68/11/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 30
﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾﴿30﴾
تحليل ادبي آيهٴ شريفه
اين ﴿يَوْمَ﴾ كه ظرف است ﴿يَوْمَ﴾ متعلق به آن آيهٴ اسبق است، چه اينكه بعضيها احتمال دادند يعني ﴿وَإِلَي اللّهِ الْمَصِيرُ﴾[1] اين صيرورت در روزي است كه ﴿تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾؛ منتها اين فاصلهاش زياد است. يا ظرف است براي ﴿يَعْلَمهُ اللّهُ﴾ يا ﴿وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[2] و مانند آن كه در آيهٴ قبل است و از اين قبيل آيات در قرآن فراوان است كه متعلق يكي از جملههاي آيهٴ قبل در آيهٴ بعد ذكر ميشود، اين دو احتمال. يا منصوب باست به «اُذكري» كه مقدّر است يعني «اذكر يوم تجد» به ياد آن روز باش كه اين هم شواهدي دارد ولو گاهي با «إذ» ذكر ميشود گاهي بدون كلمهٴ «إذ» اين ﴿يَوْمَ﴾ كار همان «إذ» را ميكند كه آن «إذ» «إذ» ظرفيه است ﴿إِذِ انتَبَذَتْ﴾[3] و امثال ذلك يعني «و اذكر».
احتمال چهارم اين است كه اين ﴿يَوْمَ﴾ متعلق به محذوف يا گذشته نباشد متعلق به آينده باشد و آن ﴿ تَوَدُّ﴾ است كه ظرف ﴿تَوَدُّ﴾ است و اين احتمال چهارم تام نيست، براي اينكه آن روز، روزي نيست كه همه بخواهند بين آنها و بين عملشان فاصله باشد اين فقط دربارهٴ گروه تبهكار است نه مطلقا، بنابراين يا ظرف است براي ﴿ وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴾ يعني إعمال قدرتش در آن روز است يا متعلق است به محذوف يعني «اذكر يوم تجد».
اصالت نفس و ابزاري بودن بدن
مطلب بعدي آن است كه اين ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾ آن هم مفعولش محذوف است يعني «يوم تجد كل نفس ما عملت من سوء» آن را هم «محضرا» «تجد محضراً» چون ﴿تَجِدُ﴾ است نه «تعلم» انسان، گمشدهاش را مييابد يعني چيزي كه فعلاً از دست او رفت او را مييابد «تجد ضالّته» در حقيقت و از اينكه فرمود: ﴿تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ﴾ معلوم ميشود آن كه كار انجام ميدهد، نفس است و بدن ابزار است. نظير اينكه فرمود: ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾[4] هر كسي و هر مردي و هر شخصي در گرو كار خودش است؛ اما مشخص فرمود كه ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾ يعني ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[5] در حقيقت كس را به نفس نسبت دادهاند. بدن، ابزار كار است انسان هم در دنيا داراي نفس و بدن است هم در برزخ داراي نفس و بدن است هم در قيامت ولي در هر سه نشئه اصالت از آن نفس است، بدن چه در دنيا چه در برزخ چه در قيامت ابزار كار است، لذا عمل را به نفس اسناد داد فرمود: ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ﴾ اين عمل يك پديدهٴ زماني است كه رخت برميبندد ولي عصارهٴ عمل در جان ميماند، آن نيت و آن اراده كه اين عمل از او نشئت ميگيرد اين در جان، ثبت است اين هرگز از بين نميرود، لذا كسي كه اعمال محدود دارد يا پاداش نامحدود ميبيند يا احياناً كيفر نامحدود، آنهايي كه در عذاب مخلّدند نه به خاطر اعمال ظاهرهٴ زودگذرند تا اشكال بشود به اينكه اعمال زودگذر دنيا چطور كيفر ابد آخرت را به همراه دارد، بلكه همان طوري كه خود انسان بدني دارد و روحي و اصالت از آنِ روح است و ثبات از آنِ روح است، عمل هم اين چنين است بدنهاي دارد كه آن حركتهاي خارجي است و روحي دارد كه از او به عنوان نيت و امثال ذلك ياد ميشود. آن روح عمل با روح عامل در ارتباط است، چون آن روح، وصف روح عامل است و هر دو ثابتاند اين در جان عامل رسوخ ميكند و به صورت ملكه ميشود، وقتي ملكه شد زوالپذير نيست وقتي زوالپذير نبود دائماً آن روح را و آن شخص را ميرنجاند، لذا مسئلهٴ خلود از همين جا تأمين ميشود.
تأثير نيّت در خلود
آن حديث شريفي هم كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) در رسائل در بحث نيت نقل كرد كه از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند چطور شخصي با انجام گناههاي محدود به عذاب نامحدود محكوم ميشود، فرمود: در نيتش اين بود كه اگر تا ابد بماند هم گناه بكند. اين نه به آن معناست كه چون در ارادهاش اين است كه اگر در ابد بماند گناه بكند براي كار نكرده آن هم صرف نيت، او را معذب بكنند به عذاب ابد، با اينكه روايت فراواني دارد كه اگر كسي قصد گناه كرد و گناه نكرد معاقب نيست. خب، چطور اصل عقاب سلب ميشود براساس آن نيتي كه عمل نشد ولي عقاب ابد و كيفر دائم ثابت بماند. منظور آن است كه اين فسادطلبي براي اين شخص ملكه شد، چون اين انحراف و اين كفر و نفاق در جان او ملكه شد طوري است كه اگر به طور ابد در دنيا ميماند معصيت ميكرد، نشانهاش هم اين است كه الآن كه فشار مردن را و فشار قبر را و فشار قيامت را طي كرد و همهٴ اين فشارها را تحمل كرد، وارد جهنّم شد الآن هم اگر از جهنّم بيرون برود باز دست از گناه برنميدارد: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[6] اين گروه البته مخلّد در نار هستند، ديگران كه به اين حد نرسيدهاند اميد عفوشان هست يعني كساني كه از باب ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[7] و مانند آن نشدند، اينها اميد آنكه بعد از احقابي از عذاب نجات پيدا كنند هست؛ اما معاندين، مخلّد در نارند و سرّش همان است كه جان عمل اينها ملكهٴ جان اينها شد و روح اينها به صورت يك روح طغيان و عصيان در آمده است و دائماً هم هست و عذاب ميبيند.
فاصلهٴ زماني در معناي «أمد»
مطلب بعدي آن است كه آيا اين كلمهٴ أمد به معناي فاصلهٴ زماني است كه عدهٴ زيادي از مفسرين گفتند يا فاصلهٴ مكاني است كه بعضيها گفتند. مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) نظرشان بر اين است كه منظور از اين امد فاصلهٴ مكاني است نه فاصلهٴ زماني[8] و اين را نظير آيهٴ سورهٴ «زخرف» معنا ميكنند. در آيهٴ سورهٴ «زخرف» اين بود كه ﴿وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾[9] تا اينكه وقتي قيامت فرا ميرسد ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَنَا﴾ آنگاه ميگويد: ﴿يَالَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ﴾[10] ؛ به اين همسايهٴ ديوار به ديوار خود كه عمري را با او به سر برد، ميگويد اي كاش بين من و تو فاصلهٴ مشرق و مغرب بود. ايشان توجه دارند كه «أمد» معمولاً به معناي فاصلهٴ زماني است نه فاصلهٴ مكاني ولي براساس شواهد عقلي ميگويد منظور از اين «أمد» فاصلهٴ مكاني است نه فاصلهٴ زماني چرا؛ چون اگر كسي به خطر آگاهي پيدا بكند اين تمنّي فاصلهٴ زماني ندارد، نميگويد بعد از چند روز بين من و تو يكسال فاصله باشد مثلاً، بلكه تمنّي فاصلهٴ مكاني دارد، چون اگر فاصله، مكاني باشد اين از شرّ آن خطر ميرهد ولي اگر فاصله، زماني باشد بالأخره «كل ماهو آتٍ قريب» اين فاصلهٴ زماني برچيده ميشود ميآيد و هر آيندهاي هم نزديك است.
بنابراين او تمنّي بعيد ندارد به قرينهٴ عقلي منظور از اين «أمد» فاصلهٴ مكاني است نه زماني؛ اما خب در قرآن كريم مثل موارد ديگر هر جا كلمهٴ أمد به كار رفت فاصلهٴ زماني است، نظير آنچه در سورهٴ «حديد» آمده ﴿فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ﴾[11] «امد» فاصلهٴ زماني است يا اينكه در سورهٴ «جن» سخن از فاصلهٴ زماني بودن معاد است كه ﴿إِنْ أَدْرِي﴾ فرمود من نميدانم كه آيا قيامت نزديك است ﴿أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً﴾[12] «أمد» يعني أجل معين؛ من نميدانم كه نزديك است يا فاصلهٴ معيني دارد بعد. هم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ﴾[13] كه ظاهرش آن است كه جريان قيامت را به حضرت آموخت.
خب پس مسئلهٴ «أمد» آنچه در قرآن كريم آمده است موارد ديگري هم هست فاصلهٴ زماني است ما بياييم اين فاصلهٴ زماني را بر فاصلهٴ مكاني حمل كنيم قرينه ميخواهد، آن قرينهٴ عقلي كه ايشان اقامه فرمودند ظاهراً ناتمام است، براي اينكه اگر كسي احساس خطر كرد ميگويد اين خطر از من مدتي فاصله بگيرد تا من در اين مدت خودم را اصلاح كنم، به اميد اصلاح به اميد ترميم تمنّي فصل زماني را دارد، چه اينكه فصل مكاني را هم آرزو ميكند آن فصل مكاني را در سورهٴ «زخرف» بيان فرمود[14] و اين فصل زماني را در سورهٴ «آلعمران» كه محلّ بحث است. به هر حال ﴿تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً﴾ يك فاصلهٴ طولاني باشد، همان طوري كه در دنيا كه بود ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾[15] بود، اينها فكر ميكردند كه دور است ولي ما ميديديم كه نزديك است، در آخرت هم همين معنا ظهور ميكند؛ ميگويد اي كاش بين من و اين عمل من فاصلهٴ طولاني بود كه من در اين مدت فرصت ميداشتم كه او را جبران بكنم.
منتشر شدن طومار اعمال دنيا در آخرت
مطلب بعدي آن است كه در قرآن كريم همان طوري كه براي انسان كتابتي هست اعمالش را مينويسند، نشر و طياي هم هست. ميفرمايد امروز بساط آسمانها پهن است زمين گسترده است ﴿إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ﴾[16] اين زمين پهن است و آسمانها هم كه ﴿إِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾[17] در قيامت بساط آسمان و زمين برچيده ميشود، آنها كه امروز منشورند مطوي ميشوند ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[18] طَيّ ميشود ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ﴾[19] «سجل» يعني طومار، اگر طومار ده متري داشته باشيم در آن مثلاً هزار سطر باشد تمام اين حروف و كلمات كه روي طومار است، وقتي اين طومار برچيده شد اين كلمات در درون طومار منطوي هستند. فرمود امروز اين طومار آسمان پهن است ما وقتي كه قيامت فرا ميرسد اين طومار را جمع ميكنيم ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ﴾ چطور جمع ميكنيم ﴿ كَطَيِّ السِّجِلِّ﴾ «سجل» يعني طومار ﴿لِلْكُتُبِ﴾[20] همان طوري كه طومار ده متري، همهٴ حروف و كلمات را در خود جمع ميكند ما هم آنچه در آسمانها هست او را اين چنين جمع ميكنيم ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[21] آنچه امروز گسترده و پهن است به نام آسمان و زمين، فردا جمع ميشود. فردا طيّ و قبص دارند و آنچه امروز بسته است و مطوي است فردا باز ميشود و آن كتاب اعمال انسان است كه فرمود: ﴿وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾[22] در سورهٴ «تكوير» بعد از اينكه فرمود: ﴿ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ﴾[23] ميفرمايد: ﴿وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾ كه «يوم النشور» همين خواهد بود يعني صحيفهها امروز به صورت طومار طَي شده و مطوي است، فردا به صورت صحيفهٴ منشور است. در سورهٴ «إسراء» هم بود كه ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾[24] معلوم ميشود امروز منشور نيست، اين صحيفهها امروز منشور نيست فردا منشور است و براي اثبات اين مسئله كه هر كسي كتابي دارد و احياناً يك كتاب نيست چند كتاب است و اين كتابها در طول هم هستند نه در عرض هم، همان آياتي است كه ميفرمايد: ﴿إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ﴾[25] كه سورهٴ «مطففين» است ﴿ كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجّينٍ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾[26] معلوم ميشود كتاب در كتاب است. همان طوري كه قرآن، كتابي است در كتاب و اين كتابها در طول هم هستند ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ٭ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ٭ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾[27] خود قرآن كه كتاب است در كتاب ديگري است كه به نام كتاب مكنون است، كتاب فجار هم در كتاب ديگر است، كتاب ابرار هم در كتاب ديگر است ﴿إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجّينٍ﴾ خب سجين چيست ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾ حالا راقم آن كتاب چيست و كيفيت احاطهٴ آن سجين نسبت به كتاب فجار چيست اين دو مسئلهاي است جدا ولي كتاب فجار در سجين است و سجين خودش كتابي است رقم زده. خب، اين كتاب كه جداي از جان نبود برابر ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[28] پس خود اين شخصي كه فاجر است، او هم اكنون محاط به سجين است. يك وقت اين كتاب باز ميشود ﴿تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾[29] ؛ دفعتاً اوضاع عوض ميشود اين مبهوت خواهد شود كه من كجا هستم، براي خيليها وضع مرگ روشن نيست كه اينها مُردند، چه شد اوضاع اينها خيال ميكنند مثلاً زلزلهاي پيش آمد يا حادثهاي پيش آمد، دفعتاً ميبينند اوضاع عوض شد دارند مشتعل ميشوند، ميسوزند. بعدها ميفهمند كه مُردند اين فقط يك قشر رقيقي است كه فاصله است ﴿إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجّينٍ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ﴾[30] همين اين ويل است، همين اين ويل است يا اين ويل يك ترجيعبندي است كه ظرف است براي فعل ديگر. آنگاه بعد از چند آيه ميفرمايد: ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[31] آن كارهايي كه كردند يك رِيْن شده در قلب اينها يعني اين چنين نيست كه انسان، در فضاي آلوده زندگي بكند و بدنش آلوده نشود، اين طور نيست. اگر كسي در ميدان خاك بازي كرد بالأخره چهرهٴ او خاكي خواهد شد. اين خاك روي چهرهاش مينشيند.
تأثير منفي گناه بر جان آدمي
اگر كسي با گناه بازي كرد اين گناه رِيني است كه روي قلب او مينشيند ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ اين گناه كه كسب كردند، اين رِين قلب است. رِين قلب نظير رين آينه كه نيست كه با دستمال پاك بشود كه، چيزي جلوي جان را نميگيرد مگر يك امر معنوي باشد، چيزي چرك روح نيست مگر امر معنوي و امر معنوي هم كه ثابت است. اين چنين نيست، نظير دود و بخار و دخان كه جلوي جان را بگيرد، جان آدم كه جا ندارد اين جان آدمي كه ميگويد «رب السموات و الارض» خداست پس سماوات و ارض را درك ميكند، بزرگتر از همهٴ سماوات و ارض است، چون به مؤمن در بهشت خانهاي ميدهند كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ نه يعني مجموع بهشتيها خانهشان اين اندازه است، بلكه كل واحد واحد خانهشان اين است به هر بهشتي خانهاي ميدهند كه همهٴ اهل دنيا در آن جا ميگيرند ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ يا ﴿عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾[32] اين براي يك فرد بهشتي است نه براي مجموع بهشتيها، خب مجموع اهل دنيا هم به آن خانه دادند ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾[33] پس مجموعهٴ سماوات و ارض به اندازهٴ مساحت خانهٴ يك بهشتي است كه او در آن خانه بيارمد. روحش وسيعتر از اينهاست خب، اين روح براي مؤمن است. اگر كسي اين روح را چركين كرد چه چيزي غبار جان ميشود، جز آن «ما يكسبون»، «ما يكسبون» در حقيقت روح عمل است و اين بدنهٴ عمل باعث پيدايش آن ملكات است و اگر آن ملكه پيدا نشد به مقدار خود عمل، انسان معذب ميشود و اگر آن ملكه پيدا شد به مقدار آن ملكه معذب ميشود يعني مخلّد است و چون قلب و روح امري است مجرد، چركي كه اين روح است و غبار روح يك امر مادي نخواهد بود ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[34]
احاطهٴ ابرار و مقرّبين
پرسش ...
پاسخ: در دنيا مادامي كه انسان زندگي ميكند چون نشئهٴ نقل و انتقال است كاملاً قابل برگشت است؛ اما اگر اين ملكه را به همراه خود بُرد در قيامت آنجا ديگر «إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ»[35] آنگاه در همين سورهٴ «مطففين» ميرسند به آيهٴ هجده به بعد كه ﴿كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ پس عدهاي كه جزء ابرارند، كتاب اينها در كتاب ديگر است، كتاب ابرار در يك عليين است كه عليين به نام كتابي است. آن كتاب را مقربين مشاهده ميكنند. مقربين چون فوق اصحاب يمين هستند و فوق ابرارند آنها احاطه دارند، لذا آنها ميفهمند كه ابرار چه ميكنند. كتاب ابرار، در عليين است [و] عليين يك كتاب ديگري است كه آن كتاب ديگر را مقربين مشاهده ميكنند. پس هر چه از قلب ابرار بگذرد مقربين ميبينند و اگر گفته شد عترت طاهره(عليهم السلام) از همهٴ اعمال ما باخبرند، اينها ريشههاي عميق قرآني دارند كه اينها يقيناً جزء مقربين هستند و يقيناً از كتاب ابرار باخبرند.
اگر كتاب و كتابت يك امر تثبيت خارجي است نه وجود لفظي يا وجود كتبي، قرائت او هم به منزلهٴ شهادت اوست ﴿اقْرَأْ كِتَابَكَ﴾ يعني «إشهد»، نه اينكه ما از يك طرف بگوييم سراسر جهان كتاب خداست، بعد وقتي گفتيم ﴿إقْرَأ﴾ يعني بخوان، بخوان را وجود لفظي اراده كنيم، آنگاه مقرو را وجود عيني، اين طور نيست چون «قرائة كلّ كتاب بحسبه» كتاب اگر كتاب لفظي بود قرائتش تلفظ است. كتاب، اگر عيني بود قرائتش شهود است. اينجا فرمود: ﴿إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[36] گرچه اين دليل نخواهد بود براي اينكه هر جا گفتند كتاب را بخوان يعني شاهد باش و گواه باش و عالم باش؛ اما ميتواند زمينه را فراهم كند به آنجايي كه گفته ميشود ﴿اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً﴾[37] يعني «إشهد»، «إعلم» و اگر خواندن هست خواندني است مطابق و مناسب با آن كتاب، نه خواندن لفظي در برابر كتابت عيني. خب در بخش ديگر قرآن فرمود
معناي سائق و شاهد
انسان را كه ميآورند، تنها نميآيد ﴿جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾[38] اين ﴿َجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾ اينها چه كساني هستند و از كجا ميآيند اين سائق كيست و اين شهيد كيست، اينها جداي از جان آدماند بعد انسان را تعقيب ميكنند يا با انسان هستند. ظاهر آيه اين است كه ﴿جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾ يعني با هر انساني كسي هست كه سائق است، همين است كه اگر اين تبهكار باشد ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾[39] و اگر پرهيزكار باشد، اينها سائقاند بدرقه ميكنند. آن راننده را و آن متصدي دام را كه ميراند خلاصه، اگر بخواهد از پشت براند ميگويند «سائق» خب، اين كلمهٴ سوق دربارهٴ بهشتيها هم هست ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾[40] اينها دسته دسته به طرف بهشت سوق داده ميشوند؛ اما نه آن طوري كه ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ يك رمهدار اين حيوانات را از پشت هِي ميكند، اين ميشود سوق؛ اما فرشتهها هم براي استقبال بهشتيان ميآيند هم عدهاي اينها را بدرقه ميكنند. اينها كه پشتسر بدرقه ميكنند دربارهٴ بهشتيان ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ خواهد بود اينها ميشوند سائق، پس سائق يا نظير آن رمهداري است كه حيوانات خود را هِي ميكند اين براي كسي است كه ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[41] يا نظير گروه بدرقهاند كه به عنوان تجليل ميآيند اين ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ﴾ هر كسي يك راهنما دارد و يك شاهد، اينها با آدماند ﴿جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾ با آدماند. بخواهد نرود، سائق ميبرد بخواهد كتمان كند، شاهد گواهي ميدهد و اين شاهد را خودش ساخت بيگانه نيست، چون روز قيامت روز حجت بالغهٴ حق است، روزي نيست كه قابل انكار باشد. اگر شاهدي از غير و از غيب برسد بخواهد عليه كسي شهادت بدهد آن روز ممكن است بنده نسبت به مولا احتجاج كند، بگويد اين شخص را تو يادش دادي آوردي، چون روز قيامت روز احتجاج است، لذا قرآن ميفرمايد ما در دنيا براي مردم انبياء فرستاديم تا در قيامت احتجاج نكنند ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[42] يا در ذيل سورهٴ «طه» هم فرمود ما انبيا فرستاديم تا اينها نگويند و شما نگوييد ﴿لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَي﴾[43] اين ميشود «يوم الاحتجاج»، چون «يوم الاحتجاج» است بايد طوري باشد كه ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾[44] باشد و ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[45] باشد به هيچ وجه انكارپذير نباشد. شاهدي بايد بيايد كه انسان در شهادت او نتواند هيچ خدشه وارد كند، نه در آگاهي او، نه در امانت او، نه در حضور او به هيچ وجه نشود در او نفوذ كرد، مثل اينكه اعضا و جوارح آدم شهادت ميدهند چطور است ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[46] ارجل شهادت ميدهد ايدي شهادت ميدهد انسان نميتواند اينها را تخطئه كند، چون اين دستها با آن خطوط ظريف بنان ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ﴾[47] همه ميآيند، انسان كه نميتواند خودش را انكار كند و دست خودش را هم كه ميشناسد حرف او را هم ميفهمد چنين شاهدي بالأخره در صحنهٴ قيامت هست، حالا اين شاهدي كه به همراه آدم ميآيد اگر نخواهد برود كه سائق او را ميبرد، بخواهد چيزي را كتمان كند كه شاهد شهادت ميدهد، لذا در بخش ديگر قرآن فرمود در آن روز ﴿لاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً﴾[48] ، كتمان نميكند هر چه دارند ميگويند، اين هر چه دارند ميگويند براي اينكه شاهدي از درون و بيرون دارد شهادت ميدهد اينها را چه كسي ساخت اين شاهدها را، اينها در اينكه انسان با قافلهاي حركت ميكند حرفي نيست حالا بيرون از محدودهٴ انسان چند كتاب است و چند سائق است و چند شاهد است حرفي است علي حده [جداگانه] هر دليلي كه خارج از محدودهٴ جان انسان چيزهايي را اثبات بكند اين با آن مخالف نيست؛ اما انسان مجموعهاي است كه سائق در درون خود اوست شاهد هم در درون خود اوست اين رقيب عتيد هم با اوست اين قعيدها هم با او هستند اينها با او هستد، چه اينكه شياطين هم با او هست خب از اين طرف فرمود: ﴿وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾[49] يك گوشهٴ جان را شيطان گرفته، اينكه ميبينيد تا آدم غفلت كرده آنها ميدانداري ميكنند تا انسان متذكر شد به ياد حق افتاد اينها يك پا جلو يك پا دنبال براي فرار كردن به دهليزهاي ذهن فرار ميكنند انسان احساس ميكند كه صحنهٴ جان راحت است اينها همان است. اينكه فرمود: ﴿جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾[50] اين در نهجالبلاغه سائق و شهيد مشخص شد كه كارشان چيست. اينها يكيشان سوق ميدهد يكي هم عليه او شهادت ميدهد، اينها را مشخص فرمود. در خطبهٴ 85 نهجالبلاغه اين چنين است «فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ، وَ اعْتَبِرُوا بِالآيِ السَّوَاطِعِ، وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ،وَ انْتَفِعُوا بِالذِّكْرِ وَ الْمَوَاعِظِ، فَكَأَنْ قَدْ عَلِقَتْكُمْ مَخَالِبُ الْمَنِيَّةِ،وَ انْقَطَعَتْ مِنْكُمْ عَلاَئِقُ الْأُمْنِيَّةِ، وَ دَهَمَتْكُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ، وَ السِّيَاقَةُ إِلَي ﴿الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ﴾» اين ورد المورود همان تهديدي است كه دربارهٴ فرعون شده است ﴿بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[51] «﴿فَكُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهيدٌ﴾» كه اين قرآن است آنگاه فرمود: «سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَي مَحْشَرِهَا؛ وَ شَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا» اين با اوست، مثل اينكه اين پرندهاي در آشيانه بود و خوابيده بعد پرواز كرده آمده روي اين شاخههاي درخت نشسته. اين به صورت طائر است، خواه و ناخواه اين كلمه بايد توجيه بشود كه ﴿كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ﴾ معلوم ميشود هر كسي پرندهاي دارد بالأخره، خودش اين پرنده را پرورش داد بال و پر داد حالا اين پرنده چيست خدا ميداند. اين از آشيانهٴ نفس يك دفعه پرواز ميكند ميآيد بيرون ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾[52] .
در كلمات قصار شمارهٴ هفت، مسئلهٴ عمل را كه ذكر ميفرمايد، ميفرمايند: « أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ، نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجالهم» اين «نُصب العين» است يعني هر عملي كه انسان انجام داد در جلوي چشم ميبيند، چه اينكه در بخشهاي ديگر در همين زمينهٴ سائق و شاهد يا حافظان، بياني دارد كه معلوم ميشود آنها از جان آدم دور نيست.
مراقب اصلي انسان
در خطبهٴ 157 ميفرمايد : «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ» گرچه مرصاد حقيقي ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[53] رصيد كل خداست؛ اما هر كسي رصدي دارد، مراقبي دارد «أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ» نه اينكه فقط شما را رصد ميكنند، بلكه از خود شما رصد گذاشته براي شما يعني از درون شما چيزي را درآورده رصد گذاشته براي شما، كار شما را بررسي ميكند «أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ» عيون همين گزارشگرهاست «عين» يعني آگاه باشد و گزارش بدهد «وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ»؛ عدهاي هم هستند كه حافظاند اهل فراموشي نيستند و صادقاند و اهل دورغ نيستند و همهٴ كارهاي شما را حفظ ميكنند و شمارهٴ نَفَسهاي شما را هم ميدانند «وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ» گاهي براساس دم، انسان ميگيرد براساس نفس ميگيرد؛ نَفَسي كه انسان ميكشد براساس آن مسئول است ديگر، گاهي ميبينيد مسئلهاي را اينجا مطرح ميكنيد كسي با يك نفس عميق براي ايجاد يأس نفس عميقي ميكشد خلاصه دم هم حسابي دارد «وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ ، لَا تَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ، وَ لاَ يُكِنُّكُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ»[54] ؛ فرمود اين چنين نيست كه اين همراهان شما اينها كه رصدند، عيناند، حافظاند و شمارشگرند در تاريكي شب شما را نبينند، اين طور نيست يا حالا در را محكم قفل كرديد، بابي است «ذو رتاج» خيلي مُغلّب و مغلق بسته است، اين نباشد با شما اين طور نيست. خب، اين كجاست اينها كه اوصافشان اين است رصد هستند و شب ما را ميبينند در اتاق تنها ما را ميبينند، غير از آن است كه در درون جان ما هستند. ملائكه حسابشان جداست؛ اما فرمود: « اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ»[55] خب حالا، كارهاي ظاهري را اين اعضا و جوارح ميبينند و كارهاي باطني را هم آن رصد نفساني ميبيند پس چيزي از اين دستگاهها بيرون نيست، چون همهٴ اينها مأموران ذات اقدس الهي هستند.
ملكات انسان متأثر از افعالش
پرسش:...
پاسخ: اين همان ظهور ملكات كذب است. در سورهٴ «انعام» است ظاهراً، فرمود مشركين در قيامت كه آمدند سوگند ياد ميكنند كه ما غير خدا را عبادت نميكرديم. آنگاه ذات اقدس الهي به رسول فرمود: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾[56] ؛ ببين چطور دارند دروغ ميگويند، اين مثل همان كسي است كه زير شلاق هم بد ميگويد چون عادت كرده يا در عالم رؤيا هم وقتي ميخواهد حرف بزند دروغ ميگويد. مگر آدم خوابيده خواب راست ميبيند اين در بحثهاي قبل هم گذشت خواب راست مگر نعمتي است كه نصيب هر كس شود، نفس خائن همان طوري كه در بيداري خيلي از فضايل را پشت سر ميگذارد، در عالم رؤيا هم اگر ذات اقدس الهي بخواهد يك خواب خوبي نصيبش بكند اين به هم ميزند اوضاع را، چهار تا مطلب اضافه ميكند دو تا مطلب كم ميكند آن از اين اثر ميافتد.
پرسش:...
پاسخ: بله اين فعل، فعل اختياري نيست، مثل خوابيده. مگر خوابيده فعل مختار دارد كار روز ملكه ميشود براي شب، يك وقت است كه كسي دروغ گفته اين ممكن است خواب راست ببيند؛ اما دروغگو خواب راست نميبيند. ممكن است كسي يك گوشه خيانت كرده در مالي بعد يك خواب راست هم ببيند؛ اما خائن كه خيانت بر او ملكه شد اين خواب راست نميبيند، هر چه هم در عالم رؤيا چهار مطلب صحيح به او بگويند اين دو تا را كم ميكند دو تا را اضافه ميكند اگر هم خواست حرف بزند اين چنين نيست كه با ادب حرف بزند در عالم خواب هم فحش ميدهد، انسان كه خوابيد زبانش در اختيار ملكات اوست نه در اختيار خودش. اينكه ميبينيد گاهي انسان كه بيدار شد ميگويد اي كاش من اين مطلب را سؤال ميكردم، اي كاش آن مطلب را سؤال نميكردم مگر دست خود آدم است. اگر ميخواهي اي كاش و آن كاش نگوييم بايد بيداريها را مواظب باشيم، اگر بيداري ما حساب شده بود وقتي هم خواب ديديم چيزهاي خوب سؤال ميكنيم. اگر بيداري حساب شده نبود آن سؤالهاي خواب را كه اين دهان و اين زبان نميكند كه، آن دهان برزخي دارد در اختيار آن ملكات است حالا وقتي معلوم ميشود كه اين سائق با ماست، اين شهيد با ماست[57] ، اين حفاظ صدق با ماست، اين جوارح با ماست آن رقيب عتيد با ماست[58] ، آن قعيد با ماست[59] همه با ما هستند و هيچ كتمانپذير نيست و هيچ راهي براي فرار نداريم ـ براي اينكه همين دست و پاي ما، ما را ميبرد و عليه ما شهادت ميدهد ـ آنگاه معلوم ميشود اين بياني كه در خطبهٴ 116 حضرت امير است از چه جايي نشئت ميگيرد. فرمود: «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ»؛ اگر بدانيد آنچه را كه من ميدانم و براي شما غيب است براي من مشهود، براي شما مطوي است براي من منشور «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ، إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَي الصُّعُدَاتِ» «صُعُد» جمع صعيد است «صعيد» يعني طريق ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً﴾[60] همان «وجه الارض»، فرمود ميرويد بيابانها «لَخَرَجْتُمْ إِلَي الصُّعُدَاتِ تَبْكُونَ عَلَي أَعْمَالِكُمْ، وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَي أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَرَكْتُمْ أَمْوَالَكُمْ لاَ حَارِسَ لَهَا وَ لاَ خَالِفَ عَلَيْهَا، وَ لَهَمَّتْ كُلَّ امْرِيءٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ، لاَ يَلْتَفِتُ إِلَي غَيْرِهَا وَ لَكِنَّكُمْ نَسِيْتُمْ مَا ذُكِّرْتُمْ، وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ، فَتَاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ، وَ تَشَتَّتَ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ»، فرمود اگر ميفهميديد كه چه چيزهايي در پيش داريد كل اين صحنهها را رها ميكرديد، خانه و زندگي را بدون سرپرست رها ميكرديد زن و بچه را هم رها ميكرديد به درد خودتان بوديد، چطور اگر دارند بمباران ميكنند در آن حال كسي به ياد كسي نيست. فرمود چنين چيزي است، اين است كه خودشان اين همه جزع و ناله ميكردند براي اين است كه ميدانستند، اگر جزع و ناله نكند همچنين خطري در پيش است. «اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«والحمد الله رب العالمين»