درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

68/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 37 الی 39

 

﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾﴿37﴾﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء ِ﴾﴿38﴾﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَي مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ﴾﴿39﴾

 

عوامل مؤثر در رويش نيك حضرت مريم از طرف خداوند

در اينكه ذات اقدس الهي، مريم(عليها السّلام) را با نبات حسن و رويش نيك اِنبات كرد و رويانيد ترديدي نيست; اما راه اين رويش نيك چيست؟ يكي داشتن استاد و مربي خوب است، چون زكريا كه فرمود: ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾ دوم بهره‌برداري از غذاهاي طيّب و طاهر كه غذاهاي ظاهري او هم طيّب و طاهر باشد و تربيت و تهذيب و تزكيه هم از يك نبيّ معصوم باشد. لذا براي بيان كيفيّت انبات حسن هم مبدأ فاعلي را ذكر فرمود كه فرمود: ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾ كه يك مبدأ فاعلي قريب است، چون داشتن استاد و معلم خوب يك راه خوبي است و هم غذا يك وقت انسان يك استاد خوب دارد; اما درس خوب نمي‌گيرد درس درس خوبي نيست. يك وقت درس خوب دارد; اما استاد استاد خوبي نيست. يك وقت انسان ترقي مي‌كند كه هم استاد خوب داشته باشد و هم درسش درس خوب باشد، يك وقت انسان يك استاد خيلي نيرومند قوي دارد; اما سعي مي‌كند كتابهاي ادبي نظير اقاني و امثال ذلك نزد او بخواند آن استاد قوي است ادبياتش بسيار خوب است; اما اين از آن استاد بهره كتاب اقاني مي‌برد. يك وقت است نه از استادي كه قدرت ادبي خوبي دارد خدمت او نهج‌البلاغه مي‌خواند، اينجا هم مربي خوبي دارد هم درس خوبي دارد. يك وقت هم عرض شد كه مرحوم حاج ‌شيخ ‌عباس‌قمي‌(رضوان الله عليه) كه خيلي موفق بود در شرح حال خودشان در همان الكني و الالقاب مي‌فرمايد من در جواني ذوق ادبي فراواني داشتم و مقامات حميدي و مقامات حريري و اينها را مي‌خواندم بعد دفعتاً بيدار شدم كه اين كتاب گرچه از نظر نكات ادبي قوي است; اما محتواي ضعيفي دارد چه خوب كه من هم اين ذوق ادبي را در نهج‌البلاغه به كار ببرم كه هم ادبيّات قوي دارد هم معارف بلند لذا مسيرم را در همان جواني برگرداندم. در اين كريمه به هر دو نكته اشاره مي‌كند كه هم استاد خوب و هم غذاي خوب كه انسان از استاد خوب سعي كند بهره خوب ببرد، هم ماده درسي خوبي انتخاب كند و هم او را نزد استاد شايسته بخواند، لذا هم ماده غذا را ذكر مي‌كند و هم مربي را ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ در ذيل اين آيهٴ سورهٴ «عَبَس» كه ﴿فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ﴾[1] مكرر ملاحظه فرموديد كه آن طعام را هم بر طعام ظاهر حمل كردند هم بر علم كه امام صادق(سلام الله عليه) طبق نقل مرحوم كليني مي‌فرمايد: «﴿فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ﴾ قال قلت ما طعامُهُ قال عِلْمُه الذي يأخُذُهُ عَمَّنْ يأخُذُه»[2] بنابراين اين دو عامل باعث رويش حسن اين مريم(عليها السّلام) شد.

پرسش:...

پاسخ: بالأخره ذات اقدس الهي هيچ كسي را ـ اگر مستعد باشد ـ بدون راهنما رها نمي‌كند.

مشاهده رزق غيبي در زمان طفوليت

﴿قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا﴾ از اينكه بدون فاصله واو يا فاء اين جمله را ذكر كرد، فرمود: ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ شايد نشانهٴ آن باشد كه در همان دوران خردسالگي و طفوليّت اين رزق غيبي را مشاهده مي‌كرد، نه اينكه چندين سال گذشت و اين دختر وقتي رشد كرد و قابل تكلّم شد آن‌گاه اين سؤال و جواب برقرار شد يا اين رزق غيبي پيدا شد. شايد بتوان گفت از همان اوايل اين‌چنين بود.

دليل عدم سؤال زكريا(عليه السلام) از روزي غيبي در مشاهدات اوليه

اما چطور شد كه براي بار اول و بار دوّم اين سؤالها را نكرد چون ظاهر آيه اين است كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ بعداً سؤال كرد كه ﴿يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا﴾ براي اوّلين بار كه يك روزي غيبي را يافت، سؤال نكرد چه كسي به تو داد. اين از آن باب است كه اين روزيها را كه مشاهده مي‌كرد احتمال مي‌داد مردم خيّري كه براي انجام عبادت به معبد مي‌آيند آنها آورده باشند تا اينكه ديد همه راهها بسته است و همواره ايشان روزيِ جديد دارد بعد سؤال كرد يا علل ديگري در كار بود. به هر حال اگر انسان راه را ببندد مع ذلك رزق را نزد اين كودك ببيند براي اولين بار هم كه شد بايد سؤال بكند كه چه كسي آورد ولي ظاهر آيه اين است كه بعد از اينكه چندين بار اين رزق غيبي را ديد سؤال كرد از كجا آمد ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ آن‌گاه ﴿قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا﴾ اين نشانهٴ آن است كه شايد صبر مي‌كرد ببيند بر اينكه راهي براي كشف اين روزي است يا نه اين راهها را بسته است و مكرر هم آزمود، ديد كه با راههاي بسته روزي نزد مريم است، اينجا زمينه سؤال فراهم مي‌شود كه سؤال بكند و جواب بشنود وگرنه اين سؤال هست كه چرا دومين بار اين سؤال نكرد.

پرسش:...

پاسخ: ما در تعبيرات فارسي اگر بگوييم چه برداشتي از آن مي‌شود، هر وقتي كه وارد مي‌شد روزي جديد مي‌ديد گفت، نه مي‌گفت. اگر مي‌گفت بود از آن استفاده مي‌شد كه هر وقت مي‌ديد مي‌گفت; اما اگر ما در تعبيرات فارسي اين‌چنين بگوييم هر وقت وارد مي‌شد ‌يافته بود، گفت اين پيداست كه بعد از استمرار گفت. شايد سرّش اين باشد كه بار اول بار دوم بار دهم بار صدم هر وقت كه وارد مي‌شد مي‌يافت، تحقيق كرد خودش حراست كرد خودش حفاظت كرد راهها را بست افرادي گماشت كه چه كسي مي‌آورد چه كسي مي‌برد از سؤال كرد، ديد تمام راهها بسته است.

پرسش:...

پاسخ: معبد بود ديگر، در محراب راه نداشتند يعني در آن مقصوره‌اي كه براي اين مريم(عليها السّلام) فراهم شده بود آنجا راه نداشتند; اما معبد بود ديگر مي‌آمدند مرتب عبادت مي‌كردند مي‌رفتند. سرانجام ديد كه تمام راهها بسته است، آمد از خودش سؤال كرد ﴿يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ و تمام شد و قانع شد و راضي شد ﴿إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ البته اين ﴿إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ دو تا احتمال در آن است هم كلام مريم(عليها السّلام) باشد; هم كلام الله هر دو باشد حق است.

دليل و زمينهٴ دعاي زكريا(عليه السلام)

آن‌وقت اين يك زمينه پيدا مي‌شود براي دعا، دعاي زكريا شأن نزولش اين است. در سورهٴ «مريم» اصل دعاي زكريا(سلام الله عليه) مطرح است آغاز سورهٴ مباركهٴ «مريم» اين است كه ﴿كهيعص ٭ ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ٭ إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً ٭ قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً﴾ من وارثي ندارم ﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي﴾[3] و امثال ذلك اين اصل دعاست كه مبسوطاً در آن سوره بازگو شد اما چطور شد در دوران پيري اين دعا را كرده است، شأن نزول اين دعا چيست چه باعث شده كه آن دعا را بكند اين در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه محل بحث است شأن نزول اين دعاست فرمود: ﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ﴾ اين شأن نزول دعاست، پس اصل دعا و كيفيت دعا و امثال ذلك در سورهٴ «مريم» آمده و اما در همين سورهٴ «آل عمران» كه محل بحث است آيهٴ 38 اين شأن نزول دعا آمده ﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ﴾ انسان هر كمالي را كه ببيند رغبت مي‌كند او يك فرزند صالحي را ديد و از خداي سبحان فرزند صالح طلب كرد سخن از مؤنث و مذكر نيست سخن از ذريّهٴ طيبه است.

مساوي بودن زن و مرد در رسيدن به كمال

اينكه احياناً به ما گفتند اگر خواستيد خدا به شما فرزندي بدهد پسر باشد دعا كنيد،[4] اين نه براي آن است كه پسر بهتر از دختر است، لذا وقتي خداي سبحان به ائمه(عليهم السّلام) فرزند مي‌داد، چه اينكه درباره امام سجاد(سلام‌الله‌عليه) رسيده است اصلاً سؤال نمي‌كرد كه اين فرزند پسر است يا دختر[5] ولي هر پدري بالأخره پسر مي‌خواهد چون مشكل او را دختر حل نمي‌كند [بلكه] پسر حل مي‌كند اين نه براي آن است كه پسر بهتر از دختر است، بلكه براي آن است كه پسر بهتر كار پدر را انجام مي‌دهد تا دختر براي پدر پسر بهتر است البته; اما نه «الرّجل خير من الانثي» او به كمالاتي مي‌رسد كه زن نمي‌رسد لذا اين دعاهايي هم كه آمده اين دليل فضيلت مرد نيست. يك وقت است انسان مشكل خودش مي‌خواهد حل كند غالباً مشكل انسان را پسر او بهتر حل مي‌كند تا دختر او; اما يك وقت بحث در اين است كه پسر بهتر است يا دختر هيچي، هيچ كدام بحث دربارهٴ اينكه فرزند في نفسه پسر باشد يا دختر كدام بهتر است هيچ كدام ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكم﴾[6] اگر بحث در اين شد كه كدام فرزند، بهتر براي پدر مشكلات او را حل مي‌كند خب روشن است پسر، اين است كه گفتند اگر خواستيد فرزندتان پسر باشد دعايش اين است، اين دليل فضيلت مرد بر زن نيست.

پرسش...

پاسخ: ولي‌الله شده; اما رسول الله نشده و ولايت، پشتوانهٴ رسالت است ارزش رسالت به آن جنبهٴ ولايت او است. رسالت يك كار اجرايي است البته، اين براي مردهاست، مثل اينكه فقاهت براي زن است; اما مرجعيّت براي مردها را احتياط كردند نه مرجعيّت مطلقه را حتي براي زنها، زن ممكن است در حد مرحوم صاحب جواهر كتابي بنويسد كه شاگردان او بشوند مرجع تقليد; اما خودش مرجعيّت را قبول نكند يا نشود مرجع تقليد، مرجعيّت يك كار اجرايي است، لذا بعضيها ذكورت را شرط كردن آن هم مرجعيّت براي مردها را نه مرجعيّت مطلقه; اما فقاهت يك كار علمي ‌است، لذا ذكورت در او شرط نيست. اعلميت يك كار علمي ‌است، ذكورت در او شرط نيست. يكي از شرايط اعلم اين است كه مرد باشد نه ممكن است زني باشد و اعلم; اما مرجعيّت يك كار اجرايي است البته درگيري دارد با مردم بايد با مردم باشد سؤالات آنها را بشنود و به مشكلات آنها بپردازد، اين كار اجرايي است البته.

دعاي زكريا(عليه السلام) در درخواست ذرّيه لدني از جانب خدا

اين ﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ﴾ دعاي شأن نزولش اين است ﴿قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ همان‌طوري كه ما علم لدنّي داريم فرزند لدنّي هم داريم، چيزي كه از نزد خدا بيايد مقرّب الي الله و عند الله باشد مي‌شود لدن، هر چه از آنجا بيايد «لدي الله» است و «لدنّي» البته هر چه در عالم است «من الله» است اما يک وقت وسايط فراوان است يک وقت وسايط کمتر است. اگر واسطه‌ها زياد بود اين را نمي‌گويند لدنّي، گرچه «من عند الله» است; اما اگر واسطه کم بود مي‌گويند «لدي الله» فرزند لدنّي، علم لدنّي، مال لدنّي، رزق لدنّي اين‌طور است زکريا عرض کرد: ﴿هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً﴾ سخن از پسر نيست، سخن از ذريّه است فرزند را مي‌گويند ذريّه چه بلافصل چه مع الفصل، نگفت خدايا! به من پسر بده. شايد به قرينه مشاهده اين دختر از خدا دختري مثل مريم خواست; اما البته آيات سورهٴ «مريم»يک مقدار بازتر ذکر مي‌کند ولي در اين دعا آمده به من ذريّه طيبه بده، فرزند صالح بده هر چه شد ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾.

معناي سميع الدعا در آيهٴ شريفه

اين ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ هم، نظير ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[7] است که گذشت که اين سمع اعتباري است نه سمع حقيقي يعني گوش به حرف ما بده نه بشنو. خب، خدا همه چيز را مي‌شنود ﴿يَسْمَعُ تَحاوَركُما﴾[8] آنجا که زن و شوهر مجادله مي‌کنند، مظاهره مي‌کنند به جان هم مي‌افتند بد مي‌گويند آن را هم خدا مي‌شنود ﴿يَسْمَعُ تَحاوَركُما﴾ همان‌طوري که ذات اقدس الهي حرف موسي و هارون(عليهما السّلام) را مي‌شنود، حرف فرعون پليد را هم مي‌شنود ﴿أسْمَعُ وَأرَيٰ﴾[9] .

وجود مرد و زن در معناي آيه

پرسش...

پاسخ: خواه پسر باشد خواه دختر، ذريّه چه از نسل مرد چه از نسل زن ولي ذريّه يعني فرزند چه دختر چه پسر اين يکي، چه بلافصل چه مع الفصل اين دو تا، چه از زن چه از مرد اين سه تا دربارهٴ ذراري حضرت ابراهيم وقتي قرآن کريم ذريّه ابراهيم(سلام الله عليه) را مي‌شمارد، مي‌فرمايد: ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِهِ﴾ كذا و كذا و كذا و كذا ﴿وَعِيسيٰ﴾[10] .

پرسش...

پاسخ: ذريّه ديگر، ذريّه يعني فرزند چه پسر چه دختر و چه از نسل پسر چه از نسل دختر، چون احتجاجهاي قبلي گذشت که ائمه(عليهم السّلام) مي‌فرمودند ما فرزند پيامبريم و اصرار هم داشتند که به اينها بگويند يابن‌رسول‌الله و در آن احتجاجهايي که عبّاسيان با علويان داشتند مخصوصاً هارون با حضرت کاظم(سلام الله عليه) داشتند مي‌گفتند شما از کجا فرزند پيامبريد، با اينکه فرزند علي هستيد آنها به همين آيات استدلال مي‌کردند که قرآن کريم وقتي ذريّه حضرت ابراهيم را مي‌شمارد، مي‌فرمايد: ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِهِ﴾ كذا و كذا و كذا و كذا ﴿وَعِيسيٰ﴾[11] معلوم مي‌شود که عيسي که فرزند مريم است از راه مادر، ذريّه ابراهيم(سلام الله عليهم اجمعين) به شمار مي‌آيد، اينجا هم ذريّه طلب کرده‌اند.

پرسش...

پاسخ: نه; ذريّه مرد را هم مي‌گيرد; منتها فرمود ما براي کارهاي اجرايي مردها را انتخاب کرده‌ايم و اما براي کارهاي معنوي چه زن چه مرد از حيات طيّب برخوردارند.

پرسش...

پاسخ: آن چيز ديگر است بله، يعني اين نبايد به دام او بيفتد، اينها در بحث ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ﴾[12] مبسوطاً چند روز گذشته در سورهٴ مبارکهٴ «بقره».

معناي حقيقي سمع، اعتناي به بندگان

﴿قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً﴾ اين ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ به منزلهٴ ذکر دليل است چرا ببخش، براي اينکه تو بزرگواري هستي که گوش به دعا مي‌دهي ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ يعني «انّك مجيب الدعوات»[13] تو سميعي نه يعني مي‌شنوي يعني گوش مي‌دهي به خواسته‌ها، بعضيها گوش نمي‌دهند; اما تو گوش مي‌دهي. اين «سمع الله لمن حمده» جمله خبريه نيست که انسان بعد از رکوع مي‌گويند، جمله انشائيه است و دعاست يعني ما که در رکوع گفتيم «سبحان ربّي العظيم و بحمده» خدايا! تو را که حمد کرديم بشنو يعني گوش به حمد ما بده آنها که واقعاً اهل مناجات‌اند در نماز يعني وقتي «سبحان ربّي العظيم و بحمده» را در حال رکوع گفتند، چون «الـمُصَلّي يُناجي رَبَّه»[14] مي‌فهمند که خدا شنيد، گوش داد، آن‌گاه وقتي که برخاستند به آنها که پشت سرشان نماز مي‌خوانند خبر مي‌دهند که اين حمد ما را خدا شنيد اين «سمع الله لمن حمده» جمله خبريه است براي اين گروه و هر کسي بالأخره امام جماعت است يا امام جماعت مصطلح است که پشت سر او چند نفر نماز مي‌خوانند يا اگر تنها نماز مي‌خواند «المؤمنُ وَحْدَهُ جَماعَةٌ»[15] كه در روايت آمده است. در باب اذان و اقامه اين روايت را ملاحظه فرموديد که اگر کسي اذان و اقامه هر دو را گفت و نماز خواند دو صف از فرشته‌ها پشت سر او اقتدا مي‌کنند. اگر بدون اذان ـ اذان صلات نه اذان اعلامي ـ فقط اقامه گفت و نماز را شروع کرد يک صف از ملائکه به او اقتدا مي‌کنند،[16] لذا «المؤمنُ وَحْدَهُ جَماعَةٌ» هيچ مؤمني نيست که نمازش، نماز جماعت نباشد. خب، اگر اين اهل مناجات بود وقتي در رکوع گفت: «سبحان ربّي العظيم و بحمده» چون دارد مناجات مي‌کند، منادات نيست مناجات است، مي‌فهمد خدا حمدش را شنيد. وقتي سر از رکوع برداشت مي‌گويد: «سمع الله لمن حمده» خبر مي‌دهد به مأمومين يعني اين حمدي که ما کرديم خدا شنيد، شنيد نه يعني متوجه شد آن هر چيزي را مي‌شنود او فحش هم مي‌شنود نيايش هم مي‌شنود، نه شنيد يعني گوش به حمد ما داد اعتنا کرد و اگر اهل مناجات نباشد اين جملهٴ «سمع الله لمن حمده» جمله انشائيه است دارد دعا مي‌کند يعني خدايا! اين حمدي که ما کرديم بشنو; منتها چون فعل ماضي اصرح در انشاء است به فعل ماضي اکتفا شده است نه به فعل مضارع و نه به امر اين ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ به منزلهٴ اين است که «إنّك مُجيبُ الدَعَوات»[17] تو مي‌شنوي يعني گوش به دعا مي‌دهي يعني به خواسته‌ها گوش مي‌دهي نه مي‌شنوي، آن مي‌شنوي را که براي همهٴ حرفها و براي همهٴ کلمات است ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ يعني تو به دعاها گوش مي‌دهي.

استجابت دعاي زكريا(عليه السلام) با نداي ملائكه

﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ﴾ اين ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ خدايا! تو گوش به دعا مي‌دهي يعني دعا را مستجاب مي‌کني با اين آيهٴ بعد تبيين مي‌شود که خدا دعاهاي او را مستجاب کرد. چه وقت مستجاب کرد، چطور مستجاب کرد در حال نماز دعاي او مستجاب شد ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ﴾; زکريا(سلام الله عليه) که در محراب عبادت ايستاده بود نه يعني قائم بود در حال ايستادن ايستادگي داشت در نماز حالا ولو در حال رکوع باشد ولو در حال سجود باشد، اين «قَائِمٌ فِي الْمَحْرَابِ» است منظور از قيام در اين‌گونه از موارد قيام، ايستادگي است نه ايستادن ﴿إنْ تَقُومُوا لله﴾[18] نوعاً ايستادگي است ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[19] ايستادگي است ﴿قُومُوا لِلّهِ قَانِتِينَ﴾[20] ايستادگي است، در حال نماز حالا ممکن است واقعاً چون اينها ايستادگي دارند و قيام آنها هم قيام است، رکوع و سجود و جلوس آنها هم قيام است، ممکن است در همين قيام ظاهري اين ندا آمده باشد، در حالي که در نماز در محراب عبادت ايستاده بود فرشته‌ها ندا دادند ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ در حالي‌ که ﴿وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ﴾ اين نه به عنوان اينکه «قضيةٌ في واقعه» اتفاق افتاده است که در نماز بود ملائکه اين کار را کردند نه، اين را جزء فضايل حال صلات مي‌شمارند، اين ظرف خصوصيّتي دارد يعني در حال نماز انسان اين توفيق را دارد که با فرشته‌ها سخن بگويد و حرف فرشته‌ها را بشنود.

اوصاف پنجگانه ذريه طيبه زكريا(عليه السلام)

﴿وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ﴾ ندايي که فرشته‌ها دادند اين بود که ﴿أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَي﴾ تو از خداي سبحان ذريّه طيبه خواستي خداي سبحان هم به تو اين ذريّه طيبه را داد; منتها طيب اين ذريه و طيب بودنش در اين اوصاف پنج‌گانه است ﴿أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَي﴾ يعني نامي ‌که آشنا نيست و مايع حيات است، اين نام سابقه ندارد که در سورهٴ «مريم» و ساير سور فرمود که: ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيّاً﴾[21] اين يک، ﴿مُصَدِّقاً﴾ اين يحيي، مصدّق است ﴿بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ﴾ کلمه‌اي که از ناحيه خداست و انسان کاملي که از ناحيه خداست به نام عيسي(سلام الله عليه) ديگران اگر تکذيب مي‌کند او تصديق مي‌کند او کلمه‌اي که از خداي سبحان به مريم داده مي‌شود او را تصديق دارد اين دو ﴿وَسَيِّداً﴾ در جامعه خود از سيادت و آقايي برخوردار است اين سه و ﴿وَحَصُوراً﴾ اين آن‌قدر قدرت محاصره دارد ضبط نفس دارد که بر همه انبيا و غرايز نفساني خود موفق است و آنها را محاصره مي‌کند اين چهار ﴿وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ پنج و شش که جزء صالحين هم هست و داراي مقام نبّوت است. خب، آن طيّبه خواست به طور اجمال و ذات اقدس الهي به طور تفصيل دعاهاي او را شرح کرد و اجابت کرد و اعطا کرد و منشأ همهٴ اين برکات، همان بانو به نام مريم(عليها السّلام) بود که شأن نزول دعا اين است.

نقل روايات در تشبيه ذرّيه حضرت فاطمه(عليها السلام) به حضرت مريم(عليها السلام)

رواياتي چه در تفسير عيّاشي از طريق خود ما و چه در تفسير زمخشري و بيضاوي و امثال ذلک از طريق اهل سنت آمده است که کاري که براي مريم(عليها السّلام) شد. براي حضرت فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) هم شده است اين روايات کم نيست فريقين هم نقل کرده‌اند، زمخشري هم در کشاف با جلال و شکوه نقل کرده‌اند،[22] حالا تبرکاً بعضي از اين روايات را بخوانيم. مقداري از اين روايات در تفسير شريف نورالثقلين ذيل همين آيهٴ محل بحث آمده است. يکي از آنها روايتي است که ايشان از امالي مرحوم شيخ طوسي نقل مي‌کند که حضرت امير(سلام الله عليه) جريان تزويج خود با فاطمه زهرا(صلوات الله عليهما) را بازگو کرد و در آن حديث آمده است که «ثمّ أتاني فأخَذَ بِيدي فَقال قُمْ بسم الله و قُل عَلي بَرَكةِ اللهِ و ماشاءَ اللهِ لاقوَّةِ الّا بالله توكّلتُ عَلي اللهِ»; حضرت امير مي‌فرمايد رسول خدا دست مرا گرفت و به من فرمود اين جمله‌ها را بگو «ثمّ جاءني حَتي أقْعَدَني عِندها» مرا آورد تا کنار حضرت زهرا(عليها السّلام) نشاند «ثم قال الّلهم إنَّهُما أحبُّ خَلْقَكَ إليّ فأحِبَّهُما»; اينها محبوب‌ترين بندگان تو هستند به سوي من و تو اينها را دوست داشته باش «و باركْ في ذريّتهِما واجْعَلْ عَليهما مِنكَ حافظاً و إني اُعِيذُهما بِكَ و ذرّيّتُهما مِن الشيطانِ الرّجيم»[23] همان دعايي که مادر مريم، دربارهٴ مريم و ذريّه‌اش کرد آن دعا را حضرت، دربارهٴ اين دو نور و ذريّه آنها کرد.

بررسي رواياتي در رسيدن غذاي بهشتي براي حضرت زهرا

اما آنچه مربوط به جريان غذاي بهشتي است، اين روايت به طرق گوناگون نقل شده است و آن مضمون مشترکش اين است که از امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است «إنّ فاطمةَ(عليها السلام) ضَمِنَتْ لِعَليّ(عليه السّلام) عَمَلَ البيتِ وَ العَجين و الخُبُز و قَمَّ البيت» يعني اين کارهاي خانه را «قَمْ» يعني جارو کردن، اين کارهاي خانه را به عهده گرفت «و ضَمِنَ لَها عليٌّ(عليه السّلام) ما كانَ خَلْفَ البابِ نَقْلُ الحَطَبِ و أنْ يَجيءَ بالطعامِ» و مانند آن «فقال لَها يوماً يا فاطمة هل عندك شيءٌ»; روزي به حضرت زهرا فرمود آيا غذايي داريد «قالت لا والذي عَظَّمَ حَقَّكَ ما كان عِندنا مُنذُ ثَلاث»; تا سه روز است که چيزي نداريم که نقري كه به «قري» يعني پذيرايي و مهمان‌نوازي «قري الضيف» اين است، گرچه در اين نسخه نورالثقلين متن عبارتش صحيح نيست; اما در آن منابع اصلي ضبط صحيح آن آمده که در پاورقي اشاره شد. آن‌گاه حضرت امير به زهرا(عليها السّلام) فرمود: «أفلا أخبَرْتَني»; چرا تا کنون خبر ندادي که چيزي در منزل نيست «قالت كان رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلم) نَهاني أنْ أسألَكَ شَيئاً»; چون پدرم فرمود از تو چيزي نخواهم «فقال لا تَسْألي ابن عَمَّك شيئاً إن جاءَكَ بشيءٍ عَفْواً و إلاّ فَلا تَسأليه»; اگر چيزي آورد که بپذير و اگر نياورد سؤال نکن «قال فَخَرج(عليه السلام) فلقي رجلاً فأسْتَقرَضَ منه ديناراً»; ديناري از او قرض گرفت «ثمّ أقبَلَ بِه و قد أمْسي» ديگر حالا اواخر روز بود و برگشت در بعضي از نقلها هم دارد که روز بسيار گرم بود «فلقي المقدادَ بن الاسود فقال للمقدادِ ما أخْرَجَك في هذه الساعةِ» از اين «في هذه الساعة» پيداست که نيم روز گرمي ‌بود که توقع نمي‌رفت که در اين حالت گرما كسي در بيرون باشد. مقداد به حضرت امير عرض کرد «الجُوع»; گرسنگي من را وادار کرد که بيايم بيرون «والذي عَظَّمَ حقَّك يا أميرالمؤمنين»; قسم به کسي که حق تو را بزرگ داشت، گرسنگي من را بيرون آورد. سائل، در همين وسطهاي روايتي که امام باقر(سلام الله عليه) دارد بيان مي‌کند در اين وسطها از حضرت باقر(سلام الله عليه) سؤال کرد که اين جريان در زمان حيات پيغمبر بود، رسول‌الله زنده بود و اصحاب اين گرسنگي را تحمل مي‌کردند يا نه «قال قلت لابي جعفر و رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) حيٌّ قال(عليه السّلام) و رسولُ اللهِ حَيٌّ»; بله اين در زمان حيات پيغمبر بود خب اين در پرانتز يعني اين سؤال و آن سائل در اين زمينه بود، بعد مقداد سؤالش را ادامه داد عرض کرد که من براي گرسنگي آمدم حضرت امير هم فرمود: «فهُوَ أخْرَجَني»; همين جوع بود که من را از منزل بيرون آورد ولي «و قد اسْتَقْرَضْتُ ديناراً و ساُؤثِرُك بِه»; ديناري را قرض کردم و ايثار مي‌کنم اين يك دينار قرضي را به تو مي‌دهم «فَدَفَعه اليه»; اين دينار قرضي را به مقداد داد «فأقْبِل»; به طرف منزل آمد «فَوَجَدَ رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) جالساً و فاطمة(عليها السّلام) تُصَلّي و بينهما شيءٌ مُغَطّي»; چيزي هم که رويش پوشيده است آن‌جاست «فلمّا فَرَغَتْ»; وقتي نمازش تمام شد «أحْضَرَ»; وجود مبارك پيامبر آن شيء را يا «اُحْضِرَ ذلك الشيءُ فهذا جَفْنَة مِن خُبزٍ و لحمٍ» ظرفي است گوشت و نان «قال يا فاطمةُ»; حضرت رسول به فاطمه(سلام الله عليهما) فرمود: «أَنَّي لَكِ هذَا قَالَتْ ﴿هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ فقال رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم)» به حضرت امير فرمود: «ألا اُحَدِّثُكَ بِمِثْلِكَ و مَثَلِها» رسول خدا به حضرت امير(سلام الله عليهما) فرمود مي‌خواهيد من جريان تو و جريان فاطمه(عليهم السّلام) را بازگو کنم. حضرت امير عرض کرد «بلي قال»; مثل شما و مثل فاطمه(سلام الله عليهما) «مثلُ زكريا إذ دَخَل علي مريم المحرابَ ﴿وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾» از اين تعبيرات معلوم مي‌شود که ﴿إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ کلام مريم است يعني طبق اين روايت، معلوم مي‌شود که اين ذيل آيه کلام مريم است آن‌گاه امام باقر(سلام الله عليه) فرمود: «فاكلوا منها شَهْراً»; يک ماه از اين غذا استفاده مي‌کردند «و هي الجَفْنُةُ التي يأكل منها القائم(عليه السلام)» که اسم مبارک آن حضرت(سلام الله عليها) است «و هي عنده»[24] اين نزد ما هست حضرت هم که بيايد از اين مي‌خورد نه يک بار از اين مي‌خورد «و هي الجفنة التي يأكل منها»[25] حضرت که ظهور کرد از اين مي‌خورد اين بيان سنّت آن حضرت است نه اين که يک بار از آن استفاده مي‌کند از آن تغذيه مي‌کند خلاصه يعني آن‌طور غذا مي‌خورد که هر وقت بخواهد حاضر است و اين نزد ما هست يعني ما هم هر وقت بخواهيم از آن استفاده مي‌کنيم بعد اين مي‌شود يک مقام نه يک ظرف و همان ايثار به اين صورت ظهور کرده است، همان ايثار حضرت امير به اين صورت ظهور کرده است.

تفاوت غذاي بهشتي اهل بيت با غذاهاي عادي

فرمود آن حضرت از آن مي‌خورد نه اينکه هميشه سفره‌شان چرب است فرمود ما هميشه از اين مي‌خوريم و حضرت هم که ظهور کرد از اين مي‌خورد، با اينکه در سنت حضرت حجت(سلام الله عليه) است که غذاي او چيست و لباس او چيست همه در سيره آن حضرت آمده ديگر; لباسش خشن است غذاي او همان نان جوين سبوس نگرفته است از اينهاست;[26] اما حضرت فرمود نزد ما هست از اينها حضرت مهدي هم که ظهور کرد(سلام‌الله عليه) از اين مي‌خورد، معلوم مي‌شود اين چيز ديگر است ديگر، آن وقت يك ماه حضرت امير، حالا آن سائل آدم متفطّني هم بود خب يک ماه اينها داشتند از اين گوشتهاي خوب و نان خوب استفاده مي‌کردند صحابه بنام نظير مقدادها در گرسنگي غرق بودند، چون اين سائل سؤال کرد که آيا اين قضيه در زمان حيات پيغمبر بود فرمود بلي در زمان حيات پيغمبر بود خب چطور در اين قضيه نيامده يک مقدار به مقداد دادند خب، مقداد هم که آن روز گرسنه بود اينها يک ماه داشتند اين‌طور پذيرايي مي‌شدند آن وقت به ديگران ندهند اصلاً، اين که نمي‌شود که. آن‌وقت چندين شاهد در اينجا هست که اين يک غذاي ظاهري نيست که انسان شکم چراني کند خلاصه، دارد فرمود حضرت که ظهور کرد از اين مي‌خورد با اينکه در روايات ديگر مشخص است که غذاي حضرت چيست، لباس حضرت چيست.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] عبس/سوره80، آیه24.
[2] . الكافي، ج1، ص50.
[3] مریم/سوره19، آیه1 ـ 5.
[4] ـ ر.ك: الكافي، ج6، ص11.
[5] ـ ر.ك: الكافي، ج6، ص21.
[6] حجرات/سوره49، آیه13.
[7] آل عمران/سوره3، آیه35.
[8] مجادله/سوره58، آیه1.
[9] طه/سوره20، آیه46.
[10] انعام/سوره6، آیه84.
[11] . (سورهٴ انعام، آيه 84); بحارالأنوار، ج10، ص242.
[12] نساء/سوره4، آیه34.
[13] ـ مستدرك الوسائل، ج2، ص247.
[14] . بحارالانوار، ج68، ص216.
[15] . الكافي، ج3، ص371.
[16] ـ ر.ك: الكافي، ج3، ص303.
[17] . مستدرك الوسائل، ج2، ص247.
[18] سبأ/سوره34، آیه46.
[19] حدید/سوره57، آیه25.
[20] بقره/سوره2، آیه238.
[21] مریم/سوره19، آیه7.
[22] ـ تفسير العياشي، ج1، ص171 و 172; الكشاف، ج1، ص358; انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، ج2، ص15.
[23] . بحارالانوار، ج43، ص93; تفسير نورالثقلين، ج1، ص333.
[24] . بحارالانوار، ج14، ص198.
[25] . بحارالانوار، ج14، ص197 ـ 198; تفسير نورالثقلين، ج1، ص333 و 334.
[26] ـ ر.ك: مستدرك الوسائل، ج3، ص275.