69/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 81 الی 82
﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ﴾﴿81﴾﴿فَمَنْ تَوَلّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾﴿82﴾
مهمترين پيمان خداوند از انبيا و پيروانشان
ظاهر اين كريمه آن است كه خداوند از انبيا (عليهم السلام) و از امم آنها پيمان گرفت كه اگر قرآن نازل شد و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ظهور كرد آنها قرآن را به عنوان كتاب آسماني بپذيرند و وجود مبارك حضرت را به عنوان رسول خاتم قبول كنند، اين پيمان هم از انبيا گرفته شد هم از امتها، آنگاه براي تأكيد اين پيمان، خداوند به انبيا ميفرمايد كه به مردم بگوييد آيا اقرار كرديد و اعتراف نموديد، مردم هم اقرار كردند، آنگاه خدا فرمود شما شاهد باشيد نسبت به يكديگر گواه باشيد و من هم گواهم، پس پيمان گيرنده خدا، پيمان سپرنده انبيا و امتها، محور پيمان هم قرآن و وجود مبارك پيغمبر خاتم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و شرايط پيمان و دستور تعهّد هم اين است كه به پيغمبر خاتم ايمان بياورند، او را ياري كنند و تعظيماش را حفظ كنند و بر اين پيمان اقرار دارند و براساس اين پيمان هم گواه يكديگر بودند و خدا هم گواه است، اين ظاهر كريمه.
اقسام پيمان خداوند از انسانها
پيماني كه خداوند از انسانها گرفت تقريباً به سه قسم تقسيم ميشود: يك پيمان عمومي است كه از هر انسان و مكلّفي پيمان گرفته است، گاهي به صورت ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي﴾[1] است، كه اين يك پيمان عامي است و همه هم اقرار كردند به ربوبيت حق تعالي و عبوديت خودشان، اين پيمان عام است. حالا اين پيمان به زبان عقل است به زبان فطرت است به زبان وحي است در عالم طبيعت هست يا در ملكوت هست، بالأخره پيماني است كه از همه گرفته شد و هيچ كسي بدون تعهّد نيست و آنچه در سورهٴ مباركهٴ «يس» آمده است ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ﴾[2] ظاهراً ناظر به اين عهد و ميثاق عمومي است.
پيمان ديگر از خصوص انبيا (عليهم السلام) گرفته شده كه انبيا تعهّد سپردند كه حافظان دين الهي و مبلّغان راستين صداي وحي باشند، نظير آنچه در سورهٴ «احزاب» آيهٴ هفت آمده است ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقًا غَليظًا﴾؛ اين آيه ناظر به ميثاقي است كه از انبيا گرفته شده، فرمود ما از همه انبيا تعهّد گرفتيم به طور عموم و از اين پنج نفر به طور خصوص، تعهّد ديگر گرفتيم يعني همان تعهّد را به طور خصوص گرفتيم ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ﴾ همه انبيا چه اولواالعزم چه غير اولواالعزم، بعد فرمود: ﴿وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسَي ابْنِ مَرْيَمَ﴾ كه اين پنج پيامبر اولواالعزم را جداگانه ياد ميكند اينها يك خصوصيت جهاني دارند، لذا يك تعهّد بيشتري را بايد بسپارند ﴿وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقًا غَليظًا﴾ خود ميثاق، آن عهد محكم است و اگر به وصف غلظت و شدّت، موصوف بشود يقيناً شدّت بيشتري را به همراه دارد؛ انبيا يك پيمان خاصي سپردند اولواالعزم يك پيمان اخصي سپردند كه حافظان دين الهي باشند، اين غير از آن پيمان عام مشتركي است كه خدا را عبادت كنند و به ربوبيت حق اقرار كنند و به عبوديت خود اعتراف كنند.
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ از همه پيمان گرفت، در جريان آن پيمان عام هم از همه جداگانه پيمان گرفت يعني تك تك افراد را در آن نشئه احضار كرد ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾[3] يك پيمان عامي كه از جامعه پيمان گرفته باشد كه نيست، در آن پيمان عمومي هم از تك تك افراد پيمان گرفته است، تك تك افراد اقرار كردند به ربوبيت حق و عبوديت خودشان، در مرحلهاي كه از انبيا (عليهم السلام) پيمان ميگيرد از تك تك اينها پيمان ميگيرد؛ منتها از انبياي غيراولواالعزم در يك حدي و از انبياي اولواالعزم در يك حد شديدتري، از تك تك اينها تعهّد گرفتند: ﴿وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقًا غَليظًا﴾[4] .
ويژگي پيمان خصوصي خداوند از علماء
اينها كه پيمان اخص است، آن پيمان اعم و عام است كه از همه مردم گرفتهاند، در اين خلال يك پيمان خصوصي هم هست كه نه به عموميت پيمان اول است نه به اخصّيت پيمان سوم [بلکه] اين پيماني است كه از علما گرفته، نظير آيهٴ 187 سورهٴ «آل عمران» فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ﴾؛ فرمود خداوند از كساني كه به آنها كتاب داده شد تعهّد گرفت كه اين كتاب آسماني را به طور صريح با حفظ امانت، براي مردم تفسير و تبيين كنيد. اين تعهّد را از انبيا نگرفت، چون آن تعهّد انبيا تعهّد اخص است و اين تعهّد را از همه بني آدم نگرفت، چون همه بني آدم قدرت تبيين كتاب ندارند [بلکه] تعهّدي است كه از علما گرفته است، نظير تعهّدي كه در خطبه شقشقيه از علما به ميان آمده است كه فرمود: «أَخَذَ اللَّهُ عَلَي الْعُلَمَاءِ أَلّا يُقَارُّوا عَلَي كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ»[5] اين يك تعهّد خصوصي است كه نه به وسعت تعهّد عام است نه به تنگناي تعهّد اخص، هيچ كسي حق ندارد كه شاهد شكمبارگي اغنيا و گرسنگي فقرا باشد، ايمان اقتضا ميكند كه انسان اين را امضا نكند ولي اين معنا از توده مردم به نحو عام تعهّد گرفته شد، از انبيا (عليهم السلام) به نحو اخص و از علما به نحو خاص، بالأخره در موطني علما اين تعهّد را سپردهاند ولو ناظر به شواهد ديگر نباشد [و] ما دليل ديگري بر اين تعهّد خصوصي اقامه نكنيم، خود بيان حضرت ميشود سند معلوم ميشود كه علما به وسيله ائمه (عليهم السلام) مكلّف شدند كه اين تكليف خاص را إعمال كنند: «أَخَذَ اللَّهُ عَلَي الْعُلَمَاءِ أَلّا يُقَارُّوا عَلَي كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ» ولي در جريان تفسير و تبيين كتاب، آيهٴ 187 سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» دلالت خوبي دارد كه اين ميثاق، ميثاقي نيست كه از توده مردم گرفته باشند، چه اينكه ميثاقي نيست كه مربوط به خصوص انبيا باشد (عليهم السلام) بلكه ميثاقي است كه از علما و مجتهدان صاحبان دين اين تعهّد گرفته شد: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ همان علمايي كه تعهّد سپردند، به جاي تفسير و تبيين كتاب او را كتمان كردند و پشت سرشان انداختند و با اين دنيايي را خريدند كه متاع اندك است ﴿فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ﴾ اين سه تعهّد هست.
ويژگي ميثاق خداوند از بنياسرائيل
در آيهٴ محل بحث يك تعهّد جامعي است غير از آيهٴ محل بحث، قرآن درباره تعهّدي كه از بني اسرائيل گرفته است، اعم از يهوديها و مسيحيها و همچنين تعهّدي كه از خصوص مسيحيها گرفته است آنها را هم يادآور ميشود. در سورهٴ مباركهٴ «مائده» بخشي از تعهّدات مربوط به بني اسرائيل را ذكر ميكند، آيهٴ دوازده به بعد سورهٴ «مائده» دو سه بار سخن از ميثاقي است كه بني اسرائيل سپردهاند، آيهٴ دوازده سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيبًا﴾؛ ما از بني اسرائيل تعهّد خاص گرفتيم در عمل به تورات، در ايمان به تورات و حفظ مواحيد توراتي بعد در آيهٴ سيزده ميفرمايد كه ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلي خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾[6] كه اين ناظر به نقض ميثاق يهوديهاست و آن پيامدهاي تلخي كه دامنگير اينها شد. در آيهٴ چهارده همان سورهٴ «مائده» ميثاق مسيحيها را ذكر ميكند، ميفرمايد: ﴿وَ مِنَ الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري أَخَذْنا ميثاقَهُمْ﴾ خب، پس گذشته از آن مواثيق عام از اين امتها هم ميثاقهاي خاص اخذ شده است.
تعهّد خداوند از انبيا و پيروانشان براي ايمان آوردن به رسالت خاتم
در آيه محل بحث ميفرمايد ما از انبيا و امم از همه اينها ميثاق گرفتيم كه اگر پيامبري آمد و قرآني آورد، شما ايمان بياوريد و از او حمايت كنيد ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ﴾ يعني به انبيا فرمود از شما مستقيماً و از امتهاي شما به وسيله شما به طور غير مستقيم پيمان گرفتيم كه ﴿ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ﴾؛ اگر پيامبري آمده با اين خصوصيات كه خطوط كلّي حرفهاي شما را تصديق ميكند ﴿لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ﴾؛ هم به او ايمان بياوريد و هم از او حمايت بكنيد مؤمن به او باشيد و ناصر او باشيد بعد خداوند به زبان انبيا به همه اينها به انبيا بلاواسطه و به مردم معالواسطه فرمود: ﴿ءَ أَقْرَرْتُمْ﴾ نظير همان اخذ ميثاق عامي كه ﴿الَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ در كنارش هست ﴿قالوا بلي﴾[7] اينجا هم ميفرمايد: ﴿ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْري﴾؛ آيا قبول كرديد و اين اصر و تعهد شديد مرا گرفتيد؛ مستمسك شديد به اين إصر، إصر همان ميثاق اكيد است همان عهد اكيد است، عهد اكيد را ميگويند ميثاق و اصر، فرمود اين ميثاقم را پذيرفتيد، اخذ كرديد [و] استمساك نموديد ﴿قالُوا أَقْرَرْنا﴾؛ بله اقرار داريم اعتراف داريم، نظير ﴿قالوا بلي﴾ در آيهٴ ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ آنگاه فرمود: ﴿قالَ فَاشْهَدُوا﴾؛ پس شاهد باشيد، شاهد يكديگر باشيد [و] گواه باشيد عليه يكديگر كه همهتان اقرار كرديد ﴿وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ﴾؛ من هم شاهد اقرار شمايم؛ شاهدم كه شما اعتراف كرديد.
تفاوت ميثاق عالم ذرّ با پيمان خداوند از انبيا
در آيهٴ ﴿أَ لَسْتُ﴾ در آنجا اقرار با شهود همراه است: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾[8] يعني همه اين افراد را در آن نشئه ـ حالا نشئه فطرت است يا عقل است يا وحي است يا ملكوت است ؤا ما شئت فسمه در آن نشئه ـ همه اينها را احضار كرد و هر كسي را به خودش نشان داد؛ هر كسي را شاهد بر خودش كرد، گفت خودت را ببين، سر ما را خم كرد ما را نشان خودمان داد الآن ما سر به هواييم و خود را فراموش كردهايم ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾[9] در آن لحظه، خدا سر ما را خم كرد به خود ما نشان داد، از ما سؤال كرد چه ميبيني گفتيم ربوبيت تو و عبوديت خود را ميبينيم، چون اگر كسي حقيقتاً خود را بيابد ميبيند بسته به اوست، اين غفلتپذير نيست اگر خود را فراموش كرد ارتباط با خدا هم از يادش ميرود. در آن لحظه خدا ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ﴾ مثل اينكه كسي را مصحّح ورقه امتحاني خودش قرار بدهند، بگويند اين ورقهات خودت تصحيح بكن او به عجزش اعتراف ميكند، در آن لحظه ما را به خود ما نشان دادند سؤال كردند چه ميبيني، گفتيم ربوبيت خدا و عبوديت خود همين، آنجا خود ما شاهديم ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي﴾[10] فرمود اين كار را ما كرديم كه شما نگوييد ما خودمان را فراموش كرديم يا پيماني نسپرديم و مانند آن؛ اما در اينجا ميفرمايد: ﴿ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْري﴾ آيا اقرار كرديد كه به پيامبر ايمان بياوريد و از او حمايت بكنيد و تعهّد مرا گرفتيد يا نه ﴿قالُوا أَقْرَرْنا﴾ آنگاه فرمود: ﴿فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ﴾؛ شما شاهد يكديگر باشيد و من هم شاهد همه؛ هم انبيا شاهد شما باشند هم شما شاهد يكديگر باشيد و هم من شاهد كل.
خداوند، شاهد کل؛ و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، شاهد بر شاهدان
در آن بخشي از قرآن كه ظاهراً در سورهٴ «نساء» است كه ﴿جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾[11] معلوم ميشود هر امتي شهيدي دارد، شاهدي دارد به نام پيامبر آن امت و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شهيد شهداست: ﴿وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾، ﴿جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ﴾ كه شهيد هر امت، همان پيامبر آن امت است كه شاهد اعمال آنهاست و تو را ما شهيد بر آنان قرار داديم نه بر امم به تنهايي [بلکه] هم بر انبيا هم بر امم، آن وقت وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميشود شهيد شهدا ﴿وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ﴾يعني «علي هولاء الشهود» ﴿ شَهيدًا﴾[12] قهراً هم او شاهد شهداست هم شاهد مشهود عليهم است. در اينجا وجود مبارك پيغمبر هم شهيد است، انبيا هم شهيدند و مردم هم نسبت به هم شاهدند و آن كه شاهد مطلق است و شاهد كل، خداست كه فرمود: ﴿وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ﴾ اين تنزّل ذات اقدس حق است در مقام فعل، فرمود منم جزء شاهدانم كه شما تعهّد سپرديد، پس هيچ راه براي انكار نيست.
کيفيت شهادت خداوند و انبيا بر توحيد الهي
پرسش:...
پاسخ: آن در همين اوايل سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» بحثش گذشت كه اين شهادت خدا به چه معناست، شهادت فرشتهها به چه معناست و شهادت علما به چه معناست، آن هم درباره توحيد است نه ميثاق و امثال ذلك. در آنجا شهادت به توحيد از ذات اقدس الهي به يك معناي خاص است كه آن آيهٴ هجده سورهٴ «آل عمران» است كه قبلاً بحثش گذشت ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ﴾ آيا اين شهادت فعلي است يا شهادت قولي است، خدا قولاً شهادت داد فرمود: «لا اله الا انا» كه اين ادعاست، با شهادت آميخته شده يا نه اصلاً الوهيت شهادت به وحدانيت ميدهد، خدايي شاهد به وحدانيت است؛ نميشود موجودي خدا باشد و شهادت ندهد، خدايي دو برنميدارد كه الوهيت شهادت به وحدانيت بدهد، قهراً آن ﴿قائِمًا بِالْقِسْطِ﴾ هم كه وصف فعلي است شايد شهادت به اين معنا را تأييد كند، شهادت ملائكه بر وحدانيت حق به يك معناست و شهادت اولواالعلم هم به يك معناست.
تعهّد خداوند از انبيا براي ايمان آوردن به رسالت خاتم
اما اينجا كه مسئله سپردن ميثاق است، تعهّدي است كه خداوند از انبياي قبلي گرفته درباره خاتم انبيا، چون هر پيامبري موظّف است دو كار داشته باشد: نسبت به گذشته تصديق داشته باشد [و] نسبت به آينده تبشير، مگر خاتم انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه چون خاتِم و خاتَم است آيندهاي ندارد، فقط كار او تصديق جميع انبياي قبلي است و امت او هم كارشان همين است كه ﴿لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾[13] وظيفه امتهاي اسلامي است.
پرسش: ...
پاسخ: نه يعني اگر هر عصري پيامبر آمد شما بايد ايمان بياوريد، از همه انبيا ايمان گرفت برابر آيهٴ سورهٴ «احزاب» كه ايمان اخص است، فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقًا غَليظًا﴾[14] در اين آيه از هر پيامبري ميثاق ميگيرند كه هر وقت پيامبري آمد شما تصديق بكنيد، خواه بعد از شما خواه در زمان شما. اگر بعد از شماست كه تكليفي نداريد فقط به امتها بايد تعليم بدهيد، اگر در زمان شماست كه خب ايمان بياوريد، نظير اينكه لوط به حضرت ابراهيم ايمان آورد، فرمود :﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾[15] لوط پيغمبر است، حضرت ابراهيم پيغمبر است [و] اين پيامبر به آن پيامبر ايمان ميآورد. هارون، پيامبر است موسي، پيامبر است (عليهم السلام) اين يكي به او ايمان ميآورد. فرمود از همه انبيا تعهّد گرفتيم كه اگر كسي با اين خصوصيات آمد ﴿لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: مثل تكليف ديگر، عصمت كه مانع تكليف نيست، اينها يقيناً مكلفاند و يقيناً هم عمل ميكنند ولي مكلّفاند، تعهّد سپردند تا اسوه براي ديگران باشند ديگر ﴿وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿فَمَنْ تَوَلّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ اگر كسي بعد از حضور در صحنه ميثاق و بعد از اقرار و اعتراف و بعد از انجام مراسم استشهاد و شهادت متقابل كه شاهدان هم بودند و انبيا شاهد آنها بودند و من هم شهيد شهدا بودم، اگر با گذشت همه اين مراحل، كسي اعراض كند ﴿فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ اينها ممحض در فسقاند كه فسق، فسق كامل است.
«و الحمد لله رب العالمين»