68/10/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 26 الی 27
﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾﴿26﴾﴿تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾﴿27﴾
گستردگي معنا و مصاديق رزق
سه مسئله از مسائل تفسيري، كلامي و همچنين عقلي در ذيل اين دو آيه در تفسير شريف سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هست كه اولي مسئله رزق بود كه تا حدودي بيان شد.
بخشي از مسائل رزق مانده است و آن اين است كه گرچه رزق گاهي بر خود طعام اطلاق ميشود، نظير ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾[1] كه رزق بر خصوص طعام اطلاق شد يا كريمهٴ ﴿فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ﴾[2] ناظر به طعام است كه رزق بر اين مصداق خاص تطبيق شده است ولي مطلق چيزي كه مورد انتفاع انسان است آن را هم رزق ميگويند، اختصاصي به طعام ندارد كه بعضي از مواردش در بحث ديروز گذشت و اينگونه از آيات هم از همان قبيل است كه ﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ﴾[3] اين بسط رزق تنها دربارهٴ خوراكي نيست، روزيِ گروهي را كه صلاح بداند گسترش ميدهد تنها دربارهٴ غذا خوردن آنها و خوراكيهاي آنها نيست، پس رزق هر چه كه به حال انسان سودمند و نافع باشد و انسان بتواند از آن استفاده كند شامل ميشود.
امكان اطلاق رازق بر مخلوق
مطلب دوم آن است كه گرچه در قرآن كريم رازق به غيرخدا هم گفته شد به دليل ﴿هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[4] معلوم ميشود عدهاي هم رازقاند؛ منتها خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است و به دليل اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء» همان آيهٴ پنجم كه درباره سفهاء آمده است: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾؛ كه فرمود شما مالِ آنها را به آنها ندهيد ولي آنها را از كِسوه و رزق برخوردار كنيد ﴿وَارْزُقُوهُمْ﴾ شما بشويد رازق ﴿وَاكْسُوهُمْ﴾ شما بشويد كاسي، آنها بشود مرتزق و مُكتسي، چه اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ هشت آمده است ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ هنگام توزيع ارث، گرچه با بودِ طبقهٴ قبلي، طبقهٴ بعدي محجوب است ولي اگر اقرباي ميّت هنگام تقسيم تَركه حضور پيدا كردند چيزي هم از تركه به آنها بدهيد و آنها را محروم نكنيد و نرانيد. در اين زمينه فرمود: ﴿فَارْزُقُوهُم مِنْهُ﴾ كه شما شديد رازق و آن اقربا شدند مرزوق و مرتزق.
راز مطلق بودن خداوند
پس از تعبير ﴿هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ يا تعبير ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ و امثال ذلك استفاده ميشود كه كلمهٴ رازق بر غيرخداي سبحان هم اطلاق ميشود چون صفت، صفت فعل است و اين فعل را هر كسي به عهده بگيرد موصوف خواهد شد، الاّ اينكه چند طايفه از آيات قرآن اين كلمه رزق و صفت رزق را مخصوص خداي سبحان ميدانند، آنگاه جمع دلالي اين آيات آن خواهد شد كه ديگران مظاهر رازقيت حق سبحانه و تعالي هستند. آن چند طايفه عبارت از ايناند كه بعضيها براساس هيئت ادبي كه دارند دلالت بر حصر ميكنند، نظير همان آيهٴ سورهٴ «ذاريات» كه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[5] كه اين تعبير، اين هيئت آن ضمير فصل با آمدن «الف» و «لام» و مانند آن مفيد حصر است.
طايفهٴ ديگر آياتياند كه رازقيت را منحصراً از آنِ خدا ميدانند، نظير ساير آياتي كه چه كسي مالك سمع و بصر است، چه كسي مُجيبِ مضطرّ است و امثال ذلك. آيهٴ 31 سورهٴ «يونس» اين است كه ﴿قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالاَرْض﴾؛ چه كسي رازق شماست از آسمان و زمين اين ﴿مَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالاَرْض﴾ حصر است از اين طايفه كه در سورهٴ «يونس» هست، در سورهٴ «سبأ» هم هست كه در آنجا هم فرمود كه چه كسي است كه رازق شما باشد و غير ذات اقدس الهي احدي رازق نيست[6] . اين تعبير در چند جاي قرآن كريم آمده است.
خب، طايفه ديگر كه طايفه سوم به شمار ميآيد همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «مُلك» آمده است كه از اينها ظاهرتر است، آيهٴ 21 سورهٴ «ملك»: ﴿أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ﴾ يعني اينكه رازق شماست اگر نخواست به شما روزي بدهد، جوابش محذوف است يعني چه كسي به شما روزي ميدهد، اين ﴿إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ﴾ كه در لسان طايفهٴ ثالثه است در لسان طايفه ثانيه نبود. در طايفه ثانيه است كه ﴿قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالاَرْض﴾ در طايفه ثالثه از اين روشنتر است، ميفرمايد اين خدايي كه به شما روزي ميدهد اگر يك وقت نخواست بدهد كيست كه رزق شما را تأمين كند و كيست كه او را وادار كند به تأمين رزق، پس تمام قدرت از آنِ اوست و ربوبيت براي اوست پس او بايد معبود باشد. ﴿أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ﴾ كه جوابش محذوف است.
طايفه رابعه آياتي است كه صريحاً ميگويد شما رازق نيستيد. آن در سورهٴ مباركهٴ «حجر» است، آيهٴ بيست سورهٴ «حجر» اين است كه ﴿وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيَها مَعَايِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ معيشت شما را كه ما در زمين تأمين كرديم نه خودتان، كساني هم كه شما رازقش نيستيد آنها را هم ما تأمين كرديم يعني اگر در سورهٴ «بقره» گفته شد ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ﴾[7] كه مولود له يعني پدر ميشود رازق و كاسي و اگر در آيهٴ پنج سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ﴾ كه اولواالالباب و عقلا و اوليا هم ميشوند رازق و سفها كه مولّيعليهاند ميشود مرزوق و اگر در آيهٴ هشت همان سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم﴾ كه وارث ميشود رازق آن طبقهٴ محجوب ميشود مرزوق، در اين آيهٴ بيست سورهٴ مباركهٴ «حجر» فرمود ما در زمين معيشت شما را فراهم كرديم و معيشت كساني را كه شما رازقش نيستيد ﴿وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ اين ﴿وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ هم شامل بيگانههايي ميشود كه انسان در صدد تأمين رزق آنها نيست و هم شامل كساني ميشود كه انسان مسئول حفظ آنهاست يعني نه چون شما به آنها روزي نميدهيد، نظير بيگانهها. شما آن نيستيد كه بتوانيد اينها را روزي بدهيد ﴿وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ نه «لا ترزقونه» نه كاري از شما ساخته است و نميكنيد، نظير اينكه به بيگانهها رسيدگي نميكنيد نه، كاري نميتوانيد بكنيد ﴿وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ اين نفي شأنيت است، نفي مَلكه است ما در زمين معيشت شما و كساني را كه شما نميتوانيد آنها را اداره كنيد. اين طايفه چهارم روشنترين طوايف آياتي است كه رازقيت را از انسان سلب ميكند.
مظاهر رازقيّت خداوند سبحان
از اين چهار طايفه استفاده ميشود كه اگر خداي سبحان در بعضي از موارد به انسانها فرمود: ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ يا فرمود خدا ﴿ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[8] است هر كسي كه اين توفيق را پيدا كرد كه رزق ديگري را تأمين كند اين مجراي رازقيت ذات اقدس الهي خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما آن تلازم عقلي است اما بحث تفسيري چه ميگويد. وقتي بحث تفسيري در سورهٴ «نساء» دارد ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ﴾[9] و باز دارد ﴿إِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم﴾[10] و باز دارد ﴿وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[11] اين چند طايفه از آيات نشان ميدهد كه غيرخدا هم رازق است؛ منتها خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است و آن چهار طايفه قرائت شده ثابت ميكند كه نه، ديگران كاري از آنها ساخته نيست فقط مجراي فيض حقاند. رازقيت از آنِ خداست؛ منتها ديگران مجراي فيض حقاند.
تفاوت رزق معنوي با رزق مادّي
مطلب ديگر آن است كه رزق، معنوياش همهاش حلال است، مگر عقايد باطلي كه اصلاً رزق نيست و حَسن است و طيّب علوم و معارف اينچنين است؛ اما رزق ظاهري اين اگر حلال بود طيّب است و حَسن و اگر حرام بود خبيث است و قبيح، اينكه فرمود: ﴿الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ﴾[12] يا ﴿الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ﴾[13] يا درباره انگور و امثال ذلك فرمود: ﴿تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً﴾[14] در برابر خَمر است كه رزق قبيح است اينها حلال بودنشان با حَسن بودن و طيّب بودن همراه است و اما آنچه شعيب(سلام الله عليه) فرمود: ﴿وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾[15] اين راجع به نبوت و رسالت و امثال ذلك است كه آن به معناي حلال بودن نيست كه يك رزق مقابلي هم داشته باشد، اصولاً نبوت، رزق حَسن است، چه اينكه ولايت، رسالت اينگونه از مواهب الهيه رزق حَسن خواهند بود و همانطوري كه رزق ظاهري قبض و بَسط دارد ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ﴾[16] قدر و بسط دارد، رزق باطني هم همينطور است، علوم و درجات هم همينطور است.
ضروري بودن اصل مالكيت و تفاوت ديدگاهها در مقدار آن
مسئله دومي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در ذيل همين آيه عنوان فرمودند جريان مِلك و مُلك است[17] اصل مِلك اين ضروري است، ممكن نيست كه بشر بتواند بدون مِلك زندگي كند؛ منتها تفاوتي كه بين مكتبهاي الهي و الحادي است در مقدار مالكيتي است كه امضا شده است وگرنه اصلِ مالكيت اين غريزي بشر هست، فطري بشر هست و بشر بدون آن نميتواند زندگي كند حتي آنها كه اصل مالكيت را امضا نكردهاند ولي آن جيرههايي كه به افراد كشور ميدهند آن جيره را به هر حال مالك ميشوند، آن حقالاختصاص را مالكاند؛ نميشود زندگي بدون مالكيت اداره شود حالا يا كم يا زياد، آن حقّ اختصاص را بالأخره ضروري ميدانند؛ اما چه چيزي مِلك است و نحوهٴ تملّك چگونه است و حدود مالكيت چقدر است اين در مكتبهاي گوناگون فرق ميكند خيلي از چيزها را مكتبهاي الحادي مِلك ميداند و به آن ماليّت ميدهد، مكتبهاي الهي آن را مِلك نميداند، مال نميدانند مثل خبائث. بعضي از كارها را مكتبهاي الحادي مايهٴ ارزش ميدانند، در برابر او بها قرار ميدهند و مانند آن. مكتبهاي الهي آن كارها را چون محرّم است و قبيح است ارزشمند نميداند و براي آن بها قائل نيست و آنگونه از اجرتها را محرّم ميشمارد و مانند آن. چه نحوه انسان بايد تملّك كند، چه مقدار ميتواند مالك باشد اينها مسائلي است كه بين الهي و الحادي فرق است؛ اما اصلِ مِلك فيالجمله ضروري است.
ضروري بودن اصل زمامداري و تفاوت ديدگاهها در قانونگذاري
اما مُلك و زمامداري و اداره كشور، آن هم ضروري است، براي اينكه جامعه بدون دورِ هم بودن نميتواند شكل بگيرد و هيچ فردي بدون ديگران نميتواند زندگي خود را تأمين كند اين امري است ضروري، مگر آن راهبهٴ ديرنشيني كه بالأخره زندگي او از نظر مسائل مادّي زندگي انساني نيست، براي اينكه او وظيفهاي دارد، ارشاد وظيفه اوست، هدايت وظيفه اوست و اين وظيفه را بخواهد انجام بدهد ديگر به كارهاي روزانه خود نخواهد رسيد، پس دورِ هم بودن و جمع شدن براي انسان خواه و ناخواه ضروري است و اين دورِ هم جمع شدن با اينكه فطرتاً انسان موحّد است ولي طبيعتاً و غريزتاً خودكام است و مستخدم است و استثمارگر است و امثال ذلك، چون به حس نزديكتر است و اجتماعي كه براي حلّ نيازمنديهاي انسان تصويب شد همين اجتماع مايهٴ دردمندي انسان است، براي اينكه هر قوي سعي ميكند براساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾[18] ضعيف را پايمال كند پس چارهاي جز قانون نيست. اين قانون را اگر همان قدرتمندها وضع كنند كارشان جز توجيه طغيانگري چيز ديگر نيست، همان خوي طغيان و استخدام را به صورت قانون بر مردم تحميل ميكنند پس كسي بايد قانون را وضع كند كه اين قانون براي توجيه طغيان او نباشد.
ساماندهي جوامع بشري، رهآورد تعاليم انبيا
آنچه تاكنون بر بشر گذشت تجربه نشان ميدهد اين بود ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾ در اين ميان انبيا قيام كردند كه بهترين حرف را آوردند و دلپذيرترين حرف را آوردند حرفي آوردند؛ كه فطرت ميپذيرد، گرچه طبيعت حاضر نيست هماهنگي كند. مردمِ به ستوه آمده كه منتظر نداي فطرتاند وقتي حرف وحي را شنيدند به دنبال صاحب آن حرف حركت ميكنند. از نوح گرفته به بعد اينچنين است، سهم انبيا در سامان دادن نظامهاي اجتماعي مؤثّر است، زيرا بشرِ منهاي وحي و رسالت همان خويِ درندگي و دَدي را داشت و دارد و مردم به ستوه آمده منتظر يك نداي فطري و آسمانياند و به دنبال او حركت ميكنند، چه اينكه حركت كردند. قرآن هم وقتي جريان طاغوتيان را از زمان نوح به بعد نقل ميكند مرتب همين است كه نوح ساليان متمادي نُه قرن و نيم با اينها مبارزه كرد و سرانجام به نفرين و طوفان ختم شد. هود بود، عاد بود، ثمود بود و مانند آن و همواره ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[19] در كنار اينها بود ﴿فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ﴾[20] از آن طرف ﴿الَّذِينَ طغَوْا فِي الْبِلاَدِ﴾[21] از آن طرف و ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ هم از اين طرف.
پس حرف انبيا سهم مؤثّري در سامان دادن نظامهاي الهي داشت و هر جا سخن از موفقيت است و عدل و داد است اين رهآورد انبياست؛ منتها ممكن است بعضي از مكتبهاي الحادي آن جنبههاي الهي رهاورد انبيا را نپذيرند؛ اما آن جنبههاي انساني و مردمي را گرفتند و هر حرف خيري در هر مكتبي از مكاتب بشري يافت بشود اينها از كنار سفرهٴ انبيا درآوردند، چون «الحجةُ قبلَ الخلقِ»[22] قبل از اينكه بشر از خود انديشه و مكتبي ارائه بدهد انبيا آمدند و پيام خدا را رساندند. ممكن نيست كسي در روي زمين داعيهاي داشته باشد بگويد كه ما طرح عدل و داد را دادهايم يا طرح قِسط و قيام را دادهايم يا طرح تعاون را ارائه كردهايم و از خود داريم، اينچنين نيست. هر كس هر حرفِ خيري در هر گوشه عالم دارد از وحي گرفته است، لذا مرحوم كليني(رضوان الله عليه) از امام(سلام الله عليهما) نقل كرده است كه حضرت به دو نفر از شاگردانش ميفرمايد: «شَرِّقا و غَرِّبا فلا تجدانِ عِلماً صحيحاً الاّ شيئاً خَرَجَ مِن عندنا أهل البيت»[23] ؛ فرمود مشرق عالم برويد، مغرب عالم برويد هر جا حرف صحيح پيدا كرديد از ماست.
اين سلسلهٴ رسالت و نبوت است كه ذات اقدس الهي گاهي تعبير ميكند ﴿أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾[24] أي «متواتراً» ﴿وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾[25] يعني حرفها ما نگذاشتيد قطع بشود ما يك حلقه مفقودهاي نگذاشتيم باشد، بالأخره اگر مرسليناند، متواترند. تكتك آمدند وَتر وَتر آمدند متواتر ساختند با هم نيامدند؛ اما قطع نشد اگر قطع ميشد متواتر نبود ﴿أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾، ﴿تَتْرَا﴾ مثل تقوا اصلش آن «وَتَر» است، فرمود اينها وتراً بعد وتر، فرداً بعد فرد يكي پس از ديگري آمد شده متواتر. حرفها را هم نگذاشتيم حلقه مفقوده داشته باشد ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ مرتب حرف گفتيم وَصْل است. پس اين سلسله سخن تا ديرترين زماني كه بشر روي زمين است متّصل است، لذا امام ميفرمايد كه مشرق برويد، مغرب برويد هر جا حرف صحيح پيدا كرديد از ما به آنها رسيده است «شَرِّقا و غَرِّبا فلا تجدانِ عِلماً صحيحاً الاّ شيئاً خَرَجَ مِن عندنا أهل البيت» آنگاه نقش انبيا در سامان دادن به مسائل اجتماعي روشن خواهد شد، چون «الحجةُ قبلَ الخلق»[26] اين نسل فعلي به كسي ختم ميشود كه او اوّلين پيام خدا را به مردم رساند اين سهم انبيا. از نظر قصههاي قرآني هم كه شواهد فراواني دارد،
سامان يافتن جوامع بشري در پرتو زمامداري به عنايت الهي
بعد قرآن كريم اين دو اصل را كنار هم ذكر ميكند ميفرمايد يكي اصل است در بين دو اصل و يكي اصيل اين اصل است.
بيانذلك اين است كه ميفرمايد اگر حكومت نباشد، اگر نظم نباشد، فاسد دامنگير خواهد شد ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الاَرْض﴾ كه اين در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود و بحثش قبلاً گذشت. در سورهٴ «بقره» آيهٴ 251 فرمود: ﴿وَ لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الاَرْض﴾ اما خب، خدا چه ميكند؟ فرمود: ﴿وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ اين به منزله يك قياس استثنايي است. اگر خدا به دادِ مردم نرسد تبهكاران زمين را آلوده ميكنند، لكن خدا اهل تفضّل است يعني مهلت نميدهد به اينها، خب چه ميكند خدا. پس اين قياس استثنايي است آيهٴ 251 سورهٴ «بقره» برهاني است ارائه ميدهد كه اگر يك عده دفاع نكنند فساد، زمين را ميگيرد ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الاَرْض﴾ خب اين تا حدودي روشن است ترجمه هم تأييد ميكند. قرآن در اين زمينه چه چيزي دارد؟ قرآن در اين زمينه يك استثنا دارد كه اين استثنا آن قضيه حَمليه است، آن قضيه حَمليه باعث ميشود كه اين قضيه شرطيه و آن حمليه ضميمه ميشود جمعاً جزء قياس خواهد شد ميشود برهان ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ اين مقدم﴿لَفَسَدَتِ الاَرْض﴾ اين تالي؛ اما خدا چه ميكند ﴿وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ آن نيروهاي دفاعي را تأمين ميكند، نه اينكه كلّي بگويد اگر يك عده نباشد جلوي فساد را بگيرند فساد عالمگير ميشود، خب بله؛ اما چه پيشنهاد دارد قرآن. ميفرمايد اينچنين نيست ﴿وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾؛ خداي سبحان بر جهانيان تفضّل دارد جلوي فساد را ميگيرد.
خب، بعد اصل ديگر در قرآن كريم كه ريشهٴ اين حرف است ميفرمايد ميدانيد زمين از چه راه فاسد ميشود آنها كه قدرت دارند چگونه زمين را فاسد ميكنند، فساد را از كجا شروع ميكنند ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ﴾[27] آنگاه كه مظاهر عبادي و ديني رخت بربست فساد عالمگير ميشود، اگر ذات اقدس الهي جلوي دين را نگيرد مساجد ويران ميشود، مسجد كه ويران شد البته فساد دامنگير ميشود. مراكز مذهب درهم كوبيده ميشود و اگر جلوي فاسدين گرفته نشود نه كليسايي ميماند، نه بَيعاي ميماند، نه صومعه و ديرِ راهبِ زاهدِ منزوي ميماند و نه مسجد نمازگزار. ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ﴾.
تفاوت نگرش توحيدي با مادّي در چگونگي رفع فساد
بنابراين اين ميشود اصل، آن وقت كارِ انبيا از همين جا شروع شده. انبيا را ميفرستد كه مردم را به مَعبد و معبود و عبادت آشنا كند، به مراكز عبادت و به مراكز تهذيب و تزكيه و تعليم آشنا كند كه اينجا پايگاه صلاح و اصلاح بشود و پايگاه دفاع باشد هم خود را تأمين كند و نجات بدهد، هم در درجهٴ اول ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[28] دفاع فرهنگي كند، هم در درجه ثانيه ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[29] دفاع نظامي كند. براي اينكه اين اگر فاسد شد زمين و زمينه فاسد ميشود، پس اول بايد مراكز مذهب را حفظ كرد و آنها كه انقلابشان از اين صوامع و بِيَع و صلوات و مساجد شروع نشد از همان برابر آيهٴ 251 سورهٴ «بقره» شروع شد يك انقلاب مردمي است نه انقلاب الهي، اينها لايزال است از صيدي به صيد ديگر منتقل ميشوند آنها قبول دارند كه «لو لا دفع الناس بعضهم ببعض» نه ﴿ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ﴾ سخن از الله را نميگويند [بلكه] ميگويند اگر جلوي فساد گرفته نشود عدهاي از قدرتمندان فساد را گسترش ميدهند بايد جلوي فسادشان را گرفت، اين ميشود نيرويِ مردميِ منهاي الله؛ اما در همان آيهٴ 251 ذات اقدس الهي نميفرمايد اگر مردم قيام نكنند، نميفرمايد اگر عدهاي جلوي فساد را نگيرند فساد عالمگير ميشود، ميفرمايد اگر خدا جلوي فساد را به وسيلهٴ يك عده رزمنده نگيرد: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ كه اينها بشوند جُندالله و حزبالله وگرنه با نيروي مردمي يك فساد ميرود، يك فساد ديگر ميآيد، لذا فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الاَرْض وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾.
رفع فساد از جوامع بشري به عنايت الهي
در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً بحثش گذشت فرمود در جامعه دو گروه به سر ميبرند: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[30] كه جزء منافقين است يك مخالفِ لدودِ لجوجِ عنود هست و خود را موحّد ميپندارند [و] دلسوز جامعه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ﴾ اما ﴿وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ اين ﴿يُشْهِدُ اللّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ﴾ اين همان است كه ﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾[31] و گاهي سوگند ياد ميكنند كه آنجا خدا پرده برداشت، فرمود: ﴿اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾[32] اينها زيرِ سپرِ قسم دارند زندگي ميكنند، اينها اصلاً قسم را ياد گرفتند كه قسم را به سر بگذارند به عنوان سپر ﴿اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾ ايمان نياوردند كه جُنة و سپر داشته باشند؛ اما اَيمان و سوگندها را به همراه دارند تا حرف زدي سوگند ميخورند كه با سپر قسم دارند زندگي ميكنند ﴿وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ٭ وَإِذَا تَوَلَّي﴾[33] : وقتي از شما فاصله گرفت يا به سِمتي رسيد ﴿سَعَي فِي الاَرْض لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ ٭ وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾[34] اين براي گروه اول.
خب، اينگونه افرادي كه سران كفر و نفاقاند كه اهل اهلاك حَرث و نسلاند و موعظه در آنها اثر نميكند در اثر عزّت كاذبه به اينها برميخورد [و] اگر دعوت به تقوا كرديد عصباني ميشوند ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ آيا اين گروه را با همين جملهٴ ﴿فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾ ميشود رام كرد يعني موعظه بكنيم، نشد به جهنم بترسانيم يا در قبال اين گروه عدهاي بايد قيام كنند. قبلاً در بحث سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه عدهاي بايد قيام كنند و آن عده اين است. آن ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[35] يك گروهاند، نصيحتناپذيرند و اهل افساد. در مقابلش ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[36] در مقابل آن كساني كه ﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الاَرْض لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ كساني هستند كه با خدا داد و ستد كردند، جانشان را به خدا فروختند. در اينجا نميفرمايد آنهايي كه جانشان را به خدا فروختند خدا به آنها بهشت ميدهد، ميفرمايد خدا به بندگانش مهربان است، خب اين چه تناسبي دارد با ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ درباره گروه اول تهديد كرد، فرمود: ﴿فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾ اما درباره گروه دوم فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ كه در جريان ليلةالمبيت حضرت امير(سلام الله عليه) نازل شد.
خب، اين ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ متوقَّع اين بود كه در ذيل، خدا وعدهٴ بهشت بدهد كه او اهل بهشت است، او اهل رضوان است و امثال ذلك ولي چنين وعدهاي نداد، فرمود: ﴿وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ اين ﴿وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ ميخواهد همان مسئله حكومت و مسئله جامعهشناسي را طرح كند كه يك عده هستند ﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الاَرْض لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾[37] چون خدا رئوف و مهربان است يك عده ديگري را هم خدا خلق ميكند كه ﴿يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ جلوي آنها را بگيرد. پس آيهٴ 251 سورهٴ مباركهٴ «بقره» ميفرمايد اگر خدا جلوي مردم را نگيرد فساد فراوان ميشود، حالا اگر خدا نباشد مردم باشند، مگر كشتار چند ميليوني لنين و استالين توانست بالأخره اتحاد جماهير شوروي يا ساير كشورها را اداره كند؟ نتوانست ديگر، كم كُشتند؟ كشتار كه از ميليونها گذشت دفعِ مردم «بَعْضُهُم ببعض» مشكل را حل نميكند ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾[38] مشكل را حل ميكند. و ذات اقدس الهي هم اگر بخواهد به وسيله يك عده جلوي فساد تبهكاران را بگيرد آنها را از راه وحي، خوب ميپروراند، حزبالله ميكند، آنگاه ميفرمايد اگر شما نجُنبيد مراكز مذهب در خطر است ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ﴾ كه ﴿يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ﴾[39] آنگاه در قبال كساني كه ﴿إِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الاَرْض لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ فرمود خداي سبحان كساني را دارد كه جانشان را به خدا فروختند: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[40] .
رفع فساد از جوامع بشري، رهآورد تعاليم انبيا
اين ﴿وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ ذيل اين آيهٴ، هماهنگِ ذيل آيهٴ 251 است كه فرمود: ﴿وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾؛ خدا اهل تفضّل است نسبت به جهانيان، نميگذارد فساد عالمگير بشود همه راهها را به انسانها نشان ميدهد و اين همان راه انبيا و مرسلين است. نقش انبيا و مرسلين اينچنين مشخص شده است، آنگاه هرگونه پيروزي كه در هر گوشه عالم شده است نصيب انبياست. الآن هم تقريباً بيش از سه ميليارد، بشر را همين چند نفر دارند اداره ميكنند.
عدم بهرهمندي اولياء از نيروهاي فاسد جهت اصلاح جامعه
پرسش ...
پاسخ: تا آنجا كه فضل الهي اقتضا ميكند و رأفت الهي اقتضا ميكند آنجا دفعِ فاسد به صالح است، هرگز دفع افسد به فاسد در نظامهاي انبيا نيست ﴿مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً﴾[41] .
پرسش ...
پاسخ: آن سوء اختيارِ كساني است كه خيال كردند دين، كاري با سياست ندارد و خيال كردند با صومعهنشيني مسئله حل ميشود. در آيهٴ سورهٴ «حج» فرمود زاهدِ منزوي هم بايد دعاگوي رزمندهٴ جنگ باشد، براي اينكه اگر يك رزمنده نرود در ميدان، اين صومعه را هم سرِ آن راهب ديرنشين خراب ميكنند، چه اينكه در كشورهاي كمونيستي اين كار را كردند. اين مختصّ به آن است يعني خداي سبحان هرگز از راه بد، بدتر را دفع نميكند مردم هم البته به راه ميافتند. «وكفي بذلك» جريان سالار شهيدان(صلوات الله و سلامه عليه) حضرت نمايندهٴ مخصوص خود را فرستاد، فرمود او را به طرف اردوي ما دعوت كنيد كه بيايد كه جزء اصحاب من بشود. اين شخص به نماينده حضرت عرض كرد كه كوفه در آستانه تحوّل تاريخي است، من حساب كردم اگر در كوفه باشم بالأخره يا اين طرفي خواهم بود يا آن طرف، آن طرف باشم دنيايم در خطر است، اين طرف باشم دينم در خطر، آمدم بيرون كوفه چادر زدم ولي كمك مالي ميكنم، مثلاً اين سپرم، اين شمشيرم، اين نيزهام اينها را ميدهم. وقتي اين خبر را نماينده حضرت سيدالشهدا(سلام الله عليه) به حضرت رساند، حضرت فرمود اينها كافي نيست خودش حركت كرد.[42] در حالي حركت كرد كه حجّت را بر او تمام كند هم با حكمت با او سخن بگويد، هم با موعظه، هم براساس عقل، هم بر اساس عاطفه. گفت من كمك مالي ميكنم ولي شخصاً معذورم. حضرت اين جمله قرآن را تلاوت كرد، فرمود: ﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً﴾[43] اين سخن خداست، خدا فرمود من وقتي خواستم عالم را خلق كنم از شياطين و جنّيان و امثال ذلك كه عَضُد و كمك نگرفتم. معاضدت از اين «عَضد» مشتق است. كمك دو قِسم است يا كمك با بازو انجام ميگيرد اين را ميگويند معاضدت كه از «عَضد» ميگيرند يا بين آرنج و مُچ است اين را ميگويند مساعدت، چون اين قسمت را ميگويند ساعد، آن قسمت را ميگويند عضد. فرمود ما از كسي كه تبهكار است معاضدت طلب نميكنيم: ﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً﴾ او را رها كرد.
اين فرهنگ دين است. اين نميگويد شما اجازه بدهيد كه ما چند دقيقه به عنوان اينكه هدف، وسيله را توجيه كند با فاسد، افسد را دفع كنيم. ممكن است يك فاسد خودش را در انقلاب برساند؛ اما انقلاب و مسئول انقلاب آنها را جذب نكرد، آنها جذب شدند.
نزاهت افعال الهي از دفع افسد به فاسد
پرسش ...
پاسخ: چون اين يعني هر كسي كار خودش را انجام ميدهد كارِ خدايي نيست؛ نميشود دفع افسد به فاسد را به خدا اسناد داد. يك وقت است كه عذاب است آن در آيهٴ سورهٴ «انعام» بحثش قبلاً گذشت كه ذات اقدس الهي ظالمي را بر ظالمي مسلّط ميكند اين عذاب است، نه اصلاح ﴿وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً﴾[44] كه بحثش قبلاً گذشت در سورهٴ «انعام» هم بود آنجا روايتي از امام باقر(سلام الله عليه) رسيد كه خداي سبحان به وسيله ظالمي، ظالم ديگر را تنبيه ميكند[45] ، اين اصلاح جامعه نيست ﴿وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً﴾ «أي نجعل ظالماً والياً علي الظالمين» اين براي كيفر است، با اين كار آن آيهٴ سورهٴ «حج» تأمين نميشود ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ﴾ آن تأمين نميشود.
پرسش ...
پاسخ: يعني دفعِ فساد بايد از احياي مراكز مذهب شروع بشود، اين است.
پرسش ...
پاسخ: ﴿لَفَسَدَتِ الاَرْض﴾[46] ريشه اصيل نبود، ريشه اصيل آيهٴ سورهٴ «حج» است كه ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ﴾[47] اينها اگر كه مراكز عبادي فاسد شد البته، زمين فاسد ميشود نميشود گفت كه بدون ارتباط اينها زمين فاسد ميشود، مگر اينكه اينها كار خودشان را انجام ندهند، اگر اينها كار خودشان را انجام ندادند ديگر بيتالله نيست.
پرسش ...
پاسخ: مذهبي نميتواند او را جذب بكند و اعتضاد بكند، او ممكن است كار خودش را انجام بدهد، مثل انقلاب؛ اما مذهبي نميآيد با او بسازد بگويد من و تو با هم برويم دين را ياري كنيم، فرمود: ﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً﴾[48] آن جعفي مسلمان بود، اهل نماز بود؛ اما خيال ميكرد دين از سياست جداست بعدها آمده مرثيهخواني كرده، روضهخواني كرده، گريه كرده، ناله كرده، مرثيه بلندي سروده[49] ؛ اما چه سود. فرمود تو كه الآن پسر پيغمبر را ياري نميكني، گمراهي و من از گمراه كمك نميخواهم من آمدم تو را زنده كنم، نيامدم با دست تو خودم زنده بشوم كه، من آمدم تو را احيا كنم ﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً﴾ حضرت گِله كه نكرد، استدلال به آيه قرآن كرد[50] .
«و الحمد لله رب العالمين»