛ اما گردن نمي‌نهد، مثل دو انسان لجوجي كه در خلال بحث يكي فهميد حق با ديگري است؛ اما نمي‌پذيرد. اين ﴿جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾[1] از همين قبيل است، حرفي كه موساي كليم به فرعون ملعون فرمود ﴿و لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ﴾[2] از اين قبيل است، حضرت كليم به فرعون فرمود تو فهميدي حق با من است و اينها معجزات الهي است، خب ايمان بياور: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ﴾؛ تو عالم شدي كه اين معجزات را جز خدا احدي نازل نكرد ولي ايمان نمي‌آوري. ايمان يك فعل اختياري است كه بين نفس و عصاره آن علم است كه اين گره دوم است به نام عقيده و مشكل اين كافران آن معرفت نيست كه مطلب را بفهمند آنها فهميدند، براي اينكه ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ﴾ مشكل اينها در همان لجاجتشان خلاصه مي‌شود كه حاضر نيستند چيزي را كه تشخيص دادند حق است بپذيرند. بنابراين گذشته از اينكه مبناي جري عادت فاسد است، گذشته از اينكه مبناي جبر، باطل است از نظر بحث تفسيري حق اين نيست كه جناب رازي فرمودند. الآن بحث در حكم فقهي نيست، اينها ملي بودند البته، آنچه شأن نزولش بود مرتد ملي بودند نه فطري، بحث فقهي‌اش ديروز اشاره شد؛ اما فعلاً بحث تفسيري‌اش است. خب ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّنات﴾ چرا ﴿كَيْفَ يَهْدِي﴾، چون ‌«كيف‌» در اينجا معناي نفي را و جحد را دارد يعني ‌«لا يهدي‌» چرا، چون اينها ظالم‌اند ﴿وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ﴾ خب چرا ﴿لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ﴾ براي اينكه ‌«ظالم بما انه ظالم‌» در حال عناد است [و] هدايت‌پذير نيست پس اين تعليق حكم بر وصف هم مشعر به عليت است و ذيل آيه هم ضامن مضمون خود آيه است.

منظور از لعنت پروردگار و ملائكه و انسانها بر مرتد علي

آن‌گاه فرمود ﴿أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ﴾ اينها كساني‌اند كه هم ذات اقدس الهي بر اينها لعنت مي‌فرستد كه لعنت، فعل خداست از اوصاف فعليه است و فعل خدا همان دور داشتن از رحمت است و فرشتگان هم مأمور اجراي اين دور داشتن‌اند و انسانها هم هم لعن لفظي دارند هم لعن فعلي، مؤمنان آنها را از حريم رحمت خاص طرد مي‌كنند، گذشته از اينكه لعن لفظي هم دارند. در تفسير ابي السعود آمده است كه اين آيه مفهومي دارد [و] منطوقي. منطوقش اين است كه بر اينها لعنت خدا و ملائكه و مردم رواست، مفهومش اين است كه بر غير اينها روا نيست[3] . اين مفهوم را ايشان از كجا اصطياد كردند، خود بايد جواب دهند چون لقب، مفهوم ندارد وصف، مفهوم ندارد و آيه هم در مقام تحديد نيست، بنابراين آيه از اين جهت مفهوم ندارد.

مضمون اين آيه در سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» بحثش گذشت يعني آيهٴ 159 به بعد بحثش گذشت كه ﴿إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدي مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ إِلاَّ الَّذينَ تابُوا﴾[4] .


ملائكه مظهر قهر و رحمت پروردگار

خب ذات اقدس الهي كه وصف قهر دارد، فرشتگاني كه مدبرات امرند مظاهر قهر حق‌اند، نظير ﴿عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ﴾[5] ، نظير ﴿ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِكَةً﴾[6] و مانند آن، مجريان قهر خدا در جهنم يك ملائكه مخصوص‌اند، چه اينكه مجريان مهر خدا در بهشت يك ملائكه خاص‌اند. خداوند در مسئله جمال و رحم و مهر بر مؤمنين صلوات مي‌فرستد، ملائكه هم خدا را در اين صلوات فرستادن تبعيت مي‌كنند. در سورهٴ ‌«احزاب‌» فرمود ﴿هُوَ الَّذي يُصَلّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[7] ذات اقدس الهي بر شماي مؤمنين صلوات مي‌فرستد و ملائكه خدا هم بر شما كه مؤمنين هستيد صلوات مي‌فرستند، اينها نشانه رحمت حق‌اند، نه اينكه فرشته بگويد «اللهم صل علي زيد و اللهم صل علي عمرو» ممكن است دعاهاي لفظي هم داشته باشند؛ اما كار فرشته‌ها اجراي فرمان حق است در مسائل تكوين، خداوند ريزش صلوات و رحمت را نصيب مؤمنين مي‌كند و فرشتگان، مسئولان اجراي اين پيك رحمت‌اند.

پرسش: ...

پاسخ: بله؛ در همان سورهٴ مباركهٴ ‌«احزاب‌» چه درباره وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و چه درباره مؤمنين اين صلوات هست، با تفاوتي ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليمًا﴾[8] ، اين در سورهٴ مباركهٴ ‌«احزاب‌»، در همان سورهٴ مباركهٴ ‌«احزاب‌» فرمود اين صلوات مخصوص پيغمبر نيست ﴿هُوَ الَّذي يُصَلّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ﴾؛ خدا بر شما هم كه مؤمنين‌ايد صلوات مي‌فرستد، بر شما هم كه مؤمنين‌ايد ملائكه صلوات مي‌فرستند، قهراً مؤمنين ديگر هم باز بر شما صلوات مي‌فرستند، سلام دارند. گاهي در نماز گاهي در غير نماز اينكه مي‌گويند «السلام علينا و علي عبادالله الصالحين» يا گاهي مي‌گوييم «السلام عليكم و رحمة الله» تسليم دارند، گاهي هم صلوات دارند و مانند آن. مؤمن، مشمول صلوات خداست، صلوات فرشته‌ها و صلوات مؤمنين است، كافر و منافق مشمول لعن خدا و لعن ملائكه و لعن مؤمنين است، بلكه لعن هر انساني است چون هر انساني، منحرف از حق را لعن مي‌كند ولو نداند خودش منحرف عن الحق است، لذا در سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» و همچنين در اين آيه محل بحث سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» آمده است كه لعنت خدا و لعنت لاعنين بر اينها است.

توبه كفار باعث بازگشت فيض خداوند

امّا اين‌چنين نيست كه راه بسته باشد، راه تا آخر باز است. همان‌طوري كه راه انحراف براي مؤمنيني كه صلوات خدا و فرشته‌ها شامل حال آنها مي‌شود راه انحراف ـ معاذ الله ـ براي مؤمنين باز است تا آخرين لحظه انسان در معرض خطر است، راه توبه و بازگشت هم براي منحرفين تا آخرين لحظه باز است، هر دو گروه مكلف‌اند هر دو گروه موظف‌اند بين خوف و رجا به سر ببرند، اين‌طور نيست كه مؤمن راحت باشد بگويد من الآن كه مشمول صلوات ملائكه هستيم، آينده‌ام قطعي است كه من سعادتمندم البته بايد اميدوار باشد؛ اما نبايد از خوف بركنار باشد، كافر هم اين‌چنين است، گرچه بايد خائف باشد ولي اميد را هم بايد داشت باشد زيرا يأس از رحمت خود معصيتي است بر معاصي ديگر، از اين جهت در هر دو آيه يعني چه آيه سورهٴ ‌«بقره‌» چه آيه سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» استثنا فرمود كه ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا﴾[9] اينها كه توبه بكنند دوباره خداي سبحان فيض را برمي‌گرداند. در دو جاي قرآن راه را باز گذاشته: فرمود ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾[10] ، ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾[11] يعني تا انسان برگردد فيض خدا برمي‌گردد، لذا در عين حال كه عذاب سختي براي اين‌گونه از كافران مقرر فرمود، راه بازگشت را هم باز گذاشته تا آخرين لحظه تكليف راه بازگشت هست، لذا فرمود ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا﴾.

مراد از اصلاح، در قرآن

اصلاح هم دو گونه است: يكي اصلاح خود انسان است ‌«‌اصلحوا» يعني «دخلوا في الصلاح» [و] يكي اصلاح موارد افساد است يعني جايي را كه فاسد كرده حالا اصلاح كند، اگر سخني گفته كه مايه ضلالت ديگران شد بايد آن را جبران كند، كاري كرده كه مايه انحراف ديگران شد، آن را ترميم كند. اصلاح در مقابل افساد است اگر افسد يعني دخل في الفساد، الآن اصلح يعني ‌«دخل في الصلاح‌».

پرسش: ...

پاسخ: بله؛ غرض آن است كه در آن سورهٴ مباركهٴ ‌«توبه‌» افراد را به چهار پنج گروه تقسيم فرمود: اول ﴿السّابِقُونَ اْلأَوَّلُونَ﴾ بعد ﴿وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ﴾[12] بعد آنهايي كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا﴾[13] اينها را يا خدا مي‌بخشد يا خدا عذاب مي‌كند، كساني هستند كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا﴾ و بدون توبه، رخت بربستند. ولي الآن اين راه توبه را خدا براي همه تبهكاران باز گذاشته است، فرمود ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا﴾ غرض آن است كه اگر اين شخص فاسد بود يعني خود، كار بد مي‌كرد اصلاح او يعني داخل در صلاح بشود اگر فاسد بود يعني جاي ديگر را آلوده كرد، افراد ديگري را آلوده كرد اصلاح او به اين است كه ديگران را صالح كند، ‌«اصلح‌» هم به معني ‌«دخل في الصلاح‌» است هم به معني ‌«جعل غير صالحاً‌» هست تا افسادش چه باشد، چه اينكه فرمود ﴿وَبَيَّنُوا﴾[14] البته اين ‌«بَيَّنُوا‌» در سوره مباركهٴ ‌«بقره‌» قبلاً بحثش گذشت در سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» نيست.

حق تعالي و پذيرش توبه

در سراسر قرآن كريم يك جا خدا خودش مي‌فرمايد من، توبه او را مي‌پذيرم، براي اينكه اينهايي كه مردم را گمراه كردند بعد آن شهامت را داشتند كه در جهاد اكبر پيروز بشوند به مردم بگويند ما بد كرديم و اشتباه كرديم و براي مردم بيان كنند، آنجاست كه خدا فرمود: ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[15] اين در كل قرآن همين يك جاست، چون خيلي كار سخت است كه كسي يك حرف بدي، فكر بدي را در جامعه منتشر كرده باشد و عده‌اي را گمراه كرده باشد، بعد بيايد در ملأ عام بگويد من بد فهميدم من بد كردم آن راهي كه من رفته بودم راه باطل بود، نگويد آن حق بود و چيز ديگر هم حق است، نگويد يك راه بهتري هم هست كه آن قبح راه اول را اعتراف نكند، اين‌چنين نيست. البته اين كاري است بسيار سخت كه كسي خداي ناكرده مبتلا نشود، اگر كسي در جهاد اكبر پيروز شد مطلبي كه اشتباه كرده بود گفت، مطلبي را كه باطل بود به مردم گفت من بد كردم و اشتباه كردم، آن‌گاه است كه خدا مي‌فرمايد ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحيمُ﴾[16] ﴿وَبَيَّنُوا﴾ اينها كساني‌اند كه ﴿تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا﴾[17] ﴿أَصْلَحُوا﴾ دوتا احتمال دارد كه هم ‌«دخلوا في الصلاح‌» و هم ‌«اصلحوا غيرهم‌»؛ اما ﴿بَيَّنُوا﴾ كه ديگر دوتا احتمال ندارد يعني ‌«بينوا للناس‌» آنچه را بد نوشتند و بد كردند و بد گفتند بيايند در حضور مردم اعلام كنند كه آن راهي را كه رفته بوديم راه باطلي بود ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحيمُ﴾.

نظر طبري در بسته بودن راه توبه براي كفار و نقد شيخ طوسي بر آن

سخني را مرحوم شيخ طوسي ( رضوان الله عليه ) در تبيان از جناب طبري نقل مي‌كند و رد مي‌كند. آن سخن مربوط به ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ است، چون اين آيه در عين حالي كه آرا و اقوالي است كه چهار قول را مرحوم شيخ در تبيان ذكر فرمود يك مشكل كلامي را هم به همراه دارد و آن اين است كه چطور كافر اگر اول، ايمان آورد بعد كفر ورزيد ﴿ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا﴾ چرا راه توبه‌اش بسته است، اينها كه اختصاصي به مرتد فطري ندارند تا فقط بگوييم بحث فقهي است و از نظر بحث كلامي توبه‌اش مقبول است، اين چه مرتد فطري چه ملي مخصوصاً شأن نزولي كه براي اين آيات ذكر كردند مرتد فطري را شامل نمي‌شود، نوعاً مرتد ملي بودند. چرا اگر كسي بعد از ايمان كافر شد و مرتد شد و در كفرش افزايش پيدا كرد توبه او را خدا قبول نمي‌كند با اينكه مكلف است به ايمان، با اينكه مكلف است توبه كند چطور توبه او مقبول نيست؟

اما اينكه مكلف است عقلاً، براي اينكه اين‌گونه از امور برهان عقلي دارد كه عبد بايد به سراغ مولا برود و توبه كند حالا يا خوفاً يا شوقاً يا حباً بأحد الانحاء الثلاثة، بر عبد آبق رجوع الي المولي واجب است، نقلاً هم كه يكي از واجبات شرعي مسئله توبه است تا آخرين لحظه، انسان مكلف است به جميع فروع و به جميع اصول، چه كافر چه غير كافر كفار هم مثل مؤمنين مكلف به فروع‌اند، چه اينكه مكلف به اصول‌اند.

پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر؛ بله كسي [كه] غيبت كرده و توبه نكرده دوتا خلاف شرع كرد ديگر. يكي آن حق الناس است؛ يكي اين حق الله. خب و توبه واجب فوري است و هر لحظه، شخص مكلف است.

پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر تا به حال يعني مسائل كلامي هر كه آنجا متعرض شد اين را فرمودند ديگر، توبه هم واجب فوري است اين هم همين‌طور است ديگر. نظير نماز زلزله كه كسي نخوانده، خب اينها واجب فوري است ديگر، واجب فوري يعني لحظه اول بايد بخواند نخواند، لحظه دوم بايد بخواند نخواند، لحظه سوم بخواند. خب، گذشته از اينكه اين اطلاقات اوليه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا﴾[18] و امثال ذلك كه امر هست، خدا وعده قبول توبه را هم داده است كه فرمود هر كسي توبه كند خداوند توبه او را مي‌پذيرد، كه خدا توبه‌پذير است. در سورهٴ ‌«شوري‌» اين‌چينن فرمود كه آيهٴ 25 سورهٴ ‌«شوري‌» ﴿وَ هُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾ آن ادله عقلي مطلق است آن ادله نقلي مطلق است و لازمه مكلف بودن هم قبول خداست، گذشته از اينكه اين آيه سورهٴ ‌«شوري‌» و آيات ديگر مي‌فرمايد خدا توبه را قبول مي‌كند، او ﴿قَابِلِ التَّوْبِ﴾[19] است او ﴿يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ﴾[20] چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ ‌«توبه‌» هم فرمود، آيهٴ 104 سورهٴ ‌«توبه‌» ﴿أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ﴾ خب اگر عقلاً توبه واجب است لازمه‌اش آن است كه خدا قبول مي‌كند، اگر نقلاً ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللّهِ تَوْبَةً﴾[21] توبه واجب شد، لازمه‌اش اين است كه خدا قبول مي‌كند و اگر از اسماي حسناي خدا اين است كه ﴿قَابِلِ التَّوْبِ﴾ است، خودش وعده داد فرمود ﴿أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾ خلف وعده هم كه نمي‌كند پس توبه را قبول مي‌كند، پس عقلاً و نقلاً توبه هر مكلف به توبه مقبول است، آن‌گاه چطور در اين آيه محل بحث فرمود اين گروه كساني‌اند كه ﴿لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ چرا توبه اينها قبول نمي‌شود: ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ جناب طبري اين‌طوري كه مرحوم شيخ طوسي نقل كرده است (رضوان الله عليه) فرمود كه اين ﴿لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ معنايش اين است كه اينها توبه غير خالص داشته باشند، نظير كار منافق وگرنه اگر توبه‌شان خالص باشد ولو يك لحظه مانده به مرگ، توبه كافر مقبول است، لذا اگر كافري يك لحظه قبل از مرگ ايمان بياورد همه فقها احكام مسلم بر او بار مي‌كنند، مي‌گويند نماز بر او واجب است، دفنش بايد در قبرستان مسلمين باشد، مالش به ورثه خاص او مي‌رسد و امثال ذلك. اين نشانه پذيرش توبه اوست، پس اين ﴿لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ نمي‌شود به اين معنا باشد كه «عند حضور الموت» اينها توبه كردند و توبه عند حضور الموت مقبول نيست، بلكه منظور آن است كه توبه اينها چون خالص نيست مقبول نيست، پس عدم مقبوليت براي فقدان خلوص است نه براي حضور موت، اين خلاصه نظر جناب طبري. مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) چند تا اشكال مي‌كنند كه حالا ديگر وقت گذشت.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] . سورهٴ نمل، آيهٴ 14.
[2] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 102.
[3] . تفسير ابي‌السعود، ج2، ص56.
[4] . سورهٴ بقره، آيهٴ 159.
[5] . سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.
[6] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[7] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.
[8] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 56.
[9] . سورهٴ بقره، آيهٴ 160.
[10] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 8.
[11] . سورهٴ انفال، آيهٴ 19.
[12] . سورهٴ توبه، آيهٴ 100.
[13] . سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[14] . سورهٴ بقره، آيهٴ 160.
[15] . سورهٴ بقره، آيهٴ 160.
[16] . سورهٴ بقره، آيهٴ 160.
[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 160.
[18] . سورهٴ تحريم، آيهٴ 8.
[19] . سورهٴ غافر، آيهٴ 3.
[20] . سورهٴ شوري، آيهٴ 25.
[21] . سورهٴ تحريم، آيهٴ 8.