درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 73 الی 74

 

﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾﴿73﴾﴿يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ﴾﴿74﴾

تبيين احتمالات مطرح شده در معناي آيهٴ شريفه در التبيان و مجمع ‌البيان

احتمالات فراواني در اين آيه است كه همان‌طوري كه ملاحظه فرموديد مرحوم شيخ طوسي در تبيان شش وجه ذكر كرده[1] كه همان را با سبكي ديگر امين‌الاسلام در مجمع ‌البيان تنظيم كرده.[2] يكي از آن احتمالات اين است كه ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ يعني اين ايمان دسيسه‌اي كه گفتيم ﴿آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ﴾[3] اين ايمان توطئه‌اي براي اين است كه پيروان شما كه برگشتند و مسلمان شدند اينها هم آگاه بشوند و دست از اين دين جديد بردارند، آن وقت اين «لام» مي‌شود «لام» غايت ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ اين ايمان توطئه‌اي را، الّا لاجل كسي كه قبلاً تابع دين شما بود و الآن مسلمان شد، اين كار را بكنيد ﴿لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾[4] يعني اينهايي كه تازه مسلمان شدند و قبلاً يهودي بودند برگردند به آن يهوديت اصلي، اين يكي از محتملات ستّه است ﴿و لا تُؤْمِنُوا﴾ اين ايمان توطئه‌اي را، مگر به خاطر اينكه كساني كه قبلاً پيرو شما بودند و الآن مسلمان شدند دست از اسلام بردارند، اين يكي از محتملات. البته اين محتملات شش‌گانه از نظر ظهور و خفا يكسان نيستند بعضي به ظاهر آيه نزديك‌اند بعضي از ظاهر آيه دورند.

احتمال ديگر اينكه كل اين آيه كلام حق باشد، نه اينكه صدرش كلام يهوديها وسطش كه ﴿إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ است جمله معترضه، كلام الله بقيه هم كلام آ‌نها باشد اين‌طور نه، بلكه كل اين آيه از صدر و ذيل كلام خدا باشد به اين معنا كه ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني خدا به موٴمنين مي‌فرمايد كه ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾؛ تصديق نكنيد مگر كساني را كه بر اسلام استوارند، چون ﴿إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ باور نكنيد كه هيچ ملتي غير از شما به وحي دسترسي پيدا كند يا بتواند در قيامت عليه شما نزد خدا احتجاج كند، اين را باور نكنيد. اين معنا گرچه في‌نفسه بعيد نيست اما با سياق آيه هماهنگ نيست، چون سياق آيه درصدد شرح توطئه يهوديهايي است که ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ﴾[5] چه اينكه معناي قبلي هم بعيد به نظر مي‌رسد كه اين «لام»، «لام» غايت باشد، آن معاني اصلي كه مي‌ماند و در خلال بحثهاي قبل اشاره شد يكي اين است كه ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني «لا تظهر الايمان»؛ اين ايمان را اظهار نكنيد مگر براي پيروانتان، چون شما فهميديد اسلام، حق است و آيات الهي را در عهدين يافتيد و شما شاهديد اين معنا را كه شما مشاهده كرديد يعني نشانه‌ها را در كتاب آسماني ديديد و بر شخص خارج هم تطبيق كرديد اين معنا را جز براي پيروانتان براي احدي اظهار نكنيد چرا، براي اينكه مبادا كسي از نظر فضيلت كتاب يابي به درجه شما برسد و مجد و بزرگواري شما از بين برود يا عليه شما در قيامت، اينها احتجاج كنند براي هيچ كس اظهار نكنيد چرا، براي اينكه مبادا اين‌چنين بشود، اين ﴿أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْل﴾ يعني «لئلا يوتي» يا «لئلا يحاج».

پرسش: ...

پاسخ: اين معنا را جناب زمخشري پذيرفت از قدما و در المنار آمده از متأخرين كه ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني «لا‌تظهروا ايمانكم»[6] ﴿إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ گرچه خلاف ظاهر است؛ اما به قرينه ﴿لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ اين ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني «لاتظهروا ايمانكم» اين يك احتمال كه در كشاف آمده از بين كتابهاي متقدمين و در المنار مورد پذيرش شده از بين متأخرين. خب، اين يك معنا پس ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني «لا‌تظهروا» آن ايمان را ﴿إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ يعني آن حقيقتي كه براي شما روشن شد آن را فقط براي پيروانتان بگوييد، اگر براي ديگران گفتيد چه مسلمين چه غير مسلمين آن مجد و عظمت شما از بين مي‌رود و مسلمين هم عليه شما هم احتجاج مي‌كنند نه براي مسلمانها بگوييد، براي اينكه اينها احتجاج مي‌كنند، نه براي مشركين بگوييد، براي اينكه اينها رغبتي به اسلام پيدا مي‌كنند. پس آن ايماني را كه شما پيدا كرديد آن ايمان را فقط براي پيروانتان اظهار كنيد، اين يك سخن.

سخن ديگر اينكه ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني اين ايمان توطئه‌اي كه گفتيم ﴿آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾[7] اين نقشه را فقط براي پيروانتان اظهار كنيد، اين نقشه را نه آن ايمان واقعي را. يك بحث در اين است كه شما كه نشانه‌هاي حق را در كتاب آسماني يافتيد آن را فقط براي پيروانتان ظاهر كنيد [و] براي ديگران ظاهر نكنيد، از ديگران كتمان كنيد كه اين كتمان، توطئه است نه آن اظهار، براي ديگران كتمان كنيد براي اينكه مبادا كسي به كتاب آسماني برسد يا در قيامت عليه شما احتجاج كند؛ اما اين احتمال ديگر اين است كه ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني «لاتظهروا» آن نقشه و توطئه را كه گفتيم ﴿آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾؛[8] اين نقشه را فقط براي پيروانتان ظاهر كنيد آشكار كنيد چرا، براي اينكه ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ مبادا، پس اين ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ كه به معناي «لا‌تظهروا» است يا به اين معناست كه آن ايمان حقيقي را جز براي پيروانتان فاش نكنيد، براي اينكه مبادا يا اين توطئه و نيرنگ ياد شده را فاش نكنيد مگر براي پيروانتان براي اينكه مبادا به هر حال اين ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني «لا‌تظهروا» و خودش توطئه است، براي اينكه مبادا ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ يعني نظير ﴿أَنْ تُصيبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ﴾[9] مبادا، اين يك احتمال.

احتمال ديگر اينكه ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ اين ديگر توطئه نباشد [بلکه] يك مطلب جدي باشد از اهل كتاب «وَ لا تُؤْمِنُوا اٴ‌ن يُوٴتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ الّا لمن تبِعَكم» يعني به اين دو مطلب ايمان نياوريد، مگر براي پيروانتان يعني بگوييد اين دو فضيلت، فقط براي يهوديهاست ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ و «لا تعتقدوا» به اين دو مطلب مگر براي پيروان كه اين ديگر توطئه نيست اين مبادا در آن نيست، عقيده پيدا نكنيد كه كسي مي‌تواند به كتاب آسماني دسترسي پيدا كند يا در قيامت احتجاج كند، مگر يهوديها «وَ لا تُؤْمِنُوا أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ» كسي قدرت كتاب يابي دارد كه يهودي باشد، كسي قدرت احتجاج دارد كه يهودي باشد اين ديگر توطئه نيست، اين البته توطئه از علما و مشايخ سوء است؛ اما يك تبليغ سوء است همان مشايخ سوء كه به يهود فهماندند دين نسخ نمي‌شود و اين آخرين اديان است، همان علماي سوء به مردم مي‌گويند هرگز كسي به كتاب آسماني نمي‌رسد [و] به مقام احتجاج عندالله نمي‌رسد، مگر اينكه يهودي باشد.

نقد و بررسي احتمالات مطرح شده در معناي آيهٴ شريفه

خب، حالا اگر كسي خواست بخشي از آيه را به يكي از اين احتمالات معنا كند اين پيداست كه صدر و ساقه آيه براي او هماهنگ نشده، بيان ذلك اين است كه اگر كسي بگويد اين ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ يعني اين توطئه را فاش نكنيد، مگر براي پيروانتان ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني «لا‌تظهروا» اين توطئه را، مگر براي پيروانتان، اين نيرنگ و اين نقشه را جز براي پيروانتان براي احدي فاش نكنيد. بعد وقتي به جمله ﴿أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ﴾ برسد اين‌چنين معنا كند كه «و لا تصدقوا»؛ باور نكنيد كه كسي مثل شما افتخار دريافت كتاب را داشته باشد يا كسي مقام احتجاج عندالله را داشته باشد. باورتان نشود، براي اينكه مقام براي شماست اين صدر و ساقه ديگر با هم هماهنگ نيست، اگر اين ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني اين توطئه را فاش نكنيد ديگر مسئله، مسئله تبليغ سوء نيست يعني مي‌دانيم كه داريم نقشه مي‌كشيم و اين نقشه را فقط بايد براي پيروانمان بيان كنيم براي هيچ كسي نبايد بيان كنيم، آن گاه ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ يعني مبادا اينكه، اگر ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ به اين معناست كه اين توطئه را فاش نكنيد، مگر براي پيروانتان اين ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ ديگر مفعول ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ نيست [بلکه] مباداست. مبادا اينكه، اين مفعول لاجله است مفعول له است نه مفعول به ولي اگر گفتيم كه ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني «لا‌تصدقوا» و اين ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ كلام يهوديهاست و ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ به معناي «لا تصدقوا» روي اين جمله درمي‌آيد و جمله اين‌چنين خواهد شد كه «لا تومنوا ان يوتي احد مثل ما اوتيتم او يحاجوكم به عند ربكم» اين ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ مي‌شود مفعول به، نه مفعول له. پس اگر ما ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ را به معناي اين گرفتيم كه اين نقشه و توطئه را براي كسي اظهار نكنيم آن ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ مي‌شود مفعول له، نظير ﴿أَنْ تُصيبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ﴾[10] و اگر گفتيم اين ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ به معناي «لا تصدقوا» است و باور نكنيد و روي جمله ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ درمي‌آيد، اين ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ مي‌شود مفعول به. بنابراين انسجام در آيه اقتضا مي‌كند كه انسان يك راه را انتخاب بكند و اين راهي را كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) انتخاب كردند[11] يك راه منسجمي است يعني صدر و ساقه حرف هماهنگ است؛ اما حالا با خود آيه هماهنگ است يا نه [حرف ديگري است] يا راهي كه جناب زمخشري در كشاف از متقدمين [پيموده][12] و المنار از متأخرين اين راه را بالاصالة يا بالتَبَع پذيرفتند، يك راه هماهنگي است كه اول و آخرش با‌هم مي‌خواند هماهنگ است؛ منتها حالا يا با آيه مطابق است يا با آيه مطابق نيست. ولي اگر كسي بيايد ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ را [اين طور معنا كند كه] يعني اين نقشه را فاش نكنيد، آن‌گاه ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ را باز مفعول ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ بگيرد يعني «لا تصدقوا ان يوتي» معلوم مي‌شود كه ديگر اين نقشه نيست، يك بيان واقعيت است كه اين ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ گاهي بشود مفعول له گاهي بشود مفعول به، معلوم مي‌شود ناهماهنگ است.

دلالت آيه بر درك باطل سخنان يهود

مطلبي كه بايد به عرض برسد اين است كه ظاهراً اين آيه در مقام توطئه نيست يعني بيان توطئه آنها نيست آنها همين مطلب را گاهي درصدد توطئه داشتند حالا يا يك شخص معين اين توطئه را كرد يا گروهي اين توطئه‌ها را كردند يا در دو مقطع كردند، به هر حال يك گروهي در مقطعي به فكر نيرنگ افتاد كه گفت مبادا اسرار حق را فاش كنيد، براي اينكه اينها احتجاج مي‌كنند. در آنجا خدا يك سبك خاص جواب داد، فرمود اينها مگر نمي‌دانند كه خدا سرّ و علن را علن مي‌داند، چه اثري دارد اينها توطئه را كتمان كنند يا فاش كنند!؟ اين همان آيهٴ 76و77 سورهٴ «بقره» بود كه قبلاً هم اشاره شد ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا﴾ يعني يهوديها وقتي به مؤمنين برسند مي‌گويند ما مسلمانيم ﴿وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ﴾؛ وقتي به يكديگر رسيدند مي‌گويند، چرا گفتيد؟ ﴿قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ مگر عاقل نيستيد؟ خب چرا اسرارتان را براي مردم گفتيد؟ معلوم مي‌شود عقل نزد يهوديت، همان خيانت است كه گفتند اگر عاقل بوديد اين توطئه را علن نمي‌گفتيد. خب، مگر عاقل نيستيد؟ چرا اين كار را كرديد؟ براي اينكه اينها در قيامت احتجاج مي‌كنند. در قبال اين توطئه قرآن جواب مي‌دهد كه فرمود: ﴿أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ﴾[13] اينها كه مي‌دانند نفرمود «لا‌يعلمون» فرمود: ﴿أَ وَ لا يَعْلَمُونَ﴾ كه اين لسان، لسان تقرير است. فرمود مگر اينها نمي‌دانند كه خدا سرّ و علن هر دو را مي‌داند و اينها مي‌توانند در قيامت نزد خدا احتجاج كنند، چرا اينها با اينكه مي‌دانند آنچه را كه اينها مكتوم كردند مشهود نزد خداست، خودشان را به زحمت مي‌اندازند؟ آنجا كه يهود دارد نقشه مي‌كشد قرآن مي‌گويد اين نقشه شما بر آب است، براي اينكه ما سرّ و علن را يكسان مي‌دانيم؛ اما آنجا كه نقشه نمي‌كشد اصلاً فكر باطني‌اش اين است، ديد باطل‌اش اين است كه وحي بر غير بني‌اسرائيل نازل نمي‌شود، كتاب آسماني براي غير يهوديها نمي‌آيد. اين ديگر نقشه نيست [بلکه] اين يك درك باطل است. اين درك باطل قرآن را با يك درك صحيح پاسخ مي‌دهد، نمي‌فرمايد خدا از كتمانتان باخبر است، مي‌فرمايد: ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ شما كه گفتيد غير از يهود كسي كتاب نمي‌يابد، پيامبري غير از سنخ يهود نمي‌آيد، ديني غير از يهوديت نيست چرا اين حرف را مي‌زنيد، اين حرفتان باطل است، نه اينكه ما از نيرنگتان باخبريم.

قبول نبوت عامه و انكار نبوت خاصه

پرسش: ...

پاسخ: بسيار خب، نه اينكه اينها نبوت عامه را منكر بشوند اينها نمي‌توانند منكر نبوت عامه باشند [بلکه] منكر نبوت خاصه‌اند، مي‌گويند به ما رسيد و ختم شد، جوابش اين است كه مگر هدايت به دست شماست يا فضل به دست شماست يا فضل خدا تمام شده است يا خدا عاجز است از ايصال فضل يا بخيل است از فضل رساني، چه كمبودي دارد؟

مبارزه با تفكر يهوديت

اين سه، چهار جهتي كه در آيه است و در آيهٴ بعد هست نشان مي‌دهد كه قرآن با طرز تفكر يهوديت و همين صهيونيسم كه نژادپرستي است مبارزه مي‌كند، نه از نقشه. فتحصّل كه اگر ما بگوييم اين ﴿لا تُؤْمِنُوا﴾ يعني اين نقشه را فقط براي پيروانتان ظاهر بكنيد براي ديگران ظاهر نكنيد، ديگر نمي‌توانيم اين ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ را مفعول به بگيريم اين يك ناهماهنگي و اگر بگوييم اين نقشه را ظاهر نكنيد، مگر براي پيروانتان مبادا كه سيّدنا الاستاد(رضوان الله عليه)[14] اين راه را طي كرده‌اند، البته اين صدر و ذيل آيه هماهنگ است بر اساس تفسير شريف ايشان؛ اما با درون خود اين آيات هماهنگ نيست. اين آيات نمي‌خواهد بفرمايد شما نقشه كشيديد خدا باخبر است، نظير آيه76ٴ و77 سورهٴ «بقره» كه فرمود شما نقشه كشيديد خدا باخبر است، اين آيه مي‌خواهد با اين فكر يهوديت مبارزه كند، اين چيست كه شما مي‌گوييد غير از يهود كسي نمي‌تواند كتاب بياورد، غير از موساي كليم كسي نمي‌تواند پيغمبر بشود، غير از يهود كسي نمي‌تواند ديني داشته باشد: ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ نظير آن آيهٴ 120سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه ﴿وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾ يعني اصلا ً يهوديها باورشان شده كه حق براي آنهاست و لا غير، مسيحيت هم بشرح ايضاً [همچنين] ﴿قُلْ إِنَّ هُدَي اللّهِ هُوَ الْهُدي﴾ اينجا جاي نقشه نيست اين يك تفكر باطل است، اينجا نيرنگي نيست تا خدا بگويد من از درون شما باخبرم [بلکه] اين يك فكر باطلي است. جوابش اين است كه هدايت به دست خداست هر كه را بخواهد هدايت مي‌كند.

نقد نظر علامه طباطبايي(ره) و زمخشري دربارهٴ آيهٴ شريفه

پس راهي كه سيدنا الاستاد رفته‌اند[15] يك راه منسجمي است از اين طرف راهي كه زمخشري رفتند[16] از آن طرف يك راه منسجمي است يعني اينها يك مبنايي را انتخاب كردند كه بر اين مبنا، آيه حل شد [و] ديگر صدر و ساقه آيه با‌هم ناهماهنگ نيست. ولي با محتوايي كه آينآيه آيه .. لبيان آيهآيه «سيقت لبيان» آن محتوا هماهنگ نيست، آيه از اينكه مكرّر فرمود هدايت، هدايت خداست فضل به دست خداست به هر كه بخواهد مي‌رسد خدا هم كه مي‌داند قدرت هم كه دارد بخيل هم كه نيست، اين معلوم مي‌شود نمي‌خواهد از نقشه آنها پرده بردارد [بلکه] مي‌خواهد اين فكر باطل را ابطال كند.

پرسش: ...

پاسخ: آن در حقيقت به اسلام ايمان نياوردند و به حرف خودشان موٴمن بودند يعني قبله، بيت‌المقدس است اين به حرف قرآن ايمان نياوردند به حرف خودشان موٴمن بودند، اين چيز جديدي نبود كه آيه بخواهد آن را نفي كند ولي منظور آن است كه آنچه از آيه برمي‌آيد اين است كه تفكر يهوديت را دارد ابطال مي‌كند كه شمايي كه بگوييد هيچ كس، ديگر محذورعنه كه ‌ايشان محذور عنه تقدير گرفته‌اند نشان مي‌دهد كه ايشان اين ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ را نظير همان ﴿أَنْ تُصيبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ﴾ گرفتند. در الميزان كه مطالعه مي‌فرماييد، مي‌فرمايد كه «محذور ان يوٴتي الموٴمنون مثل ما اوتيتم»[17] محذور يعني مي‌شود مفعول له.

احتكار ديني اهل كتاب و بيان قرآن

اگر با استشهاد اين شواهد داخلي اين‌چنين معنا بشود كه يهودي كه مي‌گويد بهشت فقط براي يهوديهاست، مسيحي كه مي‌گويد بهشت فقط براي مسيحيت است كه اين احتكار ديني را در آيهٴ 120سورهٴ «بقره» مطرح فرمود كه ﴿وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾ يا در موارد ديگر ﴿وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ كانَ هُودًا أَوْ نَصاري﴾[18] يعني يهوديها گفتند بهشت مخصوص يهوديهاست، مسيحيها گفتند بهشت مخصوص مسيحيهاست، در اين‌گونه از موارد خدا مي‌فرمايد كه ﴿إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ اين نيرنگ نيست [بلکه] اين يك تفكّر باطلي است. اگر آيهٴ نظير آيه 76 و77 سورهٴ «بقره» بود معلوم مي‌شد كه نيرنگي در كار است و اگر آيه نظير آيهٴ 120 سورهٴ «بقره» است، معلوم مي‌شود تفكر صهيونيستي اين است، نه اينكه نيرنگي در كار باشد، آن وقت اين ﴿أَنْ يُؤْتي﴾ مي‌شود مفعول به، نه مفعول له. ديگر «محذور أَنْ يُؤْتي»[19] كه ايشان تقدير فرمودند نيست «وَ لا تُؤْمِنُوا أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ» مبادا باور كنيد كه كسي بتواند ديني پيدا كند وحيي به او برسد يا عند‌الله احتجاج داشته باشد، مگر براي يهوديها يعني كه وحي نيست، مگر براي يهوديت احتجاج عندالله نيست، مگر براي يهوديت، آن‌گاه در اين زمينه قرآن سه، چهار نكته بيان مي‌كند بر اساس اهميت مسئله، جمله معترضه را هنوز تا حرف آنها قطع نشده وسط ذكر مي‌كند تا اين شخص حرفش قطع نشده فوراً وسط ذكر مي‌كند كه ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ كه يادت نرود من اين را شرح مي‌دهم، مثل انسان مي‌بيند كه طرف خيلي بيراهه مي‌رود، گرچه نوبت حرف، به او نرسيده ولي وسط حرفش يك جمله ذكر مي‌كند تا يادش نرود، يادت نرود اين جواب دارد ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ اين سرعت به جواب براي تسفيه متكلم است، اگر كسي خيلي بيراهه مي‌رود با اينكه نوبت او است نوبت مخاطب نيست، فوراً اين جمله را مي‌گويد يادت نرود اين جواب دارد ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ بعد ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ ٭ عَليمٌ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ﴾.

نتيجه آيات شريفه

لبهٴ اين دو تا آيه متوجه اين است كه هدايت به دست خداست هر كه را بخواهد مي‌دهد، كمبود ندارد [و] كسري در كار نيست نه عجز است نه بخل است نه جهل است نه حجابي در كار است هيچ چيز در كار نيست، اين معلوم مي‌شود با آن فكر دارد مبارزه مي‌كند و اين احتمال اقواست.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] . التبيان، ج2، ص500و 501.
[2] . مجمع ‌البيان، ج2، ص774و 775.
[3] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ72.
[4] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ72.
[5] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ69.
[6] . الكشاف، ج1، ص373.
[7] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 72.
[8] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ72.
[9] . سورهٴ حجرات، آيهٴ6.
[10] . سورهٴ حجرات، آيهٴ6.
[11] . ر. ك: الميزان، ج3، ص257-259.
[12] . الكشاف، ج1، ص374.
[13] . سورهٴ بقره، آيهٴ77.
[14] . ر. ك: الميزان، ج3، ص257-259.
[15] . ر. ك: الميزان، ج3، ص257-259.
[16] . الكشاف، ج1، ص374.
[17] . الميزان، ج3، ص258.
[18] . سورهٴ بقره، آيهٴ111.
[19] . الميزان، ج3، ص258.