68/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 30
﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾﴿30﴾
دلالت عبارت﴿يَوْمَ تَجِدُ﴾بر تذکّر و يادآوري قيامت
بحث در اين كريمه در چند امر يا فصل خلاصه ميشد. امر اول اين بود كه هر كسي هرچه ميكند اعم از خير يا سوء آن را ميبيند كه اين ﴿يَوْمَ تَجِدُ﴾ اين ﴿يَوْمَ﴾ منصوب است ناصبش يا «اُذكر» است يعني به ياد چنين روز باش يا ظرف ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمهُ اللّهُ﴾[1] كه ظرف ظهور علم خداست و در قرآن كريم اصرار بر اين است كه انسان، معاد را فراموش نكند ﴿يَوْمَ تَجِدُ﴾ يعني «اُذكر» آن روزي را كه هر كسي كار خود را ميبيند.
اقسام بيان آيات از آگاهي خداوند از اعمال انسان
عمل از نظر قرآن كريم همان طوري كه تا حدودي بحث مبسوطش در ذيل آيه 167 سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت شئوني دارد. در ذيل آيه 167 كه بحث مبسوطي از باب اعمال و تجسّم اعمال مطرح شد و آن آيه اين بود ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ﴾ يعني در قيامت پيروان كه پيروي كوركورانه از متبوعانشان كردهاند به اين اميد به سر ميبرند، ميگويند اي كاش ما برميگشتيم به دنيا همان طوري كه اين متبوعهاي ما در قيامت از ما تبرّي جستند و به سود ما قدم برنميدارند و ما را رها كردند، اي كاش ما برميگشتيم به دنيا و از اينها جدا ميشديم و نسبت به اينها اعلان انزجار ميكرديم.
اين معنا را ظاهر آيه به عنوان تجسّم عمل بيان ميكند، فرمود: ﴿كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ﴾[2] به مناسبت ارائه متن عمل، مسائل مربوط به عمل بازگو شد؛ اما نموداري از آن مسائل كه شايد در آنجا مطرح نشده است اينجا عرض ميكنيم.
درباره كار، ذات اقدس الهي يك وقت ميفرمايد شما هرجا باشيد و در هر شرايطي باشيد خدا با شماست: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[3] اگر خدا با ما در همه شرايط هست يقيناً از كار ما باخبر است، اين بالملازمه. از اين روشنتر آيات فراواني است كه درباره علم خدا به اعمال ما وارد شده است، اين آيات چند طايفه است. طايفهاي از اينها كه اكثري آيات اين بخش را تشكيل ميدهد اين است كه ﴿وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[4] ،﴿وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ﴾[5] و امثال ذلك. بعضي از اين آيات بيش از مسئلهٴ خبير بودن و عليم بودن را ميفهماند، ميفرمايد: ﴿وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ﴾[6] و بعضي از اينها از اين ﴿وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ﴾ هم روشنتر دلالت ميكنند، نظير آيه 61 سورهٴ «يونس» كه اعمال را به صورت تقسيم و تجزيه ذكر ميكند بعد در حين ورود به عمل، شهود الهي را و شهادت الهي را بازگو ميكند، ميفرمايد: ﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ﴾ كه اصل خطاب به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است ﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ﴾؛ تو در هيچ كاري نيستي ﴿وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ﴾ حالا آن شأن هرچه ميخواهد باشد و هرگز وارد تلاوت قرآن نميشوي، بعد خطاب به عموم مردم است ﴿وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾؛ مگر اينكه در حين ورود شما در متن عمل ما شاهديم ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾[7] همين كه انسان ميخواهد حركت كند، حال افاضه است؛ افاضه از عرفات به مَشعر يا افاضه از مشعر به مِنا، اين حركت را ميگويند افاضه ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾.
فرمود همين كه ميخواهيد وارد عمل بشويد ما ميدانيم چه ميكنيد: ﴿وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾ بعد اصل كلّي را كه دليل مسئله است ذكر ميكند، ميفرمايد: ﴿وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الاَرْض وَلاَ فِي السَّماءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾[8] چون اصل كلّي آن است كه از علم ذات اقدس الهي هيچ چيزي عزوب و غروب ندارد، خواه در آسمان باشد، خواه در زمين، خواهد در ذرّه و به مقدار ذرّه يا كمتر از ذرّه، بنابراين اعمال شما هم عزوب و غروب ندارد و ذات اقدس الهي به جميع اعمالتان آگاه است كه اين آيه از نظر دلالت بر اطلاع ذات اقدس الهي به اعمال انسان از ساير آيات ادلّ و اتقن است. اين درباره اصل اطلاع حقتعالي به عمل.
ثبت و حفظ اعمال انسان توسط فرشتگان
اما اين عمل را كه خدا مطّلع است و محيط است و شاهد است و خبير است، حفظ هم ميكند يا نه؟ آري حفظ ميكند، چون خدا ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾[9] است، فرشتگان را هم مأمور حفظ اعمال ميكند ﴿رُسُلُنَا لَدَيْهِمْ﴾[10] كه ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[11] هست، چند طايفه از آيات است كه ذات اقدس الهي ميفرمايد مأموران الهي آنچه را كه شما انجام ميدهيد اينها ثبت ميكنند. اين مأموران هم، گذشته از اينكه مكرّماند و گذشته از اينكه حافظاند و ناسي نيستند، مستعد هم هستند و مراقباند؛ مراقباند شما چه ميكنيد موجودات خوبياند كريماند كم نميكنند، زياد نميكنند، از يادشان نميرود، نه عمداً كم و زياد ميكنند چون كراماند، نه سهواً كم و زياد ميكنند چون حافظاند ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾ اما در سورهٴ «ق» فرمود: ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[12] نه يعني يكي رقيب است، ديگري عتيد ﴿إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ﴾[13] آيه ديگر است. كلّ واحد رقيب عتيدند «رقيب» يعني مراقب، آن كسي كه بخواهد خوب مطّلع باشد و مراقبت بكند رَقبه ميكشد، گردن ميكشد كه چيزي از او فوت نشود، اين را ميگويند مراقب حالت مراقبه چنين حالتي است. رقيب هم گردن ميكشد كه خوب انسان را ببيند. و عتيد است، مستعد است، آماده است ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾ يعني در كنار هر لفظ، فرشتهاي كه مراقب است و مستعدّ شنيدن و نوشتن است، هست و هر دو همين رقيب عتيدند ﴿إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ﴾[14] يعني هر دو قعيدند، نشستهاند، در كميناند و وصف هر دو هم اين است كه ﴿رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾ نه اينكه يكي رقيب باشد، ديگري عتيد.
اما مسئله لفظ در بحثهاي قبل هم اشاره شد كه لفظ در مسئله ضبط اعمال، نظير خوردن در مسائل تصرّفات مالي است، وقتي گفته شد ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾[15] مال مردم را نخوريد يعني تصرّف نكنيد، چون بارزترين مصداق تصرّف خوردن است گفته شد مال مردم نخوريد وگرنه كسي كه فرش غصبي زير پا دارد او مال مردم خورد، لباس غصبي در بركرد، ميگويند مال مردم خورد، اين خوردني كه فرمود: ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ منظور خوردن در مقابل پوشيدن نيست بارزترين مصداق تصرّف است، اينجا هم هر حرفي كه بزني مينويسند چون بارزترين كارهاي انسان با الفاظ و گفتن و زبان او انجام ميگيرد كه غريزالجِرم است كثيرالجُرم از اين جهت سخن از لفظ است، مثل اينكه ما ميگوييم ﴿فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾[16] تعبيرات قرآن اين است كه هر كاري كه با دستتان كرديد كيفر ميبينيد. حالا اگر با پا انسان جايي رفت مشمول اين آيه نيست يا اگر با چشم كاري انجام داد مشمول اين آيه نيست؟ اينها به عنوان بارزترين مصداق قول يا فعل يا تصرّف ذكر ميشود، ميگوييم با دست خود گرفتار شد در حالي كه حرف زد، نه نوشت در حالي كه رفت، نه با دست چيزي را نوشت، ميگوييم با دست خود گرفتار شد. اينجا كه فرمود: ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[17] يعني «ما يعمل من عمل».
چگونگي ثبت اعمال انسان فرشتگان
خب، پس فرشتهها قعيدند، رقيباند، عتيدند، حفيظاند، كريماند، اينها هم كارشان. اينها مهم نيست چون تا روشن نشود كه درد از كجاست انسان به فكر اصلاح نميافتد. اينها آياتي است ميخوانيم اينها حق است. اينها خيال ميكنيم جداي از ماست، دور از ماست اينها درست است. اينها[را] با لوازم التحرير با خودكار و كاغذ و اينها مينويسند با چه چيزي مينويسند، كجا مينويسند روي دوش ما نشستهاند قعيدند يعني روي دوش ما نشستهاند دوش راست و چپ است اينچنين است، اين فرشتهها كجا نشستهاند و مينويسند عمده اينهاست مشخص بشود اينها جايشان كجاست و با چه ابزاري مينويسند، روي چه چيزي مينويسند كجا را سياه ميكنند كجا را سفيد ميكنند، آن مهمترين بحث است.
خب، پس اين دو فصل از بحث. فصل اول اين است كه ذات اقدس الهي عليم است، حفيظ است، محيط است، خبير است و آيه 61 سورهٴ «يونس» هم تقريباً جامع اين مسائل است.
فصل دوم اين است كه نه تنها ذات اقدس الهي خبير است، عليم است، ميداند بلكه مأموراني را ميگمارد كه ثبت كنند، مأموران هم اوصافشان اين است كريماند، حفيظاند، رقيباند، عتيدند، قعيدند، هيچ چيزي از آنها فوت نميشود اينها.
معيار نبودن فهم بشري براي تشخيص خير و شرّ
بعد فرمود، كه فصل سوم بحث است اين است كه كارهايي كه شما انجام ميدهيد بعضي خوب است بعضي بد، بعضي شر است بعضي خير، بعضي حق است بعضي باطل، بعضي صدق است بعض كذب، بعضي حَسن است بعضي قبيح، بعضي نافع است بعضي ضارّ، اعمال يك دست نيستند. معيار تشخيص خير و شر هم انديشهٴ بشر عادي نيست، معيار تشخيص حق و باطل هم فكر افراد متعارف نيست، آنچه را كه عقل فطري و بديهي ميگويد نظير حُسن عدل و قُبح ظلم و مانند آن، آن را شرع امضا ميكند؛ اما بسياري از مسائل جزئي است كه عقل به واقع درك نميكند، لذا معيار بودن فهمِ بشرِ عادي و فهم متعارف افراد را هم از معيار بودن انداخت. فرمود اينكه گفتم خير باشد، شر باشد ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[18] و امثال ذلك. خير و شر اين نيست كه بشر عادي بفهمد ﴿عَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾[19] من گفتم خير و شر و حق و باطل؛ اما معيار تشخيصش فكر بشر عادي نيست، البته آن عقل سليم، آن فطرت دست نخورده، آن عقل اوّلي آن حجت خداست كه ذات اقدس الهي به وسيله وحي آن عقل سليم را شكوفا كرد و تأييد كرد و بسياري از مسائل را كه عقل نميفهمد وحي، ميزان است. فرمود ما به انبيا ميزان داديم ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ﴾[20] آن ترازوي سنجش خير و شر، حق و باطل، صدق و كذب، حُسن و قبح و مانند آن را به انبيا داديم، آن ميشود وحي و در جريان ما ميشود قرآن و عترت، پس هرچه را كه قرآن و عترت حق تشخيص دادند ميشود خير و هرچه را كه قرآن و عترت بد تشخيص دادند ميشود شر، اين هم ميزان.
بيان قرآن کريم از عدم بهرهمندي انسان از اعمال باطل
بنابراين اگر فرمود هر كسي هر كار خير انجام بدهد ميبيند، هر كسي هر كار شر انجام بدهد ميبيند اين با آن طايفه از آياتي كه ميفرمايد ما در قيامت عملِ بعضي را ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[21] ميكنيم، هيچ اثري از آن عمل نيست اين منافات ندارد، براي اينكه يك كافر بتپرستي را عبادت ميداند يعني حق ميداند، خير ميداند، اين را وسيله شفاعت ميداند، مايه تقرّب ميپندارد، اينها وهم است اين خير نيست، وقتي هم كه مُرد اثري از اينها نميبيند همين بتپرستي كه شرك است در ناحيه ديگر شر است او شر را ميبيند؛ اما هرچه ميگردد خيري نميبيند اين ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[22] را نميبيند فقط در جناح شر ﴿هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ﴾[23] را نميبيند، مگر در ناحيه شر. اين همه اشك و نالهاي كه او به پاي بت كرد اين ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ است ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[24] آن در سورهٴ «فرقان» بود ﴿مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الِّريحُ﴾[25] ،﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[26] .
خب، اين سه طايفه از آيات كه يكي در سورهٴ «فرقان» است ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ يكي در سورهٴ «نور» هست كه ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ «قيعه» يعني بيابانِ باز. سراب كه آبنماست هيچچيزي در آن نيست؛ منتها انسان تشنهاي كه گوش به حرف راهنما نميدهد به دنبال سراب ميدود تا توان دارد ميدود، چون اينچنين نيست كه اين قيعه، اين قاع صفصف اين بيابان با ده كيلومتر و هزار كيلومتر تمام بشود كه، اين تا ميتواند ميدود تشنه هم كه هست، اين هم كه باغ سبز نشان ميدهد، خب چرا ندود تا ميتواند ميدود. هرچه بيشتر بدود قدرتش كمتر ميشود، عطش بيشتر تا به جايي كه عطش به حدّ نصاب ميرسد و قدرت به صفر، ميبيند خبري نيست. آنجا به حسابش ميرسند ﴿وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ﴾[27] آن تا موت است. تا زنده است به خيال اينكه تكاثر سودي دارد ميدود، هرچه فراهم كرد ديد سير نشد جهنمي در درون دارد به نام ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ﴾[28] تا زنده است ميدود و عطش مال هم دارد عند الاحتضار آن عطش به نِصاب كامل ميرسد در حالي كه او تمام هستي را از دست داد، آنجا به حسابش ميرسند.
ظهور شرّ حقيقي و ابطال خير وهمي در قيامت
يا در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه فرمود آنها كه كافرند ﴿أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الِّريحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ﴾ از همين قبيل است، مثل كسي كه كار شر را خير ميپندارد اين مثل كسي كه تلاش و كوشش كرد يك مُشت خاكستر را فراهم كرد روي سنگ بزرگ گذاشت، يك باران و بارش تندي آمد كه اين اصلاً نميتواند يك گوشه را جمع بكند ﴿لاَ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَي شَيْءٍ﴾ اين نه براي آن است كه اين مخصّص آيه ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[29] است، مخصّص آن نيست اين تخصّصاً خارج است نه تخصيص، چون ذات اقدس الهي فرمود كه ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ اين صغراي قياس، اما «الخير ما هو» اين ميزان را خودش فرستاد كه با آن ميزان مشخص ميشود چه چيزي خير است و از انديشهٴ بشر عادي، ميزان بودن را گرفت، فرمود خير آن نيست كه تو ميفهمي ﴿عَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾[30] پس اگر در سورهٴ «ابراهيم» آمده است كافران اعمالشان ﴿كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الِّريحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ﴾[31] يا در سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾[32] يا در سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[33] هيچكدام مخصّص ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ نيست اين تخصّصاً خارج است، چون خير نبود، اما اينچنين نيست كه كافر اگر از عباداتش طَرفي نبست به دام شرك نيفتد اينچنين نيست، چون آيه كريمه كه معيار بودن انديشههاي بشري را سلب كرد فرمود اين كه تو خير ميپنداري، شر است: ﴿وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾.
خب، پس ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ نه يعني بتپرستي هباي منثور شد، نه يعني بتپرستي كه ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ است، نه يعني بتپرستي مثل همان رمادي است كه ﴿اشْتَدَّتْ بِهِ الِّريحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ﴾ اين بتپرستي، چون ﴿عَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾[34] اين شرك است و شر اين حقيقتاً شر است، وهماً خير است آن وهم، رخت برميبندد و اين حقيقت ميماند، لذا ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[35] اين خروارها شر ميبيند، چرا، چون ﴿عَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾.
بنابراين نه جا براي تخصيص است، نه جا براي اين است كه خير را به حساب شر نوشتند و امثال ذلك، اين هم يك فصل از بحث.
چگونگي حاضر شدن عمل در صحنه قيامت
خب، حالا مشخص شد كه ذات اقدس الهي عليم است، حفيظ است، محيط است، فرشتگان آن اوصاف را دارند و حفظ ميكنند و ثبت ميكنند و خير و شر معيارش مشخص است كه چيست، وحي و قرآن و عترت مشخص كرده، عقل سليم و فطري راهنمايي كرده و امثال ذلك،عمده اين است كه اينها كجاست.
در سورهٴ «كهف» فرمود: ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ يعني هرچه كردند آنها را حاضر ميبينند، غايب نيست ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ آيه 49 سورهٴ «كهف». خب، پس غايب نيست، حاضر است. عمل خود به خود حاضر ميشود يا عمل را حاضر ميكنند؟ آيه محل بحث ميفرمايد عمل را حاضر ميكنند كه ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾ پس عمل را حاضر ميكنند، چه اينكه عامل را هم حاضر ميكنند ﴿لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ﴾[36] فرمود ما با يك صيحه همه را حاضر ميكنيم يك فرياد، يك فرمان همه حاضر ميشوند، فقط يك گروه خاصاند كه ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[37] كه آنها را ما براي تجليل و احترام حاضر نميكنيم وگرنه همه را حاضر ميكنيم، احضار ميكنيم. اين احضار يك تعبير تندي است نسبت به حضور، پس اينكه فرمود: ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾[38] يك مقدار نرم است؛ اما احضار يك تعبير تندي است.
خب، عمل را پراكنده حاضر ميكنند يا يكجا گردآمده، جمع شده احضار ميكنند؟ آن را در همان آيه 49 سورهٴ مباركهٴ «كهف» مشخص كرد كه اينها همه را يكجا جمع كرده احضار ميكند، آيه 49 سورهٴ «كهف» اين است كه ﴿وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَي الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾؛ اين كتاب همه را جمع كرده، كوچك و بزرگ هر كاري كه ما كرديم اين همه را جمع كرده اينجاست كه ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ معلوم ميشود كه اينكه فرمود اين كتاب همه را اِحصا كرده نه يعني نظير دفتر روز يا دفتر جزء و كل بازرگاني كه وجودِ لفظيِ داد و ستد را يا كتبي داد و ستد را در كتاب شما ببينيد كه فلان شخص اين حرف را زده است، فلان شخص اين كار را كرده است، اين طور نيست كه. نفرمود در اين كتاب، نام اعمال ما هست[بلکه] فرمود: ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ نه اينكه در اين كتاب نوشتند كه فلان كس اين مقدار نماز خوانده است، اينكه ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[39] نيست، ﴿وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[40] نيست وجود لفظي يا وجود كتبي يك وجود قراردادي است و اعتباري است، رابطهاي بين وجود لفظي با عمل نيست، رابطهاي بين وجود كتبي با عمل نيست. هر قومي براي خود يك رابطه خاص قرار ميدهد هر قومي وقتي بخواهد از اين عمل سخن بگويد با لفظ مخصوص خود سخن ميگويد، هر قومي وقتي بخواهد اين عمل را بنويسد با لغت خاص خود مينويسد.
وجود كتبي يك وجود لفظي قراردادي است آن نشئه، نشئه قرارداد نيست، گذشته از اينكه ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾[41] هم با وجود لفظي و كتبي سازگار نيست. «كَتب» يعني ثبت، «كاتب» يعني ثابت كننده، ضبط كننده، اينها متن عمل را ثبت كردند و انسان متن عمل را ميبيند.
پرسش:...
پاسخ: حالا شايد به آنجا برسيم.
جايگاه کتاب اعمال انسان
خب، پس كتابي است مبسوط و كلّ اعمال را انسان در متن كتاب ميبيند، حالا اين كتاب كجاست؟ حالا عمل مشخص شد در كتاب است و وجود لفظي يا كتبي هم نيست خود عمل هست، اين كتاب كجاست؟ اين كتابي كه تمام اعمال يعني عقايد و اخلاق و اعمال تمام مدّت عمر در او ثبت است اين كجاست؟ در سورهٴ مباركهٴ «اسراء».
پرسش:...
پاسخ: نه ديگر ثبت است. وجود خارجي، ثبت است، نه وجود كتبي يا وجود لفظي. متن عمل ثبت است.
در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين است ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً ٭ اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً﴾[42] فرمود طائر آن گردنگير، آن چيزي كه ميپرد، پرواز ميكند و گردنگير انسان ميشود، فرمود گردنگير هر كسي را ما به گردن او آويزان ميكنيم ﴿كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾؛ ما در قيامت براي او كتابي را بيرون ميآوريم اين كتاب منشور است، چون آن روز، روز نشور است دنيا «يوماللف» است همهاش بسته است، آن روز «يومالنشر» است همه باز ميشود. خب اين كتاب كجا هست كه خارج ميكنند ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً﴾ كه ﴿يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾[43] بعد بگوييم كه «اقرأ كتابك» و خودت حسيب خود باش، ديگر حسيب ديگر لازم نيست ﴿اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً﴾[44] حسابرس خود باش، اين كتاب كجاست كه درميآورند و گردنگير آدم ميشود.
نفس انسان حاضر کننده اعمال در قيامت
خب، حضور عمل را در سورهٴ «كهف» فرمود كه ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾[45] احضار عمل را در آيه محل بحث سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾ اما مُحضر چه كسي است؟ اگر محضِر معلوم شد چه كسي است، اينجا مُخرج معلوم ميشود چه چيزي است و چه كسي دستور ميدهد آن مُحضر احضار كند و چه كسي فرمان ميدهد آن مُخرج اخراج كند.
در سورهٴ مباركهٴ «تكوير» ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[46] به اينجا ميرسيم كه ﴿وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ ٭ وَإِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ ٭ وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ ٭ وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ ٭ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[47] اين به همراه خود اين قافله را داشت، حالا ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾[48] معلوم ميشود يعني چه، آنگاه وقتي درون را بشكافند چهها خواهد درآمد ،انسان خيال ميكند از دور با ما كار دارند، ديگر نميداند چه كنيفي در درون خود دارد ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: باذن الله بايد احضار كند، باذن الله بايد ابلاغ كند، اينچنين نيست كه خود به خود قدرت داشته باشد خيلي از ماها الآن دلمان ميخواهد بفهميم چه كارهايم، بالأخره آدم عاقل خودش را به آب و آتش نميزند كه، خيلي از موارد است كه اين ﴿عَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾[49] دامنگير همه ماست، خيلي از كارها را به نام اسلام كرديم، نبود به نام غيراسلام ترك كرديم ديديم بود ميخواهيم از اين به بعد اينچنين نباشد راه دارد يا ندارد؟ تا او اجازه ندهد كه ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾ نميشود كه فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[50] از آن مواردي كه تقريباً نكره در سياق اثبات، مفيد عموم است از همينجاست ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ﴾ يعني «علمت كل واحدٍ واحدٍ واحدٍ من الانسان»، «كلّ نفس نفس نفس علمت» ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ اين است كه اين همه بار سنگين را آدم به همراه ميخواهد ببرد، گاهي ميگويند ﴿كَلَّا لاَ وَزَرَ﴾[51] اين همه را به دوش ميكشيدي و نميدانستي حواست جاي ديگر بود حالا باربري در كار نيست اين بارها را به همراه داشتي حالا بايد ببري انسان احساس خستگي ميكند. بار خود را بايد خودش دوش بكِشد به ميز حساب ببرد، جلوي ترازو ببرد، اينها همه مشكل است اين است كه ﴿كَلَّا لاَ وَزَرَ﴾.
در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» ميفرمايد: ﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾[52] در آن روز تنبيه هست، انبا هست، گزارش است، به انسان ميگويند كه تو قبلاً چه كار كردي؟ اوايل عمر چه كار كردي؟ اواخر عمر چه كار كردي؟ ﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ بعد فوراً استدراك ميفرمايد آخر چرا ما بگوييم ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾[53] نه تنها «بصيرٌ»، بلكه ﴿بَصِيرَةٌ﴾ خب اين «تاء»، «تاء» مبالغه است، نظير علامه ديگر وگرنه انسان كه مؤنث نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر آثار اعمال باشد همين طور است ديگر. آثار اعمال هم همين طور است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: چرا ديگر ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾[54] همين است ديگر، براي اينكه عملِ انسان به جان انسان وابسته است، جان انسان كه نميميرد كه، اثر انسان است. در سورهٴ «يس» فرمود: ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ حالا اگر كسي كاري را با فكر و عقيده خود در جامعه منتشر كرد كتابي نوشت، بدن او كه كتاب ننوشت، روح او دستور داد و نوشته شد، انديشه براي روح اوست روح او هم كه نميميرد حالا بدن پوسيده، در حقيقت بدن، ابزار است. لذا فرمود تا اين اثر هست ما به نام او مينويسيم حالا چه خوب، چه بد ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ آن وقت «من سَنَّ سُنةً حسنةً»[55] بر همين اساس است «مَن سَنَّ سنّةً سيّئةً» بر همين معيار است.
آنگاه وقتي فرمود: ﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾[56] فوراً جبران ميكند كه حالا ما چرا تنبيه كنيم به او گزارش بدهيم، با «بل» اضرابيه فرمود او خودش باخبر است ديگر ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ٭ وَلَوْ أَ لْقَي مَعَاذِيرَهُ﴾[57] هرچه هم عذرتراشي كند، بخواهد خود را تبرئه كند ميداند چه كرده است، آن وقت اين بار سنگين را خود انسان به دوش ميكشد آن وقت در درون انسان چه غوغاست خدا ميداند ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾. حالا اين ميشود كتابِ اصل.
نسخهبرداري فرشتگان از کتاب اعمال انسان
پس نسخه اصل نزد ماست، نسخه اصل نزد ماست از اين نسخه اصل يك نسخهٴ ديگر هم برميدارند آن را در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» مشخص كرد. در سورهٴ «جاثيه» آيه 28 و 29 اين است ﴿وَتَرَي كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾به اينجا ميرسيم که﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ يك روايت بسيار لطيفي در ذيل اين آيه مباركهٴ است كه امام معصوم(سلام الله عليه) فرمود مگر شما عرب فصيح نيستيد، خدا نميفرمايد شما هرچه كرديد ما نوشتيم يا مينوشتيم، ميفرمايد ما استنساخ ميكرديم، استنساخ يعني از روي نسخهٴ اصلي نسخه ميگرفتيم پس نسخهٴ اصلي نزد شماست[58] ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[59] .
پس در موطني هست حالا قبل از اينكه اينجا بياييم حساب ديگري دارد در همين موطن نسخهٴ اصلي نزد ماست، نسخهاي هم آنها ميگيرند ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ﴾ خب ما چند بار اين آيه را خوانديم هرگز به اين لطيفياي كه امام به ما ميفرمايد متوجه نميشويم. آن روايتي كه در ذيل اين آيه است، ملاحظه بفرماييد كه حضرت ميفرمايد مگر شما عرب فصيح نيستيد، استنساخ غير از كتاب است. ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾. معلوم ميشود كه ما خودمان كاتبيم و كاتب يعني مُثبت، يعني ضابط؛ هر كسي هر كاري دارد انجام ميدهد در صحيفه نفس دارد خود عمل را، نه وجود لفظي را يا وجود كتبي را خود عمل را دارد ثبت ميكند، اين كتابت است مگر لوح و قلم وجود اعتباري را مينويسند؟ مگر كتابِ مبين وجود لفظي را دارد؟ مگر امالكتاب وجود لفظي را دارد؟ مگر كتاب مبين وجود لفظي را دارد؟ مگر هر كتابي لازم است وجود لفظي و كتبي كه اعتباري است داشته باشد. هر كسي هر كاري انجام ميدهد متن آن عمل را در جان خود تثبيت ميكند جان او هم كه مجرّد است الي ما شاء الله اين.
تمنّي انسان بعد از ظهور اعمال بد خويش در قيامت
آنگاه فرشتهها در جان رفت و آمد ميكنند از دو طرف يا شياطين در جان رفت و آمد ميكنند، شما هر اقيانوسي را هم داشته باشيد بخواهيد جانتان را به اقيانوس تشبيه بكنيد، تشبيه نارساست. از آن طرف فرشتهها جا ميگيرند ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَ ئِكَةُ أَلاَ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا﴾[60] فرشتهها نازل ميشوند، از اين طرف ﴿وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾[61] ؛ كسي كه خود را به كوري بزند، نام حق را نبيند، أعشا مَنش باشد، تعاشي كند، تعامي كند از ديدن حق و ياد حق، فرمود ما همسايههاي فراواني براي او برميانگيزانيم ﴿وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾ آنگاه ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَنَا﴾ آن روز ميگويد ﴿يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ﴾[62] حالا ميفهمد كه چه همسايه ديوار به ديوار بدي داشت، حالا آن روز ميگويد اي كاش بين من و تو فاصله شرق و غرب بود ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَنَا﴾ آن روز ميگويد ﴿يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ﴾ اين مقدار اي كاش از هم فاصله داشتيم در سورهٴ «زخرف» ميفرمايد؛ آيه 36 به بعد ﴿وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ٭ وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ ٭ حَتَّي إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَالَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ﴾ يعني به اين همسايه ديوار و ديواري كه عمري با او بود ﴿يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ﴾؛ آن روز فاصلهٴ مكاني را بين خود و اين همسايه ناباب تمنّي ميكند و در آيه محلّ بحث فاصلهٴ زماني را بين خود و بين عمل بد تقاضا دارد ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً﴾ اين فاصله أمد يعني فاصله زماني را، فاصله طولاني را بين خود و عمل سوء مسئلت ميكند و فاصله طولاني مكاني را بين خود و بين همسايه بدي كه خودش انتخاب كرده است آرزو دارد.
هماهنگي عذاب الهي با تجسّم اعمال بد در قيامت
پس كلّ اينها در جريان نفس انسان حضور دارد، ماييم و اين درياي از اعمال و عقايد و خاطرات بد و خوب آن وقت اينها يك وقت عليه آدم ميشورند. ذات اقدس الهي مكرّر در مكرّر در قرآن كريم فرمود ما اگر كسي را به كيفر ميرسانيم به رو به جهنم ميرود اين متن عمل اوست و حصر هم هست كه در بحث تجسّم اعمال هم اين آيات خوانده شد، آيه نود سورهٴ مباركهٴ «نمل» اين است ﴿وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ اينكه به رو به جهنم ميافتيد اين عين عمل شماست يعني معصيت كه «حفرة النار بالشهوات» ظاهرش كه عمل نيست، چون ﴿عَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً﴾ اينكه عمل نيست ﴿وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾[63] عمل است، نگاه به نامحرم كه عمل نيست، گناه عمل است و اين گناه همان به رو به جهنم رفتن است وگرنه اينكه خير است به حَسب شما. فرمود اينكه خير است كه هيچ، اين پنداري بيش نيست شما شر را ميبينيد شرّ چيست؟ آن لذّت شر است يا عزل عقل شر است، ترك شرع شر است، چه چيزي شر است؟ فرمود: ﴿وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾ اين غذاي حرام كه داريد ميخوريد اين غذاي لذيذ، اين لذّت شر است، اين سيبِ شيرين شر است، چه چيزي شر است؟ ﴿وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾، ﴿شَرٌّ لَكُمْ﴾ شر چيزي است كه شما نميدانيد، آن وقت اين ميشود صغرا ﴿وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[64] كبرا، شما شرّش را ميبينيد نه سيب خوردن را. شما ظلم را ميبيند اين است كه فرمود: ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾[65] يا ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[66] آن نار را ميبيند وگرنه اكل مال يتيم كه براي او لذيذ است، اين لذت يك لذت پنداري است هباي منثور است درون او شر است و اين شر را ميبيند، لذا وقتي كه به رو اين عده را به جهنم ميبرند ميگويند اين جز عمل شما چيز ديگر نيست، اگر ما دليل نقلي معتبر بر خلاف اين ظواهر داشتيم يا دليل عقلي بر خلاف اين ظواهر داشتيم، دست از اين ظاهر ميكشيديم وگرنه ظاهر حجت است ديگر. ظاهر اين آيات اين است كه متنِ اين كسي كه به رو به جهنم ميرود اين عينِ عمل اوست، قبلاً به رو به طرف آتش ميرفت خيال ميكرد دارد سيب ميخورد، مثل آن تشنه كه داشت به طرف دست و پا شكستن و عطش ميرفت خيال ميكرد به طرف آب زلال ميرود. «اعاذنا الله من شرور انفسنا»
«و الحمد لله رب العالمين»