درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 69 الی 72

 

﴿وَدَّت طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾﴿69﴾﴿يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾﴿70﴾﴿يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾﴿71﴾﴿وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾﴿72﴾

تام نبودن بيانات طبري و بعض مفسرين درباره ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾

مطلب ديگري كه مربوط به آيهٔ ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ﴾ است اين است كه آنچه را كه جناب طبري ذكر كرد كه ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾ يعني «و ما يضلّون الا اتباعهم و اشياعهم»[1] و بعد از ايشان، عده‌اي از اهل تفسير، نظير زمخشري در كشاف احتمال دادند و ديگران هم يا پذيرفتند يا احتمال دادند[2] اين تام نيست، براي اينكه كلمه ﴿وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ نشان مي‌دهد كه اينها فقط و فقط خودشان را گمراه مي‌كنند و نمي‌فهمند و اگر اينها اتباعشان و اشياعشان را گمراه مي‌كردند كه به منزله خود آنها هستند اين را كه مي‌فهمند، اين ﴿وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ يك مطلب جديدي را دارد، پس آن احتمال منقدح نخواهد شد، عمده اين است كه اين كلمه ﴿وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ يك پيام جديدي دارد.

وصف نهايي در هدف نزول قرآن و وحي

در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه خداوند مي‌فرمايد قرآن مطالبي را به بشر ياد مي‌دهد كه نه تنها بشر الآن نمي‌داند بعداً هم نمي‌تواند بداند، از نزد خود نمي‌تواند اين مطالب را بفهمد، اين همان تعبير ﴿يعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[3] است، اين ﴿يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ به عنوان يك وصف نهايي در هدف نزول قرآن يا وحي ديگر ذكر شده. درباره قرآن كريم خصوصاً و درباره وحي الهي عموماً آمده است كه پيامبران آمدند پنج چيز براي شما بياورند ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ﴾ يك ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ﴾ دو ﴿وَ الْحِكْمَةَ﴾ سه ﴿وَ يُزَكِّيهِمْ﴾ چهار، اين چهار چيز در خيلي از آيات آمده[4] ؛ اما آن حرف پنجم اين است كه ﴿و يعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ يعني اينها يك حرف جديدي دارند، اين‌چنين نيست كه كسي بگويد حالا علم ترقّي كرده ما نيازي به وحي نداريم، اين‌طور نيست كه بگويد من اين راه را با فكر خودم يا با كشف و شهود خودم طي مي‌كنم، چه انسان اهل فكر باشد چه انسان اهل شهود و دل باشد هرگز بدون انبيا آن راه اصيل را پيدا نمي‌كند. انبيا چيزي به انسان ياد مي‌دهند كه نه تنها انسان نمي‌داند، بلكه بدون تعليم آسماني اصلاً نمي‌تواند ياد بگيرد و ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ اين ﴿ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ غير از «يعلمكم ما لا تعلمون» است. «يعلمكم ما لا تعلمون» معنايش اين است كه آنها چيزي به شما ياد مي‌دهند كه شما نمي‌دانيد؛ اما آيا با پيشرفت علم باز هم نمي‌توانيد ياد بگيريد، آيا با تلاش و رياضت و كوشش هم نمي‌توانيد ياد بگيريد جمله «و يعلمكم ما لا تعلمون» نارساست؛ اما آنچه در قرآن آمده اين است كه﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ مثل اينكه همين جمله را درباره وجود مبارك پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود، فرمود خدا به تو مطلبي داد و آموخت كه تو با همه آن نبوغ دروني كه داري، نمي‌تواني اين را ياد بگيري و نمي‌تواني بفهمي از نزد خودت ﴿وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾[5] نه «و علمك ما لم تعلم»، اين ﴿وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ﴾ كه به پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود، فرمود خدا چيزي يادت داد كه تو آن نبودي كه حالا زحمت بكشي ياد بگيري يا رياضت بكشي ياد بگيري تو آن نبودي خلاصه، مثل اينكه وليّ كودك به كودك مي‌گويد من دستت را گرفتم و از خطر نجات دادم وگرنه تو آن نبودي كه خودت را نجات بدهي، نه نمي‌كردي [بلکه] نمي‌توانستي بكني. اين حرفي كه ذات اقدس الهي به رسولش‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه ‌فرمود:‌﴿وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ همين تعبير را به جوامع بشري هم فرمود، فرمود انبيا آمدند آن چهار مطلب را كه به شما آموختند يك چيز جديدي دارند ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[6] يعني شما اين‌چنين نيست كه بدون وحي او را ياد بگيريد، اين يك حرف تازه هست در هيچ جا هم نيست [و] در مكتب هيچ صاحب مكتبي هم نيست كه بروي درس بخواني و ياد بگيريد.

برگشت آثار بدي به خود انسان

يكي از نمونه‌هاي اين حرف جديد كه در هيچ جاي عالم نيست همين حرف است كه هر كسي بد مي‌كند به خود مي‌كند، ممكن نيست كسي بتواند به كسي به شخص ديگر ستم بكند آن آثار بالعرض گناه است، همان‌طوري كه ما يك معلوم بالذّات داريم و يك معلوم بالعرض، يك محبوب بالذّات داريم يك محبوب بالعرض، معلوم بالذّات ما آن صورت ذهني ماست معلوم بالعرض آنچه در خارج موجود است، محبوب بالذّات هم باز آن صورت علمي ماست و محبوب بالعرض، آن است كه در خارج وجود دارد و مانند آن. سود و زيان هم يك بالذّات داريم يك بالعرض، بالذّاتش از درون جان ما تجاوز نمي‌كند ما اگر بخواهيم به كسي ستم بكنيم در حقيقت داريم به خودمان ستم مي‌كنيم بالأصاله، داريم اين آتش سوزي را در درون خودمان راه مي‌اندازيم، آن‌گاه مختصري دود اين آتش هم به خانه همسايه مي‌رود؛ هيچ ممكن نيست كسي بتواند بالأصالة به ديگري ستم بكند، همين كه تصميم گرفت خلاف بكند همين كه مصمّم شد ستم بكند اين تصميم يعني سم خوردن. حالا شخصي را اگر از پا درآورد او مظلوم است و مأجور، فقط به بدن او آسيب مي‌رساند؛ اما به جانش صدمه وارد نمي‌كند، خودش كه تصميم گرفت بد بكند يعني هم اكنون سم نوشيده است اين حرف، حرف تازه است كه در كتابهاي ديگر و مكتبهاي ديگر اين حرف نيست. در اين‌گونه از معارف قرآن مي‌فرمايد كه شما اينها را نمي‌دانيد، حالا چند نمونه را شما ملاحظه بفرماييد تا معلوم بشود كه قرآن اين تعبيري كه دارد كه اينها آگاه نيستند، اينها شعور ندارند براي چه اين تعبير را مي‌كند؟ يكي آيهٔ سورهٔ «بقره» است كه بحثش گذشت، فرمود اينها به خيال اصلاح منافقانه رفتار مي‌كنند ﴿أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ﴾[7] ؛ اينها نمي‌فهمند كه واقعاً دارند افساد مي‌كنند، بينش‌شان اين است ديگران را مرتجع مي‌دانند، ديگران را تيره فكر مي‌پندارند و خود را روشن خيال مي‌كنند ولي واقع نمي‌فهمند كه دارند افساد مي‌كنند.

پرسش...

پاسخ: درست است، اين درباره منافقين هست درباره كافرين هم هست درباره اهل كتاب هم هست درباره مسلمانهاي تبهكار هم هست، اين يك اصل كلي است كه هر كسي دارد بد مي‌كند دارد به خود ستم مي‌كند و نمي‌فهمد. اينكه انسان دارد به خود ستم مي‌كند و نمي‌فهمد حرف تازه است، حرفي است كه در هيچ جا نيست. اين همان است كه خدا فرمود پيامبران آمدند چيزي به شما ياد بدهند كه در هيچ جا نيست ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[8] اين حرف كه واقعاً اينها مفسدند ولي خيال مي‌كنند به عنوان اصلاح دارند تلاش و كوشش مي‌كنند و نمي‌فهمند، اين يك نمونه.

هجرت انسان از عالمي به عالم ديگر

نمونه ديگر درباره زنده بودن مرده‌هاست، بگذريم از اين مسئله روشن و بين‌الرشدي كه انبيا به ما آموختند كه ما معتقديم همه افرادي كه مي‌ميرند عموماً و شهدا‌(رضوان الله عليهم) خصوصاً، زنده‌اند اين حرف را ما از انبيا داريم. آنها كه در كنار سفره دين ننشستند، مي‌گويند «اذا مات الانسان فات» تعبير قرآن كريم در برابر اين گروه چه در سورهٔ «بقره» چه در سورهٔ «آل عمران» تقريباً يكنواخت است. در آيهٔ 154 سوره «بقره» قبلاً گذشت اين بود كه ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ﴾ در جاهليت اين چنين بود، الآن هم وقتي كه شما از مرز اسلام بگذريد به مذاهب غير آسماني سري بزنيد مي‌بينيد آنها مي‌گويند «اذا مات فات» اين مراسمي كه براي سربازان گمنام در كشورهاي غربي قائل‌اند فقط يك تجليل مادي است براي اين طرفيها نه گراميداشتي براي آن طرف، اينها مي‌گويند انسان همين كه مُرد تمام شد. قرآن مي‌فرمايد نه شما نمي‌فهميد اينها زنده‌اند، هيچ فرقي نكردند اين يك حرف جديد است حرفي است كه در هيچ مكتبي به استثناي مكتب انبيا نيست و انسان هم هرچه ترقّي بكند نمي‌تواند به اين مطلب جديد راه پيدا كند. نشانه‌اش هم اين است الآن بشر با همه پيشرفتهاي علمي كه كرده است درباره اين مسئله واقعاً راجل است، خيال مي‌كند انساني كه مُرد رخت بربست، آنهايي هم كه احساس پوچي مي‌كنند دست به انتحار مي‌زنند براي همين است، مي‌خواهند راحت بشوند ديگر نمي‌فهمند اولِ عذاب آنهاست، آنها خيال مي‌كنند انسان كه مُرد مثل اين خاك و سنگ مي‌شود احساس ندارد، وقتي احساس نداشت راحت است، آن كه دست به انتحار مي‌زند واقع نمي‌داند كه اولين لحظه عذاب او لحظه بعد از مرگ است، سؤال مي‌كنند اين نعمت را چرا از دست دادي، او اگر چهارتا مشكل و سرخوردگي در مسائل سياسي يا اجتماعي يا مثلاً خانوادگي پيدا كرد دست به انتحار مي‌زند چرا، چون تا زنده است مي‌فهمد و اين فهم او را رنج مي‌دهد، مي‌خواهد بميرد كه نفهمد تا آسايش پيدا كند، نمي‌داند كه اول ولادت او از مرگش شروع مي‌شود و اولين چيزي كه در قبر از او سؤال مي‌كنند مي‌گويند «شبابک فيما أبليتَه و عمرک فيما أفنَيتَه»[9] اين را بشر نمي‌فهمد، سرّ اينكه آنهايي كه متدين‌اند دست به اين كار نمي‌زنند و آن كسي كه مذهبي نيست دست به اين كار مي‌زند همين است. اين حرفي است جديد كه انبيا دارند كه مي‌فرمايند شما واقع نمي‌فهميد يعني با هيچ معادلات علمي، اينها نمي‌توانند اگر به مكتب انبيا آشنا نباشند نمي‌توانند ثابت كنند كه انساني كه مي‌ميرد هجرت كرده است، از عالمي به عالم ديگر كه «لکنّکم تنتقلون من دار الي دار»[10] .

سرّ وادار کردن مجرمين به مکر

نمونه ديگر اين است كه فرمود عده‌اي ما آنها را وادار مي‌كنيم به مكر كردن و آنها را مي‌خواهيم بيازماييم ولي آنها نمي‌فهمند كه مكر خدا آنها را گرفته است. درباره كافران در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٔ 26 اين‌چنين است ﴿وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾؛ مشركين سعي مي‌كردند در حجاز هم نايي باشند هم ناهي، نايي باشند يعني دور باشند ناهي باشند يعني دور بدارند، هم خودشان نايي‌اند دورند و نمي‌آيند، هم ناهي‌اند نمي‌گذارند كسي نزديك بشود. فرمود اين دوتا كار را مشرکين دارند كه يكي ضلالت است ديگري اضلال هم نايي‌اند؛ دورند از حريم وحي كه مايه گمراهي خود آنهاست، هم نهي مي‌كنند نهي از معروف [و] نمي‌گذارند ديگران به مكتب وحي آشنا بشود كه اين اضلال است، اين كارها را كه مشركين مي‌كنند فقط و فقط دارند خودشان را به هلاكت مي‌رسانند؛ اما نمي‌فهمند، واقع قضيه اين است كه آنها خيال كردند كه دارند به اسلام و مسلمين آسيب مي‌رسانند، خدا مي‌فرمايد اينها فقط خودشان را دارند به هلاكت مي‌كشانند و نمي‌فهمند، اين از آن مطالبي است كه ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[11] است كه انسان تيشه به ريشه خود مي‌زند و نمي‌فهمد، حالا كم كم به آياتي مي‌رسيم كه از اينها مقداري دقيق‌تر است. باز در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» ‌فرمود آيهٴ 123 ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾؛ فرمود در هر قريه‌اي آن سراني كه اهل اسراف و اتراف و رفاه طلب‌اند ما وادارشان كرديم كه اينها مكر كنند، ما كاري كرديم كه اينها مكر كنند ما اين كار را كرديم ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها﴾ خب، ما اين كار را كرديم كه اينها مكر بكنند، ما چه وقت اين كار را كرديم؟ ما بعد از اينكه نعمتهاي فراوان به اينها داديم كه اينها شاكر و متشكّر باشند ديديم نشد، نه تنها شاكر و متشكر نبودند، بلكه مجرم شدند، نه تنها مجرم شدند بلكه جزء اكابر مجرمين شدند جزء سران جرم شدند، از آن به بعد ما تصميم گرفتيم اينها را بگيريم چطور اينها را مي‌گيريم؟ اينها را وادار مي‌كنيم كه نقشه بكشند ما مي‌خواهيم نقشه بكشيم آنها را از پا دربياوريم؛ اما وادارشان كرديم كه نقشه بكشند تا از پا در بيايند: ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها﴾ ما اول كه به همه نعمت داديم اول به همه احسان كرديم، آنها به جاي اطاعت مجرم شدند، نه تنها توبه نكردند بلكه رهبري مجرمين را هم به عهده گرفتند [و] شدند جزء اكابر مجرمين، از آن به بعد ما تصميم گرفتيم كه اينها را بگيريم، چطور تصميم گرفتيم؟ اينها را وادار كرديم كه نقشه بكشند، مكر كنند ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها﴾ اما ﴿وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾[12] اينها نقشه كشيدند براي محو اسلام، در حقيقت اين نقشه براي امحاي خودشان است و نمي‌فهمند. مثل اينكه كسي نقشه كشيده است كه معتاد بشود خب، اين كه نقشه كشيد معتاد بشود، نقشه كشيد براي محو خودش و نمي‌فهمد، ‌فرمود:‌﴿وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾.

از اين دقيق‌تر دوتا جرياني است كه درباره موسي‌(سلام الله عليه) اتفاق افتاده. در آن جريان، ‌فرمود ما خواستيم فرعون را ريشه كن كنيم و نقشه‌اي را به كار برديم، آن نقشه اين بود كه به دست فرعون دشمن فرعون پرورش پيدا كند و فرعون نمي‌فهميد ما داريم چه مي‌كنيم، آيهٔ نه سورهٔ «قصص» اين است كه ﴿وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسي أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا﴾ اما ﴿وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾؛ اينها نمي‌فهمند كه ما چه نقشه‌اي كشيديم، ما نقشه كشيديم اين خاندان را به دست كسي كه الآن اينها دارند در ناز او را مي‌پرورانند بگيريم، اين را نمي‌فهمند. پس گاهي انسان با دست خود دشمن مي‌پرورد و نمي‌فهمد، اينها چيزي نيست كه در مكتبهاي عقلي و يا تجربي و حسي و مانند آن به دست بيايد و اين اختصاصي به مشركين يا منافقين يا اهل كتاب كه اين سه گروه آياتشان خوانده شد ندارد، بلكه مؤمنين هم همين طورند، افراد مسلمان هم همين طور است.

اضلال ابتدايي و ثمرهٔ آن

پرسش...

پاسخ: اين دوگونه است: اضلال ابتدايي را برابر آيهٔ سورهٔ «ص» خوانديم كه منشأش هواست و چون نقص و رذيلت است به خدا اسناد ندارد، ‌فرمود:‌﴿وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوي فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ﴾[13] اين اضلال ابتدايي در درون، شروع مي‌شود و از هوس، نشئت مي‌گيرد و ذات اقدس الهي از اين اضلال ابتدايي منزّه است، چون با عقل درون ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[14] گفت اين كار را نكن، با عقل بيرون ﴿يَنْهي﴾[15] كذا و كذا گفت اين كار را نكن، پس اين كار كه اضلال ابتدايي است نقص است به خدا اسناد ندارد، منشأش هواست اين براي اين و اگر كسي گرفتار ضلالت ابتدايي شد راه توبه براي او باز بود، اين در توبه را با سوء اختيار خود بست «أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَي عَفْوِكَ، وَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ... فَقُلْتَ تَبَارَكَ اسْمُكَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»[16] اين در را هم مدتها خدا باز گذاشت شخص تبهكار با سوء اختيار اين در را بست. از آن به بعد خدا اين شخص را مي‌خواهد بگيرد وقتي مي‌خواهد بگيرد با اعضا و جوارح او مي‌گيرد، چون اعضا و جوارح او سربازان خدايند [و] لازم نيست از جاي ديگر سرمايه‌گذاري بشود، لذا شخص علاقه پيدا مي‌كند گرايش پيدا مي‌كند به سمتي، همين گرايش، نقشه مرگ اوست و نمي‌فهمد، حالا خدا مي‌خواهد او را بگيرد وقتي مي‌خواهد بگيرد در همان دوتا بيان نوراني حضرت امير كه در بحث ديروز خوانديم، ‌فرمود:‌«جوارحُكم جنودُه»[17] انسان گاهي حرفي مي‌زند و رسوا مي‌شود كه نمي‌تواند احدي را هم متّهم كند، يك وقت ديگري آبروي او را مي‌برد باز زبان او باز است، يك وقت خدا بخواهد بي‌دردسر كسي را بگيرد حرف اين شخص، از دهانش بيرون مي‌آيد كه رسوا مي‌شود امضايي با دست خود مي‌كند، جايي با پاي خود مي‌رود، ‌فرمود:‌«جوارحُكم جنودُه» خب اگر درون و بيرون سربازان الهي‌اند كه ﴿ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ﴾[18] خود انسان، همه اعضا و جوارح و جوانحش سرباز حق است خب، گاهي خدا با سربازان دروني مي‌گيرد و راه هم بسته است، ‌فرمود:‌﴿وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ﴾[19] ؛ در روز قيامت به اين عده اجازه عذرخواهي هم نمي‌دهند كه لااقل سبك بشوند. خب، اگر خدا بخواهد بگيرد با ابزار دروني خود آدم، آدم را مي‌گيرد و انسان نمي‌فهمد، مي‌خواهد نقشه بكشد كسي را آزار كند در حالي كه اين ايذاي به غير، سم خوردن است حالا به جاي اينكه به ما بگويند سم نخوريد مي‌گويند گناه نكنيد، باطنش كه همين است که، اين باطن را چون همه درك نمي‌كنند مي‌گويند گناه نكنيد، براي اينكه جهنّم مي‌رويد، چون جهنّم مي‌رويد را همه مي‌فهمند؛ اما سم نخوريد كه باطن گناه سم است براي همه روشن نيست، در اينجا فرمود اينها دارند نقشه مي‌كشند كه خودشان را از بين ببرند نمي‌فهمند، مثل اينكه خدا نقشه كشيد كه با دست فرعون، فرعون را از بين ببرد و نمي‌فهمند، گفت: ﴿لا تَقْتُلُوهُ عَسي أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا﴾ اما ﴿وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾[20] ؛ نمي‌فهمند كه دارند چه كار مي‌كنند، گاهي كه خدا بخواهد كسي را بگيرد با اعضا و جوارح او مي‌گيرد.

تعميم ﴿وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾ به افراد عادي

قسمت چهارم يعني بعد از كفّار و منافقين و اهل كتاب نوبت به افراد عادي مي‌رسد، افراد عادي هم همين طورند. گاهي مي‌بينيم روزگار به طرف انسان مايل مي‌شود [و] انسان وضعش روبه‌راه مي‌شود، خيال مي‌كند كه خدا مي‌خواهد به او خير برساند؛ فرزندان فراواني دارد، نعمت خوبي دارد و از رفاه خوبي برخوردار است دائماً دنيا به طرف او مي‌آيد اين خيال مي‌كند كه محبوب خداست، واقع نمي‌فهمد كه اين نشانه محبت نيست و خير در چيز ديگر است. در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» فرمود

جمع‌بندي مباحث گذشته

پرسش...

پاسخ: آن مسئله «ضلوا فاضلوا» بود، آن «ضلوا فاضلوا» آن اضلال، سايه ضلالت انسان است كه به ديگري رسيده، آن چند آيه در قرآن كريم بود كه ﴿وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِيُّ﴾[21] بود يا در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٔ 77 بود كه قبلاً خوانديم ﴿وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثيرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبيلِ﴾ اسناد اضلال، به شياطين انس هست اسناد اضلال، به شياطين جن هست و امثال ذلك؛ اما جمع بندي‌اش اين شد كه انسان بالأصالة درباره خودش دارد ستم مي‌كند و اضلال اين (يك) و سايه اين كارش به غير در حد علل اعدادي مي‌رسد اين (دو)، منشأ پيدايش ضلالت براي ديگران اگر ضلالت، كيفري باشد فقط ذات اقدس الهي است اين (سه)، و خداوند اگر بخواهد كسي را گوشمالي بدهد و به اضلال كيفري بگيرد مجاري وسطيه فراوان‌اند؛ گاهي شيطان است گاهي سامري است گاهي كذا و كذاست (چهار) اين امور جمع بندي شد و گذشت، منظور آن است كه بالاستقلال اگر كسي بخواهد به ديگري خير برساند ممكن نيست، بخواهد به ديگري شرّ برساند ممكن نيست. اگر مي‌خواهد خير برساند همين كه تصميم كار خير گرفت لله، اين كاسه شربت است كه خود نوشيد و فربه شد آن جرعه‌اي كه فشاند بر خاك، نصيب ديگري مي‌شود و اگر قصد ستم نسبت به ديگري داشت اين كاسه سمي است كه خود چشيده است اين جرعه‌اي فشاند بر خاك كه ديگري را مسموم كرده است، اين است. اين حرف، حرفي است كه در هيچ جا نيست حرف تازه انبياست كه انسان ممكن نيست به كسي احسان بكند و انسان ممكن نيست به كسي بد بكند، چون آنچه هست تصميم است و عزم است و اراده است و اخلاص است و نيت، اين درون را يا تطهير مي‌كند يا مسموم مي‌كند، آن‌گاه آثار بالعرضش به غير مي‌رسد در حد علل اعدادي، تأثير نهايي‌اش هم به ربوبيت رب العالمين است.

درک معيار خير و سعادت

بخش چهارم اين بود كه يعني غير از كفّار و منافقين و اهل كتاب تودهٔ مردم هم همين طورند، نسبت به آنها هم در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» فرمود يعني آيه جامع و شامل همه است: ﴿أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ ٭ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ﴾ اگر شخصي را مال فراوان داديم، امداد مالي كرديم، امداد به اعطاي فرزند كرديم اين خيال مي‌كند كه ما به او خير داديم يا خيرها را سريعاً به او رسانديم، اين چنين نيست ﴿َبلْ لا يَشْعُرُونَ﴾[22] ؛ اينها نمي‌فهمند، اينها خير نيست خير چيست؟ اين است ﴿ إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُون٭ وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ٭ وَ الَّذينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ ٭ وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلي رَبِّهِمْ راجِعُونَ ٭ أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ﴾[23] اين‌چنين نيست كه حالا اگر مردمي از همه وسايل رفاه و اسراف و اتلاف برخوردار باشد، اينها در خير باشند، خير چيز ديگر است [بلکه] معيار خير و شر، معيار سعادت و شقاوت چيز ديگري است كه تودهٔ مردم اهل درك نيستند، شما بگذريد از رهاورد تازه قرآن وقتي سري به جهان بشريت مي‌زنيد مي‌بينيد آنها خودشان را متمدّن و اهل سعادت و خير مي‌پندارند، همه نعمتها براي اين مردم اروپا هست و تلاش و كوشش مي‌كنند چيزي كه آنها را متأثّر بكند در جلوي چشمانشان نباشد، نه در درون منزل نه بيرون و اين را خير مي‌دانند يعني اگر يك پدر پير يا مادر پيري دارند، همانطور كه مهد كودك براي نگهداري خردسالان هست مهدي هم براي بزرگسال از كار افتاده قرار مي‌دهند كه اصلاً زن پير يا مرد پير را نبينند كه متّعظ بشوند اين (يك)، مسئله عيادت بيمار كه در آنها اصلاً مطرح نيست كه بيماري را عيادت كنند به عنوان يك سنّت ديني تا متّعظ بشوند اين (دو)، بعد از مرگ بيمار كه تغسيل و تجهيز و تحنيط جزء سنن و مستحبات است و مستحب است انسان بشويد مرده را تا متّعظ بشود اينگونه از مراسم كه براي آنها اصلاً نيست اين (سه)، تشييع جنازه و به سراغ قبر رفتن و گريه كردن و بعد مراسم سه و هفت و سال و اينگونه از سنن كه در آنجا نيست آنها (چهار) زيارت اهل قبور به عنوان يك فضيلت براي آنها اصلاً مطرح نيست اين هم (پنج)، حالا گذشته از اينكه عزاداري براي سيدالشهداء و ائمه‌(عليهم السلام) در آنجا اصلاً اينها راه ندارد هيچ، چيزي كه آنها را پند بدهد اصلاً نيست، عاملي كه آنها را متذكّر بكند نيست، فقط يا كار مي‌كنند كه سرگرم كارند و در زمان كار هم به اميد عيش بعد از كار تلاش مي‌كنند و اگر كار كردند و از كار بيرون آمدند همين كه فارغ شدند، براي اينكه فكر نكنند آينده چه مي‌شود نوعاً مست‌اند، اصلاً تعجب مي‌كنند مي‌گويند مگر آدم هم آب مي‌خورد، نوع آشاميدن اينها مشروب است اصلاً فرصت فكر ندارند كه بعد چه خواهد شد، چون انسان وقتي فكر مي‌كند از آينده‌اش نگران است كه خب بعد چه مي‌شود، نمي‌خواهند فكر كنند، لذا تا مي‌توانند مست‌اند و آنها كه از مستي همديگر حالا بيزار شدند سرانجام يا براي هميشه افسرده‌اند يا دست به انتحار مي‌زنند، اين جهان فعلي كه شما وقتي به اين كشورها كه سري مي‌زنيد بعضي از كشورها اينطور است كه واقعاً هر دقيقه يك هواپيما مي‌نشيند و برمي‌خيزد، هر يك دقيقه و اين اغراق هم نيست يعني اگر ساعت حضورتان باشد كاملاً مي‌بينيد، از نظر صنعت به آنجا رسيدند و از نظر معارف زير صفرند، واقع ﴿لا يشعرون﴾‌اند، اين حرف حرفي نيست كه در مكتبها، ايسمها، ايستهاي بشري يافت بشود، فرمود چيزي انبيا براي شما مي‌آورند كه در هيچ جاي جهان نيست ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[24] اين ﴿وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾[25] ، ﴿وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾ نه اينكه مي‌خواهد بگويد اينها آدمهاي بي‌شعوري‌اند كه در صدد تقبيح يا تعيير و امثال ذلك باشد نه، مي‌فرمايد اينها اين را معمولاً درك نمي‌كنند، نه اينكه بخواهد بگويد آدمهاي بي‌شعوري‌اند، مي‌گويند اين به درك شما نمي‌آيد كه انسان كه مُرد اول حيات اوست، شهيد كه مُرد اول حيات اوست و معيار سعادت داشتن مال و فرزند فراوان نيست و اگر كسي قصد نقشه عليه ديگري داشت، بتواند ديگري را از پا دربياورد، اين چنين نيست اين دارد خودش را از پا درمي‌آورد، اين حرفهايي است كه واقعاً به فكر بشر نمي‌آيد [و] اين جزء معارف تازه قرآن است.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . ر.ک: جامع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص219.
[2] . الکشاف، ج1، ص372.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
[4] . سورهٴ بقره، آيهٴ 129؛ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164؛ سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.
[5] . سورهٴ نساء، آيهٴ 113.
[6] . سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
[7] . سورهٴ بقره، آيهٴ 12.
[8] . سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
[9] . الکافي، ج2، ص135.
[10] . بحارالانوار، ج37، ص146.
[11] . سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
[12] . سورهٴ انعام، آيهٴ 123.
[13] . سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[14] . سورهٴ شمس، آيهٴ 8.
[15] . سورهٴ نحل، آيهٴ 90.
[16] . الصحيفه السجادية، دعاي 45.
[17] . نهج‌البلاغه، خطبه 199.
[18] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[19] . سورهٴ مرسلات، آيهٴ 36.
[20] . سورهٴ قصص، آيهٴ 9.
[21] . سورهٴ طه، آيهٴ 85.
[22] . سورهٴ مؤمنون، آيات 55و56.
[23] . سورهٴ مؤمنون، آيات 57-61.
[24] . سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
[25] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 95.