69/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 72 الی 74
﴿وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾﴿72﴾﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾﴿73﴾﴿يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ﴾﴿74﴾
خلاصه مباحث گذشته
گرچه قبلاً فرمود عدهاي از اهل كتاب درصدد اضلال شما هستند؛ اما آن معنا را باز كرد، فرمود اينها هم ضالاند هم مضل و راه اضلالشان هم گاهي به القاي شبهه است، حق مقبول را به لباس باطل مردود ارائه ميدهند تا كسي حق را نپذيرد و آن حق مقبول را كتمان ميكنند؛ هم القاي شبهه ميكنند باطل را نشان ميدهند و هم آن حق را كتمان ميكنند كه اين راه اضلال است و اين دسيسههاي علمي است، دسيسههاي سياسيشان هم اين است كه گفتند شما صبح به جمع مسلمين بپيونديد و ايمان بياوريد و عصر همان روز برگرديد و اينچنين وانمود كنيد كه ما رفتيم در جمع مسلمين و تحقيق كرديم ديديم حق نبود، برگشتيم و اين فتنه شما زمينه ارتجاع و ارتداد ديگران را فراهم ميكند ﴿لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾.
وجوه معاني آيهٴ شريفه در التبيان و مجمع البيان
آن سه وجهي كه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان بيان كردند[1] و مرحوم امين الاسلام هم كه در مجمع البيان ذكر كردند[2] را هم ملاحظه فرموديد
الف و ب: معناي اول و دوم از آيهٴ شريفه
وجه اول همين معناي معروف بين اهل تفسير است.
وجه دوم آن است كه شما به آنچه براي مسلمين در اول روز نازل شده است كه مسئله نماز به بيتالمقدس باشد آن را ايمان بياوريد و قبول كنيد و آنچه در پايان روز آمده به نام رجوع به طرف كعبه آن را كفر بورزيد.
ج: معناي سوم از آيهٴ شريفه
وجه سوم آن است كه آن ايماني كه شما درباره پيامبر داريد و اقرار كرديد و اقرار داريد كه اوصاف پيامبر در عهدين آمده در تورات آمده، آن اقرار را كه قبلاً بيان كرديد آن را در اول روز اظهار كنيد و در آخر روز برگرديد، بگوييد آن اقراري كه ما كرديم و تحقيق كرديم، ديديم مطابق نيست يعني قبلاً شما اقرار كرديد كه اوصافي در تورات آمده كه اين اوصاف بر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) منطبق است، اين معنا را در اول روز اظهار كنيد [و] در پايان روز كتمان كنيد تا مردم برگردند،[3] البته اين معناي سوم منطبق ميشود با آن كلي كه در معناي اول ذكر شد، روحاً با معناي اول مخالف نيست، بلكه مصداقي از همان مصاديق معناي اول است.
نقد معناي دوم از آيه شريفه
معناي دوم از چند نظر بعيد به ذهن ميآيد: يكي اينكه اگر اين ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد براي ﴿انزل﴾ نماز به طرف بيت المقدس كه ﴿وجه النهار﴾ نازل نشد، اين از قبل بود در مكه هم كه حضرت بود به طرف بيت المقدس نماز ميخواندند؛ منتها در مكه كه حضرت بودند گفتند طوري نماز ميخواندند كه هم كعبه قبله حضرت باشد هم بيت المقدس،[4] كه در بحثهاي سورهٴ «بقره» گذشت كه در مسجدالحرام انسان ميتواند طوري بايستد كه هم مستقبل كعبه باشد هم مستقبل بيتالمقدس، چون قدس در جنوب غربي مكه واقع است و اگر به سمتهاي ديگر بايستد البته به طرف بيت المقدس ايستاده است، گرچه به طرف كعبه نباشد. پس نماز به طرف قدس ﴿وجه النهار﴾ نازل نشد اين از قبل بود. گذشته از اينكه اين معنا مرجعش آن است كه شما به آنچه در اول روز، اينها عمل كردند يعني نماز به طرف بيتالمقدس او را قبول كنيد و آنچه در آخر روز عمل كردند كه نماز به طرف كعبه باشد آن را قبول نكنيد. بسيار خب، اين ديگر زمينه ارتجاع و ارتداد مردم را فراهم نميكند، اين چه فتنهاي است؟ يعني سياست بازان يهود به همفكرانشان ميگفتند نماز به طرف بيت المقدس را قبول كنيد يعني بيت المقدس را قبله بدانيد و كعبه را قبله ندانيد يعني به دين خودتان باقي باشيد، اين چه زمينه براي ارتجاع و فتنه و ارتداد مردم فراهم ميشود؟
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ اگر اول و آخر به كفر برگردد، نه ﴿وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ﴾ يعني «واكفروا بالذي انزل آخره» شما بياييد دست از آن برداريد كه ميشود ﴿آخره﴾ ظرف براي ﴿وكفروا﴾ وجه سوم براي تأييد آن است كه اگر اين ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد براي ﴿انزل﴾، آن ﴿وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ﴾ هم بايد چيزي در تقدير باشد يعني «واكفروا بالذي انزل علي الذين آمنوا آخر النهار» كه اين ﴿آخره﴾ ظرف باشد براي ﴿انزل﴾ كه مقدر هست ولي بنابر آن تفسير معروف نيازي به اين تقدير نيست و منشأ همه اين خلاف ظاهرها همان روايت ضعيفهاي است كه ابي جارود نقل كرده[5] كه اعتدادي به آن روايت نيست.
پس معناي اين كريمه اين خواهد شد كه عدهاي از اهل كتاب براساس دسيسه گفتند صبح برويد ايمان بياوريد و عصر برگرديد.
نكته چهارمي كه در تضعيف آن فرمايش است اين است كه ﴿وجه النهار﴾ يعني اول روز، آخر النهار يعني پايان روز. خب، حالا ما بر فرض قبول كرديم كه صلات صبح، اول النهار است و منظور از اين نهار، از همان طلوع فجر است نه طلوع شمس، چون اگر نهار از طلوع شمس باشد نماز صبح به طرف بيت المقدس اولالنهار نيست، اين در بين طلوعين است نه اول نهار، بر فرضي كه منظور از نهار، از طلوع فجر باشد نه طلوع شمس، آنگاه نماز صبح كه به طرف قدس خوانده شد صادق است كه ﴿وجه النهار﴾ به طرف بيتالمقدس خوانده شد. اگر اين را قبول بكنيم ﴿آخره﴾ يعني آخرالنهار بر نماز ظهر منطبق نيست، شما براساس آن روايت نقل كرديد كه در هنگام نماز ظهر، دستور استقبال عوض شد بايد به طرف كعبه استقبال كنند نه به طرف بيتالمقدس، آن وقت صلات ظهر كه آخرالنهار نبود اين في وسط النهار است نه در آخرالنهار. بنابراين آن روايت، منطبق بر اين آيه نيست البته آن روايت، بر فرضي كه صحيح باشد در موطن خود هست يعني چنين دسيسهاي هم آنها كردند يعني سياست بازان اسرائيلي به همفكرانشان گفتند همان كه مسلمانها به طرف قدس نماز ميخواندند آن اصل است نه به طرف كعبه، آن مطلبي است كه در جاي خود واقع شده، نه اينكه اين آيه را بخواهد تفسير كند.
بنابراين طبق اين چهار جهت و همچنين احياناً جهات ديگر، عمل كردن به آن روايت دشوار است و حق با مرحوم شيخ طوسي است كه آن راه را انتخاب كرده[6] و اكثر مفسرين آن راه را انتخاب كردند.
پرسش: ...
پاسخ: در جايي كه هست آنجا هم مثل همين است «و حذف ما يعلم منه جائز» اينجا محذوف است، چون معلوم است و حذف، خلاف است. اگر ما طرزي آيه را بيان كنيم كه حذف نباشد عدمالحذف اوليٰ. عمده همان دسيسه است كه سياق آيات دارد ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ﴾[7] را شرح ميدهد كه چگونه اهل كتاب درصدد اضلالاند، معلوم شد كه هم آن مشايخ سوءآنها عالمانه درصدد ضلالت و اضلال بودند هم سياست بازانشان عالمانه درصدد ضلالت و اضلال بودند، هم علمايشان حق را در لباس باطل عرضه ميكردند تا كسي نخرد و اصل حق را كتمان ميكردند و هم سياست بازانشان اين دسيسه را به كار ميبردند.
پرسش: ...
پاسخ: چون گرچه نقل شده است كه عدهاي از يهوديها تواطئ كردند ولي ممكن است هر دو گروه باشد آنچه الآن اين هيئت تبشير مسيحيت به راه افتاده اينها هم كم از يهوديت ندارند، چون الآن هر دو را يك سياست دنيايي دارد اداره ميكند ديگر.
بيان قرآن در مقابل دسيسههاي مشايخ سوُء يهود
آنگاه اين آيه قرائت شده است ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾ ظاهراً اين كريمه، مقول همان اهل كتاب است يعني همان گروه اهل كتاب گفتهاند ﴿آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾ ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ امري كردند و نهيي كه همه اينها دسيسه است ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ يعني ايمان نياوريد مگر به كسي كه يا براي كسي كه دينتان را قبول دارد، كسي كه همين حرفي كه ما داريم همين حرف را آورده قبول كنيد و غير از اين را آورد قبول نكنيد، مشايخ سوء و علماي يهود به پيروانشان گفتند كه ﴿إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾[8] كه اين بحث، قبلاً به مناسبت سورهٴ بقره و آيات ديگر گذشت، آنها فتوايي را به هر نحوي بود از عهدين استنباط ميكردند، بعد به مردم ميگفتند اگر اين كسي كه آمده و داعيه اسلام دارد حرفش همين است كه ما گفتيم قبول كنيد، غير از اين است قبول نكنيد ﴿إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ در اينگونه از مقاطع، قرآن آيه نازل كرده، فرمود اگر هم معيار تورات باشد آنچه را كه ما گفتيم مطابق با تورات است؛ منتها شما تورات را كتمان كرديد ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾[9] اگر شما واقعاً صادقيد و حامي توراتيد آن توراتي كه در خانهها كتمان كردهايد آن را ارائه بدهيد ببينيم حرف ما در تورات هست يا نه، پس دو بيان هست: يكي اينكه تنها معيار تورات نيست، چون تورات كتاب حق است، اما همه حق در تورات نيست، چون آخرين كتاب نيست. حرف دوم اين است كه بر فرض معيار تورات باشد، چه اينكه در بعضي از مسائل معيار تورات است تورات را هم كه بياوريد همين حرف ما را دارد ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ برابر همان حرفي كه علماي سوء به پيروان اهل كتاب ميگفتند كه ﴿إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾[10] الآن هم همان فتوا را دادند ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ كه گفتند اين «لام»، «لام» زايده است، نظير ﴿ردف لكم﴾[11] يعني «ردفكم»، [يعني] «وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ ِمنْ تَبِعَ دينَكُمْ» يعني «لا تصدقوا الا من صدقكم»؛ مگر كسي كه دين شما را امضا كند و كسي كه دين شما را امضا نكرده و دين جديد عرضه كرده او را تصديق نكنيد و به او ايمان نياوريد، چرا ﴿أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ﴾، ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ كه ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ پيداست كلام الله است و در وسط جمله معترضه قرار گرفت كه جواب است، آنها گفتند ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ﴾ يعني شما مبادا تصديق كنيد كه كسي چيزي از خدا دريافت كند، نظير آنچه را كه شما دريافت كرديد، چون اگر شما به پيغمبر اسلام اعتقاد پيدا كنيد معنايش آن است كه به پيغمبر چيزي داده شده است كه به موساي كليم داده شد، امت اسلامي چيزي دريافت كردند كه شماها كه امت موساي كليميد دريافت كرديد، مبادا چنين چيزي بشود يا مبادا شما حرف آنها را تصديق كنيد كه آنها بتوانند در قيامت نزد خدا احتجاج كنند، بگويند كه اين گروه حرف ما را پذيرفتند و حقانيّت ما را قبول كردند ولي ايمان نياوردند، فهميدند و ايمان نياوردند ﴿أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ﴾؛ مبادا شما ايمان بياوريد كه اين تالي فاسدها مترتّب بشود.
پرسش: ...
دلالت آيه بر زمينهسازي ارتداد مسلمين توسط اهل كتاب
پاسخ: چون وجه دوم با آيه هماهنگ نيست، آيه سياقش اين است كه اينها دسيسه كردند براي ارتداد، وجه دوم كه دسيسه براي ارتداد نيست، وجه دوم اين است كه شما دين خودتان را داشته باشيد، آيه دارد كه اينها دسيسه كردند تا مسلمين را مرتد كنند كه سه طايفه بود قبلاً گذشت، آنها علاقهمندند تا مسلمين مرتد بشوند. اگر آيه، برابر وجه دوم تفسير بشود معنايش اين است كه شما قبله خودتان را داشته باشيد آنچه بر مسلمين نازل شده است كه قبلهشان بيتالمقدس نيست و كعبه است، اين را قبول نكنيد يعني «لكم دينكم و لهم دينهم» اين ديگر ﴿لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾ ندارد كه، ولي آيه دارد فتنه سياست بازان اسرائيلي را دارد شرح ميدهد كه اينها زمينه ارتداد را فراهم كردند.
علت عدم تصديق سخنان مسلمين توسط اهل كتاب
اينكه فرمود: ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ به دو محذوف، چرا شما فقط كساني را تصديق كنيد كه پيروان شمايند، براي اينكه مبادا كسي به چيزي برسد كه شما رسيديد، بر كسي چيزي نازل بشود كه بر شما نازل شد: ﴿أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ﴾؛ مبادا شما ايمان بياوريد و تصديق كنيد حرف مسلمين را، زيرا اينها در روز قيامت عليه شما نزد خدا احتجاج ميكنند، ميگويند اين يهوديها با اينكه فهميدند حق با ما بود بر يهوديتشان اصرار داشتند، براي اينكه اين دو محذور ظهور نكند شما فقط دينتان را حفظ بكنيد، فقط كساني را تصديق بكنيد كه پيرو دين شمايند ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ در اينجا خداي سبحان جواب ميدهد ميفرمايد كه ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ اين يك مطلب، چون ﴿وَ كَفي بِرَبِّكَ هادِيًا وَ نَصيرًا﴾؛[12] تنها هادي خداست، اگر تنها هادي خداست تنها هدايت هم هدايت الله است كه اين لسان، لسان حصر است ﴿إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ اين لسان، لسان حصر است، چون هادي فقط خداست و غير او هادي نيست ﴿وَ كَفي بِرَبِّكَ هادِيًا وَ نَصيرًا﴾ اگر هدايت فقط هدايت خداست و تنها هادي خداست، ببينيم خدا كه را هدايت كرده كه را دستور هدايي فرستاده است؟ پس به دست شما نيست، مطلب اول اين است كه تنها هدايت، هدايت خداست.
سياق و سباق آيهٴ كريمه دليل بر حق بودن آن
اين ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ پيداست كه حرف خداست، هم تصديق به كلمه قل، هم مضمون،هم مضمون حق است هم لفظ شاهد است كه ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ اين كلام الله است و همچنين ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ﴾ اين هم كلام الله است، چون هم مضمون، حق است و هم دستور رسيد كه بگو و بايد اين دو جمله با سخنان قبلي ارتباط داشته باشد، اگر ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ كلام الله باشد، ديگر ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ لازم نبود، ظاهر آن ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ كلام همانهاست و تتمه سخنان است كه طايفهاي از اهل كتاب دو تا دستور دادند: يكي امر؛ ديگري نهي. امرشان اين بود كه ﴿آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾ نهيشان اين بود ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ﴾ دليل آن امر و نهي هم اين است ﴿أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ﴾ اين صدر و ساقه سخنان آنهاست، جواب اين دسيسه اين است كه ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ﴾ تنها هدايت، هدايت خداست و تنها هادي خداست.
حصر هدايت و إعطاي آن براي خداوند متعال
مطلب دوم اين است كه خدايي كه تنها هادي اوست و هدايت هم تنها هدايت اوست كليدش را به دست شماي اهل كتاب نداد تا شما كليد هدايت را داشته باشيد در مخزن را براي يك عده باز كنيد براي يك عده باز نكنيد: ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ﴾ نظير اينكه گروهي از مردم جاهلي در جاهليت گفتند چرا مسئله وحي و رسالت بر يكي از بزرگان مكه يا طايف نازل نشده است[13] جواب آمده ﴿أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ﴾؛[14] مگر توزيع رحمت حق به دست اينهاست كه بگويند چرا نبوت بر فلان شخص يا بر فلان شخص نازل نشد، رحمت به دست خداست هر كه را مصلحت بداند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾[15] اينجا هم مشابه همان سخن است كه اهل كتاب گفتند مبادا ايمان بياوريد تا اينچنين نشود، جواب دادند كه تنها كسي كه هدايت به دست اوست خداست و خدا هم فضلش را به هر كه بخواهد اعطا ميكند و خواست و به مسلمين اعطا كرد ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ﴾. مشابه اين مضمون در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً گذشت ﴿أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ﴾؛ شما طمع ميكنيد كه اهل كتاب، ايمان بياورند؟ همين كه به شما آسيب نرسانند خوشحال باشيد، طمع نكنيد كه يك يهودي مسلمان بشود، مخصوصاً علمايشان ﴿قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ﴾؛ نه تنها ايمان نميآورند، بلكه آن ايماني را كه خودشان دارند دستكاري كردند، كلام الهي را عالماً عاقلاً عامداً مختاراً تحريف كردند، حالا شما ميخواهيد به كلام خدايي كه بر شما نازل شده است ايمان بياورند؟ ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾. ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا﴾ همان كاري كه منافقين داشتند، يهوديها هم داشتند. اين يهوديها وقتي به موٴمنين رسيدند ميگفتند ما ايمان آورديم ﴿وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ﴾؛ وقتي به يكديگر رسيدند، گفتند چرا چنين حرفي زديد؟ مبادا چنين حرفي بزنيد بگوييد ما ايمان آورديم وگرنه آنها احتجاج ميكنند ﴿وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ﴾؛ آنچه را كه خدا بر شما نازل كرد شما ميدانيد پيغمبر اسلام حق است و قرآن حق است، آنچه را كه ميدانيد اگر براي مسلمين اظهار كنيد آنها احتجاج ميكنند، چرا اين كار را كرديد؟ ﴿أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ آنگاه خدا ميفرمايد: ﴿أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ﴾؛[16] مگر خدا در قيامت نميتواند احتجاج كند به آنچه شما عالماً كتمان كردهايد؟ مگر نميدانيد كه سرّ و علن شما نزد خدا علن است؟ ﴿أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ﴾ اين نظير آن آيه است، چه اينكه در همين جرياني كه يهوديها ميگفتند مبادا آنچه بر امت يهود نازل شده است بر مسلمين نازل بشود آنچه بر موسي نازل شد بر پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل بشود، جواب آمد كه ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ﴾ مشابه همان آيه 142 سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه در هنگام تعويض قبله، يهوديها اينچنين گفتند ﴿سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلاّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي كانُوا عَلَيْها﴾؛ چرا دست از آن قبله قبلي برداشتند؟ ﴿قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾؛ مشرق و مغرب به دست خداستف تنظيم قبله هدايت است، هدايت هم به دست خداست [و] هر كه را خدا بخواهد هدايت ميكند، پس چه اصراري داريد كه شما به يك سمت بشر عبادت كند؟ الآن خدا مصلحت در اين ديد كه قبله را كعبه قرار بدهد ﴿قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ آيهٴ محل بحث هم تقريباً شبيه همان است كه ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»