درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

68/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 23 الی 24

 

﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾﴿23﴾﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾﴿24﴾

 

اعراض از احكام الهي، سنت سيئه برخي اهل كتاب

در بحثهاي سابق علت اختلاف را بَغيِ گروهي از علماي سوء قرار داد. الآن مي‌فرمايد گروهي از كتاب آسماني‌شان بهره برده‌اند وقتي دعوت مي‌شوند به حُكم خدا و كتاب خدا كه كتاب خدا حَكَم و حاكم باشد اينها رو برمي‌گردانند. شأن اينها هم رو برگرداندن از حق است، نه تنها در خصوص اين مورد ﴿يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ﴾ بلكه سيرت اينها و سنّت سيّئه اينها اعراض است ﴿وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ اين ﴿وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ به عنوان بيان سنّت سيّئه اينهاست نه تنها جملهٴ حاليه است براي خصوص اين قضيه، نه اصلاً اينها اهل رو برگرداندن از حق‌اند.

گروههاي مختلف اهل كتاب در پذيرش و ردّ تورات

درباره ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ كه بخش اول اين كريمه بود، مطالبي هست كه بعضي از آنها گذشت. اصولاً برخورد اهل كتاب با كتاب آسماني‌شان به چند نحو است.

اولاً كتاب آسماني‌شان را مثلاً تورات را خدا به عنوان نور معرّفي كرد، فرمود: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُديً وَنُورٌ﴾[1] گروهي اين كتاب را با اينكه نور بود و از طرف حق سبحانه و تعالي هيچ بُخلي نبود و كتاب هم يك كتاب جامع و كاملي بود، آنها اين كتاب را نپذيرفتند هم كتاب نور است كه ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُديً وَنُورٌ﴾ و هم يك كتاب جامعي است كه فرمود: ﴿تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[2] كه تقريباً نزديك‌ترين كتاب آسماني به قرآن كريم همان تورات است. آن‌گاه بني‌اسرائيل در برابر اين كتابي كه نور است «و تفصيل كلّ شيء» و خداي سبحان اين كتاب را بر اينها تحميل كرده است اينها زير بار تورات نرفتند. اين همان آيهٴ پنجم سورهٴ مباركهٴ «جمعه» است كه ﴿مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾ بر آنها تحميل شده است؛ آنها مكلّف به تورات شدند ولي زير بار تورات نرفتند اين براي گروهي از بني‌اسرائيل.

مراد از عبادت ﴿الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الكِتَابِ﴾

آنهايي كه زير بار اين تورات رفتند و اين كتاب را پذيرفتند و سهم وافري هم از اين كتاب نصيب آنها شده است، از اينها متوقّع نبود و نيست كه هم در برابر اسلام موضع بگيرند، هم مشركين را بالاتر از مسلمين بدانند و شرك را برتر از توحيد تلقّي كنند، متأسّفانه اين علما با اينكه بهرهٴ قابل توجهي از كتاب آسماني‌شان برده‌اند دست به اين خطرها زده‌اند.

بيان‌ذلك اين است كه اين ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ وجوهي است كه دو وجهش در بحث ديروز گذشت، چرا ﴿نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ فرمود، براي اينكه اينها كتاب را تحريف كرده‌اند و همه كتاب در دستشان نيست، لذا ﴿نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ براساس اينكه «من» تبعيض باشد وجه اول، وجه دومي كه در بحث ديروز گذشت اين بود كه اينها چون ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ﴾ است و ﴿نَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[3] بعضي از كتاب نصيب آنها شده است، نه همه كتاب. گرچه تبعيضي در كتاب آسماني با طرد كل يكسان است، چون ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ در حُكم كفر كل است ولي آنها اين‌چنين بودند اين دو وجه. وجه سوم اين است كه ناظر به تحريف يا ناظر به تبعيض نباشد كه وجه اول و دوم بود، بلكه ناظر به تعظيم باشد كه اين تنوين، تنوين تعظيم باشد يعني نگاه كن به گروهي از علما و دانشمندان يهود كه اينها با اينكه نصيبي از كتاب را بلدند يعني حظّ وافري بردند، اينها سهم قابل توجهي از تورات را فهميدند؛ اما در مقام عمل ببين چه مي‌كنند ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ با اينكه اينها حظّ وافري از كتاب آسماني‌شان برده‌اند مع‌ذلك دست به اين كارها مي‌زنند.

عالمان سوء يهود، فروشندگان هدايت و خريداران ضلالت

كارهايي كه قرآن كريم درباره اين گروه نقل مي‌كند متعدّد است بعضيها از آن علمي كه پيدا كرده‌اند بهرهٴ نيك مي‌برند ولو به همه كتاب عالِم نيستند به بعض كتاب عالم‌اند؛ اما از اين علم بهرهٴ نيك مي‌برند، نظير آنچه درباره ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[4] گفته شد، اين با اينكه ﴿عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ﴾ دارد نه همه كتاب، توان آن را دارد كه هم طيّ‌الارض كند و هم به چيزي طيّ‌الارض بدهد كه اين بالاتر از طيّ‌الارض است كه خود انسان طي كند يك وقت انسان طيّ‌الارض مي‌كند، يك وقت خودش در همان مكانش آرميده‌ است ولي چيزي را به طيّ‌الارض حاضر مي‌كند. به هر حال اين بهره را به جاي خير مصرف كرد.

اما اين مشايخ سوء اهل كتاب اينها كه نصيبي از كتاب و حظّي از كتاب بهرهٴ آنها شد اينها دست به كارهاي تيرهٴ فراواني زدند كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» بخشي از كارهاي آنها آمده است. آيهٴ 44 سورهٴ «نساء» اين است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يَشْتَرُونَ الضَّلاَلَةَ وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّوا السَّبِيلَ﴾؛ فرمود اينها با اينكه بهره‌اي از كتاب بردند؛ اما اينها ضلالت بخرند، گاهي براي اهميت و تأكيد مسئله، ثَمن و مُثمن هر دو ذكر مي‌شود مي‌گويند ﴿اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَي﴾[5] يعني هدايت دادند و ضلالت گرفتند، گاهي هم ثَمن به قرينه مقام حذف مي‌شود و مُثمن ذكر مي‌شود، مثل اينكه همين آيه ﴿يَشْتَرُونَ الضَّلاَلَةَ﴾ اينها ضلالت‌بخرند يعني هدايت مي‌دهند و ضلالت را مي‌خرند، ديگر ضلالت نمي‌دهند ضلالت بخرند كه، كه ثمن و مثمن بشود يكي. اينها ثمنشان هدايت است و مثمنشان ضلالت. درباره اين گروه است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[6] ؛ اينها سودي از اين داد و ستد نمي‌برند.

در اين كريمه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يَشْتَرُونَ الضَّلاَلَةَ﴾؛ ضلالت‌بخرند خودشان گمراهند ﴿وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّوا السَّبِيلَ﴾؛ شما هم گمراه بشويد ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ وَكَفَي بِاللّهِ وَلِيّاً وَكَفَي بِاللّهِ نَصِيراً﴾[7] .

ترجيح مشرك و طاغوت بر مسلمان توسط علماي يهود

باز در همان سورهٴ «نساء» آيهٴ 51 از اين گروه خبر مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ اينها ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاَءِ أَهْدَي مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً﴾؛ اينها با اينكه مقداري از كتاب آسماني را بلدند نصيبي دارند، سالياني هم در حوزه‌هايشان بودند؛ اما وقتي مسائل دنيا مطرح مي‌شود به جِبت و طاغوت و وثن و صنم آنها ايمان مي‌آورند و مي‌گويند مشركين از مسلمين متمدن‌ترند، مي‌گويند آنها هدايت شده‌تر از مسلمين‌اند اينها كساني‌اند كه ﴿اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَي﴾[8] يعني هدايت را دادند و ضلالت را گرفتند لذا مي‌گويند شرك بالاتر از توحيد است و مشركين از اين مسلمين بهترند.

پرسش:...

پاسخ: جِبت هم صَنم است، طاغوت و اينها را كه مي‌گويند جِبت و طاغوت براساس آن اوصافشان است، بر عده‌اي هم تطبيق شده است، گفتند آنها جِبت و طاغوت‌اند آن دو نفر اينها تطبيق است وگرنه جبت و طاغوت اوصاف عام صنم و وثن است.

در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت از كساني كه اهل كتاب‌اند و به كتاب آسماني عمل نمي‌كنند اين‌چنين سخن به ميان آمده است: ﴿أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ٭ وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾[9] ؛ اينها با اينكه مي‌دانند هم حقّانيت قرآن را و هم اينكه قرآن، تورات اصيل را تصديق مي‌كند هر دو را مي‌دانند اينها، مثل اينكه قرآن‌شناس نباشند، مثل اينكه تورات‌شناس نباشند كتاب خدا را پشت سر پرت مي‌كنند. اين نَبذ و پشت سر پرت كردن ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ همين معنا در قيامت ظهور مي‌كند و نامه اعمال اينها را از پشت سر به اينها مي‌دهند كه اينها نامه اعمال را ناچارند به هر وسيله‌اي هست از پشت سر دريافت كنند اين همان نَبْذِ وراي ظهور است كه در قيامت به آن صورت ظهور مي‌كند.

سنّت علماي يهود در اعراض از دستورات تورات

اينها نه تنها كتاب آسماني يعني قرآن كريم را وراي ظهورشان نَبذ كرده‌اند، بلكه تورات اصيل را هم وراي ظهورشان نَبذ كرده‌اند، چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» كه در آينده به خواست خدا بحث مي‌شود آيهٴ 187 اين است: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ﴾؛ فرمود ميثاق خدا از علماي اهل كتاب به اين بيان است كه مبيّن خوبي باشيد و كتمان نكنيد. مسئله اگر مهم باشد هم به او امر مي‌شود، هم از خلاف او نهي مي‌شود.

مسئله تبيين احكام الهي براي توده مردم، چون مهم است هم به تبيين امر شد هم از كتمان نهي شده است، لذا فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ﴾ اين‌چنين نيست كه بيان، واجب باشد و كتمان حرام كه اگر كسي بيان نكرد دو عِقاب داشته باشد. در حقيقت عظمت همان مسئله است كه گاهي به صورت امر به شيء، گاهي به صورت نهي از ضد بازگو مي‌شود ﴿لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ﴾ آن‌گاه ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[10] اينجا ديگر سخن از قرآن نيست، همان كتاب آسماني را كه علماي مسيحيت ياد گرفتند و بايد مي‌گفتند و علماي يهوديت ياد گرفتند بايد مي‌گفتند و مأمور به حفظ و عدم كتمان بودند، كتمان كردند. بنابراين اينها هم كتاب خودشان را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾، هم قرآن را، كتاب اسلام را، كتاب نهايي را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ با اينكه اينها بهره‌اي از كتاب خودشان داشتند.

اجراي عدالت، وظيفه محكمه اسلامي

آن‌گاه درباره همين گروهي كه اهل تورات‌اند و اهل انجيل‌اند و اهليت اين كار را دارند نه تنها اهليّتشان به اين معناست كه خدا به اينها تورات و انجيل داد، بلكه در حوزه‌هاي علميه خودشان حضور پيدا كردند و تورات را فهميدند و انجيل را فهميدند و به نوبه خود نصيبي از اين كتابها بردند، اينها هستند كه اين مشكلات را براي خود و جامعه يهود و مسيحيت به بار آوردند. درباره اينها مي‌فرمايد حق را بلدند و اگر حادثه‌اي پيش آمد سعي مي‌كنند آن حادثه را به محكمهٴ تو ارجاع بدهند، خب چرا اين كار را مي‌كنند خودشان تورات دارند، حُكم خدا هم در تورات هست، خب برابر همان حكم بكنند ديگر. اينكه مي‌بينيد تبهكار را به محكمهٴ تو مي‌فرستند به اميد تخفيف كه شايد تو حُكمي بدهي كه به سود اين بزهكار باشد، با اينكه حُكم خدا در تورات هست و اينها هم عالم به تورات‌اند و اين بزهكارها كه پرونده زير بغل آنهاست به آنها تلقين مي‌كنند كه اگر محكمه اسلام اين‌چنين حكم كرد قبول كنيد، آن‌چنان حكم كرد قبول نكنيد. حالا اين چند مطلب را ملاحظه فرماييد.

در سورهٴ مباركهٴ «مائده» بسياري از اين احكام فقهي كه فعلاً رايج هست، مي‌فرمايد قبلاً ما در تورات گفته‌ايم، حكم قصاص را آنجا گفته‌ايم و امثال ذلك. آيهٴ 41 سورهٴ «مائده» اين است صدرش اين است ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ﴾ اينها جاسوسي كار آ‌نهاست ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ﴾ آن‌گاه اين‌چنين به بزهكارها و تبهكارها و ساير پرونده مي‌گويند، مي‌گويند: ﴿يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾؛ مي‌گويند برويد به محكمه اسلام اگر اين‌چنين حكم كرد، برابر اين قانون حكم كرد قبول كنيد، اگر برابر اين قانون حكم نكرد قبول نكنيد و اين همان قانون تحريف شده است نه قانون تورات ﴿يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً﴾ تا پايان آيه، بعد در آيهٴ بعد مي‌فرمايد كه ﴿سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاؤوكَ﴾ اگر همين گروه به محكمهٴ تو آمدند يا اِعراض بكن اينها را به محكمه خودشان برگردان يا بينشان حُكم بكن ﴿فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾؛ آن‌گاه تو مخيّري بين حكم و اعراض، اگر خواستي اعراض بكني اين حكم شرعي را انجام بدهي بدان كه آ‌نها كاري نمي‌توانند عليه تو انجام بدهند ﴿وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَإِنْ حَكَمْتَ﴾؛ اگر خواستي به اينها حكم بكني ﴿فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ﴾ ولو اهل كتاب‌اند، ولي تو بايد به قسط و عدل حكم بكني ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾.

انگيزه علماي يهود از ارجاع تبهكاران به محكمه اسلامي

بعد فرمود اينها چه انگيزه‌اي دارند كه به محكمه تو بيايند ﴿وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ﴾[11] اينها به اميد اينكه اين بزهكارها را تبرئه كنند يا تخفيفي براي اينها گرفته شود به محكمهٴ تو مي‌فرستند وگرنه تورات آ‌ن بخشي كه در روزگار مانده است و آنها الآن اين بخش از تورات را دارند حُكم الله در آن هست بعضي از مفسّرين گران‌قدر ما مي‌فرمايند كه فعلاً توراتي كه در دست يهوديها هست بسياري از احكامش با اسلام مخالف است اين عيب ندارد؛ اما الآن تقريباً 1400 سال از اين صحنه گذشته است، خيلي از تحريف در طول اين چهارده قرن اتفاق افتاد در عصر نزول وحي خداي سبحان به رسولش مي‌فرمايد: ﴿وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ﴾ خب اگر بخواهند به حكم خدا عمل كنند به همان تورات عمل كنند.

در بخش ديگر است كه مي‌فرمايد: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[12] البته تحريف هم شده است يعني در زمان نزول قرآن هم تحريف شد ولي بخشي از مسائلش و احكامش بدون تحريف مانده است ﴿وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَمَا أُوْلئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ ٭ إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُديً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[13] كه اين سه لسان است كه در بحثهاي قبل هم گذشت.

پرسش:...

پاسخ: نه، مرافعات است.

پرسش:...

پاسخ: آنجا كه بنا شد جِزيه بدهند ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[14] نسبت به آنها ابقا بشود، هنوز آن قدر قدرت مركزي در حجاز پيدا نشد اين بعد از فتح مكه و قدرتهاي اين‌چنين است، اين اوايل است كه سخن از ﴿فَإِنْ حَاجُّوكَ﴾[15] است كه چند آيهٴ قبل بود كه حمله از آن طرف هست، بعد هم مباهله در پيش دارند تا كم‌كم از قدرت آنها كاسته بشود وگرنه ﴿فَإِنْ حَاجُّوكَ﴾ نشان مي‌دهد كه تهاجم از آن طرف است.

دستور قرآن در چگونگي محاكمه اهل كتاب در محمه اسلامي

در همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» مي‌فرمايد ما جريان قصاص را در تورات بيان كرديم ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا﴾[16] در تورات كه ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنْفَ بِالأَنْفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[17] كه اين در اسلام هم جاري است، همين حُكم. آن‌گاه در آيات بعد همين سورهٴ «مائده» مي‌فرمايد هر كدام از يهوديها بايد برابر تورات عمل كنند، مسيحيها برابر انجيل عمل كنند ﴿وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فِيهِ وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[18] همان‌طوري كه اهل تورات بايد به تورات عمل كنند، اهل انجيل هم بايد به انجيل عمل كنند.

خب، اگر هيچ چيزي از احكام اسلام در او نباشد و همه احكام در تورات و انجيل تغيير يافته شده باشد ديگر قرآن نمي‌فرمايد شما اگر اهل انجيليد به انجيل حكم بكنيد، اگر اهل توراتيد به تورات حكم بكنيد. آن مقداري كه قبلاً در جريان بخت نُصر و امثال ذلك از دست رفت حساب ديگري دارد؛ اما آن مقداري كه در عصر نزول قرآن موجود است محفوظ از تغيّر است، مگر اينكه در اثر سوء اختيار همان مشايخ سوء عوض بشود ﴿وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ آن‌گاه نوبت به قرآن مي‌رسد مي‌فرمايد: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ﴾[19] .

پرسش:...

پاسخ: اگر مسئله بشارت باشد بله؛ اما اين قضاياي فقهي است، در سياق قضاياي فقهي مي‌فرمايند به تورات خودتان عمل بكنيد، چه اصراري دارد كه اين بزهكار را با پرونده نزد من مي‌فرستيد، چون همين حكم در تورات شما كه هست ﴿وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ﴾[20] اين معلوم مي‌شود درباره مسائل فقهي و حقوقي است، نه مسئله كلامي و اصل رسالت و بشارت.

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر برابر آنها عمل بكند، به حكم آنها عمل كند يا برابر قرآن؛ منتها احوط به تعبير سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) اين است كه برابر قرآن عمل بكند تا يك قانون در كشور جاري باشد و از اين طرف هم كه بالأخره آخرين حكم، حكم قرآ‌ن است.

امكان محاكمه اهل كتاب با تورات غير محرّف و قرآن كريم

﴿وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النّاسِ لَفَاسِقُونَ﴾ آن‌گاه يك اصل كلي را بيان مي‌كند مي‌فرمايد حكومت يا جاهليت است يا تمدّن و عقل و علم و اسلام و عدل، اگر برابر وحي نبود، جاهليت است «أي شيء كان» ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[21] .

خب، بنابراين در آيهٴ محل بحث كه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ روشن مي‌شود كه هم قرآن مي‌تواند حَكَم باشد و هم آن توراتي كه غير محرّف است مي‌تواند حَكم باشد. حالا اگر ما جايي شك كرديم كه آيا اين حكم در تورات محرّف است يا نه، اگر قرآن خلافش را گفته است، معلوم مي‌شود كه قرآن آن حكم خلاف را تصديق نمي‌كند بايد به قرآن عمل كرد ﴿يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ اين فَريق را اكثري آنها تشكيل مي‌دهند چون در مواردي داشت كه «أكثرهم كذا» و اين ﴿وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ هم همان‌طوري كه ملاحظه فرموديد حال براي خصوص تولّي نيست، اين بيان سنّت سيّئه اينهاست اينها اهل رو برگرداندن از حق‌اند؛ منتها در حالتي كه اين وصف براي آنها هست تولّي هم شده است در اين قضيه.

ردّ ادّعاي انحصار طلبي و نژاد پرستي قوم يهود

خب، منشأ اختلاف را در آن آيهٴ قبل ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾[22] بَغي، معرفي فرمود. اينجا منشأش چيست، اينجا منشأ تولّي و اعراض و رو برگرداندن چيست، فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾؛ اينها اولاً در حقّانيت ترديد داشتند گروهي، عده‌اي هم ﴿بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ﴾[23] عمداً تخطّي كردند، چون ﴿بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ﴾ است، بعد گفتند كه خب حالا ما اين تمرّد را داريم، اين تولّي و اعراض را داريم در قيامت هم يك چند روزي بيشتر نمي‌سوزيم و براي ابد راحتيم و اصلاً بهشت براي غيريهوديها نيست، چون ﴿لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً﴾ حرف اهل كتاب اين بود كه ﴿لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَي﴾[24] يعني «قالت اليهودي لن يدخل الجنة الاّ من كان هوداً و قالت النصاري لن يدخل الجنة الا من كان نصاريٰ» حرفشان اين بود، مي‌گفتند بر فرض هم ما در قيامت معذّب بشويم يك چند روزي است. حالا اين چند روز همان چند روزي است كه سَلفشان به گوساله‌پرستي تن در دادند يا ايام ديگر است و اين حرف را از كجا دريافت كردند كه بيش از چند روز نمي‌سوزند و عذابشان طولاني نيست.

اين را قرآن كريم مي‌فرمايد كه غلوّ ديني اينها باعث اين پندار باطل شد. اول چيزي را جعل كردند، بدعت گذاشتند، بعد اين بدعت را تكرار كردند، ديگران برگرداندند به اينها در مقام پذيرش، اينها به مردم رد كردند آن وقت جامعهٴ اينها اين را قبول كرد، بعد كم‌كم امر بر خودشان مشتبه شد باورشان شد. اول فِريه بود، بعد غرور. اول خودشان افترا بستند، بعد فريب خوردند. ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ اين هم بر فرض تنزّل و مماشات است وگرنه بهشت را احتكار براي خود كرده بودند ﴿قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾.

در بحثهاي سابق اين اصل آمده است كه كسي كه داعيه دارد اهل بهشت است اين فقط زندهٴ به آرزوست، در آ‌نجا اصل كلي را قرآن اين‌چنين تبيين كرد: ﴿لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ﴾ بهشت را به آرزو نمي‌دهند خلاصه، به عمل مي‌دهند نه به اُمنيه شماست و نه به اُمنيه اهل كتاب است ﴿مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ﴾.

انحصار طلبي يهود، محصول غلوّ ديني و افترا

در اينجا مي‌فرمايد: ﴿وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ اين ﴿مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ هم كه نشانه سنّت سيئه مستمر است دليل پيدايش آن فريب است يعني اين افترا به نحو سنّت سيّئهٴ مستمرّه، دوام دارد تا امر بر خودِ اين طرف مشتبه مي‌شود اين است كه مي‌گويند اول مريد اشتباه مي‌كند، بعد امر بر خود مراد اشتباه مي‌شود ده بار، بيست بار، سي بار، صد بار، پانصد بار وقتي از كسي تعريف كردند آن بنده خدا باورش مي‌شود، چون بالأخره هر چيزي با تبليغ و با تلقين جا مي‌افتد، مگر يك انسان عاقلي كه باطل را اصلاً جا نمي‌دهد. فرمود اول اينها افترا بستند، بعد خودشان فريب خوردند، امر بر خودشان مشتبه شد. ﴿وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾؛ اينها افترا بستند به خدا، اين حرف ﴿لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَي﴾[25] افتراست، بعد كم‌كم باورشان شد حالا كه باور كردند مي‌گويند بر فرض هم ما به حُكم خدا عمل نكنيم، معصيت بكنيم بيش از چند روزي آسيب نمي‌بينيم بعد براي ابد راحتيم.

خب، اين حرف پيداست كه «عن علم» است. اين حرف براي آن است كه ﴿أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ اينها مدتها درس خواندند، مقداري فهميدند اين غير از ﴿مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا﴾[26] است آن يك تكليف ابتدايي است كه شامل همه شده است عده‌اي زير بار نرفتند؛ اما اينكه مي‌فرمايد: ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ يعني سالها درس خواندند بالأخره چيزي فهميدند، بهره‌اي بردند، نصيبي از تورات را دارند، نصيبي از انجيل را دارند؛ اما خود را با اين فريب قانع كردند كه ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً﴾[27] حالا هم ﴿مَعْدُودَةً﴾ مي‌شود گفت كه صفت جمع مؤنّث باشد، هم ﴿مَعْدُودَاتٍ﴾ نظير «جبال شامخات» و «جبال شامخه» هم ﴿مَعْدُودَةً﴾ صحيح است، هم ﴿مَعْدُودَاتٍ﴾ كه در هر دو قسم استعمال شده است ﴿وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾. مشابه اين هم قبلاً گذشت كه ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ﴾[28] ؛ غلو نكنيد، در دينتان غلو نكنيد، خود را مُحقّ تام ندانيد و ديگري را مبطل محض نپنداريد و بهشت را براي خود ثبت ندهيد، هر كس معصيت كرد گرفتار مي‌شود، لذا در اينجا فرمود: ﴿وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ آن‌گاه مي‌فرمايد: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾[29] ؛ آن روز معلوم مي‌شود كه بين اهل تورات و بين اهل انجيل و بين اهل قرآن، در اين خطوط كلي جزا و محاسبه فرقي نيست.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] مائده/سوره5، آیه44.
[2] انعام/سوره6، آیه154.
[3] نساء/سوره4، آیه150.
[4] نمل/سوره27، آیه40.
[5] بقره/سوره2، آیه16.
[6] بقره/سوره2، آیه16.
[7] نساء/سوره4، آیه44 و 45.
[8] بقره/سوره2، آیه16.
[9] بقره/سوره2، آیه100 و 101.
[10] آل عمران/سوره3، آیه187.
[11] سوره مائده، آيات 42 و 43.
[12] آل عمران/سوره3، آیه93.
[13] سوره مائده، آيات 43 و 44.
[14] کافرون/سوره109، آیه6.
[15] آل عمران/سوره3، آیه20.
[16] مائده/سوره5، آیه45.
[17] مائده/سوره5، آیه45.
[18] مائده/سوره5، آیه47.
[19] مائده/سوره5، آیه48.
[20] مائده/سوره5، آیه43.
[21] مائده/سوره5، آیه49 و 50.
[22] آل عمران/سوره3، آیه19.
[23] آل عمران/سوره3، آیه19.
[24] بقره/سوره2، آیه111.
[25] بقره/سوره2، آیه111.
[26] جمعه/سوره62، آیه5.
[27] بقره/سوره2، آیه80.
[28] نساء/سوره4، آیه171.
[29] آل عمران/سوره3، آیه25.