68/12/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/
ذكر ماههاي سال با عناوين مختلف در قرآن
چون در آستانه ماه مبارك رمضان قرار داريم و پايان ايام بحثي است، مناسب است كه درباره فضيلت و عظمت اين ماه خدا سخن به ميان بيايد. قرآن كريم ماهها را به دوازده قسم تقسيم كرد، فرمود: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً﴾ يعني از بدو پيدايش، ماهها پيش خدا دوازده تاست، اين يك مطلب.
مطلب دوم اين است كه از اين دوازده ماه، چهار ماهش مربوط به حرمت جنگ است كه فرمود: ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾[1] كه اينها اشهر حرم معروفند، اين اشهر حرم كه ماه رجب و ذيقعده و ذيحجه و محرم است غير از آن ﴿أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ﴾[2] كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «توبه» است ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾[3] يعني آن چهار ماهي كه [به] مشركين امان داديد، اين چهار ماهي كه در اول سورهٴ «توبه» است غير از آن ﴿أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ است، گاهي بعضي از ماهها به عنوان ماه حج در قرآن ناميده شد كه ﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ﴾[4] اين هم يك مطلب.
پس در بين اين دوازده ماه، بعضي از ماهها به عنوان حرمت جنگ، بعضي از اين ماهها به عنوان شهر حج در قرآن مطرح شد ولي نام هيچ يك از اين ماههاي دوازدهگانه به خصوص در قرآن نيامده مگر ماه مبارك رمضان، تنها ماهي كه نام آن در قرآن هست، ماه مبارك رمضان است كه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾[5] .
نزول قرآن، معرّف ماه رمضان
مطلب بعدي آن است كه وقتي خدا بخواهد ماه مبارك رمضان را معرفي كند، نظير ماههاي حج نيست كه بفرمايد: ﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ﴾[6] آن ماهها به نام ماه حج معروفاند، چون در آن ماه، حج انجام ميشود؛ اما ماه مبارك رمضان ماه روزه نيست، ماهي نيست كه معرف او صوم باشد، نفرمود: «شهر رمضان الذي كتب عليكم فيه صيام» معرف ماه مبارك رمضان صيام نيست، بلكه معرف ماه مبارك رمضان نزول قرآن است كه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾[7] چون قرآن، معارف و احكام و حكم فراواني دارد كه يكي از آن احكام، صيام است لذا بايد ماه را ماه قرآن دانست نه ماه صيام و اگر گفتيم ماه مبارك رمضان ماه صيام است اين رسم ناقص است ولي اگر گفتيم ماه مبارك رمضان ماه قرآن است اين حد تام است، بين حد تام و رسم ناقص خيلي فاصله است، اين هم يك مطلب.
رمضان نامي از نامهاي خداوند
عمده آن است كه اينكه گفته ميشود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ در روايت دارد كه رمضان، اسمي از اسماي الهي است نگوييد رمضان آمد رمضان رفت، چون رمضان نام مبارك ذات اقدس الهي است و ذات اقدس الهي آمدن و رفتن ندارد، بلكه بگوييد ماه رمضان آمد يا ماه رمضان سپري شد، نگوييد رمضان آمد و رمضان رفت اين هم يك مطلب[8] ، چون روايتها را يكي پس از ديگري بايد قرائت كنيم. چون طبق بعضي از روايات، رمضان از اسماي حسناي ذات اقدس الهي است، آنگاه معلوم ميشود كه چرا در آن خطبهٴ آخرين جمعه ماه شعبان، وجود مبارك رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «قَد اَقْبَلَ اِليكُم شَهْرُ اللهِ»[9] چرا از ماه مبارك رمضان به عنوان ماه خدا نام برد، اينكه ميفرمايد: «شَهْرُ اللهِ»[10] مثل آن است كه بفرمايد: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾[11] چون رمضان، نامي از نامهاي ذات اقدس الهي است، پس ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ يعني «شَهْرُ اللهِ».
دليل تعلّق ماه رمضان به پروردگار
مطلب بعدي آن است كه حالا چرا اين ماه شده ماه خدا. بيان اختصاص، اين است كه گرچه تمام مكانها محضر و مشهد حق است ولي بعضي از اماكن خصوصيتي دارد كه به خدا انتساب پيدا ميكند، نظير كعبه كه ميشود بيتالله، لذا خداي سبحان به ابراهيم و اسماعيل(عليهم السّلام) دستور ميدهد ﴿أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ﴾[12] اين مكان خصوصيتي دارد و در اثر آن خصوصيت به خدا اسناد پيدا كرده است، چون در بين بعضي از اماكن يك سلسله مكانها خصوصيت زائدي دارد يك اضافه تشريفي به خدا پيدا ميكند، ميشود بيتالله. در بين ازمنه هم اينچنين است، بعضي از زمانها يك خصوصيت تشريفي پيدا ميكند، لذا اضافه به الله دارد ميشود شهر الله اين هم يك مطلب. وقتي به سراغ آن خصوصيت ميرويم كه چرا كعبه شده بيتالله و چرا ماه مبارك رمضان شده شهرالله، ميبينيم يك جهت مشتركي دارد كعبه، آن محدوده آن اقليم خاص، مكان نزول وحي است و نزول قرآن، ماه مبارك رمضان زمان نزول قرآن است، معلوم ميشود در آن زماني كه قرآن نازل شد آن زمان شرافتي پيدا ميكند به خدا انتساب پيدا ميكند، آن مكاني هم كه قرآن در آن نازل شد، وحي در آن نازل شد خصوصيتي پيدا ميكند به الله ارتباط برقرار ميكند.
عظمت وحي دليل شرافت ماه رمضان
مطلب ديگر آن است كه اين شرافت ارتباط به الله، مخصوص جاي مشخص نيست يعني تنها كوه حرا يا كعبه اينچنين نيست كه فضيلت داشته باشد، بلكه شرف كعبه باعث شد كه كل مكه، بلكه مقداري بيرون مكه به عنوان محدوده حرم، حرمتي پيدا كند كه هيچ جايي در روي زمين به شرافت حرم حق نيست يعني هيچ جايي شما در روي زمين پيدا نميكنيد كه به عظمت و احترام حرم باشد، زيرا در تمام روي زمين رفت و آمد همهٴ افراد جايز است مسلمان و كافر ميتوانند رفت و آمد كنند؛ اما محدوده حرم، ورود غير موحد و غير مسلمان ممنوع است و اگر كسي بخواهد در تمام اماكن روي زمين در هر فصلي از سال برود آزاد است ولي حرم خدا اينچنين نيست؛ اگر كسي در تمام ايام سال، در هر فصلي از ايام سال بخواهد وارد حرم خدا بشود بدون احرام حق ورود ندارد، اينچنين نيست كه اگر كسي دوستي در مكه داشت كاري در مكه داشت خواست در غير فصل حج و در غير موسم حج وارد مكه بشود اين مكه هم نظير شهرهاي ديگر درِ آن به روي اين شخص باز باشد، اينطور نيست. هر كس در هر فصلي از سال بخواهد برود وارد مكه بشود كاري دارد بايد احرام ببندد و اعمال احرام را انجام بدهد، طواف را انجام بدهد نماز طواف سعي بين صفا و مروه و همهٴ مراسم را انجام بدهد از احرام بيرون بيايد، بعد برود سراغ كارش، اين چنين نيست كه نظير شهرهاي متبرك ديگر باشد كه فقط مستحب باشد آنجا كه رفت زيارت بكند، اين طور نيست.
اين عظمت وحي باعث شد كه آن محدوده حرم شرف پيدا كرد. درباره زمان هم اينچنين است، گرچه مجموعه قرآن در ليله قدر نازل شده است؛ اما اين ليله به آن روز هم شرف داد كه مجموع شب و روز شده شريف كه كه يوم قدر هم به منزله ليله قدر است و آن دهه آخر ماه مبارك رمضان هم شريف شد، بعد دهه دوم و دهه اول و كل ماه مبارك رمضان به فضيلت رسيده است، بلكه آن عصر [و] آن زماني كه وحي نازل شد يعني آن روزگار آن هم به حرمت رسيده است، لذا يكي از مصاديق ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴾[13] همان عصر نزول وحي است كه ذات اقدس الهي به عصر نزول وحي سوگند ياد ميكند، همانطوري كه به مكان نزول وحي قسم ياد كرد: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾[14] اگر اين «لا» لاي زائده است يعني من سوگند ياد ميكنم به مكهاي كه تو در مكه باشي ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ يعني من اگر به اين بلد سوگند ياد ميكنم يا ميگويم نه قسم به اين بلد، براي آن است كه تو در اين سرزمين هستي. اگر حرم، محترم است به پاس احترام نبي است كه وحي دريافت كرده است و اگر به عصر هم سوگند ياد ميشود براي آن است كه عصر وحي است و اگر به عصر خاتم اوصيا وليّ عصر(ارواحنا فداه) هم سوگند ياد ميشود، براي آن است كه عصر ولايت هم مثل عصر نبوت است و وجود مبارك آن حضرت هم محيي آثار فراموش شده همين قرآن است، وارث همين رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) است، اين هم يك مطلب، پس وحي كه بيايد شعاعش يك منطقه وسيعي را روشن ميكند و اگر در همه ادوار قرآن ظهور بكند تا ظهور حضرت ميشود عصر.
بالاصالة بودن فضايل ماه بر قرآن و بالطبع براي ماه رمضان
مطلب ديگر آن است كه اگر ماه مبارك رمضان محترم است در روايت دارد كه اين ماه به استقبال قرآن رفته[15] ، آنوقت مردم كه به استقبال ماه مبارك رمضان ميروند براي آن است كه او به استقبال قرآن رفته و آن خطبه معروفي كه وجود مبارك رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) براي ماه مبارك رمضان ايراد فرمودند فضايلي كه براي ماه مبارك رمضان ذكر كردند وقتي ما تحليل ميكنيم، ميبينيم وصف به حال متعلق موصوف است يعني اين فضايل براي متزمن است نه براي زمان يعني براي وحي و قرآن است بالاصاله، براي اين ماه است بالطبع، اگر فرمود: «قد اَقْبَلَ اليكُم شهرُ اللهِ بالبركةِ و الرحمةِ و المغفرةِ»[16] يعني اين رحمت و مغفرت و بركت براي قرآن است بلاصاله، براي اين زماني است كه آن متزمن را يعني زماندار را در خود جا داد، پس همه فضايل به آن عصر بر ميگردد. آنگاه وظايفي كه براي انسان در اين ماه است مشخص خواهد شد.
تبيين رواياتي دربارهٴ ماه رمضان
الف: ذكر نام رمضان به همراه كلمهٴ (شهر)
مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كتاب شريف كافي در فروع كافي جلد چهارم صفحه 65 به بعد ـ ممكن است چاپهاي متعددي شده باشد كافي ولي ـ كتاب الصيام «باب فضل شهر رمضان» اين يك باب، باب ديگري هم كه عنوان كردهاند اين است كه «باب في النهي عن قول رمضان بلا شهر»[17] اين دو تا باب است، يك باب اين است كه شما اگر خواستيد بگوييد رمضان بگوييد شهر رمضان نگوييد رمضان. باب ديگر فضايل ماه مبارك رمضان است؛ اما آن بابي كه عنوانش اين است «في النهي عن قول رمضان بلا شهر» اين روايت اُولٰي از امام صادق(سلام الله عليه) است «عن اَبيه(ع) قال قال اميرُالمؤمنين(صلوات الله عليه) لاٰ تَقُولُوا رَمَضانَ»؛ نگوييد رمضان بدون مضاف «ولكنْ قُولُوا شهرُ رمضانَ فاِنَّكُم لا تَدْرُونَ مٰا رَمَضان»؛ شما نميدانيد رمضان چيست، بگوييد ماه رمضان. روايت دوم اين باب ميگويد: «كنّٰا عندَه ثمانيةَ رجالٍ»؛ هشت نفر حضور امام باقر(سلام الله عليه) نشسته بوديم «فَذَكَرْنٰا رَمضان»؛ ما اسم رمضان را برديم گفتيم رمضان، امام باقر(سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود: «لاٰ تَقُولُوا هذا رَمضانَ و لاٰ ذَهَبَ رمضان و لاٰ جٰاءَ رمضان»؛ نگوييد اين رمضان است يا رمضان آمد يا رمضان رفت «فاّنَّ رمضانَ اسمٌ مِن اسماءِ الله عزوجل لاٰ يَجيءُ و لاٰ يَذْهَبُ و انما يَجيءُ و يذهبُ الزٰائل»؛ آن چيزي كه زماندار است و گذرا است او رفت و آمد دارد، خدا رفت و آمد ندارد، پس نگوييد رمضان آمد «ولكنْ قُولُوا شهرُ رمضان فاِنَّ الشهرَ مضافٌ الي الاسمِ و الاسمُ اسمُ الله عَزَّ ذكرُه و هو الشهرُ الذي اُنزِلَ فيه القرآن» خب، تا اينجا طبق اين دو سه روايت مشخص شد كه رمضان اسمي از اسماي الهي است و بايد گفت شهر رمضان. در ذيل اين روايت دوم آمده است كه «و هو الشهرُ الذي اُنزِلَ فيه القرآنَ جَعَلَه مثلاً و عيداً»[18] اين جمله دوم را ميشود فهميد، چون در اين دعاي وداع ماه مبارك رمضان كه در صحيفهٴ سجاديه است كه در روز آخر ماه مبارك رمضان خوانده ميشود، انسان به ماه مبارك رمضان سلام عرض ميكند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يا شهرَ اللهِ الاكبر، و يَا عِيدَ أَوْلِيَائِهِ»[19] در آن سلام وداع، به ماه مبارك رمضان ميگويد سلام بر تو اي عيد كساني كه اولياي الهي هستي، اين معناي عيد را ميشود فهميد، براي اينكه بالأخره انسان در آن ماه مبارك رمضان كمتر آلوده ميشود و روزي كه انسان به آلودگي تن در ندهد عيد اوست؛ اما اين مثلاً يعني چه؟ «جَعَلَه مثلاً و عيداً» چه چيزي متمثل شد، اين مثل چيست در اين ماه چه براي آدم متمثل ميشود، حالا روي اين مسئله هم ملاحظه بفرماييد، شايد بحثهايي كه بعد ميآيد مقداري اين را روشن بكند، خب اين يك باب.
ب: رمضان ماه نزول قرآن و مهماني الهي
باب ديگر عنوانش اين است: «باب فضل شهر رمضان»[20] كه نوع اين فضيلتها از باب وصف متعلق به حال موصوف است. روايت اُوليٰ از امام صادق(سلام الله عليه) است كه قال «﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾[21] آنگاه فرمود: «فَغُرَّةُ الشهورِ شهرُ اللهِ عَزَّ ذِكْرُهُ»؛ پيشاني ماهها و پيشاپيش ماهها و درخشندهترين و تابندهترين ماهها، ماه مبارك رمضان است «و هو شهرُ رمضانَ و قَلْبُ شهرِ رمضانَ ليلةُ القدرِ» كه «و نَزَلَ القرآن في اَوّلِ ليلةٍ من شهرِ رمضانَ فاستقبلَ الشهرُ بالقرآنِ»[22] در اينكه قرآن چه موقع نازل شده است خب، طبق بحثهايي كه ما اماميه داريم آن اوايل آيات در 27 رجب نازل شده است كه مبعث حضرت در آن است كه نزول تدريجي است گفتند و اينها، چون چند آيه اول وحي است، بعد مجموعه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد كه انزال دفعي است البته، ولي زمينهاش از اول ماه مبارك رمضان شروع شد تا ليله قدر كه كل قرآن را حضرت يكجا دريافت كرده است. از ليله قدر به نام ليله مباركه ياد شده است ليلهاي كه ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾[23] ياد شده است.
پرسش:...
پاسخ: البته؛ اما معنايش آن نيست كه نزول دفعي هم از ماه رجب شروع شده است، تنزيل تدريجياش به اين معناست كه در طي اين 23 سال اين تنزيل تدريجي به پايان رسيده است؛ اما ماه مبارك رمضان آغاز دريافت آن نزول دفعي است، لذا هم در اين روايت آمده است كه در اولين شبش قرآن نازل شده و هم در روايات ديگر كم و بيش اين مسئله تأييد شده است و اساس نزول هم در ليله قدر است «و هو شهرُ رمضانَ و قلبُ شهرِ رمضانَ ليلةُ القدِر» است كه «و نَزَلَ القرآن في اولِ ليلةٍ مِن شهرِ رمضانَ فاسْتَقْبَلَ الشهرُ بالقرآن»[24] يعني ماه به طرف ما ميآيد؛ اما قرآن همراه اوست، اين «استقبل» همان «أقبل» است يعني با قرآن به طرف ما ميآيد، اين زمان زمان قرآن است نه با صيام به طرف ما ميآيد. البته قرآن دستورات فراواني دارد كه يكي از آن دستورات اين است كه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾[25] يا ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ﴾[26] و امثال ذلك «فاسْتَقْبلَ الشهرُ بالقرآنِ». روايت بعدي كه از امام صادق(سلام الله عليه) است اينچنين است كه «يُوصي وُلْدَه اِذا دَخَلَ شهرُ رمضانَ» اينچنين اولادشان را سفارش ميكنند، ميفرمايد: «فاَجْهَدُوا انفسَهم فاِنَّ فيه تُقَسَّمُ الارزٰاقُ و تُكْتَبُ الآجٰال و فيه يُكتب وَفْدُ الله الذين يَفِدُونَ اليه» آن قافلههايي كه طرف الله ميروند اين مهمانهاي الهي اين هيئات را ميگويند وفد، اين مهمانهاي الهي، اين هيئاتي كه به طرف خدا نيز سفر ميكنند وضعشان در ماه مبارك رمضان نوشته ميشود، البته آنهايي كه زائرين بيتاللهاند وفداند ديگر، آنها به گروههاي ديگر وفداند يعني هيئتاند و كساني كه به زيارت الله ميروند، در ماه مبارك رمضان وضعشان مشخص ميشود «فيهُ يكتب وَفْدُ الله الذين يَفِدُون اليه و فيه ليلةُ العملِ فيها خيرٌ مِن العملِ في الفِ شهرٍ»[27] كه همان ليلةالقدر است. روايت بعدي كه از امام صادق(سلام الله عليه) است فرمود: «مَن لَم يُغْفَر له في شهرِ رمضانَ لم يُغْفَر له الي قٰابلٍ اِلاّ اَن يَشْهَدَ عَرَفَةَ»[28] ؛ اگر كسي ماه مبارك رمضان بگذرد و خدا از او نگذرد، ديگر بخشوده نخواهد شد تا ماه مبارك رمضان بعدي، مگر اينكه توفيق داشته باشد عرفه را درك كند كه مشمول رحمت خاصه در عرفه باشد. روايت چهارم همين روايتي است كه به صورتهاي گوناگون نقل شده است؛ از امام باقر رسيده است كه «قال خَطَبَ رسولُ الله(صلي الله عليه و آله و سلم) الناسَ في آخرِ جمعةٍ مِن شعبان»[29] ؛ آخرين جمعه ماه شعبان، حضرت اين خطبه را قرائت كرده [است].
ج: به زنجير كشيدن شياطين و بستن درهاي جهنم در ماه رمضان
حالا قبل از اينكه خطبه مبارك را بخوانيم يكي دو تا روايت در همين باب است آن را هم بخوانيم تا به اين خطبه برسيم. در همين باب از امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه فرمود: «كان رسولُ الله(صلي الله عليه و آله و سلم) يُقْبِلُ بوجهِهِ الي الناسِ فيَقُوُل يا معشَرَ الناسِ اذا طَلَعَ هلالُ شهرِ رمضانَ غُلَّتْ مَردَةٌ الشياطينِ» اين «كٰان رسولُ الله» معلوم ميشود كه هر سال كه ماه مبارك رمضان ميآمد حضرت اينچنين ميفرمود «كان» نشانه استمرار است؛ اما آن خطبه معلوم ميشود كه قضية في واقعه بود يعني در يك سالي اين خطبه را خوانده است؛ اما اين بيان دارد «كان رسولُ الله(صلي الله عليه و آله و سلم) يُقْبِل بوجهِهِ الي الناسِ فَيقُول يا معشر الناسِ» معلوم ميشود كه هر وقت ماه مبارك رمضان نزديك بود در هر سال، حضرت اين جملهها را ميفرمود. ميفرمود: «اذا طَلَعَ هلالُ شهرِ رمضانَ غُلّتْ مرَدَةُ الشياطين»؛ آنها در غل قرار ميگيرند، شيطان مارد است، چون متمرد است «و فُتِحَتْ ابوابُ السماءِ و ابوابُ الجنانِ و ابوابُ الرحمةِ و غُلِّقَتْ ابوابُ النارِ»[30] حالا همه اين فضايل را وقتي بررسي ميكنيم، ميبينيم نوع اينها از باب وصف به حال متعلق موصوف است يعني به بركت قرآن ماه مبارك رمضان اين فضايل را پيدا كرده است، مثل اينكه به بركت وحي، حرم و مكه اين حرمت را پيدا كرده است. در رواياتي كه وظيفه زائرين اين است كه وقتي كعبه را زيارت كردند حج را انجام دادند به حضور امامشان مشرف بشوند، آنجا از امام باقر(سلام الله عليه) است كه فرمود مردم «اذا حَجَّ اَحَدكم فليخْتم بزيارتِنا لأنّ ذلك مظن تمام الحج»[31] كه «مِنْ تَمام و الحج لِقٰاء الامام»[32] ؛ بيايند نزد ما وگرنه اين كعبه اين سنگ و گل «حَجَرٌ لا يَضُرَّ و لاٰ يَنْفَع»[33] فرمود از اين سنگ كاري ساخته نيست، مردم مأمور شدند از راههاي دور و نزديك بيايند كعبه را زيارت بكنند كه بعد بيايند نزد ما عرض ولايت كنند دينشان را ياد بگيرند وگرنه «حجرٌ لاٰ يَضُرُّ و لا يَنفع» نشانهاش آن است كه آنها كه طواف دارند ولي ولايت ندارند «لاٰ يَضُرُّ و لاٰ يَنْفَع»؛ سود نميبرند.
پرسش:...
پاسخ: ما به دست ميرويم با فشار او را از بند آزاد ميكنيم، مثل اينكه الآن در نظام جمهوري اسلاميدر جهنم بسته است با همه امر به معروف و نهي از منكري كه شما آقايان داريد، ديگران دارند گشت كميته و سپاه دارند اگر كسي بخواهد معصيت كند بايد با فشار، در جهنم را باز كند به روي خود وگرنه درهاي جهنم بسته است، اينها با اصرار ميروند اين شيطان بسته را زنجيرش را باز ميكنند، با فشار. فرمود: «اذا طَلَعَ هلالُ الشهرِ رمضان غُلَّتْ مَرَدَةُ الشياطين و فَتِحَتْ ابوابُ السماءِ و ابوابُ الجنانِ و ابوابُ الرحمةِ و غُلِّقَتْ ابوابُ النارِ» يعني دو قفله، سه قفله، چهار قفله وقتي كه تغليق هم تكثير و هم شدت را نشان ميدهد اين باب «تفعيل» يعني چند قفله است خلاصه، كسي بخواهد گناه بكند به جهنم برود چون تمام راههاي گناه بسته است به روي او، او عمداً با فشار ميرود درِ جهنم را باز بكند «واسْتجيبَ الدعٰاء و كان للهِ فيه عندَ كلّ فِطْرٍ عُتَقٰاء يُعْتِقُهُم اللهُ مِن النارِ و يُنٰادي مُنٰادٍ كلَّ لَيلةٍ هل مِن سائلٍ هل مِن مُسْتَغْفرٍ» بعد همان فرشتهها ميگويند: «اللهم اعْطِ كلَّ منفِقٍ خَلَفاً و اَعطِ كلَّ ممسكٍ تَلَقاً حتي اذا طَلَع هلالُ شوالٍ» وقتي شب عيد فطر ميرسد «نُوديَ المؤمنون اَنْ اغدُوا الي جَوائِزكُم» شب عيد را ليلة الجوائز ميگويند، روز عيد فطر را يوم الجوائز ميگويند.
پرسش:...
پاسخ: اطلاع دارد؛ منتها ديرتر در ليله فطر ميگويند «اغدوا»؛ زود برويد، غدوه بامداد زود برويد جايزههايتان را بگيريد «فهو يَومُ الجائَزةِ ثم اَمٰا و الذي نفسى بيدِهِ ما هي بجائزةِ الدَنٰانير و لا الدراهم»[34] منظور از اين جايزه كه روز عيد فطر ميدهند درهم و دينار نيست.
در روايت بعدي دارد كه «ان لله عزوجل في كلِ ليلةِ مِن شهرِ رمضان عُتَقٰاءَ و طٌلَقٰاءَ مِن النارِ الاّ مَن اَفْطَر علي مُسْكِرٍ» كه امثال مسكر را هم ميگيرد، اين تعيين نيست اين حصر، حصر اضافي است «فاذا كٰانَ في آخرِ ليلةٍ مِنه اَعْتَقِ فيها مِثْلَ مٰا اعتق في جميعِه»[35]
بررسي سند و زمان نقل خطبه معروف پيامبر دربارهٴ ماه رمضان
خب، حالا برسيم به سراغ آن خطبهٴ معروف. آن خطبه در اين جوامع روايي، مرحوم شيخ يك طور نقل كرد، مرحوم كليني يك طور نقل كرد دو سه تا نقل است: يكي اينكه در آخرين جمعه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) اين خطبه را ياد كرد[36] ؛ يكي اينكه «لَمّا حَضَرَ شهرُ رمضانَ و ذلك في ثلاثِ بَقِينَ مِن شعبانَ»[37] ؛ سه روز مانده به آخر ماه شعبان يعني روز 27 شعبان، حضرت اين خطبه را ياد كرد. اين روايت با آن روايت قابل جمع است شايد همان سه روزي كه مانده روز جمعه بوده ولي در بعضي از نقلها دارد كه آخر ماه شعبان، مگر اينكه آخر عرفي باشد نظير اول عرفي يعني اواخر ماه شعبان. اين سه طايفه كه بعضي از اينها دارد كه در آخرين جمعه شعبان، در بعضي از روايات دارد كه سه روز مانده به آخر شعبان، در بعضي از روايات دارد كه آخر شعبان اينها قابل جمع است. آنچه مرحوم كليني نقل كرده دو طايفه است: يك طايفه اين است كه در آخرين جمعه شعبان[38] ؛ يك طايفه اين است كه سه روز مانده به آخر ماه شعبان[39] اينها قابل جمع است و آنچه را كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل كرده[40] و ديگران نقل كردهاند بيش از آن مقداري است كه مرحوم كليني در كافي نقل كرده، ما چون آنچه را كه ديگران نقل كردهاند يك مقدار جامعتر هست و مرحوم فيض در وافي ذيل همين روايت كافي آن را هم نقل كرده است[41] و آن جريان شهادت حضرت امير(سلام الله عليه) را در بر دارد و همان را مرحوم شيخ بهايي در كتاب شريف اربعيناش به عنوان حديث نهم با سند خودش كه متصل است به مرحوم ابنبابويه قمي نقل كرده است. ما آن را بخوانيم.
خطبه معروف پيامبر دربارهٴ ماه رمضان
الف: اقبال ماه خدا به همراه بركت و رحمت و مغفرت
مرحوم شيخ بهايي در كتاب شريف اربعيناش در حديث نه ميفرمايد: «و بسندي المتصل الي الشيخ جليل ثقة لااسلام محمد ابن بابويه» اين هست، آن حديث را آنوقت نقل ميكند تا به ابنبابويه برسد، بعد ميرسد با سند معتبري كه خودش دارد تا به امام رضا(سلام الله عليه) «عن ابيه الكاظم موسيبنجعفر عن ابيه الصادق جعفربنمحمد عن ابيه الباقر محمدبنعلي عن ابيه زينالعابدين عليبنالحسين عن ابيه سيد الشهدا الحسينبنعلي عن ابيه سيد الوصيين اميرالمؤمنين(صلوات الله عليهم اجمعين) قال» كه رسول خدا اينچنين فرمود، حالا اين بيان از حضرت امير است كه حضرت امير فرمود: «اِنّ رسولَ الله(صلي الله عليه و آله و سلم) خَطَبَنٰا ذاتَ يومِ فقالَ ايُّها الناس»؛ يك روزي حالا آخرين جمعه شعبان بود يا آخر شعبان بود يا سه روز مانده به آخر شعبان، اينها قابل جمع است «فقال ايها الناس انّه قَدْ اَقْبَلَ اليكُم شهرُ اللهِ»؛ اين شهرالله اقبال كرده آمده و به همراه خودش بركت و رحمت و مغفرت دارد كه اينها همه اوصاف قرآن است «قد اَقْبَل اليكم شهرُ الله بالبركةِ و الرحمةِ والمغفرةِ شهرٌ هو عندَ اللهِ افضلُ الشهور» چون افضل كتابها در اين ماه آمده به نام قرآن «و ايّامُه افضلُ الايامِ و لياليه اَفْضَلُ الليالي و ساعاتُه افضَلُ الساعات» در روايات، هم سيدالشهور[42] آمده و هم غرة الشهور[43] آمده، هم رأسالسنه[44] . آنچه مرحوم كليني نقل كرد غرةالشهور است؛ اما دو طايفه از رواياتي است كه مرحوم فيض همه اينها را در ذيل اين باب جمع كرده است، يكي رأسالسنه است؛ يكي سيدالشهور، لذا مرحوم ابنطاووس ميفرمايد آنها كه سال تهذيب سير و سلوكي دارند اول سالشان ماه مبارك رمضان است يعني از ماه رمضان تا ماه مبارك رمضان بعدي حساب سال دارند كه به چه درجهاي رسيدهاند. در اين دعاهاي روز اول ماه مبارك رمضان است كه مرحوم محدث قمي و ديگران نقل كردهاند در آن دعاي روز اول ماه مبارك رمضان يا دعاي شب اول ماه مبارك رمضان مسئله رأسالسنه، مسئله قرةالشهور يا سيدالشهور بودن آمده.
ب: ضيافت پروردگار و اعمال وارده در اين ماه
«هو شهرٌ دُعيتُم فيه الي ضيافةِ اللهِ»، مهمان خداييد «و جعلتُمْ فيهِ من اهلِ كرامةِ اللهِ اَنْفٰاسُكم فيه تسبيحٌ و نومُكم فيه عبادةٌ»[45] گاهي انسان نفس ميكشد عبادت است، اين دم چطور ميشود عبادت چطور «نَفَسُ المهموم لِظُلْمِنٰا تسبيح»[46] گاهي انسان در مجلس عزا مينشيند حالا اشك نريخت، آهي كشيد حضرت فرمود: «نفس المهموم لظلمِنٰا تسبيحٌ» اينطور است « اَنْفٰاسُكم فيه تسبيحٌ و نَومُكم فيه عبادة و عملُكم فيه مقبولٌ و دعاؤكُم فيه مستجابٌ فاسألُوا اللهَ» حالا كه اينچنين است «فاسالوا الله بِنِيّٰاتٍ صٰادقةٍ و قلوبٍ طاهرةٍ» چه سؤال كنيد «ان يُوَفِّقَكُم لصيامِه و تلاوة كتاب» آن صيامش هم تازه مقدمه است براي تلاوت كتاب «فاِنّ شَقَّي مَن حُرِمَ غُفرٰانَ الله في هذا الشهرِ العظيمِ» بعد فرمود: «وذكُرُوا بجوعِكُم و عَطَشِكُم فيه جوعَ يومَ القيامة و عطشِهِ» اين اساس كار است، نه اينكه انسان در ماه مبارك رمضان سحر يا افطار، آن مقداري را كه روز نخورده است جبران بكند، اينچنين نباشد «و تَصَدَّقُوا علي فُقَرٰائِكُم و مساكينكم و وَقِّرُوا كِبٰارَكم وارحَمُوا صِغٰاكم و صِلُو اَرْحٰامكُم وَحْفَظُوا اَلْسِنَتَكم و غُضُّوا عَمّا لا يَحِلُّ النظرُ اليه أبصاركم و تَحَنَّنُوا علي اَيْتٰامِ الناسِ يَتَحَنَّنُ علي ايتامِكُم» يعني همانطوري كه علاقهمنديد بعد از مرگ شما به ايتام شما با تحنّن و مهرباني رفتار بشود شما هم، هماكنون به باز ماندگان يتيم با تحنّن و رأفت رفتار كنيد «و تُوبُوا الي الله مِن ذنوبِكم وارفَعُوا اليه اَيْديَكم بالدعاء في اوقاتِ صلاتِكم فاِنّها» يعني اين اوقات صلوات، افضل الساعات است با اينكه ماه مبارك رمضان ساعاتش افضل ساعات است «ينظر اللهُ تعالي فيها بالرحمةِ علي عبادهِ» در حال صلوات «يجيبُهم اذا نٰاجُوه»؛ وقتي با او مناجات بكنند، خدا جوابشان ميدهد «و يُلَبّيهِم اذا نٰادُوه»؛ اگر خدا را ندا كردند خدا لبيك ميگويد «ويَسْتَجيبُ لهم اذا دَعَوْه».
ج: فضيلت استغفار و صلات در اين ماه
آنگاه فرمود: «ايها الناس اِنّ انفسَكم مَرهونةٌ باعمالِكم»؛ فرمود اينچنين نيست كه هر كسي هر چه كرد كرد، انسان وقتي خلاف كرد بدهكار است وقتي بدهكار است بايد گرو بسپارد و گرو در مسائل ديني خانه و مال نيست [بلكه] خود انسان را گرو ميگيرد. اين است كه در قرآن در اين دو بخش قرآن آمده است كه ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾[47] يا ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[48] خود انسان را گرو ميگيرد، فرمود شما در گروييد، بنابراين «اِنّ اَنْفُسَكُم مرهونةٌ باعمالِكم فَفُكُّوهٰا باستغفارِكم» فك رهن، استغفار است، طلب مغفرت است «و ظهورُكم ثقليةٌ مِن اَوزٰارِكم»؛ پشتتان از بار گناهتان احساس سنگيني ميكند «فَخِفّفُوا عنها بطولِ سجودِكم»؛ اين سجدههاي طولاني آن بار را سبك ميكند «واعملوا اَنَّ اللهَ تعالي ذكره اقسم بعزَّتِهِ ان لا يُعَذِّبَ المصلينَ و الساجدين» كجا قسم خورد، فرمود خداي سبحان به عزتش قسم خورده است كه نمازگزارها و سجده كنندهها را عذاب نكند خب، اينها جزء احاديث قدسيه است ديگر، پيغمبر ميفرمود خدا قسم خورد، در قرآن كه نيست «اَقْسَمَ بعزتِهِ اَنْ لاٰ يعذِّب المصلين و الساجدين و لاٰ يُرَوِّعَهُم بالنارِ يومَ يَقُوم الناسِ لربِّ العالمين» نه تنها عذاب نكند نترساند اصلاً، قسم خورده كه نمازگزارها را نترساند، البته در اين باره عدهاي فرمود: ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾[49] و ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾[50] «ايّها الناس مَنْ فَطَّرَ مِنْكم صائماً مؤمناً في هذا الشهر كان لَه بذلِكَ عند الله عتقُ رقبةٍ و مغفرةٍ لما مَضيٰ من ذنوبِه».
د: افطاري دادن و صلوات بر پيامبر جزء بهترين اعمال
آنگاه يكي از حاضران در مجلس عرض كرد «يا رسولَ الله فليسَ كُلّنا يَقْدِرُ علي ذلك»؛ همه ما قدرت آن را نداريم كه مهماني بدهيم، افطاري بدهيم «فقٰالَ(صلي الله عليه و آله و سلم) اِتّقوا النارَ و لو بشِقِ تمرةٍ»؛ و لو به يك نصف خرما اين هم مسائل اقتصادي آن روز «اتقُوا النارَ و لو بشَربةٍ مِن ماءٍ»؛ و لو به يك آب خوردن كه شد كمك بكنيد به ديگران «ايها الناس مَن خَفَّفَ منكم في هذا الشهرِ عَمّٰا مَلَكَتْ يمينُهُ»؛ نسبت به زير دستانتان هر كسي بار را سبك كرد «خفف اللهُ عليه حِسٰابُهُ» حالا لازم نيست منظور، بردگان باشند كارگران، خدمتگزاران اينها بالأخره زير دستاند ديگر «و من كَفّ فيه شَرَّه كفَّ اللهُ عنه غَضَبه يومَ يَلْقٰاه و مَن اكرَمَ فيه يتيماً اكرَمه الله يومَ يَلقٰاه و مَن وَصَلَ فيهَ رحِمَه وَصَلَهُ الله برحمتِهِ يومَ يَلْقٰاه وَ منْ قَطَعَ فيه رحِمَه قَطَعَ الله عنه رحمتَه يوم يَلقاه و مَن تَطَوَّع فيه بصلاةٍ كَتَبَ الله لَه برائةً مِن النار و من اَدّيٰ فيه فَرْضاً كان لَه ثوابُ مَن ادّيٰ سبعينَ فريضةً فيمٰا سِواهُ مِن الشُّهُور و مَن اَكْثَرَ فيه مَن الصلاة عَليَّ» صلوات بر وجود مطهر رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در ماه مبارك رمضان از فضايل بيشتري برخوردار است «ثَقَّلَ اللهُ ميزانَه يومَ تُخَفَّفُ الموازين و مَن تلاٰ فيه آيةً مِن القرآنِ كانَ لَه مثلُ اجرِ مَن خَتَمَ القرآنَ في غيرِه مِن الشهورِ» آنگاه فرمود: «ايها الناس اِنَّ ابوابَ الجنانِ في هذا الشهر مفتحةٌ فاسْاَلُوا رَبّكم اَنْ لاٰ يُغلِقَها عليكم و ابوابُ النيرانِ مُغَلَّقَهٌ فاسالُوا رَبَّكَم ان لاٰ يَفْتَحْهٰا عليكم و الشياطينُ مَغْلُولةٌ فاسالوا رَبَّكم ان لا يُسَلِّطَها عليكم» تا اينجا مضموني است كه در غير اين روايت هم تا حدودي هست.
هـ : پيشبيني ضربت خوردن حضرت علي(عليه السلام) از جانب پيامبر
آنگاه اميرالمومنين ميفرمايد كه «فقُمْتُ فقلتُ يا رسولَ اللهِ» شما فضايل فراواني براي ماه مبارك رمضان ذكر كرديد «مٰا اَفْضَلُ الاعمالِ في هذا الشهرِ»؛ كدام كار بهتر از ساير كارهاست «فقال يا اباالحسنِ افضلُ الاعمالِ في هذا الشهرِ الورعُ عن محارمِ الله عزَّوجلَّ ثمَ بكيٰ»؛ حضرت امير ميفرمايد كه بعد رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) گريه كرد «فقلتُ مٰا يُبْكيكَ»؛ عرض كردم چه شما را به گريه آورد يا رسول الله «فقٰالَ اَبْكي لما يُسْتَحَلّ مِنك في هذا الشهرِ»؛ آنچه براي تو نازل ميشود و حلول ميكند و بر تو روا داشته ميشود من ميگريم «كَاَنّي بِكَ وَ اَنْتَ تصلي لِرَبِكَ»؛ من گويا ميبينم كه تو در حال نمازي «وَ قد انْبَعَثَ اشقَي الاولينَ والآخرين شقيقُ عاقرٍ ناقةٍ ثمود فَضَرَبَكَ ضربةٌ علي قَرْنِك فخُضِبَتْ منها لَحْيَتُك»؛ سر مطهرت را با شمشير آن اشقا ميزند و محاسنت با خون سرت خضاب ميشود «فقلتُ يٰا رسولَ الله(صلي الله عليه و آله و سلم) و ذلك في سلامةٍ مِن ديني»؛ آيا در لحظه شهادت، دين من سالم است؟ «فقال في سلامةٍ مِن دينِك ثم قال يا علي مَن قَتَلَك فقد قَتَلَني و مَن اَبْغَضَك فقد اَبْغَضَني لاَنَّكَ مِنّى كنفسي و طينَتُك» اين «مِنّى كنفسي» غير از «حسينٌ مِنّي و اَنا من حسين»[51] است، اين بالاتر از اوست. مشابه اين معنا روايتي است كه مرحوم اميني(رضوان الله عليه) در الغدير نقل كرده است آن تعبيري كه درباره حضرت امير هست درباره حضرت سيدالشهدا ما پيدا نكرديم، اين نه براي آن است حسينبنعلي فرزند اوست، اينها چون يك نورند اينچنيناند «لانك مِنّي كَنَفسي» اين برابر «كنفسي» همان آيهٴ مباهله است «و طينتُكَ مِن طينتي انت وَصِيّى و خليفَتي عَلي اُمَّتي»[52] اين حديث شريف را مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) مبسوطاً بيان ميكند و شرح ميكند، يك شرح مفصلي هم دارند. در بخش ديگري از اين روايات هست كه چگونه تو صبر ميكني، حضرت عرض كرد اگر دينم سالم ميشود در حال سلامت دين است، اين جاي شكر است نه جاي صبر(صلوات الله اليهم اجمعين).
«و الحمد لله رب العالمين»