68/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 35 الی 37
﴿إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾﴿35﴾﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَي وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾﴿36﴾﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾﴿37﴾
مراد از نذر همسر عمران
در اين كريمه كه همسر عمران، نذر ميكند ميگويد: ﴿إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً﴾ تقريباً شبيه همين تعبيري است كه ما ميگوييم فلان شخص وقف خدمت به اسلام شد. اين نه به آن معناست كه واقعاً اين شخص وقف باشد، بلكه به اين معناست از هر كاري رها شد و در خدمت اسلام قرار گرفت، محرر بودن يعني محرر از ماسواي خدمت و مقيد بودن به خدمت تا انساني از ساير قيود نرهد خالصاً للاسلام خدمت نميكند، يك انسان آزاده است كه خدوم اسلام است و اگر كسي هم اهداف خاص را تعقيب كند و هم هدف اسلامي را اين محرر نيست، چون آزاد نيست [و] در بند هوس است. اگر كسي خالص و مخلص بود او محرر است يعني آزاد است.
وجه تسميه تحرير
تحرير را هم كه تحرير گفتهاند، چون بدون تعقيب بدون ابهام بدون تقديم ماحقه التأخير بدون تأخير ماحقه التقديم نوشته ميشود. آن كسي كه طوري چيز مينويسد يا طوري چيز ميگويد كه مقدم را مؤخر و مؤخر را مقدم ذكر ميكند اين محرر خوبي نيست، زيرا دست و بال اين مطلب بسته است، مطلبي كه بايد اول ذكر بشود اگر آخر ذكر شد اين شخص دست او را بسته است او را مجبور كرد كه آخر ذكر بشود وگرنه جايش اول است. مطلبي كه بايد در آخر ذكر بشود كه اگر در اول ذكر بشود دست او را اين نويسنده يا گوينده غير فني بسته است و او را بيجا نشانده است، اين نويسنده يا گوينده محرر خوبي نيست تحرير يعني اين در اسلام مرحوم خواجه محرر خوبي بود كه نوع كتابهاي رياضي پيشينيان را باز كرد يعني تقديم ما حقهالتأخير ، تأخير ما حقهالتقديم بر خلاف نظم، چيز گفتن يا چيز نوشتن اينها همه تغيير است نه تحرير، در نوشتههاي مرحوم خواجه اينها نوعاً نيست تحرير را به اين مناسبت تحرير ميگويند. پس اگر ما در تعبيرات عرفي ميگوييم فلان شخص وقف اسلام است، نظير همين تعبير قرآني است كه ﴿نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً﴾ وقف تا از ساير تملكها طلق نشود، قيد وقفيت است نميپذيرد يعني اگر حق ديگري در اين مال هست حقالرهانه است، حقالجنايه است [و] امثال ذلك است، اين طلق نيست تا طلق نبود نميشود اين را وقف كرد، مگر اينكه در وقف فضوليت راه پيدا كند و او اطلاق بشود يعني آزاد بشود. به هر حال تا چيزي از ساير قيود نرهد، لله نميشود و اگر از ساير قيود نرهيد مقبول خدا هم نيست لذا اين بانو عرض كرده است ﴿رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً﴾ پس آنچه از ناحيهٴ من بايد صورت بگيرد انجام گرفت. همه حقوق و خواستههاي خودم را از او صرف نظر كردم، اين شده طلق. حالا كه اينچنين است ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّي﴾ پس تو قبول كن با فاي تفريع هم ذكر ميكند.
شرايط مختلف براي پرورش پيامبران
براي پرورش پيامبران بعدي از يك بانو به نام مريم(عليها السّلام) شرايط فراواني لازم است. همه اين شرايط در اين بخش از قرآن رعايت شده است حدوثاً و بقائاً اين موجود، موجودي است عبد محض براي خدا. در بدو پيدايشش امْرَأَئه عِمْرَان عرض كرد كه ﴿رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً﴾ نه تنها من حقوق خودم را صرف نظر كردهام او آزاد است، بلكه خود او هم از بندهاي ديگر رهايي يافته است يك فرزند صالح و پاكي است. من فرزند صالح و پاك را از رحم به دامن آوردم و به تو تحويل دادم بقيهاش به عهده شماست شما او را حفظ بكن. اينكه در جملههاي بعد آمده است ﴿وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ يعني همانطوري كه من محرر تحويل دادهام شما هم محرر او را تربيت كنيد و ذات اقدس الهي سه مسئله را اينجا بازگو كرد; هم به آن سؤال اول پاسخ داد هم به سؤال دوم پاسخ داد و هم راه انجام اين سؤال دوم را هم ارائه داد يعني مريم(عليها السّلام) را خدا قبول كرد، چون مادرش گفت: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّي﴾ خدا هم فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ عرض كرد: ﴿إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ خدا هم فرمود: ﴿وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾ يعني خوب تربيت كرد; اما حالا چگونه تربيت كرد و چگونه خدايا تو او را تربيت بكن، اين در كلمات امرائه عمران و مادر مريم نيست اين را خدا نشان داد. فرمود براي اينكه يك فرزند صالح به بار بيايد يك معلمي چون زكريا لازم است; گرچه خدا ميتواند افراد صالح را در پليدترين دستگاهها بپروراند ـ چون كه موسيٰ را در بيت فرعون تربيت كرد ـ اما اين يك راه غيرعادي است ولي راه عادياش آن است كه انسان يك مربي خوبي داشته باشد; منتها رسيدن آن مربي به آدم يك توفيقهاي غيرعادي را طلب ميكند. اگر كسي در تحت كفالت و تربيت زكريا تربيت بشود صالح و عابد خواهد شد، اين بعيد نيست كه كسي شاگرد زكريا باشد و صالح باشد اين بعيد نيست، يك امر عادي است.
خرق عادت بودن انتخاب زكريا به عنوان كفيل مريم
اما در بين همهٴ داوطلبها زكريا كفيل و مربي باشد اين خرق عادت است اين يك توفيق غير عادي است چون مدعيان زياد بودند بالأخره كار بايد با قرعه حل بشود،[1] در عين حال كه قرعه است خدا به خود اسناد ميدهد فرمود: ما كاري كرديم كه زكريا بشود كفيل مريم[2] در حقيقت سخن خدا به اين برميگردد كه در هنگام قرعه كه اين قلمهايي كه به زعم خودشان وحي را مينوشتند يا مثلاً مطالب ديني را يادداشت ميكردند آن قلمها را كه روي اين نهر ملايم ميانداختند هركدام از قلمها فرو ميرفت و بالا نميآمد و قلمي كه زكريا(سلام الله عليه) القا كرد روي آب آمد اينچنين نيست كه آنها بر اساس تصادف در آب ماندند و اين قلم بر اساس تصادف روي آب آمد، گرچه اين كارها عادي به نظر ميرسد; اما خداي سبحان به خود نسبت ميدهد و ضمناً به زكريا ميفرمايد گرچه تو مشتاق بودي كه كفالت اين بانو را به عهده بگيري، پيشنهاد دادي آنها گفتند ما هم سهيم هستيم، لذا كار به قرعه كشيد; اما «و ما تكفّلت مريم اذ تكفّلتها و لكنّ الله كفّلك» تو خود به خود به اين مقام نرسيدي، خدا كفيل كرد، گرچه از راه قرعه بود; اما اين اقلامي كه به آب فرو ميروند و بالا نميآيند به امر حق است آن قلمي كه بالاي آب ميآيد آن هم به امر حق.
مشاهده مريم دليل پيدايش يحياي شهيد
براي اينكه يحياي شهيدي پيدا بشود مقدمات اينچنين لازم است كه اصلاً پيدايش يحياي شهيد(سلام الله عليه) بر اساس همين كفالت زكريا بود. اگر زكريا سرپرستي مريم را بر عهده نميداشت و كارهاي خارقالعاده را در محراب مريم(عليها السّلام) مشاهده نميكرد جِدّش متمشي نميشد كه در دوران پيري از خدا فرزند طلب كند، چون قسمت مهم فرزندخواهي زكريا مشاهده اين فرزند صالح است چون مريم را در اين كمال ديد از خدا طلب فرزند كرد وگرنه فرزند عادي را آنها با اين نيايش و دعا از خداي سبحان مسئلت نميكنند براي پيدايش يحياي شهيد(سلام الله عليه) خيلي سرمايهگذاري شد از نظر خرق عادت و او هم با يك ناله و لابهاي از خداي سبحان طلب فرزند كرد اگر طرفي عرض كرد خدايا! الآن كه من پير شدم مهمترين و محكمترين عضو بدن انسان استخوان است، استخوان بدن من پوسيده است يعني موهوم شده است چه رسد به ساير اعضا، همسر من الآن كه پير است آنوقت كه جوان بود عقيم و عاقر و نازا بود الآن كه پير است ولي تو هر كاري بخواهي ميتواني، اين ﴿رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً﴾[3] ﴿وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾[4] اين بار را سنگين ميكند يعني هيچ عاملي از علل و عوامل طبيعي مساعد نيست. آن وقتي كه همسرم در دوران زايمان بود عقيم بود الآن كه پير است ولي من از تو فرزندي ميطلبم، چون مشاهده كرد كه مريم(عليها السّلام) از خوارق عاداتي برخوردار است. اين مقدمات را كه وقتي انسان كنار هم قرار ميدهد ميبيند آنچه در تفسير المنار آمده يا در تفسير مراغي آمده كه ميگويد اينها اسرائيليات است، كار خارق عادتي براي مريم نبود اين غذاها، غذاهاي عادي بود[5] اولاً چه لزومي دارد ما تحقيق بكنيم كه اين غذاي زمستان در تابستان نصيب او شد يا بالعكس كه اين كار، كار خارق عادت باشد تا ناچار باشيم بگوييم كه اين كرامتي است براي مريم و مانند آن. وقتي انسان بحثهاي قرآني را كنار هم تنظيم ميكند، ميبيند جريان مريم(عليها السّلام) يك جريان عادي نبود يعني اينطور نبود كه حالا كه زكريا رفته براي انجام كارش يكي از مؤمنين محل، يك مقدار نان يك مقدار ميوه بازار را تهيه كند براي او بفرستد. اين يك راه غير عادي بود حالا اينها را ملاحظه فرموديد كه پس از ديگري اين دو تا تفسير را هم ملاحظه ميكنيد يعني المنار و مراغي را تا روشن بشود كه اينها به اندك بهانهاي سعي ميكنند كه بالأخره مسئله معجزات و كرامات را به اسرائيليات ببندند.
اصرار همسر عمران بر تحرير مريم حدوثاً و بقائاً
اصرار همسر عمران يعني مادر مريم(عليها السّلام) هم در اين است كه اين فرزند حدوثاً محرر باشد، هم در اين است كه بقائاً محرر و پاك باشد. چه اينكه ابراهيم خليل(سلام الله عليه) و اسماعيل(عليه السّلام) آنها كارشان اينچنين بود اصولاً انبيا الهي اينچنين هستند آنها اصل عمل را لله انجام ميدهند و براي صيانت آن عمل هم تلاش ميكنند. در ساختن بناي كعبه مسئله خلوص و تقبل را طرح كردند كه ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾[6] در پاكسازي كعبه هم مأموريت يافتند كه خدا فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ﴾[7] يك جا خطاب به هر دو است يك جا خطاب به ابراهيم(سلام الله عليه) يعني اين كعبه حدوثاً و بقائاً طاهر و مطهر است. اين بانو هم يعني مريم(عليها السّلام) هم حدوثاً محرر است هم بقائاً محرر است، براي اينكه در تحت تربيت زكريا قرار گرفت تا صلاحيت پيدا كند براي پيدايش يك سلسله خاصي از اينكه مادر مريم عرض كرد: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ اين دعا جواب ميخواهد و از اينكه بعدها هم عرض كرد: ﴿وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ كه اين هم جمله،جمله دعائيه است نه جمله خبريه اين هم پاسخ ميخواهد، لذا خداي سبحان سه مطلب را در اينجا ذكر فرمود كه دو تا به منزله جواب دو تا خواسته اوست سومي هم ارائه طريق است، فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ يعني اگر مادر مريم عرض كرد: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ خدا فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ اگر مادر مريم عرض كرد: ﴿وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ خداي سبحان فرمود: ﴿وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾; او را خوب رويانيد خوب تربيت كرد; منتها مطلب سومي است كه ارائه طريق است كه خدا چگونه كسي را ميپروراند، فرمود: ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾ يعني راه انبات حسن راه تعليم، راه تزكيه داشتن يك استاد و مربي خوبي است.
خرق عادت بودن جريان قرعه
با اينكه همين قرآن كريم در جريان كفالت زكريا قصه قرعه را طرح ميكند كه فرمود: ﴿وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ﴾ آيه 44 همين سورهٴ «آل عمران» ﴿ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴾ آنگاه فرمود وقتي اينها قرعه انداختند قرعه به نام حضرت زكريا درآمد، با اينكه به حسب ظاهر انسان خيال ميكند اين امر، امر عادي است خب قرعه به نام زكريا افتاد; اما خدا فرمود اين كار كار من است، نظير ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[8] با بينش توحيد افعالي يك موحد ميبيند كه كارها را ديگري دارد تنظيم ميكند، لذا در هر كاري به جاي اينكه خود را طلبكار ببيند، بدهكار احساس ميكند و شاكر است.
پرسش:...
پاسخ: نه; چون آنكه نقل شد اين بود كه زكريا پيشنهاد داد كه من كفالت او را قبول ميكنم، براي اينكه يك ارتباط سببي بين ما و او هست آنها گفتند نه ما قبول ميكنيم.
پرسش:...
پاسخ: تازه آن هم باشد باز دليل است. تازه اگر مريم نبايد به آن مقام بلند برسد خب قرعه به نام غير زكريا ميافتد، اگر اين قرعه زدن براي جذب باشد باز خارق عادت است، براي دفع باشد باز خارق عادت است اگر براي اين باشد كه هر كدام داوطلباند باز خارق عادت است، اگر براي آن است كه هر كدام شانه زير مسئوليت خالي كنند باز خارق عادت است، اگر كسي بخواهد به جايي برسد معلمي چون زكريا لازم دارد.
پرسش:...
پاسخ: اگر هم بودند در اين حد نبودند، آنها كساني بودند كه جزء خدمتگذاران بيت بودند و علاقهمند به بيت بودند، اين راه را ذات اقدس الهي ارائه داد.
نوع تشبيه در كريمه ﴿ليس الذَّكر كالاُنثيٰ﴾
دربارهٴ آن جملههايي كه قبلاً بحث شد و آن اينكه ﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَي وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ از بعضي از نقلها استفاده ميشود كه اين ﴿وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ كلام امْرَأَئه عِمْرَان است; كلام مادر مريم است نه كلام الله. اگر كلام الله باشد تأويل نميخواهد يعني آن مذكري كه تو طلب كردي به عظمت اين مؤنثي كه ما به تو هبه كرديم نيست اين تشبيه، تشبيه مستقيم است و نيازي به تأويل ندارد ولي اگر اين كلام، كلام مادر مريم باشد اين تشبيه ميشود تشبيه معكوس; مرد مثل زن نيست، لذا هم زمخشري و هم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ترجيح دادند كه اين كلام، كلام ذات اقدس الهي باشد تا ما مبتلا نشويم بگوييم اين تشبيه، تشبيه معكوس است. نظر سيدناالاستاد اين است كه اگر اين كلام مادر مريم باشد ما بايد بگوييم اين تشبيه، تشبيه معكوس است [و]تشبيه اصل و فرع است،[9] نظر زمخشري هم اينچنين است[10] ولي اگر ما گفتيم بنابر روايتي كه الآن از تفسير قمي ميخوانيم اين كلام، سخن مادر مريم است نه سخن الله[11] تشبيه، تشبيه مستقيم است نه تشبيه معكوس. بيان ذلك اين است كه گرچه در معارف و تهذيب و تزکيه بين زن و مرد فرقي نيست کما مر، در كارهاي اجرايي يقيناً فرق هست; منتها هر كسي كار اجرايي خود را نيكوتر انجام بدهد مقربتر خواهد بود و ممكن است در مسائل فكري يك مقدار اوساطي از مردم جلوتر باشند; اما در مسائل ذكري اثبات اين كار بسيار سخت است يعني ممكن است در ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ مرد مؤفقتر باشد; اما در ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[12] اثبات اين كار بسيار سخت است و راه قلب و دل كه راه كشش و مؤعظه و پذيرش مناجات و ناله و اشك و ضجّه و شيون است، در زنها قويتر از مردهاست و راه تزكيه بالاتر از راه تعليم است. اگر زن و مرد دوتايي پاي مؤعظه پيغمبر بنشينند بعيد است مرد بهتر متعظ بشود تا زن، اگر يك شعر بلند لطيف را يك خواننده بخواند، بعيد است مرد به اندازه زن متنبه بشود و راه مناجات، بالاتر از راه مدرسه است «يا من فکره الشفاء» نيست; اما «ذکره الشفاء»[13] هست; منتها اگر زنها در اين مسير تربيت بشوند آنگاه روشن خواهد شد كه بازده اين اگر بيشتر از مردها نباشد لااقل در حد مردهاست; منتها اين راهها كمتر در بين اين بانوان معروف است يعني راه مناجات راه دعا راه نصيحت راه سلوك راه مؤعظه راه شعرهاي مناسب «إنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِكْمَةً»[14] غرض اين است كه اگر آن راه، در جامعه رواج پيدا كند آن روز معلوم ميشود كه زنها مؤفقتر از مردها هستند يا لاأقل مردها به پاي آنها ميتوانند بروند. عمده اين است كه در كارهاي اجرايي البته كارهاي سخت به عهده مرد است و كارهاي ظريف به عهده زن، اگر ما خواستيم در مسائل اجرايي نه در مسائل علمي و معرفتي، بين زن و مرد داوري كنيم در قضاياي اثباتي حق با زمخشري و سيدناالاستاد است كه اگر بگوييم: «الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي» اين تشبيه، تشبيه معكوس است، زيرا اصل را به فرع تشبيه كرديم، قوي را به ضعيف تشبيه كرديم. ولي اگر در همين مسائل اجرايي محور سخن قضيه سالبه باشد نه موجبه، اصل زن است، مثل اينكه ما بگوييم امام كه مثل آدم عادي نيست يا مرجع تقليد كه مثل طلبه نيست اينجا تشبيه تشبيه معكوس نيست [بلكه] تشبيه مستقيم است، مرد كه مثل زن نيست هر ماهي چند روز نتواند خدمت مسجد را به عهده بگيرد اين تشبيه تشبيه مستقيم است [و] معكوس نيست، ما داريم در قسمتهاي ضعف تشبيه ميكنيم اگر قضيه، قضيه موجبه باشد اگر بگوييم مرد مثل زن است اين تشبيه، تشبيه معكوس است يعني زن مثل مرد است ولي اگر در قسمت بيان نقص باشيم و قضيه، قضيهٴ سالبه باشد يك آدم شجاع، يك فرمانده لشكر ميگويد من كه مثل فلان بسيجي ترسو نيستم كه، اين تشبيه، تشبيه مستقيم است يا امام ميگويد من كه مثل فلان آدم عادي نيستم يا مرجع ميگويد من كه مثل فلان طلبه نيستم اين تشبيه، تشبيه مستقيم است نه معكوس، مادر مريم ميگويد مرد براي خدمتگذاري بيت حق قويتر از زن است، مرد كه مثل زن نيست هر ماه چند روز معذور باشد که اين تشبيه، تشبيه مستقيم است.
نقل روايت تفسير قمي در بيان آيه و تعيين نوع تشبيه
اگر بنابر روايت تفسير عليبنابراهيم قمي اين ﴿لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ كلام مادر مريم باشد، چون قضيه، قضيهٴ سالبه است نه موجبه، محور تشبيه بيان كمال اجرايي مرد و نقص اجرايي زن است و تشبيه، تشبيه معكوس نيست نه شبهه كشاف وارد است نه نقد سيدناالاستاد. اما آن روايت اين است در تفسير شريف عليبنابراهيم قمي اين روايت را ذيل همين آيه به اين صورت نقل كردهاند كه البته اين روايت را سيدناالاستاد هم(رضوان الله عليه) در الميزان نقل كردند ذيل آيه ﴿إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ آمده است كه «فانّ الله تعالي أوحي إلي عِمران أنّي واهِبٌ لك ذكراً يُبْرِئُ الأكْمَهَ و الأبْرَص و يُحيي الموتي باذنِ الله»; من يك پسري به تو اعطا ميكنم كه او اكمه و ابرص را درمان ميكند و مردهها را به اذن حق زنده ميكند «فبشّر عمران زوجتَه بذلك فحملتْ»;[15] اين باردار شد. چون در اين تعبيرات چون خود امام رازي هم اعتراف دارد كه از آيه استفاده ميشود كه مادر مريم وقتي باردار شد پدرش از دست رفته بود رحلت كرده بود به قرينه كفالت [و] امثال ذلك. چون قبلاً مادر مريم اين سخن را از همسرش شنيد كه خدا به او پسر ميدهد و همسر او و شوهر او هم از دنيا رفته است و اين آخرين اثر اوست، اگر آن تبشير حق است اين حمل بايد پسر باشد بر اساس قرائن، چون اگر اين حمل دختر باشد باز جا هست براي اينكه آن بشارت با فرزند بعدي عملي بشود; اما چون همسر بعد از حمل اين زن مُرد، ديگر عمراني نيست كه اين زن از او بار بگيرد. بر اساس آن بشارت كه يك مقدمه است و بر اساس مرگ اين شوهر كه دو مقدمه است اين بانو به حسب ظاهر خيال كرد كه طبق قرائن اين پسر است امام(عليه السّلام) اين جريان را نقل ميكند، بعد ميفرمايد اگر ما به شما مطلبي را گفتيم و گفتيم فلان شخص اينچنين ميشود خود او نبود پسر او بود يا پسر او نبود نوه او بود اين را انكار نكنيد تكذيب نكنيد، چون نمونه آن در قرآن است. آنگاه امرائه عمران بر اساس اين قرينه عرض كرد «﴿رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً﴾ للمحراب» كه بحث محراب هم خواهد آمد «و كانوا إذا نَذَروا نَذْراً جَعَلُوا وَلَدَهُم للمحراب» اين هم يك سنتي بود در بين بنياسرائيل اصل اين نذر كردن ابتكار نيست; اما به صورت اطمينان اين ما فيالبطن اين را پسر دانستن اين ابتكار است «﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَي وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ و انت و عدتني ذكرا»[16] اين جملهها كه امام(سلام الله عليه) طبق اين نقل بيان ميكند، ميفرمايد كه وقتي مادر مريم اين بچه را به دامن آورد اين چند جمله را گفت «﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَي وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ و انت و عدتني ذكرا» اين «يشعر»، مشعر به اين است كه ان جملههاي قبلي هم براي مادر مريم است «و انت وَعَدْتَني ذكرا».
پرسش:...
پاسخ: حالا چون قرائت ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعْتُ﴾ هم آمده «﴿وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ و انت وَعَدْتَني ذكرا» اگر درباره ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ نيازي به قرائت ديگر داشته باشد، اين جمله ﴿وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ كه محور بحث است، ظاهرش اين است كه با جمله بعدي كه «و انت وَعَدْتَني ذكرا» برابر اين روايت هر دو كلام مادر مريم است. آنگاه عرض ميكند كه ﴿وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ﴾ مريم هم يعني العابدة الخادمة ﴿وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ اين كلمه «رجيم» را گفتن براي آن است كه تقريباً تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است اين يكي و زمينه استجابت دعاست اين دو تا. عرض ميكند من اين بچه را به تو پناه ميدهم از كسي كه در دستگاه تو مطرود است يعني هر چه كه مايع طرد است من ميخواهم بچهام را از او به تو پناه بدهم «فوهب الله تعالي لمريم عيسي(عليه السلام)» [17] آنگاه «قال و حَدّثني ابي عنالحسن بن محبوب عن عليبنرئاب عن ابي بصير عن ابيعبدالله(عليه السّلام) قال إنْ قُلنا لكم في الرجلِ مِنّا قُولاً فَلم يَكن فيه و كان في وَلَدِه او وَلَدِ ولده فلا تُنْكِروا ذلك»; طبق اين نقل امام صادق(سلام الله عليه) فرمود ما اگر درباره خودمان چيزي گفتيم; منتها خودمان نداشتيم و فرزندمان داشت يا نوهمان داشت شما انكار نكنيد «فلا تُنْكروا ذلك» چون «إن الله أوحي الي عمران أنّي واهبٌ لك ذَكراً مُباركاً» اين «مباركاً» همان است كه مسيح(سلام الله عليه) فرمود: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾[18] .
خدا به عمران وحي فرستاد كه من به تو فرزندي ميدهم مذكر كه «يُبْرِئ الأكْمَه وَ الأبْرَص» بعد هم به او نوهاي داد كه «يُبْرِئ الأكْمَه وَ الأبْرَص» امام ششم فرمود اين صادق است، اين مصداق آن وعده است، اين وفاي به وعده است نه بدا.
آنگاه فرمود: «انّي واهبٌ لك ذَكراً مباركاً يبرئ الاكمه و الابرص و يحي الموتي باذن الله» «و جاعِلُه» يعني «إنّي جاعله»، «رسولاً الي بني اسرائيل» كه پيامبر آنها بشود، اين وحي را كه پدر مريم از ذات اقدس الهي دريافت كرد برابر اين نقل، اين را به همسرش حنّه كه مادر مريم است بازگو كرد «فَحَدَّثَ امراتَه حَنَّة بذلك و هي اُمُّ مريم فلما حَمَلَتْ كانَ حملُها عند نفسِها غلاماً» براي آن جمع بين آن دو مقدمهاي كه ياد شد «﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا﴾ أُنْثَي ﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَي وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾» اين جمله دوم به خوبي نشان ميدهد كه ﴿وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ كلام اين امرائه است، چون ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ در اين جمله دوم و نقل اخير نيست، چرا ﴿لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَي﴾ «لأنّ البنتَ لا تكون رسولاً يقول الله ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ فلما وَهَبَ الله لمريم عيسي(عليه السّلام) كان هو الذي بَشَّرَ اللهُ به عمرانَ و وَعَدَهُ ايّاه» آنگاه طبق اين نقل هم حضرت در ذيل فرمود: «فإذا قلنا لَكم في الرجلِ مِنّا شَيئاً و كان في وَلَدِهِ أو وَلَدِ ولدِه فلا تُنْكِرُوا ذلك»[19] ما اگر درباره خودمان يك مطلبي را گفتيم بعد خودمان به آن نرسيديم، فرزندمان رسيد اين را انكار نكنيد حق است نوهٴ ما به او رسيد اين حق است، چون وعده لازم نيست بلافصل باشد [بلكه] مع الفصل را هم شامل ميشود.
«و الحمد لله رب العالمين»