69/02/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 49 الی 51
﴿وَرَسُولاً إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأكْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾﴿49﴾
﴿وَمُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِيعُونِ﴾﴿50﴾﴿إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِيمٌ﴾﴿51﴾
خلاصه مباحث گذشته
اوصافي كه خداي سبحان براي مسيح(عليه السّلام) در هنگام تبشير ميلاد او ذكر ميفرمايد يكي اين است كه فرزندي را به توي مريم ميدهيم كه اين رسالت به طرف بنياسرائيل را داراست؛ هم هشداري است به بنياسرائيل كه رسول آيندهاي خواهد بود و هم آغاز رسالتش درباره بنياسرائيل است وگرنه نبوت او عالمي است، چون قرآن كريم وقتي جريان انبيايي كه رسالتشان عمومي است ذكر ميكند پنج پيامبر را يادآور ميشود: حضرت نوح است و ابراهيم و موسي و عيسي و وجود مبارك خاتم(عليهم السّلام و عليهم الصلاة) از اينكه فرمود: ﴿وَرَسُولاً إِلَيٰ بَنِيإِسْرَائِيلَ﴾ براي آن است كه عدهاي از يهوديها فكر ميكردند كه رسالت مسيح(سلام الله عليه) براي يك گروه خاص است [و] براي همه آنها نيست، وقتي آيه بفرمايد: ﴿وَرَسُولاً إِلَيٰ بَنِيإِسْرَائِيلَ﴾ يعني همه بنياسرائيل زير پوشش رسالت مسيح(سلام الله عليه) است، دلالتش بر اينكه همه بنياسرائيل زير پوشش رسالت مسيحاند مسلم است؛ اما دلالت ندارد بر اينكه همه رسالت او مخصوص بنياسرائيل است كه اين دو مطلب از هم جداست كه بحثش ديروز گذشت.
مسيح مظهر خالق و مصّور و مجبي
آنگاه مسيح(سلام الله عليه) حرفي كه براي مردم دارد اين است كه ﴿أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ﴾ يعني رسالت من با معجزه همراه است و آن معجزه اين است كه من هم حيات ابتدايي ميبخشم هم حيات اعادهاي، اگر ابراهيم(سلام الله عليه) اعجازش در حيات اعادهاي بود من حيات ابتدايي هم دارم، ابراهيم(سلام الله عليه) در جريان ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَيٰ﴾[1] به جايي رسيده است كه مظهر هوالمعيد شد يعني مرده را زنده ميكند ولي مسيح(سلام الله عليه) مظهر هوالمحيي است نه تنها هوالمعيد، لذا احياي ابتدايي را هم شامل ميشود، چه اينكه فرمود: ﴿أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ و احياي اعادهاي را هم شامل ميشود كه فرمود: ﴿وَأُحْيِي الْمَوْتَيٰ﴾ و همانطوري كه خود مسيح(سلام الله عليه) با نفخ به دنيا آمده است که ﴿فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُوحِنَا﴾[2] كه درباره پيدايش مسيح، خداي سبحان فرمود ما در مادرش دميديم و مسيح متولد شد، قهراً مسيح(سلام الله عليه) اين بارِ نفخ روح را هم به همراه دارد يعني مظهر اين احياست و همانطوري كه خداوند درباره آفرينش انسان فرمود كه ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[3] همين تسويه را درباره آفرينش طير، خداي سبحان به مسيح افاضه فرمود با احياي روح؛ منتها درباره انسان اينچنين فرمود: ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ و درباره حضرت مسيح فرمود كه ﴿تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾[4] اين ﴿تَخْلُقُ﴾ و﴿كَهَيْئَةِ﴾ يعني «تَخْلُقُ و تُصَوّرُ» هم مظهر خالقي كه اين اجزا را به هم جمع ميكني، هم مظهر مصوري كه صورتگري ميكني، هم مظهر محيي هستي روح ميدمي. خداي سبحان هم درباره خودش همين اوصاف را ذكر فرمود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ همان نفخ است كه در اين مظهر ظهور كرده است با نفخ اشتراك لفظيدار، كه حيات پيدا نميشود حقيقتاً بايد افاضه روح باشد.
پرسش:...
پاسخ: اين هم ايجاد است ديگر، نه اينكه فوت كرده اگر روح مجرد است روح، فوت كردني نيست چه روح حيوان و چه روح انسان، اين نفخ تشبيه معقول به محسوس است و كاري كه عيساي مسيح كرده است در حقيقت مظهر همان خدايي است كه كار را انجام ميدهد، چطور اسرافيل(سلام الله عليه) مظهر «هوالمحيي» است و روح را در ابدان به اذن خدا افاضه ميكند، عزرائيل(سلام الله عليه) مظهر «هوالمميت» است، روح را از ابدان قبض ميكند، اين انبياي اولواالعزم كه بالاتر از فرشتگاناند آنها هم ميتوانند «مظهر هوالمحيي» و «مظهر هوالقابض» يا «هوالباسط» باشند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ آن درباره ابرا است، ابراي اكمه و ابرص يك سلسله وسايل عادي ميطلبد، مثل دعا كردن، دست كشيدن و مانند آن ولي اين دعا را و اين دست كشيدن را ديگري اگر انجام بدهد كاري ساخته نيست، نظير همان جريان حضرت ابراهيم كه خداي سبحان فرمود بعد از اينكه اين چهار مرغ را تقطيع كردي، روي كوه گذاشتي ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً﴾[5] يعني تو اگر اين چهار مرغ را بخواني، ميآيند ديگري اگر بخواند كه نميآيند؛ اينچنين نيست كه ديگري بگويد يا طاووس! و طاووس زنده بشود؛ اما ابراهيم(سلام الله عليه) كه مظهر «هوالمعيد» است اگر بخواند ميآيند، اينجا هم مسيح(سلام الله عليه) كه مظهر «هوالمحيي» است اگر نفخ كند كه يك امر ظاهري است، آن احيا را كه امر معنوي است به همراه دارد. در آغاز سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» خداوند فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ﴾[6] و به دنبال اين هم مسئله احيا مطرح است كه اول خلقت است بعد تصوير است بعد احيا. خلقت آن است كه آن مواد اوليه را جمع بكند، آن آفرينش بدعي و ابتدايي را فطر ميگويند و نه خلق، بديع بودن و فاطر بودن غير از خالق بودن است خالق آن است كه آن اجزاي خلق و آن مواد خام را جمعآوري بكند تا زمينه صورت را فراهم بكند بعد تصوير است بعد هم احيا.
خلق پرنده از جانب حضرت عيسي به اذن خداوند
مسيح(سلام الله عليه) هم اين مواد را جمع كرد هم صورت ميداد هم احيا ميكرد، كل ذلك ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اينچنين نبود كه مثلاً مجسمهاي باشد كه اين مجسمه پر بكشد بدون اينكه طير باشد اينطور نبود، بلكه همه دستگاه گوارشي و تغذيه و نفس كشيدن يك مرغ را اين مخلوق عيسوي داشت، چه اينكه وقتي عصاي موسي(سلام الله عليه) ثعبانِ مبين شد نه يعني شكل مار شد، بلكه واقعاً ثعبانِ مبين[7] شد همه دستگاه گوارشي و همه اعضا و جوارح قلب و ريه و رودهاي كه يك مار دارد اين عصاي موسي هم داشت، نه اينكه صورت صورتِ مار بود.
پرسش:...
پاسخ: البته هر سه قسم ﴿ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است، اين كلمه ﴿ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مفعولمعالواسطه است براي هر سه كار، چون كارها غير عادي است ولي اينچنين نيست كه مجسمهاي باشد و پر بكشد و طير نباشد كه تا آخر ﴿كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ باشد، اولش ﴿كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ است بعد از نفخ روح هم باز ﴿كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ است يا واقعاً طير است، فرمود ﴿فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اگر طير است بايد همه دستگاه را داشته باشد حالا در بعضي از نقلها آمده است كه خفاش و خفاش انتخاب شده است[8] ، براي اينكه در بين حيوانات آن عجيب الخلقهتر از بخشي از پرندههاست، لذا در نهج البلاغه هم از جريان خفاش[9] ، سخن به ميان آمد و هم از جريان طاووس[10] ، خفاش را گفتند كه در بين پرندهها به انسان نزديكتر است او ايام عادتي دارد طهري دارد نقاي از دم دارد و خيلي از كارهايي كه شبيه انسان است در او يافت ميشود. آفرينش يك چنين حيواني موجبتر از آفرينش حيوانات ديگر است، به هر حال فرمود: ﴿فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ حقيقتاً شد پرنده.
دليل تکرار کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ درباره حضرت مسيح(عليه السّلام)
پرسش:...
پاسخ: آن مسئله اينكه اگر زمينه، زمينه مناسبي نباشد حتماً اين كلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ را بايد ذكر كرد تا اينكه سوء توهم و سوء تفاهم نشود. مردم زمان موسي(سلام الله عليه) به خداي سبحان به زحمت ايمان آوردند؛ اما كساني كه در زمان حضرت مسيح بودند اين تفكر الوهيت در آنها زياد بود، لذا مسئله تثليث از آنجا پيدا شد، ابناللهي بودن از آنجا پيدا شد و مانند آن، گرچه يهوديها قائل شدند به بنوت عزير؛ اما آنجا چون يك كار خارق عادتي ديدند در آنجا روح خشونت بود نه روي گرايش، لذا هر چه ميديدند ميگفتند اين سحر است، اينها روح پذيرش داشتند و در پذيرش افراط بودند، لذا سخن از تثليث و ابناللهي و امثال ذلك بود در اينگونه از موارد مرتب بايد بفرمايد ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اينها تفريط داشتند هر چه ميديدند ميگفتند سحر است، اينها افراط داشتند هر چه ديدند گفتند ابن الله است، لذا براي حل اين معضل ميفرمايد كه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ و مانند آن. بنابراين در اينكه كار عيساي مسيح(سلام الله عليه) مظهر حق تعالي شدن هست و احيا هست حرفي در آن نيست.
سه جمله در آيهٴ برای فهماندن خلقت و تصوير و احياي پرندگان
اين حيات كه يك حيات واقعي است به اين است كه آن پرنده داراي همه دستگاه گوارش حيواني باشد اين دستگاه گوارش را يا با كلمه ﴿فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ بايد تأمين كرد يا با كلمه ﴿أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ بايد تأمين كرد، مناسب همين است كه ﴿أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ ناظر به خلقت و تصوير باشد يعني مظهر «هوالخالق»، مظهر «هوالمصور» و اگر ما اين ﴿كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ را به معناي تصوير و مظهر «هوالمصور» بودن معنا كنيم ناچاريم كه آفرينش دستگاه گوارش و قلب و امثال ذلك را با آن ﴿فَأَنْفُخُ فِيهِ﴾ تامين بكنيم، بايد اينجا مجازي در كلمه يا اسناد بايد باشد اين ﴿فَأَنْفُخُ﴾ يعني «فاصور و احيي» يعني هم دستگاه گوارش و قلب و ريه و روده و امثال ذلك ميدهم هم حيات ميدهم. خب، اين تحملش آسان نيست ولي اگر همه آن معاني را از اين كلمه ﴿كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ استفاده كنيم اين تحمل اين بار را دارد خلاصه، سه تا كار است: يكي خلقت؛ دومي تصوير؛ سومي احيا و با سه جمله هم بيان شد يكي ﴿أَخْلُقُ﴾ يكي ﴿كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ يكي ﴿أَنْفُخُ﴾ در اينكه آن پرنده همه دستگاه گوارش را داشت و حيوان واقعي بود در او ترديد نيست، نظير ثعبانِ موسي[11] ، در اينكه اگر چيزي بخواهد پرنده واقعي باشد مواد اوليه ميخواهد صورت ميخواهد و روح، اين هم ترديدي درونشان نيست و اين سه مطلب با سه جمله بيان شد اين هم ترديدي نيست. مناسبتر از همه اين است كه بگوييم: ﴿أَخْلُقُ﴾ ناظر به آن مواد اوليه است ﴿كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ ناظر به صورتگري درون و بيرون است، آنگاه ﴿فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً﴾ راجع به احياست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون دارد كه ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾[12] اين يك ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ﴾ اين دو ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[13] سومي با ﴿نَفَخْتُ﴾ تأمين شد آن اولي و دومي با دو تا جمله بيان شد ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾ كه مواد اوليه را با خلقت بيان فرمود: ﴿إِنِّي خَالِقٌ﴾ ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ﴾ او را مستويالخلقه كردند نه يعني مجسمهسازي كردند؛ به او قلب و ريه و روده، چه اينكه نشانش هم اين است كه حضرت آدم سؤال كرد مثلاً اين چيست، فرمود اين چشم است اين گوش است كذا و كذا و كذا و كذا ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ﴾ يعني او را مستويالخلقه كردند اين دو مطلب، آنگاه ﴿وَنَفَخْتُ﴾ يعني به او حيات دادند.
مراد از﴿إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ در سوره«آل عمران»
پرسش:...
پاسخ: فرق هم نميكند ﴿رَبِّنَا﴾[14] يعني رب من و رب شما، چه اينكه در پايان همين بخش از بحث كه آيه شايد 51 همين سوره، «آل عمران» است كه در پيش داريم، فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ اگر بفرمايد ﴿رَبُّكُمْ﴾ يعني ﴿رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ اگر ميفرمود ﴿رَبُّنَا﴾ يعني ﴿رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ اما اينجا كه ميفرمايد ﴿رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ معنايش اين نيست كه آنجا كه فرمود ﴿رَبُّكُمْ﴾ يعني خداي شما و خداي من نيست اين ﴿إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ را براي آن ميفرمايد كه بعد از اينكه رقم اين معجزات را ذكر كرد، كسي خيال نكند كه او سمتي از ربوبيت دارد، فرمود نه كار، كار ديگري است در دست من ظهور كرده وگرنه من هم بنده و برده اويم. اگر من مظهر خالق، مصور و محيام در حقيقت كار براي اوست؛ منتها به دست من ظهور كرده خود من بندهاي هستم مثل شما، كار براي خداست ولي به دست من ظهور كرده، فاعل قريب منم حقيقتاً، فاعل اصلي و واقعي ذات اقدس الهي است حقيقتاً و من چون بنده كامل او هستم در دست من ظهور كرده است، همين.
پرسش:...
پاسخ: آنها ديگر اصل رسالتشان ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[15] است.
پرسش:...
پاسخ: آنها البته زمينهاش در بحثهاي قبل هم گذشت كه از آن جدهاش شروع شده است كه ﴿رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً﴾[16] از همانجا شروع شد، تا اينكه ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَيٰ آدَمَ وَنُوحاً وَآلَإِبْرَاهِيمَ وَآلَعِمْرَانَ عَلَيٰ الْعَالَمِينَ﴾[17] تا زمينه به اينجا رسيد، البته اينها كسبي نيست انسان ميتواند با تهذيب نفس، بخشي از اين مراحل را طي كند به كرامت برسد؛ اما به رسالت رسيدن و امثال ذلك يا اين مقام بلند ولايت تكويني رسيدن و اينها ميسور هر كسي نيست، البته راه براي اينكه وليالله بشوند باز است.
معناي ﴿أَخْلُقُ لَكُم﴾ در آيهٴ
خب، فرمود: ﴿وَرَسُولاً إِلَي بَنِيإِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ﴾ كه اين آيت ﴿مِن رَبِّكُمْ﴾ است اين اجمال و تفسيرش هم اين است كه ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ﴾ اين ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم﴾ نظير ﴿خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ﴾ نيست كه لام تسخير باشد تا شما از آن استفاده كنيد، اين ﴿أَخْلُقُ لَكُم﴾ يعني «حجة لكم»، «معذرة لكم»، «آية لكم» و امثال ذلك، اينچنين نيست كه من حالا آمدم اينجا براي شما مرغ خلق بكنم كه شما از آن استفاده بكنيد، اين «لام» آن «لام» ﴿خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾[18] نيست ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ بنابراين خداي سبحان خالق ﴿مِنَ الطِّينِ﴾ است، من مظهر همان خالقم. خداي سبحان نفخ كرده است و با نفخ حيات داد من هم همان كار را ميكنم.
فرشتگان و انسانهاي کامل مظهر صفات پروردگار
اگر تحمل بشر ممكن بود خلقت ابتدايي انسان را هم اينها به عهده داشتند؛ منتها احياي انسان را به عهده گرفتند كه ﴿أُحْيِي الْمَوْتَيٰ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اما خلقت ابتدايي انسان را به عهده نگرفتهاند، آن هم ممكن است، چون كار در حقيقت ازآن خداي سبحان است، همانطوري كه ﴿أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ كه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ ﴿فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ همين معنا هم درباره انسان هم خواهد شد. غير حق تعالي، همه آنها بخواهند جمع بشوند قدرت آفرينش يك مگس را هم ندارند[19] ؛ اما خداي سبحان كه به وسيله فرشتهها اين كارها را انجام ميدهند به وسيله انسان كامل كه برتر از فرشتهها هستند ميتوانند انجام بدهد، چون در همه موارد فاعل حقيقي الله است و آن موجودها مظهر اين صفت فعل حقاند و انسان كامل در مظهريت بيش از ديگران است؛ منتها آنها كه تحمل اين تحقيق را نداشتند، درباره فرشتهها مدعي الوهيت يا بنوت الهي شدند داعيه ربوبيت آنها را در سر پروراندند و آنها را عبادت كردند، همان معنا را در انسانهاي كامل نظير مسيح(سلام الله عليه) ديدن هم درباره آنها هم ادعاي ربوبيت كردند، فرشتگاني كه مظهر حقاند و اين كارها را انجام ميدهند معبود عدهاي شدند كه خدا ميفرمايد: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[20] يعني فرشتگان بندگان خدايند، معبود نيستند و انسانهايي هم كه نظير مسيح(سلام الله عليه) اينگونه از كارهاي خارق عادت را اجرا كردند آنها هم به اين صورت در آمدند و چون اين مسائل را ديدند، اين كار را كردند، تنها براي اين نبود كه عيسي پدر نداشت و بدون پدر به دنيا آمده است درباره او اين سخنها را گفتهاند، بلكه مسائل خرق عادتهاي فراواني را هم در او مشاهده كردند.
پرسش:...
پاسخ: اينها هنوز بشارت است رفع تهمت نيست، چون اينها بشارت است به مريم كه در آينده خداي سبحان به تو فرزندي خواهد داد كه اين سمتها و صفتها را دارد.
تفاوت ﴿أُحْيِي الْمَوْتَيٰ﴾ و ابناء با بقيه معجزات مسيح
خب، كلمه ﴿وَأُحْيِي الْمَوْتَيٰ﴾ با آنها فرق ميكند، آنها با جنس ياد شده است اين با جمع محلّيٰ به الف و لام ياد شده است يعني من آن كار را ميتوانم بكنم كه خيلي از مردهها را زنده بكنم، كل اينها البته ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است، آنها چون خيلي مهمتر بود كلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ را فرمود؛ اما ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ﴾ اين نه براي آن است كه اين ديگر ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ يا اين آيت نيست، اين آيت است و يقيناً ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است؛ اما چون مثل آنها موهم ربوبيت و امثال ذلك نيست، لذا كلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ را در اينجا ذكر نكرد.
نظر صاحب المنار درباره معجزات حضرت مسيح
سخني در تفسير المنار است كه آيا اين كارها را مسيح(سلام الله عليه) كرد يا ميتوانست بكند. بعد از اينكه از برخي از مفسران نقل كرده است كه مسيح(سلام الله عليه) روزي نشسته بود و از گِل به صورت خفاش پرندهاي ساخت بعد در او دميد و و روحي در او افاضه شد، آنگاه ميگويد نيازي به اين تفسيرها نيست، زيرا آيه دلالت ندارد كه تو اين كارها را كردي، روايت معتبر هم از معصوم نرسيده است كه مسيح(سلام الله عليه) اين كارها را كرده است، آنچه نقل شد قابل اعتماد نيست و آنچه قابل اعتماد است يعني ظاهر آيه، دلالت بر وقوع ندارد فقط دلالت بر امكان دارد، دلالت بر قدرت كه تو ميتواني اين كارها را انجام بدهي نه اين كارها را كردي. مشابه همان معنايي كه در ذيل آيهٴ ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتيٰ﴾ در تفسير المنار بود كه بحثش گذشت، همان معنا را هم اينجا بازگو ميكند؛ در ذيل آيهٴ ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَيٰ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَيٰ وَلكِن لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ﴾[21] آنجا ايشان داشتند كه از آيه استفاده نميشود كه ابراهيم(سلام الله عليه) اين حيوانات را گرفت و كشت و تقطيع كرد و مخلوط كرد و روي کوهها پخش كرد و بعد خواند و آنها زنده شدند، از آيه استفاده ميشود كه اين كار را بكن، نه اينكه آن كار را او كرده است. مثل اينكه متعلمي از استاد و مربياش سؤال ميكند ما اگر خواستيم فلان تركيب شيميايي را محقق كنيم يا فلان دارو را بسازيم چه بكنيم، ايشان ميگويند كه چند گرم از آن ماده چند مثقال از اين ماده و چند گرم از آن ماده چند مثقال از اين ماده ميگيري و ميكوبي مخلوط ميكني ميشود فلان دارو. اما حالا كرد و شد را اين دستور دلالت نميكند، آنچه ايشان توهم كردند اين بود كه بحثش قبلاً گذشت و ثابت شد كه اينطور نيست و واقعاً شده و واقعاً اين كار محقق شده و طمأنينه هم از اينجا پيدا شده.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر و ابراهيم(سلام الله عليه) همين معنا را ميخواست. بنابراين ظاهر آيه اين است كه اين كارها شده و برداشت تفسير المنار تام نبود و همان برداشت ناتمام را در همين آيه دارد كه خداي سبحان به مريم(عليها السّلام) ميفرمايد ما به تو فرزندي ميدهيم كه وقتي در گهواره است سخن ميگويد، وقتي بزرگ شد رسالت بنياسرائيل را به بنياسرائيل ابلاغ ميكند و به آنها ميگويد من يك چنين معجزهاي آوردم كه ميتوانم اين كارها را بكنم، اما حالا اين كارها را كرد يا نكرد از آيه استفاده نميشود، اين خلاصه سخن المنار.
نظر رشيدرضا درباره وقوع معجزات مسيح
شاگردشان جناب رشيد رضا ضمن تقرير اين مطلب ميگويد كه از اين آيه محل بحث استفاده نميشود كه اين كارها را مسيح(سلام الله عليه) انجام داده است ولي شايد بتوان از آيهٴ سورهٴ «مائده» استفاده كرد كه اين كارها شده است، سورهٴ «مائده» آيهٴ 109 به بعد اين است كه ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾؛ قيامت، خداي سبحان همه انبيا را جمع ميكند از آنها سؤال ميكند كه چه آورديد، چه پاسخ از مردم دريافت كرديد. آنها عرض ميكنند كه ما نميدانيم زيرا تو عالم غيبي كه مردم چه كردند، آنگاه در همين زمينه قيامت ميفرمايد: ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ يَاعِيسَيٰ ابْنَ مَرْيَمَ﴾ يعني در همان روز قيامت، خداي سبحان به مسيح ميفرمايد: ﴿يَاعِيسَيٰ ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَيٰ وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ﴾؛ چون من تو را به روح قدس مؤيد كردم، تو اين كارها را ميكردي ﴿تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً﴾ اينها را در قيامت خداي سبحان به مسيح(عليه السّلام) ميفرمايد، ميفرمايد ما تأييد كرديم بر اساس تأييد ما، تو با مردم در گهواره و در دوران بزرگي سخن ميگفتي يعني در گهواره همانند دوران كهولت و كمال سن سخن ميگفتي نه حرفهاي كودكانه ميزدي ﴿وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ﴾ در قيامت، خداوند به مسيح ميفرمايد ما در دنيا تأييدت كرديم تو اين كارها را ميكردي، نه اين ﴿تَخْلُقُ﴾ فعل مضارع باشد يعني از اين به بعد ميكني، چون از اين به بعد ديگر سخن از دوام همان قيامت است، چيز ديگري نيست ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي﴾ يعني يادت است كه در دنيا به اذن ما خلق ميكردي صورتگري، صورت دهي ميكردي بعد ميدميدي و حيات ميدادي ﴿فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونَ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِئ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَيٰ بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِيإِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُم بِالْبَيِّنَاتِ﴾[22] ؛ من خطر بنياسرائيل را از تو زدودم و نگذاشتم از آسيب آنها تو در زحمت باشي، به ياد اينها باش. خب، اين آيه ديگر جا براي تأويل جناب مولف المنار نيست، شاگرد ايشان جناب رشيد رضا بعد از توجه به اين آيه ميگويند كه آيه سوره «مائده» دلالت دارد بر اينكه اين كارها واقع شده است؛ اما آيهٴ سورهٴ «آلعمران» دلالت ندارد. بعد ميگويد مگر اين كه ما آيهٴ سورهٴ «مائده» را هم اينچنين توجيه بكنيم؛ بگوييم خدا در قيامت به مسيح ميفرمايد يادت هست كه ما تو را قدرتي داديم كه اگر ميخواستي اين كارها را بكني ميتوانستي. پس آيهٴ سورهٴ «مائده» هم دلالت ندارد كه اين كارها واقع شده، بعد خودش متوجه ميشود كه اين خلاف ظاهر است.
بناي تفکر وهابي بر نفي وقوع معجزات
بناي اين آقايان بر اين است كه تا آنجا كه سخن از معجزه است زيرش را آب ببندند. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» ملاحظه فرموديد بسياري از معجزات، به وسيله همين تفسير المنار آهسته، آهسته زيرش آب بسته شد، كه ميتواني اين كارها را بكني.
پرسش:...
پاسخ: بله او را قبول دارد، آن ﴿يُكَلِّمُ﴾ را که فعل مضارع است آن را قبول دارد، آن ديگر هيچ چاره براي توجيه ندارد. آن را قبول دارد، براي اينكه دارد ﴿وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ﴾[23] چون فعل مضارع است؛ اما اين معجزات را چون بعد از اينكه سمت رسالت پيدا كرد به مردم ميگويد من براي شما اين كارهاي خارق عادت را انجام ميدهم؛ اما كرد يا نكرد از اين آيه استفاده نميشود. اما آن ﴿وَيُكَلِّمُ النَّاسَ﴾ را، چون هيچ چارهاي براي توجيه ندارد قبول ميكند و اين همان تحميل تفكر وهابيت است بر ظاهر آيه.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ميخواهند زير معجزات را آب ببندند، تفكر وهابي همين است.
پرسش:...
پاسخ: امكان را بله ممكن است؛ اما چيزي كه ممكن است در عالم ذهن، نشده كه مشكل مردم حل نميشود كه، ميگويد من ميتوانم اين كار را بكنم؛ اما آيا شده يا نشده، آنچه مشكل را حل ميكند اين است كه مرده، زنده بشود به دست مسيح يا به دست ابراهيم، اين ميگويد نشده. اين تا آنجا كه ممكن است حمل ميكند بر امكان، آنجا كه ديگر هيچ چارهاي ندارد، نظير ﴿وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً﴾[24] آنجا ميگويد حرف زده، اما حالا اين اصل حرف را كه كسي نميتواند انكار كند، براي اينكه الآن يك ميليارد مسلمان به طور تواتر از پيغمبرشان(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) شنيده اند و مشابه اين مسيحيها هستند كه نقل كردهاند اين ديگر قابل انكار نيست، اگر بيش از دو ميليارد مردم روي زمين كه ميگويند عيسي در گهواره حرف مستدل زد اين ميتوانست انكار كند زير اين ﴿يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ﴾ را هم آب ميبست؛ ميگفت «يقدر ان يكلم» اما درباره تواتر بيش از دو ميلياردي چاره ندارد، اما ﴿أَنِّي أَخْلُقُ﴾ را مكرر ميگويد من ميتوانم اين كار را بكنم، مثل جريان حضرت ابراهيم.
مقابله تفسير الميزان با تفکر وهابيت
اگر نبود الميزان سيدنالاستاد(رضوان الله عليه)، حوزهها معمولاً كتابهاي تفسير نداشتند همه تشنه تفسيراند، در آن خلأ اين المنار آمد و زد و گرفت و برد و اين نسل ناآگاه به بيان حضرت امير(سلام الله عليه) هر حرف تازهاي را ميپذيرد، انسان ناآگاه وقتي كتاب تفسير را مطالعه ميكند بالأخره قلبش كالارض الموات است هر حرفي را به او بزنند قبول ميكند، اينكه در بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج البلاغه به پسرش [امام] حسن(ع) فرمود كه «قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ»[25] همين است؛ فرمود پسر قلب يك نوجوان مثل زمين موات هست زمين موات را هر كسي كه احيا كرد مالك ميشود، حالا شما سم بذرافشاني كنيد مالك ميشويد زنده كردي بالأخره، گل و ريحان بكاري اين سرسبز ميشود تا در دل يك انسان مستعد خاليالذهن چه بكاري، آن روز كه در حوزهها خبر از تفسير نبود اين آمد و كم كم خيليها را به طرف خود جذب كرد بعد از نشرالميزان به لطف الهي خيلي از مسائل برگشته و عوض شد وگرنه شما همين جوانهاي متدين مسلمان بي اطلاع را بگوييد تفسير مطالعه كن، خب غير از اين نتيجه نخواهد داد، لذا حضرت امير فرمود قبل از اينكه ديگران بيايند مكتبهاي خود را به تو عرضه كنند من حرفها را به تو ميرسانم تا انسان صاحبنظر بشود و قصد و ثمين را از هم جدا بكند خب خيلي با هم فاصله دارد. فرمود قلب جوان مثل زمين مرده است كه هر بذري را در او بيفشاني قبول ميكند[26] ، اين بيان حضرت امير با آن بيان رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمودند: «مَن ...اَحيا ارضاً ميتةً فهي لَه»[27] يك صغرا و كبرايي خواهد بود در آن استعمار فرهنگي يعني اگر قلب جوان مثل زمين مرده است هر تخمي را قبول ميكند خب، هر كس بيايد زودتر فكرش را به اين جوان و نوجوان عرضه كند احيا كند مالك اين دلها خواهد شدف اين است كه در تفسير المنار تا آنجا كه ممكن است اين اعجاز را از مرحله عيني و خارجي به مرحله ذهني بردهاند و اين همان آن روح وهابيت بود كه در نوع اين تفسيرها و نوشتهها بود، حالا آزاد منشي بعضيها ايجاب كرد كه مقداري در برابر وهابيت بايستند مسئلهاي است جداگانه؛ اما وقتي شما به روايات اهل بيت نگاه ميكنيد ميفرمايند آن كاري كه مسيح كرد ما ميكنيم، نه مسيح ميتوانست بكند. شما اين رواياتي كه در اين الاحتجاج مرحوم طبرسي است در اين كنزالدقائق است[28] رواياتي كه در برهان است[29] رواياتي كه در نورالثقلين است[30] در ذيل همين آيات محل بحث ملاحظه فرماييد تا ائمه(عليه السّلام) اصرار دارند كه اين كارها كه ميكنيم آن كارهاي سابقهدار است، قبل از ما مسيح كرده است، كارهايي است شده ما هم همان كارها را ميكنيم تعجب نكنيد. در پايان، صدرش برهان است [و] ذيلش جدل.
پرسش:...
پاسخ: نه خود «اذ» همان معناي آن ظرفيت را ميرساند يعني متذكر آن ظرف باش، متذكر آن ظرف باش، اين «اذ» كار همان ظرف را ميكند. خب، در پايان دارد ﴿إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ﴾ كه بين برهان و جدل فرق است كه به بحث فردا موكول ميشود.
«و الحمد لله رب العالمين»