69/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 85 الی 89
﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ﴾﴿85﴾﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ﴾﴿86﴾﴿أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ﴾﴿87﴾﴿خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ﴾﴿88﴾﴿إ ِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾﴿89﴾
انحصار هدايت در تبعيت از اسلام
بعد از اينكه فرمود: ﴿أَ فَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾[1] و دستوري كه به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) داده است، آن وقت فرمود: ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا﴾ آن ﴿أَ فَغَيْرَ دينِ اللّهِ﴾ استدلالي است در مسئله، ميفرمايد شما ميخواهيد راهي غير از راه الهي را اتخاذ كنيد، در حالي كه سراسر جهان در برابر خدا خاضعاند، اين نظير آيهٴ ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾[2] است كه خودش ارشاد و هدايت و استدلال است كه شما اگر ديني غير از دين الهي بخواهيد اصلاً وجود ندارد، نه اينكه هست و بد است، دين يعني مجموعه قوانين كه يك انسان سالك او را طي ميكند. ميفرمايد اصلاً غير از قوانين الهي راه نيست ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾، ﴿أَ فَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغُونَ﴾ نه يعني اينكه همه مسلماناند سراسر جهان آفرينش، منقاد است شما تمرد نكنيد راه ديگري را طي نكنيد، در حقيقت روح سخن به اين برميگردد كه غير از راه عمومي، راه ديگر نيست نظير ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾ اگر ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ پس راه نيست ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾ اين خودش استدلال و هدايتهاي برهاني است. در قبال آن هدايت تشريعاً هم دستور داد، فرمود: ﴿قُلْ آمَنّا بِاللّهِ﴾[3] اين هم دستور تشريعي، آن هم تعليل عقلي.
آغاز خسارت انسان با انتخاب ديني غير از اسلام
بعد از گذشت اين مجموعه ميفرمايد: ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا﴾ حالا اگر كسي حرف خدا را گوش نداد، به فكر اين بود، در طلب و جستجوي اين بود كه غير انقياد در برابر خدا، چيز ديگر را بپذيرد يعني در برابر چيز ديگر منقاد باشد نه در برابر خدا، اين جستجوي او به ثمر نميرسد يك، خسارتش هم در آخرت روشن ميشود اين دو، مهم در مسئله اين است كه فرمود: ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا﴾ يعني همين كه از اسلام الهي بريد [و] به فكر اين افتاد كه دين ديگر بگيرد خسارت ديد، صرف ابتغا و طلب، خسارت دارد. يك وقت است انسان به دنبال چيزي ميرود و او را دريافت ميكند و آن را مطلوب خود ميداند و با او مأنوس ميشود آنگاه ميگويند او خود خسارت ديد، يك وقت قبل از اينكه مطلوبي را پيدا كند و او را اتخاذ كند قبل از اتخاذ مطلوب، همين كه به فكر ابتغا و طلب افتاد خسارت ميكند، نفرمود «و من يتخذ من دون الله انداداً فهو كذا» نظير آيات ديگر[4] ، بلكه فرمود: ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا﴾ يعني همين كه به راه افتاد خسارت ديد. يك وقت به انسان ميگويند شما اگر بيراهه رفتي اين راه را ادامه دادي سقوط كردي خسارت ميبيني، يك وقت به او ميگويند راه به قدري خطرناك است كه همين كه منحرف شدي خواستي از صراط مستقيم جدا بشوي سقوط كردي، پس اتخاذ غير خدا گرچه ضررش قطعي است؛ اما هنوز به اتخاذ نرسيده صرف ابتغاء و طلب خودش خسارت دارد، فرمود: ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا﴾ «ابتغا» يعني طلب كردن، نظير ﴿وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللّهُ الدّارَ اْلآخِرَةَ﴾[5] و مانند آن ﴿أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾[6] و مانند آن، صرف ابتغا يعني طلب كردن، خسارت دارد.
پرسش ...
پاسخ: انقياد لغير الله، انقياد نيست چون ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾[7] او تابع چه کسي باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله اله هم ناميده شده؛ منتها ﴿أَ فرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾[8] اما آن سراب است، مثل اينكه انسان تشنه به دنبال سراب ميدود، لذا در سوره «نور» ميفرمايد: ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ﴾ که ﴿يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّي إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا﴾[9] ولي راه از بس خطر دارد كه ميفرمايند اگر به سراغ سراب رفتي خسارت ميبيني، نه اينكه اگر به سراغ سراب رفتي بعد از اينكه به مقصد رسيدي خاسري، همين كه به راه افتادي خاسري ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ﴾.
حقيقت دين و اقسام آن
پرسش: ...
پاسخ: دين يعني مجموعه قوانين، دين همانطوري كه فرعون تدوين كرده است گفت ﴿إِنّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾[10] مجموعه قوانين را ميگويند دين، دين حق يكي است كه انبيا آوردند ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾[11] آنچه را كه غير انبيا آوردند دين باطل است، دين يعني مجموعه قوانين كه انسان در برابر او خاضع است يا خودش وضع ميكند يا انديشمندان بشري وضع ميكند او حرمت مينهد يا چند نفر جمع ميشوند براساس مشورت، مجموعه قوانين تدوين ميكنند و همه به او احترام ميگذارند، همه اينها هواست ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر دين است ديگر، مجموعه قوانين ميشود دين، فرعون گفت من ميترسم موساي كليم (سلام الله عليه) دين شما را عوض كند: ﴿إِنّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ پس خطر به قدري است كه صرف طلب، خسارت دارد ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ﴾ چرا، چون از آن طرف ﴿رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا﴾[12] از اين طرف هر چه كه اسلام نيست به منزله عكس نقيض آن قضيه است مرضي حق نيست، مرضي او اسلام است و چيزي كه اسلام نيست مرضي او نيست كه اين آيه به منزله عكس نقيض او است.
تقوا، شرط پذيرش اعمال
پرسش: ...
پاسخ: انسان به اين ديد يك مجموعه قوانيني هست، بالأخره يا هَوَس است يا هواست يا هديٰ، بالأخره راهي را طي ميكند ديگر، يا هواست يا هديٰ. اما قبول را ذات اقدس الهي به تقوا و متقيان اسناد ميدهد كه ﴿إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ﴾[13] البته قبول كامل مربوط به تقواست، اصل قبول مربوط به اصل اسلام است، اينطور نيست كه اگر كسي متقي نبود عمل او مقبول نباشد. البته، آن عملي كه در او تقوا نبود آن عمل را يقيناً خدا قبول نميكند ولي آيه نميگويد كه عمل اگر باتقوا نبود خدا قبول نميكند چون ديگر روشن است يعني اگر عملي معصيت بود يا صورتش طاعت بود سيرتش معصيت بود، مثل اينكه كسي اطاعت كرد ريائاً، اين عمل، عمل تقوايي نيست خب يقيناً خدا اين را قبول نميكند ولي آيه اين را نميگويد آيه ميفرمايد كار خوب را خدا از آدم خوب قبول ميكند، كار بد كه اصلاً مقبول نيست، مثلاً گناه يا طاعتي كه روحش گناه باشد، مثل نماز ريايي اينكه جاي بحث نيست كه مقبول حق نيست، آيه ميفرمايد كار خوب را از آدم خوب قبول ميكند: ﴿إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ﴾ منتها همانطوري كه مرحوم صاحب جواهر در بحث نيت ذكر كردند اين را نفي كمال ميكند، نه نفي اصل قبول يعني شرط قبول عمل، عدل عامل نيست كه عامل بايد با تقوا و عادل باشد تا خدا عملش را قبول بكند، حالا اگر يك انسان غير عادلي كار خيري كرد نماز و روزه و عبادات داشت يا خيرات داشت خدا قبول نكند اينچنين نيست، شخص همين كه موحد بود آدم خوبي است [و] كار اگر لله بود كار خوبي است، گرچه اين عادل اين شخص در جاي ديگري گناهي هم كرده باشد، پس ﴿إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ﴾ اين ناظر به قبول كامل است نه اصل قبول؛ اما در اين زمينه هم فعل، فعل بدي است هم فاعل، آدم بد. طلب غير دين بد است طالب هم كه موحد نيست، لذا ﴿فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ﴾.
شرايط صالح بودن عمل از نظر قرآن کريم
پرسش: ...
پاسخ: اصلاً، بله غرض آن است كه هر كسي در هر مقطعي تابع دين همان مقطع كه بود اين حجت است و كامل است؛ منتها اكمل از همه اسلام مصطلح است، اين يك مطلب و آنها كه تحريف كردند كتابهاي آسماني را ﴿وَيْلٌ لَهُمْ﴾ براي اينكه ﴿يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾[14] و آن آيه قبلي هم ميفرمايد شرط نجات، سه اصل است: ايمان به مبدأ؛ ايمان به معاد و عمل صالح. عملي در فرهنگ قرآن صالح است كه برابر با حجت عصر باشد، هرگز آن شريعت منسوخ را قرآن عمل صالح نميداند. آنگاه وظيفه هر ملت در هر عصري هم مشخص خواهد شد، آن آيهٴ ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾[15] اصلاً مخصص لبي، او را همراهي ميكند، نه اينكه آن آيه مطلق باشد يعني چه يهودي چه مسيحي چه غير يهودي چه غير مسيحي همه اهل نجاتاند بعد ما بياييم اين را مخصص او قرار بدهيم، آن يك مخصص لبي همواره آن آيه را همراهي ميكند، فرمود ﴿عَمِلَ صَالِحاً﴾ و شريعت منسوخ، كتاب منسوخ [و] كتاب محّرف اصلاً عمل صالح نيست. اين آيه هم ميفرمايد هر كس آن اسلامي را كه به اصطلاح قرآن كريم اسلام ناميده ميشود كه همه انبيا مسلماناند، امم آنها مسلمان است، حواريين مسلماناند، پيروان موسي مسلماناند، پيروان ابراهيم مسلماناند، انبياي ابراهيم مسلماناند، خود ابراهيم و اسماعيل (سلام الله عليهم اجمعين) مسلماناند كه طبق شواهد فراوان همان اسلام است يعني انقياد «بما جاء به الوحي في ذلك العصر» اين ميشود اسلام. الآن آمديم ما خصوصيتهاي فراوان يهوديت و مسيحيت و زرتشتي و اسلام و اينها را در كنار هم قرار داديم، هر امتي و پيامبر هر امتي در عصر خود مسلمان واقعياند [البته] اگر برابر آن «ما جاء بالوحي» عمل بكنند يعني منقاد دستور الهي هستند چه در اصول و چه در فروع، لذا ﴿مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا﴾ هم يك اصل كلي است، همانطوري كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾[16] به عنوان يك قضيه ايجابي يك اصل كلي است ﴿مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ﴾ هم به عنوان يك اصل سلبي يك اصل كلي است، اين اصل در زمان حضرت ابراهيم هم بود. حضرت ابراهيم هم ميتوانست به مردم بگويد كه ﴿مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ﴾ تا حضرت مسيح و بينهما هم انبيا ابراهيمي (عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند، چون خود آنها مسلمان بودند [و] امت اينها اسلامي بود ﴿هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ﴾[17] و اسلام را به مردم ارائه دادند، پس هر كسي غير از اسلام را بپذيرد از او مقبول نيست و خسارت ميبيند. آنگاه به دنباله اين فرمود چگونه خدا اينها را هدايت كند: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا﴾.
پرسش: ...
پاسخ: در بحث ديروز روشن شد كه ظهورش در آخرت است، چون آخرت روز حساب است [و] ظهور آنجاست و روز تغابن است يعني ظهور غبن وگرنه انسان، اينجا خسارت ميبيند.
عدم بهرهمندي اهل کتاب از هدايت خاصه الهي
﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ﴾ فرمود ما كساني را كه بعد از دادن عقل از درون و دادن وحي و رسالت از بيرون، همه حجتها را بر آنها تمام كرديم و لطفهاي فراواني را نسبت به آن اعمال كرديم، ديگر از آن به بعد لطف خاص را نسبت به اينها اعمال نميكنيم، چگونه خدا اينها را هدايت كند: حجت بالغه حق به اينها رسيده است، قبل از اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيايد اينها نشانههاي آن حضرت را در كتابهاي آسماني خود يافتند: ﴿يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجيلِ﴾[18] همه خصوصيات را يافتند و ايمان آوردند، به عنوان ايمان به غيب ﴿فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا﴾[19] و كساني بودند كه ﴿يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾[20] حالا خدا اينها را چگونه هدايت كند، هدايت كند همان هدايت پاداشي است وگرنه هدايت به معناي راهنمايي مرتب احتجاج ميكند، استدلال ميكند، معجزه ميفرستد، برهان اقامه ميكند، دعوت ميكند به وسيله نامهها، انبياي اينها را هدايت ميكنند، پيام ميفرستند همه اين هدايتها هست؛ اما آن جذبه و كشش دروني را خدا ديگر به اينها نميدهد، اينها را به حال خودشان رها كرده؛ ميخواهند بپذيرند ميخواهند نپذيرند: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر﴾[21] اين هدايت پاداشي است كه فرمود، ديگر ما اين هدايت پاداشي را به اينها نميدهيم اينها را رها كرديم به حال خودشان ميخواهند ايمان بياروند ميخواهند نياورند، مكلف هم هستند ايمان بياورند ما مرتب هم دعوت ميكنيم آيه نازل ميكنيم؛ اما اينچنين نيست كه خدا حالا فرشتهها را به دنبال اينها اعزام بكند [و] در دلهاي اينها نوري ايجاد بكند به اينها شرح صدر بدهد كه اينها با آساني بپذيرند، اينها را به حال خودشان رها ميكند فقط آن هدايت اولي است كه نصيب اينها است، نظير اينكه درباره ثمود فرمود: ﴿أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمي عَلَي الْهُدي﴾[22] ؛ ما ثمود را هدايت كرديم خب آنها قبول نكردند، نه اينكه خدا كافر را هدايت نميكند. درباره كافران فرمود ما اينها را راهنمايي كرديم تا آخرين لحظه هدايت ميكنيم يعني تا آخرين لحظه، حرف انبيا از بيرون و نداي فطرت از درون اينها را هدايت ميكند، خب اينها نميپذيرند.
عدم بهرهمندي ظالم از هدايت پاداشي خداوند
لذا اين هدايت پاداشي را نفي كرده، فرمود: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ﴾؛ اينها اول مؤمن بودند به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾؛ شاهد حقانيت پيغمبر بودند، همه خصوصيات را در كتاب آسماني يافتند ﴿وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ﴾؛ ادله و بينات و شواهد حق و صدق بودن دعوت قرآن به آنها رسيده است، معذلك كفر ورزيدند، چون كافر ظالم است خداوند ظالم را هدايت نميكند يعني هدايت پاداشي يعني ديگر در قلب ظالم يك نور خاصي ايجاد بكند كه دلش براي اسلام بطپد اينطور نيست [بلکه] او را به حال خودش رها ميكند [و] آن فيض خاص را سلب ميكند، اوست با همان سرمايههاي اولي از آن طرف وسوسهٴ شيطان است از اين طرف دعوت انبيا هست از آن طرف راهنمايي فطرت است، او در اين جهاد اكبر ميماند يا حالا تسليم ميشود يا اسير ميشود يا اسير ميگيرد، ديگر ما ميلي در دل او ايجاد بكنيم اينطور نيست.
گرايش قلبها به خداوند، نمونهاي از هدايت پاداشي
بعضيها اصلاً همين كه به مراكز مذهب ميرسند اصلاً دلشان ميطپد، شوقي پيدا ميكنند، بعضيها برايشان بيتفاوت است. اين شوق و اين گرايش چيزي نيست كه به دست خود آدم باشد اين يك عنايت الهي است [و] خدا اين عنايت را هم به هر كسي نميدهد، آنها كه به هدايت ابتدايي الهي پاسخ مثبت دادند احترام گذاشتند دستور دين را عمل كردند خدا به آنها پاداش ميدهد و آن اين است كه قلب اينها را به سمت خود متوجه ميكند، شوق اين هم، ميل دنيا از قلب اينها ميگيرد اينطور نيست كه اينها زرق و برق را نبينند، ميبينند در اينها بيتفاوت است يك عده اينچنين نيستند، كسانياند كه ميل به آخرت در آنها ضعيف است ميل به دنيا در آنها قوي است آن لطف الهي در خود احساس نميكنند. فرمود آن لطف خاص به عنوان پاداش به همه داده نميشود ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا﴾ اين ﴿كيف﴾ كه استفهام است در اينجا، اثر نفي را دارد. نظير آنچه در سوره «توبه» آيه هفتم آمده است ﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ﴾؛ چگونه مشركين، داراي يك عهد استواري پيش خدا و پيامبرند با اينكه اينها سيره و سنت سيئه اينها نقض عهد است، اين ﴿كَيْفَ﴾ نظير «همزه» استفهام كه براي انكار است، اين هم براي جحد و انكار است ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ﴾ خب، اين هدايت پاداشي را نفي ميكند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ آنها چون خسارت هم نميبينند ﴿لَن يُقْبَلَ مِنْهُ﴾ هم نيست، چون اين تهديدها براي آنها نيست، فقط براي كساني است كه ﴿كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾ و مانند آن وگرنه درباره اصل اين جريانها اينطور نيست كه هدايت نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: به همان مقداري كه عقل دارند، مكلفاند. آنها اگر واقعاً مستضعف فكرياند معذورند، بر آنها كه حجت بالغه حق به نصابش رسيده است ديگر آن هدايت پاداشي را خدا از آنها برميدارد.
عدم بهرهمندي کافر و ظالم از هدايت پاداشي
نظير آيهٴ 137 سوره «نساء» كه در آنجا هست ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً﴾ اين ﴿لم يكن﴾ نفي سنت الهي است يعني سنت خدا بر اين نيست كه ديگر نسبت به اينها اظهار لطف كند. باز در همان آن سورهٴ «نساء» آيه 168 هم مشابه اين مضمون هست كه ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَريقًا﴾؛ خدا ظالمين و كافرين را راهنمايي نميكند، با اينكه تا آخرين لحظه ظالم و كافر را دارد هدايت ميكند، نصيحت ميكند اگر در حد فرعون هم باشد ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشي﴾[23] دارد، نامهاي كه رسولخدا (صلوات الله و سلامه عليه) براي سران ستم نوشتند از همين قبيل است، هدايتهايي كه معصومين درباره طاغيان دارند از همين قبيل است، محاجههاي كه دارند محاورههايي كه داشته و دارند اينچنين است. اين اصل هدايت به معناي هدايت ابتدايي همواره هست تا آخرين لحظه هست.
تفاوت کفر عملي با کفر اعتقادي در بهرهمندي از هدايت پاداشي
پرسش:...
پاسخ:اما شرك را فرمود نميآمرزد، دو مسئله در آنجا آمده: يكي اينكه شرك بخشوده نخواهد شد ﴿إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ﴾.
مطلب ديگر اين است كه مادون شرك يعني اگر كسي مسلمان، موحد بود ولي معاصي را مرتكب ميشد، خداوند آن گناهاني كه مادون شرك است ميبخشد؛ اما به نحو موجبه كليه نه موجبه جزئيه ﴿لِمَن يَشَاء﴾[24] ، من يشاء معلوم نيست چه كسي است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا ديگر، ﴿كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾ كفر به نبوت، در حد شرك است ديگر، جزء معصيتهاي عادي كه نيست، نظير غيبت و دروغ نيست. اگر كسي رسالت خاصه براي او ثابت شد ﴿وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ﴾ هم معجزات بعدي، هم اخبار انبياي قبلي اين به نصاب بالغ رسيد؛ اما معذلك اينها كافرند خب اينها مرتدند در حقيقت ديگر، لذا قرآن كريم از اينها به عنوان كافر ياد ميكند.
پرسش: ...
پاسخ: كفر اعتقادي است اين ديگر، يك وقت است كسي كفر عملي دارد، نظير ﴿وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيُّ﴾[25] اين كفر، كفر عملي است كه اگر مستطيع، مكه نرفت گرفتار كفر عملي است نه كفر اعتقادي؛ اما يك وقت است كه فرمود قبلاً در كتابهاي آسماني، خصوصيات پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را خواندند [و] بعداً هم معجزات را مشاهده كردند ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾؛ اما﴿كفروا﴾ اين كفر اعتقادي است ديگر، كفر به رسالت است كه در حد شرك به خداست، در حقيقت رد سخن خداست آن وقت خدا فرمود اينها را ما چگونه هدايت كنيم؟ راه را براي اينها باز گذاشته البته، اما در آنجا مادون شرك را فرمود ميبخشد؛ اما ﴿لِمَن يَشَاء﴾[26] در اينجا هم باز راه توبه باز است به شهادت استثنايي كه در آيه بعد آمده؛ اما بسيار سخت است، بسيار دشوار است كه كسي آن فيض خاص خدا به او نرسد با فيض عمومي بخواهد به مقصد برسد سخت است، خيلي دشوار است.
پرسش: ...
پاسخ: اينها كساني بودند كه آن فطرت اوليه را حفظ كردند، سرسختي نشان ندادند [و] تمرد نكردند. لذا درباره كساني كه معاندند، نظير اين دو آيه سورهٴ «نساء» ﴿لَمْ يَكُنِ﴾ تعبير ميكند[27] ، ميفرمايد: ﴿لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً﴾[28] آنها كه واقعاً معاندند؛ اما آنهايي كه نه، ارتباطي را حفظ كردهاند ولو در روز قدرت ارتباطي را با دين حفظ كردهاند [و] معاصي اينها در حد معاصي عملي بود به اصل فطرت آسيبي نرساندند، اينها زمينه نجاتشان هست.
سلب هدايت پاداشي با استمرار هدايت ابتدايي براي کافر و ظالم
درباره همان كافران هم باز قرآن استثنا كرده، فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا﴾ اما توبه آنها نظير توبه از معاصي شخصي نيست، توبه آنها يك توبه تبليغي را هم باز به همراه دارد كه بعد آن جداگانه بايد بحث بشود كه ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا﴾ چون اينها كه فاسد شدند و مفسد، توبه اينها به صلاح و اصلاح است نه تنها به صلاح يعني اگر عالمي بد كرد بعد بخواهد توبه كند، چون عالم فاسد شد و مفسد، توبه او به صلاح و اصلاح است نه تنها به صلاح، لذا در اينگونه از توبهها ميفرمايد: ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا﴾ كه اگر به آن آيه رسيديم، چون مشابهاش در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم قبلاً گذشت كه ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا﴾[29] يعني براي مردم روشن بكنند. آنچه فسادهايي را كه مبتلا شدند حالا به مردم راه صلاح را بايد ارائه بدهند تا توبهشان مقبول باشد. غرض اين است كه اين هدايتي كه سلب شده است، هدايت پاداشي است وگرنه آن هدايت ابتدايي تا آخرين لحظه است ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ﴾ اين كبراي قياس است يعني اينها ظالماند و خدا ظالمين را با هدايت پاداشي هدايت نميكند.
«و الحمد لله رب العالمين»