درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 64

 

﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلّٰا نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾﴿64﴾

 

خلاصه بحث گذشته

اين دو نظري كه يكي از الميزان [و] يكي از آلاءالرحمن نقل شد، مسبوق به همان دو نظري است كه يكي در كشّاف است، يكي در تفسير امام رازي. آنچه در كشّاف است همين است كه «قل يا أهل الكتاب تعالوا إلي كلمة مستوية بيننا و بينكم»[1] يعني بياييد براي پذيرش مطلبي كه هم در تورات و انجيل آمده و هم در قرآن كه اين را صاحب آلاءالرحمن تأييد كردند[2] ، عده‌اي هم همين نظر را پذيرفتند و آنچه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) تأييد كرد همان است كه در تفسير امام رازي آمده كه ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾ يعني «كلمة عادلة»[3] منظور از كلمه يعني مطلب. يك اصل و مطلبي كه بين ما و شما به نحو اعتدال، قابل تقديس و احترام باشد نه چيزي كه هم شما مي‌پذيريد هم ما. شاهدي كه ايشان اقامه كردند يعني سيدناالاستاد اقامه كردند كه ذيل آيه بود اين البته در تفسير امام رازي نيست.

پذيرش تورات و انجيل نزد مسيحيان و عدم آن نزد يهوديان

مطلب ديگري كه اين مطلب را و اين تفسير را تأييد مي‌كند آن است كه در جدال احسن، مطلب بايد مورد پذيرش طرفين باشد. تورات و انجيل مورد پذيرش مسيحيها است، ولي مورد پذيرش يهوديها نيست. در اول بحث هم اشاره شد كه اين ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ شامل همه گروههاي اهل كتاب خواهد شد نه اختصاص دارد به يهود و نه مختصّ مسيحيهاي نجران است، چون همه اهل كتاب به اين مطلب دعوت شدند بايد آن كلمه هم سواء باشد بين همه اهل كتاب. يهوديها فقط تورات را مي‌پذيرند، انجيل را قبول ندارند، مسيحيها تورات و انجيل را مي‌پذيرند قرآن را قبول ندارند، اگر زعيم اسلام به آنها بفرمايد، بياييد به سراغ مطلبي كه در كتابهاي شما هم هست، در كتابهاي ما هم هست اين در حقيقت جا براي انتقاد آنها باز خواهد شد، آنها هم مي‌توانند بگويند مطلبي كه در غير تورات يا غير تورات و انجيل باشد ما نمي‌پذيريم.

و سخن ديگر آن است كه اگر ﴿وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ مطرح است، آنها هم مي‌توانند بگويند ما اگر بخواهيم به حرف تويِ پيامبر اعتنا بكنيم و اعتقاد پيدا كنيم غير خدا را به عنوان ربّ، اتّخاذ كرده‌ايم. بنابراين اين امور تأييد مي‌كند كه منظور از اين ﴿كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾ همان دعوت به عدل و انصاف باشد يعني بياييد به مطلبي كه همه ما در برابر آن مطلب يكسان عمل بكنيم و آن اصل براي همه ما يكسان جاري بشود و آن اين است كه ما جز خدا احدي را نپرستيم و براي او شريكي قائل نشويم و هيچ‌كدام از ما ديگري را به عنوان منشأ قانون‌گذاري اخذ نكنيم. اين نظري كه سيدناالاستاد قبول كردند با اين وجه تأييدي و با وجه تأييدي كه خودشان ذكر كردند، اين تأييد مي‌كند نظري كه امام رازي بيان كرده است، گرچه اين وجوه تأييدي در سخنان و در تفسير امام رازي نيست.

بيان مراد از ﴿تَعَالَوْا﴾ در آيه شريفه

مطلب ديگر آن است كه اين «تعال» گرچه به معناي دعوت به بالا رفتن است؛ اما گاهي استادي و راهنمايي قبل از ديگران بالا مي‌رود و از بالا شاگردانش را دعوت مي‌كند، مي‌گويد: ﴿تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ﴾[4] نظير آنچه در سورهٴ «انعام» آمده كه ﴿تَعَالَوْا﴾ يعني بالا بياييد. يك وقت كسي كه قدرت سير صعودي دارد و عزم بر اين صعود را دارد، به ساير افرادي كه در دامنهٴ كوه‌اند مي‌گويد بياييد با هم بالا برويم. اين دو بيان، يك وقت كسي كه خود در بالا است در مقام تعبير عبارتي را به كار مي‌برد كه گويا خود هنوز بالا نرفته است به افرادي كه در دامنهٴ كوه‌اند، مي‌گويد بياييد بالا برويم. آيه محلّ بحث اين قِسم سوم است آيه محل بحث كه مي‌فرمايد: ﴿تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾ از قبيل قِسم سوم است؛ اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آمده كه ﴿تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ آن از قبيل قِسم اول است يعني خود حضرت، در قله بالا قرار دارد، مردم را دعوت مي‌كند، مي‌فرمايد بياييد تا من آيات الهي را بر شما تلاوت كنم.

اين تعبيري كه در آيه محلّ بحث آمده است كه از قبيل سوم است به عدل و انصاف نزديك‌تر است، چون با تواضع آميخته است، نظير ﴿إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَي هُديً أَوْ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾[5] كه اين كمال تنزّل است و تواضع است براي جذب عاطفه. مي‌فرمايد ما يا شما گمراهيم يا در هدايت، با اينكه خود فرمود: ﴿إِنِّي عَلَي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّي﴾[6] و فرمود: ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[7] و هيچ ترديدي در بطلان ديگري و صحّت خود ندارد و ترديدي در هدايت خود ندارد، مع‌ذلك مي‌فرمايد: ﴿إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَي هُديً أَوْ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ اين‌گونه از تعبيرها براي ايجاد جاذبه است، اينكه فرمود: ﴿تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾ يعني بياييد با هم بالا برويم نه من به مقصد رسيدم شما را از بالا دعوت مي‌كنم، با اينكه به مقصد رسيده است و از بالا دعوت مي‌كند؛ اما تعبير، اين است كه با هم بالا برويم. اين تعبير، نشانهٴ كمال تنزّل و تواضع است، چه اينكه اصل مطلب هم بر اساس تنزّل و تواضع تنظيم شده است.

بيان‌ذلك اين است كه از اوايل احتجاجي كه با مسيحيين در اين سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» داشت تا رسيد به آن عالي‌ترين مرحلهٴ لج‌بازي كه ابتهال و مباهله و لعنت كردن است؛ اما اين فراز و نشيب دارد، قهر و مِهر دارد، اين‌طور نيست كه ديگر كار بُريده شد، بياييد لعنت بكنيم ﴿ثم نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ﴾ اين يك مِهر جديدي است بعد از آن قهر قبلي، كار به اين ﴿ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ﴾ تمام نشد كه ديگر حالا فاصله شده باشد و هيچ دعوتي ادامه پيدا نكند، اين‌طور نيست دوباره برمي‌گردد، نظير آيات الهي، آيات الهي گاهي قهر است، تهديد است، گاهي هم برمي‌گردد راه توبه را باز مي‌كند و مانند آ‌ن.

سر موعظه رسول اکرم به اهل کتاب

به حَسب ظاهر اگر كسي آن كريمهٴ 61 سورهٴ «آل‌عمران» كه قبلاً بحث شد قرائت مي‌كرد، فكر مي‌كرد ديگر تمام شد، اين به منزلهٴ قطع روابط است ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ﴾ اين لعن خيلي تند است، بعد دوباره برمي‌گردند، مي‌فرمايند: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾ يعني اين‌چنين نيست كه با آن قهر هرگونه رابطه هدايتي قطع شده باشد، آن يك اتمام حجتي است ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾[8] آنها هم از ابتهال صرف‌نظر كردند جِزيه را پذيرفتند؛ اما مسئله با پرداخت مال حل نمي‌شود حالا بر فرض جِزيه را پذيرفتند، بر فرض جنگي شروع نشده است؛ اما آن هدايت كه همچنان ادامه دارد، لذا فرمود: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾ يعني ما شما را به چيزي دعوت نمي‌كنيم كه تحميلي را به همراه داشته باشد، هرچه براي خودمان مي‌خواهيم براي شما مي‌خواهيم، هرچه به شما گفتيم خودمان هم عمل مي‌كنيم. خود اين دعوت، موعظه است گرچه مدعوّاليه برهان است، گاهي انسان بحث مي‌كند در خلال بحث، برهان اقامه مي‌كند، گاهي براي پذيرش برهان، موعظه مي‌كند، موعظه مي‌كند كه برهان را بپذيريد، اين موعظه است براي پذيرش برهان اين يك جاذبه است بعد از آن دافعه، اين يك كشش است بعد از آن طرد و لعن ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ﴾.

سرّش آن است كه وجود گرامي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نه تنها حبيب خداست، حبيب دين خدا هم هست و چون حبيب خداست، حبيب دين خدا هم هست و محبت دين خدا سبب مي‌شود كه محبت داشته باشد دين خدا در جامعه ظهور كند و پياده شود، قهراً پيروان فراواني را مي‌طلبد اين به عنوان يك رسالت خشك نيست كه ﴿وَمَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾[9] باشد كه من گفتم تو خواه پند گير خواه ملال، اين‌طور نيست حضرت تمام تلاش و كوشش‌اش اين بود كه مردم مسلمان بشوند و بپذيرند. در چند جاي قرآن ذات اقدس الهي به عنوان تسليت و دلداري به رسولش مي‌فرمايد تو اين‌قدر تلاش مي‌كني، مثل اينكه مي‌خواهي جان بدهي در اين راه. اين تعبير در دو جاي قرآن هست: يكي در آيه شش سورهٴ «كهف» است كه فرمود: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾؛ تو مثل اينكه داري جان مي‌دهي، از شدّت تأسف كه حالا چرا اينها ايمان نياوردند، خب ايمان نياوردند كه نياوردند تو اين‌قدر غصه بخوري كه چرا اينها ايمان نياوردند و از شدت اندوه، مثل اينكه داري جان مي‌دهي اين لازم نيست، اين تعبير در آيه ديگر هم هست كه ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ﴾[10] يعني مثل اينكه داري قالب تهي مي‌كني، خب اين لازم نيست.

ممدوح بودن حرص رسول اکرم بر ايمان مردم

اصل حرص رسول اكرم(عليه آلاف التحية و الثناء) در ايمان مردم در قرآن تثبيت شده است، در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» از حرص نبيّ اكرم بر ايمان مردم خبر داد، آيه 103 سورهٴ «يوسف» اين است كه ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ اين يك حرص ممدوحي هم هست، اين حرص بر مال نيست كه مذموم باشد [بلکه] اين حرص بر ايمان مردم است. فرمود: ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ چه اينكه در سورهٴ «نحل» هم باز از حرص رسول اكرم سخن به ميان آمده، آيه 37 سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿إِن تَحْرِصْ عَلَي هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ﴾؛ تو اگر حرص بورزي بر هدايت آنها، كساني كه با سوي اختيار خود، وسيله توفيق‌يابي را قطع كرده‌اند خدا آنها را هدايت نمي‌كند.

از مجموعه اين طايفه از آيات به خوبي استفاده مي‌شود كه وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حريص بود بر ايمان مردم. لازمهٴ حرص اين است كه گاهي با دفع، گاهي با جذب، گاهي با قهر، گاهي با مِهر، اهل كتاب را دعوت كند وگرنه به حَسب ظاهر بعد از جريان مباهله همه فكر مي‌كردند كه كار تمام شد، رابطه بالكل قطع شد، آنها كه جِزيه دادند مسائل مالي مشكل را حل كرد، دوباره مي‌بينيم نه، بحث از اول شروع مي‌شود ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ﴾ اين ﴿تَعَالَوْا﴾ يك دعوت مجدّد است.

جذب اهل کتاب بعد از دفع آنان

﴿تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾ اين مطلب، مطلب جذب مشترك است، چه اينكه آن جريان مباهله، دفع مشترك است. در پايان آيه مباهله اين بود كه ﴿ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ﴾[11] چه ما و چه شما، اين جذب مشترك است يعني ما و شما هر دو يكسان عمل بكنيم، آن قهر مشترك است اين لطف مشترك است، آن نهي مشترك است اين امر مشترك است. به حسب ظاهر كسي فكر نمي‌كرد بعد از آن جريان غلاظ و شداد ابتهال، باز سخن از ﴿تَعَالَوْا﴾ باشد، آن هم با اين تجليل. يك وقت است كه سخن از يهود است، عنوان يهود است، سخن از بني‌اسرائيل است اينها تعبيرات باجاذبه‌اي نيست، گاهي مي‌فرمايد يهود، گاهي مي‌فرمايد بني‌اسرائيل، گاهي هم با عناوين هم ديگر اينها دعوت مي‌شوند، گاهي هم به عنوان ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ اين ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ بهترين و زيباترين تعبيري است كه از آنها شده است، مثل اينكه از ما تعبير بكنند كه «يا أهل القرآن» هيچ تعبيري براي ما زيباتر و لطيف‌تر از «أهل القرآن» نيست، تعبير ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ خيلي مؤدّبانه است، خب بعد از آن لعنت، دوباره چنين تعبير نشان مي‌دهد كه نبايد راه را بالكل بست ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾ سراسر اين آيه مباركه مِهر، است ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ گفتن، «تعال» گفتن، خود را با آنها همسفر دانستن و مانند آن.

﴿وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ آنها حُكمي كه از رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) مي‌شنيدند مي‌گفتند حُكم بشري است، چون رسالت حضرت براي آنها ثابت نشده بود، مي‌گفتند: ﴿أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا﴾[12] اين حرف، مخصوص مشركين نبود ديگران هم اين حرف را داشتند، مي‌گفتند آيا بشر ما را هدايت ‌كند، هدايت بايد از ناحيه خدا باشد. در سورهٴ «تغابن» اين‌چنين است؛ آيه شش سورهٴ «تغابن» ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا﴾ اين تنوينش هم تنوين تحقير است ﴿فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَي اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حمِيدٌ﴾ گرچه اين آيه مربوط به اهل كتاب نيست، اما حرف اهل كتاب هم همين است، كسي كه رسالتش براي آنها ثابت نشد مي‌شود بشرِ عادي، گاهي تعبيرشان اين است كه «أبَشَرٌ واحدٌ» مثلاً «نتّبع» اين تعبير. آيه شش سورهٴ «تغابن» گرچه درباره اهل كتاب نيست ولي سخن اهل كتاب را هم مي‌رساند كه آنها هم همين حرف را درباره كسي كه رسالتش ثابت نشده‌ است مي‌گويند، قهراً اگر رسول خدا سخني بگويد، آنها مي‌گويند ما نمي‌پذيريم چون بنا شد ﴿وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.

محور اصلي در اتّخاذ ربّ، همان چيزي بود كه مسيحيها درباره حضرت عيسي مي‌گفتند و يهوديها درباره حضرت عُزير، لذا قرآن كريم درباره مسيح(سلام الله عليه) دارد كه در قيامت از او سؤال مي‌كند كه آيا تو گفتي من و مادرم را در حدّ ربوبيت تقديس كنيد: ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ﴾ آيه 116 سورهٴ «مائده» اين است كه در قيامت، خداوند به عيساي مسيح(سلام الله عليه) مي‌فرمايد كه ﴿يَا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ﴾ اين را در قيامت مي‌فرمايد: ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾ اما آنچه ﴿وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً﴾ هست، اين ديگر اختصاصي به احبار و رُهبان گذشته ندارد، الآن اين مسئله بهشت‌فروشي حالا كم‌كم مقداري در اثر گسترش اسلام مردم روشن شدند وگرنه مسئله اقرار نزد پاپ و برگهٴ عبور گرفتن از نزد پاپ رواج داشت، اين اتاقكهايي كه در كليساها هست براي اعتراف، كه كم‌كم يك وسيله جاسوسي هم بود براي آنها كه اينها اقرار بكنند معاصيشان را و كم‌كم ضبط هم بكنند و به مراكز برسانند و از آنجا بهشت‌فروشي كار دينال‌ها هم شروع بشود، همين «لا اتخاذ البعض بعضا اربابا» است ديگر، خب آن احكامي كه خود احبار و رُهبان مي‌آورند اگر كسي بخواهد به آن احكام عمل بكند بهشتش هم بايد از او بخرد، از جهنم او هم بايد با دستور او نجات پيدا كند، چون آنچه را كه احبار و رهبان آوردند بازده‌اش هم غير از اين نخواهد بود، لذا قرآن كريم ريشه همه اين نوع مسائل را خشكانده كه فرمود: ﴿وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.

معناي استشهاد از اهل کتاب

مطلب نهايي ذيل آيه اين است كه ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ اگر اعراض كردند ﴿فَقُولُوا﴾ يعني تنها تو نيستي تو و امت اسلامي به آنها بگوييد كه ما مسلمانيم، اين حرف امروز هم هست، امروز هم هست يعني امروز، مسلمين به اهل كتاب هم مي‌فرمايند كه ﴿تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ آن‌گاه ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾؛ شما شاهد باشيد كه ما مسلمانيم. استشهاد اهل كتاب چه نقشي دارد؟ نزد چه كسي شهادت بدهيد؟ يعني شاهد باشيد الآن ظرف تحمّل حادثه است كه در قيامت اين حادثه را ادا كنيد، منظور اين است؟ استشهاد قضايي است يا نه، بدانيد ﴿فَقُولُوا اشْهَدُوا﴾ شما آگاه باشيد كه ما نه از حياد و انحراف شما مي‌ترسيم، نه به پيوستن شما خوشحاليم، نه از تنهايي خود رنج مي‌بريم، بدانيد كه ما صفمان جداست ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا﴾ يعني «اعلموا» نه اينكه شاهد باشيد تا بعداً شهادت بدهيد ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ بدانيد كه نپذيرفتن شما مانع پذيرش ما نيست، ما آن دعوت مشترك را هم ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾[13] به شما ارائه داديم.

مشابه اين استشهاد در جريان مشركين هم هست، در جريان مشركين رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شد كه به مشركين بفرمايد اگر شما شهادت مي‌دهيد من شهادت نمي‌دهم، شاهد باشيد كه من حرفم چيز ديگر است. در جريان مشركين، رسول خدا مأمور شد كه به مشركين بفرمايد من حرفم چيز ديگر است.

آيه 150 سورهٴ «انعام» اين است ﴿قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هذَا فَإِن شَهِدُوا فَلاَ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ﴾؛ اگر آنها گواهي مي‌دهند تو گواهي نده و صريحاً در بعضي از آيات دارد كه بدانيد من راهم چيز ديگر است، شاهد باشيد كه من راهم چيز ديگر است، اين شاهد باشيد نه يعني گواه باشيد تا در محكمه ادا كنيد يعني بدانيد؛ اين اعلام است نه استشهاد يعني بدانيد و بفهميد كه انفصال شما آسيبي نمي‌رساند، ما راهمان مشخص است و ادامه خواهيم داد ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ نه يعني حالا شهادت بدهيد يعني بدانيد عن بيّنة هم بدانيد.

اينها مطالبي بود كه مربوط به اين آيه كريمه است، اگر سخنان ديگري هم باز در بين مطرح باشد ممكن است كه در خلال بحثهاي آينده درباره اين كريمه بازگو بشود.

پرسش:...

پاسخ: جدال احسن آن است كه حرفي را كه در كتاب آنهاست انسان به آنها ابلاغ كند، نه حرفي كه در كتاب خود ماست و كتاب بودن اين كتاب براي آنها اول مسئله است.

احتجاج اهل کتاب در مورد حضرت ابراهيم(عليه السلام)

آيات بعدي اين است كه ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ هَاأَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِيَما لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيَما لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾[14] حالا اين كريمه، مصدّر به «قُلْ» بود و حذف شد يا اصلاً «قُلْ» ندارد، گاهي خطاب بلاواسطه است، نظير ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ﴾[15] گاهي مع‌الواسطه است، نظير ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ﴾ خطاب به اهل كتاب هم همين‌طور است، گاهي ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾[16] است، گاهي هم ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ است و اما آنچه را كه اهل كتاب دريافت مي‌كنند از رسول خدا دريافت مي‌كنند.

اين بخش كه مربوط به احتجاجات گوناگون با اهل كتاب است آيه دومش اين است كه ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ﴾[17] درباره حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) احتجاجات گوناگوني طرح مي‌شد كه آيا دين ابراهيم، ديني بود كه يهوديها همان را دارند يا دين ابراهيم ديني بود كه مسيحيها به آن معتقدند يا نه آن بود و نه اين، ديني بود كه قرآن آن را به مردم معرفي كرده است؟

در اين كريمه فرمود: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ﴾؛ شما چرا درباره ابراهيم احتجاج مي‌كنيد او به هيچ‌كدام از اين دو شعبه ديني منسوب نيست، براي اينكه تورات بعد او آمده، انجيل بعد از او آمده هر كدام از اين دو كتاب خصوصيتي را به همراه دارند، هيچ‌كدام از اين دو خصوصيت قبلاً نبوده او ابراهيم نه يهودي بود، نه نصراني. در بخشهاي ديگر نظير آيه 67 همين سوره دارد كه ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلكِن كَانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ يعني اين يهوديت آميخته و آن نصرانيت مشوب، هيچ‌كدام به ابراهيم خليل استناد ندارد و هيچ‌كدام از اين دو دين رايج، دين رسمي ابراهيم خليل نبود، او مُسلم بود همان معنايي كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[18] و اگر خواستيد ببينيد رابطه‌اي با ابراهيم داريد يا نه، راهِ ابراهيم خليل مشخص بود و كساني كه با آن حضرت همراه‌اند هم مشخص‌اند ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾[19] كه حالا تتمّه‌اش به روز بعد موكول مي‌شود.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . ر.ک: الکشاف، ج1، ص47.
[2] . ر.ک: تفسير آلاء الرحمن، ج1، ص295.
[3] . التفسيرالکبير، ج8، ص252؛ الميزان، ج3، ص248.
[4] . سورهٴ انعام، آيهٴ 151.
[5] . سورهٴ سبأ، آيهٴ 24.
[6] . سورهٴ انعام، آيهٴ 57.
[7] . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[8] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.
[9] . سورهٴ نور، آيهٴ 54.
[10] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 3.
[11] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 61.
[12] . سورهٴ تغابن، آيهٴ 6.
[13] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.
[14] . سورهٴ آل عمران، آيات 65 و 66.
[15] . سورهٴ بقره، آيهٴ 104.
[16] . سورهٴ جمعه، آيهٴ 6.
[17] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 65.
[18] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 19.
[19] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 68.