درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

68/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 35 الی 37

 

﴿إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾﴿35﴾﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَي وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾﴿36﴾﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾﴿37﴾

 

انعقاد نذر مادر مريم در حالت جنيني كودك

از اين آيات تلاوت شده چند نكته استفاده مي‌شود: يكي اينكه نذر به همين معناي معهود است گذشته در حالت جنيني هم منعقد مي‌شود. يك وقت نذر به لحاظ مقام امتثال مقدور است [و] يك وقت به لحاظ اصل ايقاء ظرف ايقاء اين نذر كه نسبت به ما في‌البطن است معلوم مي‌شود كه مادر كه قيّم باشد مثلاً، ولايت دارد بر كودك ولو در قبل از مرحلهٴ زايمان و اين را مي‌تواند نذر بكند; لازم نيست كودك به دنيا بيايد تا تحت ولايت پدر يا مادر باشد، اين نذر به عمل آمد و مقبول شد اينكه عرض كرد: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ خدايا! از من قبول بكن، خدا هم قبول كرد كه اين بحثش گذشت.

مراد از آيه ﴿ليس الذَّكَرُ كالاُنثي﴾

گاهي گفته مي‌شود اين جملهٴ ﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَي وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ اين كلام‌الله است و اين كلام‌الله به منزلهٴ جمله معترضه‌اي است كه بين دو كلام از كلامهاي مادر مريم واقع شد و جملهٴ معترضه در قرآن كم نيست، نظير آنچه در سورهٴ «واقعه» آمده است ﴿وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ﴾[1] اين عظيم، صفت قسم است «وانه لقسم عظيم لو تعلمون» ولي اين﴿لَوْ تَعْلَمُونَ﴾ كه جمله معترضه است بين صفت و موصوف قرار گرفت. گاهي بين دو جمله‌، جمله‌هايي كه به هم مربوط‌اند جمله‌هاي معترضه قرار مي‌گيرند و اينها مي‌شود كلام‌الله گاهي گفته مي‌شود كه اين ﴿وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ اين جمله، جملهٴ معترضه نيست و اين هم كلام‌الله نيست و اين كلام مريم است منتها اين نكته كه چرا «ذَكَر» مقدم بر «اُنثي» ذكر شد اين در حقيقت اصلش اين است «و ليس الاُنثي كالْذَكَر» اين تقديم و تأخير در اصل هست; منتها در هنگام گفتن، چون مادر مريم بر خلاف توقع و انتظارش فرزندش «اُنثي» بود نه مذكر، ناآگاهانه و بدون توجه اين جمله را گفته است وگرنه اصلش «ليس الاُنثي كالْذَكَر» است، در آن حال زايمان و در آن حالي كه افسرده بود اين جمله را همين‌طوري گفت لكن اين تام نيست، براي اينكه تمام جمله‌هايي كه در اين زمينه از آن بانو نقل شده است همه حساب شده است: اولاً مناجاتي كه با حق مي‌كنند ﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَي﴾ معلوم مي‌شود ارتباطش با خدا همچنان محفوظ است، نمي‌گويد چرا من دختر به بار آوردم ولي با خدا سخن مي‌گويد ﴿رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَي﴾ اين يك جمله، ﴿وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ﴾ اين را به عنوان اينكه آيندهٴ خوبي داشته باشد من او را مريم نامگذاري كردم چون يكي از وظايف پدر و مادر حسن تسميه است، يكي از حقوق فرزندها بر پدر و مادر همان نام خوب انتخاب كردن است «مريم» يعني اهل عبادت و اهل خدمت، پس اين جمله هم در كمال دقت حساب شده است جملهٴ سوم كه ﴿وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾; كه هم او را و هم ذراري او را به خدا پناه مي‌دهد از شيطان اين هم حساب شده است تنها عيسي را به خدا پناه نداد، بلكه ذريّه عيسي را هم به خدا پناه داد، همهٴ اين معارف را مي‌بينيم در كمال دقت حساب شده است، آن‌گاه نمي‌شود گفت اين جملهٴ وسط اين ناآگاهانه در زمان زايمان همان‌طوري گفته ﴿وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ در حالي كه بايد مي‌گفت «و ليست الاُنثي كالْذَكَر».

معناي استعاذه و تأثير پناه بردن مريم به خدا

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ بازده اين «اعاذه» همان است كه مريم(عليها السّلام) در هنگام مشاهده آن فرشتهٴ وحي كه برايش متمثل شد، اين‌چنين گفت: ﴿قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّاً﴾ سورهٴ «مريم» آيهٴ هجده، وقتي آن فرشتهٴ وحي براي مريم(عليها السّلام) متمثل شده است كه فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾[2] آن روح خاص الهي كه رسالت الهي را به همراه داشت رسول خدا بود; منتها رسول فعل نه رسول قول، رسول هبه و بخشش بود نه رسول تشريع و مانند آن، وقتي اين فرشتهٴ الهي براي مريم(عليها السّلام) متمثل شد به صورت يك بشر مستوي‌الخلقه در آمد، مريم اين‌چنين گفت: ﴿إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّاً﴾ من به خدا پناه مي‌برم. اين استعاذهٴ لفظي، عبادت لفظي است كه انسان بر زبان، اين كلمه را جاري مي‌كند ولي واقع استعاذه ـ همان‌طوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد ـ پناه بردن است نه تلفّظ به پناهندگي، انسان وقتي احساس خطر مي‌كند پناه مي‌برد، نه اينكه مي‌گويد من پناه مي‌برم. در آن وقتهايي كه آن مسئلهٴ آژير خطر مطرح بود اين استعاذه آن‌وقت هم مطرح شد كه وقتي گفتند: ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾[3] يا ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[4] يعني به خدا پناه ببر، مثل اين است كه وقتي گفتند آژير خطر را شنيديد برويد پناهگاه، نه اگر كسي آژير خطر را شنيد همان‌طور در خيابان بايستد بگويد من مي‌خواهم بروم به پناهگاه، اين پناه بردن نيست اگر كسي وسوسه‌اي در او پيدا شد ميل به گناه در او پيدا شد اين اگر بگويد «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» اين مشكل را حل نمي‌كند، براي اينكه او شيطان دارد در دل تيراندازي مي‌كند اين دارد در زبان جواب مي‌دهد اينها اصلاً به هم نمي‌خورند، او علاقهٴ به گناه را در دل شروع كرد. انسان بر زبان دارد به خدا پناه مي‌برد و به شيطان بد مي‌گويد اينها اصلاً ارتباطي با هم ندارند او جاي ديگري تيراندازي مي‌كند اين جاي ديگر دفاع مي‌كند، سپر مي‌گيرد. اين است كه اگر كسي واقعاً وسوسه گناه در او پيدا شد اين بايد جداً به خدا پناه ببرد يعني احساس خطر كرده است ديگر، قلباً پناهنده بشود نه لساناً بگويد: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» البته يك عبادت لفظي است يك ثواب لفظي هم دارد; اما مشكل را حل نمي‌كند. اين ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[5] يعني پناه ببر! اثر اعاذه مادر مريم اين بود كه اين بانو يعني مريم(عليها السّلام) هنگامي ‌كه احساس خطر كرد به خدا پناهنده شد ﴿قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّاً﴾[6] چه اينكه خود عيسي(سلام الله عليه) هم دائماً در پناه الهي بود اينها اثر آن اعاذه است.

بيان نكات ادبي براي نشانه اهتمام به تقبُّل

اينكه فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ كلمهٴ «تقبل» و توصيف قبول و اين را مفعول مطلق تأكيدي آوردن و «باء» ذكر كردن اين سه نكتهٴ ادبي، نشانهٴ اهتمام به اين قبول است. يك وقت مي‌فرمايد خدا قبول مي‌كند، مثل ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾[7] اين قبول است. يك وقت قبول كامل است، قبول كامل شرطش تقواست كه ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[8] تقبّل كردن يعني به نيكي قبول كردن، تَقبّلَ غير از قَبِلَ است. اگر تقبّل هست چه اينكه مادر مريم(عليهم السّلام) تقبّل را از خدا مسئلت كرد نه قبول را خدا هم تقبل كرد يعني در كمال پذيرش پذيرفت، اين نكته‌اي كه به عنوان تقبّل به همراه دارد. دوّم اينكه اين را با مفعول مطلق نوعي همراه كرد، فرمود: ﴿بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ نه اصل قبول، بلكه قبول حسن. سوّم اينكه همين معنا را ممكن بود بفرمايد: «فَتَقَبَّلَهَا قَبُولاً حَسَناً» چون مفعول مطلق منصوب است، ديگر نيازي به حرف جرّ ندارد; اما ﴿بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ يعني اين تقبّل محفوف و پيچيده به قبول حسن است كه اگر اين باب، باب مصاحبه باشد نشانهٴ آن است كه در صحبت حسن قبول تقبّل محقق شده است اين سه نكتهٴ ادبي كمال قبول را مي‌رساند، اينها ناظر به آن ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّي﴾.

منظور از ﴿انباتاً حسناً﴾ در آيه

اين ﴿أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ اين قبلاً هم گذشت كه به جملهٴ ﴿وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾ در مقابل آن ﴿أُعِيذُهَا﴾ است، خداوند گرچه همه را از زمين رويانيد، چه اينكه در سورهٴ «نوح» فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً ٭ ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجاً﴾[9] اما اين اصل انبات، انبات طبيعي و تكويني است كه براي همه است، فرمود همهٴ شما را از زمين رويانيد دوباره مي‌ميراند شما را به زمين بر مي‌گرداند اين خصوصيتي براي كسي نيست و اما درباره مريم(عليها السّلام) فرمود: ﴿وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾.

پرسش ...

پاسخ: لفظي هم بوده است، نه اينكه فقط لفظي بود. اما در آيهٴ هفده سورهٴ «نوح» كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ اين اِنبات از ارض است; اما دربارهٴ جريان مريم(عليها السّلام) سخن از انبات از ارض نيست ﴿وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾ اين همين است كه ﴿وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾[10] انسان طيّب و طاهر به عنايت الهي رشد مي‌كند، اين سخن از رويش از زمين نيست [بلكه] اين زمينه است. دربارهٴ ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾ چند نكته است.

پرسش ...

پاسخ: بله آن را در در نوع اين تفسيرها ملاحظه كرديد كه مردود است، براي اينكه اصل اولياي الهي اين‌چنين نيستند، مسح و لمس و امثال ذلك نيست البته شيطان سوگند ياد كرده است كه ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[11] من حَنك و زير گردن همهٴ اينها را خلاصه افسار مي‌بندم و آنها را به دست خود مي‌گيرم احتناك مي‌كنم يعني تحت حَنَك اينها در دست من است، اين نسبت به همه سوگند ياد كرده است و اوايل وسوسه مي‌كند، وقتي ديد اينها به خدا پناه مي‌برند، به وسوسهٴ او اعتنا نمي‌كنند [و] ترك مي‌كنند.

پرسش ...

پاسخ: نه جبر نيست، انسان معصوم عالماً، مختاراً اعتنا به وسوسه نمي‌كند [بلكه] انسان غير معصوم عالماً، مختاراً به وسوسه اعتنا مي‌كند.

تفاوت در شيوه تربيتي حضرت موسي و حضرت عيسي

بنابراين در مسئلهٴ ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾ يك نكتهٴ خاصي است كه گرچه خدا اگر بخواهد دوستش را به دست دشمن مي‌پروراند، خدا اگر بخواهد پيامبري را بپروراند در خانهٴ يك مشرك، او را تربيت مي‌كند; اما اگر دختري را بخواهد مادر پيغمبر كند اين شايسته است در جايي كه منزّه از زد و خورد و ظلم و زور است رشد كند موساي كليم(سلام الله عليه) گرچه شير را از مادر نوشيد ولي در خانه‌اي كه مسائل سياسي بود و زد و خورد و امثال ذلك هست رشد مي‌كند تا از نزديك شاهد مفاسد و فجايع آل فرعون باشد تا حجّت خدا تمام بشود، وقتي هم كه خواست مقابله كند و مقاومت كند آشنايي عميقي از ستمكاري آل فرعون داشته باشد، لذا مصلحت در اين بود كه ذات اقدس الهي موسي را در خانهٴ طاغي مشرك بپروراند كه او از نزديك طغيان و شرك را احساس كند و در جنگ با فرعون هيچ كوتاهي نكند; اما مريم(عليها السّلام) كه بخواهد درس معنويّت و تزكيه را به مردم بدهد او بايد در جايي باشد كه اين‌گونه از مسائل كمتر شنيده مي‌شود، لذا زكريا را كفيل او قرار داد و آن هم در خانهٴ خود، هم مكان مناسب هم مربي مناسب. ولي موسي جريانش جدا بود، گرچه اگر خدا بخواهد بپروراند مي‌تواند در بدترين شرايط، بهترين انسان را تربيت كند. در جريان حضرت موسي آنجا خداي سبحان در چند سوره يكي در سورهٴ «طه» است اين‌چنين مي‌فرمايد: ﴿إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلَي أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلا تَحْزَنَ﴾;[12] فرمود شما به خاطر داريد اي موساي كليم كه من محبت تو را القا كردم در دلها و خواهر تو به دنبال اين طاغوتي كه روي اين نهر، روان بود روي اين بحر متحرك روان بود، حركت كرد و به آل فرعون گفت: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي مَن يَكْفُلُهُ﴾; آيا مي‌خواهيد من كفيلي براي اين كودك به شما معرفي كنم؟ ما با اين وسيله تو را به مادرت برگردانديم كه تا هم روشني چشم يا قرة‌العين براي او باشد و هم حزنش برطرف بشود و مانند آن، چه اينكه در سورهٴ «قصص» مي‌فرمايد: ﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ ٭ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾;[13] فرمود اين صحنه را به خاطر بياور كه ما از چند راه، وسيله بازگشت تو به مادرت را فراهم كرديم: اولاً در كام تو اثر گذاشتيم كه هيچ پستاني را نمكي و شير نگيري، با اينكه گرسنه هستي، تحريم تكويني كرديم نه تشريعي يعني تو در عين حال كه گرسنه بودي محتاج به شير بودي; اما شير هيچ دايه‌اي را قبول نمي‌كردي و اين كار، كار ما بود ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ﴾ و از آن طرف خواهرت پيشنهاد داد كه ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾[14] نفرمود «و هم لكم ناصحون» [بلكه] فرمود: ﴿وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾ خانواده‌اي كه از طرف شما كفالت اين كودك را بر عهده بگيرند و به سود اين كودك كفالت را متعهد بشوند از اين راه، تو را به مادر رسانديم كه شير مادر را تغذي بكني بعد هم در خانه دشمنمان تو را پرورانديم تا از نزديك اينها را بشناسي و در روز مبارزه، هيچ گونه كوتاهي روا نداري ولي دربارهٴ مريم(عليها السّلام) اين‌چنين نيست.

پرسش ...

پاسخ: نه; آخر دوران شير خوارگي كه تمام شد، اين كودك را در خانه فرعون تغذيه مي‌كردند.

پرسش ...

پاسخ: بالأخره خود همسر فرعون هم مهمان اين خانه طاغي مشرك بود، لذا فرعون دارد منّت مي‌گذارد مي‌گويد كه ﴿وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ٭ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ﴾;[15] تو چندين سال اينجا در خانهٴ ما بودي پذيرايي شدي بعد حالا آن كار را هم كردي. موساي كليم همهٴ اينها را مي‌داند و مي‌فرمايد كه حالا بر من منّت مي‌نهي كه اين كار را انجام داده‌اي. اين براي آن است كه از نزديك خوب مشاهده كند كه چه خبر است، گرچه قدرت خود را با همين ارائه مي‌دهد و فرعون را با همين كار مرعوب مي‌كند كه من اگر بخواهم دشمن تو را در خانهٴ تو تربيت مي‌كنم; اما اساس پرورش موسي در خانهٴ فرعون بود، آن دوران شيرخوارگي براي اين بود كه مادر محزون نشود و چشمش روشن بشود و بفهمد كه وعدهٴ خدا حق است، اينها كفالتهايي است كه شده.

عدم اختصاص كفالت به انسان

كفالت، اختصاصي به جريان انسان ندارد گاهي مي‌بينيد دربارهٴ غير انسان هم اين مسئلهٴ كفالت به كار برده مي‌شود. يك وقت انسان شخصي را به عهده مي‌گيرد سرپرستي شخص را ـ حالا يا انسان يا حيوان ـ يك وقت مالي را به عهده مي‌گيرد اگر تعهد شخص را به عهده گرفت مي‌شود كفيل، اگر تعهّد مال را به عهده گرفت مي‌شود ضمين، ضامن و كافل و كفيل و ضمين، اينها دو باب فقهي‌اند كه هركدام در عين داشتن حكم مشترك احكام مخصوص به خود دارند. كفالت از آن شخص است اگر كسي را خواستند زندان ببرند كسي مي‌آيد كفيل او مي‌شود و اگر مالي را از كسي خواستند، ديگري مي‌آيد ضامن او مي‌شود كه ضمان براي مال است و كفالت براي تن. حالا البته گاهي كل واحد به موضع ديگري هم استعمال مي‌شود; اما آن سرپرستي و كفالت اختصاصي به كودكان انساني ندارد، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «ص» آيهٴ 23 اين‌چنين است ﴿إِنَّ هذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا﴾ وقتي به حضور داوود(سلام الله عليه) آمدند به عنوان عرض شكايت، يكي گفت كه برادرم 99 گوسفند دارد و من يك گوسفند، مي‌گويد كفالت آن يكي را هم به عهدهٴ من بسپار كه من كه رمه دارم آن 99 تا را اداره مي‌كنم، اين يكي را هم اداره كنم و بر من در گفتگو پيروز شده است ﴿وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ﴾ يعني «غلبني»، بنابراين كفالت در همهٴ اين موارد اطلاق مي‌شود. اما در اينجا ذات اقدس الهي كفالت مريم را به عهدهٴ زكريا سپرد و به خودش هم اسناد مي‌دهد. ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ نحوهٴ كفالت را البته در آيهٴ 44 همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه در پيش داريم مشخص خواهد كرد، فرمود: ﴿وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴾[16] كه آنجا مشخص مي‌شود ولي كفالت، بالأخره قرعه فال كفالت به نام زكريا(سلام الله عليه) افتاد.

معناي محراب و توصيف محراب مريم

زكريا در همان معبد، اتاقكي به نام محراب براي اين فرزند فراهم كرد يعني حالا با پله يا با هر وسيله‌اي اين راه را طي مي‌كردند يك اتاقك بالايي كه دور از دسترس نمازگزاران و عبادت كننده‌هاي صحن مسجد باشد، آن را مي‌گفتند محراب و اصل محراب در مراكز عبادي براي آن است كه يك نمازگزار در صلات خود با شيطان دارد مي‌جنگد، از همان اول كه وارد نماز مي‌شود «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» را شروع مي‌كند، چون در نماز دارد با غير خدا يعني شيطان داخل و خارج مي‌جنگد، لذا مصلّاي يك نمازگزار محراب اوست و اما اينجا منظور از محراب، همان اتاقك مخصوصي بود كه براي اين كودك فراهم شده است كه قبلاً آماده و اين را در آنجا جا دادند. وقتي زكريا مسئول تغذيهٴ اين كودك و پرورش و تربيت اين كودك بود هر وقت وارد مي‌شد كه براي او غذا ببرد و نيازهاي او را برطرف بكند، مي‌ديد غذا نزد او حاضر است: ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ از اين ﴿الْمَحْرَابَ﴾ معلوم مي‌شود كه اين دخترك را در آن محراب جا دادند، از اين ﴿كُلَّمَا دَخَلَ﴾ معلوم مي‌شود كه اين نحوه مستمر بود نه يك بار و دو بار يك بار يا دو بار شايد سؤال برانگيز نباشد; اما وقتي كسي در محرابي باشد يعني در جايي باشد كه تحت نظر زكرياست و ديگري حق رفت و آمد ندارد مثلاً، ولي زكريا(عليه السّلام) ببيند هر وقت كه مي‌رود اينجا غذا آماده است اين زمينهٴ سؤال را فراهم مي‌كند.

سنّ مريم هنگام پاسخگويي به زكريا

حالا اين چه وقت بود، همان اوايل كودكي اين كودك بود يا بعد از رشد اين كودك بود، بعضيها بر آن‌اند كه اين همان اوايل بود و سخن گفتن مريم(عليها السّلام) نظير سخن گفتن عيسي در گهواره بود كه ﴿قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً ٭ قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾[17] همان‌طوري كه عيسي(عليه السّلام) در كودكي سخن گفت مادرش هم در كودكي سخن گفت. وقتي اين مسئله براي اولين بار حل شد ديگر بعداً زكريا سؤال نمي‌كرد اين را بعضي احتمال مي‌دهند; اما اثبات اين با آيه يك مقدار تأمل مي‌خواهد، زيرا در جريان مسيح(سلام الله عليه) اين به وحي الهي انجام گرفت يعني خداي سبحان دو تا كار كرد; هم عيسي را قادر بر تكلم كرد، فرمود كه كودكي به تو مي‌دهيم كه ﴿يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً﴾[18] و هم اينكه به مريم(عليها السّلام) دستور داده شد كه اگر آنها آمدند تو اشاره به گهواره بكن و خودت حرف نزن، چون مريم(عليها السّلام) كرامات فراواني را تاكنون ديد، لذا اين معنا براي او روشن شده بود كه وقتي دستور مي‌دهند كه به كودك اشاره كن يعني آن كودك عهده‌دار جواب قاطع است، لذا آنها از عيسي سؤال نكردند فقط گفتند: ﴿كَيْفَ نُكَلِّمُ﴾[19] و در اين زمينه عيسي(سلام الله عليه) سخن گفت.

اما آيا زكريا(عليه السّلام) از اين كودك سؤال كرد آيا وحي‌اي به زكريا شد كه از خود كودك بپرس نه از ديگري تحقيق بكن، اگر اين با وحي‌اي براي زكريا(عليه السّلام) ثابت شده باشد كه تو اين جريان را از خود مريم بپرس، آن‌گاه ممكن است انسان بگويد اين سؤال در دوران كودكي بود و جواب مريم(عليها السّلام) هم در دوران كودكي است، نظير آنچه دربارهٴ حضرت عيسي است. ولي اگر اين راه خاص اثبات نشد اين سؤال زكريا كه مي‌گويد: ﴿يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا﴾ اين معلوم مي‌شود در سنّي است كه به طور متعارف، مي‌شود از يك كودك سؤال كرد كه اين را چه كسي داد ولي كودكي كه بشود با او سخن گفت و سخن او را شنيد اين كودك، ممكن است حرفهاي عادي را بزند; اما بگويد: ﴿هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ اين كار، كار كودك عادي نيست اگر بزرگ شده باشد البته، چون كراماتي را ممكن است بعد از آن مجاهدتها ديده باشد ممكن است بگويد: ﴿هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ﴾. بنابراين اثبات اينكه اين سؤال و جواب در دوران كودكي بود تأمل دارد.

تأمين غذاي مريم از جانب پروردگار

از اينكه ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا﴾ بعد از ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾ ذكر شد ـ گرچه با فاء ذكر نشد ولي با واو هم ذكر نشد ـ معلوم مي‌شود كه نحوهٴ تكفّل اين بود كه مرتب سري به او بزند و نيازهاي او را بر طرف كند، هر وقتي كه براي رفع نياز او به او سري مي‌زد مي‌ديد غذا براي او آماده است حالا اين گرچه روايت مشخص مي‌كند كه اين غذا چه غذايي بود; اما لازم نيست كه غذاي زمستاني در تابستان يا تابستاني در زمستان فرقي نمي‌كند، بالأخره اگر از راه غيب غذا برسد، غذاي تابستاني هم در تابستان برسد زمستاني هم در زمستان برسد من عندالله است و كرامت. حالا از راه دور برسد، چون بالأخره زمستان و تابستان بر اساس مشارق الارض و مغاربها متنوع است; زمستان عده‌اي، تابستان عده‌اي ديگر است، تابستان عده‌اي زمستان عده‌اي ديگر است، اگر از راه غيب است خواه دور خواه نزديك، بالأخره الآن كه فصل زمستان است براي مردم آن طرف خط استوا تابستان است ديگر و همهٴ محصولات و ميوه‌هاي تابستاني الآن آنجا هست، بنابراين دور و نزديك بودن فرقي نمي‌كند عمده آن است كه از راه غيب برسد.

معناي ﴿بغير حساب﴾ در آيه محلّ بحث

اين كلمهٴ ﴿إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ كه در بحثهاي قبل چند تا احتمال دربارهٴ او داده مي‌شد اينجا به مناسبت موردي كه دارد يكي از آن معاني مراد است يعني خداي سبحان بدون وسيله و محاسبات و معادلات عادي روزي مي‌دهد هر كه را كه بخواهد; براي افراد عادي در شرايط عادي معادلات كسبي و اقتصادي مطرح است كه ﴿قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾[20] و امثال ذلك، اينها وسايل عادي است باز هم خدا رازق است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[21] اين كلمهٴ «هو» با الف لام ‌كه در خبر آمده مفيد حصر است; تنها رازق اوست ﴿مَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾;[22] رازق اوست، چه بحسابٍ چه ﴿بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾، چه عادت چه خرق عادت هر دو رازق خداست، الاّ اينكه در مسئله خرق عادت زودتر انسان مسئلهٴ غيب پي مي‌برد اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ يعني به غير محاسبات و معادلات رياضي، نه ﴿بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ يعني اين قدر مي‌دهد كه به حساب در نمي‌آيد نه ﴿بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ يعني بدون حساب، چون دربارهٴ «يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بغَيْرِ حِسَابٍ»[23] آنجا اين هست كه اينها را براي حساب كردن معطل نمي‌كنند، به آنها دستور ورود در بهشت مي‌دهند. دربارهٴ صابران آمده است كه «يوُفُون اُجُورهم بغيرِ حِساب»[24] يعني آن‌ قدر خداي سبحان به اهل صبر، ثواب مي‌دهد كه به حساب در نمي‌آيد. اينها معاني ﴿بغَيْرِ حِسَابٍ﴾ هست و مي‌تواند باشد; اما در خصوص محل بحث ﴿إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ يعني بدون محاسبات و معادلات رياضي مردمي ‌و مصطلح، خدا روزي مي‌دهد.

پرسش ...

پاسخ: بله; چون خداي سبحان به خود استناد مي‌دهد، مي‌فرمايد كه ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾ يعني «جعل الله» زكريا را «كفيلاً للمريم» كه تكفيل است در حقيقت.

پرسش ...

پاسخ: با اين بياني كه اخير، ذكر شد آن تقويت شد كه در اوايل امر است يعني با اين شاهد قرآني كه ﴿كُلَّمَا﴾ گرچه با «فاء» اخذ نشد. ولي «واو» هم نيامده فرمود: ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ﴾ خب يعني از آن وقتي كه كفالت شروع شد، هر وقتي كه زكريا(عليها السّلام) براي تأمين نيازمنديهاي مريم مي‌رفت، مي‌ديد روزي او حاضر است.

نوع تنوين «رزقاً» و معناي هر يك از آنها

حالا اين تنوين ﴿رزقاً﴾ كه تنوين تنكير است، نشانهٴ آن است كه اين روزي، روزي ناشناخته است يعني ميوهٴ تابستاني در فصل زمستان و بالعكس پيدا مي‌شد كه ﴿وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ كه اين تنوينش، تنوين تنكير باشد يعني روزي ناشناس يا نه، چون بدون «واو» است بدون «فاء» است معلوم مي‌شود اين تقريباً بيان همان نحوهٴ تكفّل است، حالا كه زكريا كفيل مريم شد دارد به كفالت عمل مي‌كند هر وقت سري مي‌زند مي‌بيند كه نيازي به روزي آوردن نيست نزد مريم روزي است، آن‌گاه اين مي‌سازد به اينكه در همان اوايل كودكي باشد و در اوايل كودكي از او سؤال كرده باشد كه ﴿يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا﴾ وقتي آثار رشد را از مريم ببيند، مي‌تواند از او سؤال بكند.

پرسش:...

پاسخ: نه; الله است زكريا مفعول دوم است يا مفعول اول ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾ يعني «جعل الله» زكريا را «كفيلاً لها».

مصاديق مختلف محراب در قرآن

﴿إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ كلمهٴ محراب چون كه در بحثهاي بعد هم داريم در دو قسمت از قرآن بر دو مصداق حمل شده است: يكي محراب يعني مصلا و جاي نماز، چه اينكه در آيهٴ 45 همين سورهٴ «آل عمران» كه در پيش داريم مي‌فرمايد: ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ﴾ در مسئلهٴ بشارت در پاي محراب به همين زكريا(عليه السّلام) بشارت دادند در همين سورهٴ «آل عمران» آيهٴ 39 اين است ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَي مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ﴾;[25] وقتي زكريا(عليها السّلام) دعا كرد از خداي سبحان فرزند مسئلت كرد در حالي كه در محراب عبادت مشغول نماز بود و جنگ با شيطان فرشته‌ها بشارت دادند اين محراب يعني همان جايي كه نمازگزار قرار مي‌گيرد و در آن مصلّيٰ ايستاده است چه اينكه در بخشهاي ديگر باز كلمهٴ محراب استعمال شده است يعني همان اتاقكي كه در آن اتاقك به سر مي‌برند، مثل اينكه در جريان زكريا آمده است كه آيهٴ يازده سورهٴ «مريم» اين است ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَي إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ اين ﴿مِنَ الْمِحْرَابِ﴾ ظاهراً يعني همان اتاقك خاصّ كه خب آنجا جاي عبادت او هم ممكن است بوده از آن محراب يعني از همان جاي نماز بيرون آمده; اما محراب هم به معناي حالت نماز در حقيقت محراب است نه آن مكان، چون اين محراب اسم مكان نيست خود صلات در حقيقت محراب مي‌شود و هم وسايل جنگي، محراب است يعني «ما به يحرب»، «ما به يتحقق الحرب» آن را هم مي‌گويند محراب نظير آنچه در آيهٴ سيزده سورهٴ «سبأ» آمده است كه خدمتگذاران سليمان، براي او محاري و جفان مي‌ساختند، اين محاري همان اسلحه‌هاي حربي است كه جمع محراب است محراب يعني «ما به يتحقق الحرب» ﴿يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ﴾ «جفنها» آن ديگهاي بزرگ، مثل جابيه و ﴿قُدُورٍ﴾ كه جمع قِدر است ﴿وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ إعْمَلُوا﴾[26] كه اينها همه اينها كارهاي صنعت دستي است نه كارهاي بنايي، آن ﴿كُلَّ بَنَّاءٍ﴾[27] و كذا و كذا جداگانه است اينها مصالح جنگي است كه ساخته مي‌شود و محراب بالأخره آن اصلش يكي است خواه به معناي مكان نماز، خواه به معناي آلت حرب.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] واقعه/سوره56، آیه76.
[2] مریم/سوره19، آیه17.
[3] اعراف/سوره7، آیه200.
[4] نحل/سوره16، آیه98.
[5] نحل/سوره16، آیه98.
[6] مریم/سوره19، آیه18.
[7] توبه/سوره9، آیه104.
[8] مائده/سوره5، آیه27.
[9] نوح/سوره71، آیه17 و 18.
[10] اعراف/سوره7، آیه58.
[11] اسراء/سوره17، آیه62.
[12] قصص/سوره28، آیه12.
[13] قصص/سوره28، آیه11 و 12.
[14] طه/سوره20، آیه40.
[15] شعراء/سوره26، آیه18 و 19.
[16] آل عمران/سوره3، آیه44.
[17] مریم/سوره19، آیه29 و 30.
[18] آل عمران/سوره3، آیه46.
[19] مریم/سوره19، آیه29.
[20] فصلت/سوره41، آیه10.
[21] ذاریات/سوره51، آیه58.
[22] یونس/سوره10، آیه31.
[23] . تهذيب الاحكام، ج6، ص38.
[24] . اوائل المقالات، ص79.
[25] آل عمران/سوره3، آیه39.
[26] سبأ/سوره34، آیه13.
[27] ص/سوره38، آیه37.