68/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 26 الی 27
﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾﴿26﴾﴿تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾﴿27﴾
نظم منطقي در تفسير آيهٴ ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ﴾
در ذيل اين دو آيه كه جزء غرر آيات سورهٴ مباركهٴ «آلعمران»اند، سيدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله عليه) سه مسئله را در همين تفسير شريف الميزان عنوان كردند.
اوّلي مسئله تفسيري، كلامي است و آن مسئله رزق است، دومي هم مسئله علمي است و سومي هم مسئله عقلي؛ اما نظم صناعي اقتضا ميكرد كه آنچه مربوط به مسئله علمي است آن را اول ذكر ميكنند، آن درباره اصل مالكيت و پيدايش مِلك و امضاي اصل مالكيت در اسلام و امثال ذلك است. دوّمي مسئله رزق است و سومي مسئله علّي و معلولي و قاعده عقلي است.
نظم صناعي اقتضا ميكرد كه آنچه مربوط به مِلك و مُلك است آن را اول ذكر بكنند، براي اينكه ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ﴾ از آغازش از اينجاست و آنچه را كه اول ذكر كردند به نام مسئله رزق، نظم طبيعي اقضا ميكرد كه آن را بعد ذكر بكنند، چون در ذيل آيه دوم مسئله رزق است ولي ايشان در ذيل همين آيهٴ دوم قبل از اين دو مسئله اين را به عنوان بحث جدا نه، به عنوان بحث در ذيل همين آيه به عنوان «كلامٌ في الرزق» عنوان كردند. ما هم تبعاً لسيدناالاستاد اين سه مسئله را به همين وضعي كه ايشان عنوان فرمودند عرض ميكنيم، گرچه نظم طبيعي غير از آن اقتضا دارد.
ديدگاه برخي مذاهب دربارهٴ حقيقت رزق و طلب
اوّلين مسئلهاي كه ايشان عنوان كردند مسئله رزق است كه رزق چيست، رزق بحثي در كتابهاي كلامي هست، مثل تجريد و امثال تجريد كه ملاحظه فرموديد كه «الرزق ما هو» و آيا تحصيل رزق لازم است يا نه، اين دو مسئله را مرحوم خواجه در تجريد عنوان كرد و مرحوم علامه شرح كرد و مانند آن.
اشاعره بر اساس همان تفكّر جبريشان معتقدند كه هر چه به انسان رسيد رزق اوست «حلالاً كان أو حراماً»، معتزله بر آناند كه رزق «ما يصحّ انتفاع به» است؛ چيزي كه انتفاع آن صحيح باشد و ديگري حقّ منع نداشته باشد او رزق است.
مسئله ديگر آن است كه آيا تحصيل رزق جايز است يا نه، مرحوم خواجه فرمود كه طلب رزق سائق است و مرحوم علامه هم وفاقاً للمتن چنين شرح كردند و عدهاي از صوفيه را مخالف اين دانستند كه تحصيلش جايز نيست، براي اينكه حلال و حرام دارد و امثال ذلك. خب پيداست كه از اين چه فكري نشئت گرفته ديگر.
علّت اطلاق رزق بر خوراكيها
اينكه رزق چيست، لغتاً و عُرفاً آنچه را كه انسان استفاده ميكند اين رزق است، اختصاصي به خوراكي ندارد و اگر احياناً به خوراكي گفته ميشود رزق، براي آن است كه خوراكي اعم از چيزي است كه خورده ميشود يا پوشيده ميشود يا بهرههايي ديگر از او گرفته ميشود، چه اينكه در ذيل كريمهٴ ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾[1] آنجا ملاحظه فرموديد كه منظور از اكل خوردن نيست، چه اينكه در تعبيرات عرفي ميگوييم مال مردم را خورد يا مال مردم را نخوريد منظور خوردنِ مادّي در مقابل پوشيدن نيست، آنكه فرش ديگري را زير پا گذاشت مال مردم را خورد، آنكه تيرآهن غصبي را روي اتاق بر بالاي سر خود گذاشت او هم مال مردم را خورد، آنكه نان حرام را خورد آن هم مال حرام را خورد. خوردن، چون اظهرِ منافع است، لذا كار به خوردن اسناد پيدا كرد وگرنه ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾[2] آنجا مراد مطلق تصرّف است، چه اينكه ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[3] آنجا مطلق تصرّف است و مانند آن. پس اگر رزق بر خوراكي اطلاق ميشود براي آن است كه خوراكي معناي جامعي دارد و احياناً با قرينه ممكن است كلمهٴ رزق به معناي خوراكي در مقابل پوشاكي و پوشيدن باشد، چه اينكه شواهدي هم در قرآن كريم هست، اين يك مطلب.
گستردگي معنا و مصاديق رزق
چون منظور از رزق هر چيزي است كه انسان بهره ميبرد و بهرههاي انسان گاهي مادّي است و گاهي معنوي، گاهي دنيايي است و گاهي اُخروي همه اينها رزق به حساب ميآيد. بهرههاي مادي مثل همين نان و ميوه كه بهرههاي مادي است، بهرههاي معنوي خواه در دنيا باشد، نظير عزّت و شوكت و حيثيت و وجيه بودن و امثال ذلك. بالاتر از اينها كه يك امر حقيقي است و معنوي، نظير علم و معرفت و نبوت و رسالت و خلافت و ولايت و امامت و اينها هم رزق است، چون بعضي از انبيا از مقام شامخ خودشان وقتي ياد ميكنند ميفرمايند خدا به ما روزي حَسَن داد، نظير آنچه از شعيب(سلام الله عليه) نقل ميشود، پس اين هم مطلب ثاني كه رزق، گذشته از اينكه اعم از مادي و معنوي است، اعم از اعتباري و حقيقي هم هست، اعم از دنيوي و اخروي هم هست، اعم از مُلكي و ملكوتي هم هست و مانند آن، همه اينها رزق است.
«خير الرازقين» بودن خداوند و امكان اطلاق رازق بر مخلوق
مطلب سوم آن است كه رازق كيست، در اينكه خدا رازق است سخني در او نيست؛ اما آيا غيرخدا هم رازق است يا نه؟
در قرآن كريم آياتي هست كه دلالت بكند كه غيرخدا هم رازق است؛ منتها خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است. آيه پاياني سورهٴ «جمعه» كه خدا ﴿وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است يا آياتي كه در سورهٴ «سبأ» و مانند آن است كه خدا را به عنوان ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[4] ميستايد، نشانهٴ آن است كه ديگران رازقاند؛ منتها خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است. منتها همانطوري كه در بحث عزّت، شفاعت، قدرت و مُلك و مانند آن اين شواهد يادشده گذشت، قرآن دو تعبير دارد: يك تعبير آن است كه اينگونه از اوصاف كمالي را به غير خدا هم اسناد ميدهد، تعبير ديگر آن است كه در موارد جداگانه اين كمالات را يكجا منحصر در حق سبحانه و تعالي ميكند. جمع اين دو طايفه آيات نشان ميدهد كه اگر ديگران از آن كمالات برخوردارند نه به اين معناست كه خدا اين كمال را به طور نامحدود دارد و ديگران به طور محدود، چون نامحدود جا براي غير نميگذارد، بلكه به اين معناست كه ذات اقدس الهي بالاصالة و بالذات دارند، ديگران بالتبع يا بالعرض دارند و معناي بالعرض بودن اين است كه مظهر ذات اقدس الهياند يعني ذات اقدس الهي از اين راه به انسان روزي داده است. آن وقت اگر معناي رازق بودنِ افراد ديگر مشخص شد معناي آن حديث شريف كه «مفنْ لَمْ يَشْكُرِ المخلوق، لَمْ يشكُر الخالق»[5] هم روشن ميشود اين نه به آن معناست كه انسان تملّق خودش را با اين حديث توجيه كند؛ بگويد من از زيدي كه به من احسان كرده است بايد حقشناسي كنم نامهٴ فدايت شوم بنويسم، براي اينكه «من لم يشكر المخلوق، لَمْ يشكُر الخالق» اين حديث جلوي هرگونه تملّق و چاپلوسي را ميگيرد، ميفرمايد از مخلوق «بما أنه مخلوق» تشكر كن يعني بگو خدا را شكر ميكنم كه از اين راه به من خدمت كرده است، اين را در حضور او هم بگو كه از مخلوق «بما أنه مخلوق» تشكر كني نه از زيد. مخلوق «بما أنه مخلوق» ميشود مجراي فيض خالقيت. هم توحيد صدمه نديد، هم اين شخص با رنج برنگشت. ميگوييد خدا را شكر ميكنم كه با دست شما اين احسان به من رسيده است. مبادا انسان به بهانهٴ اينكه به اين حديث عمل بكند از آن رازقِ اصلي بماند و اين آيينه را بستايد، مخلوق «بما أنه مخلوق» اگر تشكّر شد يعني شكر براي خالق است شما اگر عالم را احترام كرديد در حقيقت علم را احترام كرديد، نه زيد را. نشانهاش آن است كه اين علم اگر از زيد رخت بربست ديگر زيد محترم نيست يا به علم عمل نكرد ديگر گرامي نيست، معلوم ميشود شما زيد را احترام نكرديد او به عنوان قضيهٴ حينيه وقتي كه داريد به علم بها ميدهيد اين علم در صدر زيد و در قلب زيد جا گرفته است. شكرگزاري از مخلوق «بما أنه مخلوق» يعني ستايش خالق.
خب، پس آياتي كه ميفرمايد او ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[6] است ﴿وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[7] است، نظير اينكه ميفرمايد: ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[8] است، نظير اينكه ميفرمايد: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[9] بعد در جاي ديگر ميفرمايد: ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً﴾[10] نظير اينكه در مسئله قوّه ميفرمايد: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[11] يا درباره حضرت يحيي فرمود: ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[12] بعد فرمود: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾[13] كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه اين مقدار از شواهد بحثش گذشت.
خب، پس قوّه را خداي سبحان به خيلي اسناد ميدهد بعد در سورهٴٴ «بقره» فرمود همه قوّه براي خداست. شفاعت را به خيليها اسناد ميدهد، بعد ميفرمايد شفاعت همهاش براي خداست. عزّت را به خيليها اسناد ميدهد، بعد ميفرمايد عزّت همهاش براي خداست. مُلك را به خيليها اسناد ميدهد، بعد ميفرمايد مالكِ مُلك خداست ﴿بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾[14] است و امثال ذلك، رزق هم بشرح ايضاً [همچنين].
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ هم همينطور است غرض اسناد اين وصف است به غير خدا، خب ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[15] يعني ما خالقين فراواني داريم؛ منتها خدا احسن است ولي در كريمهٴ ديگر ميفرمايد: ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[16] يا ﴿خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾[17] پس ديگر جا براي اين نيست كه ديگري هم خالق است؛ منتها خدا بهتر؛ اما ظاهر آيهٴ سورهٴ «مؤمنون» اين است كه خدا ﴿أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ﴾ است ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ اين نه به آن معناست كه ديگران هم خالقاند، خدا هم خالق است؛ منتها خدا بهتر. اين نه به آن معناست كه ديگران هم رازقاند، خدا هم رازق است؛ منتها بهتر. ديگران آينهدار جمال رزق اويند.
رزاق بودن مخلوق به عنوان مظهر رزّاقيت خداوند
در سورهٴ «ذاريات» اينچنين آمده است ﴿مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ ٭ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[18] اين ضمير «فتح» با معرفه بودن خبر زمينه حصر را فراهم ميكند. اگر گفته ميشد «ان الله رازق» با آن ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[19] منافات نداشت؛ اما گفته شد ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ ديگر جا براي غير نميماند كه بگوييم غير هم رازق است؛ منتها خدا بهتر معلوم ميشود غير مجراي فيض اوست، مثل اينكه ما بگوييم ـ معاذ الله ـ از باب تشبيه معقول به محسوس، بگوييم اقيانوس نامحدود آب دارد، همه را سيراب ميكند و اين جويها هم آب دارند؛ منتها اقيانوس بيشتر، اينطور نيست كه اين در كنار او باشد، چون اگر ذات اقدس الهي تنها رازق است «كما هو الحق» ديگري را او فرستاده كه به انسان چيزي بدهد، نه اينكه ديگري خودش حركت كرده، ديگري مأمور اوست كه به انسان بدهد، چه اينكه اگر كسي آمده از انسان چيز بگيرد خودش نيامده او را هم خدا فرستاده. قبلاً اين حديث شريف از نهجالبلاغه خوانده شد، اين از آن احاديث روشن نهجالبلاغه است كه حضرت فرمود: «الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»[20] اينكه آمده از شما چيز بگيرد خودش نيامده او را خدا فرستاده ردّش نكن، اين رسول خداست. برخي خيال كردند كه آنچه در نهجالبلاغه راجع به رسول است يعني راجع به پيامبر(عليه آلاف التحيّة و الثّناء) اينها را بايد جمعآوري بكنند اين حديث همان است كه جمعآوري كردند اين حديث مربوط به رسول خدا مصطلح نيست، اين روح را ميگويند روحِ توحيدي «الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» است. خب، اگر رسولِ الله را رد كردي الله را رد كردي، اگر نداري به ردّ حَسن رد كن كه او نرنجد بالأخره، پس آنكه ميآيد ميدهد رسولِ الله است، آنكه ميآيد بگيرد رسولِ الله هست، اين ميشود بينش يك موحّد. اگر كسي از رسولِ خدا چيز گرفت بايد از رسول «بما أنه رسول» حقشناسي كند نه از اين زيد و اگر كسي به رسول خدا «بما أنه رسول خدا» چيز داد، آنگاه معلوم ميشود كه چرا بايد دست خودش را ببوسد، چرا بايد دست خودش را ببويد، چرا بايد دست خودش را بالاي سر بگذارد اين سه تعبير در لسان روايات ائمه(عليهم السلام) هست ديگر.
نمونهاي از بينش توحيدي در اعطا و اخذ صدقه در روايات
بنابراين اينكه فرمود اگر كسي آمد چيزي از شما بگيرد شما ردّش نكنيد وقتي چيزي به او داديد دستتان را ببوسيد، دستتان را ببوييد، دستتان را بر بالاي سر بگذاريد، براي اينكه دستتان به دست پيك خدا رسيد. اين سه حال كه در روايات هست، گاهي ائمه(عليهم السلام) دستشان را ميبوسيدند، دستشان را ميبوييدند، گاهي هم دست بر بالاي سرشان ميگذاشتند، ميگفتند دستِ ما به دست پيك خدا رسيد[21] .
پرسش:...
پاسخ: خب، آن طور هم اگر كسي آمد به شما چيزي بدهد آن طور بگيريد. خودِ اين شخص، او هم دست شما را ميبوسد، مگر دست شما به دست اين مسكين نرسيد شما بايد دستتان را ببوسيد يا ببوييد يا بالاي سر بگذاريد او چه كند؟ بايد بگويد «الحمد لله رب العالمين»، بگويد خدا را شكر كه به دست شما من را تأمين كرده است او كه دستش را نبايد ببوسد كه، گيرنده خداست، چون پيك اوست. فرمود: ﴿وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾[22] ؛ فرمود گيرندهٴ صدقات اوست، چون پيك او پيام او را آورده و نيابتاً از طرف او ميگيرد ﴿يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ به استناد همين كه آخذ، خداست ائمه(عليهم السلام) دستشان را بالاي سر ميگذاشتند ميبوسيدند، ميگفتند دست ما به دست پيك خدا رسيد و بيان گويا همان است كه در نهجالبلاغه آمده كه «الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»[23] آنگاه انسان در همه كارها توحيدش محفوظ است موحّدانه از مردم چيز ميگيرد، موحّدانه هم به مردم خدمت ميكند.
انحصار رازقيت مطلق در خداوند سبحان
بنابراين اگر رزق را در سورهٴ «سبأ»[24] در سورهٴ «جمعه»[25] به غيرخدا اسناد داد، در سورهٴ «ذاريات» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[26] تنها رازق اوست، پس ديگران ميشوند مجاري رزق، نظير موارد ديگري كه فعلي از افعال خدا به غيرخدا اسناد پيدا كرد يا وصفي از اوصاف الهي به غيرخدا اسناد پيدا كرد، بعد همان فعل يا همان صفت به نحو منحصر و حصر براي ذات اقدس الهي ثابت شد، اين هم يك مطلب.
پرسش:...
پاسخ: از مخلوق «بما أنه مخلوق» تشكر كردن چيز خوبي است بايد هم باشد، نه از زيد از اين شخص از آن جهت كه خلقت خدا را به همراه دارد، پيك خداست يعني انسان وقتي ميخواهد حقشناسي كند نبايد بگويد از شما متشكرم، بگويد خدا را شكر كه به دست شما به من احسان شده است. از مخلوق بما انه مخلوق حقشناسي كند نه از زيد، مثل اينكه وقتي چيزي بخواهد به كسي بدهد به عنوان اينكه اين پيك خداست به او چيزي بدهد، نه به عنوان اينكه گداست، اگر به عنوان اينكه گداست چيزي به او داد اين ميشود ترحّم، اين ترحّم در حيوانات هم هست، در درختان هم هست. كدام موجود متحرّك است كه به دنبال زخمي حركت نميكند، آنكه ثواب ندارد كه، اگر شما يك گوشه شاخهٴ درختي را زخمي ديديد همه دستگاه درخت تجهيز ميشوند كه آن گوشه را پانسمان كنند، بعد از يك هفته وقتي وارد باغ شديد ميبينيد آن گوشت و آن پوست زخمي شده، درمان شده است به دنبال مجروح رفتن، مجروح را درمان كردن اين در گياهان هم هست، در حيوانات هم هست حيوانات نسبت به خودشان، نسبت به ديگران. اين در حدّ يك كمك عاطفي است؛ اما آن كمك كه گفتند شما به بينوايان كمك بكنيد به عنوان ترحّم نيست، به عنوان احترام است نه ترحّم. به عنوان يك ادبِ ديني است، آن وقت نگفتند وقتي معامله ميكنيد شما كتابي را خريديد، كتاب علمي را خريديد پولي كه داديد دستتان را ببوسيد يا دستتان را بالاي سر بگذاريد اين نوع دستورات كه نيامده. درباره اعطاي مال به مستمند است كه اين سه دستور آمده و مانند آن. اينها سيرهٴ ائمه هم هست ديگر.
پس اين ميشود احترام، نه ترحّم اين ميشود كمك عقلي و انساني نه عاطفي و حيواني، انسان خود را موظف ميداند و قصد قربت هم ميكند و بهترين مال و پاكترين مال را هم ميدهد ﴿أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾[27] آنها را هم ميدهد.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر همه اينها پيكاند، همه اينها نامه آوردند؛ منتها ارحام نامهاش زودتر بايد برسد «الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»[28] كه ندارد اگر رَحِم شد رسولِ خدا نيست كه همه اينها پيكاند؛ منتها اين پيك به علاوهٴ يك پيك ديگري است اين دو نامه دارد: يك نامهٴ رحامت دارد، يك نامه استكانت هر دو نامهٴ خداست، اين دو نامه دستش است آن يك نامه، اين را زودتر تحويل بگيريد ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ اين آيه اول سورهٴ مباركهٴ «نساء» است، خداي سبحان براي اينكه به صلهٴ رحم بهاي بيشتري بدهد ميفرمايد از خدا بپرهيزيد، از ارحام بپرهيزيد وقتي خود را كنار ارحام ذكر ميكند، نام ارحام را كنار نام خود ميبرد ميخواهد به مسئله صلهٴ رحم بها بدهد ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾[29] لذا ارحام دو تا رسالت دارند، اگر مستمند بودند: يكي مستمندي آنها، يكي رحامت آنها، دو تا نامه دستشان از طرف خدا آمدند.
ضرورت رعايت بينش توحيدي در اعطا و اخذ صدقه
پرسش:...
پاسخ: نه، در عمده نيّت است بداند كه اين شخص را خدا فرستاده و شكر را، سجدهٴ شكر را براي خدا بكند چون هر نعمتي كه به انسان رسيد سجدهٴ شكر دارد ديگر مستحب است و از اين شخص هم بما انّه مخلوق، چون وقتي پيك چيزي به آدم داد توقّع دارد كه از آن فرستنده تشكّر بشود، وقتي كه از پيك بما انّه پيك تقدير به عمل آمد هم اين شخص خوشحال است كه مظهر است، هم ذات اقدس الهي راضي ميشود و چون خداي سبحان اين پيك را انتخاب كرده است نبايد انسان جامد باشد برود علي حده [جداگانه] سجده شكر به جا بياورد و اين كسي كه مجراست و پيك است اين را اعطا نكند بگويد خدا داد، بله خدا داد؛ اما خدا اين را انتخاب كرد كه به دست اين بدهد شما به انتخاب خدا هم بها بدهيد خدا خواست به شما خير برساند؛ اما خواست به دست اين پيك به شما خير برساند.
رازقيت بودن مخلوق به عنوان مظهر رزّاقيت خداوند
مطلب بعدي آن است كه اين رزق كه «بما أنه رزق» وصف منحصر به ذات اقدس الهي است كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[30] اين تثبيت شده است؛ هيچكسي را خدا بيروزي نيافريد، گرچه هيچكسي از خدا طلب ندارد؛ اما ذات اقدس الهي فعلي را بر فعل ديگر خود، اسمي را بر اسم ديگري از اسماي حُسناي خود حاكم ميكند، همانطوري كه به نحو كلي ميفرمايد: ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[31] در زمينه تأمين ارزاق هم ميفرمايد: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إلاّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[32] كسي چيزي بر خدا طلب ندارد؛ اما ذات اقدس الهي تأمين معيشت موجودات و حيوانات را بر وصف رازقيّت خود تحميل كرده است يعني رحمتِ خدا، تأمين روزي را بر وصف رازقيّت حق تحميل كرده است، نه اينكه از جاي ديگر خداي سبحان زير پوشش يك قانون قرار گرفت، بلكه خودش در مرتبهاي بر خودش در مرتبهٴ ديگر چيزي را جعل كرد تكويناً ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ از اين قبيل است ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ از اين قبيل است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ رزّاق صفت است صفت پيشهاي است، حرفهاي است، نسبت است مثل بنّا، بزّاز، رزّاق، بقّال اينها صيغهٴ مبالغه نيست، اينها نسبت است تنها كسي كه رازق است در عالم اوست يك اطلاق مربوط به ماده است كه «الرزق ما هو» آن بحثش گذشت كه همه نِعَم ظاهري و باطني و دنيايي و اخروي و مُلكي و ملكوتي را رزق ميگيرد. يك بحث در اين است كه رازق چه كسانياند، آن دو طايفه از آيات بود: يك طايفه از آيات كه فرمود رازقين خيلياند؛ منتها خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[33] است، يك طايفه هم اين است كه تنها رازق خداي سبحان است آن وقت جريان رزق نظير عزّت و قوّت و شفاعت و مُلك و خلقت و امثال ذلك ميشود كه در آن پنج، شش طايفه خداي سبحان آن اوصاف را يا آن افعال را به غير خود اسناد ميدهد «في موردٍ» و حصر ميكند در خودش «في موردٍ آخر» كه جمع دلالي داشت، درباره مسئله رزق هم بشرح ايضاً [همچنين]، ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ﴾[34] اين هيئت دلالت دارد بر اينكه اين صفت مخصوص اوست، ديگري رازق نيست، مگر اينكه آينهدار جمال رزق او باشد.
تأمين رزق انسانها در پرتو بهرهمندي از زمين
مطلب بعدي آن است كه اين رزق را ذات اقدس الهي بر خود تأمين كرده است اين يك امر ثابتي است كه ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[35] .
پرسش:..
پاسخ: ديگري آمده جلوي رزق اين را گرفته و اين هم در جاي خود نشسته اين انظلام و آن ظلم، دو تايي كمك كردند كه اين شخص از گرسنگي مُرد وگرنه فرمود: ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾[36] فرمود روي دوش زمين سوار بشويد روزي بگيريد روزي شما در زمين است. آدمي كه بيكار باشد خب عمداً كمك ميكند به ظالم سلطهگر ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾ روي مِنكب، روي دوش زمين سوار شدن كار آساني نيست، فرمود اين يك مركب ذلولي است، نرمي است بالأخره سوار بشويد زمين را براي شما ذلول قرار داد مثل ساير حيوانات ذلول و نرم؛ اما بالأخره اين مقدار سختي را تحمل كنيد كه سوار بشويد ديگر. انسان بيكار بنشيند دعايش هم مستجاب نيست.
مراد از ﴿وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾
مطلب بعدي آن است كه اين حق كه فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[37] از اين كلمهٴ ﴿عَلَي﴾ يك وضع استفاده ميشود؛ منتها خدا بر خودش در مرتبهاي از مراتب اسماي حُسنا چيزي را وضع كرد؛ اما آيهاي كه دارد ﴿إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ﴾[38] در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» آيهٴ 23 اين شايد وِزان آيهٴ سورهٴ «هود»[39] را نداشته باشد، گرچه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هر دو را در يك سياق ذكر كرد[40] . آن آيه سورهٴ «هود» ظاهرش اين است كه خدا بر خودش تأمين روزي را لازم كرد. اين آيهٴ 23 سورهٴ «ذاريات» اين است كه رزق حق است، آمدني است، اين وعده است نه حتمِ بر خود، مثل اينكه فرمود: «أنّ الموت حق»[41] يعني مرگ يقيني است ﴿أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لاَّ رَيْبَ فُيهَا﴾[42] «ان الجنةَ حقٌ وَ اَنّ النار حقّ»[43] يعني «ثابتٌ، محقّق» «ان الرزق حق» يعني «ثابت محقق قطعيٌ في الخارج» نه «حق» يعني «حقٌّ لكم علي الله» تا نظير آيهٴ سورهٴ «هود» بشود، آن آيه يك مضمون ديگري دارد، اين آيه يك مضمون ديگري دارد؛ منتها ﴿مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ﴾[44] اين ﴿مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ﴾ يك نمونهٴ روشني براي حق بودن است، همانطوري كه حرف ميزنيد ترديدي نداريد كه حرف ميزنيد، ترديدي هم نداشته باشيد كه روزي شما اينطور است، يقيني است از اينكه انسان ناطق است كه ترديدي در آن نيست، از اينكه خدا رازق است، روزي را ميرساند آدم ترديدي در اين نيست، اين يك بيان.
بيان ديگر اين است كه مگر همه شما هر چه كه در ذهنتان داريد يكجا ميگوييد يا تدريجاً ميگوييد، همه روزيتان نبايد يكجا به شما برسد تدريجاً به شما ميرسد ﴿مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ﴾ عجله نكنيد كه حرفي كه بايد به عنوان خبرِ مبتدا بيايد، همراه مبتدا بيايد، روزي كه بعد بايد بيايد الآن بيايد براي چه عجله ميكنيد.
پرسش:...
پاسخ: چرا، همه دارند ميدوند؛ اما مشخص است كه چه كسي به چه اندازه ميرسد.
پرسش:...
پاسخ: اين يكي، هوشِ استخراج را به شما داديم دو تا، ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾[45] رابطه بين مرتزق و رزق را تأمين كرديم سه تا، تشريعاً اين كار را واجب كرديم چهار تا.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ رزق اصولاً از اسماي جزئيه است زير پوشش خلقت است، خلقت هم از اسماي جزئيه است زير پوشش قدرت است، همه به قدرت برميگردد.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ منتها سنگ، روزيِ زيد نيست، آسمان، روزيِ بَكر نيست. رزق يك ارتباط خاصي با مرتزق دارد خودِ زيد خلق است، خود زيد، روزي زيد نيست، لذا رزق اسمي است جزئي زير پوشش خلقت يك خلقت خاص است؛ اما خلق غير از روزي است روزي، خلق است روزي را خدا خلق ميكند؛ اما خلق غير از روزي است، لذا رزق زير پوشش خلقت است، چه اينكه خلقت زير پوشش قدرت است. زيد مخلوق است خودِ خلقت رزق است، زيد رزق براي پدر و مادر هست؛ اما زيد براي خود زيد رزق نيست، وقتي به غير اسناد داده شد ميشود گفت كه زيد، خلق است رزق براي خود زيد نيست؛ اما همين زيد، رزق است براي والدين.
دستور قرآن بر تقدّم رزقهاي معنوي بر رزقهاي مادّي
مطلب بعدي آن است كه براي تأمين ارزاق كه ارزاق ظاهري، كسي نبايد از آن رزقِ اصيل و معنوي باز بماند. رزق اصيل، رزق معنوي است، شعيب صريحاً اعلام ميكند كه ﴿رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾[46] ؛ خدا به من يك روزي زيبايي داد نبوّت يك رزق حَسَن است زيباست، نيك است. خب نبوّت، ولايت، معرفت، علم اينگونه از امور رزق حَسن است اين رزقهاي ظاهري از آنها به حَسن ياد نشد بالأخره چيزي است كه بدن را تأمين ميكند. يك نيشهاي ادبي هم در بعضي از اين تعبيرات هست كه تا انسان خودش را هدر ندهد، ميفرمايد ما آفتاب فرستاديم، باران فرستاديم، زمين را نرم كرديم، باغ و راغ به شما داديم تا اين باغ و راغتان، مزرعهتان، مرتعتان موادّ خوراكي تأمين كند قدري خودتان بخوريد، قدري به دامهايتان بدهيد ﴿مَتَاعاً لَّكُمْ وَلأَنْعَامِكُمْ﴾[47] ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ﴾[48] اينگونه از آيات يك نيشِ ادبي را به همراه دارد، قدري خودتان بخوريد، قدري به دامتان بدهيد يعني يك چيزي نيست براي شما رزق شما، جاي ديگر است ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ﴾ براي آدمي كه طعم اين تعبيرات را ميچشد ميفهمد كه چه ميخواهد بگويد ﴿مَتَاعاً لَّكُمْ وَلْأَنْعَامِكُمْ﴾ براي كسي كه مأنوس با قرآن است ميفهمد كه اين چه چيزي ميخواهد بگويد؛ اما رزقِ حَسن يك حساب ديگري دارد. ميفرمايد اگر امر داير شد بين اين رزقي كه ﴿مَتَاعاً لَّكُمْ وَلْأَنْعَامِكُمْ﴾ هست، ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ﴾ هست، بين اين و آن رزق معنوي كه اين رزق معنوي فقط براي شماست.
پرسش:...
پاسخ: آن ﴿سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً﴾[49] به خاطر آن جمالي كه در اين كار هست وگرنه در هر چيزي از هر مادهاي، رزقي از گندم به عنوان رزق حَسن ياد نشد، از دامداري به عنوان آن زيبايي كه هست فرمود: ﴿وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾[50] يعني بامداد و شامگاه كه شما اين گوسفندها را از رمهسرا به چراگاه ميفرستيد يا از چراگاه برميگردد، زيبايي ذوقي براي شماست به آن مناسبت است.
در دَوران امر بين رزق ظاهر و رزق باطن فرمود مبادا شما به اين فكر باشيد كه رزقِ ظاهر، شما را جذب بكند و از رزق باطن بمانيد.
پيروي مهاجرين صدر اسلام از قرآن در تقديم رزق معنوي بر رزق مادي
مهاجرين در صدر اسلام علاقهمند بودند كه از مكه به مدينه هجرت كنند ولي به آنها اجازه نميداد نه كه اثاثيه منقولشان بياورند به مدينه و غيرمنقول را در همان مكه بفروشند، كلّ اموالشان را مصادره ميكردند. آيه نازل شد كه شما با دست خالي از مكه به مدينه مهاجرت كنيد تأمينتان با خدا، مگر اين پرندههاي ييلاقي و قشلاقي كه تابستان و زمستان جا به جا ميكنند اهل پساندازند يا اين پرندهها نظير طوطي و كبوتر و امثال ذلك كه از زمستان به تابستان، از تابستان به زمستان در يك منطقه منتقل ميشوند انتقال زماني دارند، نه مكاني، مگر اينها اهل ذخيره و پساندازند. همان خدايي كه مور و موش و اينها كه اهل ذخيره و پساندازند اينها را تأمين ميكند، طوطي و كبوتر كه اهل ذخيره نيستند اينها را هم تأمين ميكند ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾[51] آنها كه حمل دارند، بارها را جا به جا ميكنند، حِمل دارند روي دوششان از جايي به جايي ميبرند اهل ذخيره و پساندازند، مثل موشها، مورها امثال ذلك آنها را خدا تأمين ميكند، آنهايي هم كه اهل ذخيره نيستند مثل گنجشكها آنها را هم خدا تأمين ميكند خب، شما در مكه براي چه مانديد اين آيه كه آمد چون مسئله ايمان است ديگر، باورشان شد و چه خوش باوري با دست خالي هر چه داشتند در مكه گذاشتند از مكه آمدند در صفهٴ مسجد مدينه نشستند، شدند اصحاب صفّه اينها را اين آيه پروراند. هر خدمتي كه ديگران انجام ميدهند در حقيقت مهمان سفرهٴ همان ﴿السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ﴾[52] اند كه انسان تمام ما يملكش را بگذارد بيايد يك شهر غريبي بيمسكن در صفّه بنشيند و منتظر باشد كه يكي به او كمك بكند تا اين اندازه براي حفظ دين ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾[53] اينها آمدند، همين آيه اينها را راه انداخت كه سبب هجرت شد، آمدند. وقتي كه آمدند در مدينه هم تأمين شدند البته و خداي سبحان تأمين كرد؛ منتها مقداري البته با دشواري؛ منتها تأمين شدند به آن رزق حَسن رسيدهاند و آنچه ذات اقدس الهي در اينگونه از موارد به اينها داد همان رزق حَسني است كه معرفت و ايمان است، چون اگر فرمود ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[54] و درباره آنها فرمود اينها از رزق حَسن برخوردارند، همراهان اينها هم از رزق حَسن برخوردارند.
دلالت آيهٴ 140 سورهٴ «انعام» بر حرمت بدعت
مطلب نهايي آن است كه در بعضي از تعبيرات سيدناالاستاد آمده در بعضي از تعبيرات ديگران هم آمده كه حرام، روزي نيست[55] . اين البته بحث كلامي است كه در كتابهاي كلامي هست، البته حرام روزي نيست يعني يك شخصي كه به سراغ حرام رفته عمداً روزي حلال خود را پشت پا زده، آنچه رزق اوست نخورده و آنچه ميخورد رزق او نيست، رزق او نيست يعني تكويناً رزق او هست ولي تشريعاً رزق او نيست تا اينجايش حق است. مطلبي كه هست اين است كه اين كريمهاي كه بعضيها حلال را حرام و حرام را حلال ميكنند يعني از كسبهاي محرّم چيزي به دست ميآورند اينها رزق نيست، رزقشان را نخوردهاند و آنچه ميخورند رزق ديگري است. اين مطلب حق است، چون رزق آن است كه رازقش خدا باشد و چون حرام را نميشود به خدا اسناد داد پس اين كسي كه حرام ميخورد رزق نيست، روزي ديگري را دارد ميخورد.
آنچه مورد توجه بايد قرار بگيرد اين است كه آيهٴ كريمه ﴿حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِرَاءً عَلَي اللّهِ﴾[56] اين آيه را نبايد در اينگونه از مباحث ذكر كرد، اين آيه راجع به بدعتگذاري است. يك وقت است كسي با مال حرام ارتزاق ميكند ربا و رشوه ميگيرد يا احتكار ميكند يا غصب ميكند اين حلالي را حرام و حرامي را حلال كرده است، آنچه در تفسير شريف الميزان در مسئله حلال و حرام رزق به اين آيه استدلال شد[57] اين به اصل بحث مربوط نيست.
«و الحمد لله رب العالمين»