69/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 67 الی 70
﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلكِن كَانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾﴿67﴾﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾﴿68﴾﴿وَدَّت طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾﴿69﴾﴿يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾﴿70﴾
متديّن بودن حضرت ابراهيم به خطوط کلي انجيل و تورات
آن معنايي كه براي يهوديت و نصرانيت تحريفشده است به آن معنا نه تنها ابراهيم(سلام الله عليه) يهودي يا نصراني نبود، بلكه هيچ كدام از انبياي سلف حتي موسي(سلام الله عليه) يهودي نبود و عيسي(عليه السلام) نصراني نبود، زيرا يهوديت و نصرانيت تحريف شده دين هيچ كدام از انبيا(عليهم السلام) نبود و اين اختصاصي به حضرت ابراهيم ندارد. آنچه مربوط به حضرت ابراهيم است اين است كه حضرت ابراهيم به خصوصيات ديني كه در تورات اصيل آمده متديّن نبود، بلكه به خطوط كلي متدين بود و به خصوصيات ديني كه در انجيل آمده به آن خصوصيت متدين نبود، بلكه به همان خطوط اصلي متديّن بود، موسي و عيسي(عليهم السلام) برابر آن تورات اصيل و انجيل اصيل مؤمن بودند.
پس دو مطلب است: يكي اينكه ابراهيم(سلام الله عليه) حنيف مسلم بود و در خطوط كلي مؤمن بود و به شريعت خاصه خود هم متديّن بود و با خصوصياتي كه در تورات و در انجيل آمده بر اساس آن خصوصيات كار نميكرد ولي موسي(سلام الله عليه) براساس خصوصيات تورات كار ميكرد، عيسي(عليه السلام) براساس خصوصيات انجيل كار ميكرد اين درباره تورات و انجيل.
عدم ارتباط يهوديت و نصرانيت تحريف شده با حضرت موسي و عيسي(عليها السلام)
اما درباره يهوديت و نصرانيت تحريفشده نه تنها ابراهيم(سلام الله عليه) يهودي يا نصراني نبود، بلكه موسي و عيسي(عليهما السلام) هم يهودي و نصراني نبودند اين يهوديت محرّفه، دين حضرت موسي نيست و مسيحيت تحريفشده، دين حضرت عيسي نيست در احتجاجهاي امام هشتم(سلام الله عليه) نمونهاي از اين معارف هست.
پرسش:...
پاسخ: چون يهوديت و نصرانيت معمولاً يك لغت ذم است، براي اينكه اين يهوديت رايجه و نصرانيت رايجه با تحريف همراه است، لذا موساي كليم(سلام الله عليه) اهل تورات بود نه يهودي مصطلح، عيسي(عليه السلام) اهل انجيل بود نه مسيحيت مصطلح.
در احتجاجات امام هشتم(سلام الله عليه) نمونه اين معارف هست، حضرت در استدلالي كه با جاثليق دارد ميفرمايد من مؤمنم به آن عيسايي كه به وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بشارت داده است و به آن عيسايي كه معتقد به رسالت خاتم نباشد و بشارت نداده باشد، كافرم: «انا مقرّ بنبوي عيسي» كه اينچنين است «و كافر بنبوة کل عيسي» كه آن چنان است [يعني اقرار به نبوت رسول اکرم ندارد].[1] اين احتجاج گذشته از اينكه در احتجاجات حضرت هست، در پايان كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق هست كه «انا مقرّ» به عيسايي كه مؤيد و مصّدق پيغمبر باشد و كافرم به عيسايي كه مكذّب باشد و مبشّر نباشد و مانند آن[2] يعني يهوديت و مسيحيتي كه شما داريد، اين تحريفشده است و آن موسي و عيسي(عليهما السلام) هم به اين ديني كه شما ساختيد، معتقد نبودند.
پرسش:...
پاسخ: نه اين در صدد ذمّ است كه خوانديم؛ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» حرف آنها را قرآن نقل كرد كه ﴿وَ قالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصاري تَهْتَدُوا﴾؛ آنها گفتند اگر بخواهيد هدايت بشويد يا مسيحيت يا يهوديت، آيهٴ135 سورهٔ «بقره» بود كه بحثش گذشت كه اين حرف را قرآن ابطال كرد ﴿وَ قالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصاري تَهْتَدُوا﴾ در جواب قرآن فرمود:﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾ يعني محور هدايت ملت ابراهيم است نه يهوديت و نه نصرانيت.
مطلب ديگر آن است كه دو تا اشكال در كتاب شريف كنز الدقائق مرحوم ميرزا مشهدي(رضوان الله عليه) آمده است كه آن دو تا اشكال با اين تفسيري كه در خلال روزهاي گذشته بيان شد برطرف ميشود كه مراجعه خواهيد فرمود و نيازي به تكرار نيست.
اطلاق اهل بيت بر شيعيان و مؤمنين
امر سوم آن است كه اين جريان «سلمان منا اهل البيت»[3] اختصاصي به وجود مبارك سلمان(رضوان الله عليه) ندارد، همه مؤمنين راستين جزء اهل بيت به شمار ميآيند. روايتي كه در ذيل همين آيهٔ محل بحث ﴿إِنَّ أَوْلَي النّاسِ بِإِبْراهيمَ﴾ از عمربنيزيد نقل شده است كه امام ششم(سلام الله عليه) به او فرمود «انتم و الله من آل محمد»[4] (صلّي الله عليه و آله و سلّم). فرمود شما از اهل بيتايد و براي تثبيت مطلب سه بار اين جمله را حضرت ذكر كرد كه شما از اهل بيتايد، آنگاه براي رفع تعجب به اين آيهٴمباركه استدلال كرد كه ﴿إِنَّ أَوْلَي النّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾ بر اساس اين استدلالي كه امام ششم فرمود و به تعليمي كه به عمربنيزيد داد، معلوم ميشود كه هر مؤمن موحد حقيقي از اهل بيت به شمار ميآيد؛ منتها چون ايمان سلمان(رضوان الله عليه) كاملتر از ايمان ساير اوساط بود، درباره ايشان آمده است كه «سلمان منا اهل البيت» وگرنه همه شيعيان از اهل بيت عصمت و طهارت به شمار ميآيند، چون ﴿إِنَّ أَوْلَي النّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾ اين پيوند ولاست كه انسان را از اهل بيت(عليهم السلام) به شمار ميآورد «و كفي بذلك فخرا».
عداوت مشترک اهل کتاب، مشرکين و منافقين با اسلام
اما آيهاي كه در بحث امروز تلاوت شده است اين است كه ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ يك سلسله افكاري است كه بين مشركين و منافقين و اهل كتاب ترسيم شده است و آن عداوت با اسلام و مسلمين است. درباره اين عداوت مشترك قرآن ميفرمايد ﴿تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[5] يا ﴿يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ﴾[6] ؛ اين اهل كتاب شبيه مشركين سخني دارند، يا ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا﴾[7] اين عداوتهاي مشترك هست. يكي از آن عداوتهاي مشترك در همين آيه ترسيم شده است كه گروهي از اهل كتاب علاقهمندند كه شما را گمراه كنند. يك بحث در اين است كه اين علاقه به كفر مؤمنين در نهان و نهاد اهل كتاب هست، در درون منافقين هست، در دل مشركين هم هست.
درجات عداوت اهل کتاب و مشرکين
مطلب ديگر هم آن است كه درجات اين عداوت و بغضا را قرآن كريم در سه طايفه ترسيم ميكند. مطلب ديگر آن است كه آنجا كه جاي عدل و انصاف است قرآن رها نميكند، همه اهل كتاب چون اين رذيلت را ندارند، بلكه بعضي از اهل كتاب از فضيلت برخوردارند حرمت آن بعض را هم قرآن كريم حفظ ميكند؛ اما اينكه اظهار عداوت دشمنان دين نسبت به اسلام و مسلمين در چند قسم ترسيم ميشود، اين است كه در بخشي از آيات آمده است كه اينها علاقهمندند كه اصلاً خيري به شما نرسد، خيري نازل نشود، نه اينكه اين خيري كه داريد از شما گرفته بشود [بلکه] آنها علاقهمندند كه خيري به شما نرسد، اين علاقه اختصاصي به يهوديها يا مسيحيها و مانند آن ندارد. آيهٴ105 سورهٔ «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت اين بود كه ﴿ما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِكينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ آنها علاقهمندند كه اصلاً خيري به شما نرسد، چه خير ظاهري چه خير باطني، چه مشركين و چه اهل كتاب علاقهشان اين است كه شما خير نبينيد، خيري نصيب شما نشود ﴿ما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِكينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ اما ﴿وَ اللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ﴾ كليد خزاين خير كه به دست اينها نيست، خدا هر كه را بخواهد از خير خاص خود برخوردار ميكند اين يك طايفه.
طايفه ديگر اين است كه آنها علاقهمندند شما دست از دينتان برداريد؛ اما چه كسي شما را منحرف بكند در آن طايفه ثانيه نيست، فقط علاقهمندند كه شما كفر بورزيد، نظير آيهٴ دوم سورهٔ «ممتحنه» كه دارد ﴿إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ﴾ اين گرچه درباره اهل كتاب نيست، دربارهٔ مشركين است؛ اما طايفه دوم را ترسيم ميكند يعني آنها علاقهمندند كه شما كافر بشويد ﴿وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ﴾ مشابه اين دربارهٔ منافقين هم آمده است، آيهٴ89 سورهٔ «نساء» اين است كه فرمود ﴿وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا﴾ آنها علاقهمندند همانطوري كه خودشان كفر ورزيدند، شما هم كافر بشويد ـ معاذ الله ـ ﴿فَتَكُونُونَ سَواءً﴾؛ شما با آن كفار و منافقين همسو و همسان باشيد اين، طايفه دوم. طايفه سوم همين است كه محل بحث است كه آنها علاقهمندند شما را كافر كنند: ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ﴾؛ آنها علاقهمندند كه با هر دسيسهٔ سياسي يا فرهنگي شد شما را كافر بكنند. از اين طايفه سوم، همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت؛ آيهٔ 109 سورهٔ «بقره» است ﴿وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفّارًا﴾؛ آنها علاقهمندند كه شما را كافر كنند يعني با تبليغات سوءشان يا با تبشير مسيحيت يا با تبليغ سوء يهوديت يا با تبليغات ديگر، علاقهمندند كه شما را از دينتان مرتد كنند. پس اين سه طايفه و منشأ اين هم، همانطوري كه در آيهٴ 109 سوره «بقره» آمد اين است ﴿وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفّارًا﴾ كه «يردونكم كفاراً» چرا ﴿وَدَّ﴾، ﴿حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ﴾ بنابراين آنها از هيچ دسيسهاي باكي ندارند و تلاش و كوشش ميكنند كه مسلمانها را گمراه كنند، در آيهٔ محل بحث هم فرمود ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ﴾.
ياد کردن قرآن به نيکي از بعض اهل کتاب
مطلب ديگر آن است كه، گرچه در آيات ديگر فرمود اهل كتاب مايلاند يا به صورت جمع ذكر فرمود؛ اما اين آيهٴ مباركه محل بحث يعني آيهٴ69 سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» دارد ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ﴾ نه يعني همه اهل كتاب اين چنيناند [بلکه] گروهي از آنها اهل عدل و انصافاند [و] در صدد اضلال و تبليغ سوء نيستند، حق آنها را هم قرآن كريم حفظ كرده است. در همين سورهٔ «آل عمران» كه بحثش بعداً خواهد آمد آيهٴ113 اينچنين است كه ﴿لَيْسُوا سَواءً﴾ همه اهل كتاب يكسان نيستند ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ ٭ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ﴾[8] ؛ اگر اهل كتابي در صدد اضلال و ايذاي اسلام و مسلمين نباشد از او قرآن به نيكي ياد ميكند كه فرمود همه اهل كتاب يكسان نيستند، براي اينكه بعضيها اهل احياي ليلاند و اهل تلاوت آيات خودشاناند و مانند آن، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ66 هم از گروهي از اهل كتاب به نيكي ياد كرده است، فرمود ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اگر اهل كتاب تورات و انجيل را و آنچه [را] از ذات اقدس الهي براي هدايت اينها نازل شده است، نظير قرآن اين را اقامه ميكردند از روزيهاي بالا و پايين برخوردار بودند؛ اما ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾ بعضي از اينها ميانهرو هستند، بعضي از اينها بدرفتار. پس همه اهل كتاب ميانه رو نيستند، چه اينكه همه آنها هم بدرفتار نيستند. اگر در بعضي از آيات آمده است كه اهل كتاب مايلاند يا به صورت جمع ذكرشد، آن آيات يا در حد اهمال است و اطلاق ندارد به نحو فيالجمله بيان ميكند نه بالجمله و اگر هم اطلاق داشته باشد با اين مقيّدات تقييد ميشود، چون صريح اين بخش از مقيدها اين است كه همه اهل كتاب يكسان نيستند ﴿لَيْسُوا سَواءً﴾ يا در همين آيهٴ66 سوره «مائده» ميفرمايد ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾ بر اساس اين تحليل، معلوم ميشود كه چرا در آيهٔ محل بحث فرمود ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ﴾ نفرمود «ودّ اهل الكتاب» همه يهوديها اينچنين نيستند، همه مسيحيها اين چنين نيستند كه در صدد اضلال و تبليغ سوء باشند، لذا فرمود ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ﴾.
نزديک بودن مسيحيت به اسلام
پرسش: ...
پاسخ: اما مسيحيهايي كه جدا ميكند، فرمود ﴿وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾[9] اما اگر مستكبر شدند مثل يهوديان فرق نميكنند، استدلالي كه قرآن كريم دارد براي اينكه مسيحيت به اسلام نزديك است سه تا دليل است، اين سه تا دليل دو تايش مشترك است يكي مخصوص يهوديهاست، فرمود ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا﴾ كذا و كذا، نصارا را شما نزديكترين گروه به مسلمانها مييابيد، آنگاه سه تا برهان ذكر فرمود. چرا نصارا به مسلمانها نزديكتر از يهوديها هستند و چرا يهوديها مثل مشركين دشمني سرسختي نسبت به اسلام و مسلمين دارند؟ چرا اين مسيحيت نزديك است، براي اينكه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ﴾ يعني در بين مسيحيت بعضي از علمايشان بعضي از افراد مسيحي اينچنين است ﴿قِسّيسينَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ اين قسيس و رهبان را هم با تفاوت گوناگون يهوديها هم دارند اگر آنها كشيش دارند، اينها هم براي خودشان علما و احبار و رهبان دارند، داشتن كشيش و رهبان مسئله را حل نميكند ﴿ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ اين ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ اگر برگشت و «انهم يستكبرون» شد، آنگاه مسيحيت همان عداوت را دارد كه يهود دارد. همانطوري كه يهود يعني اسرائيل مسلمانهاي فلسطين اشغالي را شهيد ميكند، اين مارونيها مسلمانهاي لبنان را فرق نميكند، اين ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ وقتي به «يستكبرون» درآمد به همين صورت در بيايد.
مسيحيت آمريکايي
از آن طرف شما سري به كليساها ميزنيد ميبينيد هر چه حرف دارند ميگويند عشق به خدا، عشق به خلق خدا از آن طرف هم سلاح به دست ماروني ميدهند، اين پيداست كه اين يك مسيحيت آمريكايي است، روح مطهر امام را خدا آن به آن با روح و ريحان خاص خودش غرق بكند كه اين اسلام را مشخص كرد، اسلام آمريكايي چيست و اسلام ناب چيست؟ الآن واتيكان و همه مسيحيّت بايد اين رسالت را انجام بدهند كه اين مسيحيت آمريكايي را از آن مسيحيت ناب عيسوي جدا كنند، آنچه انسان در كشورهاي غرب ميبيند يك مسيحيت مسخ شده آمريكايي است از آن طرف با هر كه نشستيم و صحبت كرديم دم از عشق به خدا و خلق خداست، از آن طرف سلاح پشت سر هم در اختيار مسيحيت ماروني هست، هيچ فرقي نيست از آن جهت كه حزب الله كشته ميشود يا مسلمانهاي لبنان شهيد ميشوند يا از آن طرف فلسطينيها، مسلمانهاي فلسطين شربت شهادت مينوشند فرق نيست، حالا يا از آستين اسرائيل است يا از آستين ماروني، اين ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾[10] عوض شده است، اگر واقعاً اين ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ باشد «يستكبرون» نباشد ﴿لا يستكبرون﴾ باشد البته قرآن حق شناس است، حق كسي را هم تضييع نميكند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون اينها كمتر از آنها بودند، آثار اينها محسوس نبود و مقدار رقمشان هم اين چنيناند ديگر، اينها رقمشان خيلي كمتر از آنهاست، گرچه خطرشان كم نيست؛ اما رقمشان كم است، ممكن است چهار تا يهودي هم در چهار تا گوشه دنيا اينچنين باشند ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ﴾[11] اينچنين است؛ منتها حالا جمعيت اينها كم است اگر چهار تا آدم خوب هم در آنها باشند قرآن آن چهار تا خوب را بالأخره تشويق ميكند؛ منتها اكثريت با مسيحيهاست، الآن بيش از يك ميليارد را اينها مسخ كردند ديگر در حقيقت اكثريت با همين مسيحيت آمريكايي است.
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه بر مسيحيّت اشد نيست ﴿أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري﴾ مسيحيت اشد نيست، قرآن ميفرمايد مسيحيت اشد نيست؛ اما اينچنين نفرمود مسيحيت دشمن اسلام نيست يا دوست مسلمين است برهان اقامه كرد ﴿ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾[12] اما اگر قسيس و رهبان را خود آنها تراشيدند ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ شده «انهم يستكبرون» ديگر ﴿أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري﴾ نيست، قرآني كه ميگويد ﴿أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا﴾ كسانياند كه ﴿قالُوا إِنّا نَصاري﴾ سه تا دليل ذكر ميكند: كشيش دارند حساب شده، رهبان دارند حساب شده و خودشان هم مستكبر نيستند؛ اما كشيش و رهباني كه جاسوسي اينها را به عهده بگيرد كه ديگر ﴿أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا﴾ نيست، آنها اينطور است ديگر
پرسش:...
پاسخ: نه؛ كار خودشان را انجام ميدهند در صدد ايذا نيستند، حالا يا مسائل برايشان حل نشد يا نرفتند، تحقيق كنند به هر حال هم در سورهٔ «مائده» هم در سورهٔ «آل عمران» از اين گروه خاص با عظمت و تجليل ياد كرد، فرمود ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾[13] ، لذا فرمود ﴿لَيْسُوا سَواءً﴾[14] .
پرسش:...
پاسخ: آن اگر شد، عناد ميشود؛ اما درصدد اين راه نيستند اصلاً، دين خودشان را بدون تحريف دارند عمل ميكنند، حالا يا نرفتند تحقيق بكنند يا تحقيق كردند و برايشان ثابت نشده و مانند آن؛ اما اهل عناد نيستند ميگويند خب، شما هم برحقّيد ما هم برحقّيم و در يك فروع جزئي اصلاً اختلاف داريم و مانند آن، لذا فرمود ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾[15] يا ﴿لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ﴾[16] . بنابراين روي اين دسته بندي طوايف آيات، مشخص ميشود كه چرا فرمود ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ﴾ پس همه اهل كتاب اينچنين نيست ﴿لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾.
گمراهي اهل کتاب به دست خود
خب، اينها علاقهمندند كه نه تنها خيري شما نازل نشود، نه تنها علاقهمندند كه شما دست از دين برداريد، بلكه علاقهمندند كه با تبليغات سوء شما را گمراه كنند ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ﴾ اما ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ گفتند در اينجا شأن نزولي است و آن اينكه عدهاي از يهوديها، حذيفه را و معاذ را و عمار را به يهوديت دعوت ميكردند آنها هم اجابت نكردند و اين آيهٴ نازل شده است. عمده اين است كه فرمود ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾؛ اينها فقط خودشان را گمراه ميكنند يعني اصلاً اضلال آنها تأثير ندارد، نظير آنچه درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است يا تأثير دارد ولي تأثيرش علتهاي اعدادي است نه علتهاي اصلي. بيان ذلك اين است كه مشابه اين تعبير درباره خود پيغمبر(عليه آلاف التحية والثناء) است، در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه اينها علاقهمندند تو را گمراه كنند كه ﴿لو يُضِلُّونكَ﴾ اما ﴿وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ﴾[17] ؛ از آنها كاري ساخته نيست، آنها نه ميتوانند به تو ضرر برسانند و نه ميتوانند تو را گمراه بكنند. اين تعبير درباره رسول خدا درست است كه آنها ميخواهند تو را گمراه كنند ﴿لو يُضِلُّونكَ﴾ اما ﴿وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ﴾ اين درباره پيغمبر درست نيست ولي درباره غير آن حضرت چطور، درباره غير آن حضرت ممكن است درباره حواريين آن حضرت خلّص اولياي آن حضرت هم تام باشد كه اثر تبليغات سوء،ف منفي باشد، نتوانند اين اولياي الهي را منحرف كنند؛ اما اين تحليل درباره همه مسلمين و مؤمنين است كه ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ﴾ كه خطاب به مسلمين است آنها اصلاً نميتوانند اضلال بكنند و در تبليغات سوشان موفق نيستند، اينكه خب ميبينيم برخلاف است، عدهاي از مسلمين ساده لوح را همين مهاجرتهاي زيانبار پاپ و امثال پاپ اينها را برميگرداند، مسيحي ميكند ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِّلا أَنْفُسَهُمْ﴾؛ اينها هيچ كاري نميتوانند بكنند فقط خودشان را ميتوانند گمراه بكنند، اين با مشهودات خارج مطابق نيست. گذشته از اينكه با بعضي از آيات ديگر مطابق نيست در بعضي از آيات دارد كه مستضعفين در قيامت به خداي سبحان ميگويند ﴿إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾[18] ؛ آنها ما را گمراه كردند، ما پيرويشان را كرديم آنها ما را بيراهه بردند يا نوح(سلام الله عليه) به خدا عرض ميكند كه اين قوم، ديگر يمان نميآورند اينها را از بين ببر، براي اينكه اينها اگر باقي بمانند جز اضلال، اثر ديگري ندارند، گذشته از اينكه ﴿وَ لا يَلِدُوا إِلاّ فاجِرًا كَفّارًا﴾ آنها را اگر تو باقي بگذاري ﴿يُضِلُّوا عِبادَكَ﴾[19] اين دو، پس از نظر آيات ميبينيم كافران مشركين يا اهل كتاب يا امثال اينها درصدد تبليغ سوء بودند و موفق هم شدند، عمل خارجي را هم كه ما ميبينيم و خطاب هم دربارهٔ همه مؤمنين است، اينكه قرآن ميفرمايد ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾ يعني چه؟ اينها فقط و فقط خودشان را گمراه ميكنند ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾.
ناتمام بودن بيان نوع مفسرين در مورد ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾
نوع مفسرين اينجا بياني دارند كه اين بيان به اين برميگردد كه مسلمانها بالأخره در عقايدشان راسخاند، آنها نميتوانند بر مسلمين نفوذ كنند. خب، اين سخن ناتمام است، براي اينكه هم مشهود خارج برخلاف است و هم اطلاقات آن آيهٴ، بعضيها خواستند بگويند اين گروه گرچه تبليغ سوء دارند ولي وبال و عذاب اين كار در قيامت دامنگير خودشان ميشود، چون اينها عدهاي را گمراه كردند. اين في نفسه حق است كه البته اگر كسي تبليغ سوء كرد و عدهاي را منحرف كرد در قيامت عذابش مضاعف ميشود، هم عذاب ضلال دارد هم عذاب اضلال ولي اين آيهٴ ميگويد اصلاً آنها غير از خودشان احدي را گمراه نميكنند.
تبيين بيان علامه طباطبايي (ره)
سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) بياني دارد در ظرف دو سطر كه اين هم از آن سخنان بلند ايشان است كه ميفرمايد اين اصل قرآني است جزء معارف قرآنيه است كه براساس توحيد افعالي تنظيم ميشود و آن اين است كه هر كاري كه دشمن ميكند تا خدا اذن ندهد او نميكند، در جهت تشريع، البته اضلال حرام است و معصيت؛ اما در جهات تكويني آيا آنهايند كه راه ديگران را ميبندند و ديگران را گمراه ميكنند يا آنها مقدّمات اعداديه را فراهم ميكنند و اگر كسي خواست مرتد بشود ـ معاذ اللهـ يا كفر بورزد، مشمول قهر خدا خواهد بود چيست آن. نظير اين در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت در خدعههايي كه منافقين داشتند، آيهٴ نه سورهٔ «بقره» اين بود كه ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾ اما ﴿وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ اين خدعهاي كه منافقين داشتند و دارند، اين خدعه در بعضي از موارد اثر كرد نسبت به مسلمين، مسلمين را يا شهيد كرد يا عدهاي را گمراه كرد، عدهاي را متضرّر كرد و مانند آن. پس خدعه اينها درباره مؤمنين اثر كرد؛ اما خدا فرمود اينها فقط خودشان را فريب ميدهند ﴿وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ اين سلسله از آيات، يك جمع بندي ميطلبد كه اصلاً غير خدا نميتواند كاري را در ديگري انجام بدهد تكويناً، مگر به اذن خدا يا نه، غير خدا ميتواند در ديگري يا ديگران كاري را انجام بدهد چه خدا بخواهد چه خدا نخواهد. براساس توحيد افعالي هم آيهٴ نه سورهٔ «بقره» و هم اين آيهٴ محل بحث سورهٔ «آل عمران» ميفرمايد آنها تمام تلاش و كوشششان اضرار به خودشان است، در درون خودشان دارند ضرر ايجاد ميكنند و اضلال، چون تبليغ سوء خودش ضلال است و ادامه اين راه فرورفتگي در ضلالت و اما آنچه ديگران مبتلا ميشوند آن با قهر الهي است با اذن تكويني حق است، گر چه تبليغ سوء، به عنوان يك علت معدّه زمينه را فراهم ميكند. پس آنها اساس كارشان به خودشان برميگردد و فروعات و سايه اين كار، دربارهٔ مؤمنين رسوخ ميكند كه اين را با ساير آيات وقتي در كنار هم بگذاريم به عنوان يك نتيجهاي ميشود استنباط كرد؛ منتها چون مطلب مهم است بايد مقداري بيشتر روي آن فكر بكنيد به خواست خدا.
«والحمد لله رب العالمين»