درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

68/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 38 الی 41

 

﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء ِ﴾﴿38﴾﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَي مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ﴾﴿39﴾﴿قَالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ﴾﴿40﴾﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴾﴿41﴾

 

شاهد كردن امر خارق العاده از جانب زكريا

از كلمهٴ ﴿هُنالِكَ﴾ روشن مي‌شود كه يك امر خارق عادتي مشهود زكريا(عليه السّلام) شد تا زمينهٴ دعا را فراهم كرد. آن امر خارق عاده يا مشاهدهٴ رزق بود كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾[1] يا علل و عوامل ديگر، يك امر خارق عاده‌اي بود. لازم نيست كه ميوهٴ تابستاني در زمستان يا به عكس يافت بشود، اگر روايت هم چنين چيزي را هم بيان كرد[2] به عنوان ذكر مصداق است ولي نمي‌شود آن‌طوري كه در المنار آمده است ذكر هرگونه خارق عادت را انكار كرد. از اين آيه به خوبي استفاده مي‌شود كه يك امر غير عادي مشهود زكريا(عليه السّلام) شد، لذا او زمينهٴ دعا را مناسب ديد و دعا كرد.

مناجات زكريا با پروردگار نافي احتمال بشارت از سوي شيطان

مطلب بعدي آن است كه در تمام اين فرازها و جمله‌ها زكريا به عنوان ربِ با خدا مناجات مي‌كند و در هيچ يك از اين مناجاتها، جا براي احتمال خلاف و همچنين ترديد نيست. وقتي دعا مي‌كند با خداي خود مناجات مي‌كند، وقتي بشارت را دريافت مي‌كند از فرشته‌ها دريافت مي‌كند، وقتي اين امر را شگفت انگيز مي‌داند باز با خدا سخن مي‌گويد وقتي نشانه، طلب مي‌كند باز با خدا سخن مي‌گويد. اين بيانها براي آن است كه ديگر هرگز زكريا احتمال خلاف نمي‌داد تا اينكه آيت طلب كند و براي او روشن بشود كه اين بشارتي كه دريافت كرد كلام شيطان است ـ‌معاذالله‌ـ يا كلام ملائكه است و اين اصل، در بحثهاي بعد ظاهرتر مي‌شود.

دليل تأنيث ﴿نَادَتْهُ﴾ و بررسي احتمالات مختلف در معناي حَصُور

مطلب سوم اين است كه اين كلمهٴ ﴿نَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ كه به صورت مؤنث ذكر شده است به اعتبار كلمهٴ جماعت يا جمعيت و مانند آن است، نه براي تأنيث وگرنه در قرآن كريم هم بالصراحه انوثت فرشته‌ها نفي شد و هم تعبير جمع مذكر سالم دربارهٴ ملائكه‌ها آمده است ﴿وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ﴾[3] يا ﴿وَالْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ﴾[4] اين آيات همه‌اش به عنوان ضمير جمع مذكر سالم، دربارهٴ ملائكه تعبير شده است.

مطلب سوم آن است كه اين كلمهٴ ﴿مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً﴾ اين حصور به چه معناست؟ امام رازي مي‌فرمايد كه اين حصور يعني بدون همسر و اصحاب ما به اين آيه استدلال كردند كه ترك نكاح، افضل از نكاح است. پس نكاح جايز است; اما تركش افضل [كه] به همين آيه استدلال كرده‌اند كه فضيلتي براي يحيي(سلام الله عليه) ياد شده است و چون در شريعت آنها اين حصور بودن به عنوان يك فضيلت مطرح شد، همين مطلب را در شريعت خودمان استصحاب مي‌كنيم «و أمّا المعقول فهو أنّ الأصل في الثابت بقاؤه علي ما كان و النسخ علي خلاف الأصل»[5] از اينجا معلوم مي‌شود كه جناب امام رازي استصحاب را بر بناي علما حجت مي‌داند، نه به استناد «مَنْ كانَ علي يقينٍ فَشَكَّ فَلْيَمْضِ علي يَقينِهِ»[6] يا نصوص ديگري كه اين مضمون را تأييد مي‌كند. اما آن استدلالشان تام نيست چه رسد به استصحاب [اما] آن استدلال تام نيست. چون حصور ظهور روشني درباره بدون همسر بودن ندارد كه حصور يعني بي‌همسر، اين‌چنين نيست [بلكه] حصور يعني قدرت ضبط دارد مي‌تواند غرايز و اميال را محاصره كند و محصور كند و اين تقريباً مرادف عفيف خواهد بود و ثانياً بر فرض حصور به معناي بي‌همسر باشد اين جزء فضيلت مشترك براي شرايع سابق نيست، زيرا همهٴ انبيا گذشته همسر داشتند. زكريا(سلام الله عليه) و همچنين آبا و اجداد يحيي(سلام الله عليه) يعني حضرت ابراهيم و انبياي ابراهيمي‌، همسر داشتند و انبياي اولواالعزم بعدي هم همسر داشتند تا برسد به وجود مبارك خاتم(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) پس نمي‌شود گفت اين حصور يعني بي‌همسر بودن افضل از همسر داشتن است وگرنه لازمه‌اش اين است كه همهٴ انبيا بر خلاف افضل رفتار كرده باشند و اگر حصور به معناي بي‌همسري است، نظير يك فضيلت خاصه‌اي است كه براي بعضي از انبيا آمده، اين جزء مختصات يك پيامبر خواهد بود اين نه در يك شريعت جزء يك شريعت نيست اگر هم جزء فضيلت باشد فضيلتي است مخصوص به بعضي از انبيا نه فضيلت براي آن شريعت باشد، نظير اينكه براي پيامبر اسلام(عليه آلاف التحية و الثناء) يك سلسله خصايص فقهي هست. خب، چطور حصور بودن فضيلت است، در حالي كه براي پيامبر اسلام كه افضل انبياست تسع زوجات حلال است و جزء مختصات اوست. پس اولاً معلوم نيست حصور به معناي بي‌همسر باشد و ثانياً اگر هم باشد اين مخصوص خود يحيي است نه براي آن شريعت.

بررسي استدلال فخررازي در افضل بودن ترك تزويج در اسلام

مطلب بعدي آن است كه البته اگر براي آن شريعت باشد كه نيست، مي‌شود به ادلهٴ لفظي استدلال كرد و اگر ادلهٴ لفظي كافي نبود، نوبت به استصحاب برسد. خود امام رازي به دليل لفظي استدلال كرده است، [7] غير از استصحاب. دليل لفظي همان است كه در سورهٴ «انعام» و مانند آن آمده است كه خدا وقتي بسياري از انبيا را نام مي‌برد به رسول خدا(عليه السّلام) مي‌فرمايد كه اين انبيا يادشده ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾;[8] تو هم به هدايت اينها اقتدا كن راه اينها را طي كن، نفرمود «فبهم اقتده» تو به انبياي سلف اقتدا كن، بلكه فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ يعني آن هدايت و ديني كه از طرف خدا، نصيب انبياي سلف شده است تو هم به همان هدايت اقتدا بكن كه رسول خدا اقتدا به هيچ پيامبري نكرده [بلكه] اقتدا به ديني كرده كه براي همه آمده است ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ اين استدلالي است كه امام رازي كرده. خب، خود اين استدلال در خود همين اين دليل، دليل لفظي نشانهٴ آن است كه ازدواج افضل است نه تركش افضل براي اينكه آن هدايي كه انبيا سلف بر آن هدا بودند تزويج بود نه ترك تزويج چون ايشان مي‌خواهد به دو دليل ثابت كند كه در شريعت ما هم ترك تزويج افضل است يكي دليل نقلي; يكي هم استصحاب. بعد از اينكه حصور به معناي بي‌همسر هست بر اين مبناي مفروض، آن‌گاه هم به دليل لفظي تمسك مي‌كنند هم به دليل استصحاب (به اصل) دليل اماره و آن ظاهرش همين آيهٴ ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ است، استصحابش هم كه معلوم است. اشكالي كه بر جناب امام رازي وارد است اين است كه همين آيه دليل است بر اينكه ازدواج افضل است نه تركش، براي اينكه اين آيه دارد كه شما به آن هدايتي كه انبياي سلف با آن هدايت مي‌زيستند اقتدا كنيد. خب، انبياي سلف كه با اصل ازدواج زندگي كرده‌اند نه با حصور بودن پس اين دليل لفظي برخلاف دلالت مي‌كند البته ساير ادله لفظي دلالت مي‌كند و همين دليل لفظي هم دلالت مي‌كند كه سيرهٴ انبيا سلف براي ما حجت است، نيازي به استصحاب نيست [ولي] اگر شك كردين نوبت به استصحاب مي‌رسد و اما استصحاب راه اساسي‌اش همان آن ادله لفظيه است، گرچه خود استصحاب اصل است و اماره نيست; اما دليل او اماره است يعني آن ادله لفظيه است بناي عقلا به اين صورت نيست كه «ابقاء ما كان علي ما كان» باشد و آن ادله لفظيه البته براي اعتماد و اعتبار استصحاب كافي است.

پرسش:...

پاسخ: استصحاب به حكم شريعت سابقه، چون اصل كلي اين است كه آنچه براي آنها آمده حق است و ما به حقانيت آنها ايمان داريم بعضي از اين امور هم نسخ شده است، ما اگر نتوانستيم به آن عام مخصص تمسك بكنيم دربارهٴ حكمي‌ شك كرديم كه آيا نسخ شده يا نه، بقاي او را و حقانيت او را استصحاب مي‌كنيم.

پرسش:...

پاسخ: همين حضرت يحيي كه اول كلام است كه اين ﴿حَصُوراً﴾ آيا دلالت بر بي‌همسري دارد يا نه و بر فرض هم باشد برخلاف سيرهٴ همهٴ انبيا سلف است، معلوم مي‌شود «قضية في واقعه» اين جزء مختصات يك پيامبر است.

پرسش:...

پاسخ: همهٴ انبيا سلف، افضل از حضرت يحيي چه قبل و چه بعد ازدواج كردند ديگر.

مراد از صلاة در آيه

مطلب بعدي آن است كه ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ﴾ اين گفت وگو در حال نماز انجام گرفت. در تفسير المنار آمده است كه ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ﴾ منظور از اين صلات، همان دعاست يعني در حيني كه مشغول دعا بود و عرض كرد: ﴿رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ و مبسوط‌ترش در سورهٴ «مريم» هست [كه] در حين دعا فرشته‌ها جواب دادند كه ﴿أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ﴾ و منظور از اين ﴿قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ﴾ يعني «قائمٌ يدعوا» منظور از صلات، همان دعاست. البته بر دعا عبادت اطلاق مي‌شود ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾[9] آن آيه در سياق و سخن دعاست. در آن آيه اين‌چنين آمده است آنها كه از عبادت خدا كبر مي‌ورزند كه منظور از دعاي خدا استكبار دارند، دعا مصداق عبادت است و عبادت بر دعا اطلاق مي‌شود و مانند آن; اما ما هيچ دليلي نداريم كه بگوييم منظور از ﴿يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ﴾ يعني «يدعوا»، با اينكه صلات به عنوان يك عبادت رسمي‌آنجا رواج داشت و اصولاً آن معبد جاي نماز بود، اين نماز را كه همهٴ انبيا داشتند و حضرت عيسي(سلام الله عليه) هم كه مي‌گويد: ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾[10] . نماز يك امر بين الرشد بود در اديان سلف و حضرت عيسي هم دارد به اينكه ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾[11] در آغاز وحي‌يابي موساي كليم هم آمده است ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾[12] در همان مناجاتهاي اوليه وقتي موساي كليم وحي را تلقي مي‌كند، خدا مي‌فرمايد: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾ براي اثبات اينكه نماز در شرايع انبياي سلف بود، نيازي به دليل نيست تا جناب امام رازي بگويد پس اين آيه دليل است بر اينكه نماز در شرايع قبلي بود; اما دليلي هم نيست كه منظور از اين صلات، دعاست كه المنار مي‌گويد. ﴿قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ﴾ يعني نماز مي‌خواند، البته در نماز دعا هم هست; اما منظور از اين ﴿يُصَلِّي﴾ «يدعوا» است [و] اين حدسي كه ايشان زدند مبرهن نيست.

دلالت كلمه (ربِّ) بر يقين زكريا(عليه السلام) بر تخاطب با پروردگار

خب تمام اين جمله‌هايي كه زكريا دارد اين ربِ ربِ همه حرفها با خداست ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ﴾ اين سؤال را كرده جواب شنيده ﴿قَالَ كَذلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ﴾ آن‌گاه وقتي عرض كرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً﴾ ما بگوييم اين براي آن است كه از خدا دارد طلب مي‌كند كه اگر من بخواهم تشخيص بدهم اين بشارت از ناحيه فرشته‌هاست نه از القائات شيطاني شما نشانه‌اي براي من ذكر بكنيد. لازمه‌اش اين است كه اين با يك مشكوك المستمع روبه‌روست يعني تو اگر رب هستي و اين حرفها را توي رب مي‌گويي نشانه‌اي بياور، چون همهٴ اين حرفها را با ربّ خود در ميان مي‌گذارد ﴿رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً﴾ يعني خدايا تو براي من نشانه قرار بده اگر كسي شك دارد كه مستمعش رب است يا غير رب و گوينده‌اش رب است يا غير رب ديگر با ضرس قاطع نمي‌گويد ﴿رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً﴾ كه بايد بگويد تو كه اين حرف را مي‌زني ربّي براي من نشانه قرار بده، ظاهر اين تعبيرات همه اين است كه به ضرس قاطع با خدا دارد سخن مي‌گويد.

نظر علامه طباطبائي در تفسير ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً﴾

خب ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً﴾ اين را با خداي خود در ميان گذاشت نه اينكه به يك مستمع مشكوك، لذا آنچه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در اوايل سورهٴ مباركهٴ «مريم» احتمال دادند كه اين براي آن باشد كه بفهمد شيطاني نيست و فرشته‌ها آوردند، آن معنا را تقريباً در چند صفحه بعد جبران كردند در همان سورهٴ «مريم» بعد از شرح اين قسمت از آيات، قصهٴ حضرت زكريا را عنوان مي‌كند، قصهٴ حضرت يحيي را عنوان مي‌كند، مي‌فرمايند «قصة الزكريا(عليه السّلام)» بعد «قصة يحيي(عليه السّلام)» عصارهٴ آنچه قرآن درباره اين بزرگان بيان كرده است ‌[را] ذكر مي‌كنند در آن فصلي كه دارد قصهٴ زكريا را از زبان قرآن استنباط مي‌كند، مي‌فرمايد كه زكريا اين‌چنين بود و آن حالات را در مريم مشاهده كرده و علاقه‌اي به فرزند پيدا كرده و با خدا در ميان گذاشت و فرشته‌ها به او بشارت دادند و او براي حصول طمأنينه، از خداي سبحان، آيت طلب كرد و امثال ذلك يعني چند صفحه بعد وقتي كه دارد خلاصهٴ قصهٴ زكريا را ذكر مي‌كند، اين مسئلهٴ ﴿رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً﴾ را به وزان ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي﴾[13] معنا مي‌كند. [14]

دليل درخواست آيت از جانب زكريا

مطلب بعدي آن است كه در بحث قبل اشاره شد كه اين آيت، آيت تكويني است نه تشريعي و به عنوان بشارت هم هست نه به عنوان كيفر كه برخي پنداشتند پس نمي‌شود اين را هم جزء نكات ذكر كرد كه نكتهٴ ديگري در آيه هست و آن اينكه خداوند براي اينكه زكريا گرچه خلاف شرع نكرد، معصيت كبيره نكرد، معصيت صغيره نكرد، كار مكروه نكرد ولي ترك اولايي كرد اين اصرار او ترك اولاست، خداي سبحان براي تنبيه او كه چرا اين ترك اولا را كرده است زبانش را بند آورد اين روا نيست، براي اينكه صدر و ساقه اين قصه با كرامت همراه است ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً قَالَ آيتكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾. اين گونه از بشارت خواهي و معجزه طلبي سابقه داشت و آيت نخواستند هيچ‌كدام از آنها، آيت طلب نكردند. در جريان حضرت ابراهيم در سورهٴ «حجر» آمده است كه آيهٴ 53 به بعد ﴿قَالُوا﴾ فرشته‌ها به حضرت ابراهيم گفتند: ﴿لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلاَمٍ عَلِيمٍ ٭ قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَي أَن مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ٭ قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ ٭ قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ يعني فرشته‌ها گفتند جز ضالين كسي نااميد نيست. ابراهيم هم فرمود كه من كه مهتدي هستم سخن از نااميدي نيست، سخن از استبعاد نيست [بلكه] سخن از اعتراف به شگفت‌انگيز بودن جريان است بدون اينكه آيت طلب كند.

در سورهٴ «هود» همين جريان دربارهٴ همسر حضرت ابراهيم بازگو شد ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ﴾ يعني فرشته‌ها كه آمدند با ابراهيم(سلام الله عليه) سخن مي‌گفتند، همسر او ايستاده بود ﴿فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا﴾; خدا مي‌فرمايد ما به وسيله فرشته‌ها به همسر ابراهيم بشارت داديم [و] گفتيم تو مادر مي‌شوي و خدا به تو اسحاق مي‌دهد و اسحاق هم بزرگ مي‌شود فرزندي به اسحاق خواهيم داد به نام يعقوب ﴿فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ﴾، ﴿قَالَتْ﴾; همسر ابراهيم گفت: ﴿يَا وَيْلَتَي أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذَا لَشَي‌ءٌ عَجِيبٌ﴾[15] اين به عكس تعجب زكرياست، زكريا مي‌گويد من فرتوت و كهنسالم و همسر من هم عاقر است، اينجا زن ابراهيم مي‌گويد من خودم عجوز و كهنسال و فرتوتم همسر من هم كه پير است ﴿إِنَّ هذَا لَشَي‌ءٌ عَجِيبٌ﴾ فرشته‌ها به همسر حضرت ابراهيم گفتند: ﴿أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾; شما از امر خدا و كار خدا تعجب مي‌كنيد، در حالي كه كرامتهاي فراواني خدا به شما داد ﴿أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ﴾;[16] شما كه بركات غيبي فراواني ديديد چه جا براي تعجب و هيچ كدام از اينها آيت طلب نكردند، معلوم مي‌شود اين آيت، طلب كردن زكريا(سلام الله عليه) براي آن نبود كه مثلاً شكي داشته ـ‌معاذالله‌ـ آن هم در دوران پيري نبوتش كه مكرر فرشته‌ها آمدند حرف آوردند، آن حرف فرشته‌ها را شنيده بعد تازه در آخر عمر شك كرده باشد، اين‌چنين نيست و مي‌شود براي شكر كه من بفهمم چه وقت اين حادثه اتفاق مي‌افتد كه شاكر باشم.

آيت الهي بودن ز كريا(عليه السلام) و مقايسه آن با آيتهاي ديگر

آن‌گاه در جواب شنيد ﴿آيتكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ گاهي خود شخص بتمامه مي‌شود آيت، گاهي عضوي از اعضاي بدن او مي‌شود آيت و اين آيتها گاهي به عنوان تجليل است گاهي به عنوان تحقير، آنجا كه خود شخص آيت است و به عنوان تجليل است، نظير جريان حضرت مريم، نظير جريان حضرت عيسي كه خدا مي‌فرمايد: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾;[17] شما را ما معجزه جهاني قرار داده‌ايم كه خود شخص مي‌شود آيت الله، با تجليل يا جريان ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ﴾ بعد كه فرمود: ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ آنجا فرمود خداي سبحان ﴿وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ﴾;[18] تو آيت الله بشوي با تجليل همراه است كه خود اين شخص مي‌شود آيت حق. گاهي شخص آيت حق مي‌شود به عنوان تحقير و توبيخ، نظير آنچه دربارهٴ فرعون آمده است كه ﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً﴾[19] يعني پيكر تو آيت حق باشد، تو را ما به دستور خودمان به آبها گفتيم كه در كنار و ساحلي بيندازد كه فرو نروي و به همراه آب نروي تا آيت براي ديگران باشي گاهي عضوي از اعضاي بدن آيت قرار مي‌گيرد، نظير همين جريان زكريا(سلام‌الله عليه) كه فرمود: ﴿آيتكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ فرق اين قسمت با قسمتهاي ديگر اين است كه آن قسمتهاي ديگر آيتي جهاني است و هركس ببيند باخبر مي‌شود، چه دربارهٴ حضرت عيسي و مريم(سلام الله عليهما) چه درباره فرعون پليد، بالأخره ديگران كه ببينند مي‌شود آيت، اما درباره حضرت زكريا تا ايشان تبيين نكنند ديگران باخبر نمي‌شوند، چون صرف حرف نزدن آيت نيست، ديگران ببينند كه اين مشغول ذكر حق است مي‌تواند ذكر بگويد ولي حرف نمي‌زند، اين را احساس نمي‌كنند كه به عنايت الهي است و زكريا قدرت حرف ندارد تا خودش بيان كند يا با علل و عوامل ديگر تبيين بشود وگرنه صرف حرف نزدن او با اينكه ذكر مي‌گويد و تسبيح گوي حق است آيت بودن را ثابت نمي‌كند، لذا فرمود: ﴿آيتكَ﴾ كه تو بفهمي ‌كه اين كار چه موقع واقع مي‌شود يك نشانهٴ اختصاصي است براي خود تو ﴿آيتكَ﴾ آن هم عرض كرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً﴾ كه من بفهمم چه موقع دارم پدر مي‌شوم فرمود: ﴿آيتكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ﴾ اين مي‌شود آيت اختصاصي، اين مي‌بيند كه مي‌خواهد حرف بزند نمي‌تواند ولي بخواهد تسبيح بگويد مي‌تواند ﴿أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ اين رمز اگر اشاره باشد و اين اشاره را هم كلام بگويند، استثنا متصل است و اما اگر رمز اشاره هست و اين اشاره رمزي را كلام نمي‌گويند استثنا، منقطع است ﴿أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾.

نامحدود بودن ذكر حق

بعد فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴾ البته ذكر ربّ نسبت به ديگران هم با كثرت امر شده است ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾[20] كه اين در تفسير هم آمده ظاهراً در بعضي روايات هم هست كه همه چيز محدود است مگر ذكر حق يعني نماز مشخص است كه ركعات واجب و مستحبش چقدر است، حج مشخص است، عمره مشخص است، روزه مشخص است و تنها چيزي كه نصاب معيني ندارد ذكر حق است ياد حق در دل و نام حق بر لب، اين حدي ندارد ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً﴾.

منظور از تسبيح در آيه

اينكه فرمود: ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴾ گفتند صوناً عن التكرار منظور از اين تسبيح نماز است نه ذكر چون اگر منظور از اين تسبيح ذكر باشد با آن جملهٴ قبلي كه فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً﴾ مي‌شود تكرار چون اين ﴿سَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴾ اگر منظور اين باشد كه بامداد و شامگاه يعني صبح تا شام به ذكر حق مشغول باش اين همان تكرار ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً﴾ است و اما اگر منظور ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴾ يعني طرفي النهار به ذكر حق مشغول باش مشمول همان ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً﴾ است ديگر نيازي به بازگويي بعدي ندارد ولي اگر منظور صلات باشد في طرفي النهار ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ﴾ اين تكرار نيست كه منظور از تسبيح همان صلات باشد و اطلاق تسبيح برصلات شده، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «طه» اين‌چنين آمده است; آيهٴ صد و سي‌ام اين است ﴿فَاصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَي﴾ كه اين ناظر بر همان صلوات چهار يا پنج‌گانه است ﴿فَاصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ قبل طلوع شمس، مي‌شود صلات صبح ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ مي‌شود صلات عصر ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ﴾ مي‌شود مغربين ﴿وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ مي‌شود صلات ظهر، چون طرف نهار روز را كه انسان به دو نيم تقسيم بكند عند الزّوال طرف النهار است، اين نمازهاي پنج‌گانه را اين كريمه مشخص كرده است كه ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ يعني نماز صبح ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ يعني نماز عصر ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ﴾ كه مغربين است ﴿وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ كه نماز ظهر است ﴿لَعَلَّكَ تَرْضَي﴾ پس تسبيح به معناي صلات در اين گونه از موارد هم آمده است.

پرسش:...

پاسخ: نماز غير از ذكر است ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾[21] آن‌وقت هدف، ذكر است غرض همين ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾[22] نشان مي‌دهد كه صلات غير از ذكر است، صلات براي ذكر است و مصداق ذكر است. بنابراين ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً﴾ خود اصل ذكر را بيان مي‌كند ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴾ ناظر به صلات است و اين هم نشانهٴ همان صلاتي كه فرمود: ﴿وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ﴾ همان خواهد بود.

مراد از عَشيّ و اِبكار

منظور از عشيو ابكار يعني بامداد و شامگاه، گفتند عشيّ آخر روز است و ابكار اول روز. بعضي خواستند بگويند عشي از نيمروز تا ‌پايان است يعني از ظهر تا غروب و ابكار از بامداد تا ظهر است، اگر اين‌چنين باشد معنايش اين است كه دائماً به فكر نماز باش; اما اثبات اين معنا آسان نيست «عشي» شامگاه يعني پايان روز «ابكار» همان بامداد يعني اول روز. بنابراين اين ناظر به صلات خواهد بود آن ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً﴾ ناظر به اصل ذكر.

تفاوت تسبيح و ذكر و معناي هر يك

گرچه در سورهٴ مباركهٴ «نور» در همان ذيل آيهٴ نور كه سخن از غدو و آصال است، نشانه آن است كه اهل ذكر هرگز اين مواطن را فراموش نمي‌كنند; اما در خصوص اين آيه شاهدي است كه تسبيح غير از ذكر است منظور از اين تسبيح همان است كه در پايان سورهٴ «طه» آمده. در سورهٴ «نور» اين‌چنين است: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ﴾[23] كه اينجا اقامه صلات در كنار ذكر ياد شده است، آن هم ﴿يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ﴾ يعني بامداد و شامگاه تسبيح حق مي‌كنند، شايد ناظر به همان صلات باشد كه صبح و عصر نماز مي‌گذارند يا اگر منظور از تسبيح، همان ذكر باشد چون آنجا عطف نشده ممكن است تفسير همان ﴿يُذْكَرَ﴾ باشد ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ﴾ كه ﴿يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ﴾ آن‌گاه آن ذكر و تسبيح در اين آيهٴ بعد به صورت تفصيل بيان شده است ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ﴾ و امثال ذلك.

پرسش:...

پاسخ: آيه 36 و 37 سورهٴ مباركهٴ «نور» بنابراين ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴾ ظاهراً جملهٴ مستقلي است غير از مسئله ذكر.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] آل عمران/سوره3، آیه37.
[2] . بحارالأنوار، ج14، ص204.
[3] الرعد/سوره13، آیه23.
[4] انعام/سوره6، آیه93.
[5] . ر.ك: التفسير الكبير، ج8، ص212.
[6] . وسائل الشيعه، ج1، ص247.
[7] . ر.ك: التفسير الكبير، ج8، ص212.
[8] انعام/سوره6، آیه90.
[9] غافر/سوره40، آیه60.
[10] مریم/سوره19، آیه31.
[11] طه/سوره20، آیه14.
[12] طه/سوره20، آیه14.
[13] بقره/سوره2، آیه260.
[14] . الميزان، ج14، ص27 و 28.
[15] هود/سوره11، آیه73.
[16] هود/سوره11، آیه73.
[17] انبیاء/سوره21، آیه91.
[18] بقره/سوره2، آیه259.
[19] یونس/سوره10، آیه92.
[20] احزاب/سوره33، آیه41.
[21] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[22] طه/سوره20، آیه14.
[23] نور/سوره24، آیه36 و 37.