69/02/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 54 الی 58
﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾﴿54﴾﴿إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيَما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾﴿55﴾﴿فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾﴿56﴾﴿وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾﴿57﴾﴿ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ﴾﴿58﴾
خلاصه مباحث گذشته
در بيان مكر بنياسرائيل كافر نسبت به مسيح(سلام الله عليه) وجوهي گفته شد، چه اينكه مكر ذات اقدس الهي نسبت به آنها هم وجوهي گفته شد.
يكي از وجوهي كه به عنوان مكر بنياسرائيل به عيساي مسيح(عليه السلام) گفته شد اين است كه اينها توطئهاي كردند كه آن حاكم و آن سلطان وقت، مسيح(سلام الله عليه) را به قتل برساند و خداوند هم كاري كرد كه آنها موفق نشدند و مسيح(سلام الله عليه) محفوظ ماند، گاهي حفظ يك پيامبر به آن است كه مقدّمات كارِ قتل او انجام بگيرد ولي به ثمر نرسد، نظير آنچه در ليلةالمبيت اتفاق افتاده است كه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾[1] يا نظير آنچه ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ﴾[2] و خدا تو را حفظ ميكند و هيچ يك از اين مكرها اثري نميگذارد،[3] گاهي هم به اين است كه شبيه آن پيامبر مثلاً كُشته بشود و خود آن پيامبر محفوظ بماند، چه اينكه در جريان حضرت عيسي اينچنين آمده است.
﴿إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ كه اين ﴿إِذْ﴾ ظرف است براي اين ﴿وَ مَكَرَ اللّهُ﴾ مكر خدا در اين وقت است كه خداي سبحان به عيسي فرمود من تو را توفّي ميكنم، تو متوفّا ميشوي و به طرف خودم تو را رفع ميكنم.
معناي ﴿مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ﴾ در آيهٴ کريمه
از كلمه ﴿إِنِّي مُتَوَفِّيكَ﴾ خواستند استفاده بكنند كه عيسي(سلام الله عليه) رحلت كرد، اين به عرض رسيد كه برابر آيه سورهٴ «زمر»[4] و سورهٴ «انعام»[5] كلمهٴ توفّي، ظهوري در موت ندارد اعم از اخذ تامّ در حال موت و اخذ تامّ در حال نوم است، همانطوري كه ميّت متوفّاست، نائم هم متوفّاست، همانطوري كه موت وفات است، نوم هم وفات است كه «النوم أخ الموت»[6] و تمسّك به اين متوفّي، تمسّك به عام است براي اثبات يك مصداق معيّن، نظير اينكه اگر گفتند: «أكرم العلماء» و ما شك كرديم كه آيا زيد، ميدانيم كه زيد عالم است؛ اما نميدانيم فقيه است يا طبيب بخواهيم به «أكرم العلماء» تمسّك كنيم و ثابت كنيم كه زيد طبيب است مثلاً فقيه نيست او بالعكس. هرگز اين استدلال تام نيست، چون توفّي دو مصداق دارد: يكي در حال موت؛ يكي در حال نوم. نميشود به اطلاق توفّي احد المصاديق را اثبات كرد.
﴿إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ تو را به طرف خودم رفع ميكنم، چون ذات اقدس الهي منزّه از مكان است و نه مكانت، اين رفع، رفع صوري نخواهد بود [بلکه] رفع معنوي است، چون ﴿فَأََيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[7] به هر سَمت شما رو كنيد به طرف خداست، جاي معيّني ندارد. قهراً اين رفع، رفع معنوي خواهد بود، نظير ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً﴾[8] كه درباره ادريس(سلام الله عليه) است. پس رفع صوري و مكاني مراد نيست.
معناي تطهير مسيح از گناهکاران
﴿وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ من تو را از اين كافران كه رجساند تطهير ميكنم يعني تو را نجات ميدهم، چون قرآن كريم كافر را رجس ميداند ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[9] درباره اينها آمده يا ﴿كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾،[10] ﴿لاَ يَعْقِلُونَ﴾[11] و مانند آن نازل شده، پس اينها رجس و پليدند و انبيا طاهرند، فرمود من تو را از اين ارجاس و از اين ادناس و آلودهها تطهير ميكنم ﴿وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ نه تو را از گناه تطهير ميكنم، نظير آيه تطهير،[12] تو را از گناهكاران تطهير ميكنم، نظير ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[13] اين ﴿وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ تقريباً شبيه ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ است، چون تطهير از گنهكاران يعني نجات از دست آنها، بر خلاف تطهير از گناه است كه در آيه تطهير آمده آن يك حساب ديگري دارد ﴿وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾، آنگاه كيفر كافران را بيان ميكند و پاداش مؤمنان را ذكر ميكند كه اشاره خواهد شد.
تأييد ضمني آيات بر زنده بودن حضرت عيسي
بحث در اين بود كه آيا اين توفّي به صورت موت است يا به صورت اخذ تام در غيرموت. آيات، ظهوري در اين ندارد كه اين عيساي مسيح مُرده است مگر برخي از آياتي كه اشاره خواهد شد. روايات تا حدودي تأييد ميكند كه مسيح(سلام الله عليه) زنده است،[14] لذا اكثر مسلمين بر آناند كه عيسي(سلام الله عليه) زنده است. آيه سورهٴ «نساء» مقداري ظهور دارد ولي البته در ذيل آن آيه بايد بحث نهايي انجام بگيرد. آيه 156 به بعد سورهٴ «نساء» اين است كه حرفهايي را اسرائيليها داشتند، يهوديها داشتند كه قرآن كريم آنها را تخطئه ميكند، ميفرمايد: ﴿وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَي مَرْيَمَ بُهْتَاناً عَظِيماً ٭ وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ﴾؛ يهوديها گفتند ما عيسيبنمريم را كُشتيم، خدا ميفرمايد: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً﴾ با بيانهاي مكرّر و مؤكّد ميفرمايد كه او را به دار نياويختند، او را نكُشتند اين حرفها هم كه ميزنند عالمانه نيست، بر اساس مظنّه و گمان ميگويند و يقين نزد ماست ما به طور يقين حُكم ميكنيم كه عيسي را اينها نكُشتند. پس آنها دليلي ندارند بر اينكه عيساي مسيح را كُشته باشند ﴿وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ﴾ اين آيه تا حدودي ظهور دارد كه عيساي مسيح نه تنها مقتول نيست، بلكه مرفوع اليالله است و حيّ است ﴿وَكَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً﴾ آنگاه روزي هم ميرسد كه عيسي(سلام الله عليه) رحلت ميكند، چه اينكه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ﴾[15] در كنارش هست.
اما در آيه 159 همان سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَإِن مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً﴾؛ هيچ يك از اهل كتاب نيستند، مگر اينكه قبل از مرگ او به او ايمان ميآورند، اين ﴿قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ ضمير به چه کسي برميگردد آيا به مسيح برميگردد يعني قبل از موت مسيح به او ايمان ميآورند يا اين ﴿مَوْتِهِ﴾ به آن ﴿إِن مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾[16] برميگردد يعني هيچ كسي نيست از اهل كتاب، مگر اينكه قبل از مرگ خود به عيسي(عليه السلام) ايمان ميآورد. به هر حال آن آيه خيلي ظهور ندارد كه هر مسيحي قبل از مرگش [و] هر اهل كتاب قبل از مرگش به عيسي ايمان ميآورد ولي از آن جمله ﴿وَمَا قَتَلُوهُ يَقِيناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ﴾[17] ميشود استظهار كرد كه عيسي(سلام الله عليه) زنده است، چه اينكه بعضي از روايات هم اين را تأييد ميكند.
بررسي نظر مرحوم بلاغي درباره مکر پروردگار
مطلب ديگر سخني است كه مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف آلاءالرحمن دارند. ايشان فرمودند دوتا مكر مطرح است: يكي مكر بنياسرائيل؛ يكي هم مكر خدا. مكر بنياسرائيل اين بود كه با سلطان عصرشان توطئه كردند كه عيسي(سلام الله عليه) را شهيد بكنند اين مكرشان ولي مكرشان به ثمر نرسيد، چون خدا كه ﴿خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ است مكري كرد كه نجاتبخش بود و آن اين است كه كاري كرد كه فتنهاي نباشد و كاري كرد كه نه فتنهٴ خونريزي و نظامي باشد و نه فتنهٴ فكري، براي اينكه نه فتنهٴ خونريزي و نظامي باشد و نه فتنهٴ فكري و اعتقادي راهحلي را نشان داد، زيرا اگر عيساي مسيح را بدون تشبيه از بين مردم ميبرد و بنياسرائيلي كه به دنبال عيسي با توطئهٴ سلطان عصرشان جستجو ميكردند عيسي را پيدا نميكردند اين جستجو و پيگيري ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ﴾[18] ادامه پيدا ميكرد باعث فتنههاي فراوان ميشد، خونريزيهاي فراوان ميشد و اگر علناً در حضور مردم عيساي مسيح را به آسمانها ميبرد، گرچه فتنهٴ نظامي و خونريزي در كار نبود؛ اما آن فتنهٴ اعتقادي تشديد ميشد، چون عدهاي به الوهيت عيسي يا ابنالله بودن عيسي فكر ميكردند و اگر علناً ميديدند عيساي مسيح به آسمان رفت، اين اعتقاد خرافيشان تشديد ميشد.
پس هيچكدام از اين دوتا كار شدني نبود نه رفع عيسي به آسمان در خفا، نه رفع عيسي به آسمان در علن، براي اينكه راهحلي ارائه بدهند هم مسيح(سلام الله عليه) به آسمان برود و هم فتنهاي نباشد، كسي را كه شبيه عيسي بود بر مردم مشتبه كرد آنها فكر ميكردند كه اين شخص عيسي است او را گرفتند و كُشتند و عيساي مسيح(سلام الله عليه) سالم ماند. نه آن جستجوها و فتنهانگيزيها و خونريزيهاي بعدي ادامه داشت، نه علناً عيسي(سلام الله عليه) به آسمان رفت كه آن پندار خرافي ابنالله بودن او تشديد پيدا كند، اين را به عنوان يك مكر ظريف احتمال ميدهند.
اين حرف فينفسه بد نيست، چه اينكه ظاهر قصه هم همينطور است يعني ظاهر سورهٴ «نساء» و آيات ديگر اين است كه آنها توطئه كردند براي دستگيري مسيح و موفق نشدند و شبيه مسيح را گرفتند و كُشتند و خود مسيح سالم ماند، اين قصه هست؛ اما راز اين قصه آن است كه اگر علناً او را به آسمان ميبرد آن توهّم ابناللهي پيش ميآمد، لذا در خفا او را برد كه هيچكس نفهمد عيسي به آسمان رفت، خب الآن كه قرآن اين معنا را علني كرد به زعم شما و فرمود عيسي زنده است و در آسمانهاست خب، آنها كه خرافياند و خرافاتزدهاند كه اين توهّم خرافيشان تشديد و تأييد ميشود كه. الآن يعني قرآن وقتي كه نازل شده است از همان روز اوّلش «ينادي بأعلي صوته» به اينكه عيسي به آسمان رفت خب، اگر اين عمل آن توهّم خرافي را تأييد ميكرد، پس بايد تصريح قرآن يا ظهور قرآن تأييد آن امر خرافي باشد، اينكه نيست.
پرسش:...
پاسخ: اليوم كه دنيا، دنياي علم است خرافات اگر بيش از گذشته نباشد كمتر نيست، الآن هم شما ميبينيد در هند و چين و ژاپن بسياري از مردماند كه خرافياند و بتپرست، اليوم.
پرسش:...
پاسخ: عدهاي از نظر صنعت ترقّي كردند، عدهاي يا به خرافات وثنيّت و صنميت تن در دادند، عدهاي هم لامذهباند در اين بحبوحه، رسالت اسلام خيلي مهم است. بالأخره اين گروه فراوان كه وثني و صنمياند با پيشرفتهاي علمي، بالأخره در آينده نزديك يا نيمهنزديك دست از اين بتپرستي برميدارند، اگر اديان توحيدي رهآورد خوبي براي اين وثنيين و بتپرستها نداشته باشند، اينها خواهناخواه ميچربند به طرف كفهٴ ماركسيستي؛ منتها لطف الهي طوري شد كه آن كفّه را قبل از اينكه اينها بچرباند و سنگين كنند خدا سبك كرد وگرنه اين خطر هست، اين مسئله وثنيّت چيزي نيست كه بماند؛ اما ميليونها نفر اليوم هم قائل به حلولاند، اليوم هم قائل به تناسخاند، اليوم هم در برابر بت در چين، در ژاپن دارند خضوع ميكنند بتهاي سنگي فراوان، اينچنين نيست كه اينها را مظهر خدا بدانند همين، همين خود اين سنگ هفده، هيجده متري را عبادت ميكنند.
بنابراين گرچه از يك نظر جهان ترقّي كرده است؛ اما آن وثنيّت و صنميّت همچنان در صلابت خود باقي است، اگر ﴿خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ بودن حق در اين است كه عيسي را طوري به آسمان ببرد كه كسي نفهمد تا خرافي ابنالله بودن او تشديد و تأييد نشود خب، پس نبايد اصلاً قرآن بگويد، قرآن كه گفته است لازمهاش آن است كه آن مسئله خرافي را دارد تأييد ميكند.
پرسش:...
پاسخ: چرا؟ نه آن ابناللهي را مرحوم آقاي بلاغي ميفرمايد كه اگر علناً عيسي به آسمان ميرفت آن توهّم ابناللهي تأييد ميشد خب، حالا اگر آن روز نرفت و قرآن كه مثلاً كلام حق است بيان كرد كه عيسي به آسمان رفت، آن توهّم را بايد تأييد كند كه.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ فرق نميكند، اليوم هم هستند كساني كه مثل آنها هستند يا در وثنيّت از آنها متصلّبترند، اينچنين نيست كه حالا اگر علم ترقّي كرده وثنيّت هم زائل شده، اينطور نيست نشانهاش همين بتپرستي است كه الآن در هند هست، چين هست، ژاپن هست، بنابراين آن نميتواند يك مطلب دقيقي به عنوان مكر باشد.
بررسي مصلوب شدن يکي از حواريون خائن به جاي حضرت عيسي
سخن ديگري كه ايشان دارند البته خب اهل اطلاع و فناند و آن سخنشان محترم است اين است كه ميفرمايند مطلبي در انجيل برنابا بود كه همان مطلب آمده در تفسير منسوب به امام حسن عسكري، چون اين تفسير منسوب به امام حسن عسكري(سلام الله عليه) را ايشان بالكل رد ميكنند، ميگويند اين براي حضرت نيست و بعضي از مورّخان مثل ابنجرير و بعضي از راويان مثل ابنمنبه آنها هم نقل كردند كه اين كسي كه شِبه عيسي بود و كُشته شد [او] يكي از حواريين عيسي بود و يك توطئه نهاني با يهوديها داشت و عيسي(عليه السلام) را معرّفي كرد در قبال دريافت سي درهم، كه عيسي(عليه السلام) را به كُشتن بدهد. چون اين خيانت را كرد خداوند او را به عنوان شبيه عيسي به دست قاتلان فرستاد و عيسي را حفظ كرد كه اين خيانت از يكي از حواريين نشأت گرفته است، ميفرمايند اين دليل معتبري بر او نيست نه انجيل برنابا سند ديني دارد و نه تفسير منسوب به امام حسن عسكري اتقان رجالي دارد و نه سخن ابنمنبه[19] خب، پس اينكه فرمود: ﴿يَا عِيسَي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ نميشود از اين آيه وفات مسيح را استفاده كرد؛ اما اينكه فرمود: ﴿وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ معلوم ميشود كفر رجس است و تو را ما از اينها تطهير ميكنيم نجات ميدهيم.
مراد از برتري و فوقيّت تابعين مسيح بر کافران
آنگاه فرمود: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ اين را به عنوان يك سنّت ذكر ميكند، فرمود كساني كه راه مسيح(سلام الله عليه) را ميروند اينها همواره برترند و كساني كه كافرند اينها محكوماند.
آيا منظور آن است كه مسيحيها بر آن يهوديهاي معاند، تقدّمِ فكري و فرهنگي دارند يعني دليل آنها بر دليل اينها غالب است يا تفوّق سياسي دارند كه همواره مسيحيهاي راستين بر يهوديها سلطهٴ سياسي دارند يا تفوّق نظامي دارند كه در جنگها، مسيحيهاي به حق منصورند و يهوديها مغلوباند، كدام يك از اينهاست؟
اولاً بعضي از اهل تفسير، اصراري داشتند بگويند اين فوقيّت فقط فوقيّت در مقام احتجاج و استدلال است نه فوقيّت نظامي يا سياسي و مانند آن. شايد نشود اين اصرار را اثبات كرد يا اين حصر را اثبات كرد؛ اما اينكه فرمود: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ گذشته از اينكه اين كلمه ﴿إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ نشانه سنّت است اين جاعل كه صفت مشبهه است و به وزن اسم فاعل اين هم دلالت بر سنّت ميكند، چون اين جاعل، اسم فاعل نيست كه دلالت بر معناي حدوثي داشته باشد، بلكه صفت مشبهه است كه دلالت بر معناي ثبوتي دارد يعني من اين كار را همواره ميكنم ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ﴾ كساني كه تابع تو هستند. آن مسيحيهايي كه تن به تثليث دادند، تن به الوهيت عيسي دادند، تن به ابناللهي عيسي دادند اينها مطيع حضرت عيسي و تابع حضرت عيسي نبودند اينها هيچ، آن حواريّون و گروه خاصّي كه گفتند: ﴿رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ﴾[20] آنها مشمول اين اصلاند و مسلميني كه در اثر تأييد قرآن، عيساي مسيح را به رسالت و عصمت پذيرفتهاند مشمول اين اصلاند، مسلميناند كه مشمول اين اصلاند. امروز اگر مسلمان واقعي رهآورد مسيح را از راه قرآن اثبات بكند و به او ايمان بياورد اين فوق كافران خواهد بود، تنها ﴿لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾[21] اين آيه وِزان آن آيه نيست، بلكه از او قويتر و جامعتر است.
مسلمين پيروان راستين حضرت عيسي
نشانهٴ اينكه مسلمين، پيروان راستين مسيحاند آن است كه در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيه 68 اين است ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾ عدهاي خودشان را به ابراهيم(سلام الله عليه) نزديك ميكردند، در اين كريمه ميفرمايد: ﴿أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ﴾ سه گروهاند: اول مؤمنين راستين عصر او هستند؛ بعد وجود مبارك رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) است؛ بعد مؤمنين به پيامبرند، اينها ﴿أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ﴾اند، اين ﴿أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ﴾ اينچنين نيست كه «قضية في واقعه» باشد، بلكه يك اصل كلي است «إن اولي الناس بنوح»، «إن اولي الناس بموسي»، «إن اولي الناس بعيسي» همينها هستند؛ منتها چون اين دين، دين ابراهيمي است و اين صُحُفي كه هست صحف ابراهيمي است و اين انبيايي كه هستند انبياي ابراهيمياند(عليهم السلام) فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ﴾.
بنابراين اگر امر داير بشود بين نسبتسنجي او مسلمان واقعي به موساي كليم از هر يهودي نزديكتر است، مسلمان واقعي به عيساي مسيح از هر مسيحي نزديكتر است، چون قرآن فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ﴾ مؤمنين عصر او هستند كه تابع او بودند و رسول اكرم و مؤمنين به رسول اكرم[22] و چون نظر اين آيه راجع به دين ابراهيمي است، نه شخص ابراهيم(سلام الله عليه) پس ميتوان گفت إنّ اولي الناس بعيسي للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا مسيحيِ واقعي همان مسلميناند، كليمي واقعي همان مسلميناند، ابراهيمي واقعي هم همان مسلميناند و همينها هستند كه وارث انبيايند كه نه به نبوّت اينها، نه به الوهيت اينها و نه به مقتول بودن يا مصلوب بودن مسيح(سلام الله عليه) فتوا دادهاند اينها هستند، آنگاه آيه به عنوان يك اصل كلّي ميگويد من اين كار را ميكنم نه تنها دليل ما فوق دليل آنهاست كه بشود يك امر فكري، آن فكري نظير «الإسلام يعلو و لا يعليٰ عليه»[23] است، اگر دليلي بگويد: «الإسلام يعلو و لا يعليٰ عليه» اين معنايش آن است كه اسلام، همواره منطقش پيروز است؛ اما اگر بگويد مسلمين عالياند يعني «مسلمين بما هم مسلمون» اينها عالياند، اين تنها اختصاصي به سلطه فكري ندارد يعني اينها پيروزي سياسي و نظامي هم دارند. فرمود من تا روز قيامت اينها را بالاي كافران قرار ميدهم ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ و نشانهٴ اين پيروزيها را هم در سورهٴ مباركهٴ «مائده» مشخص فرمود.
ذلت مسيحيان و يهوديان تا روز قيامت
در سورهٴ «مائده» چند آيه است كه جريان بنياسرائيل را، جريان مسيحيها را براي هميشه تا روز قيامت محفوظ ميداند، ميفرمايد اينها تا روز قيامت زندهاند، نسل يهوديها تا روز قيامت هست، نسل مسيحيها هم تا روز قيامت هست اين تفكّرها هستند؛ اما با ذلّت. دوتا آيه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است با يك تفاوت، يكجا ﴿فأغْرَيْنَا﴾[24] است، يك جا﴿أَلْقَيْنَا﴾[25] .
پرسش:...
پاسخ: آن نسبت به كافراني بود كه به انبياي گذشته حمله كردند، فرمود: ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[26] ولي درباره يهوديها و درباره مسيحيها دوتا آيه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است كه دلالت ميكند كه يهوديت تا روز قيامت هست، مسيحيت تا روز قيامت هست؛ منتها با ذلت هست يكجا ﴿فأغْرَيْنَا﴾ است، يكجا ﴿أَلْقَيْنَا﴾ فرمود: ﴿أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾[27] درباره گروه ديگر فرمود: ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾[28] ؛ اينها تا قيامت به جان هماند و منظور از قيامت همان اشراطالساعه است كه هنگام ظهور حضرت ولي(سلام الله عليه) اينها ديگر ناچارند جِزْيه بدهند، خيلي از احكام است كه مربوط به قيامت است و با اشراطالساعه هماهنگ است يعني هنگام ظهور حضرت ظهور ميكند آن احكام، چون وقتي حضرت(سلام الله عليه) ظهور ميكند ديگر نشئه دارد عوض ميشود كه تقريباً لبهٴ قيامت كبراست. در اين دو آيه فرمود اينها همواره به جان هماند و شما كه از الفت خاص برخورداريد و از حقّانيت مخصوص متنعّميد بالاي اينهاييد.
توفيق و برتري هميشگي مسلمين بر کافرين
پس اين وعده را داد و وعده هم مطلق است، مسلمين را فرمود من بالاي يهوديها و كافران قرار ميدهم، نه اسلام را تا ما بگوييم فقط سلطهٴ فرهنگي است. اينكه گفته شد اين آيه بالاتر از آن آيه ﴿وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾[29] است، براي اينكه آن آيه لسانش، لسان سلبِ سلطهپذيري است، اين آيه لسانش اثبات سلطهگيري است خيلي بينشان فرق است. آن آيه ميفرمايد مؤمنين، ذليل كافران نخواهند بود و كافران بر مؤمنين مسلّط نخواهند شد ﴿وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾ حالا ميشود گفت آنجا سلطهٴ فرهنگي است و احتجاج است و مانند آن. آن هم اگر هم تازه توسعه بدهيم لسانش، لسان سلب است يعني خداي سبحان كافران را بر مسلمين مسلّط نكرده است؛ اما آيا مسلمين را بر كافران مسلّط ميكند يا نه از آن آيه استفاده نميشود، چون لسان آن آيه سلب سلطهٴ كافران است نه اثبات سلطهٴ مؤمنين ولي اين آيه محل بحث در سورهٴ «آلعمران» به خوبي دلالت ميكند كه مؤمنين بر كافران همواره تفوّق دارند ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ آنوقت اگر يك وقت تفوّق نبود، معلوم ميشود اتّباع نيست يعني ما پيروي نكرديم، ديگر ممكن نيست كسي پيروي بكند و به تعبير امام(رضوان الله عليه) اسلام ناب داشته باشد مع ذلك تفوّق نداشته باشد، اين شدني نيست ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ اين ميشود سنّت الهي، ديگر مخصوص به يك عصر نيست كه ما بگوييم اين را در زمان ظهور حضرت است و امثال ذلك كه الآن مثلاً مسلمين حق ندارند، وقتي حضرت آمده است بايد اين كار را بكند، اينطور نيست از حين نزول اين آيه تا زمان ظهور حضرت اينچنين است؛ هر وقت مسلمين تابع راستين انبيا و دين ابراهيمي شدند موفق و پيروزند ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آنوقت هم ظهور كامل اين است، چون در هنگام ظهور حضرت رجعت، محقّق ميشود.
پرسش:...
پاسخ: هر وقتي هم كه حضرت ظهور كرد همان وقت خواهد بود، مثل اينكه قيامت زمانش مشخص نيست.
پرسش:...
پاسخ: عيب ندارد ولي بالأخره يوم قيامت مشخص نيست، ظهور حضرت هم مشخص نيست، رجعت هم مشخص نيست ولي در تمام اين مدت، اين اصل كلي ثابت است.
«و الحمد لله رب العالمين»