درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

69/02/30

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 55 الی 58

 

﴿إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيَما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾﴿55﴾﴿فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾﴿56﴾﴿وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾﴿57﴾﴿ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ﴾﴿58﴾

 

استفاده حکم خاص مربوط به عيسي(عليه السلام)در آيهٴ شريفه

از ظاهر اين كريمه استفاده مي‌شود كه ذات اقدس الهي يك نعمت خاصّي به مسيح(عليه السلام) مرحمت كرد، نمي‌شود گفت كه از اين آيه يك حُكم خاص استفاده نمي‌شود. بنابراين اگر ما خواستيم آيه را اين‌چنين معنا كنيم كه ﴿يَا عِيسَي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ﴾ يعني من تو را مي‌ميرانم كه توفّي معني اماته باشد، آ‌ن‌گاه ﴿وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ يعني روح تو را بعد از مُردن قبض مي‌كنم به طرف خودم ﴿وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ يعني روح تو را از اين جامعهٴ پليد كفر نجات مي‌دهم و تطهير مي‌كنم ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ منطق پيروان تو و مقام پيروان تو را تا روز قيامت بر كافران مقدّم مي‌دارم، اگر اين‌طور معنا بكنيم اين هيچ اختصاصي به حضرت مسيح ندارد، زيرا همهٴ انبيا را خدا توفّي كرده است و روح مطهّر همه انبيا را به طرف خود رفع كرده است و همه انبيا را از قوم كافرشان نجات داده است و منطق پيروان همه انبيا را بر كافران مقدم داشته است و اين تفوّق منطق، اختصاص به دنيا ندارد [بلکه] در آخرت هم منطق اينها قبيح است، چون آخرت، اصولاً روز منطق است. ممكن است در دنيا منطق، خريدار نداشته باشد، ولي آخرت روز حجت است اصلاً، روز استدلال است، آنجا كه روز دعوا نيست. اگر منظور تفوّق منطقي و استدلال عقلي باشد، حجت پيروان همه انبيا در قيامت بر حرف ديگران مقدم است. پس اينكه فرمود: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اگر منظور، فوقيّت عقلي و معنوي يا حجت عقلي و منطقي باشد اين در قيامت هم هست، چه اينكه براي همه هم هست، اين دو مطلب.

پس مطلب اول اينكه از آيه، يك امر اختصاصي استفاده مي‌شود. مطلب دوم آن است كه اگر آيه را به اين سبكي كه عرض شد معنا كنيم اختصاصي به مسيح(سلام الله عليه) ندارد، چه اينكه با خود آيه هم سازگار نيست، اگر منظور فوقيت حجت باشد اين در قيامت هم هست، ديگر ﴿إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ ندارد كه، در قيامت هم حجت مؤمنان بر كافران مقدم است و امثال ذلك.

وجود معجزه در بقاي مسيح

مطلب سوم آن است كه بايد از اين كريمه يك امر خاصي استفاده شود. اصولاً حيات مسيح(سلام الله عليه) با معجزه آميخته شده بود يعني او بر اساس معجزه به دنيا آمده و معجزات فراواني را هم در زمان حياتش اعمال كرد؛ اما با معجزه به دنيا آمده، براي اينكه فرشتگان به مريم(عليها سلام) بشارت دادند كه خدا اين فرزند را به تو اعطا خواهد كرد بدون تماس با همسري، زندگي او هم با اعجاز همراه بود، معجزات فراواني را همين سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» شمرد كه بحثش گذشت و آيات ديگري هم در ساير سُوَر هست، معلوم مي‌شود كه اين درباره بقاي زندگي مسيح است كه بقاي او مثل حدوث او با اعجاز است يعني او بر مبناي خارق عادت به دنيا آمده، بر مبناي خارق عادت هم باقي است.

منظور از ﴿مُتَوَفِّيكَ﴾ در آيهٴ کريمه

اين كلمهٴ ﴿إِنِّي مُتَوَفِّيكَ﴾ ملاحظه فرموديد كه ظهور در اماته ندارد، براي اينكه توفّي لغتاً اخذ تام است، بعضي از مصاديق او در حال موت است، بعضي از مصاديق ديگر در حال نوم است و منحصر در اين دو مصداق نيست تا گفته شود چون اين توفّي براي نوم نيست حتماً براي مرگ است، چون توفّي يعني اخذ تام، اين اخذ تام جامع مصاديق فراوان است دو مصداقش را در قرآن ما يافتيم ممكن است مصاديق فراوان ديگري هم باشد كه يكي از آن مصاديق «أخذ تام من الأرض» باشد، منحصر در آن دو مورد نبود «حتي يقال» كه توفّي به عنوان اماته است يا به صورت قبض روح در خواب و اينجا چون قبض روح در خواب نيست حتماً اماته است، اين استدلال ناتمام است، چون توفّي به معناي اخذ تام است و جامعي دارد و دليلي هم بر انحصار توفّي در اين دو مورد نيست، پس اين راجع به كلمهٴ ﴿مُتَوَفِّيكَ﴾.

مراد از رفع مسيح(عليه السلام)به وسيله پروردگار

اما درباره ﴿وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ اينجا وعده است كه فرمود من تو را به طرف خودم بالا مي‌برم. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» از اين وعده، به صورت انجاز خبر داد كه ما اين كار را كرديم بايد ببينيم آ‌نجا چطور رفع كرد، اين ﴿رَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ وعده است كه فرمود من تو را به طرف خود بالا مي‌برم، اگر احتمال آن باشد كه روحِ تو را به طرف خود بالا مي‌برم يعني با مرگ و ظاهرش اين نباشد كه روح و جسم، هر دو را به طرف خود بالا مي‌برم، اين كلمهٴ ﴿رَافِعُكَ﴾ وعده است كه من اين كار را مي‌كنم. در سورهٴ «نساء» فرمود اين كار را كردم حالا بايد ببينيم آ‌نجا چطور كرد؟ آنجا مي‌تواند روشنگر اين وعده باشد، اينجا مي‌گويد من ﴿رَافِعُكَ﴾ تو را بالا مي‌برم، آنجا فرمود تو را بالا بردم، عيسي را رفع كرده‌ام، آنجا شايد نشان بدهد كه چگونه عيسي را بالا برد.

در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 157 و 158 اين است، فرمود: ﴿وَقَوْلِهِمْ﴾ يعني قول يهوديها كه ﴿إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ﴾؛ يهوديها پنداشتند كه مسيح(سلام الله عليه) را كُشتند ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾؛ نه تنها نكُشتند، به دارش هم نياويختند، اگر كسي را كُشتند آن مقتول مسيح نبود، اگر كسي را دارآويز كردند آن مصلوب، عيسي(عليه السلام) نبود ﴿وَمَا قَتَلُوهُ﴾ به اين هم اكتفا نكرد، فرمود: ﴿وَمَا صَلَبُوهُ﴾ تا جا براي هيچ شبهه‌اي نباشد، تا نگويند بسيار خب حالا اگر قتل نشد كه يهوديها مي‌گويند ممكن است مصلوب شد كه مسيحيها مي‌پندارند، فرمود نه ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلكِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾؛ آنها كسي را به دار آويختند يا كسي را كُشتند ولي اين اشتباهي كسي را كشتند، شبيه مسيح را كشتند يا اشتباهاً كشتند، مسيح را نكشتند ﴿وَلكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ﴾؛ آنها هم كه درباره مسيح(عليه السلام) اختلاف نظر دارند سخن جزمي ندارند، خودشان هم با شك سخن مي‌گويند ﴿مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً﴾.

خب، اين جمله‌ها همه‌اش به عنوان تعيين و تأكيد قتل را، صلب را بالكل نفي مي‌كند. گاهي مي‌فرمايد اينها در شك‌اند، گاهي فرمود اينها علم ندارند، گاهي فرمود اينها بر اساس مظنّه سخن مي‌گويند، گاهي مي‌فرمايد: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾ گاهي هم در آخر مي‌فرمايد: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً﴾ اين پنج، شش جمله و تعبير همه براي تثبيت آن است كه آنچه را كه يهوديها مي‌پندارند كه مسيح(سلام الله عليه) را كُشتند درست نيست، آنچه را هم كه مسيحيها مي‌پندارند كه مسيح(عليه السلام) مصلوب شد اين هم درست نيست. خب، پس چه شد؟ فرمود: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ﴾[1] ؛ خداوند مسيح را به طرف خود بالا برد. خب، در آيه محل بحث سورهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ اينجا وعده است، خيلي روشن نيست كه آيا من تو را در حال حيات به طرف خودم مي‌برم يا روح تو را به طرف خودم مي‌برم.

قرائن مختلف در آيهٴ 158 سورهٴ «نساء» بر زنده بودن مسيح

اما در آيه 158 سورهٴ «نساء» كه اين وعده را عمل كرد، فرمود: ﴿بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ﴾ اينجا ديگر دوتا احتمال مطرح نيست يك احتمال اينكه عيسي را حيّاً به طرف خود برده باشد، احتمال ديگر اينكه روح عيسي را به طرف خود برده باشد، چرا اين دو احتمال مطرح نيست، براي اينكه اگر مسيح(سلام الله عليه) را مي‌كُشتند و او را شهيد مي‌كردند حالا يا بالقتل يا بالصلب، آنجا كه به طريق اُوليٰ روحش را خدا به طرف خود مي‌برد. خدايي كه درباره ساير مقتولين في سبيل‌الله مي‌فرمايد اينها را مرده نپنداريد اينها نزد ما هستند ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سبيل‌الله أَمْوَاتاً﴾[2] يا ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سبيل‌الله أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ﴾[3] خب، آن كس كه مقتول في سبيل‌الله است او مرفوع الي‌الله است، خب عيساي مسيح كه به طريق اُوليٰ مرفوع الي‌الله است.

اينكه خدا فرمود عيسي را نكشتند، به دار نياويختند، بلكه خدا عيسي را به طرف خود بالا بُرد يعني فقط روحش را، خب اگر مي‌كشتند هم كه روحش را به طرف خود بالا مي‌برد، اگر او را به دار مي‌آويختند هم كه روحش را به طرف خود بالا مي‌برد، بل به طريق اُوليٰ بالا مي‌برد. اينكه فرمود نكشتند، به دار نياويختند، بلكه خدا او را به طرف خود بالا برد همه اين ضميرها به يك‌جا برمي‌گردد «مَا قَتَلُوا» عيسي را يقيناً «مَا صَلَبُوهُ» عيسي را يقيناً «بَل رَفَعَ» خدا، عيسي را به طرف خودش نه «رفع روحه»، بلكه ﴿رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ﴾[4] .

اينجا پس دو قرينه است كه منظور آن است كه حيّاً خدا، مسيح را بالا برد: يكي اينكه اگر منظور اين بود كه خداوند روح مسيح را بالا مي‌برد اين با «بل» اضرابيه سازگار نبود كه بفرمايد او را نكشتند، به دار نياويختند، بلكه روح او را خدا بالا برد، خب اگر به دار مي‌آويختند هم كه به طريق اُوليٰ روحش را خدا بالا مي‌برد، اگر او را مي‌كُشتند كه به طريق اُوليٰ روحش را خدا به طرف خود بالا مي‌برد، اين يك قرينه. قرينه دوم اين است كه همه اين ضميرها به خود عيسي برمي‌گردد، چطور ضمير ﴿بَل رَفَعَهُ﴾ به روحش برگردد به روح تنها؟! آ‌نجا كه دارد ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾، ﴿إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً﴾ همه اين ضماير به خود عيسي برمي‌گردد نه به روحش، آن‌گاه ﴿بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ﴾ به خصوص روح برگردد يعني «بل رفعه الله روحه اليه»؟!

بنابراين از اين آيه 157 و 158 سورهٴ «نساء» به خوبي استفاده مي‌شود كه مسيح حيّاً به طرف حق صعود كرده است، آن‌گاه اين كلمهٴ ﴿وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ كه محلّ بحث است در سورهٴ «آل‌عمران» مشخص مي‌شود كه ﴿وَرَافِعُكَ﴾ يعني «رافعك حيّاً إليّ» قهراً رواياتي كه مي‌گويد عيسي(سلام الله عليه) زنده است[5] ، مخالف با قرآن نيست، بلكه موافق با قرآن است.

پرسش:...

پاسخ: «أخذ من الأرض» چون رفع، وضعي دارد، هجرت دو چهره دارد: يكي ترك يك موطن؛ يكي وصول به موطن ديگر. از بين اينها مي‌گيرم و به خودم مي‌رسانم، اين از اينها گرفتن يك طرف و به لقاي حق رسيدن و به طرف بالا بردن حساب ديگر است. به هر حال از خود ظاهر آيه محلّ بحث خصيصه‌اي استفاده مي‌شود و آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء» به صورت روشن‌تر بيان مي‌كند[6] .

پرسش:...

پاسخ: اگر ما دليل داشتيم بر خلاف، مي‌گوييم براي استخدام است. استخدام، جايز است نه اين است كه شما استخداماً روايت يا آيه را تفسير كنيد كه، اگر جايي دليل داشتيم نظير ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ﴾[7] آنجا مي‌گويند بر اساس استخدام است، نه اينكه شما هر جا شد ضمير را بر خلاف يا بر بعض برگردانيد، چون استخدام جايز است.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ آن ﴿مُطَهِّرُكَ﴾ جمله بعد است ديگر، اين ﴿وَرَافِعُكَ﴾ ظهور در رفع عيسي حيّاً دارد نه خصوص روح.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ چون آن ﴿مُتَوَفِّيكَ﴾ اخذ تام است همه اخذ تام‌اند؛ اما چون ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الاَ نفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾[8] ؛ اما بعد از توفّي از مكان رفيع برخوردار است نظير ادريس ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً﴾[9] يا نه، آن را بايد ﴿وَرَافِعُكَ﴾ چون منظور رفع ظاهري كه نيست، هر كس مي‌ميرد متوفّي مي‌شود؛ اما يا «الي أسفل السافلين» يا «الي أعلي علّيين» به كدام طرف مي‌رود؟ ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الاَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[10] آ‌ن هم متوفّاست، خداي سبحان اخذ تام كرد به طرف پايين فرستاد، عده‌اي را توفّي مي‌كند، اخذ تام مي‌كند به طرف بالا مي‌برد.

تطهير حضرت عيسي از انسانهاي ناپاک و تهمتهاي آنها

فرمود: ﴿وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اين تهمتهاي ناروا كه بخشي از اينها در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» هست ﴿وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَي مَرْيَمَ بُهْتَاناً عَظِيماً﴾[11] آن‌گونه از تهمتها و ناسازگارييهايي كه بني‌اسرائيل با مسيح(عليه السلام) داشتند مايه رِجس بودن و رِجز بودن آنهاست. فرمود من تو را از اين افراد ناپاك تطهير مي‌كنم.

گذشته از اينكه قرآن، مشركين را نَجَس مي‌داند: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[12] درباره گروه ديگري هم تعبير به رِجس كرده است، چه اينكه در سورهٴ «توبه» آيه 125 اين‌چنين است: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ﴾؛ آيات الهي كه نازل مي‌شود نور مؤمنان را زياد مي‌كند ولي رجس و پليدي كافرها را آشكارتر مي‌كند، پس اينها انجاس‌اند و پيامبري كه در بين اينهاست به اينها مبتلاست اگر از دست اينها نجات پيدا كرد، مي‌شود «تطهير من الذين كفروا».

دليل برتري سياسي و نظامي تابعان مسيح(عليه السلام)تا قيامت

جمله چهارم اين است كه ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ اين ظاهر اينكه كساني كه پيروان تواند يعني تو تا روز قيامت پيامي داري بالأخره، هستي. اينكه درباره حضرت ابراهيم فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾[13] ولي درباره حضرت عيسي مي‌گويد: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ معلوم مي‌شود تو تا روز قيامت متبوع و مُطاعي، چون زنده‌اي و پيام داري و كساني كه تابع تو باشند تا روز قيامت پيروزند. منظور اين نيست كه دليل اينها بر دليل طرف، غالب است چون در قيامت هم اين دليل هست، منظور همين سلطه‌هاي ظاهري و موفقيتهاي نظامي و مانند آن است. آن‌گاه اين آيه به عنوان يك سنّت مستمر، آيه پاياني سورهٴ «صف» را تثبيت مي‌كند. آيه پاياني سورهٴ «صف» اين بود كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي الي‌الله قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَي عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ﴾ آن آيه ما مسلمانها را مخاطب قرار مي‌دهد كه اي مسلمانها مثل حواريين حضرت عيسي باشيد، در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه اين سورهٴ «صف» اصولاً سورهٴ جنگ است: اولش جنگ است[14] ، وسطش جنگ است[15] ، آخرش هم ما مسلمين را دعوت مي‌كند به مبارزه و ادامه كار[16] ، پس آيه پاياني سورهٴ «صف» به طور ظهور دلالت دارد بر جنگ ظاهري.

اين آيه محلّ بحث سورهٴ «آل‌عمران» مي‌خواهد بفرمايد كه آنچه در سورهٴ «صف» است به عنوان «قضية في واقعة» نيست [بلکه] اين يك اصل كلي است كه همواره پيروان مسيح بر كافران پيروزند و اگر جايي پيروز نشدند معلوم مي‌شود درست تبعيّت نكردند، نظير اينكه خداوند وعده داد فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[17] اگر در جايي كساني از نصرت الهي برخوردار نشدند معلوم مي‌شود به حق و به صِدق، دين خدا را ياري نكردند وگرنه فرض ندارد خدايي كه ﴿لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾[18] وعده بدهد و ـ معاذ الله ـ به وعده عمل نكند. اينكه فرمود من، به صورت جمله اسميه هم هست كه دلالت بر استمرار دارد ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ معلوم مي‌شود سنّت الهي بر اين است كه پيروان مسيح تا روز قيامت بر كافران پيروز باشند و آنچه هم كه اين تفوّق نظامي و سياسي را تأييد مي‌كند آن است كه در جملهٴ بعد، در آيه بعد مي‌فرمايد: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ اين عذاب شديد تنها چندتا مسئله فقهي نيست كه بعضي از مفسّران پنداشتند، گفتند عذاب شديد آن است كه كساني كه كافر باشند غيبت آنها جايز است ولي غيبت مسلمين جايز نيست پس مسلم فوق كافر است، در قصاص با هم فرق دارند، در دِيه با هم فرق دارند. با اين دو، سه‌تا مسئله فقهي خواستند حل كنند خدا پيروان مسيح را بر كافران تا روز قيامت پيروز مي‌دارد و اولاً اختصاص پيروان مسيح نيست، پيروان موسي هم همين‌طور است و مسيحيها نسبت به مسلمين هم همين‌طورند، اگر غيبت جايز است همان‌طوري كه غيبت يهوديها جايز است، غيبت مسيحيها جايز است، اگر در قصاص بين مسلمان و يهودي فرق است بين مسلمان و مسيحي هم فرق است، اگر در دِيه بين مسلمان و يهودي فرق است بين مسلمان و مسيحي هم فرق است اينها كه عذاب شديد محسوب نمي‌شود كه.

خداوند، مرجع تصميمگيري در دنيا و آخرت

مطلب ديگر اين است كه ـ اين مطلب گفته شد ولي باز براي اينكه نظم مسئله محفوظ بماند اين است كه ـ فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيَما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ اين ﴿ثُمَّ﴾ يعني خلاصه مسئله اين است، نه ﴿ثُمَّ﴾ يعني بعد از اينكه قيامت، قيام كرد بازگشت شما به طرف من است. آيه معنايش اين است كه ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ نه ﴿ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ﴾ يعني وقتي قيامت، قيام كرد بازگشت شما به سوي من است و من در قيامت بين شما حُكم مي‌كنم تا اشكال بشود خب، اگر در قيامت حُكم مي‌كند بايد بفرمايد: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً﴾ چرا فرمود: ﴿فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً﴾ معلوم مي‌شود اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ﴾ دارد خلاصه مسئله را ذكر مي‌كند يعني خلاصه، بازگشت همه شما به طرف من است نه «بعدالموت» الآ‌ن هم كارها به دست من است، معناي اين جمله ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾[19] اين نيست كه «إنّا لله في الدنيا و إنّا إليه راجعون بعد الموت في الآخره» اين‌طور نيست. معنايش اين است كه هر لحظه مرجع ما اوست، چه اينكه هر لحظه از او فيض گرفتيم. اين نيست كه اگر مُرديم به طرف او برمي‌گرديم كه، هر لحظه مرجع ما اوست، هر لحظه داريم به او مراجعه مي‌كنيم. مآب ما ﴿إِلَيْهِ أَدْعُوا وَإِلَيْهِ مَآبِ﴾[20] كه در سورهٴ مباركهٴ «رعد» است ﴿مَآبِ﴾ يعني «مآبي» آنجا كه دارد ﴿إِلَيْهِ مَآبِ﴾ يعني مرجع، مطلقا اوست ﴿إِلَيْهِ أَدْعُوا وَإِلَيْهِ مَآبِ﴾ يعني «مآبي» يعني هر لحظه به او مراجعه مي‌كنيم.

آن معنا كه بعد از مرگ براي همه روشن مي‌شود، پس ﴿إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ﴾ يعني مرجع تصميم‌گيري در هر حال ماييم. نشانه اين معنا در سورهٴ مباركهٴ «يونس» هست كه مي‌فرمايد مرجع تصميم‌گيري در همه امور خداست[21] و اين اختصاصي به جريان بعد از مرگ ندارد.

آيه 46 سورهٴ «يونس» اين است كه ﴿وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلَي مَا يَفْعَلُونَ﴾؛ فرمود تو كه پيامبري يك سلسله مأموريتها و وظايفي داري بايد انجام بدهي، ما هم درباره كافران، تصميمهايي مي‌گيريم. حالا آن تصميمها را يا در زمان حيات تو پياده مي‌كنيم يا بعد از رحلت تو آن تصميمها را درباره اينها اجرا مي‌كنيم، مرجع تصميم‌گيري اينها ماييم بالأخره، نه اينكه «بعد القيامه» مرجع ماييم ﴿وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ﴾؛ ما خيلي از وعيدها و تهديدها را درباره اينها به تو گفتيم، ممكن است بعضي از اين وعيدها و تهديدها را در زمان حيات تو به تو ارائه بدهيم يا نه، بعضي از اين وعيدها و تهديدها را بعد از وفات تو اجرا بكنيم، در هر دو حال مرجع تصميم‌گيري ماييم ﴿وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ﴾ مرجع تصميم‌گيري اين آقايان ماييم، اين نه به آن معناست كه خدا در قيامت، مرجع است ما در قيامت مي‌فهميم او مرجع بود، چه اينكه در قيامت مي‌فهميم او مبدأ بود، نه اينكه او در قيامت مرجع است.

اين آياتي كه دارد ﴿يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالاَمْر يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾[22] يعني امروز كار به دست ديگران است، فردا به دست خداست يا فردا مي‌فهميد كه كارها فقط به دست او بود؟ ﴿يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالاَمْر يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ اين درباره قدرت، درباره علم و خُبرويت حق هم همين‌طور است ﴿إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ﴾[23] يعني خدا آن روز خبير است يا آن روز ما مي‌فهميم كه اين خبير بود، اين ظرف ظهور اين اوصاف است، نه ظرف حدوث اين اوصاف وگرنه اليوم هم خدا «بكلّ شيء خبير» است، الآن هم ﴿لِلَّهِ الاَمْر مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ﴾[24] الآن هم «بيده الامور»[25] اين‌چنين نيست كه ﴿وَالاَمْر يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾[26] يعني قيامت ظرف حدوث اين قدرت باشد. قيامت ظرف ظهور اين صفت است كه ما مي‌فهميم كارها به دست او بود [و] ما بيخود اين طرف و آن طرف مي‌رفتيم.

پرسش:...

پاسخ: بله، يعني آ‌نچه شما اختلاف كرديد من داوري مي‌كنم و حق را به صاحب حق برمي‌گردانم، عده‌اي را در دنيا عذاب مي‌كنم، عده‌اي در آخرت عذاب مي‌كنم، عده‌اي را هم به ترفيع درجه نايل مي‌كنم. خب، پس اين ﴿ثُمَّ إِلَيَّ﴾ معنايش اين نيست كه بعد از قيامت به من برمي‌گرديد.

عدم اختصاص برتري ياران حضرت عيسي به برتري ذهني و فکري

اين ﴿فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ هم نشان مي‌دهد كه اين ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ تنها فوقيّت منطقي و ذهني و فكري نيست و تنها فوقيّت درجهٴ معنوي نيست، فوقيّت درجه معنوي آن است كه مؤمنين درجه‌شان بالاست؛ اما كافرين معذّب‌اند از كجا؟ اگر كسي مرتبهٴ بالا رفت، خب بسيار خب، كسي به مقام بالا رفت اين پاييني چرا معذّب باشد؟ كدام تفوّق است كه عذاب پاييني را به همراه دارد، آ‌ن تفوّق سياسي و نظامي است ديگر وگرنه تفوّق درجه و معنا مايه معذّب بودن نازلها كه نيست، حالا خداوند ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[27] ؛ خب حالا عالمِ مؤمن را به چند درجه بالا برد، ديگري كه معذّب نيست. اينكه فرمود: ﴿فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا﴾ معلوم مي‌شود تفوّقي است كه عذاب آن افراد ضعيف و افراد نازل را هم به همراه دارد، اين مي‌شود تفوّق سياسي و نظامي، اين وعده الهي هم هست و به صورت يك اصل كلي هم خواهد بود.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ اينها به عنوان كيفر است، چون خيلي از كيفرها در سورهٴ «نساء» فرمود، فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ﴾[28] كذا و كذا ديگر.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] نساء/سوره4، آیه157 و 158.
[2] آل عمران/سوره3، آیه169.
[3] بقره/سوره2، آیه154.
[4] نساء/سوره4، آیه158.
[5] بحارالانوار، ج14، ص344.
[6] نساء/سوره4، آیه158.
[7] بقره/سوره2، آیه228.
[8] زمر/سوره39، آیه42.
[9] مریم/سوره19، آیه57.
[10] نساء/سوره4، آیه145.
[11] نساء/سوره4، آیه156.
[12] توبه/سوره9، آیه28.
[13] آل عمران/سوره3، آیه68.
[14] صف/سوره61، آیه4.
[15] صف/سوره61، آیه11.
[16] صف/سوره61، آیه14.
[17] محمد/سوره47، آیه7.
[18] آل عمران/سوره3، آیه9.
[19] بقره/سوره2، آیه156.
[20] الرعد/سوره13، آیه36.
[21] یونس/سوره10، آیه46.
[22] انفطار/سوره82، آیه19.
[23] عادیات/سوره100، آیه11.
[24] روم/سوره30، آیه4.
[25] بحارالانوار، ج95، ص33.
[26] انفطار/سوره82، آیه19.
[27] مجادله/سوره58، آیه11.
[28] سوره نساء. آيه 160.