درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

68/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 23 الی 25

 

﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾﴿23﴾﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾﴿24﴾﴿فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾﴿25﴾

 

مراجعه گروههاي اهل كتاب و وظيفهٴ محكمه اسلامي

در بحث قبل فرمودند كه ﴿فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ﴾[1] آنها اگر اهل حجاج و جدال‌اند تو دو جواب بده يعني اين ﴿أَسْلَمْتُ﴾ مي‌تواند به دو بيان تقرير بشود.

الآن درباره همان گروه مي‌فرمايد شما اگر آنها را دعوت كنيد به عامل حلّ اختلاف آنها تن در نمي‌دهند؛ آنها همچنان مي‌خواهند اختلافشان بماند، اينها دعوت مي‌شوند به كتاب خدا تا اينكه بينشان حَكَم باشد و اختلاف را برطرف كنند ولي نمي‌آيند ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ اين محور اختلاف يا بين خود اهل كتاب است يا اهل كتاب با رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم). اختلافي كه بين اهل كتاب است درباره مسائل حقوقي و فقهي است، ديگر درباره مسائل اصلي نيست؛ اما اختلافي كه با رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست، مي‌تواند درباره مسائل حقوقي و فقهي باشد و مي‌تواند درباره اصل رسالت و نبوت باشد.

اگر درباره اصل نبوت و رسالت است، توراتي كه در دست آنها بود اين مسائل را داشت آنها تحريف كردند و قرآن هم درباره رسالت شاهد زنده است، چون معجزه است و تورات هم درباره رسالت حضرت بشارت داده است و همچنين انجيل، لذا هم مي‌توان اين كتاب الله را قرآن دانست و هم مي‌توان اين كتاب الله را تورات يا انجيل و اگر اين اختلاف، داخلي است يعني بين آنها و بين پيامبر نيست، [بلكه] بين آنها با مردم عادي است، اين قهراً به مسائل حقوقي و فقهي برمي‌گردد، اينجاست كه مسئله از سه صورت بيرون نيست اختلافي كه بين آحاد مردم راه پيدا مي‌كند از سه قِسم بيرون نيست: يا يكي از اين دو طرف مسلمان‌اند و ديگري اهل كتاب يا يكي از اين دو طرف اهل انجيل‌اند و ديگري اهل تورات يا هر دو طرف اهل تورات‌اند و يا هر دو طرف اهل انجيل.

مراجعه پيروان اديان مختلف و وظيفهٴ محكمه اسلامي

اگر طرفين اختلاف اهل ملّت واحده بودند يعني هر دو يهودي بودند يا هر دو مسيحي بودند، اينجا وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين ائمه معصومين(عليهم السلام) و همچنين جانشينان ائمه معصومين(عليهم السلام) مخيّرند شرعاً كه بين اين طرفين دعوا به كتاب خود آنها حُكم كنند يا برابر قرآن حُكم كنند، اين همان آيه بود كه قبلاً بحثش گذشت كه اگر اهل كتاب آمدند يا آنها را به محكمهٴ خود آنها برگردان يا بين آنها به حُكم خدا در قرآن عمل بكن، همان آيهٴ 42 سورهٴ «مائده» بود كه ﴿فَإِن جَاؤوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾؛ اگر اهل كتاب در صورتي كه اهل ملت واحده باشند آنها براي رفع خصومت به محكمه تو مراجعه كردند تو مخيّري، يا از اينها اعراض مي‌كني يا برابر اينها به حكم قرآن عمل مي‌كني. اعراض مي‌كني يعني ارجاع مي‌دهي به كتاب خودشان، نه اينكه اين قضيه را رها مي‌كني، چون بالأخره بايد خصومت فيصله پيدا كند. اينكه فرمود: ﴿فَإِن جَاؤوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ نه يعني رها كن، يعني ارجاعشان بده به محكمهٴ خودشان وگرنه اين‌چنين نيست كه در جامعه‌اي هر تبهكاري دست به هر بزهكاري بزند و او را رها بكنند، اين‌طور نيست. ﴿فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾[2] يعني «فاحكم بينهم بالقرآن أو أرجعهم الي التوراة إن كانوا أهل التوارة أو أرجعهم الي الانجيل إن كانوا أهل الانجيل».

پرسش:...

پاسخ: چرا؛ آنها به محكمهٴ تو مراجعه مي‌كنند حالا يا به اميد اينكه در محكمهٴ تو حُكم سبك‌تري تلقّي بكنند يا نه براي آنها فرق نمي‌كند، لذا هم روايات تخيير معنا كرد، نه تخيير بين فعل و ترك، تخيير بين حُكم «بما انزل القرآن» و ارجاع به «انزل الله في التوراة أو الانجيل» و هم فتوا بر اين است.

پرسش:...

پاسخ: بله، اين شخص مخيّر است اين حُكم قرآن است، حُكم قرآن است كه اين قاضي شرع، مخيّر است بين اهل كتاب «بما انزل الله في القرآن» حكم بكند يا ارجاعشان بدهد به محكمهٴ تورات يا انجيل، به اهل انجيل هم قرآن مي‌فرمايد: ﴿وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فِيهِ﴾[3] .

پرسش:...

پاسخ: نه؛ اينكه ديگر قاضي حُكم نمي‌كند، مي‌گويد برو نزد محكمهٴ خودتان هر چه آنها حُكم كردند.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ نه يعني رها كن حالا اگر اينها نمي‌روند به محكمهٴ تورات يا انجيل، اين‌چنين نيست كه رها بكنند در جامعه هر تبهكاري را هر كاري كرد، اينكه در روايات مي‌فرمايد شخص مخيّر است و فتوا هم بر همين اساس است، براي اينكه حُكم گنهكار مشخص بشود، حالا يا برابر قرآن يا برابر تورات.

اين مسئله اُوليٰ كه طرفين دعوا اگر اهل ملّت واحده‌اند قاضي اسلامي، مخيّر است بين اينكه «بما انزل الله في القرآن» حكم بكند يا ارجاع بدهد اگر اهل تورات‌اند به تورات و اگر اهل انجيل‌اند به انجيل.

اما مسئله ثانيه كه طرفين دعوا اهل ملّت واحده نيستند يكي اهل تورات است و ديگري اهل انجيل، اينجا حُكم اين است كه برابر «بما انزل الله في القرآن» حكم انجام مي‌گيرد، براي اينكه ارجاعش به احدي الملّتين ترجيح بلامرجّح است و مرجع در اين‌گونه از موارد قرآن خواهد بود. از اينجا حُكم مسئله ثالثه هم روشن مي‌شود كه اگر طرفين دعوا يكي‌شان مسلمان بود و ديگري اهل تورات يا اهل انجيل اينجا هم حُكم «بما انزل الله في القرآن» است، اين سه مسئله و اين تخيير كه از آيهٴ كريمه استفاده شد، چون ظاهرش اين است كه ﴿ فَإِن جَاؤوكَ﴾[4] يعني اگر اهل ملّت واحده‌اي يهوديها به سراغ تو آمدند يا مسيحيها به سراغ تو آمدند تو مخيّري؛ اما اگر اهل ملّتين آمدند يا يكي اهل كتاب بود و ديگري اهل قرآن، برابر قرآن عمل بكن.

در آيهٴ 43 فرمود اينها چه انگيزه‌اي دارند كه به محكمه تو مراجعه مي‌كنند، با اينكه قانون الهي در توراتشان هست، در انجيلشان هست چرا اينجا مي‌آيند؟ ﴿وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَمَا أُوْلئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ﴾[5] اين بحث به اين آيات قبلاً خوانده شد.

صحّت ديدگاه شيخ طبرسي در معناي ﴿لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ﴾

در بحث ديروز اجمالاً اشاره شد كه نقدي بر مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان وارد شده، اين نقد ظاهراً وارد نيست. مرحوم طبرسي(رضوان الله عليه) در همين آيهٴ محل بحث سورهٴ «آل‌عمران» كه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ فرمودند ممكن است اين ﴿لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ درباره اصل نبوت باشد يا ممكن است درباره جريان ابراهيم خليل باشد يا درباره حُكم فقهي يا مسئله اصولي است يا مسئله فرعي[6] . اگر درباره مسئله اصولي باشد يعني درباره رسالت حضرت رسول يا دين حضرت ابراهيم اينها را شما مي‌توانيد به همان تورات مراجعه كنيد، به انجيل مراجعه كنيد، چون اين جريان هست، چه اينكه قرآن هم اين مسئله را تبيين كرد و اگر احتمال سوم بود كه منظور حكم فقهي است، چون نقل كردند كه دو نفر مبتلا به بي‌عفتي شدند و چون متمكّن و سرمايه‌دار بودند همان احبار و رهبان بدشان نمي‌آمد كه حُكم تخفيفي درباره اينها صادر بشود اين را ارجاع دادند به محكمهٴ قرآن به انتظار اينكه يك حكم سبكي براي اينها صادر بشود كه گاهي مي‌گفتند كه ﴿إِنْ أُوتِيتُمْ هذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾[7] ؛ اگر محكمه اسلام اين‌چنين حكم كرد بپذيريد و اگر اين‌چنين حكم نكرد رد كنيد و آن جريان رَجم بود.

اين روايت را مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان از ابن‌عباس نقل مي‌كند[8] ، لذا يكي از محتملات اين آيه را همين مسئله «ليحكم بينهم فيما يرجع الي الفقه و الحقوق» مي‌داند به عنوان احتمال. مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف تفسير آلاء الرحمن اين را نقد مي‌كند، مي‌گويد رَجمي كه در اسلام است غير از رجمي است كه در تورات است. رجمي كه در اسلام است مربوط به مُحصنه است و مُحصن، رجمي كه در تورات است مربوط به عذرايي است كه آلوده شد يا مخطوبه‌اي كه در حال خِطبه و نامزدي تن به آلودگي داد. اين رجمي كه در اسلام است با رجمي كه در تورات است فرق مي‌كند، بنابراين نمي‌توان گفت اين روايت درست است و نمي‌توان كتابي كه محرّف است آن را كتاب الله بدانيم[9] ، البته مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) يك تبحّر خاصي در فهميدن كتابهاي اهل كتاب داشتند يعني تورات و انجيل و آن رساله الهدي هم نشان مي‌دهد؛ اما آنچه را كه مرحوم آقاي بلاغي مي‌بيند انجيل و تورات عصر خود را مي‌بيند و آنچه از ابن‌عباس نقل شده است و مرحوم امين‌الاسلام آ‌ن را احتمال داد آن انجيل و تورات اصل نزول قرآن را مي‌گويد و آيهٴ 43 سورهٴ مباركهٴ «مائده» هم اين بود كه ﴿وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ﴾ تأييد مي‌كند اين مسئله را كه آنچه حُكم خداست در تورات بود آن وقت، گرچه ممكن است در طول تاريخ تحريفهاي گوناگوني راه پيدا كرده باشد چه اينكه پيدا كرد؛ اما مرحوم امين‌الاسلام تورات عصر مرحوم آقاي بلاغي را كه نمي‌گويد كه، [بلكه] تورات عصر نزول قرآن را مي‌گويد و آيهٴ 43 سورهٴ «مائده» هم مي‌فرمايد حكم خدا در تورات هست آنها چه اصراري دارند كه به محكمهٴ تو بيايند، معلوم مي‌شود به انتظار تخفيف آمدند ﴿وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ﴾ البته هرگز قرآن به نحوي ايجاب كلّي نمي‌گويد همه احكامي كه ما گفتيم در تورات هست و باز به نحو ايجاب كلّي نمي‌فرمايد همه آ‌نچه در تورات است ما گفتيم، اين دو قضيه را به نحو ايجاب كلّي هرگز قرآن ندارد؛ اما به نحو قضيهٴ موجبهٴ جزئيه يا مهمله كه در حكم جزئيه است دارد مي‌فرمايد در تورات حكم الله هست، نه همه حرفهايي كه خدا گفت در تورات هست و نه همه آنچه در تورات هست در تورات فعلي حُكم خداست؛ اما در تورات حُكم الله هست ﴿فِيهَا حُكْمُ اللّهِ﴾.

پرسش:...

پاسخ: اگر ايشان مسئله رجم را ديد اختلاف دارد بايد ثابت كند رجم در همين تورات، در صدر اسلام تحريف شده بود «فيما يرجعوا الي الرجم أيضا» يعني حكم رجم در هنگام نزول قرآن در تورات تحريف شده بود، اين را ايشان بايد ثابت كند و اما اگر تورات عصر خود را مي‌بيند، مي‌بيند كه حكم رجم در تورات فعلي غير از حكم رجم، در قرآن كريم است، در اسلام است اين نمي‌تواند نقدي بر امين‌الاسلام باشد.

مطلب بعدي آن است كه اگر محلّ اختلاف و محور اختلاف اهل كتاب بودند و رسول اكرم باز خود قرآن شاهد است كما مَر و كتاب آسماني آ‌نها هم گواه است كما مَر، چون در هر دو جا جريان رسالت آن حضرت آمده است.

ادعاي باطل يهوديان در پذيرش و رد برخي از انبيا

مطلب بعدي آن است كه اين گروه در مسئلهٴ اصولي يعني «فيما يرجع الي النبوة و الرساله» بين انبيا فرق گذاشتند يعني يهوديها تا موساي كليم(سلام الله عليه) را پذيرفتند و عيسي(سلام الله عليه) را نپذيرفتند، مسيحيها عيسي(سلام الله عليه) را پذيرفتند و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را نپذيرفتند و مانند آن. اينها بين انبيا فرق گذاشتند، لذا قرآن كريم وقتي از مؤمنين و مسلمين ياد مي‌كند، مي‌فرمايد اينها كساني هستند كه ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾[10] كه در آخر سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود ﴿لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾[11] كه در مورد ديگر است، مي‌فرمايد مسلمان بين سلسله انبيا فرق نمي‌گذارند ولي آنها فرق گذاشتند.

يك مطلب ديگري را هم در اينجا اضافه مي‌فرمايد، مي‌فرمايد اينها بين خدا و پيامبران فرق گذاشتند: ﴿يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ﴾[12] تاكنون سخن در اين بود كه مسلمان و مؤمن، بين هيچ يك از انبيا با ديگري فرق قائل نيست به همه اينها مؤمن است ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾[13] و در موارد ديگر هم قرآن از اينها به عنوان ﴿لَمْ يُفَرِّقُوا﴾[14] ياد كرده است، در آخر سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾ حرف آنها اين است كه ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾[15] .

بازگشت عدم پذيرش برخي از انبيا به انكار آيات الهي

درباره اهل كتاب، قرآن كريم دارد كه اينها ﴿يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ﴾ آيهٴ 150 به بعد سورهٴ «نساء» ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً ٭ أُوْلئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً﴾ اما ﴿والَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾. در هيچ جا سخن از اين نبود كه بين خدا و پيامبران مي‌خواهند فرق بگذارند، سخن اين بود كه اينها بين پيامبران خواستند فرق بگذارند؛ اما در اين آيهٴ 150 سورهٴ «نساء» مي‌فرمايد اينها مي‌خواهند بين خدا و انبيا فرق بگذارند، يعني چه؟ يعني خدا را قبول دارند و فلان پيامبر را قبول ندارند، پيامبر از آن جهت كه پيام‌آور حق است، رسول از آن جهت كه رسول است حرفي جز حرف خدا ندارند، بنابراين شما بين خدا و خدا فاصله گذاشتيد يعني بعضي از سخنان خدا را قبول داريد، بعضي از سخنان خدا را قبول نداريد. اگر موساي كليم را پذيرفتيد و عيساي مسيح را نپذيرفتيد يعني بين سخن خدا و بين سخن ديگر خدا فرق گذاشتيد. اين‌چنين نيست كه رسول حرفي از خود داشته باشد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ نشانه آن است كه رسول «بما أنه رسول» هيچ حرفي ندارد، مگر رسالت الله. آيهٴ 64 سورهٴ «نساء» اين است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ رسول «بما أنه رسول» هيچ حرفي ندارد الّا نقل پيام خدا، پس اگر كسي رسولي از مرسلين را قبول نكرد روحش به اين برمي‌گردد كه بعضي از سخنان خدا را قبول دارد، بعضي از سخنان ديگر خدا را قبول ندارد، اين مي‌شود ﴿يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ﴾[16] لذا و آنهايي كه رسول خدا را تكذيب كرده‌اند قرآن مي‌فرمايد اينها رسول را تكذيب نكردند، آيت الهي را تكذيب كردند: ﴿وَلكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ﴾[17] چون رسول «بما أنه رسول» سِمتي ندارد جز نقل پيام حق؛ اما اينكه فرمود: ﴿يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ﴾ اين تعبير ﴿لِيَحْكُمَ﴾ به كتاب اسناد داد تا آنها توهّم نكنند كه شخص پيامبر است كه دارد حُكم مي‌كند، بلكه رسالت اوست كه دارد حكم مي‌كند و پيامبر كه دارد حكم مي‌كند در حقيقت كتاب الله و كلام الله دارد حكم مي‌كند، لذا حكم را به كتاب اسناد داد كه مبادا بوي تنفّر از آنها استشمام بشود ﴿لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾.

اوصاف اعراض كنندگان از حكم الهي در قرآن

اينها كه اِعراض كردند شأن اينها در آيات سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم گذشت، در آياتي هم كه در پيش داريم خواهد آمد. اينها كساني‌اند كه در همان آيهٴ 150 به بعد سورهٴ «نساء» از آنها اين‌چنين ياد مي‌شود ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ﴾ اينها با اينكه اهل كتاب‌اند به خدا كفر ورزيدند، چون حرف رسول را رد كردند ﴿وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً﴾؛ راهي، ميان‌بُري اين وسطها پيدا كنند ﴿أُوْلئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً﴾ اين صغراي قياس ﴿وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً﴾[18] اين كبراي قياس. پس «أعتدنا لهؤلاء عذاباً مهيناً» اين نتيجه، آن‌گاه مي‌فرمايد اين اهل كتاب از تو چيزهايي مسئلت مي‌كنند ﴿يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَي أَكْبَرَ مِن ذلِكَ﴾[19] اينها در حقيقت دنبال بهانه مي‌گردند، نه اينكه دنبال كتاب آسماني باشند. چه اينكه باز به اهل كتاب در سورهٴ مباركهٴ «مائده» خطاب مي‌كند كه آيهٴ نوزده ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَي فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾، اگر شما دنبال بهانه نمي‌گرديد اين هم براي رفع بهانه. آن‌گاه انگيزه اين گناه را مشخص مي‌كند كه چرا اينها دست به اين كار زدند. فرمود اولاً اينها عزيزان بي‌جهت‌اند خود را احباءالله مي‌دانند، مي‌گويند خدا كه ما را عذاب نمي‌كنند، براي اينكه اين همه انبيا از ما بود خدا ما را گرامي داشت براي اينكه انبياي فراواني به ما داد اولاً ما را عذاب نمي‌كند ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾[20] ، بر فرض هم عذاب بكند بيش از چند روز نيست، مشمول شفاعت آنهاييم مثلاً و نجات پيدا مي‌كنيم. اينها فريب‌مايه علماي كتاب است كه دست به اين كار زدند.

رد ادعاي انحصارطلبي و نژادپرستي قوم يهود

در آيهٴ محل بحث به اجمال گذشت، فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ اما چرا ﴿لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ اين در آيهٴ هيجده سورهٴ «مائده» مشخص شد كه در آيهٴ هيجده سورهٴ «مائده» اين است ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَي نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ يعني «قالت اليهود نحن ابناء الله و احباؤه و قالت النصاري نحن أبناء الله و أحباؤه»، آن‌گاه خداي سبحان به رسولش مي‌فرمايد احتجاج كن با اينها كه شما با افراد ديگر هيچ فرقي نداريد ﴿قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم﴾ اولاً اگر احباءالله‌ايد چرا گناه مي‌كنيد؟ ثانياً اگر محبوب خداييد چرا معذّب نزد خداييد، هيچ فرقي بين شما و ديگران نيست ﴿قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ﴾؛ مثل شما فراوان‌اند در عالم، هيچ مِيزي بين شما و ديگران نيست هر كه معصيت كرد مشمول قانون خداست اگر معصيتش شرك باشد كه ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾[21] اگر غيرشرك باشد كه اميد بخشش هست چه شما، چه ديگران ﴿بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَلِلّهِ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴾[22] اين سؤال آنها و انگيزهٴ آنها را آيهٴ هيجده سورهٴ «مائده» تحليل مي‌كند و جواب مي‌دهد كه هيچ امتيازي بين شما و ديگران نيست، اگر امتيازي بين شما و ديگران نشد بايد گناه را ديد، اگر گناه شرك بود سخن از عذاب ابد است، اگر جزء معاصي متعارفه بود مدّت ندارد، نمي‌شود گفت «اياماً قلائد»، ﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ يا همان چهل روزي كه عده‌اي گوساله‌پرستي داشتند، چه كسي سند سپرد كه به عدد ايام ما عِقاب مي‌شويم فقط اصل عِقاب هست، هيچ نمي‌شود معيّن كرد كه براي فلان گناه چند روز انسان در عذاب مي‌سوزد كه اينها مشخص نيست كه، اين‌چنين نيست كه براي گناه كه بگوييم مثلاً كسي پنج سال گناه كرد، پنج سال مي‌سوزد آن يك روزش قابل تحمل نيست چه رسد به پنج سالش، آن هم تعيين حد اين رجماً بالغيب است، پس اگر كسي بگويد ﴿لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ بايد به او گفت اگر شرك است كه ﴿خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً﴾[23] اگر غيرشرك است كه بيدالله است، مشخص نيست.

موارد استعمال لفظ ‌«‌ايّام معدودات» در قرآن

اين ايام معدود در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم گذشت در همين زمينه، گرچه كلمه ﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ در حدّ يك ماه يا كمتر از يك ماه اطلاق شده است، چه اينكه در سورهٴ «بقره» درباره روزه و همچنين درباره حج آمده است درباره روزه اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ٭ أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ يعني روزه بيش از چند روزي مثلاً حداكثر سي روز است ﴿فَمَن كَانَ مِنْكُم مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾[24] مشابه اين تعبير به ايام معدودات در جريان حج هم آمده است. آيهٴ 203 اين است ﴿وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَيهْ لِمَنِ اتَّقَي﴾ كه در ذيل اين ﴿لِمَنِ اتَّقَي﴾ آنجا روايت حج هست كه «لمن اتقي الصيد»[25] به هر حال اين ايام معدودات، بر يك ماه و كمتر از يك ماه اطلاق شده است.

اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش گذشت در همين زمينه خوش‌پنداري اهل كتاب آيهٴ هشتاد سورهٴ «بقره» است كه ﴿وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً﴾ قبلش باز درباره همين علماي سوء هست كه دست به تحريف زدند ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ اينها دست‌نويس خود را وحي آسماني تلقّي مي‌كنند نسبت به مردم ﴿لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾[26] ثمن قليل در آن بحثهاي قبلي سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت، منظور اين نيست كه بهاي اندكي مي‌گيرند، آنجا روايت هم بود بيان هم شد كه اگر همه دنيا را در برابر اين تحريف بگيرند باز متاع دنيا قليل است. آنها پول فراواني مي‌گرفتند؛ اما كل دنيا ‌«مَتَاعٌ قَليلٌ‌»، ﴿فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ﴾[27] آن‌گاه به همين فريب و نيرنگ دست به تحريف زدند ﴿وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً﴾.

ردّ ادّعاي موقت بودن عقوبت اهل كتاب

در سورهٴ «مائده» قرآن استدلال كرد كه اينكه شما گفتيد ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ اين‌چنين نيست ﴿بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ﴾[28] در اينجا مي‌فرمايد اينكه شما گفتيد ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً﴾[29] در آيه‌اي از آيات الهي به شما تعهّد سپرده است كه شما فقط چند روز عذاب مي‌بينيد يا بدون علم، سخني را به خدا اسناد داديد و درباره عذاب سخن مي‌گوييد ﴿قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً﴾ يعني خدا در تورات نوشت، در انجيل نوشت، به شما وعده داد كه ﴿فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ﴾؛ كه ديگر خدا به وعده‌اش خُلف وعده نكند و عهدش تخلف نكند ﴿أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[30] كه اين ﴿أَمْ﴾ يك استفهام انقطاعي است در اينجا يعني «بل تقولون علي الله ما لا تعلمون»، اينكه گفتيد ﴿لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامَاً مَعْدُودَاةً﴾ آيه‌اي نازل نشد، اين مي‌شود «رجما بالغيب»، قول به غير علم ﴿أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ كه اين استفهام در اينجا «أم»، «أم» منقطعه است يعني دومي هست، نه اوّلي، چون اوّلي را به صورت استفهام انكاري فرمود، بعد در آيهٴ 81 فرمود و همچنين 82 مردم دو دسته‌اند ﴿بَلَي مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ٭ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ پس اينكه گفتيد ﴿لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامَاً مَعْدُودَاةٍ﴾ خودتان را فريب داديد، اولاً افترا بستيد اين ﴿أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[31] همان است كه در آيه محل بحث سورهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ اولاً افترا بستيد، چون ﴿تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ بعد اين قدر اين افترا را تكرار كرديد كه باورتان شد خودتان را فريب داديد، همان‌طوري كه منافق خودش را فريب مي‌دهد ﴿وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾[32] اين مشايخ سوء اهل كتاب هم خودشان را فريب دادند و نمي‌دانند، از بس دروغ گفتند باورشان شد اين ﴿أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ همان است كه به صورت ﴿مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ در آيهٴ محل بحث سورهٴ «آل‌عمران» آمده، بعد مايه فريب خود آنها شد.

ديدگاه زمخشري در شباهت جبريّه با اهل كتاب

زمخشري حرفي دارد آنها كه تفكّر اشعري دارند حرفي عليه زمخشري. زمخشري در ذيل اين كريمه در تفسير كشاف دارد كه اين‌گونه از يهوديها و مسيحيها كه گفتند ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ كه مي‌گويند ما اگر گناه كرديم چند روزي بيشتر در عذاب نمي‌سوزيم، اينها فريب شفاعت نياكانشان را خوردند [و] گفتند گذشتگان ما انبياي سلف(عليهم السلام) از اينها شفاعت مي‌كنند و از آتش بيرون مي‌آيند، همان‌طوري كه جبريه و حشويه گول شفاعت را خوردند. اين عبارت تند را زمخشري در كشاف دارد[33] .

مُحشّي كشاف آن احمد كه طرز تفكّر او تفكّر اشعري است و مالكي است، مي‌گويد اين كينهٴ زمخشري نسبت به اهل حديث و اشاعره اين است كه اين آمده اهل سنّت را چون خودشان را اهل سنّت مي‌دانند يكي از علماي نيجريه كه آمده بود ايران در تابستان كه آمده بود مشهد مشرّف شد، با اينكه خودش اهل سنّت بود مي‌گفت اينها كه خواب‌اند من به اينها مي‌گويم شما اهل سِنِه‌ايد نه اهل سنّت و مي‌گفت بسياري از مردم نيجريه امام(رضوان الله تعالي عليه) را تا قبل از جريان فتواي اعدام سلمان رشدي پليد به عظمت نمي‌شناختند، بعد از آن فتوا فهميدند تنها مردي كه روي زمين دلش براي اسلام مي‌تپد اوست، لذا بعد از ارتحال او همه اين مردم لباس مشكي در بركردند و داغدار شدند و به يكديگر تعزيت مي‌گفتند.

غرض آن است كه اهل سنّت با اهل سِنه فرق است اينها كه «اخذتهم السنه» اهل سنّت هم نيستند. مُحشّي كشاف به زمخشري مي‌گويد اين كينهٴ اهل سنّت است كه در قلب توست كه تو آمدي اهل سنّت را اصل قرار دادي و يهوديها را به آنها تشبيه كردي؛ گفتي يهودي، گناه مي‌كند، فريب شفاعت مي‌خورد همان‌طوري كه مجبّره و حشويه فريب خوردند اينها را اصل قرار دادي و يهوديها را شبيه به اينها كردي، نه اينكه اينها را شبيه يهودي كرده باشي و اين همان كينه‌اي است كه بين اعتزال و تفكّر اهل سنّت است.

بعد مي‌گويد كه آيه سورهٴ «نساء» كه ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ﴾[34] را چون عده‌اي از همان معتزله صاحبان كبيره را مخلّد مي‌دانند در اثر افراطشان، ايشان استدلال مي‌كند به آيهٴ سورهٴ «نساء» كه ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ﴾ و همچنين به مسئله شفاعت استدلال مي‌كند[35] .

بيان شيخ طبرسي در پذيرش شفاعت

مرحوم امين‌الاسلام در پايان بحث مجمع‌البيان مي‌فرمايد اينكه ما مي‌گوييم ايام معدوده‌اي كه اهل كتاب خود را نيرنگ دادند نيست نه يعني مطلقا ايام معدوده نيست، ما مي‌گوييم اگر كسي گناهش شرك بود اين براي ابد مي‌سوزد، مُخلّد است، اگر گناه شرك نبود مُخلّد نيست؛ اما وقت هم معيّن نمي‌كنيم كه چقدر است، «ذاك الي الله» و شفاعت را هم قرآن تأييد و تثبيت و امضا كرده است كه فرمود اگر اينها گناه بكنند اگر اينها گناه كردند و خودشان استغفار كردند و پيامبر برايشان استغفار كرد، خدا «غفار الرحيم» است، «توّاب» است[36] يعني دعاي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) درباره مذنبين مستجاب است اين همان شفاعت است ديگر، گذشته از شواهد فراواني كه در خود سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود اين آيات قرآني به خوبي دلالت دارد بر مسئله شفاعت.

بنابراين آن افترايي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هست ﴿أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ﴾[37] در آيهٴ محل بحث سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» به اين صورت ذكر شده است كه ﴿وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ آن‌گاه همان‌طوري كه در سورهٴ ‌«‌مائده» در آن آيهٴ قبل فرمود كه اگر شما «أحباء الله و ابناء الله» هستيد ﴿فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ﴾[38] مشابه آن را در اين آيهٴ بعدي فرمود: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] آل عمران/سوره3، آیه20.
[2] مائده/سوره5، آیه42.
[3] مائده/سوره5، آیه47.
[4] آل عمران/سوره3، آیه20.
[5] مائده/سوره5، آیه43.
[6] . مجمع البيان، ج2، ص722.
[7] مائده/سوره5، آیه41.
[8] . مجمع البيان، ج2، ص722 و 723.
[9] . آلاء الرحمن، ج1، ص268 و 269.
[10] بقره/سوره2، آیه285.
[11] نساء/سوره4، آیه152.
[12] نساء/سوره4، آیه150.
[13] بقره/سوره2، آیه136.
[14] نساء/سوره4، آیه152.
[15] بقره/سوره2، آیه285.
[16] نساء/سوره4، آیه150.
[17] انعام/سوره6، آیه33.
[18] نساء/سوره4، آیه151.
[19] نساء/سوره4، آیه153.
[20] مائده/سوره5، آیه18.
[21] نساء/سوره4، آیه48.
[22] مائده/سوره5، آیه18.
[23] نساء/سوره4، آیه169.
[24] بقره/سوره2، آیه184 و 185.
[25] . الكافي، ج4، ص522.
[26] بقره/سوره2، آیه79.
[27] بقره/سوره2، آیه79.
[28] مائده/سوره5، آیه18.
[29] بقره/سوره2، آیه80.
[30] بقره/سوره2، آیه80.
[31] بقره/سوره2، آیه80.
[32] بقره/سوره2، آیه9.
[33] . الكشاف، ج1، ص348 و 349.
[34] نساء/سوره4، آیه48.
[35] . الكشاف، ج1، پاورقي ص349.
[36] نساء/سوره4، آیه64.
[37] بقره/سوره2، آیه80.
[38] مائده/سوره5، آیه18.