68/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 44
﴿ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴾﴿44﴾
جايگاه بحث قرعه در اصول
در اين كريمه جريان قرعه مطرح است، چه اينكه در جريان حضرت يونس مطرح است و چه اينكه در اخبار رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در موارد گوناگون، قرعه مطرح شد. قرعه يك قاعده است و اگر هم بحث ميشود بايد در قواعد فقهي از آن بحث كرد نه در مسائل اصولي و اينكه احياناً در كتابهاي اصولي از قرعه بحث ميشود، براي اينكه رابطهٴ قرعه با ساير مسائل اصولي را تبيين كند. مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) در اواخر بحث استصحاب ملاحظه فرموديد كه فرمود دليل قرعه، عام است نسبت به همهٴ اصول؛ منتها بايد ادله استصحاب را مخصص دليل قرعه قرار داد و دليل قرعه، نسبت به اصالت تخيير وارد است و نسبت به اصالة الاباحه يا اصالة الاحتياط اگر مدرك اين دو اصل، عقل باشد باز هم دليل قرعه وارد است و اگر مدرك اينها تعبد شرع باشد كه دليل قرعه، حاكم است با آن فرقي كه به اصطلاح ايشان بين ورود و حكومت است. بعد ميفرمايند محذور باب قرعه اين است كه چون به اين عموم عمل نشد و تخصيصهاي فراواني بر اين عموم وارد شد تا در موردي كه اصحاب در آن مورد به قرعه عمل نكردهاند يا جماعتي در آن مورد به قرعه عمل نكردند ضعفش منجبر نيست و حجيّت ندارد اين فرمايش مرحوم شيخ، عدهاي هم اين را پذيرفتند از متأخران چه از شاگردان مرحوم شيخ چه ديگران لكن. عدهاي ديگر نپذيرفتند كه منهم سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) است فرمودند كه اگر مرحوم شيخ درست فرصت ميداشت و بررسي ميكرد معلوم ميشد كه اخبار قرعه، تخصيص نخورده نه اينكه عموميت دارد و عام است و در موارد زيادي تخصيص خورد، لذا مستهجن شده است و از حجيّت افتاده و تا در موردي اصحاب به او عمل نكنند قابل احتجاج نيست.
بيان ذلك اين است كه روايت قرعهاي كه در كتابهاي شيعه است و در جوامع روايي شيعه است اين است كه «كل مجهول فقيه القرعة»[1] اين است، آنچه در كتابهاي فقهي است اين است كه «القرعة لكل امر مشكل»[2] و مانند آن، به اين مضموني كه در كتابهاي فقهاست چه در كتابهاي فقهي و در كتابهاي اصولي آنها ظاهراً در روايت نيست، روايت اين است كه شايد از طرق اهل سنت اين مضمون رسيده باشد كه «القرعة» يا «انّ القرعة لكل امر مشكل او مشتبه» و مانند آن، به هر حال نظر مرحوم شيخ و امثال مرحوم شيخ، اين است كه اين عموم كه دارد «القرعة لكل مشكل»[3] اين شامل جهل در شبهات حكميه، شامل جهل در شبهات موضوعيه و امثال ذلك ميشود، در حالي كه هيچ فقيهي در شبهه حكميه با قرعه مسئله را حل نكرد، احكام بالأخره يك مدارك و منابعي دارند و اگر هم از كتاب و سنت حكم اولي استفاده نشد يعني آن حكم واقعي روشن نشد، نوبت به شك رسيد در ظرف شك هم خود روايات موضوع را مشخص كرده است كه اگر شك در تكليف است كه بالأخره به برائت برميگردد و اگر شك در مكلفٌ به هست و اين شك منحل نشد به علم تفصيلي أو شك بدوي جاي احتياط است و اگر اين شك مسبوق به يقين است كه جاي استصحاب بنابراين يا استصحاب است يا برائت است يا احتياط ديگر زمينه براي قرعه نميماند، اين در شبهات حكميه.
در شبهات موضوعيه هم اگر اطراف علم اجمالي نباشد كه آن اصل اولي «كل شيء مطلق»[4] شاملش ميشود و اگر اطراف علم اجمالي باشد يا ترك همه واجب است نظير «اناء مشتبه بين الانائين» يا امتثال همه واجب است، نظير اشتباه قبله پس ديگر جايي براي تمسك به قرعه نيست، چون در شبهات حكميه، حكم مشخص است و در شبهات موضوعيه هم دستور معين و چون اينچنين پنداشتند فكر كردند كه «القرعة لكل امر مجهول»[5] تقريباً معرض عنهاست و اصحاب عمل نكردند و سرّ عدم عمل اصحاب هم اين است كه شايد اين كلمه، محفوف بود به بعضي از جملههايي كه مايه تقييد اوست.
تحقيق مرحوم نراقي در مورد قرعه
اما تحقيقي كه سيدنالاستاد(رضوان الله عليه) كردند و ديگران البته مرحوم نراقي در آن كتابش كه مخصوص اين كار هست و عناوين هم كه براي همين نوشته شده، روايات فراواني در باب قرعه اينها نقل كردند [كه] از استقصاي آن روايات به خوبي برميآيد كه اين «القرعة لكل امر مجهول» با اين وسعت نيست اولاً شبهات حكميه را اصلاً نميگيرد، پس اگر اصحاب در شبهات حكميه برابر قرعه عمل نكردند اين تخصصاً خارج است نه تخصيصاً و در شبهات موضوعيه آنجا كه مربوط به تزاحم حقوق نيست هم اصلاً نميگيرد، اگر اصحاب در شبهات موضوعيه خواه در اطراف علم اجمالي خواه در شبهات ابتدايي به قرعه عمل نكردند اين تخصصاً خارج است نه تخصيصاً. ميماند در موارد تزاحم حقوقي، در موارد تزاحم حقوق «عند تعارض بيّنَتَين» و امثال ذلك كه آنجا نه جايي براي اجراي اصل در شبهات حكميه است نه براي شبهات موضوعيه، نظير درهم ودعي؛ دو نفر هر كدام لباسي را شبيه هم يا دو درهم را هر كدام يك درهم به يك امين سپردند «احد الثوبين يا احد الدرهمين بلاتفريط» تلف شد، آن درهم مانده و آن ثوب مانده براي كيست، اينجا كدام اصل است كه بتواند حل كند. هيچكدام از اين اصول عمليه توان حل او را ندارند، در اينگونه از موارد كه تزاحم حقوق است نوبت به قرعه ميرسد و اگر كسي بپندارد كه خب اينها تصالح كنند اينها تراضي كنند، البته هرجايي هم ميشود تراضي كرد، كدام مالي كه صاحب مال اگر مال خود را با تراضي بدهد حل نشود، عقد و ايقاع براي حل مشكل است وگرنه با تراضي البته هر كسي از حق خود بگذرد مسئله حل خواهد شد، در درهم ودعي، در ثوب ودعي و امثال ذلك كه موارد تزاحم حقوق است يا «عند تعارض بينتين» اينجا چه بايد كرد. روايات خاصهاي كه در زمينه قرعه وارد شده است[6] نوعاً مربوط به تزاحم حقوق است، لذا سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) ميفرمودند اگر موارد قرعه بررسي بشود، آنگاه اشكال مرحوم شيخ وارد نيست شبهه مرحوم آخوند وارد نيست، قهراً شبهه همراهان و پيروان اين علمين هم برطرف خواهد شد و در موارد تزاحم حقوق بهترين راه قرعه است، اين يك مطلب.
رواج قرعه بين عقلا
بناي عقلا هم در تشخيص حق و رفع خصومت، همين قرعه است از دير زمان بود؛ در بين مسلمين و غير مسلمين اين قرعه رواج داشت، در بين موحدين و غير موحدين اين قرعه رواج دارد، يك امر عقلايي است. از دير زمان مسئله قرعه مطرح بود، نظير همين كريمهاي كه در جريان زكرياست بعد از زكريا در جريان يونس هست، بعد از جريان يونس[7] در زمان خود رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) بود، در بسياري از موارد حضرت قرعه زده بود در ساختن كعبه كه بين قريش اختلاف شده بود كه كدام بخشش را كدام قبيله بسازند قرعهاي زده شد و آن بخشي كه به حذاي باب البيت است تا كنار حجر و از اين طرف هم تا آن ركن بعدي، اين به حساب رسول خدا در آمد كه او و همراهان او بايد بنا ميكردند يا در هنگام مسافرت حضرت قرعه ميزد كه كدام يك از همسرها را همسفر خود قرار بدهد، اينها قرعه است.
عدم اختصاص قرعه به واقع مشخص و معلوم
قرعه به تعبير سييدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اختصاصي ندارد به جايي كه واقع معلوم داشته باشد و تا انسان با قرعه واقع را كشف بكند، نظير يد و خبر كه اماره باشند و واقع نما باشند حالا يا غالب المطابقه يا دائم المطابقه و مانند آن. خواه واقع معلوم داشته باشد خواه واقع معلوم نداشته باشد براي رفع خصومت باشد. آنجايي كه واقع معلوم دارد، نظير همان درهم ودعي و ثوب ودعي و امثال ذلك، بالأخره اين دوتا درهم كه به عنوان امانت نزد امين سپرده شد و احدهما تلف شد، بالأخره معلوم است عند الله آنكه تلف شد براي زيد است يا براي عمرو آن ثوبي كه به سرقت رفت براي زيد بود يا براي عمرو اين يك واقعه معلومي دارد و براي مال باختهها هم معلوم نيست و براي امين هم معلوم نيست و قرعه براي حل اين مشكل و رفع خصومت است در موردي كه واقع معلوم دارد. اما اگر خواستند ابتدائاً كاري را گروهي انجام بدهند كه تزاحم در داوطلبان پيدا شد، هركسي مدعي بود كه من اين كار را انجام بدهم حالا يا هر كسي خواست شانه خالي كند يا هر كسي خواست شانه زير مسئوليت خم كند يا تشاح بود يا براي رفع مسئوليت بود، به هر حال اينجا واقع معلومي ندارد، نظير اين قرعه كه فعلاً در شوراي نگهبان مطرح است، اينجا واقع معلومي ندارد كه چه كسي بايد بعد از سه سال از آن شش سال دوره اول به قيد قرعه خارج بشود، اينكه واقع معلومي ندارد. نظير همين جريان زكريا(سلام الله عليه) كه اينجا يك واقع معلومي نداشت كه چه كسي بايد سرپرستي مريم را به عهده بگيرد، البته هيچ چيزي نيست كه عند الله معلوم نباشد؛ اما خدا ميداند كه به وسيله قرعه چه كاري انجام خواهد گرفت اين را خدا ميداند؛ اما در اينجا حق با كيست و قبلاً قرار الهي چه بوده است و حكم الهي چه بوده است، اينها نيست. در جريان يونس(سلام الله عليه) آنجا طبق بعضي از نقلها احياناً يك واقع معلومي داشت كه فكر ميكردند عبد آبق را آنكه أبق، آن را بگيرند و به دريا بيندازند، لكن طبق نقلهاي ديگر كه ظاهراً آن نقلها اصح و اقوي است اين است كه آنجا هم، واقع معلوم نداشت، بنا شد اين كشتي سبك بشود با القاي يك نفر در دريا، اين واقع معلومي نداشت؛ منتها خداي سبحان ميداند قضا و قدري كه تنظيم كرده است به كجا ختم ميشود.
خروج شبهات حكميه و موضوعيه تخصصاً از قرعه
پس قرعه يك امر عقلايي است و اگر رواياتي دربارهٴ صحت قرعه آمده است[8] به عناون امضاست نه تأسيس و حدود قرعه هم عند العقلاء در تزاحم حقوق است، درموارد احكام در غير موارد احكام اينچنين نيست اگر مثلاً ابنطاووس(رضوان الله عليه) فتوا داده است كه عند الاشتباه القبله با قرعه قبله، مشخص بشود[9] و نمازگزار فقط يك نماز بخواند، اين فتوا البته نزد خود مرحوم ابن طاووس محترم است ولي فتوايي نيست كه انسان بتواند با او موافق باشد اگر علم اجمالي است برابر علم اجمالي بايد احتياط بكنند و چهار ركعت نماز بخوانند، مقتضاي علم اجمالي اين است، چون «القرعة لكل امر مجهول»[10] اينجا كه مجهول نيست، چون علم اجمالي مثل علم تفصيلي منجز تكليف است. آن وقت ادله تنجيز علم اجمالي ـ حالا يا اقتضاءاً يا علّيتاً ـ حاكم بر دليل قرعه است و همچنين در مواردي كه ترك آن اطراف واجب است، نظير اناء محرم الشربي كه مشتبه بين الانائين است [در] اينجا مجهول نيست، چون علم اجمالي مثل علم تفصيلي منجز تكليف است. بنابراين چون قرعه يك امر عقلايي است نزد همه هم بود روايتي كه آمده است «كل مجهول فقيه القرعة»[11] تاسيس نيست، امضاست تقريباً و قرعهاي كه نزد عقلاست، براي بيان قوانين يا احراز احكام؛ احكامي كه نزد خودشان هست يا براي تشخيصات موضوعات عادي نيست، بلكه فقط در موارد تزاحم حقوق است و روايات فراواني كه درباره خصوص قرعه آمده همه آنها به استثناي جريان آن شاة كه محرمةُ الاكل بود، به استثناي آن همهٴ آنها در موارد تزاحم حقوق است، بنابراين شبهات حكميه و شبهات موضوعيه تخصصاً خارجاً و نه تخصيصاً و اين قرعه به حجت خود باقي است.
اقوال مسئله
حكم فقهي استخاره
اما استخاره «فيه قولا احدهما افراط و الآخر تفريط» استخاره را مرحوم آقاي بجنوردي(رضوان الله عليه) در اين القواعد الفقهيه در باب القرعه، استخاره را نقل كردهاند از بعضيها كه بعضيها فتوا دادند به حرمت استخاره[12] ، چه اينكه فتوا دادند به حرمت تفأل به ديوان حافظ اين را ايشان در آن القواعد الفقهيه نقل كردند و خود اين بزرگوار جزء افراطيون است كه قرعه را از ادله توحيد ميشمارد، كه ميگويد اگر خدايي نبود و تنظيم روابط به عهده غيب نبود چگونه با يك قرعه مسئله حل ميشد، ايشان خيال كردند قرعه، اماره است. اين بزرگوار افراط كرد آن آقايان هم تفريط كردند، دربارهٴ استخاره هم مرحوم سيد يعني آقا سيد كاظم(رضوان الله عليه) در كتاب شريف عروه در باب حج يكي دو صفحه مقدمهٴ كتاب حج دارند، گرچه ميگويند اين دو صفحه، نوشتهٴ خود مرحوم سيد نيست [و] پسر سيد مرقوم فرمود و مانند آن ولي به هر حال در عروه است كه استخاره به قرآن با اين وضع رايج يا با تسبيحت، دليلي محكم بر او نيست[13] كه حالا مثلاً مستحب باشد انسان، در كارها استخاره كند، رجحاني داشته باشد [و] دليل معتبري باشد براي اينكه استخاره جزء سنن الهي است، اينچنين نيست البته مدارك ضعيفي وجود دارد اين را مرحوم سيد در عروه نقل ميكند آن استخارهاي كه اصل است و هي العمده، همان دعاي استخارهاي است كه امام سجاد(سلام الله عليه) در كتاب شريف صحيفه دارد كه «دعاء الاستخاره» است[14] كه اين دعا استخاره براي رفع حيرت نيست، انسان هر كاري كه ميكند خيرش را از ذات اقدس الهي بخواهد، مخصوصاً در امور مهم، كاري را كه مشورت كرد تصميم گرفت معلوم ميشود كار خوبي است آن دعاي استخاره را بخواند و وارد بشود ولي اين استخارههاي رايج، براي رفع حيرت است يعني اگر كسي مشورت كرد فكرش به جايي نرسيد، انديشه كرد مشورت كرد تأمل كرد فكرش به جايي نرسيد، براي رفع حيرت البته استخاره بكند و در مواردي هم تجربه شد و اثر خوبي هم داشت؛ اما اينچنين نيست كه ما را ترغيب كرده باشند، همانطوري كه ما را به دعا ترغيب كردهاند، همانطوري كه ما را به مناجات تشويق كردهاند ما را به استخاره ترغيب كرده باشند اينچنين نيست، ايشان ميفرمايند دليل معتبري بر استخاره به اين معنا نداريم.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ همين سيرهها از همين آقاياني است كه همين آقايان ميفرمايند كه دليل معتبري ما نداريم يعني عقلا شما ملاحظه فرموديد كه اين بزرگان فقهي، اين اساتيد را شما سؤال كنيد در سال، چند استخاره ميكنيد براي خودتان، شايد اصلاً استخاره نكنند يا يكي دوتا، اينچنين نيست كه انسان بنا را بر استخاره بگذارد كه؛ اما از آنها سؤال كنيد آن دعاي استخاره را چقدر ميخوانيد، ميگويند نوعاً ميخوانيم. اين است كه مرحوم سيد فتوي دادند[15] شما سيرههاي مرحوم سيد و اين گونه افراد را نگاه كنيد نه افرادي كه درست مسائل برايشان حل نشد، آنها دعاي استخاره را بعد از مشورت و فكر ميخوانند؛ اما خود اين استخاره «قلّما يتّفق» مگر در موردي كه انسان واقعاً متحير باشد، براي رفع حيرت چنين كاري انجام ميدهد.
مطلب ديگر آن است كه اين وصال قرعه را خود سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مرقوم فرمودند بحث مفصلي هم كردند و چون اصرار داشتند يك حرف تازهاي است؛ حرفي است كه مرحوم شيخ نگفته، مرحوم آخوند تقريباً نگفته و شاگردان اين علمين راه آنها را طي كردند. اينكه ايشان در درس روي اين بحث اصرار فراوان داشتند مدت زيادي هم بحث كردند و روايت فراواني را هم خواندند.
نظر ابوحنيفه دربارهٴ قرعه
مطلب ديگر اين است كه در كتاب قرطبي كه بحثهاي فقهي را هم احياناً ايشان مطرح ميكنند ميگويند از ابي حنيفه طبق بعضي از نقلها رسيده است كه ايشان قرعه را رد كردند قياساً علي الازلام، اينها كه تفكر قياس دارند و قياس، جزء منابع فقهي اينهاست ميگويند چون ازلام را خدا نهي كرده است فرمود ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾[16] ، ﴿وَالْأَنْصَابُ﴾ يعني بتهاي منصوب بت، بتتراشي، بتسازي، بتفروشي و امثال ذلك همه ممنوع است، چوب يا سنگي را انسان به بتفروش به اين قصد بدهد مورد اختلاف است و مانند آن، ازلام هم ممنوع است «ازلام» كه جمع «زَلم» يا جمع «زُلم» است اين زَلم يا زُلم آن تير را ميگفتند. دربارهٴ اين ازلام چند وجه است: يكي از وجوه آن است كه روي اين تيرها در جاهليت مينوشتند «امرني رَبّي» روي چهره بعضي از تيرها هم مينوشتند «نَهٰاني رَبي»[17] در چهرهٴ بعضي از چوبهاي تير چيزي نمينوشتند، آنوقت اين چوبهاي سه گانه را كه يكي امرني بود يكي نهاني بود يكي هم چيزي نوشته نبود در ظرفي ميريختند بعد اين را مخلوط ميكردند ميگرداندند وقتي ميخواستند كاري انجام بدهند در سفر يا حضر، اين چوبها را در ميآوردند اگر امرني بود انجام ميدادند، اگر نهاني بود كه ترك ميكردند و اگر نانوشته بيرون ميآمد كه دوباره همين كار را تكرار ميكردند، اين بود. اين يك نحوه تكهني به شمار ميآمد و وجه ديگري كه در تفسير ازلام گفته شد اين است كه اينها يك نحوه قِماري داشتند كه شتري را نحر ميكردند و روي چوبهاي تير كه هر كدام علامت يك دوم يا يك سوم يا امثال ذلك بود، مينوشتند و پرت ميكردند و اگر سهم كسي، چوبي و تيري در ميآمد كه يكي از اين سهام نبود او بايد پول گوشت را ميداد و ديگران بايد رايگان ميخوردند، اين يك نحو، قماري بود كه اين را تحريم كرده است دين. از ابيحنيفه نقل شد كه قرعه روا نيست «قياساً علي الازلام» طبق نقل ديگر، ايشان هم قرعه را به صحت شناختند، گفتند اينجا دست از قياس بر ميداريم عملاً بالسنة، چون در روايت آمده است كه قرعه براي هر مشتبه يا مشكلي است ما دست از قياس بر ميداريم و به قرعه عمل ميكنيم[18] ، اين دو قول از ابيحنيفه نقل شده است.
نظر فقه شيعه دربارهٴ قرعه
اما آنچه در فقه ماست اين است كه قرعه مربوط به تزاحم حقوق است و شاهدش هم دوتاست: يكي بررسي خود اين روايات فراوان[19] ؛ دوم اينكه طايفهاي از اين روايات دارد كه حاكم قرعه بزند، والي قرعه بزند «اَقرع الوالي بَينهم»[20] يا «لا القرعة لا تكون الا للامام»[21] اين رواياتي كه ميگويد قرعه، حق امام است قرعه، حق حاكم است اين نشانهٴ مسئله تزاحم حقوقي است، لذا مرحوم صاحب وسائل و ديگران در بخش قضا روايات قرعه را نقل كردهاند[22] يعني حاكم اگر يك وقت خواست در تزاحم حقوقي، مشكل را حل كند و خصومت را فيصله بدهد از قرعه استفاده ميكنند. اينكه اين روايات، در باب حقوق در قسمت قضا نقل شده است براي همان فهمي است كه اين محدثين ما از باب قرعه داشتند. بنابراين اگر در شبهات حكميه يا موضوعيه به قرعه عمل نشد، چون جا نداشت عمل بشود، نه اينكه جا داشت و اينها تخصيصاً عمل نكردند.
پرسش:...
پاسخ: «لامر مجهول» آنوقت شواهد فراوان همين رواياتي كه آمده تبيين ميكند و اينكه «القرعةُ لا تكونُ الا للامام»[23] يا «اَقْرَعَ الوالي بَينهم»[24] اينها روشن ميكند كه منظور از آن كلّ امر يعني امر حقوقي وگرنه در موارد احكام چه كار به والي و حاكم دارد در مسائل شخصي آنجا كه قبله مشتبه است چه كار به والي و حاكم دارد، اگر فتواي ابن طاووس(رضوان الله عليه) فتواي موجّهي بود كه «عند اشتباه قبله» مصلي قرعه بزند[25] و قبله را مشخص بكند چه كار به والي و حاكم دارد، با اينكه ظاهر روايات اين است كه قرعه، حق والي است «القرعةُ لا تكون الا للامام» «اَقْرَعُ الوالي بينَهم».
پرسش:...
پاسخ: حالا اينها مربوط به تزاحم حقوقي است همشان، چه كسي عهدهدار اين كودك باشد چه كسي را ما به دريا بيندازيم اينها تزاحم حقوقي است. در مسئله جريان يونس يك تشامي[26] بود كه هركدام شانه زير اين بار خالي كنند، در جريان كفالت مريم(عليها السّلام) هر كدام داوطلب بودند كه شانه زير اين مسئوليت خم كنند، اينها به تزاحم حقوق برميگردد.
پرسش:...
پاسخ: براي آن است كه خود اينها با تراضي خودشان حاضرند كه اين حقوق را حل كنند، اگر به محكمه مراجعه بكنند آن است، اگر خصومت را با همين حاضر شدن حل كنند، حل ميشود. بالأخره موردش تزاحم حقوقي است اگر ديگري بخواهد خصومت اينها را حل كند ديگري بايد حاكم باشد، اما خود متخاصمين اگر راضي شدند خصومتشان را با قرعه حل كنند مشكلي ندارد، چون قرعه براي كشف واقع نيست «كما زعمه بجنوردي»[27] اين فقيه برگوار(رضوان الله عليه) [بلكه] قرعه، براي رفع خصومت است و اين رفع خصومت خواه واقع معين داشته باشد خواه نداشته باشد، اين دو موردي كه قرآن نقل كرد واقع معيني ندارد، گرچه در باب جريان يونس عدهاي خيال ميكردند واقعه معيني داشت.
مراد از اختصام در آيه
﴿إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴾ دربارهٴ «اختصام» قرآن كريم نوع موارد اختصامي را كه نقل كرد اختصام مذموم بود؛ اما دربارهٴ ملأ اعليٰ كه اختصامي است، اختصام ممدوح است، چون در ملأ اعليٰ جا براي اختصام مذموم نيست ﴿مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَيٰ إِذْ يَخْتَصِمُونَ ٭ إِن يُوحَيٰ إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾[28] ملأ اعليٰ اگر اختصامي است در بين فرشتهها يك اختصام ممدوحي است، نظير همان تنازعي كه در بين بهشتيها در بهشت ترسيم شده است كه ﴿يَتَنَازَعُونَ﴾[29] چون در همان بخش دارد كه كأسي است ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[30] است اگر جاي عبث و بيهوده و گناه نيست پس تخاصم باطل در آنجا راه ندارد.
اشراف دائمي امام زمان(عج) بر اعمال انسانها
حالا تتمه بحث را به جريان حضرت حجت(سلام الله عليه) را كه امشب ميلاد مبارك آن حضرت است تبديل ميكنيم، به هر حال امشب از شبهايي است كه احتمال قدر است، چون نيمه شعبان محتملاً شب قدر هم است و برخي از اعمال شب قدر در نيمه شعبان هم شايسته است و شايد اين ناظر به آن باشد كه تقدير امور درجات و مراتبي دارد كه اول از نيمه شعبان شروع ميشود و بعد در ليالي ماه مبارك رمضان يكي پس از ديگري تثبيت ميشود تا آن آخرين ليله كه مثلاً شايد شب 23 ماه مبارك رمضان باشد و حضرت (ارواحنا فداه) كه به دنيا ميآيد در حقيقت همهٴ مقدرات، با ميلاد آن حضرت تنظيم و تدوين خواهد شد، كل عالم را بالأخره او بايد اداره كند و اگر ما در موالد ساير ائمه جشن ميگيريم براي آن است كه خاطره سالروز ولادت آنهاست؛ اما درباره حضرت، چون حي و حاضر است و به همه كارهاي ما واقعاً اشراف و احاطه دارد، همانطوري كه جان ما بر بدن ما مسلط است امام، جان جانان است يعني به حق باخبر است، نه اينكه اعمال ما را هفتهاي دوبار به حضور اينها عرضه كنند ـ دوشنبه و پنج شنبه ـ آن دوشنبه و پنج شنبه يك سان عمومي يا عرضه عمومي است وگرنه در روايات عرض اعمال دارد كه «كل صباح و مساء» اعمال را به حضور حضرت ارائه ميدهند؛ هر صبح و شام يعني دائماً، همانطوري كه جان ما از جسم ما باخبر است كه چه بر جسم ما ميگذرد، وجود مبارك آن حضرت از جان ما با خبر است، همانطوري كه جان ما بر جسم ما مستحضر است يعني او در درون جان ماست امام اينچنين است واقعش اينچنين است.
معرفت نداشتن به امام زمان(عج) نشانه حيات جاهلي انسان
لذا اگر كسي امام خود را نشناخت، مرگش مرگ جاهليت است: «مَن ماتَ و لَم يَعْرفُ اِمٰامَ زَمَانِه مٰاتَ مَيْتَةً جٰاهِليةً»[31] و مرگ علي وزان حيات است اگر مرگ، مرگ جاهليت است يعني حيات هم حيات جاهليت است، اينطور نيست كه حيات، حيات معقول باشد مرگ، مرگ جاهلي باشد، چون مرگ عصاره حيات است و اگر مرگ، مرگ جاهلي بود معلوم ميشود كه حيات، حيات جاهلي است اين تعبير «مٰاتَ ميتة جٰاهِليةَ» در موارد ديگر هم آمده است، نظير «مَن مٰاتَ بغيرِ وصيةٍ» اما آن نفي كمال است اين نفي حقيقت، نظير همان دو تعبيري كه در كتابهاي فقهي راجع به صلات آمده است يكي «لاٰصَلاٰةَ لِجارِ المسجدِ إلاّ في مَسْجِده»[32] است، يكي «لاٰصَلاٰةَ إلاّ بفاتحةِ الكتابِ»[33] «لاٰصَلاٰةَ إلاّ بفاتحةِ الكتابِ» نفي حقيقت است كه كسي عمداً فاتحة الكتاب را ترك كند نماز نخوانده است يا «لاٰصَلاٰةَ إلاّ بطَهُورٍ»[34] صلات، بدون طهارت حاصل نميشود؛ اما اگر گفته شد «لاٰصَلاةَ لجارِ المسجدِ الاٰ في المسجد» آنجا بر نفي كمال هم شده است بر اساس قرائن ديگري هم كه هست، اين مسئله «مَن مٰاتَ بغيرِ وصيةٍ مٰاتَ ميتةَ جاهليةً»[35] احياناً بر نفي كمال حمل ميشود؛ اما «مَن مٰاتَ و لَم يَعْرف اِمٰامَ زَمٰانه ماتَ ميتةً جاهليةً»[36] اين بر نفي حقيقي است يعني حقيقتاً اين شخص در جاهليت زندگي كرده، وقتي زندگي او زندگي جاهلي بود، مرگ او مرگ جاهلي است و جاهلاً هم محشور ميشود.
انتظار فرج جزء بهترين عبادات
انتظار فرج آن حضرت (ارواحنا فداه) از بهترين عبادات است. يك وقت در بحثهاي گذشته درباره كيفيت انتظار، حديثي كه مرحوم محدث قمي در كتاب شريف سفينه از بحار است البته، در جلد دوم سفينه نقل كردند خوانده شد آنجا در باب «هديٰ» كلمه هديٰ وقتي به القاب مطهر آن حضرت ميرسند كه مهدي است به اين مناسبت، بعضي از روايات مربوط به حضرت حجت(سلام الله عليه) را نقل ميكنند آنجا ميفرمايند از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه انتظار ظهور حضرت به چيست يا خود حضرت انتظار را دارند معنا ميكنند، ميفرمايند: «لِيُعِدَّنَّ اَحَدُكم لِخروج القائم ولو سَهْماً»[37] ؛ شما اگر خواستيد منتظر آن حضرت باشيد قبل از آمدن آن حضرت خودتان را آماده كنيد ولو يك تير، خب. اگر انسان تيراندازي نكند تير فراهم نكند با نيروي نظامي و انتظاميآشنا نباشد، خلاصه مرد جنگ نباشد اين نميتواند بگويد من منتظر حضرتم، ظهور معنايش اين است و اين دعاي نوراني كه در شبهاي ماه مبارك رمضان خوانده ميشود كه «و قَتْلاً في سبيلِكَ مع وليِّكَ فَوّفقَ لنا»[38] هم اين را در بر دارد. خلاصه آن كس كه ميگويد امام زمان بيايد و اصلاح بكند و خودش اهل جنگ نيست و با آموزش نظامي آشنا نيست كه آن منتظر حضرت نيست، آن منزوي از حضرت است؛ ميخواهد حضرت بيايد رايگان مشكل را حل بكند وگرنه انتظار ظهور آن حضرت، طبق اين روايتي كه مرحوم محدث قمي در سفينه از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرده است[39] با خلاصه، تيراندازي و آشنايي با مسائل جنگ حل ميشود. يك بسيجي انتظارش براي ظهور حضرت خيلي بيش از ديگران است، او هميشه آماده است وگرنه انتظار به اين معنا كه حضرت بيايد خودش مسئله را حل كند اينطور نيست.
انجام اعمال به نيابت از امام زمان(عج) و اهداء ثواب به عترت طاهره
شما آقايان كه واقعاً از سربازان راستين آن حضرت هستيد، اين تعهد را با حضرت داشته باشيد كه كارهايي كه واجب عيني براي شماست كه خب هست كه نيابت بردار نيست، كارهايي كه نيابتبردار است و ميشود به نيابت كسي انجام داد بنايتان بر اين باشد كه همه اين كارها را راساً و رسماً به نيابت از آن حضرت انجام بدهيد و ثواب اين نيابت را به ارواح عترت طاهره(عليه السّلام) اهدا كنيد و توقع نداشته باشيد، چون توقع داشتن سطح انسان را و سطح اين نائب و مُهْدي را پايين ميآورد وقتي آدم توقع داشت خواهشش محدود ميشود كه مثلاً خانهاي، فرزندي، زندگي، مالي، علم محدودي يك چنين چيزهايي بالأخره ميخواهد، چون توقع ما به اندازه درك ماست، پيشنهاد ندهيم اولاست چون «سجيتُكُم الكرم»[40] اصلاً شايسته نيست انسان بگويد ما از شما اين را ميخواهيم يا آن را ميخواهيم، اينطور روا نيست. ثواب اين نيابت را هم به ارواح خود طيبه و طاهره(عليه السّلام) اهدا كنيد و چيزي از اينها نخواهيد، منتظر باشيد اينها خودشان چيزهايي را ميكنند. آن وقت اعطا آنچه را كه اينها اعطا كردند ماندني است، گاهي ميبينيد فرزندي به آدم ميدهند كه اين فرزند مايهٴ شرف اسلام و مسلمين ميشود در شرق و غرب، انسان تعجب ميكند كه فلان شخص چرا چنين فرزندي پيدا كرده است يا اثري خداي سبحان به انسان مرحمت ميكند كه ماندني است، انسان تعجب ميكند كه چطور در بين همه افراد فلان شخص موفق شد اين اثر را پيدا كند. اين است كه چون «عٰادَتُكُم الاحسان و سجيتكم الكرم»[41] روا نيست كه انسان از آنها چيزي بخواهد. يك وقت يك مشكل خاصي دارد خب، بالأخره اين مشكل را با اينها در ميان ميگذارد و از اينها طلب ميكند؛ اما اين كارهاي مستمري و روزمره كه برنامه روزانه اينهاست اين برنامه روزانه را براين بگذارد كه چيزي نخواهد، البته آنها چون اهل كرماند خودشان ميدانند ما اگر پيشنهاد بدهيم كه به ما اين بدهيد آن بدهيد اين ميشود محدود؛ اما اگر بگوييم هر چه خودتان خواستيد بدهيد به اندازه خودشان ميدهند نه به اندازه ما؛ هم ظرفيت ميدهند هم قابليت ميدهند و هم اينكه به ما ميدهند اين به شخص نيست گاهي به يك شخص ميدهند و ظهورش در يك كل جامعه هست در حقيقت، به كل جامعه كه دادند به آن شخص دادهاند. همين زكريابنآدم كه در شيخان مدفون است از شاگردان امام هشتم(سلام الله عليه) است. به حضور استادش امام هشتم عرض كرد كه هم دورههاي من آن رجال سابق قم آنها رحلت كردند الآن عدهاي روي كار آمدند با من هماهنگ نيستند، جوانند وضع من با آنها فرق ميكند من اجازه ميخواهم از قم بروم بيرون، فرمود نه تو در قم باش خداي سبحان به بركت تو، عذاب را از مردم قم برميدارد، همانطوري كه به بركت قبر پدرم باب الحوائج عذاب را از مردم آن منطقه برميدارد[42] . اين بركت، كم نيست كه كسي در شهري دفن بشود و آن شهر بشود مجراي بركت، بسياري از شما اهل منطقههاي خوش آب و هوا هستيد اين را تجربه كرديد كه انسان در قم مطلب را بهتر ميفهمد يا نه، با اينكه آب و هواي اين شهر آب و هواي گوارايي نيست، شما اين معنا را تجربه كرديد كه انسان در قم مطلب را بهتر از جاي ديگر ميفهمد يا نه، اينچنين نيست كه حالا چون ده نفر اينجا جمع شدند يا فردا روز درسي است نه، اين خصوصيت براي حرم اهلبيت بودن است، براي بزرگاني كه اينجا دفناند براي اين دختر گرانقدر باب الحوايج است اينها بركاتي است كه ميدهند، آنگاه همهٴ اينها شاگردان يك نفر به حساب ميآيند، نبايد گفت كه مگر ما ظرفيتمان چقدر است گاهي همهٴ افراد را، جاي شاگردان يك نفر قرار ميدهد خدا، اينها مجاري فيض ميشوند براي ظهور فيض از يك، نفر اين است كه اين كارها را انسان به عنوان رابطه مستقيم با حضرت داشته باشد.
حضرت حجت(عج) رابطهٴ فيض انسان و پروردگار
گذشته از آنكه ما مديون آن حضرتيم، حالا صرف نظر از اينكه «بيُمنه رُزقَ الوَري و بِوجودِهِ ثَبَتَتِ الارض والسماء»[43] كه مرحوم سيد حيدر معروف اين را در آن كتاب شريف جامع الاسرار نقل كردند، اين جمله «بيمنه رزق الوريٰ» را، گذشته از اين ما بالأخره، به حسب ظاهر هم كه باشد جزء مرتزقه آن حضرتيم، به نام مبارك آن حضرت داريم زندگي ميكنيم، مردم اگر به حوزههاي علميه ميپردازند براي اين است كه مردم مولاي خود را ولي عصر ميداند، شما مكرر در مكرر در پيامهاي امام نامههاي امام سخنان امام شنيديد كشور، كشور ولي عصر است «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» را كسي ميگويد كه بالأخره در اين عصر، شرق و غرب را به زانو در آورده و آنها همه رويش حساب ميكردند يعني يك آدم عادي نبود، چون اينها خيلي رويش حساب كردند. اين براساس اعتقاد كامل، با تمام هستياش در آن گفتارها نوشتارها پيامها ميگفت «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» كل عالم را يك انسان كامل دارد ميگرداند. سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) ميگفت اين پرفسور هنري كُربن ميگفت وقتي من در دانشگاه سربن فرانسه، اين كنفرانس را ارائه كردم كه در بين همه ملل روي زمين تنها شيعه است كه يك مكتب حياتبخش و قابل عرضه دارد همهٴ حضار، چشم باز كردند، دهن باز كردند، من را ميديدند حرف من را گوش ميدادند كه من گفتم شيعه كسي است كه ميگويد رابطه انسان و خدا هرگز قطع نميشود و همواره از خود انسانها از نوع انسان يك انسان كاملي كه ولي الله مطلق است بين خلق و خالق هست، اين نوع رابطهاش با آن وليّ به واسطه خدا برقرار است. عدهاي قائل به مهدي موعودند؛ اما اين خصيصه شيعه است كه به مهدي موجود موعود قائل است وگرنه مهدي موعود را خيليها قائلاند، نوع فِرَق اهل سنت قائلاند ديگران هم قائلند كه كسي در آخر الزمان خواهد آمد به نام مهدي و جهان را پر از عدل و داد ميكند؛ اما خاصيه شيعه اين نيست، شيعه قائل به مهدي موجود موعود است كه «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» مرحوم علامه ميفرمودند كه كُربن ميگفت كه وقتي ما اين حرف را گفتيم كه شيعه ميگويد رابطه انسانها با خدا همواره به وسيله انسان كامل حي حاضر زنده است اينها تعجب كردند و آنهايي هم كه الآن ـ مخصوصاً بعد از انقلاب ـ راهشان را به اسلام باز كردند، همان راه دل بود و راه معرفت اگر دربارهٴ بحثهاي عقلي احياناً خدشهاي داشته باشند، در مسائل عرفاني و معرفتي و راه دل بيخدشه ميپذيرند.
«و الحمد لله رب العالمين»